display result search
منو
تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اسراء _ بخش اول

تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اسراء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 24 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 85 سوره اسراء _ بخش اول"
قرآن هر گونه بیماری را شفا می‌دهد
ظالم وقتی نعمت مادی الهی را دریافت می‌کند به جای شکر نعمت کفران می‌ورزد
خدای سبحان نعمت مادّی را به بَر و فاجر عطا می‌کند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً ﴿82﴾ وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً ﴿83﴾ قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلاً﴿84﴾ وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً ﴿85﴾

دربارهٴ قرآن که یکی از عناصر محوری مسائل مکه بود فرمود هر گونه بیماری را او شفا می‌دهد بیماریهای اعتقادی را درمان می‌کند, بیماریهای اخلاقی را معالجه می‌کند, بیماریهای رفتاری و گفتاری را درمان می‌کند و مشکلات علمی را هم حل می‌کند چون جهل هم یک نحوه مرض هست بیماریهای علمی را هم برطرف می‌کند چه دربارهٴ انسان‌شناسی, چه دربارهٴ جهان‌شناسی, چه دربارهٴ پیوند انسان و جهان بعد در پایان فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ آن‌گاه دربارهٴ این «ظالمین» فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ﴾ انسانی که جزء همین ظالمین است انسانی که بر اساس فطرت توحیدش هست وقتی نعمت الهی را دریافت کرد می‌گوید ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾ آن انسانِ الهی است اما اینها که جزء ظالمین‌اند وقتی نعمت مادّی الهی را دریافت می‌کنند به جای شکر نعمت کفران می‌ورزند این همان است که فرمود: ﴿أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ﴾ و اگر جزء کسانی بودند که همان فطرت اوّلی‌شان محفوظ بود شاکر بودند, این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه اِنعام الهی مشروط به استحقاق نیست خدای سبحان نعمت مادّی را به بَرّ و فاجر عطا می‌کند و امتحان است دادن مشروط به این نیست کسی مستحق باشد اما گرفتن مشروط به استحقاق است این را به عنوان سنّت الهی چه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال», چه در سایر سوَر فرمود خدای سبحان هرگز نعمتی را از کسی سلب نمی‌کند مگر اینکه آنها استحقاق سلب نعمت داشته باشند در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه 53 این است ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ نعمتی را که خدای سبحان به ملّتی داد هرگز از آنها سلب نمی‌کند مگر اینکه آنها عقایدشان, اخلاقشان, رفتار و گفتارشان را عوض بکنند آن‌وقت نعمت را از دست آنها می‌گیرد.
پس اِعطای نعمت مشروط به استحقاق نیست این بیان نورانی حضرت امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفهٴ سجادیه و همچنین ائمه دیگر(علیهم السلام) در روایات دیگر این اصل را تأیید می‌کند فرمود: «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» یعنی خدایا هر نعمتی که تو دادی ابتدایی است مسبوق به شرط نیست «نِعَمُکَ ابْتِداء» ; «مِنَّتُکَ ابْتِدَاءٌ» این در دعاهای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است اما بخواهد بگیرد مشروط به کفران نعمت است هم این آیه ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ﴾ که از سنّت الهی خبر می‌دهد «کان الله کذا», «لم یک کذا» در صفت ثبوتی و سلبی برای بیان سنّت است ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾ این مضمون یک آیهٴ دیگر است اما آیه 53 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» این است که خدای سبحان هرگز نعمتی را که به کسی داده است یا به جمعیّتی عطا کرد از آنها نمی‌گیرد مگر اینکه آنها کفران بورزند, پس اصل اعطای نعمت ابتدایی است مشروط به استحقاق نیست, گرفتنش مشروط به کفران نعمت است, افرادی که جزء ظالمین‌اند ﴿إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ﴾ افرادی که جزء مؤمنین‌اند وقتی نعمتی به آنها داده شد می‌گویند ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾ این مطالب چهارگانه به دنبال مطالب روزهای قبل بود.
و آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» خوانده شد یا قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت آنها دربارهٴ گروه دیگر است. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 12 این است ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾ فرمود بعضیها هستند که وقتی امتحان الهی به آنها می‌رسد آسیبی ببینند حالا یا ایستاده یا نشسته یا به پهلو آرمیده در همهٴ حالات با نیایش و دعا همراه‌اند در آیه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» که آیه‌اش در بحث دیروز خوانده شد آیه 51 سورهٴ «فصلت» این بود که ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ﴾ این دعای عریض را در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» باز کرده ﴿دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾.
پس بعضیها هستند وقتی آسیب ببینند می‌گویند «یا الله» و مکرّر هم می‌گویند «یا الله» ﴿فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ﴾ به تعبیر 51 سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» ﴿دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾ هست به تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «یونس» اما اینجا به قرینهٴ اینکه ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ را قبلاً فرمود این گروهی که از قرآن بهره‌ای نبردند ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ به جای اینکه بگویند «یا الله» پوچ‌گرا می‌شوند اینکه می‌گویند یأس از رحمت خدا کفر است به همین معناست دیگر ﴿إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ﴾ چرا یأس از رحمت خدا کفر است نه معصیت است کفر است یعنی دیگر کسی نیست که مشکل ما را حل کند یأس به این معنا یک وقت است می‌گویند ما دیگر لیاقت نداریم مشمول رحمت خدا باشیم خب این اگر خوب نباشد بد نیست چه رسد به کفر, یک وقت می‌گوید نه اصلاً کسی نیست که مشکل ما را حل کند خب این کفر است دیگر اینکه فرمود: ﴿لاَ یَیْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ﴾ این آیِس است نه مأیوس, آیس یعنی کسی که گرفتار یأس است می‌گوید دیگر کسی نیست یا نمی‌تواند مشکل ما را حل کند خب او که هست ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است, «بکلّ شیء قدیر» است همه‌ جا حضور دارد می‌تواند مشکل را حل کند «لا یعجزه شیء» است پس اگر کسی یأس به این معنا داشت که بگوید پوچ‌گرایی به این معنا که دیگر کسی نیست در عالم مشکل ما را حل کند خب البته این معلوم است کفر است.
پرسش:...
پاسخ: بله, خوب است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله, اینها کسانی‌اند که فطرتشان محفوظ است همان آیاتی که در بحثهای قبل اشاره شد که ﴿فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ این مشرکین حجاز وقتی سوار کشتی می‌شدند احساس خطر می‌کردند خالصانه خدا را می‌خواندند به سراغ بتها نبودند ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾ بتها همه از یادشان می‌رفت فقط خدا می‌ماند معاد همین طور است در حال خطر این طور نیست. بعضیها هستند که نه, اصلاً چون مُلحدند کسانی‌اند که به هیچ وجه آن فطرت را پاسخ نداند به پوچ‌گرایی مبتلا می‌شوند می‌گویند دیگر کسی نیست یأس به این معنا البته با کفر همراه است دیگر, خب.
پس چون محلّ بحث ذیل آیه قبل بود که ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ دربارهٴ این گروه فرمود: ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ﴾ که عهدِ ذکری است و ناظر به این گروه است ﴿أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ این در هر دو حال منحرف است نه در حال نعمت و نه در حال نقمت, نه در حال ضرّا نه در حال صرّا برای اینکه ﴿وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ﴾ یعنی انسانی که عهد ذکری دارد ﴿أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ﴾ باز هم ﴿کَانَ یَئُوساً﴾ برای اینکه این بیماری‌اش را درمان نکرده اما آنها که نه, درمان کردند منتها گرفتار اسراف و اتراف و امثال ذلک شدند ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ﴾ یا ﴿وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾ و امثال ذلک.
بنابراین اگر کسی آن فطرت را ـ معاذ الله ـ دفن کرده و زنده به گور کرده و روی فطرت خانه ساخته و در خانه‌ای که روی قبر فطرت ساخته شده زندگی می‌کند این اصلاً صدای فطرت را نمی‌شنود که این می‌شود ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این ﴿دَسَّاهَا﴾ را قبلاً ملاحظه فرمودید این باب تفعیل این یک‌ دانه از این «الف»هایش که این «الف» تبدیل شده «یاء» است این «یاء» تبدیل شده «سین» است اصلش «دَسَّسَ» بود این «دَسَّسَ» که باب تفعیل است تفعیل باب «دَسَّ» است «دسَّ, یدسُّهُ, مدسوس, دسیسه» این است که انسان خاکها را کنار می‌برد چیزی را در آن دفن کند همین معنا که دسیسه است, دسّ است و مضاعف است وقتی باب تفعیل رفت می‌شود «دسَّس» یک دانه از این «سین»ها تبدیل می‌شود به «یاء» بعد تبدیل می‌شود به «الف» می‌شود ﴿دَسَّاهَا﴾ یعنی آن‌قدر دسیسه کرد که این فطرت که گوهر الهی است آن زیر دفن شده بیچاره مدسوس شده, مدفون شده این را زنده به گور کرده ولی این فطرت نمُرده فطرت همیشه زنده است فطرت اگر بمیرد ما مشکلات فراوانی برای ابدیّت عذاب و خلود کفار در جهنّم و آنجا مشکل پیدا می‌شود این اصلاً زنده است مُردنی نیست منتها حرفش به گوش کسی نمی‌رسد این شخص آن فطرت را از بین نبرده چون ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ذات اقدس الهی نه کسی را بی‌فطرت خلق می‌کند نه اجازه می‌دهد فطرت کسی از بین برود ضعیف می‌شود, دسیسه می‌شود, مدسوس می‌شود, زنده به گور می‌شود ولی هست آنهایی که روی قبر فطرت دارند زندگی می‌کنند دسیسه کردند, تدسیس کردند که بالاتر از دسیسه است و آن زیر دفن کرده‌اند اینها ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ اما آ‌نها که نه, اهل خوش‌گذرانی و اسراف و اتراف‌اند این‌چنین نیست که فطرتشان را فراموش کرده باشند ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ﴾ یا ﴿دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾ این‌طور است.
بنابراین اگر همهٴ این سه گروه مشمول ظالمین باشند چون ظلم درکاتی دارد آن درک اسفلش برای همانهایی است که ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ وگرنه سایر درکات ظلم طوری است که در حال خطر حالا یا سوار کشتی بشوند یا مشکلات دیگر بالأخره به یاد خدا هستند, خب.
پرسش:...
پاسخ: آن مربوط به آن رسوبات است این ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ﴾ رِیْن یعنی چرک دیگر ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ اگر خدای ناکرده آ‌ن رِیْن و غبار و قیرگونی زیاد باشد به آسانی به یاد خدا نمی‌افتد اگر نه, کم باشد خب چرا این‌چنین نیست که همه‌شان یکسان باشند همان‌طوری که ایمان درجات دارد, عصیان و فسوق هم درکات دارد بعضیها خیلی پایین‌اند در درک اسفل من النارند, بعضی در درکات وسطا هستند.
پرسش:...
پاسخ: خب آنها واقعاً بعضیها مُردند یعنی این حیات جدید را پیدا نکردند چون ذات اقدس الهی یک حیات اوّلیه را به همه داد که آن فطرت است, یک حیات ثانویه است که به برکت قرآن پیدا می‌شود فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این حیات مستأنف است حیات قرآنی و وحیانی است آن حیات وحیانی بر اساس آن حیات اوّلیه در می‌آید خطاب به مؤمنین است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شما که مؤمنید, دارای حیات انسانی هستید ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این حیاتِ وحیانی است, حیاتِ قرآنی است, حیات نورانی است ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾ , «یمشی به فی الارض» این حیاتِ برتر است این حیات را کسانی دارند که به دعوت الهی عنایت کردند پاسخ دادند.
اما آن دوتا روایتی که وجود مبارک حضرت امیر در نهج‌البلاغه از افراد عالِم بی‌عمل و مانند آن به عنوان مُرده یاد کرده‌اند یکی در خطبهٴ 87 است که اوصاف متّقیان را در هم در آنجا ذکر می‌کنند بعد می‌فرماید: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لاَ یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَی فَیَتَّبِعَهُ وَ لاَ بَابَ الْعَمَی فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» به حسب ظاهر انسان است ولی درونش حیوان است یوم القیامه که سرائر ظاهر می‌شود این به صورت حیوان در می‌آید این در زنده‌ها مُرده است واقعاً نه راه هدایت را می‌شناسد تبعیّت کند, نه راه ضلالت را می‌شناسد تا فاصله بگیرد «وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این را در خطبهٴ 87 فرمودند.
در خطبهٴ 133 هم این‌چنین فرمودند, فرمودند: «وَ إِنَّمَا ذلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتِی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْبِ» حکمت, حیات دل است حکیم زنده است قبلاً هم ملاحظه فرمودید حکمت در قرآن و روایات اصطلاحش غیر از اصطلاح حوزوی است که حکمت در برابر کلام و فقه است فقه حکمت است, حکمت, حکمت است, کلام حکمت است حدیث حکمت است, اخلاق حکمت است علوم اسلامی حکمت است بالأخره چه اینکه علوم اسلامی هم فقه است این تفقّه در دین این‌چنین نیست که اگر کسی مشغول اصول دین باشد تفقّه در دین نباشد فقط باید مشغول فروع دین باشد اصول دین را یاد بگیرد تفقّه در دین است, فروع دین را هم یاد بگیرد تفقّه در دین است, این حکمت همین علوم اسلامی است در خطبهٴ 133 می‌فرماید: «وَ إِنَّمَا ذلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتِی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَیِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِیٌّ لِلظَّمْآنِ وَ فِیهَا الغِنَی‏ کُلُّهُ وَ السَّلامَةُ» که غرض آن است که این برای قلبِ مُرده حکمت کارساز است.
در کلمات قصار هم از این تعبیر استفاده شد کلمهٴ قصار شماره 374 فرمود امر به معروف و نهی از منکر درجاتی دارد بعضیها هستند که از هر سه فیض یعنی لسانی و یدی و عملی استفاده کردند, بعضی دو, بعضی یک و بعضیها هستند که «وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ» این یک آدم بی‌تفاوتی است نه با زبانش نهی از منکر می‌کند, نه با قلبش که باید منزجر باشد, نه با دستش «فَذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این یک آدم مُرده‌ای است یک جنازهٴ عمودی است بعد تبدیل می‌شود به جنازهٴ افقی, خب.
این تعبیر «مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ», «مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» در روایات ما کم نیست در نهج‌البلاغه هم در این چند مورد بود حالا در اینکه فرمود ما نعمت به او بدهیم ﴿أَعْرَضَ وَنَأَی بِجَانِبِهِ﴾, مصیبت‌ دامن‌گیرش بشود که بلکه هدایت بشود ﴿کَانَ یَئُوساً﴾ این برای همان ظالمی است که قرآن شفا نداد وگرنه اگر کسی یک مقدار اهل استشفای به قرآن کریم باشد بالأخره وقتی ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَرُّ﴾ یا ﴿فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ﴾ است یا ﴿دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾ است و مانند آن, خب.
به دنبال آن فرمود: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ افراد یکسان نیستند. بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند که حالا چون امام رازی قبلاً طرح کرد بعد آلوسی مطرح کرد ایشان هم برای اینکه هم پاسخ آنها را داده باشد هم تفسیر شریف المیزان از این بحث خالی نباشد مسئلهٴ شرّ را مطرح کردند که آیا شرّ داخل در قضای الهی هست یا نه؟ مستحضرید که در شرّ دوتا بحث اساسی است اینها این دوتا بحث در طول هم است نه در عرض هم اقوال را هم که نقل می‌کنند نباید اینها را در عرض هم نقل بکنند بحث اول این است که آیا شرّ امر وجودی است یا امر عدمی؟ اگر عدمیِ محض باشد دیگر نوبت به بحث بعدی نمی‌رسد, اگر عدمیِ محض نیست و همراه با امر وجودی است شرّ محض داریم یا نه؟ شرّ کثیر داریم یا نه؟ شرّ مساوی داریم یا نه؟ این تقسیمات پنج‌گانه که امور و اشیا یا خیر محض‌اند یا شرّ محض‌اند یا خیر و شرّشان مساوی است یا خیر غالب و شرّ مغلوب یا شرّ غالب و خیر مغلوب اینها دوتا بحث است دو مقام در دو فصل است. فصل اول این است که آیا شرّ امر وجودی است یا نه؟ تحقیق این است که شرّ امر عدمی است شرّ امر وجودی نیست یعنی مار و عقرب شرّ نیست مار و عقرب اگر کسی را نزند «لیس» تامّه دامن‌گیر کسی نشود به عنوان زوال حیات که او را از بین ببرد, «لیس» ناقصه دامن‌گیر کسی نشود که اصل ذات را از بین نبرند بلکه سلامت او را از بین ببرند اگر مار و عقرب یا سیل و زلزله و مانند آن نه «لیس» تامّه‌ای به همراه داشته باشد نه «لیس» ناقصه شرّی در عالم نیست اگر هیچ کسی را و هیچ چیزی را از بین نبرد یا سلامت هیچ چیزی را از بین نبرند شرّی در عالم نیست شرّ از آن «لیس» تامّه یعنی از موت, از زوال حیات انتزاع می‌شود یا از «لیس» ناقصه یعنی زوال‌السلامه, زوال‌الکمال, زوال‌النعمه انتزاع می‌شود یا «لیس» ناقصه یا «لیس» تامّه ممکن نیست ما از امر وجودی شرّی انتزاع بکنیم الآن همان لذّتی را که طیهو و آهو از زندگی‌شان می‌برند مار و عقرب می‌برند از تغذیه, از زاد و ولد, از داشتن فرزند, از نکاح چه لذّتی را آهو می‌برد که مار و عقرب نمی‌برد؟ چطور برای آهو و طاووس لذّت است برای مار و عقرب لذّت نیست بنابراین مار و عقرب همان زندگی را دارند که آهو دارد و طاووس دارد اگر کسی را از بین نبرد یا سلامت کسی را از بین نبرند شرّی در عالم نیست. پس محال یعنی محال, محال است که ما از یک وجود «بما أنّه وجود» شرّ انتزاع بکنیم این وجود برای خودش خیر است, برای عللش خیر است, برای معاللیش خیر است با همهٴ آنها تناسب دارد منتها لذّت آنها نسبت آنها با خودشان است اگر سلسلهٴ مار و عقرب هست با سلسلهٴ آهو و اینها هست آنها راه خودشان را دارند اینها راه خودشان را دارند.
پس در فصل اول بحث این است که شرّ عدمی است ولا غیر وقتی عدمی شد مَقضی بالذّات نیست, مخلوق بالذّات نیست, مجعول بالذّات نیست, مُعطای بالذّات نیست, ذاتاً علت نمی‌طلبد می‌ماند امر بالعرض بالأخره این شرّ که پیدا می‌شود به نام زوال حیات یا زوال سلامت از شیئی پیدا شده دیگر بالأخره از مار و عقرب پیدا شده, از سیل و زلزله پیدا شده این مار و عقرب یا آن سیل و زلزله که باعث زوال حیات‌اند یعنی «لیس» تامّه, باعث زوال سلامت‌اند یعنی «لیس» ناقصه خدا چرا اینها را آفرید؟ آن‌گاه بحث می‌شود که اینها خیرشان بیش از شرّشان است و اگر ذات اقدس الهی اینها را به لحاظ آن شرّ قلیل خلق نمی‌کرد ترکِ خیر کثیر بود برای شرّ قلیل این دوتا فصل کاملاً از هم جدایند و در کتابهای عقلی مطرح‌اند حالا اگر لازم بود شما کتابهای عقلی را مراجعه می‌کنید بعد تفسیر فخررازی هم که گوشه‌ای را مطرح کرده به دنبالش هم آلوسی به او پاسخ داده اینها را ملاحظه می‌کنید سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) یک دو, سه صفحه‌ای در این زمینه بحث کردند به عنوان بحث فلسفی آن را ملاحظه بفرمایید اگر یک وقت راهنمایی می‌خواست ممکن است مطرح بشود, خب.
فرمود: ﴿قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ هر کسی بالأخره راه خاصّ خودش, روش خاصّ خودش که انتخاب کرده شاکله‌ای که ذات اقدس الهی داد ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ همه را به فطرت توحید آفرید یک, همه را مستوی‌الخِلْقه آفرید دو, هیچ کس را ناقص خلق نکرد همه را با سرمایه آفرید سه, در سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ به عنوان نفی جنس فرمود ما همه را به فطرت توحیدی آفریدیم نه در گذشته, نه در حال, نه در آینده کسی را بدون فطرت توحیدی خلق نکردیم و نمی‌کنیم در سورهٴ مبارکهٴ «شمس» هم فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ قسم به جانِ آدمی و قسم به کسی که انسان را مستوی‌الخِلقه خلق کرد ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ هیچ کسی را ناقص‌الخلقه خدا خلق نکرد مسئله بدن در اثر تقصیر پدر و مادر که رعایت مسائل بهداشت نکردند حرف دیگر است اما روح کسی را خدا ناقص خلق نکرده مستوی خلق کرده چرا؟ برای اینکه هر کسی را این سرمایه الهام به او داده.
آن‌گاه «فإن قیل», «فإن سُئل», «فإن طُلب» «ما تسویة النفس» اینکه خدا فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾ تسویه نفس, مستوی‌الخلقه بودن روح به چیست؟ جواب: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ انسانی که مُلهَم است و بد و خوب را تشخیص می‌دهد ناقص‌الخلقه نیست هیچ کس نیست که بد و خوب را تشخیص ندهد فرمود ما همه را در مکتب الهام آموختیم که چه چیزی بد است چه چیزی خوب است ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ آن‌گاه انبیا را فرستادیم که این سرمایه را شکوفا کند که «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» همین است فرمود اینکه دفینه است و گنجینه است و ما به آنها دادیم و الهام کردیم و در درون اینها نهادینه شده است یک عده را هم فرستادیم که اینها را شکوفا کنند, اثاره کنند, ثوره کنند, شکوفا کنند و کردند پس بنابراین این شاکله‌ای است که ذات اقدس الهی داد حالا اگر کسی آمده این را دفن کرده برای خودش یک قصر دیگری ساخته آن وقت می‌شود «شاکلتهُ و شاکتِهِ» فرمود: ﴿کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ﴾ هر شکلی, هر ساختاری, هر مِنهجی را که خودش انتخاب کرده به همان روش عمل می‌کند اگر در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» گذشت که ﴿دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً﴾ شاکلهٴ او این است, اگر در سورهٴ «فصلت» آمده ﴿فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ﴾ شاکلهٴ او این است, اگر در این سوره آمده که ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوساً﴾ شاکلهٴ او این است این شاکله را خودش باید انتخاب بکند اول حال است, بعد مَلکه است, بعد به منزلهٴ فصل مقوّم است بعد فصل مقوّم که رسید دیگر صریحاً به انبیایشان می‌گویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ برای ما هم بی‌تفاوت است و ذات اقدس الهی هم به پیامبرش می‌فرماید: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ اینها دیگر حالا راه دیگر رفتند.
این مدّعاها را حکمت متعالیه تبیین می‌کند که چطور می‌شود انسان که با فطرت اصلی خلق شد کجا حرکت می‌کند, در چه مسیری حرکت می‌کند که آن اوصاف تلخ اول برای او عاریه است, بعد برای او لازم است, بعد برای او مقوّم وقتی فصل مقوّم شد و انسان شده نوع متوسط نه نوع اخیر و شده جنس سافل اینکه دیگران می‌گفتند حیوان جنس سافل است تحت او انواع است حکمت متعالیه می‌گوید خیر, رهنمود قرآن این است که انسان جنس سافل است و تحت او انواع متعدّد است و انسان در سرِ چهارراه است یا به طرف بهیمیه شدن حرکت می‌کند حقیقتاً یا به طرف درنده‌ها حرکت می‌کند حقیقتاً یا به طرف شیاطین جزء شیاطین‌الانس می‌شود حقیقتاً یا می‌شود بار دیگر از مَلک پرّان شوم می‌شود حقیقتاً آن‌گاه می‌شود «انسانٌ مَلکٌ», «انسانٌ شیطانٌ», «انسانٌ سبعٌ», «انسان بهیمیٌّ» همین انسان می‌شود نوع متوسط, می‌شود جنس سافل با حرکت جوهری این چهارراه را طی می‌کند دیگر مجاز نیست اگر گفتند ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یا گفتند ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ یا گفتند «مع الملائکة» وجود مبارک حضرت امیر نامه‌ای که برای دربار امویان نوشته مرقوم فرمود که خیلیها می‌روند در جبهه شهید می‌شوند اما از ما اگر کسی شهید شد می‌شود حمزهٴ سیّدالشهداء و خیلیها می‌روند جبهه جانباز می‌شوند از ما اگر کسی رفته دست داده می‌شود جعفر طیّار که «یطیروا بهما مع الملائکة فی الجِنان» دیگر همسفر فرشته‌ها می‌شود با آنها سفر می‌کند, با آنها طیران دارد شاید قبلاً هم این بحث گذشت اینکه مرحوم کلینی نقل کرده در اوایل معالم هم هست که فرشته‌ها پَرها را زیر پای طلبه‌ها پهن می‌کنند نه برای اینکه اینها پَر در آوردن یاد بگیرند که بروند شرق یا غرب آن می‌شود پرندهٴ مهاجر که به طمع تالاب حرکت می‌کند آن ملائکه پر در آوردند پر پهن کردند طلاّب را گفتند روی پر ما بنشینید که شما هم مثل ما پر در بیاورید شما هم پرواز یاد بگیرید شما از جهت پرواز کنید نه در جهت, نه از قطب برای تالاب بیایید شمال یا به عکس شما از طبیعت حرکت کنید, از جهت حرکت کنید نه در جهت این بیان نورانی حضرت امیر است فرمود ما هم برادر دادیم جبهه رفته دوتا دست داده خدا به او دوتا بال داده که «یطیروا بهما مع الملائکة فی الجِنان» شما ذیل آیهٴ اوایل سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» که دارد ملائکه ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ آنجا ملاحظه می‌‌فرمایید که بعضی از جانبازان که دستشان را دادند با ملائکه محشور می‌شوند وجود مبارک قمر بنی‌هاشم در چه حالت است؟ وجود مبارک جعفر طیّار در چه حالت است؟ این در مجموعهٴ روایات ما هست ولی بخشی از این مطالب هم در نامهٴ حضرت امیر هست هم در ذیل آیه ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾ آنجا هست که بعضی از انسانها بال در می‌آورند که مانند ملائکه پرواز می‌کنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 24:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی