- 176
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 199 تا 204سوره اعراف بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات تفسیر آیات 199 تا 204سوره اعراف بخش اول"
چیزی را انسان میتواند عفو بکند که در اختیار او باشد
حق خدا، حکم خدا و حق امت اسلامی در اختیار کسی نیست
ناموس انسان مثل مال انسان حق او نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ٭ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ ٭ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ ٭ وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ٭ وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾
در جریان اخذ عفو اشاره شد به اینکه چیزی را انسان میتواند عفو بکند که در اختیار او باشد حق خدا و همچنین حکم خدا و حق امت اسلامی این سه امر در اختیار کسی نیست لذا متعلق عفو نخواهد بود حق شخصی است که مورد عفو قرار میگیرد در جریان تجاوز به ناموس این تجاوز به حکم خدا و تجاوز به حق خداست چون ناموس انسان مثل مال انسان حق او نیست مال او نیست انسان مکلف است از ناموس حمایت کند نه اینکه ناموس او حق او باشد این حق الله است نشانهاش این است که اگر کسی تجاوز کرد هیچ کسی حق ندارد که عفو کند در محکمه اگر مثلاً خود شوهر بیاید رضایت بدهد یا زن بخواهد رضایت بدهد اینچنین نیست که آن متجاوز را بتوان عفو کرد این نظیر جراحتهای بدنی نیست یا حتی نظیر قتل نفس نیست نظیر سلب مال نیست اینها حقوق اشخاص است قصاص نفس قصاص طرف و همچنین بحثهای مالی اینها جزو حقوق افراد است اینها قابل عفو است اما تجاوز به ناموس این حق الله است و حکم خداست کسی حق ندارد عفو بکند لذا اگر خود زن رضایت بدهد یا مرد رضایت بدهد هیچ اثری ندارد اگر ثابت شده است که یک کسی به ناموس دیگری تعدی کرده است محکمه اسلامی حق الهی را باید استنباط کند
مطلب دیگر آن است که اگر بنا شد انسان سلطه پذیر نباشد چه نسبت به داخل چه نسبت به خارج نحوه دفاع فرق میکند در جریان دفاع نسبت به خارج فرمود به اینکه «ردوا الحجر من حیث جاء فان الشر لایدفعه الا الشر» این از بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است که قبلاً گذشت اما در جریان داخلی اگر بین خود امت اسلامی اختلافی رخنه کرد از باب ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و از باب ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ انسان دفع میکند بهترین روش را برای دفع آن سلطه اعمال میکند حالا گاهی از حق گذشتن دفع است و گاهی استیفای حق مصلحت است و مانند آن گاهی می بینید یک آمر به معروف و ناهی از منکر شهید میشود و ولی دم عفو میکند و اثرش در جامعه خیلی بیش از انتقام است این که ذات اقدس الهی فرمود عفو تخفیف و مانند آن یا تبدیل قصاص به دیه اینها در اختیار ولی دم است براساس همین جهت است بنابراین این مربوط به حکمت و مصلحت اندیشی خود آن شخص و امت اسلامی است اساس کار بر این است که با بهترین روش آن حقوق استیفاء بشود پس بنابراین اول باید ثابت بشود که چه چیزی متعلق عفو است و چه چیزی متعلق عفو نیست آنگاه در نحوه استنقاض حق استیفای حق یا عفو حق هم باید روش حسن را ملحوظ داشت
مطلب دیگر قرآن عدهای از مردم را جاهل میداند که این جهل غالباً در قبال عقل است نه در قبال علم فرمود: «و اعرض عن الجاهلین» اینکه فرمود: «و اعرض عن الجاهلین» مشابه آیهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آیهٴ 29 و 30 به این صورت بیان شده است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی﴾ میفرماید این دنیا طلبها علمشان نابالغ است بالغ نیست کودک است علمشان، علمشان هنوز قد نکشیده که به ماورای طبیعت برسد فقط تا محدوده قبر را میبینند از آن به بعد چه خبری است را بیخبرند از اینها اعراض بکن اعراض بکن نه اینکه اینها را امر به معروف یا نهی از منکر نکن نه اینکه اینها را از تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس محروم بکن ولی آنچنان درگیر باشی نه اینچنین نباشد این اعراض بدون درگیری همان هجر جمیل است که فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ جاهلین این گروهند یعنی کسانی که عاقلانه عمل نمیکنند و لو خیلی از مسائل برایشان به عنوان حجت اللهی ابلاغ شده است اما در جریان نزغ که آیا استعمال لفظ دلالت در اکثر معنی است یا نه این در حقیقت تحلیل میشود نظیر قضایای حقیقیه که منحل میشود به افراد متعدد و درباره هر کسی حکم خاص خود را دارد درباره انبیا و اولیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) به صورت دفع است در افراد عادی به صورت رفع است آنجا که قرآن کریم نزغ را به صورت دفع به کار میبرد این است مثل ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ اینکه فرمود ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ یعنی اذا اردت ان تقرا القرآن حالا که می خواهی قرآن بخوانی به خدا پناه ببر از شیطان که مبادا شیطان در اینجا حضور پیدا کند یا اگر هم حضور دارد آن را برطرف بکن غرض آن است که هم میتواند دفع باشد هم میتواند رفع اگر این منحل شد به کل واحد واحد از افراد میفرماید به اینکه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ برای بعضی دفع است برای بعضیها رفع این دیگر استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست در آیه محل بحث هم همین طور است ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ اگر منحل شده است به کل واحد واحد خطاب میکند که اگر یک حادثهای پیش آمده یا احتمال بروز حادثه نزغ را میدهی به خدا پناه ببر برای بعضی از افراد دفع است برای از افراد نزغ چه آن منحل شد و اگر هم در جامعه هم استعمال بشود به هیچ وجه استعمال لفظ در اکثر معنی محذوری ندارد اینها خیال میکنند به اینکه حالا لفظ فانی در معناست از این حرفهایی که اصلاً نباید در اصول راه پیدا بکند این حرفها جای خودش دارد حرفها از جای دیگر آن هم دست و پا شکسته به اصول منتقل کردن محذورش همین است که میگوید استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست لفظ فانی در معناست این حرفها برای جای دیگر است به هر ترتیب استعمال لفظ در اکثر معنی به هیچ وجه محذوری ندارد در اصول اما این اگر تحلیل شد و منحل شد به چند قضیه که از آن سنخ نیست محذور استعمال در بر ندارد محذور استعمال لفظ در اکثر از معنا هم در ندارد و اگر هم منحل نشد استعمال لفظ در اکثر از معنا محذوری ندارد
مطلب بعدی درباره اینکه آیا نسبت به انسان کامل دفع است یا رفع این باید محدودههایش مشخص بشود انسان کامل مثل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گاهی در مرحله عند الهی و لدی الهی به سر میبرند که آنجا اصلاً جا برای وسوسه نیست یعنی شیطان در مرحله اخلاص اصلاً ظهور و حضور ندارد تجرد شیطان هم تا سقف تجرد وهمی است در عقل محض اصلاً شیطان حضور ندارد همانطوری که در مراحل عالیه بعضی از فرشتگان حضور ندارند «لو دنوت انملة لاحترقت» در مرحله اخلاص شیطان هم حضور ندارد اگر شیطان «لو دنوت انملة لاحترقت» خواهد بود برای اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ آن مراحل عالیه اینها رجم میشوند و مرجوماند و مطرودند و مرمیاند اصلاً راه ندارند چون راه ندارند بنابراین جا برای وسوسه اصلاً نیست پس در مرحله لدی الهی برای انسان کامل جا برای وسوسه و نزغ نیست لا دفعاً و لا رفعاً در بخشهایی که مربوط به تلقی وحی است ولو مع الواسطه باشد آن مرحله عالیه که لدی الله است آنجا که بلا واسطه است حالا آن مواردی که آن انسان کاملی که من وراء حجاب وحی را تلقی میکند یا با دریافت وحی از رسول خدا مثل فرشتگان(علیهم الصلاة و علیهم السلام) وحی را دریافت می کند در بخش تلقی وحی یک، ضبط و نگهداری وحی دو، ابلاغ و املاء و انشاء وحی سه، در این عناصر محوری سهگانهای که مربوط به وحی خداست باز هم نزع و شیطنت و وسوسه راه ندارد لا دفعاً و لا رفعاً خب پس در مرحله لدی الهی و لو آنجا حکمی هم نباشد وابلاغ بشود و ماموریتی هم نباشد یک دستورات خاصی باشد برای خود انسان کامل آنجا جای شیطان نیست برای اینکه در آن مرحله فرمود به اینکه ما این نجوم را رجوم برای شیاطین قرار دادیم ﴿مَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾ اصلاً آنجا راه ندارند خب در امور مربوط به تلقی وحی حالا یا تورات موسای کلیم(سلام الله علیه) هست یا انجیل عیسای مسیح(سلام الله علیه) هست یا قرآن پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مطرح است در تلقی وحی یک ضبط و نگهداری وحی دو ابلاغ و املاء و انشای وحی سه که باید به مردم برساند در همه مراحل سهگانه آن انسان کامل آن معصوم از گزند نزغ و مسّ شیطان معصوم و مصون است دفعاً و رفعاً آنجا اصلاً راه ندارد میماند در مراحل عادی مراحل عادی که کارهای عادی و کارهای اجرایی است خب پس از این چهار مطلب که بگذریم در بخش پنجم در کارهای عادی اینکه گاهی گفته میشود اینها معصوماند گاهی گفته میشود غالباً در صدد دفعاند گاهی گفته میشود دائماً آن دوام مال آن مراحل چهارگانه است اما غلبه که تعبیر غلبه میشود که گفته میشود غالباً اینها در حال رفعاند برای آن است که آیات قرآن کریم دو قسم است یک قسم خطابات دستوری است که ذات اقدس الهی به پیغمبر(علیهم السلام) دستور میدهد فلان کار را نکن نهی میکند این را انسان میتواند بگوید به اینکه گرچه مخاطب خود آن حضرت است ولی در حقیقت مامور مستقیم امتاند و این را تعلیماً خدای سبحان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است در آنجا ممکن است اما یک سلسله آیاتی است که از کار واقع شده پیغمبر(علیهم السلام) خبر میدهد پیغمبر(علیهم السلام) یک کاری را کرده است که ذات اقدس الهی با پیغمبر(علیهم السلام) چنین در میان میگذارد که چرا فلان کار را کردی این در بخش اجرایی آن هم در مرحله نازل باید از باب حسنات الابرار سیئات المقربین است که اگر این کار را یک انسان عادل و مومنی انجام میداد محذوری در بر نداشت اما چون خود پیغمبر(علیهم السلام) است حضرت میفرماید که چرا این کار را کردی بهتر از این هم ممکن بود نظیر آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که بعداً به خواست خدا خواهد آمد و آن این است که ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکاذِبینَ﴾ بعضیها برای اینکه در جبههها حضور پیدا نکنند در جریان جنگ شرکت نکنند استیذان کردند اذن خواستند و وجود مبارک پیغمبر(علیهم السلام) هم موافقت کردند به آنها اجازه دادند این یک فعلی است واقع شده براساس فعل واقع شده ذات اقدس الهی میفرماید خدا از تو بگذرد این تعبیر مهربانی و عطوفانه است نقدی در کار نیست ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ میخواستی صبر بکنی معلوم بشود که چه کسی راست میگوید چه کسی راست نمیگوید و مانند آن ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکاذِبینَ﴾ قبل از این که این سنخ آیات به خوبی بررسی بشود با توجه به اینکه حسنات الابرار سیئات المقربین گاهی ممکن است که انسان در این بخش پنجم یعنی در بخش لدی الهی و عند الهی نه در آن سه بخش مربوط به تلقی وحی و ضبط وحی و ابلاغ و املا و انشای وحی نه در کارهایی که زیر مجموعه اجرائیات آن حضرت(علیهم السلام) است ممکن است یک کاری اتفاق افتاده که بهتر از آن هم ممکن است در چنین فضایی گفته میشود که این دفع است نه رفع تا حالا ما به چنین آیاتی برسیم ببینیم راه دیگری برای جمع هست یا نیست چون این گونه از موارد را حمل بر تعلیم کردن دشوار است آیاتی که به خود پیغمبر(علیهم السلام) خطاب میکند میفرماید به اینکه این کار را بکن این میتواند ناظر به تعلیم باشد یعنی به آن حضرت خطاب کرده است تا امت بفهمند اما یک کاری است که خود شخص پیغمبر انجام داده است آیه نازل میشود که ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ این نیاز به تأمل بیشتری دارد از همینجا جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) روشن میشود و آن جریان این است که خب وجود مبارک حضرت امیر نقل کردند بعد از اینکه عمرو بن عبدود را به خاک کرد و روی سینه او نشست و داشت سرش را میبرید او «خدو انداخت در روی علی ٭٭٭ افتخار هر نبی و هر ولی » است اگر آب دهن به صورت یک انسان سلحشور غیور بیندازند برای هر کسی بالأخره تلخ است مخصوصاً برای چنین کسی که غیور است خب این اهانت است اینچنین نیست که اگر غضبناک بشود و عصبانی بشود یک چیز بدی باشد که انسان باید از حیثیت خودش دفاع بکند این عصبانی شدن عصبانیت محمود و ممدوحی است اینچنین نیست که بد باشد که اما همین مقدار را هم حضرت نمیخواهد در آن اعدام و قتل عمرو بن عبدود دخالت بدهد لذا گفتند از سینهاش فاصله گرفت چند لحظه آرام شد که این خشمی که از آب دهن انداختن او پدید آمد این خشم برطرف بشود فقط همان خشم الهی که تا کنون در نبرد و هماوردی با عمروبنعبد ود بود که فقط غضبش لله و بالله و فی سبیل الله بود آن پدید بیاید این که محذوری ندارد اگر به یک کسی اهانت بکند به او بربخورد این چنین نیست که چیز بدی باشد که انسان باید از حیثیت خودش هم دفاع بکند اما کار را برای رضای خدا کردن باید صد در صد خالص محض باشد ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾
پرسش ...
پاسخ: حالا آن را میآوریم به خواست خدا در سورهٴ مبارکهٴ طلاق آنجا که چطوری ﴿تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ﴾ چگونه نذر کرده است آن هم نذر کرده است نه اینکه خودش تحریم کرده باشد چون تحریم ابتدایی که فقط به دست ذات اقدس الهی است یک تعهدی کرده یک نذری کرده که مثلاً دست به این کار نزند خب
پرسش ...
پاسخ: خب آنها ممکن است برای تعلیم باشد آنها چون خود بنده میگوید در قبال خدا ممکن است برای تعلیم باشد اما اگر یک کاری را ذات اقدس الهی به معصوم بگوید که چرا این کار را کردی معلوم میشود که قضیة فی واقعة خب،
پرسش ...
پاسخ: بله دعای حضرت خضر(سلام الله علیه) با وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که در میان گذاشت این هم برای تعلیم است یعنی این چنین بگویید اینچنین بخوانید در شبهای جمعه فرصتهای دیگر اینچنین بخوانید به ماها دستور میدهند
پرسش ...
پاسخ: عیب ندارد اما این دعایش در صدد تعلیم است مثل اینکه کسی ذکری میگوید تا دیگری یاد بگیرد اینکه ذکر میگوید تا دیگری یاد بگیرد خود همین عبادت است دیگر
پرسش ...
پاسخ: اگر مناجات آنها برای تعلیم باشد محذوری ندارد که محذور در جایی است که ذات اقدس الهی به اینها بفرماید که چرا این کار را کردی این معلوم میشود که کاری را خود اینها کردهاند
پرسش ...
پاسخ: خب چرا قابل توجیه است بالأخره نظیر اوامری که ذات اقدس الهی به انسانهای کامل میدهد که این کار را بکن این کار را بکن یا این کار را نکن این قابل توجیه است که گرچه به حسب ظاهر به خود آن معصوم(علیه السلام) گفتند ولی در واقع امت مراد است چه اینکه در همین جا ﴿إِمَّا یَنْزَغَنَّک﴾ هم عدهای مفسرین گفتند این قابل قبول است فی الجمله البته اما یک کاری که واقع شده خود معصوم(علیهم السلام) انجام داد و خدای سبحان با او در میان میگذارد که چرا این کار را کردی او توجیه میخواهد خب
مطلب بعدی آن است که چون بین نزغ و بین ؟؟؟؟ فرق است برای انسانهای کامل یعنی معصوم گرچه دفع است اما در طلیعه حمله شروع میخواهد بشود لذا از آنجا به عنوان طائف یاد نشده چون هنوز نرسیده به نزدیک قلب تا بخواهد در محدوده قلب دور بزند و طواف بکند و بشود طائف لذا نفرمود و اما ینزغنک من الشیطان طائف چون از دور دارد کم کم نزغ میکند ولی درباره کسانی که افراد مومن عادیاند این ممکن است راه پیدا بکند و جامه احرام در بر بکند که وارد کعبه دل بشود به صورت ناشناس میآید و به عنوان هل ادلکم میآید و مانند آن تا در کعبه دل را باز ببیند و به درون دل راه پیدا کند لذا در جریان نزغ جا برای طائف نبود لذا نفرمود اما ینزغنک من الشیطان طائف ولی در جریان مس که حالا آمده و در دل راه پیدا کرده وسوسه میکند میخواهد به حریم دل وارد بشود اینجا جا برای طائف است خب
مطلب بعدی این است که اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا﴾ این آیه هم میتواند آیه قرآن باشد و هم میتواند آیه یعنی معجزه الهی چون آنها پیشنهاد معجزه هم میدانند هم آیات تکوینی باشد هم آیات تدوینی به اطلاقش هر دو را میتواند شامل بشود اگر یک معجزهای از تو خواستند آوردی که میگویند سحر است ـ معاذالله ـ اگر نیاوردی و منتظر وحی و اذن الهی بودی میگویند چرا برچین نکردی جمع آوری نکردی از این طرف و آن طرف چنین معجزهای نیاوردی هم درباره آیه تدوینی صدق میکند هم درباره آیه تکوینی و اعجاز چه اینکه جوابی که وجود مبارک پیغمبر(علیهم السلام) میدهد شامل هر دو قسم خواهد بود ﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی﴾ در جریان آیه و معنای اعجاز آنجا هم فرمود به اینکه ﴿مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ هیچ پیامبری حق آوردن معجزه ندارد مگر به اذن خدا چه آیه تکوینی باشد چه آیه تدوینی باشد باید به اذن الهی باشد آنجا هم فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ زبانت را بدون اجازه وحی ما باز نکن و سخن نگو بگذار وحی الهی بیاید شما تلقی بکنید بعد به مردم ابلاغ بکنید ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی﴾ بعد فرمود ﴿هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ هر آ یهاش بصائر است چه رسد به کل قرآن از اینکه فرمود بصائر است جمع بصیره برای اینکه جهات فراوانی از نظر علمی و عملی راه گشاست قهرا شما اگر متذکر قرآن بشوید مبصر خواهید بود این نور است و چون نور است ﴿قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾ چون نور است بصیرت میدهد به شما ذات اقدس الهی در نهان ما چشمهایی را آفریده [است] اسرار را هم در عالم بی پرده خلق کرده است اگر چشم باشد یک مبصر و اشیاء هم باشد دو فقط منتظر یک نور است چون چشم که به تنهایی که نمیتواند ببیند اگر چشم نباشد دیدن ممکن نیست چشم باشد ولی یک کالای یک شیء یک شخص نباشد که مرئی قرار بگیرد باز هم دیدن ممکن نیست اگر چشم باشد و شیء یا شخص باشد لکن آفتاب نتابد نور نباشد باز دیدن ممکن نیست ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ما عالم را با آیات خودمان مزین کردیم سراسر عالم پر از آیات الهی است ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ و مانند آن پس سراسر عالم آیات الهی است و شما هم در نهان و نهاد شما هم یک چشمی به ودیعت نهادیم که قلب است و عقل است و بالأخره فطرت شما این دو ولی اگر فطرت بخواهد ببیند و اگر جهان بخواهد روشن بشود یک شمسی میطلبد این شمس دو کار میکند هم جهان را روشن میکند و هم چشم شما را بینا میکند که شما در ظل این شمس در ضوء این شمس جهان را میبینید فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ﴾ خب چشم باز کنید اگر چشم باز کردید سراسر جهان را آیات الهی میبینید ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ اگر وجود مبارک پیغمبر خودش و همچنین اهل بیت(علیهم السلام) نورند و قرآن کریم که از عترت جدا نیست نور است کار نور این است که هم اشیاء عا لم را شفاف میکند و هم وسیله دیدن را تأمین میکند اگر کسی با داشتن قرآن و عترت نبیند دیگر معلوم میشود کور هست برای اینکه اشیاء که آیات الهیاند از یک سو شمس نبوت و ولایت و رسالت و خلافت الهی هم که تابیده است از سوی دیگر این که نمیبیند ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ این از آن زیباترین بیانات سید الشهداء(سلام الله علیه) است این که فرمود «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا» این نفرین نیست و معنایش این نیست کور باد معنایش این است که کور هست نه کور باد فرمود که خب چیزی که در جهان مشکلی برای دیدن نیست همین آیات الهی سراسر عالم را پر کردهاند هم این وحی شمسی است که همه جا را شفاف و روشن کرده است خب پس اگر کسی نمیبیند روی فقدان امر سوم است دیگر آن باصره است «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا» این خسرت که نفرین نیست خب این خسر الدنیا و الاخره است دیگر کسی که بهره دینی و معنوی ندارد دیگر سرمایهها را باخته است نه اینکه سرمایهباخته گردد که نفرین باشد اینطور که نیست کسی که هیچ بهرهای از مذهب و دین ندارد حضرت دارد درباره او نفرین میکند که این خسارت ببیند یا اینکه نه ذات اقدس الهی مکرر از خسارت چنین افرادی خبر داده است که اینها خسر الدنیا و الاخرة اینها نفرین نیست اینها فعل ماضی است و نشانه از وقوع و تحقق آن امر میدهد فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و غیر این سوره و همچنین در بخشهایی از دعا وقتی قرآن را معرفی میکند میفرماید: ﴿هُدی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ چه در قرآن کریم و چه در دعاهای ماه مبارک رمضان این هست که قرآن هدایت است این یک و بینه است دو نسبت به آنهایی که اصلاً در راه نیستند این فطرتهایشان را خاموش کردهاند قرآن برای آنها تازگی دارد حرفی میزند اینها را راهنمایی میکند چون چشم اینها را باز میکند به اینها باصره میدهد اینها چشم باز میکنند دفعاً چیزی را میبیند که قبلاً نمیدیدند اما آنها که مولود علی الفطرهاند در مهد دین تربیت شدهاند چشم باطنشان باز هست کور نیست اینها میفهمند چه خبر است یعنی وقتی صدای انبیاء را میشوند صدا برایشان آشناست ناشناس نیست راهی هم که به آنها نشان میدهند میبینند با ذائقه ایشان جور درمیآید یک راه آشناست قرآن برای چنین گروهی میشود بینه میشود شاهد برای اینکه اصلش در درونشان هست و یافتند و دارند مییابند منتها این تأییدشان میکند و آنچه را که در درون یافتند قرآن تصدیق میکند شهادت بر صدق او میدهد لذا فرمود: ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ برای خواص برای توده مردم هدایت است برای خواص بینه است اینچنین نیست که هدی و بینات و فرقان للناس وگرنه آن للناس را متعلق به هر سه قرار میداد علی التنازع اما فرمود: ﴿هُدی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ اینجا هم همینطور است ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ تقسیم است توزیع است رحمت البته برای همه مردم است اما کسی که از این رحمت استفاده میکند مومنیناند بصیرت بودن و هدایت بودن درجات خاصی دارد که قرآن برای بعضیها هدایت است برای بعضیها هم بصیر است.
«و الحمد لله رب العالمین»
چیزی را انسان میتواند عفو بکند که در اختیار او باشد
حق خدا، حکم خدا و حق امت اسلامی در اختیار کسی نیست
ناموس انسان مثل مال انسان حق او نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ٭ وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٭ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ ٭ وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لاَیُقْصِرُونَ ٭ وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ٭ وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾
در جریان اخذ عفو اشاره شد به اینکه چیزی را انسان میتواند عفو بکند که در اختیار او باشد حق خدا و همچنین حکم خدا و حق امت اسلامی این سه امر در اختیار کسی نیست لذا متعلق عفو نخواهد بود حق شخصی است که مورد عفو قرار میگیرد در جریان تجاوز به ناموس این تجاوز به حکم خدا و تجاوز به حق خداست چون ناموس انسان مثل مال انسان حق او نیست مال او نیست انسان مکلف است از ناموس حمایت کند نه اینکه ناموس او حق او باشد این حق الله است نشانهاش این است که اگر کسی تجاوز کرد هیچ کسی حق ندارد که عفو کند در محکمه اگر مثلاً خود شوهر بیاید رضایت بدهد یا زن بخواهد رضایت بدهد اینچنین نیست که آن متجاوز را بتوان عفو کرد این نظیر جراحتهای بدنی نیست یا حتی نظیر قتل نفس نیست نظیر سلب مال نیست اینها حقوق اشخاص است قصاص نفس قصاص طرف و همچنین بحثهای مالی اینها جزو حقوق افراد است اینها قابل عفو است اما تجاوز به ناموس این حق الله است و حکم خداست کسی حق ندارد عفو بکند لذا اگر خود زن رضایت بدهد یا مرد رضایت بدهد هیچ اثری ندارد اگر ثابت شده است که یک کسی به ناموس دیگری تعدی کرده است محکمه اسلامی حق الهی را باید استنباط کند
مطلب دیگر آن است که اگر بنا شد انسان سلطه پذیر نباشد چه نسبت به داخل چه نسبت به خارج نحوه دفاع فرق میکند در جریان دفاع نسبت به خارج فرمود به اینکه «ردوا الحجر من حیث جاء فان الشر لایدفعه الا الشر» این از بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است که قبلاً گذشت اما در جریان داخلی اگر بین خود امت اسلامی اختلافی رخنه کرد از باب ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و از باب ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ انسان دفع میکند بهترین روش را برای دفع آن سلطه اعمال میکند حالا گاهی از حق گذشتن دفع است و گاهی استیفای حق مصلحت است و مانند آن گاهی می بینید یک آمر به معروف و ناهی از منکر شهید میشود و ولی دم عفو میکند و اثرش در جامعه خیلی بیش از انتقام است این که ذات اقدس الهی فرمود عفو تخفیف و مانند آن یا تبدیل قصاص به دیه اینها در اختیار ولی دم است براساس همین جهت است بنابراین این مربوط به حکمت و مصلحت اندیشی خود آن شخص و امت اسلامی است اساس کار بر این است که با بهترین روش آن حقوق استیفاء بشود پس بنابراین اول باید ثابت بشود که چه چیزی متعلق عفو است و چه چیزی متعلق عفو نیست آنگاه در نحوه استنقاض حق استیفای حق یا عفو حق هم باید روش حسن را ملحوظ داشت
مطلب دیگر قرآن عدهای از مردم را جاهل میداند که این جهل غالباً در قبال عقل است نه در قبال علم فرمود: «و اعرض عن الجاهلین» اینکه فرمود: «و اعرض عن الجاهلین» مشابه آیهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» آیهٴ 29 و 30 به این صورت بیان شده است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی﴾ میفرماید این دنیا طلبها علمشان نابالغ است بالغ نیست کودک است علمشان، علمشان هنوز قد نکشیده که به ماورای طبیعت برسد فقط تا محدوده قبر را میبینند از آن به بعد چه خبری است را بیخبرند از اینها اعراض بکن اعراض بکن نه اینکه اینها را امر به معروف یا نهی از منکر نکن نه اینکه اینها را از تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفوس محروم بکن ولی آنچنان درگیر باشی نه اینچنین نباشد این اعراض بدون درگیری همان هجر جمیل است که فرمود: ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ جاهلین این گروهند یعنی کسانی که عاقلانه عمل نمیکنند و لو خیلی از مسائل برایشان به عنوان حجت اللهی ابلاغ شده است اما در جریان نزغ که آیا استعمال لفظ دلالت در اکثر معنی است یا نه این در حقیقت تحلیل میشود نظیر قضایای حقیقیه که منحل میشود به افراد متعدد و درباره هر کسی حکم خاص خود را دارد درباره انبیا و اولیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) به صورت دفع است در افراد عادی به صورت رفع است آنجا که قرآن کریم نزغ را به صورت دفع به کار میبرد این است مثل ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ اینکه فرمود ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ یعنی اذا اردت ان تقرا القرآن حالا که می خواهی قرآن بخوانی به خدا پناه ببر از شیطان که مبادا شیطان در اینجا حضور پیدا کند یا اگر هم حضور دارد آن را برطرف بکن غرض آن است که هم میتواند دفع باشد هم میتواند رفع اگر این منحل شد به کل واحد واحد از افراد میفرماید به اینکه ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ برای بعضی دفع است برای بعضیها رفع این دیگر استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست در آیه محل بحث هم همین طور است ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ اگر منحل شده است به کل واحد واحد خطاب میکند که اگر یک حادثهای پیش آمده یا احتمال بروز حادثه نزغ را میدهی به خدا پناه ببر برای بعضی از افراد دفع است برای از افراد نزغ چه آن منحل شد و اگر هم در جامعه هم استعمال بشود به هیچ وجه استعمال لفظ در اکثر معنی محذوری ندارد اینها خیال میکنند به اینکه حالا لفظ فانی در معناست از این حرفهایی که اصلاً نباید در اصول راه پیدا بکند این حرفها جای خودش دارد حرفها از جای دیگر آن هم دست و پا شکسته به اصول منتقل کردن محذورش همین است که میگوید استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست لفظ فانی در معناست این حرفها برای جای دیگر است به هر ترتیب استعمال لفظ در اکثر معنی به هیچ وجه محذوری ندارد در اصول اما این اگر تحلیل شد و منحل شد به چند قضیه که از آن سنخ نیست محذور استعمال در بر ندارد محذور استعمال لفظ در اکثر از معنا هم در ندارد و اگر هم منحل نشد استعمال لفظ در اکثر از معنا محذوری ندارد
مطلب بعدی درباره اینکه آیا نسبت به انسان کامل دفع است یا رفع این باید محدودههایش مشخص بشود انسان کامل مثل وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) گاهی در مرحله عند الهی و لدی الهی به سر میبرند که آنجا اصلاً جا برای وسوسه نیست یعنی شیطان در مرحله اخلاص اصلاً ظهور و حضور ندارد تجرد شیطان هم تا سقف تجرد وهمی است در عقل محض اصلاً شیطان حضور ندارد همانطوری که در مراحل عالیه بعضی از فرشتگان حضور ندارند «لو دنوت انملة لاحترقت» در مرحله اخلاص شیطان هم حضور ندارد اگر شیطان «لو دنوت انملة لاحترقت» خواهد بود برای اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾ آن مراحل عالیه اینها رجم میشوند و مرجوماند و مطرودند و مرمیاند اصلاً راه ندارند چون راه ندارند بنابراین جا برای وسوسه اصلاً نیست پس در مرحله لدی الهی برای انسان کامل جا برای وسوسه و نزغ نیست لا دفعاً و لا رفعاً در بخشهایی که مربوط به تلقی وحی است ولو مع الواسطه باشد آن مرحله عالیه که لدی الله است آنجا که بلا واسطه است حالا آن مواردی که آن انسان کاملی که من وراء حجاب وحی را تلقی میکند یا با دریافت وحی از رسول خدا مثل فرشتگان(علیهم الصلاة و علیهم السلام) وحی را دریافت می کند در بخش تلقی وحی یک، ضبط و نگهداری وحی دو، ابلاغ و املاء و انشاء وحی سه، در این عناصر محوری سهگانهای که مربوط به وحی خداست باز هم نزع و شیطنت و وسوسه راه ندارد لا دفعاً و لا رفعاً خب پس در مرحله لدی الهی و لو آنجا حکمی هم نباشد وابلاغ بشود و ماموریتی هم نباشد یک دستورات خاصی باشد برای خود انسان کامل آنجا جای شیطان نیست برای اینکه در آن مرحله فرمود به اینکه ما این نجوم را رجوم برای شیاطین قرار دادیم ﴿مَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَاباً رَصَداً﴾ اصلاً آنجا راه ندارند خب در امور مربوط به تلقی وحی حالا یا تورات موسای کلیم(سلام الله علیه) هست یا انجیل عیسای مسیح(سلام الله علیه) هست یا قرآن پیغمبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) مطرح است در تلقی وحی یک ضبط و نگهداری وحی دو ابلاغ و املاء و انشای وحی سه که باید به مردم برساند در همه مراحل سهگانه آن انسان کامل آن معصوم از گزند نزغ و مسّ شیطان معصوم و مصون است دفعاً و رفعاً آنجا اصلاً راه ندارد میماند در مراحل عادی مراحل عادی که کارهای عادی و کارهای اجرایی است خب پس از این چهار مطلب که بگذریم در بخش پنجم در کارهای عادی اینکه گاهی گفته میشود اینها معصوماند گاهی گفته میشود غالباً در صدد دفعاند گاهی گفته میشود دائماً آن دوام مال آن مراحل چهارگانه است اما غلبه که تعبیر غلبه میشود که گفته میشود غالباً اینها در حال رفعاند برای آن است که آیات قرآن کریم دو قسم است یک قسم خطابات دستوری است که ذات اقدس الهی به پیغمبر(علیهم السلام) دستور میدهد فلان کار را نکن نهی میکند این را انسان میتواند بگوید به اینکه گرچه مخاطب خود آن حضرت است ولی در حقیقت مامور مستقیم امتاند و این را تعلیماً خدای سبحان به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است در آنجا ممکن است اما یک سلسله آیاتی است که از کار واقع شده پیغمبر(علیهم السلام) خبر میدهد پیغمبر(علیهم السلام) یک کاری را کرده است که ذات اقدس الهی با پیغمبر(علیهم السلام) چنین در میان میگذارد که چرا فلان کار را کردی این در بخش اجرایی آن هم در مرحله نازل باید از باب حسنات الابرار سیئات المقربین است که اگر این کار را یک انسان عادل و مومنی انجام میداد محذوری در بر نداشت اما چون خود پیغمبر(علیهم السلام) است حضرت میفرماید که چرا این کار را کردی بهتر از این هم ممکن بود نظیر آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که بعداً به خواست خدا خواهد آمد و آن این است که ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکاذِبینَ﴾ بعضیها برای اینکه در جبههها حضور پیدا نکنند در جریان جنگ شرکت نکنند استیذان کردند اذن خواستند و وجود مبارک پیغمبر(علیهم السلام) هم موافقت کردند به آنها اجازه دادند این یک فعلی است واقع شده براساس فعل واقع شده ذات اقدس الهی میفرماید خدا از تو بگذرد این تعبیر مهربانی و عطوفانه است نقدی در کار نیست ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ میخواستی صبر بکنی معلوم بشود که چه کسی راست میگوید چه کسی راست نمیگوید و مانند آن ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکاذِبینَ﴾ قبل از این که این سنخ آیات به خوبی بررسی بشود با توجه به اینکه حسنات الابرار سیئات المقربین گاهی ممکن است که انسان در این بخش پنجم یعنی در بخش لدی الهی و عند الهی نه در آن سه بخش مربوط به تلقی وحی و ضبط وحی و ابلاغ و املا و انشای وحی نه در کارهایی که زیر مجموعه اجرائیات آن حضرت(علیهم السلام) است ممکن است یک کاری اتفاق افتاده که بهتر از آن هم ممکن است در چنین فضایی گفته میشود که این دفع است نه رفع تا حالا ما به چنین آیاتی برسیم ببینیم راه دیگری برای جمع هست یا نیست چون این گونه از موارد را حمل بر تعلیم کردن دشوار است آیاتی که به خود پیغمبر(علیهم السلام) خطاب میکند میفرماید به اینکه این کار را بکن این میتواند ناظر به تعلیم باشد یعنی به آن حضرت خطاب کرده است تا امت بفهمند اما یک کاری است که خود شخص پیغمبر انجام داده است آیه نازل میشود که ﴿عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ این نیاز به تأمل بیشتری دارد از همینجا جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) روشن میشود و آن جریان این است که خب وجود مبارک حضرت امیر نقل کردند بعد از اینکه عمرو بن عبدود را به خاک کرد و روی سینه او نشست و داشت سرش را میبرید او «خدو انداخت در روی علی ٭٭٭ افتخار هر نبی و هر ولی » است اگر آب دهن به صورت یک انسان سلحشور غیور بیندازند برای هر کسی بالأخره تلخ است مخصوصاً برای چنین کسی که غیور است خب این اهانت است اینچنین نیست که اگر غضبناک بشود و عصبانی بشود یک چیز بدی باشد که انسان باید از حیثیت خودش دفاع بکند این عصبانی شدن عصبانیت محمود و ممدوحی است اینچنین نیست که بد باشد که اما همین مقدار را هم حضرت نمیخواهد در آن اعدام و قتل عمرو بن عبدود دخالت بدهد لذا گفتند از سینهاش فاصله گرفت چند لحظه آرام شد که این خشمی که از آب دهن انداختن او پدید آمد این خشم برطرف بشود فقط همان خشم الهی که تا کنون در نبرد و هماوردی با عمروبنعبد ود بود که فقط غضبش لله و بالله و فی سبیل الله بود آن پدید بیاید این که محذوری ندارد اگر به یک کسی اهانت بکند به او بربخورد این چنین نیست که چیز بدی باشد که انسان باید از حیثیت خودش هم دفاع بکند اما کار را برای رضای خدا کردن باید صد در صد خالص محض باشد ﴿أَلاَ لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ﴾
پرسش ...
پاسخ: حالا آن را میآوریم به خواست خدا در سورهٴ مبارکهٴ طلاق آنجا که چطوری ﴿تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ﴾ چگونه نذر کرده است آن هم نذر کرده است نه اینکه خودش تحریم کرده باشد چون تحریم ابتدایی که فقط به دست ذات اقدس الهی است یک تعهدی کرده یک نذری کرده که مثلاً دست به این کار نزند خب
پرسش ...
پاسخ: خب آنها ممکن است برای تعلیم باشد آنها چون خود بنده میگوید در قبال خدا ممکن است برای تعلیم باشد اما اگر یک کاری را ذات اقدس الهی به معصوم بگوید که چرا این کار را کردی معلوم میشود که قضیة فی واقعة خب،
پرسش ...
پاسخ: بله دعای حضرت خضر(سلام الله علیه) با وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که در میان گذاشت این هم برای تعلیم است یعنی این چنین بگویید اینچنین بخوانید در شبهای جمعه فرصتهای دیگر اینچنین بخوانید به ماها دستور میدهند
پرسش ...
پاسخ: عیب ندارد اما این دعایش در صدد تعلیم است مثل اینکه کسی ذکری میگوید تا دیگری یاد بگیرد اینکه ذکر میگوید تا دیگری یاد بگیرد خود همین عبادت است دیگر
پرسش ...
پاسخ: اگر مناجات آنها برای تعلیم باشد محذوری ندارد که محذور در جایی است که ذات اقدس الهی به اینها بفرماید که چرا این کار را کردی این معلوم میشود که کاری را خود اینها کردهاند
پرسش ...
پاسخ: خب چرا قابل توجیه است بالأخره نظیر اوامری که ذات اقدس الهی به انسانهای کامل میدهد که این کار را بکن این کار را بکن یا این کار را نکن این قابل توجیه است که گرچه به حسب ظاهر به خود آن معصوم(علیه السلام) گفتند ولی در واقع امت مراد است چه اینکه در همین جا ﴿إِمَّا یَنْزَغَنَّک﴾ هم عدهای مفسرین گفتند این قابل قبول است فی الجمله البته اما یک کاری که واقع شده خود معصوم(علیهم السلام) انجام داد و خدای سبحان با او در میان میگذارد که چرا این کار را کردی او توجیه میخواهد خب
مطلب بعدی آن است که چون بین نزغ و بین ؟؟؟؟ فرق است برای انسانهای کامل یعنی معصوم گرچه دفع است اما در طلیعه حمله شروع میخواهد بشود لذا از آنجا به عنوان طائف یاد نشده چون هنوز نرسیده به نزدیک قلب تا بخواهد در محدوده قلب دور بزند و طواف بکند و بشود طائف لذا نفرمود و اما ینزغنک من الشیطان طائف چون از دور دارد کم کم نزغ میکند ولی درباره کسانی که افراد مومن عادیاند این ممکن است راه پیدا بکند و جامه احرام در بر بکند که وارد کعبه دل بشود به صورت ناشناس میآید و به عنوان هل ادلکم میآید و مانند آن تا در کعبه دل را باز ببیند و به درون دل راه پیدا کند لذا در جریان نزغ جا برای طائف نبود لذا نفرمود اما ینزغنک من الشیطان طائف ولی در جریان مس که حالا آمده و در دل راه پیدا کرده وسوسه میکند میخواهد به حریم دل وارد بشود اینجا جا برای طائف است خب
مطلب بعدی این است که اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا﴾ این آیه هم میتواند آیه قرآن باشد و هم میتواند آیه یعنی معجزه الهی چون آنها پیشنهاد معجزه هم میدانند هم آیات تکوینی باشد هم آیات تدوینی به اطلاقش هر دو را میتواند شامل بشود اگر یک معجزهای از تو خواستند آوردی که میگویند سحر است ـ معاذالله ـ اگر نیاوردی و منتظر وحی و اذن الهی بودی میگویند چرا برچین نکردی جمع آوری نکردی از این طرف و آن طرف چنین معجزهای نیاوردی هم درباره آیه تدوینی صدق میکند هم درباره آیه تکوینی و اعجاز چه اینکه جوابی که وجود مبارک پیغمبر(علیهم السلام) میدهد شامل هر دو قسم خواهد بود ﴿قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی﴾ در جریان آیه و معنای اعجاز آنجا هم فرمود به اینکه ﴿مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ هیچ پیامبری حق آوردن معجزه ندارد مگر به اذن خدا چه آیه تکوینی باشد چه آیه تدوینی باشد باید به اذن الهی باشد آنجا هم فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ زبانت را بدون اجازه وحی ما باز نکن و سخن نگو بگذار وحی الهی بیاید شما تلقی بکنید بعد به مردم ابلاغ بکنید ﴿وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلاَ اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَایُوحَی إِلَیَّ مِن رَبِّی﴾ بعد فرمود ﴿هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ﴾ هر آ یهاش بصائر است چه رسد به کل قرآن از اینکه فرمود بصائر است جمع بصیره برای اینکه جهات فراوانی از نظر علمی و عملی راه گشاست قهرا شما اگر متذکر قرآن بشوید مبصر خواهید بود این نور است و چون نور است ﴿قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾ چون نور است بصیرت میدهد به شما ذات اقدس الهی در نهان ما چشمهایی را آفریده [است] اسرار را هم در عالم بی پرده خلق کرده است اگر چشم باشد یک مبصر و اشیاء هم باشد دو فقط منتظر یک نور است چون چشم که به تنهایی که نمیتواند ببیند اگر چشم نباشد دیدن ممکن نیست چشم باشد ولی یک کالای یک شیء یک شخص نباشد که مرئی قرار بگیرد باز هم دیدن ممکن نیست اگر چشم باشد و شیء یا شخص باشد لکن آفتاب نتابد نور نباشد باز دیدن ممکن نیست ذات اقدس الهی فرمود به اینکه ما عالم را با آیات خودمان مزین کردیم سراسر عالم پر از آیات الهی است ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ و مانند آن پس سراسر عالم آیات الهی است و شما هم در نهان و نهاد شما هم یک چشمی به ودیعت نهادیم که قلب است و عقل است و بالأخره فطرت شما این دو ولی اگر فطرت بخواهد ببیند و اگر جهان بخواهد روشن بشود یک شمسی میطلبد این شمس دو کار میکند هم جهان را روشن میکند و هم چشم شما را بینا میکند که شما در ظل این شمس در ضوء این شمس جهان را میبینید فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ﴾ خب چشم باز کنید اگر چشم باز کردید سراسر جهان را آیات الهی میبینید ﴿وَفِی الأرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ اگر وجود مبارک پیغمبر خودش و همچنین اهل بیت(علیهم السلام) نورند و قرآن کریم که از عترت جدا نیست نور است کار نور این است که هم اشیاء عا لم را شفاف میکند و هم وسیله دیدن را تأمین میکند اگر کسی با داشتن قرآن و عترت نبیند دیگر معلوم میشود کور هست برای اینکه اشیاء که آیات الهیاند از یک سو شمس نبوت و ولایت و رسالت و خلافت الهی هم که تابیده است از سوی دیگر این که نمیبیند ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ این از آن زیباترین بیانات سید الشهداء(سلام الله علیه) است این که فرمود «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا» این نفرین نیست و معنایش این نیست کور باد معنایش این است که کور هست نه کور باد فرمود که خب چیزی که در جهان مشکلی برای دیدن نیست همین آیات الهی سراسر عالم را پر کردهاند هم این وحی شمسی است که همه جا را شفاف و روشن کرده است خب پس اگر کسی نمیبیند روی فقدان امر سوم است دیگر آن باصره است «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصیبا» این خسرت که نفرین نیست خب این خسر الدنیا و الاخره است دیگر کسی که بهره دینی و معنوی ندارد دیگر سرمایهها را باخته است نه اینکه سرمایهباخته گردد که نفرین باشد اینطور که نیست کسی که هیچ بهرهای از مذهب و دین ندارد حضرت دارد درباره او نفرین میکند که این خسارت ببیند یا اینکه نه ذات اقدس الهی مکرر از خسارت چنین افرادی خبر داده است که اینها خسر الدنیا و الاخرة اینها نفرین نیست اینها فعل ماضی است و نشانه از وقوع و تحقق آن امر میدهد فرمود: ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و غیر این سوره و همچنین در بخشهایی از دعا وقتی قرآن را معرفی میکند میفرماید: ﴿هُدی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ چه در قرآن کریم و چه در دعاهای ماه مبارک رمضان این هست که قرآن هدایت است این یک و بینه است دو نسبت به آنهایی که اصلاً در راه نیستند این فطرتهایشان را خاموش کردهاند قرآن برای آنها تازگی دارد حرفی میزند اینها را راهنمایی میکند چون چشم اینها را باز میکند به اینها باصره میدهد اینها چشم باز میکنند دفعاً چیزی را میبیند که قبلاً نمیدیدند اما آنها که مولود علی الفطرهاند در مهد دین تربیت شدهاند چشم باطنشان باز هست کور نیست اینها میفهمند چه خبر است یعنی وقتی صدای انبیاء را میشوند صدا برایشان آشناست ناشناس نیست راهی هم که به آنها نشان میدهند میبینند با ذائقه ایشان جور درمیآید یک راه آشناست قرآن برای چنین گروهی میشود بینه میشود شاهد برای اینکه اصلش در درونشان هست و یافتند و دارند مییابند منتها این تأییدشان میکند و آنچه را که در درون یافتند قرآن تصدیق میکند شهادت بر صدق او میدهد لذا فرمود: ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ برای خواص برای توده مردم هدایت است برای خواص بینه است اینچنین نیست که هدی و بینات و فرقان للناس وگرنه آن للناس را متعلق به هر سه قرار میداد علی التنازع اما فرمود: ﴿هُدی لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَالْفُرْقَانِ﴾ اینجا هم همینطور است ﴿هذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَهُدی وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾ تقسیم است توزیع است رحمت البته برای همه مردم است اما کسی که از این رحمت استفاده میکند مومنیناند بصیرت بودن و هدایت بودن درجات خاصی دارد که قرآن برای بعضیها هدایت است برای بعضیها هم بصیر است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است