- 223
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 67 تا 71 سوره انفال _ بخش اول":
در جریان جنگ بدر بعد از پیروزی نسبی عدهای به فکر اسیر گیری بودند
اگر مسلمانها در مقابل دو برابر خودشان قرار گرفتند نه ده برابر فرار جایز نیست.
2اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾
در جریان جنگ بدر بعد از پیروزی نسبی عدهای به فکر اسیر گیری بودند و خواستند از راه اسیر گیری به یک درآمدی و غنائمی برسند زیرا این اسیرها را آزاد میکردند در مقابل فدیه میگرفتند این رسمی بود که در جنگها داشتند ذات اقدس الهی در این زمینه آیهای نازل کرده است که این کار در جای خود روا است و در نابجا ناروا است همان طوری که فرار از ظهر در دو مقطع دو حکم خاص دارد اسیر گیری هم در دو مقطع دو حکم خاص دارد در فرار از ظهر یعنی فرار از میدان و جبهه جنگ در صدر اسلام این طور بود که اگر طرف مقابل ده برابر مسلمانها هستند اینها باید مقاومت کنند و فرار از میدان جنگ محرم بود و اگر بیش از ده نفر بودند ده برابر بودند فرار جایز است در مقطع دیگر که جمعیت مسلمانها و مجاهدین بیشتر شد و به کفایت رسید این حکم تغییر پیدا کرد و وظیفه به این منتقل شد که اگر مسلمانها در مقابل دو برابر خودشان قرار گرفتند نه ده برابر فرار جایز نیست و اگر دشمن بیش از دو برابر بود فرار جایز است البته این غیر از مسئله دفاع است که در دفاع به هیچ وجه فرار روا نیست خب همان طوری که در آیات قبل یعنی آیه 66 همین سورهٴ مبارکهٴ انفال فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ حکم فرار از ضعف در دو مقطع تاریخ فرق کرد جریان اسیرگیری هم همین طور است فرمود قبل از اینکه نظام اسلامی نو پایتان مستقر بشود شما به فکر اسیر گرفتن نباشید زیرا منظورتان از این اسیر گیری آن است که بعد این اسراء را آزاد بکنید یک در آمدی از راه آزاد کردن نصیب شما بشود اینها برمیگردند دوباره همان توطئه و همان تحریک و همان تهییج و همان شورش علیه اسلام را شروع میکنند اگر نظام شما مستقر شد بر دشمن مسلط شدید که دیگر آنها توان توطئه بعدی نداشتند آن گاه میتوانید در صحنه جنگ اسیر بگیرید بنابراین اصل اسیر گیری فی الجمله جایز است لکن باید در مقطع خاص تاریخی خودش باشد در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 57 فرمود به اینکه ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اگر اینها در برابر مسلمانها صف آرایی کردند و شما در میدان جنگ بر آنها دست یافتید و آنها دست یافتهاید طرزی جنگتان را ادامه بدهید که به وسیله اینها دیگران متفرق بشوند یعنی پشتوانه اینها و پشتیبان اینها متفرق بشوند به وسیله تشدید و تفریق اینها آن پشتوانهشان را از پا در بیاورید دیگر اینها ذخیرهای نداشته باشند پشتوانه نداشته باشند که دوباره برگردند و توطئه کنند تهاجم کنند پس دستور این است که نظام اسلامی مستقر بشود و نظام سلطه به کفر ضعیف بشود از آن به بعد اسیر گرفتن آزاد است لذا فرمود این حکم اختصاصی به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد این جزء احکام نبوت عامه است ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ ای نبی کان چه پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه انبیاء گذشته حکم هیچ پیامبری وظیفه ندارد یعنی هیچ دینی این را امضاء نکرده است گرچه برخی این چنین قرائت کردهاند ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ ما الف و لام که قهراً اشاره به نبی معهود است لکن قرائت معروف همین است که ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ و این حکم هم از احکام نبوت عام است و اختصاصی به هیچ پیغمبر و هیچ دین دیگر ندارد تمام انبیای الهی از طرف ذات اقدس الهی این مأموریت را یافتهاند که تا مستقر نشدند اسیر نمیگیرند در همین جنگ بدر نقل کردند وجود مبارک حضرت امیر هرگز به فکر اسیرگیری نبود برای اینکه میدانست اینها اخوی دارند اگر برگردند میروند توطئه و تکرار میکنند لذا هر کس در برابر حضرت قرار گرفت به مبارزه با او میپرداخت به فکر اسیر گیری نبود.
قرآن کریم هم این جریان اسیر گیری را تشریح کرد فرمود به اینکه شما در حقیقت میخواهید با این اسیر گیری درآمدی داشته باشید و این درآمد و غنیمت یک غنیمت کاذب است زیرا تبدیل میشود به یک غرامتی چون دوباره آنها توطئه میکنند از شما یا میکشند یا مال میگیرند پس ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری﴾ که جمع اسیر است ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ اسیر را از جهت که با آن اسر یعنی با آن طناب میبستند مشدودش میکردند میگفتند اسیر اسیر یعنی مقید به اسر مشدود به اسر یعنی به آن طناب بسته شده است لذا اسر اسیر گیری با سوی فرق دارد سوایا غیر از اسارا هستند اسرا آنهایی که به بند کشیدند ولی سبایا گاهی در بین اینها خردسال است گاهی زن فرتوت است گاهی پیرمرد کهن سال است که نیازی به بستن ندارد سبی غیر از اسر است بالأخره اینها در میدان جنگ اسیر میشدند یعنی اینها را میگرفتند با طناب میبستند که فرار نکنند ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی نبوت او در زمین ثخین و غلیظ میشود یعنی دین او محکم و مستقر میشود و شما از این اسیر گیری منظورتان دنیا است یعنی درآمد مالی است ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ﴾ عرض یعنی متاع عروض یعنی امتعه و متاع دنیا را عرض میگویند برای اینکه مانند اعراض سریع الزوال است هم اندک است هم زودگذر حطام میشود زود از دست آدم میرود لذا از امتعه دنیا به عنوان عروض یاد میشود عروض عرض دنیا یعنی متاع دنیا ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ ولی ذات اقدس الهی آخرت میخواهد یعنی برای شما آخرت طلب میکند شما برای خودتان دنیا طلب میکنید ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ «لانفسکم» ﴿وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ «لانفسکم» چون خدا آخرت را که برای خودش نمیخواهد بالأخره برای شما میخواهد یعنی میخواهد شما با خیر اخروی برسید ولی شما به خیر دنیایی طمع بستید ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ همان ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ که در اوائل سوره انفال گذشت همان اراده حق است همان اراده آخرت است و ذات اقدس الهی مقتدرانه فتوا میدهد و حکیمانه دستور صادر میکند یعنی اگر یک وقتی اسیر گرفتن جایز باشد آن را در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آیه 4 به این صورت بیان میکند میفرماید ﴿فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ وقتی غلظشان کردید ﴿فَشُدُّوا الْوَثاقَ﴾ حالا آن بند را محکم میبندید اسیر میگیرید حالا که اسیر گرفتید یا اینها را رایگان آزاد میکنید یا در مقابلاش فدیه میگیرید ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ﴾ خب پس اصل اسیر گیری بعد از اینکه نظام اسلامی مستقر شد و سلطه بیگانه منتفی شد روا است آن گاه با اسیر چند طور میشود معامله کرد یا رایگان آزاد کرد یا در مقابل فداء حالا در جریان مبادله اسرای جنگی هم حکمی است که در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ انفال خواهد آمد همین در آیات کنونی خب فرمود ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ «ای نبی کان» نظیر اینکه ﴿ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که مربوط به اذن نبوت عامه است این گونه از تعبیرات قرآنی ناظر به آن است که این از احکام نبوت عام است اینکه فرمود ﴿ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یعنی هیچ پیغمبری نمیتواند معجزهای بیاورد مگر به اذن خدا که این هم از احکام نبوت عام است این هم حکم فقهی است مربوط به مطلق نبوت ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ شما اگر میخواهید به عذت برسید باید اسلام مستقر بشود آن گاه اسیر گیری آغاز میشود اگر بخواهید به حکمت برسید باید آخرت را بر دنیا ترجیح بدهید و این پیشنهادی که دادید و کاری که کردید اگر حکم الهی در لوح محفوظ اباحه اخذ غنائم و اخذ فدا نبود و اگر این کار واقعاً روا نبود چون به حسب ظاهر یک معصیت بزرگی کردید اصرار کردید پیشنهاد دادید که اسیر بگیرید یک چند نفر هم اسیر گرفتید ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ حالا این ﴿لَوْ لا کِتابٌ﴾ آیا ناظر به این ﴿وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ است یا نه تطابق کار شما با آنچه که در لوح محفوظ بود یعنی اباحه بحثاش خواهد آمد در جریان جنگی خب در بدر عدهای را اسیر گرفتند و بعد هم حکم آمد این اسرا باید مالی بپردازند و آزاد بشوند عباس عموی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در بین این اسرا بود حضرت فرمود به اینکه او هم باید فدا بدهد و آزاد بشود عباس خواست بگوید من چیزی ندارم برای مسئله مالی فرمود نه تو وقتی که میخواستی از مکه بیرون بیایی مالی را پیش همسرت ام الفضل گذاشتی گفتی اگر من کشته شدم این را هزینه زندگی قرار بده که آن مال را به عنوان فدا بده عباس گفت این یک رازی بود خانوادگی بین من و همسرم هیچ کس نمیدانست که من یک مالی را پیش همسرم ام الفضل گذاشتم تو از کجا با خبر شدی؟ حضرت فرمود از وحی الهی من با خبر شدم به من رسیده است از آن به بعد دیگر عباس ایمان آورد و مسلمان شد وقتی جریان را فهمید و اسرا که آزاد شدند غالباً برگشتند به مکه ولی عباس همراه حضرت آمد مدینه دیگر برنگشت گرچه برخیها نقل کردند که عباس برگشت مکه و تقریباً اسرار مکه را به وسیله نامه به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گزارش میداد و حسن عاقبت نائل شد یکی از اسرا ابوالعاص بود داماد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود شوهر زینب دختر پیغمبر و حضرت فرمود او هم باید فدیه بدهد فدا بدهد و آزاد میشود وقتی که این خبر به مکه رسید که اگر اسرا مالی بدهند آزاد میشوند آنها که وضع مالیشان خوب بود فوراً مالی تهیه کردند و فدیه دادند و آزاد شدند گفتند از چهار هزار درهم تا هزار درهم مال به عنوان فداء باید میدادند زینب دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همسر ابوالعاص این هم گردنبندش را فرستاد که شوهرش آزاد بشود وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
پرسش: ...
پاسخ: نه درباره زینب دارد که این جهیزه خدیجه بود.
پرسش: ...
پاسخ: نه ولو از آن مادر باشد بالأخره این قصه همین است قصه که ما الآن نقل میکنیم برای گردنبند است حالا ممکن است ربیبه حضرت باشد این گردنبند را که آورد حضرت دید که این جهیزیه خدیجه (سلام الله علیها) است و اظهار تأسف کرد بعد فرمود به اینکه این حق مسلم مسلمانها است و شما اگر موافق باشید به مسلمانها که این جهیزیه خدیجه که به دخترش رسیده است به او برگردانیم و شوهرش را هم آزاد کنیم این طور حکم ابتدایی صادر نکرد نفرمود به این که این گردنبند را برگردانید با مسلمانها مذاکره کرد رضایت آنها را جلب کرد فرمود اگر موافق باشید «و ردوا لها» آنها هم حاضر شدند و برگرداندند بالأخره عمده این است که مال خدیجه ولو به دختر خدیجه بود برگشت و ابوالعاص هم حضرت فرمود به اینکه به این شرط که آن دختر همسرت را به مدینه برگردانی آن هم رفت و به عهدش وفا کرد و این چیز هم در تاریخ نقل شده است که زینب را برگرداند به مدینه خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دیگران بالأخره فدیه میگرفت فرمود چون این چنین دستور داده شد فرمود ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب ولی خب در جنگ نباید شرکت میکرد کسی که تقیه میکند دیگر نباید علیه اسلام هم شمشیر بزند ممکن است اسلام آورده باشد اما آمدناش به جنگ علیه اسلام این ناروا بود وقتی هم که حضرت در فتح مکه آن حکم عمومی را صادر کردند بعد از فتح مکه که تمام رباها بحثهای ربوی باطل است به هر خون بیجایی که طلب دارند آن هم تحت قدمی به هر ربایی که گرفته میشود اسناد ربوی آن هم تحت قدمی گفت اول اسناد ربوی همان ربای عموی من عباس است هر طلبی که به عباس بدهکارید از راه ربا آن اسناد تحت قدمی هاتین اینها را بعد از فتح مکه فرمود فرمود آن اسناد ربوی ﴿مَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ بالأخره ﴿فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾ اینها گوشهای از احکام جنگ بدر بود که در این تاریخها هست البته تاریخ مستحضرید آن طوری که امامیه نقل میکند غیر از آن است که در تواریخ دیگر هم است قداست اهل بیت در این تاریخ محفوظ بماند آنچه که به آیه برمیگردد این است که اصل پیشنهاد اسیر گیری و برای هدف رسیدن به آن فدا این یک چیز باطلی بود مگر اینکه اسلام مستقر بشود مسلط بشود بر بیگانه آن گاه اسیر گیری جایز است چه اینکه بعداً اسیر میگرفتند و آیات سوره هل اتی هم تأیید میکند ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ و مانند آن اما در جریان جنگ بدر که اولین جنگ و هنوز نظام اسلامی مستقر نشد و نشانهاش این است که در جنگ احد اینها علیه مسلمانها این همه شورش و توطئه را اعمال کردند اسیر گیری اینها را . لذا فرمود ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما در جنگی که بالأخره انسان میداند اگر آزاد کند آنها دوباره علیه انسان شورش میکنند این نباید این کار میشد دیگر این با حکمت هماهنگ نبود ﴿وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ فرمود بعد از اینکه نظام اسلامی ثخین شد غلیظ شد مستقر شد آن گاه اسیر گیری جایز است مسئله مقاومت که گاهی سؤال میشود چگونه مشرکین به اندازه مسلمین گاهی مقاومت دارند گاهی هم مثلاً دیدید در این انتحارها آنها هم دارند یعنی یک منافق هم انتحار دارد و یک مجاهد الهی هم انتحار دارد مقاومتهایی که مشرکین داشتند شبیه مقاوتهایی بود که گاهی هم شبیه مقاومتهایی بود که مسلمانها داشتند محبتها هم همینطور گرچه ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ قهراً مقاومت اینها بیشتر است زیرا آنها ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ لکن در بین آنها یک سلسله لجاجتهایی هست انسان لجوج هوی مدار است یعنی یک کسی که خدا و پیامبر را منکر است در برابر خدا هوا را به عنوان معبود میپذیرد بهشت آنها همان شهوت او است و جهنم او همان غضب او است و پیغمبر او همان میل و رأی او است این برای خود یک کتابی دارد یک خدایی دارد یک قیامتی دارد یک بهشت و جهنمی دارد و همه آنها در محدوده خود او است اگر کسی هوا پرست است بالأخره به فرمان هوا فتوا میگیرد و عمل میکند ﴿أَ فرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ هرچه مطابق شهوت او است بهشت او است و هر چه مطابق غضب او است جهنم او است برابر شهوت و غضب بهشت و جهنم تلاش و کوشش میکند انکار میکند چنین آدمی را قرآن میگوید مختال مختال یعنی کسی که در حد کسی که در خیال زندگی میکند ایشان وقتی که مثلاً نام افرادی را در همایشها در آن پوسترها در همان مراکز نکاح خودشان میبینند خیال میکنند همان طوری که بین زندهها این گونه تجلیل اثر دارد انسان که مرد و بعد از مرگ هم از همین اوهام لذت میبرد یک مجاهد الهی باید من وقتی شهید شدم آنجا یعنی بعد از مرگ خبری هست ذات اقدس الهی با فرشتههای خود با من سخن میگوید سخن از ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ است و مانند آن به این امید حرکت میکند و به مقصد میرسد اما یک انسان مختال به تعبیر قرآن کریم یعنی کسی که در حد خیال زندگی میکند خیال میکند که همان طوری که در همایشها برای کسانی که در این راه انفجار و مانند آن یا انتحار تجلیل میکنند گرامی میدارند بزرگداشت میگیرند لذت کسی برای این باز راه است این خیال میکند به اینکه آن کسی که مرد هم از این لذائذ بهرهای میبرد در حالی که به گمان اینها انسانی که مرد معدوم میشود وقتی معلوم شد چه مرد چه زن برای او یکسان است یعنی درکی ندارد لذا این است که اینها در مدار هوا حرکت میکنند بر اساس خیال بله یک مقاومت لجوجانهای دارند اینکه میگوید من برای آزادی دیگران تلاش و کوشش میکنم خب اگر تلاش نکنی چه میشود بعد از مرگ نام تو را به نیکی نمیبرند اگر تلاش و کوشش کنی چه میشوی نام تو را به نیکی میبرم تو که معدوم شدی نه از مرگ لذت میبری نه از قدح رنج میبری لذا آنها در حد یک خیال دارند زندگی میکنند حالا یک کمونیست او عقیدهاش این است که انسان که مرد مثل درختی است که پژمرده میشود نابود میشود بسیار خب اگر انسان با مرگ نابود بشود بعد از مرگ او چه از او تجلیل کنند چه تقبیح برای او یکسان است چون معدوم محض درکی ندارد الآن که خیال میکند میگوید من این تلاش را میکنم خدمت میکنم به جامعه برای اینکه نامم به نیکویی بماند این روی خیال دارد زندگی میکند خیال میکند که بعد از مرگ هم مثل قبل از مرگ سهمی از لذت دارد در حالی که روی مبنای خود اینها وقتی انسان مرد نابود میشود هیچ فرقی برای نابود شده و معدوم شده بین مدح و قدح نیست لذا میفرماید اینها جاهلاند اینها مختالاند بر حد خیال حرکت میکنند آن خیال گاهی قوی است گاهی ضعیف است تازه گاهی هم در حد انتحار هم اثر میبرند.
اما این سؤال که آیا این غنیمت گیری از سنخ انسان فروشی است که اسلام امضاء کرده یا نه این سخن صحیح نیست که از سنخ انسان فروشی باشد که در قبال فروش انسان چیزی گرفته باشد اسیر را که گرفتند گاهی از باب مبادله اسرا آزاد میکنند یعنی آنها هم اسیر گرفتهاند مسلمانها هم اسیر گرفتند از باب تبادل اسرا آزاد میکنند گاهی هم اسیر را آزاد میکنند برای اینکه چیزی از او میگیرند که این چیز در حقیقت جزء غرائم جنگی است نه غنائم این همه هزینههایی که جنگ تحمل کرده است باید از بیگانه مهاجم بگیرد بخشی لااقل از آنها بگیرد و اگر احیاناً هزینههای جنگ پرداخت شد چون همین کفار قبلاً بسیاری از اموال مسلمانها را مصادره کردند همه این مهاجرین وقتی که میخواستند از مکه بیایند کسی اموال اینها را نمیخرید اگر اموال غیر منقولی داشتند ناچار میشدند همان آن را رها کنند و مدینه بیایند اموال منقولشان هم که اجازه نمیدادند به همراه خودشان بیاورند پس بسیاری از اموال مسلمانها در مکه به دست همان صلاح دید قریش و شرک افتاده بود لذا در همان جریان جنگ بدر که کالای تجاری ابو سفیان از شام به مکه میرفت به مسلمانها بنا شد مصادره آنها قیام بکنند گرچه موفق نشدند ولی اگر مصادره میکردند صبغه حلیت داشت زیرا بسیاری از اموال مسلمانها در صدر اسلام به غارت همان مشرکین رفته بود غرض آن است که اگر یک چیزی را در قبال آن آزاد کردن اسیر جنگی میگیرند از سنخ انسان فروشی و مانند آن دو نیست از سنخ دریافت برخی از غنائم جنگی است که حالا توضیحاش انشاءالله برای نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
در جریان جنگ بدر بعد از پیروزی نسبی عدهای به فکر اسیر گیری بودند
اگر مسلمانها در مقابل دو برابر خودشان قرار گرفتند نه ده برابر فرار جایز نیست.
2اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ ٭ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ٭ فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی أَیْدیکُمْ مِنَ اْلأَسْری إِنْ یَعْلَمِ اللّهُ فی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ٭ وَ إِنْ یُریدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ﴾
در جریان جنگ بدر بعد از پیروزی نسبی عدهای به فکر اسیر گیری بودند و خواستند از راه اسیر گیری به یک درآمدی و غنائمی برسند زیرا این اسیرها را آزاد میکردند در مقابل فدیه میگرفتند این رسمی بود که در جنگها داشتند ذات اقدس الهی در این زمینه آیهای نازل کرده است که این کار در جای خود روا است و در نابجا ناروا است همان طوری که فرار از ظهر در دو مقطع دو حکم خاص دارد اسیر گیری هم در دو مقطع دو حکم خاص دارد در فرار از ظهر یعنی فرار از میدان و جبهه جنگ در صدر اسلام این طور بود که اگر طرف مقابل ده برابر مسلمانها هستند اینها باید مقاومت کنند و فرار از میدان جنگ محرم بود و اگر بیش از ده نفر بودند ده برابر بودند فرار جایز است در مقطع دیگر که جمعیت مسلمانها و مجاهدین بیشتر شد و به کفایت رسید این حکم تغییر پیدا کرد و وظیفه به این منتقل شد که اگر مسلمانها در مقابل دو برابر خودشان قرار گرفتند نه ده برابر فرار جایز نیست و اگر دشمن بیش از دو برابر بود فرار جایز است البته این غیر از مسئله دفاع است که در دفاع به هیچ وجه فرار روا نیست خب همان طوری که در آیات قبل یعنی آیه 66 همین سورهٴ مبارکهٴ انفال فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ حکم فرار از ضعف در دو مقطع تاریخ فرق کرد جریان اسیرگیری هم همین طور است فرمود قبل از اینکه نظام اسلامی نو پایتان مستقر بشود شما به فکر اسیر گرفتن نباشید زیرا منظورتان از این اسیر گیری آن است که بعد این اسراء را آزاد بکنید یک در آمدی از راه آزاد کردن نصیب شما بشود اینها برمیگردند دوباره همان توطئه و همان تحریک و همان تهییج و همان شورش علیه اسلام را شروع میکنند اگر نظام شما مستقر شد بر دشمن مسلط شدید که دیگر آنها توان توطئه بعدی نداشتند آن گاه میتوانید در صحنه جنگ اسیر بگیرید بنابراین اصل اسیر گیری فی الجمله جایز است لکن باید در مقطع خاص تاریخی خودش باشد در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال آیه 57 فرمود به اینکه ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ﴾ اگر اینها در برابر مسلمانها صف آرایی کردند و شما در میدان جنگ بر آنها دست یافتید و آنها دست یافتهاید طرزی جنگتان را ادامه بدهید که به وسیله اینها دیگران متفرق بشوند یعنی پشتوانه اینها و پشتیبان اینها متفرق بشوند به وسیله تشدید و تفریق اینها آن پشتوانهشان را از پا در بیاورید دیگر اینها ذخیرهای نداشته باشند پشتوانه نداشته باشند که دوباره برگردند و توطئه کنند تهاجم کنند پس دستور این است که نظام اسلامی مستقر بشود و نظام سلطه به کفر ضعیف بشود از آن به بعد اسیر گرفتن آزاد است لذا فرمود این حکم اختصاصی به پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد این جزء احکام نبوت عامه است ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ ای نبی کان چه پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه انبیاء گذشته حکم هیچ پیامبری وظیفه ندارد یعنی هیچ دینی این را امضاء نکرده است گرچه برخی این چنین قرائت کردهاند ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ ما الف و لام که قهراً اشاره به نبی معهود است لکن قرائت معروف همین است که ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ و این حکم هم از احکام نبوت عام است و اختصاصی به هیچ پیغمبر و هیچ دین دیگر ندارد تمام انبیای الهی از طرف ذات اقدس الهی این مأموریت را یافتهاند که تا مستقر نشدند اسیر نمیگیرند در همین جنگ بدر نقل کردند وجود مبارک حضرت امیر هرگز به فکر اسیرگیری نبود برای اینکه میدانست اینها اخوی دارند اگر برگردند میروند توطئه و تکرار میکنند لذا هر کس در برابر حضرت قرار گرفت به مبارزه با او میپرداخت به فکر اسیر گیری نبود.
قرآن کریم هم این جریان اسیر گیری را تشریح کرد فرمود به اینکه شما در حقیقت میخواهید با این اسیر گیری درآمدی داشته باشید و این درآمد و غنیمت یک غنیمت کاذب است زیرا تبدیل میشود به یک غرامتی چون دوباره آنها توطئه میکنند از شما یا میکشند یا مال میگیرند پس ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری﴾ که جمع اسیر است ﴿حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ اسیر را از جهت که با آن اسر یعنی با آن طناب میبستند مشدودش میکردند میگفتند اسیر اسیر یعنی مقید به اسر مشدود به اسر یعنی به آن طناب بسته شده است لذا اسر اسیر گیری با سوی فرق دارد سوایا غیر از اسارا هستند اسرا آنهایی که به بند کشیدند ولی سبایا گاهی در بین اینها خردسال است گاهی زن فرتوت است گاهی پیرمرد کهن سال است که نیازی به بستن ندارد سبی غیر از اسر است بالأخره اینها در میدان جنگ اسیر میشدند یعنی اینها را میگرفتند با طناب میبستند که فرار نکنند ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی نبوت او در زمین ثخین و غلیظ میشود یعنی دین او محکم و مستقر میشود و شما از این اسیر گیری منظورتان دنیا است یعنی درآمد مالی است ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ﴾ عرض یعنی متاع عروض یعنی امتعه و متاع دنیا را عرض میگویند برای اینکه مانند اعراض سریع الزوال است هم اندک است هم زودگذر حطام میشود زود از دست آدم میرود لذا از امتعه دنیا به عنوان عروض یاد میشود عروض عرض دنیا یعنی متاع دنیا ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ ولی ذات اقدس الهی آخرت میخواهد یعنی برای شما آخرت طلب میکند شما برای خودتان دنیا طلب میکنید ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا﴾ «لانفسکم» ﴿وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ «لانفسکم» چون خدا آخرت را که برای خودش نمیخواهد بالأخره برای شما میخواهد یعنی میخواهد شما با خیر اخروی برسید ولی شما به خیر دنیایی طمع بستید ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ همان ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ﴾ که در اوائل سوره انفال گذشت همان اراده حق است همان اراده آخرت است و ذات اقدس الهی مقتدرانه فتوا میدهد و حکیمانه دستور صادر میکند یعنی اگر یک وقتی اسیر گرفتن جایز باشد آن را در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آیه 4 به این صورت بیان میکند میفرماید ﴿فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّی إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ وقتی غلظشان کردید ﴿فَشُدُّوا الْوَثاقَ﴾ حالا آن بند را محکم میبندید اسیر میگیرید حالا که اسیر گرفتید یا اینها را رایگان آزاد میکنید یا در مقابلاش فدیه میگیرید ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً حَتّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ﴾ خب پس اصل اسیر گیری بعد از اینکه نظام اسلامی مستقر شد و سلطه بیگانه منتفی شد روا است آن گاه با اسیر چند طور میشود معامله کرد یا رایگان آزاد کرد یا در مقابل فداء حالا در جریان مبادله اسرای جنگی هم حکمی است که در همین بخش سورهٴ مبارکهٴ انفال خواهد آمد همین در آیات کنونی خب فرمود ﴿وَ ما کانَ لِنَبِیِّ﴾ «ای نبی کان» نظیر اینکه ﴿ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ که مربوط به اذن نبوت عامه است این گونه از تعبیرات قرآنی ناظر به آن است که این از احکام نبوت عام است اینکه فرمود ﴿ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ یعنی هیچ پیغمبری نمیتواند معجزهای بیاورد مگر به اذن خدا که این هم از احکام نبوت عام است این هم حکم فقهی است مربوط به مطلق نبوت ﴿ما کانَ لِنَبِیِّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتّی یُثْخِنَ فِی اْلأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ شما اگر میخواهید به عذت برسید باید اسلام مستقر بشود آن گاه اسیر گیری آغاز میشود اگر بخواهید به حکمت برسید باید آخرت را بر دنیا ترجیح بدهید و این پیشنهادی که دادید و کاری که کردید اگر حکم الهی در لوح محفوظ اباحه اخذ غنائم و اخذ فدا نبود و اگر این کار واقعاً روا نبود چون به حسب ظاهر یک معصیت بزرگی کردید اصرار کردید پیشنهاد دادید که اسیر بگیرید یک چند نفر هم اسیر گرفتید ﴿لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ حالا این ﴿لَوْ لا کِتابٌ﴾ آیا ناظر به این ﴿وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ است یا نه تطابق کار شما با آنچه که در لوح محفوظ بود یعنی اباحه بحثاش خواهد آمد در جریان جنگی خب در بدر عدهای را اسیر گرفتند و بعد هم حکم آمد این اسرا باید مالی بپردازند و آزاد بشوند عباس عموی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در بین این اسرا بود حضرت فرمود به اینکه او هم باید فدا بدهد و آزاد بشود عباس خواست بگوید من چیزی ندارم برای مسئله مالی فرمود نه تو وقتی که میخواستی از مکه بیرون بیایی مالی را پیش همسرت ام الفضل گذاشتی گفتی اگر من کشته شدم این را هزینه زندگی قرار بده که آن مال را به عنوان فدا بده عباس گفت این یک رازی بود خانوادگی بین من و همسرم هیچ کس نمیدانست که من یک مالی را پیش همسرم ام الفضل گذاشتم تو از کجا با خبر شدی؟ حضرت فرمود از وحی الهی من با خبر شدم به من رسیده است از آن به بعد دیگر عباس ایمان آورد و مسلمان شد وقتی جریان را فهمید و اسرا که آزاد شدند غالباً برگشتند به مکه ولی عباس همراه حضرت آمد مدینه دیگر برنگشت گرچه برخیها نقل کردند که عباس برگشت مکه و تقریباً اسرار مکه را به وسیله نامه به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گزارش میداد و حسن عاقبت نائل شد یکی از اسرا ابوالعاص بود داماد پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود شوهر زینب دختر پیغمبر و حضرت فرمود او هم باید فدیه بدهد فدا بدهد و آزاد میشود وقتی که این خبر به مکه رسید که اگر اسرا مالی بدهند آزاد میشوند آنها که وضع مالیشان خوب بود فوراً مالی تهیه کردند و فدیه دادند و آزاد شدند گفتند از چهار هزار درهم تا هزار درهم مال به عنوان فداء باید میدادند زینب دختر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همسر ابوالعاص این هم گردنبندش را فرستاد که شوهرش آزاد بشود وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
پرسش: ...
پاسخ: نه درباره زینب دارد که این جهیزه خدیجه بود.
پرسش: ...
پاسخ: نه ولو از آن مادر باشد بالأخره این قصه همین است قصه که ما الآن نقل میکنیم برای گردنبند است حالا ممکن است ربیبه حضرت باشد این گردنبند را که آورد حضرت دید که این جهیزیه خدیجه (سلام الله علیها) است و اظهار تأسف کرد بعد فرمود به اینکه این حق مسلم مسلمانها است و شما اگر موافق باشید به مسلمانها که این جهیزیه خدیجه که به دخترش رسیده است به او برگردانیم و شوهرش را هم آزاد کنیم این طور حکم ابتدایی صادر نکرد نفرمود به این که این گردنبند را برگردانید با مسلمانها مذاکره کرد رضایت آنها را جلب کرد فرمود اگر موافق باشید «و ردوا لها» آنها هم حاضر شدند و برگرداندند بالأخره عمده این است که مال خدیجه ولو به دختر خدیجه بود برگشت و ابوالعاص هم حضرت فرمود به اینکه به این شرط که آن دختر همسرت را به مدینه برگردانی آن هم رفت و به عهدش وفا کرد و این چیز هم در تاریخ نقل شده است که زینب را برگرداند به مدینه خدمت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دیگران بالأخره فدیه میگرفت فرمود چون این چنین دستور داده شد فرمود ﴿فَکُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَیِّبًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بسیار خب ولی خب در جنگ نباید شرکت میکرد کسی که تقیه میکند دیگر نباید علیه اسلام هم شمشیر بزند ممکن است اسلام آورده باشد اما آمدناش به جنگ علیه اسلام این ناروا بود وقتی هم که حضرت در فتح مکه آن حکم عمومی را صادر کردند بعد از فتح مکه که تمام رباها بحثهای ربوی باطل است به هر خون بیجایی که طلب دارند آن هم تحت قدمی به هر ربایی که گرفته میشود اسناد ربوی آن هم تحت قدمی گفت اول اسناد ربوی همان ربای عموی من عباس است هر طلبی که به عباس بدهکارید از راه ربا آن اسناد تحت قدمی هاتین اینها را بعد از فتح مکه فرمود فرمود آن اسناد ربوی ﴿مَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ﴾ بالأخره ﴿فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾ اینها گوشهای از احکام جنگ بدر بود که در این تاریخها هست البته تاریخ مستحضرید آن طوری که امامیه نقل میکند غیر از آن است که در تواریخ دیگر هم است قداست اهل بیت در این تاریخ محفوظ بماند آنچه که به آیه برمیگردد این است که اصل پیشنهاد اسیر گیری و برای هدف رسیدن به آن فدا این یک چیز باطلی بود مگر اینکه اسلام مستقر بشود مسلط بشود بر بیگانه آن گاه اسیر گیری جایز است چه اینکه بعداً اسیر میگرفتند و آیات سوره هل اتی هم تأیید میکند ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ و مانند آن اما در جریان جنگ بدر که اولین جنگ و هنوز نظام اسلامی مستقر نشد و نشانهاش این است که در جنگ احد اینها علیه مسلمانها این همه شورش و توطئه را اعمال کردند اسیر گیری اینها را . لذا فرمود ﴿تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُریدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله اما در جنگی که بالأخره انسان میداند اگر آزاد کند آنها دوباره علیه انسان شورش میکنند این نباید این کار میشد دیگر این با حکمت هماهنگ نبود ﴿وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴾ فرمود بعد از اینکه نظام اسلامی ثخین شد غلیظ شد مستقر شد آن گاه اسیر گیری جایز است مسئله مقاومت که گاهی سؤال میشود چگونه مشرکین به اندازه مسلمین گاهی مقاومت دارند گاهی هم مثلاً دیدید در این انتحارها آنها هم دارند یعنی یک منافق هم انتحار دارد و یک مجاهد الهی هم انتحار دارد مقاومتهایی که مشرکین داشتند شبیه مقاوتهایی بود که گاهی هم شبیه مقاومتهایی بود که مسلمانها داشتند محبتها هم همینطور گرچه ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ قهراً مقاومت اینها بیشتر است زیرا آنها ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ﴾ لکن در بین آنها یک سلسله لجاجتهایی هست انسان لجوج هوی مدار است یعنی یک کسی که خدا و پیامبر را منکر است در برابر خدا هوا را به عنوان معبود میپذیرد بهشت آنها همان شهوت او است و جهنم او همان غضب او است و پیغمبر او همان میل و رأی او است این برای خود یک کتابی دارد یک خدایی دارد یک قیامتی دارد یک بهشت و جهنمی دارد و همه آنها در محدوده خود او است اگر کسی هوا پرست است بالأخره به فرمان هوا فتوا میگیرد و عمل میکند ﴿أَ فرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ هرچه مطابق شهوت او است بهشت او است و هر چه مطابق غضب او است جهنم او است برابر شهوت و غضب بهشت و جهنم تلاش و کوشش میکند انکار میکند چنین آدمی را قرآن میگوید مختال مختال یعنی کسی که در حد کسی که در خیال زندگی میکند ایشان وقتی که مثلاً نام افرادی را در همایشها در آن پوسترها در همان مراکز نکاح خودشان میبینند خیال میکنند همان طوری که بین زندهها این گونه تجلیل اثر دارد انسان که مرد و بعد از مرگ هم از همین اوهام لذت میبرد یک مجاهد الهی باید من وقتی شهید شدم آنجا یعنی بعد از مرگ خبری هست ذات اقدس الهی با فرشتههای خود با من سخن میگوید سخن از ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴾ است و مانند آن به این امید حرکت میکند و به مقصد میرسد اما یک انسان مختال به تعبیر قرآن کریم یعنی کسی که در حد خیال زندگی میکند خیال میکند که همان طوری که در همایشها برای کسانی که در این راه انفجار و مانند آن یا انتحار تجلیل میکنند گرامی میدارند بزرگداشت میگیرند لذت کسی برای این باز راه است این خیال میکند به اینکه آن کسی که مرد هم از این لذائذ بهرهای میبرد در حالی که به گمان اینها انسانی که مرد معدوم میشود وقتی معلوم شد چه مرد چه زن برای او یکسان است یعنی درکی ندارد لذا این است که اینها در مدار هوا حرکت میکنند بر اساس خیال بله یک مقاومت لجوجانهای دارند اینکه میگوید من برای آزادی دیگران تلاش و کوشش میکنم خب اگر تلاش نکنی چه میشود بعد از مرگ نام تو را به نیکی نمیبرند اگر تلاش و کوشش کنی چه میشوی نام تو را به نیکی میبرم تو که معدوم شدی نه از مرگ لذت میبری نه از قدح رنج میبری لذا آنها در حد یک خیال دارند زندگی میکنند حالا یک کمونیست او عقیدهاش این است که انسان که مرد مثل درختی است که پژمرده میشود نابود میشود بسیار خب اگر انسان با مرگ نابود بشود بعد از مرگ او چه از او تجلیل کنند چه تقبیح برای او یکسان است چون معدوم محض درکی ندارد الآن که خیال میکند میگوید من این تلاش را میکنم خدمت میکنم به جامعه برای اینکه نامم به نیکویی بماند این روی خیال دارد زندگی میکند خیال میکند که بعد از مرگ هم مثل قبل از مرگ سهمی از لذت دارد در حالی که روی مبنای خود اینها وقتی انسان مرد نابود میشود هیچ فرقی برای نابود شده و معدوم شده بین مدح و قدح نیست لذا میفرماید اینها جاهلاند اینها مختالاند بر حد خیال حرکت میکنند آن خیال گاهی قوی است گاهی ضعیف است تازه گاهی هم در حد انتحار هم اثر میبرند.
اما این سؤال که آیا این غنیمت گیری از سنخ انسان فروشی است که اسلام امضاء کرده یا نه این سخن صحیح نیست که از سنخ انسان فروشی باشد که در قبال فروش انسان چیزی گرفته باشد اسیر را که گرفتند گاهی از باب مبادله اسرا آزاد میکنند یعنی آنها هم اسیر گرفتهاند مسلمانها هم اسیر گرفتند از باب تبادل اسرا آزاد میکنند گاهی هم اسیر را آزاد میکنند برای اینکه چیزی از او میگیرند که این چیز در حقیقت جزء غرائم جنگی است نه غنائم این همه هزینههایی که جنگ تحمل کرده است باید از بیگانه مهاجم بگیرد بخشی لااقل از آنها بگیرد و اگر احیاناً هزینههای جنگ پرداخت شد چون همین کفار قبلاً بسیاری از اموال مسلمانها را مصادره کردند همه این مهاجرین وقتی که میخواستند از مکه بیایند کسی اموال اینها را نمیخرید اگر اموال غیر منقولی داشتند ناچار میشدند همان آن را رها کنند و مدینه بیایند اموال منقولشان هم که اجازه نمیدادند به همراه خودشان بیاورند پس بسیاری از اموال مسلمانها در مکه به دست همان صلاح دید قریش و شرک افتاده بود لذا در همان جریان جنگ بدر که کالای تجاری ابو سفیان از شام به مکه میرفت به مسلمانها بنا شد مصادره آنها قیام بکنند گرچه موفق نشدند ولی اگر مصادره میکردند صبغه حلیت داشت زیرا بسیاری از اموال مسلمانها در صدر اسلام به غارت همان مشرکین رفته بود غرض آن است که اگر یک چیزی را در قبال آن آزاد کردن اسیر جنگی میگیرند از سنخ انسان فروشی و مانند آن دو نیست از سنخ دریافت برخی از غنائم جنگی است که حالا توضیحاش انشاءالله برای نوبت بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است