display result search
منو
تفسیر آیات 73 تا 75 سوره اسراء _ بخش پنجم

تفسیر آیات 73 تا 75 سوره اسراء _ بخش پنجم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 17 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 73 تا 75 سوره اسراء _ بخش پنجم"
قرآن به منزلهٴ قانون اساسی است
روایاتی که جزئیات را به عهده دارد به منزلهٴ قوانین فرعی است،
وجود مبارک پیامبر صحنهٴ قلبشان صحنهٴ طهارت است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوکَ خَلِیلاً ﴿73﴾ وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ﴿74﴾ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴿75﴾

این آیه طبق بعضی از روایاتی که وارد در ذیل این آیه شد گفتند از قبیل «ایاک اعنی واسمعی یا جاره» است یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مصون از این گرایش و معصوم از گرایش به دیگران بود که در اثر تساهل و تسامح بعضی احکام الهی را مثلاً ترک کند پس این خطاب متوجّه به مردم است یعنی مبادا به دیگران گرایش پیدا کنید.
روایات دیگر شأن نزولی برای این ذکر کردند و آن این است که بعد از فتح مکه که وجود مبارک حضرت بتها را از مسجدالحرام طرد کرد مشرکین حجاز یک بت بزرگی را روی مَروه گذاشته بودند به حضرت پیشنهاد دادند که شما این بت را لااقل حفظ بکنید نگذارید سنّت مردم بالکل از بین برود در این زمینه حضرت دستور داد آن بت را هم از بین بردند این آیه ناظر به آن است که اگر تثبیت الهی و عصمت الهی نبود تو ممکن بود به پیشنهاد اینها عمل می‌کردی همه بتها را طرد کردی و این بتها را نگه می‌داشتی به هر تقدیر این یک اصل کلّی قرآنی است خواه مربوط به این آیه قبل باشد یا نه، یک اصل کلی باشد که به دنبال او ذکر شد.
پرسش: شأن نزول آیات چقدر قابل اعتماد است؟
پاسخ: بله، اگر شأن نزول نظیر آیه تطهیر باشد، آیه ولایت باشد، آیه مباهله باشد که چیز بیّن‌الرشدی است کاملاً قابل اعتماد صددرصد است و اگر سند معتبر باشد نه به آن اندازه به اندازهٴ اعتبار سندش معتبر است ولی بسیاری از این اسباب نزول یا شأن نزول اینها تطابق با معنا دارد بعید است که به سبب این نازل شده باشد خیلی از اینها از باب تطبیق است نه تفسیر یک، برخی از اینها سندشان ضعیف است فقط در حدّ تأیید است دو، لذا آنها که اسباب النزول نوشتند بین این سه، چهار طایفه باید فرق بگذارند یک وقت است که یک سند قویّ قطعی دارند که مورد نزول این آیه مشخص است نظیر آیه تطهیر، آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ ، آیه مباهله و مانند آن بعضی از آیات دیگر در حدّ طمأنینه است، بعضیها قابل تطبیق است معلوم نیست شأن نزول باشد بعضیها شأن نزول ذکر می‌کنند منتها روایتش ضعیف است متأسفانه دربارهٴ روایات تفسیری آن کاری که دربارهٴ روایات فقهی شده نشده فقه به برکت تلاش و کوشش علمای بزرگ(رضوان الله علیهم) در این قسمت خیلی موفق بود و پیشرفت کرد مشابه همین کار هم باید درباره روایات تفسیری، روایات مقتل، روایات تاریخ، روایات اخلاق هم ذکر بشود کار انجام بشود.

مطلب دیگر اینکه این چه مربوط به او باشد چه نباشد یک اصل کلی است اگر واقعاً شأن نزول داشت مورد مخصِّص نیست، اگر شأن نزول نبود یک اصل کلی است بالأخره که با تثبیت الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معصوم و مصون است این جزء جوامع‌الکلم است این جزء قانون اساسی است که قرآن به منزلهٴ قانون اساسی است و روایاتی که جزئیات را به عهده دارد به منزلهٴ قوانین فرعی است این جزء جوامع‌الکلم است که اگر تثبیت الهی نبود خب بالأخره این همه مردم آن همه صنادید قریش دینِ اینهاست، مذهبِ اینهاست همه بتها را ریختند حالا از حضرت خواهش کردند این یک‌دانه را روی آن کوه بگذارید باشد حضرت فرمود نه، اینجا جایش نیست.
مطلب دیگر اینکه این حرفی که به انسان زدند پیشنهادی که به انسان دادند یا انسان قبول دارد یا نکول، اگر قبول داشته باشد میل پیدا می‌کند اول رو برمی‌گرداند به این طرف نگاه می‌کند که به او پیشنهاد دادند بعد جانبش را برمی‌گرداند بعد کلاً رویش را برمی‌گرداند و قبول می‌کند که اول میل بجانبٍ هست اگر حرفی زدند، پیشنهادی دادند که انسان نکول کرده نه قبول، اعراض می‌کند اول میل پیدا می‌کند «عنه بجانبٍ» از او اعراض می‌کند ﴿أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ﴾ اگر قبول باشد می‌گوید رُکون کرده یعنی «مال برُکنه» و اگر قبول نباشد نکول باشد می‌گویند اعراض کرده ﴿أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ﴾ صورت برمی‌گرداند، چانه برمی‌گرداند پشت می‌کند و مانند آن این رکون یعنی «مال برکنه» یعنی «بجانبٍ منه» در مقابل ﴿أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ﴾ اینجا «أقبل وتوجّه برُکنه».
فرمود با سه تعبیر یا بیشتر که شما ممکن بود یک اندک میلی بکنید ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ﴾ که آن روز اول مشخص شد که «کاد» یعنی «قَرُبَ»، «رَکن» یعنی «مالَ» با سه تعبیر اندک بودن این میل را ذکر کرد یکی «شیء» یعنی یک چیز، یکی تنوین «شیء» که برای تقلیل و تحقیر است، سوم کلمهٴ «قلیل». فرمود اگر ما تثبیت نکرده بودیم چنین چیز کمی ممکن بود میل کنی همه‌اش چون گفتند که خب حالا بتها را همه را ریختی دور از بین بردی این یک‌دانه را لااقل در کوه مروه ما نمی‌گوییم در مسجدالحرام در آ‌ن کوه مروه باشد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، بله در این بحث دیروز گذشت اینجا حرفهای عمیق فراوانِ علمیِ تند گفته می‌شود کسی دیر بجنبند از دستش مطلب می‌ریزد این حرف، حرف دیروز بود که با اینکه او قصد سوء نداشت، قصد حُسن داشت، قصدش این بود که اینها ایمان بیاورند گرایش داشته باشد این‌طور بود، خب این غرض سوء نداشت غرض حُسن هم داشت یعنی بنا بود که اینها جذب بشوند فرمود ما با بت‌پرستی و ترویج بت و اینها نمی‌خواهیم کسی را جذب بکنیم هیچ، ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾ این هیچ مبادا این کار را بکنی تثبیت الهی است باید.. چون حق با باطل ترویج نمی‌شود، خب این هم یک مطلب.
پس «رکون» در مقابل ﴿أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ﴾ است این شده عصمت صددرصد تثبیتِ عملی که انسان را از خطیئه نجات می‌دهد به عصمت الهی است تثبیت علمی که انسان را از خطا نجات می‌دهد به عصمت علمی است وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معصوم بود علماً، معصوم بود عملاً اگر این کار را نکرده بودیم ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾، خب. پس این شیء قلیل به آن رکون می‌خورد ﴿کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾ که سه‌تا ذیل داشت که ذکر شد اگر این کار را کرده بودی ﴿لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ نه یعنی اگر گذاشته بودی این بت در مروه باشد خیر، اگر میل پیدا می‌کردی کیفرش این بود ﴿لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ﴾ یک طرف، ﴿لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾ اگر «کاد أن یرکن» شده بود ﴿لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ﴾ اگر خود کار شده بود چه می‌شد؟ می‌بینید حرف از کجا تا کجاست؟! اگر کار خدای ناکرده بشود که هیچ، به نام ما حرف دربیاوری که هیچ، ذرّه‌ای میل پیدا کنی این است نزدیک به میل پیداکردن باشد ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾ اگر خودِ کار پیدا بشود که آن عذاب طوری نیست که قابل گفتن باشد، اگر به نام ما حرف دربیاوری این همان کیفر تلخی است که در سورهٴ مبارکهٴ «الحاقه» آمده در سورهٴ «الحاقه» فرمود آیهٴ 44 ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾ اگر به نام ما بخواهد حرف دربیاورد پس بخواهد خدای ناکرده بتی را روی مروه نگه بدارد آن یک چیز دیگر است اصلاً آن عذاب قابل گفتن نیست چه می‌کنیم با پیغمبرمان برای اینکه ممکن است کسی متنبّی باشد و ما به او مهلت بدهیم مثل این داعیه بهاییها اما کسی که سکّهٴ قبولی خورده پیغمبر ما شده ما حرفمان را، معجزه‌مان را به دست او دادیم او از این به بعد چون حرفِ او حرف ماست برای اینکه حرف ما را دارد می‌رساند دیگر اگر به نام ما بخواهد خلاف بکند دیگر به او هیچ مهلت نمی‌دهیم حرف بزند آن کار را می‌کنیم کار بکند چه خواهیم کرد قابل گفتن نیست، پس ﴿لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ٭ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ٭ فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ﴾ بخواهد به نام ما حرف دربیاورد و بخواهد اندک میلی پیدا کند یا «کاد أن یمیل» ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ﴾ خودِ کار را بکند در قرآن کریم نیست که با او چه خواهیم کرد برای اینکه این کسی که ما به او سِمت دادیم با اینکه به او سِمت دادیم حرفِ او سکّهٴ قبولی خورده است بیاید در مسیر دین تحریف ایجاد کند ـ معاذ الله ـ آن دیگر همان ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ می‌شود، خب.
پرسش:...
پاسخ: اگر ما تثبیت نمی‌کردیم اگر تو میل می‌کردی، اگر ما تثبیت نمی‌کردیم تو «کاد أن یرکن» بود، اگر «کاد أن یرکن» بود ﴿لَأَذَقْنَاکَ﴾، خب.
پرسش:...
پاسخ: اگر تثبیت نباشد «کاد أن یرکن» می‌شود ـ معاذ الله ـ «کاد أن یرکن» که شد ﴿إِذاً لَأَذَقْنَاکَ﴾ می‌شود دیگر، خب.
بعد فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً ٭ إِذاً لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾ احدی هم به یاری تو قیام نمی‌کند این ﴿ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً﴾ مشابه همان بخش سورهٴ مبارکهٴ «حاقه» است که ﴿فَمَا مِنکُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ﴾ شما بخواهید جلو بگیرید نمی‌توانید، او بخواهد از نصرت شما استفاده بکند نمی‌تواند.
حالا تتمّه بحثهایی که مربوط به آیه 88 این سوره است که به خواست خدا در بحثهای بعدی یعنی آیه ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ به آنجا که رسیدیم اگر تتمّه شبهاتی چیزی باشد ان‌شاءالله آنجا مطرح می‌شود ولی خطوط کلی این شبهاتی که مربوط به این بود که قرآن ـ معاذ الله ـ کلام پیغمبر است این تقریباً حل شد.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که وجود مبارک پیامبر صحنهٴ قلبشان صحنهٴ طهارت است و جزم به بطلان دارد با جزم به بطلان اصلاً خیال، الآن در بین این مسلمین هزارها انسان معصوم وجود دارد برای اینکه عصمت ملکهٴ ذات مراتب است در تمام مدّت عمر هیچ کس اصلاً به فکرش افتاده که ـ معاذ الله ـ با محارمش خلاف بکند تا بگوییم چه کار بدی است من نمی‌کنم «استغفر الله» اصلاً به ذهنش نمی‌آید.
این کار می‌آید، خب این معصیت است دیگر. همهٴ ما گوشه‌ای از عصمت را داریم از بس قبیح است اصلاً به ذهن کسی نمی‌آید برای اولیای الهی مخالفت با خدا این‌‌چنین است اصلاً به ذهنشان نمی‌آید بیایند بگویند کار بدی است ما رها می‌کنیم این‌طور نیست یا چشیدن قاذورات را کسی حالا در مدت عمر فکر کرده که من این را بخورم بعد بگوید که چه کار بدی است من رها می‌کنم اصلاً به ذهن کسی نمی‌آید باطن گناه همین است دیگر بنابراین اگر کسی باطن این لجن را ببیند به ذهنش نمی‌آید که من بروم این کار را بکنم بعد بگوید چه کار بدی است من رها می‌کنم بر خلاف کارهای دیگر، به هر تقدیر.
مطلب دیگر اینکه می‌تواند هم خلاصهٴ حرفهای قبل باشد هم تتمّهٴ بحثهای قبل این است که خود قرآن فصل‌الخطاب است. مطلب دوم اینکه اگر کسی مسلمان باشد با آیه قرآنی با او گفتگو می‌شود. سوم این است که اگر مسلمان نباشد با خود قرآن با او گفتگو می‌شود که قرآ‌ن کلام خداست می‌گویید نه، ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ پس قرآن می‌شود فصل‌الخطاب اگر کسی بگوید تورات حق است، انجیل حق است می‌گوییم قرآ‌ن هم تصدیق کرده تورات اصیل را، انجیل اصیل را تصدیق کرده است اما آن محرّفهای را باطل اعلام کرده هر چه مخالف قرآن بود باطل است، موافق قرآن بود حق است می‌گویید چرا؟ می‌گوییم این کتاب معجزه است، می‌گویید چرا، می‌گوییم مثل این بیاورید پس اگر کسی نپذیرفت اسلام را او را به اصل قرآن دعوت می‌کنیم، اگر کسی مسلمان است او را به آیات قرآنی دعوت می‌کنیم پس قرآن می‌شود فصل‌الخطاب در همه مسائل.
اما فرق معجزه با علوم غریبه چیست؟ علوم غریبه شاید اینکه ما دیگر چون آخرین جلسه است نمی‌خواهیم خاطره یک عده را برنجانیم یک تکه کاغذ که می‌نویسید باید بدانید که وقت عدهٴ زیادی را می‌گیرید دهها بار این حرفها گفته شده از آیه ﴿إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾ در طیّ این 26 سال حدّاقل بیش از بیست بار این حرفها گفته شده فرق معجزه با کرامت چیست؟ فرق معجزه با علوم غریبه چیست؟ فرق معجزه با پیش‌بینیها چیست؟ کسی که می‌آید اینجا درس باید بداند که این درسِ تفسیر خارج است باید یک مقدار زیادی این حرفها را گرفته باشد جای دیگران هم تنگ نکند جای هر کسی هم نیست این سؤالها نشانهٴ خامی این سائل است.
فرق اعجاز با علوم دیگر این است اگر کسی چیزی را یاد گرفته از راه علوم چه غریبهٴ با «غین»، چه قریبهٴ با «قاف» با ابزار و علوم و اسباب چیزی را یاد گرفته این راه فکری دارد این راهش برای همه باز است این دیگر معجزه نیست هر کسی می‌رود درس بخواند حتی طلسم و شعبده و جادو و سِحر که علوم غریبهٴ با «غین» است مثل همین فقه و اصول و حکمت و کلام که قریبهٴ با «قاف» است اینها راه فکری دارد اما معجزه راه فکری ندارد نمی‌شود به پیغمبر گفت چطور شده به ما هم یاد بده این راهِ علمی نیست این به قداست روح وابسته است وقتی وجود مبارک ابراهیم خلیل گفت طاوس بیا این زنده می‌شود، وجود مبارک عیسای مسیح دستور داد که این کورِ مادرزاد معاینه بشود، معالجه می‌شود این به قداست روح برمی‌گردد این فرمول علمی ندارد نه علمِ قریب، نه علم غریب نه با «قاف»، نه با «غین» اما همه آنها درس است ممکن است انسان چند سال درس بخواند ساحر خوبی بشود، مُشعبد خوبی بشود، طلسم‌گر خوبی بشود، جادوگر خوبی بشود این فرق است، اما کسی ممکن است همین‌جا خبر بدهد که یک هفته بعد باران می‌آید یا نمی‌آید ولی اگر بر اساس هواشناسی خبر بدهد که خب علم است این را نمی‌گویند علمِ غیب اگر بدون استفادهٴ از اسباب و وسایل فنّی و علمی خبر داد که یک هفته بعد باران می‌آید، یک هفته بعد برف می‌آید، یک هفته بعد تگرگ می‌آید این می‌شود علم غیب و اطلاع غیب، وقتی وارد حوزهٴ علم غیب شدند این برمی‌گردد بعضی مراتضه هستند که همین علم را دارند آنهایی که جزء مراتضه‌اند همین علم را دارند با اولیای الهی فرق می‌کنند آنچه که اولیای الهی دارند شکست‌ناپذیر است که فرمود: ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ آنهایی که سِحر و شعبده و فنون و علوم غریبه و امثال ذلک باشد شکست‌پذیر است نظیر جریان حضرت موسی و سَحِرهٴ فرعون که این عصای موسای کلیم سِحر همهٴ آنها را باطل کرده است ریاضتهای مراتضه علم است و شکست‌پذیر ولی کرامت اولیا، اعجاز انبیای الهی بر اساس ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ به ارادهٴ الهی وابسته است وقتی به ارادهٴ الهی وابسته شد فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ .
مطلب بعدی آن است که اگر چیزی معجزه شد «من الأوّلین الی الآخرین من الآخرین الی الأوّلین» هیچ کس نمی‌تواند مثل او بیاورد مگر خود انبیا آنها هم البته به جایی مرتبط هستند. معجزاتی که از زمان آدم بود تا وجود مبارک ولیّ‌عصر(ارواحنا فداه) که خاتم اوصیاست این سلسله اولیا و ائمه و معصومین اینها به اذن خدا همان کاری که دیگران کردند می‌توانند بکنند انبیای دیگر، اما کاری که وجود مبارک صالح پیامبر کرد، کرد نه انسانهای عادی و دانشمندان از زمان آدم تا زمان صالح کسی توانست آن کار را بکند، نه از زمان صالح(سلام الله علیه) «الی یوم القیامه» کس دیگری می‌تواند آن کار را بکند.
پرسش:...
پاسخ: معجزه کارِ علمی نیست که بگوییم حالا با پیشرفت علم حل می‌شود کار موسای کلیم، کار عیسای مسیح، کار انبیای دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نه در گذشته شبیه داشت، نه در آینده مَثیل که بشر عادی با درس و بحث بتواند کار صالح پیامبر را بکند، کار موسی و عیسی را بکند این معجزه به ارادهٴ الهی وابسته است که ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» هست، «ابراهیم» هست که هر کسی بخواهد معجزه بیاورد باید به اذن خاصّ الهی باشد اذن خاصّ هم مستحضرید غیر از اذن عام است آن اذن عام در بحثهای دیروز و پریروز هم گذشت که خدای سبحان به مار و عقرب اذن داد که سمّ تولید کنند، به نخل و نحل اذن داد که شیرینی و حلوا و شَهد تولید کنند اینها راههای فنّی است به همهٴ این حیوانات آموختند اما وقتی به پیامبری اذن می‌دهد که شما مُرده را زنده کن یا با عصا به دریا بزن آبهای رفته برود، آبهای نیامده نیاید یک جادّهٴ خاکی خُشک ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ مثل اینکه در دالان جادّه آسفالت خشک می‌روند دریاست آبهای رفته رفت، آبهای نیامده یک سدّ آبی درست شد بالا روی هم، روی هم چیده شد این وسط شده جادّه خاکی آ‌ن هم به ارادهٴ ما تا شما آخرین نفر پیروان موسای کلیم از این دریا، از این مسیر خشک بگذرید این جاده است وقتی شما گذشتید ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ این سدّ آبی می‌ریزد به دریا این هیچ فنّی نه در گذشته بود و نه در آینده هست، بنابراین معجزه با علوم غریبه، معجزه با سِحر، معجزه با شعبده، معجزه این‌‌چنین نیست که آدم بخواهد بگوید سِحر با معجزه «پهلو نزند دل خوش دار» خب چطوری دل خوش داریم؟
مطلب دیگر اینکه علومی هستند که مسئلهٴ وحی را تشریح کنند در حکمت و کلام اصلِ وحی و ضرورت وحی را در بخش الهیّات ذکر می‌کنند که ذات اقدس الهی که جهان را آفرید باید بشر را هدایت کند هدایت بشر از راه وحی ممکن نیست برای اینکه اگر علم و دانش باشد خب همه می‌روند این علم را یاد می‌گیرند این کسی که دانشمند شد دلیل ندارد که پیرو دیگری باشد که، باید تنها از راه وحی باشد در بخش الهیّات در اوصاف الهی، هدایت الهی، ربوبیّت الهی، ایحای الهی آنجا وحی از نظر مبدأ فاعلی تشریح می‌شود.
در بحث نفس که نفس مجرّد است از مرحلهٴ حسّ و خیال و وهم بالاتر می‌رود صلاحیّت وحی‌یابی پیدا می‌کند در علم‌النفس از مبدأ قابلیِ وحی سخن به میان می‌آید لذا بخشی از نبوّت اینجا مطرح است که چه کسی می‌تواند وحی بگیرد آن بخش دیگر نبوّت که خدای سبحان برای هدایت مردم حتماً رسول می‌فرستد در بخشهای عنایت الهی، فعل الهی، کلام الهی، هدایت الهی مطرح است حکمت، تمام این بحثها را در این دو محور و دو محدوده به عهده دارد و تبیین می‌کند، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه وحی را ذات اقدس الهی، کلام الهی را فرمود سه قِسم است یا بلاواسطه است یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است، ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ این تقسیم وحی به انحای ثلاثه گاهی به لحاظ خود آ‌ن مطلب است، گاهی به لحاظ گیرندگان مطالب‌اند، گاهی به لحاظ هر دو جهت. در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آنجا ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾ گفتند این دوتا آیه مشافهتاً از ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید. در جریان معراج هم ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب مشافهتاً به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید مرحوم سیّدعلی شارح صحیفهٴ سجادیه که 28 نسل می‌رسد به وجود مبارک امام سجاد بعد می‌گوید که «اولئک آبائی وجئنی بمثلهم» آن تفاخری که بین جریر و فرزدق بود آن فخر نبود فخر برای من است که من بالأخره با این چند نسل به اهل‌بیت می‌رسم ایشان در مقدمهٴ شرح صحیفهٴ سجّادیه نقل می‌کند وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از معراج برگشتند از حضرت سؤال کردند بالأخره گفتگویی بود، کلامی بود، خدا گفت و تو شنیدی خدا حنجره و کام و لب و دهن و دندان ندارد کلام ایجاد کرد این را می‌دانیم اما حالا کلام ایجاد کرد این آهنگی که شما شنیدی، این صوتی که شما شنیدی شبیه چه صوتی بود؟ گفت ذات اقدس الهی می‌دانست محبوب‌ترین افراد در بین جوامع بشری نزد من علی‌بن‌ابی‌طالب هست کلامی و صوتی شبیه صوت علی ایجاد کرد و من می‌شنیدم خیال می‌کرد علی است که دارد با من حرف می‌زند خب این کلام را ایجاد می‌کند همان‌طوری که سمیع است، همان‌طوری که بصیر است چطور امام صادق فرمود شهری یا روستایی که روحانی نیست آنجا نرو الآن می‌بینید شبهه‌ها وقتی آمده خدا که دهن ندارد که حرف بزند قرآن حرف پیغمبر است بله، خدا دهن ندارد حرف بزند ولی حرف ایجاد می‌کند خدا صماخه و دستگاه شنوای گوش ندارد ولی سمیع است، خدا شبکهٴ قَرنیه و نمی‌دانم یلیدی و اینها ندارد ولی بصیر است اگر خدا سمیع است، اگر خدا بصیر است، قائل هم هست به ایجاد سخن خدا متکلّم است نه با دهن، اگر این شبهات دفع نشود همین خطرات هست دیگر، خب.
بعد فرمود چون می‌دانست علی‌بن‌ابی‌طالب محبوب من است صدایی که ایجاد کرده من مثل اینکه علی‌بن‌ابی‌طالب دارد با من حرف می‌زند خب ذات اقدس الهی ایجاد کرده بعد هم در آن بخش مشافهتاً هست در بخشهای دیگر به قدرت خود آن گیرنده است که یا بلاواسطه می‌گیرد یا مع‌الواسطه می‌گیرد یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ می‌گیرد گاهی هم هر دو جهت فاصله است، این هم یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همهٴ حرفها را بلاواسطه دریافت کرده و خدای سبحان از آن بلاواسطه دریافت کردنش تعبیر جامعی دارد که ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ﴾ ، ﴿لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ﴾ یعنی ﴿لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ﴾ نه تلقّی این سوره و آیه ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ علم لدنّی هم شاید دهها بار شنیدید لدنّی، علم لدنّی مثل علم حکمت و کلام و فقه و اصول یک علم خاص نیست که موضوع داشته باشد، محمول داشته باشد، مسائل داشته باشد، مبادی این را نمی‌گویند علم لدنّی، علمی که از لدنّ، لدنّ بالاتر از عند است لدنّ یعنی نزد اگر کسی بالا برود، بالا برود، بالا برود همین حرفها را نزد خدا بدون واسطه بشنود می‌شود علم لدنّی نه اینکه علم لدنّی یک علم دیگر است در برابر حکمت و کلام و تفسیر و اینها نیست همین معارف قرآن را از لدنّ و نزد ذات اقدس الهی یاد بگیرد دیگر بیّن‌الرشد است دیگر، قطعی است دیگر، دیگر اشتباه‌بردار نیست که.
پس کلّ قرآن را وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ می‌گیرد از آن مراحل پایین‌تر خود جبرئیل(سلام الله علیه) که بعضی از مراحل وُسطای این فیض است این مراحل میانی را به مراحل نازلهٴ وجود مبارک پیامبر منتقل می‌کند که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ در مسئله هبوط وحی، نزول وحی که اینها مَهبط وحی‌اند، منزل وحی‌اند، معدن علم می‌شوند اینجاها جبرئیل سهمی دارد اما آنجایی که متلقّی وحی‌اند لدنّ است، حضور است، نزد است آنجا سخن از جبرئیل و میکائیل نیست ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾.
مطلب دیگر اینکه خود قرآن هم چون نظیر باران نیست که خدای سبحان انداخته باشد بلکه حَبل است و خدا آویخت الآن این قرآ‌نی که ما در خدمت او هستیم به نام عربی مُبین این دنبالهٴ این حبل متین، عربی مبین است و این حبل متین آن عربی مبین از نشئهٴ طبیعت و عربی‌بودن شروع می‌شود تا به لدی‌الله که آنجا نه عِبری است، نه عربی فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ آنجا علیّ حکیم است نه عربی از آنجا تا اینجا، از اینجا تا آنجا یک حبل آویخته است نه انداخته قرآن مثل باران نیست که خدا نازل کرده باشد انداخته باشد قرآن یک حبل متینی است که یک سَمتش علیّ حکیم است، یک سمتش عربی مبین است «وبینهما» هم مراتب این را خدا آویخت که «طرفه بید الله سبحانه وتعالی والطرف الآخر بأیدیکم» در حدیث «ثَقلین» هم هست.
وجود مبارک پیغمبر هم این‌‌چنین است مرحلهٴ عالیهٴ این صادر اول یا ظاهر اول آ‌نجاست که نه عربی است و نه عِبری پیغمبر در آنجا پیغمبر است نه عربی است، نه عِبری اینجا که هست عربی است ابن ‌عبدالله است اینجا که آمده می‌‌شود اهل حجاز، اهل مکه، ابن ‌عبدالله و آمنه اما آنجا که هست صادر اول است که فرمود: «أول ما خلق الله نور نبیّنا» در روایات هست ائمه هم فرمودند آن نور، آن علیّ حکیم را درک می‌کند این ابن ‌عبدالله و آمنه عربی مبین را درک می‌کند این حبل متین با هم آمیخته است اما در همهٴ موارد قرآن کلام خداست و پیامبر رسول خدا این کلام را به این رسول آمیخت و اندوختهٴ اینها را به ما معرفی کرد فرمود معراجی هم که بردند برای اینکه چیزهای جدید نشانش بدهند ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ﴾ نه «لیریٰ» ﴿لِنُرِیَهُ﴾ نه او ببیند، نشانش بدهیم ﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾ درست است پیغمبر نسبت به ماعدای خود معلّم کلّ است علوم تمام جوامع بشری را می‌داند اما این‌چنین نیست که معراج رفته تا ببیند او را بردند تا نشانش بدهند هم اِسراست یعنی بردن، هم ارائه است نه رؤیت در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود ما این را بردیم ﴿لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾ اوّلین آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این است که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا﴾ اینها تازه مربوط به اسراست چه رسد به معراج وقتی اسرا را آن معلم می‌خواهد معراجش یقیناً به تعلّق می‌خواهد. در جریان معراج فرمود: ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ هم در اسرا سخن از عبودیّت است، هم در عروج سخن از عبودیّت، هم در اسرا فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ هم در معراج در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ بنابراین قرآن می‌شود کلام خدا ولاغیر، وجود مبارک پیامبر می‌شود رسول خدا ولاغیر، آن کلام خدا را به این رسول خدا آموختند حالا از این به بعد اوّلین و آخرین شده شاگردان او.
پس این بخشی از سؤالاتی بود که مربوط به فرق بین معجزه و غیر معجزه و امثال ذلک است و آنچه را که در کتابهای اهل کتاب آمده آنها اگر مطابق با قرآ‌ن کریم بود حق است وگرنه تحریف‌شده است و آنچه که مربوط به این فصل‌الخطاب است آنها ادّعا می‌کنند که قرآن همان‌طوری که تورات حق است، انجیل حق است می‌گوییم بله، خود قرآن هم فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ آنچه که قرآن تصدیق می‌کند حق است، آنچه که محلّ اختلاف است حق با قرآن است قرآن معجزه است می‌گویید نه، مثل این بیاورید خود قرآن در جمیع موارد می‌شود فصل‌الخطاب این‌طور نیست که حالا وجود مبارک پیامبر چیزهایی را یاد گرفته و حرف زده.
در بخش پایانی این نکته را هم تبرّکاً که قبلاً ذکر شده به عرضتان برسانیم. این فرمایش را مرحوم سیّدحیدر آملی در جلد دوم تفسیرشان که سه جلدش چاپ شده در صفحهٴ 402 دارند همین مطلب را مرحوم فیض کاشانی(رضوان الله علیه) از ایشان نقل می‌کنند مرحوم فیض کاشانی در وافی در طبع جدیدش جلد پنجم طبع جدید صفحهٴ 1781 ایشان هم از سیّدحیدر نقل می‌کند نگاه کنید ببینید که مسلمین نگاهشان به قرآن کریم چه بود دیروز یا پریروز به عرضتان رساندیم که الآن این عزیزانی که کلمات پیامبر را جمع کردند تقریباً چهارده جلد می‌شود، خب شاید هزارها حدیث جمع کردند نامه‌های حضرت بود جمع کردند، نامه‌های حضرت است که حضرت املا فرمودند، سخنرانیهای حضرت بود، ادعیه حضرت بود، مواعظ حضرت بود، احکام فقهی حضرت بود، حقوقی حضرت بود، اخلاقی حضرت بود که همه را جمع کردند، خب آن ده هزار عرض کنم که حدیث که شده چهارده جلد یک طرف، قرآن کریم هم یک طرف مثل آنها خیلیها می‌توانند حرف بزنند چرا مثل قرآن نمی‌توانند بگویند اگر کلام، کلام پیامبر است؟ مرحوم سیّدحیدر آملی در همین جلد دوم تفسیر صفحهٴ 402 می‌گوید: «فأعلم أنّ أکثر القُرّاء ذهبوا إلی أنّ صُوَر القرآ‌ن بأثرها مائه وأربع عشر» فرمود بدانید که اکثر یعنی قرآن همین 114 سوره است چرا حالا می‌فرماید اکثر؟ برای اینکه بین سورهٴ «برائت» و «انفال» اختلاف هست که آیا سورهٴ «برائت» تتمّه سورهٴ «انفال» است چه اینکه از ابن‌عباس نقل شده یا سورهٴ مستقلّ است ولی بالأخره آنچه که اکثری می‌گویند، می‌گویند قرآن 114 سوره دارد سورهٴ «انفال» مستقل است، سورهٴ «برائت» مستقل است و اینها. بعد اینها را همه ما شنیدیم آیات قرآن شش هزار و خرده‌ای است که همه را شنیدیم حالا از این به بعد «وإلی أنّ کلماته سبع و سبعون ألفاً وأربع مائه وسبع وثلاثون کلمة» کلمات قرآن 77437 کلمه است «وإلی أنّ حروفه ثلاث مائة آلاف واثنان وعشرون ألفاً وستّ مائة وسبعون حرفاً» حرفهای قرآن 30032276 حرف است فتحه‌هایش چقدر، ضمّه‌هایش چقدر، کسره‌هایش چقدر، تشدیدهایش چقدر، قدم به قدم این را شمردند کدام کتاب است در شرق عالم و غرب عالم که بیایند ببینند چندتا فتحه دارد، چندتا ضمّه دارد مسلمین این را کلام الله می‌دانند نه کلام رسول الله خب با این ده هزار حدیث از پیغمبر نقل شده با او چرا این کارها را نکردند حالا چون دارند اذان می‌گویند ما تک‌تک اینها را چندتا «الف» دارد تا آخر 28 حرف، چندتا تشدید دارد، چندتا فتحه دارد، چندتا ضمّه دارد، چندتا کسره دارد همه را کار کردند آن هم با نداشتن امکانات اینترنتی و اینها این برای ششصد، هفتصد سال قبل است این معاصر فخرالمحقّقین است فقه را نزد فخرالمحقّقین خوانده، خب برای ششصد سال آن سالها که آدم بنشیند رقم بزند یک عده قابل توجه که قرآن چندتا فتحه دارد، خب چندتا فتحه داشته باشد چرا درباره آن ده هزار حدیث این کار را نکردند اگر قرآن ـ معاذ الله ـ حرف پیغمبر بود خب مثل سایر کلمات و سایر احادیث بود دیگر درباره احادیث قدسی این کار را نکردند، درباره روایات دیگر این کار را نکردند که.
بنابراین قرآن به جمیع کلماته و حروفه و تشدیداتش و فتحه‌هایش و ضمّه‌هایش از ذات اقدس الهی است اما اختلاف قرائت، اگر روایت معتبر نباشد که آن قرائت جایز نیست اگر اختلاف قرائت روایتش معتبر باشد معنایش این است که ذات اقدس الهی به پیغمبر و اهل‌بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) از راه الهام دستور داد که این‌طور بخوانید هم صحیح است مثل «یتهم» و «یتّهَمَ» نه اینکه اختلاف قرائت از مردم دارند تا بشود ـ معاذ الله ـ تحریف، اگر روایت معتبر نباشد که حجّت نیست، اگر معتبر باشد معصوم به الهام الهی از ذات اقدس الهی اجازه می‌گیرد که این‌‌چنین هم بخوانند.
«جعلکم مبارکاً أینما کنتم» ان‌شاءالله ایّام شهادت صدیقه کبرا و سالگرد امام(رضوان الله علیه) هر جا هستید وظیفه‌تان را ان‌شاءالله انجام بدهید.
«والحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی