display result search
منو
تفسیر آیات 142 تا 143 سوره اعراف

تفسیر آیات 142 تا 143 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 40 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 142 تا 143 سوره اعراف "
اگر کسی چهل شبانه روز مخلصاً قیام کرد، هر قدمی از این قدمهای چهل‌گانه را که برداشت به همان اندازه نتیجه را می‌گیرد
چه ذکری بالاتر از تسبیح بی‌بی فاطمه زهرا (س) !

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ٭ وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِین﴾

جریان اربعین موسای کلیم(سلام الله علیه) همانند اربعینهای دیگر به این معنا نیست که اگر کسی چهل شبانه روز مخلصاً قیام کرد نتیجه را بعد از اربعین می‌گیرد بلکه به این معناست هر قدمی از این قدمهای چهل‌گانه را که برداشت به همان اندازه نتیجه را هم می‌گیرد ولی کمال نتیجه متفرّع بر اربعین است یک وقت است که عدد اربعین نقش تعیین کننده دارد که اگر آن اربعین حاصل شد آن حکم حاصل است وگرنه اصلاً حاصل نیست نظیر نصاب غنم و بقر و مانند آن در آنجا اگر گاو یا گوسفند به آن نصاب نرسند اصلاً حکم زکات نیست نه اینکه بعضی از زکات واجب است بعضی از زکات واجب نیست مقداری لازم است مقداری لازم نیست اما جریان «اربعین صباحا» «من اخلص لله اربعین صباحا» «من اصبح لله اربعین» معنایش این نیست که اگر کسی چهل روز مخلص بود نتیجه می‌گیرد و اگر سی روز مخلص بود اصلاً نتیجه نمی‌گیرد یا ده روز مخلص بود اصلاً نتیجه نمی‌گیرد این طور نیست البته کمال نتیجه و آن هدف نهایی البته مترتب بر اربعین است وگرنه اگر کسی اربعین [را] شروع کرد بعد نتوانست ادامه بدهد ده روز موفق شد پنج روز موفق شد به همان مقدار پنج روز فیض الهی نصیبش می‌شود البته ممکن است فیض به چهل قسم تقسیم نشود مثلاً کسی که پنج روز را ادراک کرد پنج چهلم نصیبش بشود این‌چنین ممکن است نباشد ممکن است نتیجه پنج روز دو درجه باشد یا یک درجه باشد ولی بالاخره اصل فیض بهره او می‌شود پس بین اربعینی که در مسئله اخلاق مطرح است با اربعینی که در زکات و نصابهای فقهی مطرح است خیلی فرق است.
مطلب دوم آنکه گرچه شرایطی برای اربعین هست ولی بهترین و مهم‌ترین و رکنی‌ترین شرایط همان اخلاص است یعنی همین کارهای واجب را که انجام می‌دهیم با اخلاص باشد همین مستحبّاتی را که انجام می‌دهیم با اخلاص باشد البته اگر دستورات خاصی روایت مخصوص ذکر خاصی را ارائه کرده است آن اُولی است لکن همین نمازهای واجب و مستحب همین درس و بحثها را اگر کسی با اخلاص انجام بدهد مشمول اربعین هست درسی با اخلاص است که انسان محقّقانه بخواند یک، اگر اشکالی وارد شد بپذیرد دو، خود را نخواهد مطرح کند سه، اگر دید حق با رفیق او و هم بحث اوست فوراً تصدیق کند چهار و مانند آن مطلب علمی را که در کتابی دید یا از عالمی شنید اگر لذّت ببرد از اینکه عاقلهٴ او به یک مرحله علمی رسیده است یک مطلب جدیدی را فهمید و لذّت برد این یک و لذّت ببرد از اینکه یک وسیلهٴ خوبی برای تهذیب اخلاق نصیب او شد دو، این معلوم می‌شود درس را برای رضای خدا خوانده اما اگر نه یک مطلب علمی شنید فوراً یاد داشت می‌کند که در سخنرانی بگوید یا در یک مقاله‌ای بنویسد این معلوم می‌شود [که] علم را برای کسب می‌خواهد خب این اولین نشاطی که برای ما به دست می‌آید چیست؟ اگر یک مطلب خوبی را فهمیدیم اگر لذّتی بود برای خود ما که خدا را شاکریم که عاقله ما لذّت برد یک و آن عقل عملی ما وسیله خوبی پیدا کرد برای عمل کردن دو، این معلوم می‌شود ما درس را برای خدا می‌خواهیم اما اگر فوراً یادداشت کردیم که یک جایی بگوییم معلوم می‌شود این ابزار نان ماست خب این نشان می‌دهد که ما این علم را برای چه چیزی می‌خواهیم ما البته اگر کسی عقل نظری او لذت می‌برد که معرفتی از معارف قرآنی را درک کرده است و عقل عملی او لذّت می‌برد برای اینکه راهی برای تهذیب پیدا کرده است و در صدد است که دیگران را هم در علم و عمل ان‌شاء‌الله به این راه بکشاند آنها هم خوب است اما اگر نه به این فکر است که با این امر جدید خود را نشان بدهد این معلوم می‌شود که براساس اخلاص درس نمی‌خواند در این کتابهای اخلاق ملاحظه فرمودید در کتابهای قبل و بعد اینها نوعاً هست که اگر کسی خواست بیازماید که در یک شهر یا روستایی دارد خدمت می‌کند خدمتش برای خداست یا نه؟ اگر مدتی امامت یک مسجد یا سخنرانی یک مسجد یا تدریس یک محفلی را به عهده داشت بعد یک عالمی از جای دیگر آمد چون یک امر طبیعی است که «لکل جدید لذة» این امر طبیعی است هرگز نمی‌شود با کارهای طبیعی مبارزه کرد هر چیز نویی یک لذّتی دارد اگر مستمعین او رفتند پای منبر و سخنرانی آن واعظ جدید و این هیچ تحولی در او پیدا نشد و گفت خدا را شکر می‌کنیم که این حرفها را تاکنون ما می‌گفتیم الآن یکی از دوستان کت می‌گوید این «طوبی له و حسن مآب» این باید خدا را شاکر باشد متوجه می‌شود که این ایام برای رضای خدا تبلیغ می‌کرد اما اگر گله‌اش شروع شد که عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقه‌اند ما این همه زحمت کشیدیم ما را رها کردند رفتند به سراغ دیگری این معلوم می‌شود که خواست خودش را مطرح کند نه کلام خدا را و قیمت آدم آن وقت هم همین اقبال و ادبار مردم است اینکه فرمودند: «من اخلص لله اربعین صباحا» یا «اصبح لله مخلصا اربعین صباحا» عمده همین اخلاص است وگرنه به دنبال ذکر خاصی گشتن آن مشکلی را حل نمی‌کند یک ذکری باشد که دفعتاً کیمیاگری کند آن نیست همین اذکار معمولی است همین سبحان‌الله است. چه ذکری بالاتر از تسبیح بی بی(سلام الله علیها) است صد بار انسان نام ذات اقدس الهی را بعد از عبادت الهی می‌برد از این ذکر بالاتر اگر بود خب بالأخره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت فاطمه(سلام الله علیها) اهدا می‌کرد دیگر از این بالاتر که دیگر ذکری نیست آن وقت همین تسبیح را به سرعت ما بعد از نماز یا اصلاً ذکر نمی‌گوییم یا به سرعت ذکر می‌گوییم آن وقت دنبال ذکر دیگر می‌گردیم دنبال زید و عمرو می‌گردیم یک ذکری یادمان بدهد آن هم بالأخره بدش نمی‌آید که چهار نفر دنبال او راه بیفتند بگویند آقا یک ذکری را بده این می‌گوید من این ذکرم مجرّب است خب کدام ذکر مجرب‌تر از تسبیح حضرت زهرا دنبال چنین کاری گشتن البته اگر یک روایت معتبری باشد یک محدث معتبری در کتاب دعایی مرحوم ابن طاووسی بزرگواری مرحوم مجلسی این را نقل کرده باشند خب بله اما اگر یک روایتی نباشد یک دعایی نباشد انسان همین‌طوری ذکری را از کسی بشنود به کسی بگوید اینها خیلی رجحان ندارد البته عمده همین اخلاص العمل است همین واجبات و همین مستحباتی که در این کتابها هست در همین فقه هست در همین کتاب دعای رایج هست آن رکن اصلی و روح عبادت اخلاص است در اربعین این [است] که ان‌شاء‌الله از اول ذی‌القعده انسان شروع می‌کند تا دهم ذی‌الحجه این چهل روز می‌شود
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾ سر تفکیک آن سی روز‌ از این ده روز در بعضی از تفاسیر به صورت یک روایت مرسل آمده است هم در تفسیرهای شیعه هم در تفسیرهای سنی به صورت مرسل آمده است که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) بعد از آن سی روز روزه گرفتن چون انسانی که روزه گرفت دهنش یک بوی خاص پیدا می‌کند ایشان مسواک کردند آن بوی مخصوص روزه برطرف شد فرشتگان گفتند یک بوی خوبی ما از دهن او می‌شنیدیم و چطور این بو دیگر رخت بربست ذات اقدس الهی دستور داد ده روز دیگر هم روزه بگیرند و این اربعین را به پایان برسانند تا جبران بشود خب این را فخر رازی و دیگران نقل کردند البته خبر مرسلی است اعتماد به اینها هم کار آسانی نیست.
مطلب دیگر اینکه گفتند آن سی روز مقدمه بود و این ده روز نتیجه‌گیری است چون تورات یکی پس از دیگری آیاتش در ظرف این ده روز نازل شده است از این جهت بین این ده روز و آن سی روز با دو جمله مطلب ادا شد نفرمود که ما چهل روز به موسای کلیم وعده دادیم بلکه فرمود ما سی روز با او قرار داد داشتیم مواعده کردیم وعده دادیم بعد ده روز اضافه کردیم شده چهل روز سرّش آن است که این ده روز موقع دریافت آیات تورات است آن سی روز مقدمه است این هم البته روایت صحیح و معتبری نیست که دلالت بکند بر این یک وجهی است که شاید بعضی از روایات مرسل هم آن را تأیید بکنند
مطلب بعدی آنکه سر تفکیک این سی روز از ده روز آن است که این سی روز را وجود مبارک موسای کلیم به تنهایی رفته بود به میعاد الهی و آن ده روز را قوم او هم رسیده‌اند که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» اشاره‌ای به این مطلب دارد که خداوند به موسای کلیم فرمود ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسَی﴾ عرض کرد که من زودتر آمدم و قوم من به دنبال من که ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا﴾ آن هفتاد نفر به دنبال بعدها رسیدند آن ده روز بعد در مواعده دوم چون رسیدند لذا ذات اقدس الهی آن سی روزی که موسای کلیم زودتر آمده بود از این ده روزی که قوم او رسیدند اینها را از هم تفکیک کرده این هم یک وجه محتملی است شاید برخی از روایات مرسل هم این را تأیید بکند اما اعتباری به آن نیست برای اینکه نه شاهد قرآنی است نه روایت معتبری در حد احتمال است البته.
‌پرسش ...
پاسخ: بله منظور آنکه این تأیید می‌کند که اصل قرارداد سی روز بود و وجود مبارک موسای کلیم ده روز حالا یا در اثر آن مسواک کردن یا برای دریافت تورات مثلاً طولانی شد لکن این با آیات دیگر مطابق نیست برای اینکه وجود مبارک موسای کلیم اعتراض کرد که من که تأخیر نینداختم چرا شما چنین کاری کردید چرا این کاری من گفتم فلان روز می‌آیم آمدم خود موسای کلیم اعتراض کرد فرمود که چرا شما در غیاب من کاری کردید که نباید می‌کردید ما هم که خلافی انجام ندادیم تخلفی هم نکردیم خب.
مطلب بعدی آنکه وجود مبارک موسای کلیم در همین این چهل روز برای هدایت مردم یک خلیفه و رهبری معین کرده است از اینجا معلوم می‌شود که تعیین رهبر به دست مردم نیست یک و رسول خدا و نبی خدا خلیفهٴ خداست بر مردم و در غیبت کوتاه خود هم برای مردم خلیفه تعیین می‌کند تعیین زعیم به دست خداوند و به دست منسوبین از طرف خداوند است.
مطلب دوم اینکه وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) برای اربعین چهل روز خلیفه تعیین می‌کند در غیبت خود چگونه وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگام ارتحال برای جای خود یک جانشینی معین نکرده اصلاً می‌شود این را فرض کرد یک کشوری را یک امتی را که از همه جهان چشم طمع دوختند آن کسی که محصول عمر خودش را می‌خواهد حفظ بکند جانشینی تعیین نکند این شدنی نیست خب پس اصل تعیین رهبر از بالاست یعنی از طرف خدا و پیغمبر و معصومین(علیهم السلام) است و اینکه همان‌طوری که موسای کلیم(سلام الله علیه) برای مدت کوتاه خلیفه تعیین کرد یقیناً وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگام رحلت برای خود خلیفه تعیین می‌کند.
مطلب بعدی آن است که موسای کلیم(سلام الله علیه) در جریان نبوت، رسالت، وحی یابی ومانند آن از خداوند درخواست کرد که هارون را شریک امر من قرار بدهید و او شریک من باشد و خداوند هم این را اجابت کرد و به موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود که ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ خواستهٴ موسای کلیم این بود در سورهٴ مبارکهٴ «طه» از آیهٴ 25 به بعد که عرض کرد ﴿رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی﴾ تا به اینجا که عرض می‌کند ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ٭ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾ در امر من شما الآن به من گفتید من دارای وحیم نبوتم رسالتم در این امر نبوت و وحی‌یابی و رسالت او را شریک من قرار بده و خداوند هم در پایان خواسته‌های موسای کلیم(سلام الله علیه) به حضرتش فرمود ﴿قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی﴾ همهٴ سؤالها و خواسته‌هایت به تو داده شد یعنی هارون را ما شریک امر تو کردیم اما اینجا فقط نبوت و تبلیغ و رسالت و امثال ذلک بود نه امامت و رهبری و زعامت و کشورداری و کشورگشایان بنابراین در جریان زعامت و رهبری چنین خواسته‌ای وجود مبارک موسای کلیم ارائه نکرد پس دلیلی نیست که هارون(سلام الله علیه) او هم زعیم و قائد و رهبر مردم [باشد] لذا وجود مبارک موسای کلیم او را به عنوان رهبر موقت به عنوان نایب خود انتخاب کرد و بر فرض هم اگر وجود مبارک هارون(سلام الله علیه) سمت زعامت و رهبری را با موسای کلیم بالمشارکة داشته باشند یعنی شریک رهبری او هم باشد باز هم وجود مبارک موسای کلیم می‌تواند بگوید به هارون(سلام الله علیهما) بگوید که هارون تو نسبت به خودت که بالاصالة زعیم مردمی چون در زعامت من هم شریکم و در حدود چهل روز من غیبت دارم تو در غیبت من خلیفه من هم باش یعنی از طرف خودت بالاصالة از طرف من بالخلافة زعامت و رهبری مردم را اداره کن آن وقت این شدنی است
مطلب بعدی آنکه ممکن بود بشود ولی نظیر لوطی که به حضرت ابراهیم(سلام الله علیهما) ایمان آورد ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾ ممکن بود چون لوط در زمان پیغمبری حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) پیغمبر شد و به حضرت ابراهیم ایمان آورد که البته الواالعزم نبود خب خطابهایی که در قرآن هست ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ که اینها نشانهٴ رهبری و مانند آن است اینها از موسای کلیم است از هارون نیست این رسالت، و به معنای رسالت مصطلح نیست معنایش این نیست که من رسول خدا هستم معنایش این است که بنی اسرائیل را رها کن بنی اسرائیلی که معبد بودند بسته بودند برده بودند بیگاری می‌کردند برای آل فرعون کارگری می‌کردند فرمود اینها را رها کن اینها را آزاد کن ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» یکی از بیانات نورانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) مرحوم علامه در همان تفسیر قیم المیزان ظاهراً در سورهٴ مبارکهٴ «طه» است آنجا دارد آن این است که طبق این حدیثی که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» اینکه ما به پیشگاه حضرت حجت(سلام الله علیه) و همچنین به ائمه(علیهم السلام) در این زیارتها عرض می‌کنیم که شما شریک قرآنید استفاده می‌شود یکی از عرض ارادتهایی که به حضرت حجت(سلام الله علیه) داریم این است که عرض می‌کنیم «السلام علیک یا شریک القرآن» شریک که یک واژه عربی است آن بند مخصوصی است که دو لنگهٴ بار را روی شتر به هم وصل می‌کنند هر طنابی را شریک نمی‌گویند این شتر و یا اسب که دو لنگه بار دارد و معادل هم باید باشد تا آن مرکوب خسته نشود آن تکّه بندی که این دو لنگهٴ معادل را به هم مرتبط می‌کند به آن می‌گویند شریک خب چه اینکه شراک هم برای نعل است شراک یک مورد خاص دارد شریک یک مورد مخصوص دارد خب وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد که هارون شریک امر من است یعنی چه؟ یعنی من تورات می‌آورم، وحی می‌آوریم نبوت می‌آورم او هم در این کار شریک باشد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت امیر فرمود که «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» خب پس نبوت استثنا می‌شود وقتی نبوت استثنا شد بقیه در مستثنیٰ منه می‌ماند حضرت امیر یعنی ولایت اهل بیت فرق نمی‌کند بین حضرت امیر و سیزده معصوم دیگر و دوازده معصوم دیگر اینها یک نورند دیگر خب. وقتی وجود مبارک حضرت امیر به منزله هارون نسبت به موسای عصر(سلام الله علیهم اجمعین) شد این می‌شود شریک امر او و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عصارهٴ رسالت او و حقیقت رسالت او همین وحی قرآنی است دیگر پس وجود مبارک حضرت امیر شریک قرآن است، شریک وحی است یعنی این حقیقتها را خوب درک می‌کند این حقیقتها را می‌یابد منتها سمت نبوت تشریعی ندارد سمت رسالت ندارد عمده آن ولایت است که در درک قرآن حقیقت قرآن‌یابی و مانند آن حضور دارد در همان خطبه قاصعه آمده است که خود وجود مبارک حضرت امیر عرض کرد که به حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «اری نور الوحی والرسالة و اشم ریح النبوة» من نور وحی را می‌بینم بوی نبوّت را می‌شنوم و وجود مبارک پیغمبر هم فرمود که «انک تسمع ما اسمع و تری ما أری الا إنک لست بنبی ولکنک لوزیر» فرمود هرچه من می‌شنوم تو می‌شنوی هر چه من می‌بینم تو می‌بینی تفاوت در این است که تو پیغمبر نیستی خب این وقتی حقیقت وحی را اینها هم می‌شوند منتها به وسیله پیغمبر می‌شنوند از مجرای فیض نبوت می‌شنوند قهراً اینها می‌شوند شریک قرآن یعنی اگر امامت را و حقیقت قرآن را ما دو عدل معادل هم فرض کنیم این ولایت است که بین این خاندان و بین حقیقت قرآن رابطه برقرار می‌کند به وسیله ولایت است که این خاندان با این قرآن همتا می‌شوند و اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» هیچ کدام سنگین‌تر از دیگری نیستند تا یکی جدا بشود راه خاص خودش را طی کند برای همین جهت است که اینها شریک هم‌اند متعادل هم‌اند البته در نشئه عالم طبیعت و تکلیف یکی اصغر از دیگری است و دیگری اکبر است یکی تابع دیگری است در راه دیگری ایثار می‌کند نثار می‌کند شهید می‌شود اما بدن خود را فدای او می‌کند نه جان خود را و حقیقت خود را حقیقت ولایت که فدای قرآن نشده جان آنها که فدای قرآن نشده جسم اینها و بدن اینهاست که فدا می‌شود حالا ان‌شاء‌الله این قسمت بیان لطیف ایشان مرحوم علامه(رضوان الله علیه) در سورهٴ مبارکهٴ «طه» خواهد آمد خب پس از اینکه فرمود: ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ﴾ اهمّیت خلافت و رهبری را مشخص می‌کند و هشدار هم داد که یک عده مفسده جو در غیبت من فتنه می‌کنند.
مطلب بعدی آن است که در همین آیات از وقت زمانی به میقات یاد شده است و از آن قرار مکانی به موعد و وعده و مانند آن در این قسمت فرمود ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ بعد فرمود ﴿فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً﴾ اما در جریان مکان فرمود ﴿وَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الأیْمَنَ﴾ آنجا دیگر سخن از میقات نیست لکن در کتاب حج برای احرام میقات مشخص است یعنی مکان مشخص است آنجا میقات ناظر به مکان مشخص است وگرنه اشهر حج سه ماه شوال و ذی‌القعده و ذی‌الحجه را می‌گویند اشهر حج آنجا که میقات مطرح است یعنی مکانی که در آن مکان احرام بسته می‌شود اینجا که میقات مطرح است در جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) یعنی زمانی که قرار ملاقات یا مناجات با ذات اقدس الهی را بستند خب بعد فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ﴾ خدا با او سخن گفت ایشان تشنه شدند که همان‌طوری که سامعهٴ ایشان از شنیدن مناجات الهی لذت برد قلب ایشان هم از مشاهده جمال الهی لذّت ببرد کلام خداوند در قرآن کریم به موسای کلیم اسناد داده شده است در بعضی از موارد که موسای کلیم کلام خدا را شنیده است ﴿کَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیما﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به این صورت بیان شد آیهٴ 164 سورهٴ «نساء» این است ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلیمًا﴾ این مطلب اول در این بخش است.
مطلب دوم این است که حالا صغرا را خدا مشخص کرده است ما وقتی در آیهٴ محل بحث می‌توانیم تقریباً به یک نتیجه بهتری برسیم که بفهمیم این تکلمی که خداوند با موسای کلیم داشت از چه قسم بود اصل کلام را فی الجمله در آیهٴ محل بحث یعنی سورهٴٴ «اعراف» است آشنا هستیم در آیهٴ 164 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم آشنا هستیم و مانند آن لکن نمی‌دانیم این نحوهٴ تکلم چیست در آیهٴ 51 سورهٴ مبارکهٴ «شوری» سه قسم است ﴿وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این حصر است فرمود هرگز برای بشری نیست که خدا با او سخن بگوید مگر به یکی از سه راه یا وحی که معلوم می‌شود این وحی بلا واسطه است چون تفصیل قاطع شرکت است معلوم می‌شود این بلا واسطه است پس یک قسم از کلام بلاواسطه است قسم دوم کلام من ورای حجاب است نظیر آنچه که وجود مبارک موسای کلیم از ورای شجر شنید ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾ قسم سوم، ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ به وسیله فرشتگان کلام خدا به قلب انبیا می‌رسد این یک به وسیله انبیا که فرستادگان الهی‌اند کلام خدا به سطح امت اسلامی و جامعه انسانی می‌رسد این دو، یعنی آنچه را که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای مسلمین می‌خواند و قرائت می‌کند این کلام خداست پایان خط کلام خدا قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست این بین راه است کلام خدا از قلب پیغمبر به زبان پیغمبر و از زبان پیغمبر در فضای جامعه و در فضای جامعه تا سطح گوش امت اسلامی می‌رسد وقتی وارد گوش مردم شد مردم فهمیدند از آن به بعد دیگر مختارند یا می‌پذیرند یا نمی‌پذیرند بنابراین این انسان عادی هم آنچنان می‌تواند ترقّی کند که کلام خدا را بشنود این مجاز نیست حقیقت است قسم سوم از اقسام تکلم الهی است این‌چنین نیست که وقتی کلام خدا به قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است از آن به بعد ـ معاذ‌الله ـ دیگر بشود کلام رسول نه کلام الله است منتها این کلام الله را تا قلب پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرشته می‌آورد از قلب پیغمبر تا گوش مردم را خود پیغمبر هم که رسول خداست می‌آورد آنها فرشتگان رسول الهی بودند وجود مبارک پیغمبر هم رسول الهی است رسالت پیغمبر که بالاتر از رسالت فرشته‌هاست که خب پس هیچ بشری نمی‌تواند کلام خدا را بشنود مگر یا وحی است که این وحی ظاهراً بلا واسطه است یا من ورای حجاب است ﴿أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً﴾ که آن رسول وحی الهی را به اذن خدا به سطح گوش مردم می‌رساند حالا در سورهٴ «اعراف» که محل بحث است در سورهٴ «نساء» که قبلاً گذشت شاهدی داشتیم که خدا با موسای کلیم سخن گفت این یک مطلب در آیهٴ 51 سورهٴ «شوری» خداوند کلام خود را منحصر می‌کند که خدا سه گونه حرف می‌زند ین دو، عمده آن است که ما ببینیم خداوند با موسای کلیم چگونه سخن گفت آیا وحی بود یا من ورای حجاب بود یا ارسال رسول بود آیا در همه مواردی که موسای کلیم کلام خدا را شنید از یک سنخ بود یا در آغاز نبوت در کوه طور یک طور بود در این ملاقات چهل شبانه روزی طور دیگر بود و مانند آن.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی