- 973
- 1000
- 1000
- 1000
حکمت در بیان قرآن و اهل بیت
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "حکمت در بیان قرآن و اهل بیت"، سال 1394
«وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کثیرا»(بقره/٢٦٩) خدای متعال در این بیان نورانی می فرماید: اگر ما به کسی حکمت عطا کنیم، به او خیر کثیر دادیم. البته به حسب ظاهر فعل مجهول است ولی پیداست که حکمت را خدا می دهد و معلم آن وجود مقدس رسول الله است. «یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»(جمعه/٢) «انَا مَدینةُ الحِکمَة وعَلیٌّ بابُها»، «انَا دارُ الحِکمَة وَ عَلیٌّ بابُها» در قرآن و روایات، معانی متعددی برای حکمت ذکر شده است. در کافی شریف آمده که حضرت فرمودند: حکمت عبارت است از «طاعَةُ الله و مَعرِفَةُ الِامام» اگر کسی به مقام طوع و بندگی خدای متعال راه پیدا کند، مطیع حضرت حق بشود و به معرفة الامام برسد، به حکمت و خیر کثیر راه پیدا کرده است. شاید معرفت، ثمره طاعت، یا مقدمه و ثمره آن است. نکته این است که طریق معرفة الله، معرفة الامام هست، «مَن عَرفَکُم فقَد عَرَف الله وَ مَن جَهلَکُم فَقد جَهلَ الله»
دو انحراف در باب توجه به ائمه علیهم السلام و مقاماتشان بوده و الان هم هست و اهلبیت با هردو به شدت مقابله کردند. یکی این که جای اصل و فرع اشتباه شود؛ خلط بین اصل و فرع از انحرافاتی بوده که الان هم وجود دارد. خیال می کردند هرکسی فقط به مناسک تمسک بکند، آدم خیلی خوبی است و به عکس اگر خدای نکرده ضعف داشت، زمین خورده و فارغ از توحید است.
در روایت آمده کسی که دنبال امام جائر میرود، دین ندارد، به مناسکش نباید نگاه کرد و همینطور به ظاهر کسی که دنبال امام عادل حرکت می کند، چون باطنش موحد و مومن و صاحب دین است. در یک روایتی در این باب تعبیر عجیبی آمده است؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «لانّ سَیّئاتِ الامامِ الجائِر تَغمِزُ حَسَناتِ اولیائهُ و حَسَناتِ الامامِ العادِل تَغمِزُ سَیّئاتِ اولیائِهُ» بدی های امام جائر همه خوبیهای مریدانش را و خوبی های امام عادل تمام بدی های کسانی که به او اقتدا کردند را از بین میبرد. گناه، کف روی آب است. فرموده اند: «اشک بر امام حسین علیه السلام گناه را به اندازه کف دریا هم که باشد، از بین می برد، چون مومن زلال است و گناه کف روی وجودش است.» مومن همان موقعی هم که گناه می کند، به خاطر ولایتی که دارد از گناه خودش ناراحت است، این می شود کفاره گناه، خدای متعال ولایت مومن را کفاره گناهانش قرار داده است.
ائمه به شدت با انحرافات مقابله کردند که کسی بگوید، اگر محبت اهل بیت را داشتی دیگر نماز و روزه لازم نیست. اگر تبری از دشمنان اهل بیت داشتی، گناه کن، چون ترک گناه یعنی تبری! حضرت با این مسئله مقابله کردند. امام صادق علیه السّلام به مفضل میگویند: «یک مطلبی را این ابوالخطاب شنیده اشتباه کرده، یک مطلبی را هم ما گفتیم که در روایات متعددی هم آمده «نحنُ اصلُ کُلّ خَیر و مِن فُروعِنا کلّ بِر» همه خیرات به ما برمی گردد و همه خوبیها فرع بر ماست.»
قرآن ظهر و بطن دارد. حلال در ظاهر قرآن همین حلال هایی است که میبینید ولی در باطن ولایت ماست. یعنی این حلالها مناسک ولایت ما هستند و حرام در باطن قرآن ولایت دشمنان ماست. یعنی همه محرمات باطنش ولایت ائمه جور است. لذا معنی ندارد کسی فروع ما را رها کند و بگوید ما امام را دوست داریم. این نمی شود که ما از ائمه جور تبری بجوییم و در عین حال گناه هم بکنیم. اصل دین معرفت ماست، اصل دین تبری از دشمنان ماست ولی این تولی و تبری به عمل منتهی میشود، تولی و تبری بدون عمل ما نداریم. پس حکمت یعنی طاعة الله و معرفة الامام، که معرفة الامام به طاعة الامام و طاعة الله ختم می شود.
یک تعبیری هم در قرآن است، خدای متعال وقتی حکمت لقمان را توضیح میدهد می فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنْ اشْکُرْ لِلَّهِ» حکمت یعنی مقام شاکر بودن، حکیم یعنی شاکرلله «وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»(لقمان/١٢) یک موقع آدم شاکر است ولی خدا را در مقام شکر بدهکار خودش می داند، می گوید ما بنده شاکریم. یک موقع کسی در مقام شکر است و می داند که خدای متعال هیچ احتیاجی به این شکر من ندارد «وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»، آدم شاکر باشد به خودش خدمت کرده است «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» خدای متعال را حمد کنیم یا نکنیم نه کم می شود و نه اضافه! همه حمدهای مخلوقات چیزی بر محمود بودن خدای متعال اضافه نمی کند، این میشود شکر. شکر به اضافه این امر که انسان در شاکر بودنش خود را بدهکار خدا بداند نه خدا را بدهکار خودش.
شکر چندین مقدمه دارد: نعمت را دیدن؛ کسی که نمی بیند خدا به او نعمت داده نمیتواند شکر کند. استعداد، علم، همه نعمتهایی است که قابل شمارش نیست «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»(نحل/١٨) غفلت از نعمت مساوی است با کفران نعمت. اگر نعمت را به خودت نسبت دادی، میشوی مُعجب! گفتی من نافله شب خواندم، من مجاهده کردم، من انفاق فی سبیل الله کردم، نگفتی خدا به من توفیق داد. اگر نعمت را به اسباب نسبت دادی، مشرک می شوی. اگر نعمت را دیدی، به خودت و اسباب هم نسبت ندادی، اراده حضرت حق را دیدی، می شوی شاکر! این اولین قدم شکر است، شکر یعنی اینکه بدانی نعمت از خداست.
قدم بعدی در وادی شکر این است که اگر خدای متعال این نعمت را داده، او حکیم است و لغو نمی دهد. این نعمت را برای هدفی داده است «لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا»(انبیاء/١٧) اگر بنا بر بازیگری بود عالم را یک جوری می ساختیم که با بازیگری خود ما بسازد، این چشم و گوش و زبان و قلب و دوست و رفیق برای بازی و شیطنت و بازیگری نیست، برای بندگی است. اگر کسی نعمت و هدف آن را شناخت و در مسیر صحیح به کار انداخت، شاکر می شود. شاکر آن کسی است که نعمت را از خدا می گیرد و در راه خدا خرج می کند و الا اگر نعمت را از خدا بدانی و خرج خودت کنی، کفران نعمت است. شاکر آن کسی است که از یک دست از خدای متعال می گیرد و از دست دیگر به او برمی گرداند. شاکر آن کسی است که دنبال امام است و در یک کلمه حکیم آن کسی است که دنبال امام حرکت میکند. فرمود: «حکمت طاعة الله و معرفة الامام» شاکر هم آن کسی است که دنبال امام حرکت می کند. نعمت امام یعنی همه وجودت را در وادی ولایت او به حرکت در بیاوری، عقل و فکر و قوا را در وادی ولایت امام بگذاری.
«وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کثیرا»(بقره/٢٦٩) خدای متعال در این بیان نورانی می فرماید: اگر ما به کسی حکمت عطا کنیم، به او خیر کثیر دادیم. البته به حسب ظاهر فعل مجهول است ولی پیداست که حکمت را خدا می دهد و معلم آن وجود مقدس رسول الله است. «یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»(جمعه/٢) «انَا مَدینةُ الحِکمَة وعَلیٌّ بابُها»، «انَا دارُ الحِکمَة وَ عَلیٌّ بابُها» در قرآن و روایات، معانی متعددی برای حکمت ذکر شده است. در کافی شریف آمده که حضرت فرمودند: حکمت عبارت است از «طاعَةُ الله و مَعرِفَةُ الِامام» اگر کسی به مقام طوع و بندگی خدای متعال راه پیدا کند، مطیع حضرت حق بشود و به معرفة الامام برسد، به حکمت و خیر کثیر راه پیدا کرده است. شاید معرفت، ثمره طاعت، یا مقدمه و ثمره آن است. نکته این است که طریق معرفة الله، معرفة الامام هست، «مَن عَرفَکُم فقَد عَرَف الله وَ مَن جَهلَکُم فَقد جَهلَ الله»
دو انحراف در باب توجه به ائمه علیهم السلام و مقاماتشان بوده و الان هم هست و اهلبیت با هردو به شدت مقابله کردند. یکی این که جای اصل و فرع اشتباه شود؛ خلط بین اصل و فرع از انحرافاتی بوده که الان هم وجود دارد. خیال می کردند هرکسی فقط به مناسک تمسک بکند، آدم خیلی خوبی است و به عکس اگر خدای نکرده ضعف داشت، زمین خورده و فارغ از توحید است.
در روایت آمده کسی که دنبال امام جائر میرود، دین ندارد، به مناسکش نباید نگاه کرد و همینطور به ظاهر کسی که دنبال امام عادل حرکت می کند، چون باطنش موحد و مومن و صاحب دین است. در یک روایتی در این باب تعبیر عجیبی آمده است؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «لانّ سَیّئاتِ الامامِ الجائِر تَغمِزُ حَسَناتِ اولیائهُ و حَسَناتِ الامامِ العادِل تَغمِزُ سَیّئاتِ اولیائِهُ» بدی های امام جائر همه خوبیهای مریدانش را و خوبی های امام عادل تمام بدی های کسانی که به او اقتدا کردند را از بین میبرد. گناه، کف روی آب است. فرموده اند: «اشک بر امام حسین علیه السلام گناه را به اندازه کف دریا هم که باشد، از بین می برد، چون مومن زلال است و گناه کف روی وجودش است.» مومن همان موقعی هم که گناه می کند، به خاطر ولایتی که دارد از گناه خودش ناراحت است، این می شود کفاره گناه، خدای متعال ولایت مومن را کفاره گناهانش قرار داده است.
ائمه به شدت با انحرافات مقابله کردند که کسی بگوید، اگر محبت اهل بیت را داشتی دیگر نماز و روزه لازم نیست. اگر تبری از دشمنان اهل بیت داشتی، گناه کن، چون ترک گناه یعنی تبری! حضرت با این مسئله مقابله کردند. امام صادق علیه السّلام به مفضل میگویند: «یک مطلبی را این ابوالخطاب شنیده اشتباه کرده، یک مطلبی را هم ما گفتیم که در روایات متعددی هم آمده «نحنُ اصلُ کُلّ خَیر و مِن فُروعِنا کلّ بِر» همه خیرات به ما برمی گردد و همه خوبیها فرع بر ماست.»
قرآن ظهر و بطن دارد. حلال در ظاهر قرآن همین حلال هایی است که میبینید ولی در باطن ولایت ماست. یعنی این حلالها مناسک ولایت ما هستند و حرام در باطن قرآن ولایت دشمنان ماست. یعنی همه محرمات باطنش ولایت ائمه جور است. لذا معنی ندارد کسی فروع ما را رها کند و بگوید ما امام را دوست داریم. این نمی شود که ما از ائمه جور تبری بجوییم و در عین حال گناه هم بکنیم. اصل دین معرفت ماست، اصل دین تبری از دشمنان ماست ولی این تولی و تبری به عمل منتهی میشود، تولی و تبری بدون عمل ما نداریم. پس حکمت یعنی طاعة الله و معرفة الامام، که معرفة الامام به طاعة الامام و طاعة الله ختم می شود.
یک تعبیری هم در قرآن است، خدای متعال وقتی حکمت لقمان را توضیح میدهد می فرماید: «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنْ اشْکُرْ لِلَّهِ» حکمت یعنی مقام شاکر بودن، حکیم یعنی شاکرلله «وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ»(لقمان/١٢) یک موقع آدم شاکر است ولی خدا را در مقام شکر بدهکار خودش می داند، می گوید ما بنده شاکریم. یک موقع کسی در مقام شکر است و می داند که خدای متعال هیچ احتیاجی به این شکر من ندارد «وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ»، آدم شاکر باشد به خودش خدمت کرده است «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» خدای متعال را حمد کنیم یا نکنیم نه کم می شود و نه اضافه! همه حمدهای مخلوقات چیزی بر محمود بودن خدای متعال اضافه نمی کند، این میشود شکر. شکر به اضافه این امر که انسان در شاکر بودنش خود را بدهکار خدا بداند نه خدا را بدهکار خودش.
شکر چندین مقدمه دارد: نعمت را دیدن؛ کسی که نمی بیند خدا به او نعمت داده نمیتواند شکر کند. استعداد، علم، همه نعمتهایی است که قابل شمارش نیست «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»(نحل/١٨) غفلت از نعمت مساوی است با کفران نعمت. اگر نعمت را به خودت نسبت دادی، میشوی مُعجب! گفتی من نافله شب خواندم، من مجاهده کردم، من انفاق فی سبیل الله کردم، نگفتی خدا به من توفیق داد. اگر نعمت را به اسباب نسبت دادی، مشرک می شوی. اگر نعمت را دیدی، به خودت و اسباب هم نسبت ندادی، اراده حضرت حق را دیدی، می شوی شاکر! این اولین قدم شکر است، شکر یعنی اینکه بدانی نعمت از خداست.
قدم بعدی در وادی شکر این است که اگر خدای متعال این نعمت را داده، او حکیم است و لغو نمی دهد. این نعمت را برای هدفی داده است «لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا»(انبیاء/١٧) اگر بنا بر بازیگری بود عالم را یک جوری می ساختیم که با بازیگری خود ما بسازد، این چشم و گوش و زبان و قلب و دوست و رفیق برای بازی و شیطنت و بازیگری نیست، برای بندگی است. اگر کسی نعمت و هدف آن را شناخت و در مسیر صحیح به کار انداخت، شاکر می شود. شاکر آن کسی است که نعمت را از خدا می گیرد و در راه خدا خرج می کند و الا اگر نعمت را از خدا بدانی و خرج خودت کنی، کفران نعمت است. شاکر آن کسی است که از یک دست از خدای متعال می گیرد و از دست دیگر به او برمی گرداند. شاکر آن کسی است که دنبال امام است و در یک کلمه حکیم آن کسی است که دنبال امام حرکت میکند. فرمود: «حکمت طاعة الله و معرفة الامام» شاکر هم آن کسی است که دنبال امام حرکت می کند. نعمت امام یعنی همه وجودت را در وادی ولایت او به حرکت در بیاوری، عقل و فکر و قوا را در وادی ولایت امام بگذاری.
تاکنون نظری ثبت نشده است