display result search
منو
تفسیر آیات 70 تا 71 سوره انعام _ بخش دوم

تفسیر آیات 70 تا 71 سوره انعام _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 72 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 71 سوره انعام _ بخش دوم"
- این آیه نهی کرده است از نشستن در مجلسی که دین خدا معصیت می‌شود
- سخن گفتن دربارهٴ ذات اقدس الهی ممنوع است
- حیرت ممدوح دربارهٴ اسمای حسنای حق است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ ﴿70﴾ قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدی وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ ﴿71﴾

روایاتی که در ذیل این آیات مبارک آمده است حتماً ملاحظه فرمودید که بخشی از آن روایات در خلال مباحث اشاره شد یکی از آن روایاتی که در کتاب شریف برهان در ذیل این آیه آمده است از وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی(سلام الله علیه) است که از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) نقل می‌کند چون حضرت طبق این نقل فرمود: «لیس لک ان تقعد مع من شئت لأن الله تبارک تعالی یقول ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾» یا فرمود: ﴿فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ﴾ انسان حق ندارد هر جایی بنشیند با هر کسی بنشیند برای اینکه این آیه نهی کرده است از نشستن در مجلسی که دین خدا معصیت می‌شود و استهزا می‌شود و همچنین فرمود: «لیس لک ان تتکلم بما شئت» هر چه خواستی بگویی این‌چنین هم نیست برای اینکه لان الله سبحانه تعالی یقول ﴿وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ و همچنین فرمود: «لیس لک ان تسمع ما شئت لان الله عز و جل و تعالی یقول ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾» از این حدیث استفاده می‌شود که این آیه فی الجمله اطلاق دارد شامل بعضی از مجالس گناه هم می‌شود.
مطلب دیگر آن است که یک وقت است در یک مجلسی گناه می‌شود دارند مؤمنی را مسخره می‌کنند آن بر اساس روایتی که وارد شده است ممکن است مشمول دلیل باشد اما یک وقت است مؤمن را به لحاظ ایمانش مسخره می‌کنند نه برای قیافه او حرکات او سکنات او و شئون شخصی او اگر مؤمنی را برای ایمان او دارند مسخره می‌کنند البته مشمول این حدیث هست نظیر همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که ﴿وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا﴾ در حقیقت گفتند تعلیق حکم بر وصف مُشعرِ به علیت است مثلاً اگر کسی در اثر اختلاف مالی یک مسلمان یا مؤمنی را کشت او کیفر قتل عمد دارد البته قصاص می‌شود جهنم هم می‌رود اما مخلد نیست ولی اگر کسی مؤمنی را برای ایمانش بکشد خب این در حقیقت یک ارتدادی دامن‌گیر او شده است اگر کسی مؤمنی را روی مسائل شخصی استهزا کند مشمول این آیه نیست مگر اینکه از اطلاق ذیل کسی استفاده کند و اما اگر مؤمنی را روی ایمانش مسخره بکنند در حقیقت دارند ایمان را مسخره می‌کنند او مشمول آیه است.

‌پرسش...
پاسخ: آن معصیت هست اما مشمول این آیه نیست چون این آیه ناظر به استهزای دین است.
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ آیا منظور از ﴿یَتَّقُونَ﴾ یعنی تقیه می‌کنند یا تقوا دارند ظاهراً تقوا است چه اینکه در تفسیر هم آمده روایتی که در ذیل این آیه آمده آن هم نشان می‌دهد که منظور از این ﴿یَتَّقُونَ﴾ یعنی اهل تقوی در ذیل این آیه آن حدیث آمده است که «لیس یوخذ المتقون بحساب الذین لا یتقون» نه یعنی تقیه نمی‌کنند یعنی اهل تقوا نیستند یعنی آنها که مردان با‌تقوا هستند اگر وارد مسجد الحرام شدند و عده‌ای مشغول استهزا دین الهی بودند بر آنها حرجی نیست ﴿وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی بر مردان با‌تقوا حرجی نیست اگر رفتند دیدند عده‌ای در مسجد‌الحرام به استهزا مشغول‌اند.
مطلب بعدی باز روایتی است که به عنوان تطبیق فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ آنها که دربارهٴ ذات خدا دارند سخن می‌گویند یا دربارهٴ قرآن جدال می‌کنند آن هم مشمول این آیه است البته آیه دربارهٴ کسانی است که دین را قبول نداشتند و مسخره می‌کردند اما آنها که دین را قبول دارند و باورشان آمده است ولی دربارهٴ ذات اقدس الهی سخن می‌گویند آن را طبق این حدیث آیه را بر او تطبیق فرمود چون سخن گفتن دربارهٴ ذات اقدس الهی ممنوع است جزء حیرت چیز دیگری نمی‌آورد آنها که عمری در این راه کار کرده‌اند گفتند اصلاً سخن دربارهٴ کنه ذات خدا ممنوع است و عبارت آنها این است که «اما الذات الاهیة فقد حارت الانبیاء و الاولیا علیهم السلام فیها» در آنجا انبیا و اولیا متحیرند لذا در کتابهای اهل معرفت مسئله‌ای وجود ندارد که موضوع مسئله ذات اله باشد و محمول مسئله یک چیزی ذات خلاصه موضوع بحث نیست ولو در عرفان نظری در همهٴ آن مسائل موضوع مسئله اسمی از اسمای الهی است تعینی از تعینات الهی است وگرنه ذات الهی در تحت درک هیچ حکیمی و شهود هیچ عارفی قرار نمی‌گیرد «لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» اگر حکیمی دارای همت بلند باشد بلند‌پرواز باشد اندیشهٴ بلند داشته باشد بالأخره به اوج معرفت حق نمی‌رسد و اگر عارفی غواصانه در نهان و نهاد خود فرو برود باز در درون خود و در کنه وجود خود به عمق معرفت حق نمی‌رسد چه انسان مثل حکیم پرواز کند چه مثل عارف غواصانه صید کند کنه اله و ذات اله معقول یا مشهود کسی نخواهد بود «لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» لذا آنها که اهل این کارند می‌گویند ممنوع است سخن گفتن دربارهٴ ذات اقدس الهی لذا این روایات هم تطبیق کرده فرمود: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ یعنی کلام دربارهٴ ذات اقدس الهی و همچنین فرمود آنها که دربارهٴ قرآن جدال می‌کنند البته جدال دربارهٴ قرآن تقریباً مصداق بارز همان خوض در آیات الهی است.
‌پرسش...
پاسخ: بله آن حیرت ممدوح است حیرت ممدوح دربارهٴ اسمای حسنای حق است دربارهٴ ذات اقدس الهی این‌چنین نیست دو تا حیرت است یک حیرت مذموم است یک حیرت ممدوح حیرت مذموم همین است که الآن در آیهٴ بعد ﴿کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ﴾ می‌خوانیم مثل انسان تشنه‌ای که نه خودش راه را بلد است نه گوش به راهنمایی راه بلد می‌دهد چنین انسانی سر‌گردان است و از دامنهٴ کوهی به دامنه کوه دیگر به دنبال چشمه می‌گردد و تشنه می‌میرد این حیرت مذموم است حیرت ممدوح آن است که کسی در اثر گوش دادن به راهنمایی راه بلد که به او گفتند که شما اگر این دامنهٴ کوه را رها کنید به سینه کوه برسید به قله کوه راه یابید آنجا چشمه‌های کوثر‌گونه فراوان است وقتی انسان تشنه‌ای خسته شده این راه را طی کرده و بالای کوه آمده می‌بینید چشمه‌های جوشان فراوان است آن‌گاه متحیر است از کدام بنوشد این تحیر ممدوح است «رب زدنی فیک تحیرا» آن نصیب هر کسی هم نیست.
‌پرسش...
پاسخ: نه برای اینکه بشریت تا آنجا راه ندارد وحی هم همین طور است وحی هم نارساست «لذا حارت الانبیا و الاولیا فیها» انبیا هم آنجا متحیرند کنه ذات حق یک چیز نامحدودی است فرا‌گیر است انسان را فرو می‌برد «لا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ»
مطلب بعدی آن است که بعضی از بزرگان اهل معرفت این ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا﴾ آن را بر مجلس اهل سما تطبیق کردند آنها که مجلسشان را با دف و نی و سماع و موسیقی می‌گذرانند و این را ـ معاذ‌الله ـ به حساب دین می‌آورند بعد ایشان تطبیق کردند بعد این شعر را نوشتن و خواندن انشاد کردند
«ما الدین بالدف و المضمار و اللعبی ٭٭٭ لکن و الدین بالقرآن و الادبی»
غرض آن است که نشستن و شرکت در مجلس سماع آنها که آن را به حساب دین می‌آورند این هم مشمول این آیه است که دینشان را لهو و لعب اخذ کردند.
مطلب بعدی آن است که آیا کسی که حقوق واجب را نمی‌پردازد و به مستحبات اشتغال دارد آیا چنین کسی در قیامت مشمول این آیه است یا نه ﴿لاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ﴾ شامل اینها می‌شود یا نه اینها کارهای واجب را انجام ندادند ولی مستحبات را انجام دادند صدقات واجب را انجام ندادند ولی خدمات مستحبی انجام دادند آیا این خدمات مستحبی به جای خدمات واجب می‌نشیند یا نه؟ البته نمی‌نشیند ولی خب عفو الهی و رحمت خدا زیاد هست لکن آیه در سیاق کافران است دربارهٴ کافران و ملحدان و مشرکان و امثال ذلک است نه دربارهٴ کسی که همه مسائل را قبول دارد ولی در اثر ندانستن مسئله به جای انجام کارهای واجب به مستحبات بپردازد آیه دربارهٴ آنها نیست.
مطلب بعدی آن است که این ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ همان طوری که اشاره شده است کافران و ملحدان را می‌گیرد هر مجلس گناه را نمی‌گیرد مگر اینکه دلیل خارجی بیاید توسعه بدهد.
‌پرسش...
پاسخ: مورد مخصّص نیست ولی لسانش هم عام نیست چون دارد ﴿الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ اگر از اول این بود کسانی که «یعصون الله» البته موردش اگر شرک و کفر و استهزای دین خدا باشد مورد مخصّص نیست به اطلاق وارد تمسک می‌شود اما خود وارد محدود است دارد ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا﴾ اگر وارد اطلاق ندارد نمی‌شود بگوییم مورد مخصّص نیست مورد مخصّص نیست ولی مشکلی را حل نمی‌کند.
مطلب بعدی آن است که این روایت شریف تا‌کنون گذشته از مجمع البحرین مرحوم طریحی و گذشته از نهایه ابن‌اثیر لسان العرب ابن‌منظور آمده کنز العمال هم آمده قوت القلوب هم این روایت را دارد که عده‌ای از آقایان زحمت کشیدند از قوت القلوب هم این روایت را پیدا کردند که «من اراد علم الاولین و والاخرین فالیثور القرآن» عده‌ای از آقایان این زحمت را کشیده‌اند خب باز هم اگر در جوامع روایی آنها پیدا بشود جا دارد و بحثش نافع است ان‌شاء‌الله این کار را خواهید فرمود.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا﴾ این یک برهان است می‌فرماید اصلاً شما خدا را برای چه می‌خواهید چرا خدا را عبادت می‌کنید و می‌پرستید برای اینکه مشکل شما را حل بکند مشکل این است که تقرب به او سود‌آور باشد و دوری از او درد‌آور و ضرر‌آور چیزی که تقرب به او سود‌آور نیست دوری از او درد‌آور نیست و ضرر‌بار نیست مشکلی را حل نمی‌کند چرا این را می‌پرستید ذات اقدس الهی را انسان خوفاً و طمعاً عبادت می‌کند ﴿یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا﴾ برای اینکه تقرب به او سود‌آور است هم در دنیا حسنه دارد هم در آخرت حسنه دارد دوری از ذات اقدس الهی هم در دنیا سیئه دارد هم در آخرت اما قرب و بُعد صنم و وثن که این‌چنین نیست نه تقرب به آنها سود‌آور است نه دوری از آنها رنج‌آور و درد‌آور بنابراین چرا اینها معبودند و چرا اینها را می‌پرستید؟ ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا﴾ اگر به آنها نزدیک بشویم ﴿وَ لا یَضُرُّنا﴾ اگر از آنها دور بشویم آیات قرآنی در این زمینه چند طبقه است یک طبقه ناظر به این است که اینها برای شما کاری را انجام نمی‌دهند شما که می‌گویید ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی﴾ یا می‌گویید ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ اینها مشکل شما را حل نمی‌کنند نه تقرب به آنها سود‌آور است نه ابتعاد و دوری از اینها ضرر‌بار طبقهٴ دوم آیاتی است که می‌گوید اینها مشکل خودشان را حل نمی‌کنند چگونه مشکل شما را حل کنند؟ اینها نه تنها مالک نفع و ضرر برای شما نیستند بلکه مالک نفع و ضرر برای خودشان هم نیستند ﴿لا یَمْلِکُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا﴾ اگر اینها مالک نفع و ضرر برای خودشان نیستند چگونه مالک نفع و ضرر برای شمایند؟ آیهٴ شانزده سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این است ﴿قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا﴾ کسانی را غیر از خدا شما به عنوان ولیّ و والی و سرپرست اتخاذ می‌کنید که برای خودشان مشکلی را حل نمی‌کنند چه رسد برای شما در همین زمینه آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حج» یک مَثل روشنی است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 73 یک مثلی ذکر می‌کند ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾ فرمود این اوثان و اصنام شما به اندازه مگس چیز خلق نکردند یک مگس نمی‌توانند بیافرینند و اگر مگس چیزی از اینها بگیرد اینها توان آن را ندارند که از مگس استرداد کنند ﴿ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ﴾ خود اینها که به دنبال مگس راه بیفتند که طالباً ضعیف‌اند مگس هم که مطلوب آنها است ولی از دست اینها بیرون می‌رود آن هم ضعیف است خب اینها که در برابر یک مگس عاجزند نمی‌توانند مشکل خودشان را حل بکنند چگونه مشکل شما را حل بکنند؟ این دو بخش و در همین زمینه وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) به اینها فرمود: ﴿قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئًا وَ لا یَضُرُّکُمْ﴾ که این جزء طبقه اول است ﴿أُفِّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ طبقه سوم آیاتی است که دلالت می‌کند به اینکه نه تنها تقرب به اینها نافع نیست بلکه زیان‌بار است نه تنها نزدیک شدن به اینها مشکل شما را حل نمی‌کند بلکه مشکل به بار می‌آورد آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ دوازده و سیزده این‌چنین فرمود فرمود: ﴿یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَضُرُّهُ﴾ اگر عبادت نکند ﴿ما لا یَنْفَعُهُ﴾ اگر عبادت بکند ﴿ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ ٭ یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ﴾ در آیهٴ دوازده همان طبق طبقهٴ اولی می‌فرماید شما معبودی را عبادت می‌کنید که از تقرب به او سود می‌برید و از دوری او در وحشتید این معبود نه قرب به او سود‌آور است نه بعد او دردآور بعد در آیهٴ بعد می‌فرماید که نه تنها قرب به او سود‌آور نیست قرب به او درد‌آور است شما هر چه بگویید قربت «الی الصنم وثن» به آتش نزدیک‌تر می‌شوید چون کار باطلی است تقرب به باطل، باطل است ﴿یَدْعُوا لَمَنْ﴾ یعنی کسی را می‌خوانند که ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ﴾ چه بد والی که سوء الولایه دارد چه بد معاشر که سوء العشره دارد شما با او معاشرید و دارید می‌سوزید حشر به آتش است دیگر.
پرسش...
پاسخ: نفعی ندارد که
پرسش...
پاسخ: این نظیر ﴿ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾ است این افعل تعیینی است در این‌گونه از موارد یا اگر هم نفع باشد نفع خیالی است ﴿یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ﴾ چون «مولی هم النار» امروز آنها که تحت ولایت وثن و صنم‌اند آخرت تحت ولایت نارند «مولی هم النار» خب بنابراین این سه مرحله را ذات اقدس الهی دربارهٴ زیان‌بار بودن اوثان و اصنام ذکر فرمود: ﴿قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا﴾ لذا در بحثهای قبلی همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 56 فرمود: ﴿قُلْ إِنّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ﴾ مشابه همین نهی درآیهٴ 66 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» قبلاً اشاره شد که ﴿قُلْ إِنّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَمّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمین﴾.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا﴾ این ﴿وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا﴾ نسبت به مسلمین درست است اینها که قبلاً در جاهلیت بودند مشرک بودند بعد مسلمان شدند اگر بخواهند دوباره به وثنیت روی بیاورند این همان ارتداد هست و ارتجاع به قهقرا است اما نسبت به ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که این‌چنین نبود این اصلاً اهل وثن وصنم نبود که حالا ارتداد باشد و رد به عقب باشد به عقب بر‌گشت باشد این یا ناظر به کل مسلمین است همانهایی که اسلام آوردند به استثنای اهل بیت(علیه السّلام) که در فطرت متولد شدند به استثنای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا اگر شامل همه می‌شود این ارتداد مصطلح نیست این همان معنای عرفی و لغوی خود را دارد که اگر یک کسی از حق به باطل برود می‌گویند ارتجاع نه اینکه قبلاً باطل‌گو بود باطل‌رو بود بعد محق شد دوباره بخواهد به حق بر‌گردد نظیر اینکه فرمود: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ خب مگر همه مؤمنین سابقهٴ کفر و شرک و عصیان فسوق داشتند که در ظلمت بودند و خداوند آنها را از ظلمت به نور خارج کرد معنای اخراج از ظلمت یعنی نمی‌گذارند که اینها ظلمانی بشوند اینجا هم معنای رّد به عقب یعنی ارتجاع یعنی ما موظفیم مرتجع نباشیم نه اینکه قبلاً باطل را داشتیم بعد به حق رو آوردیم اگر دوباره به باطل برگردیم می‌شود ارتجاع پس ﴿وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا﴾ یک تعبیر عرفی و فرهنگ محاوره است که می‌گویند ارتجاع هر کسی از حق و باطل گرایش پیدا کند می‌شود مرتجع لازم نیست که قبلاً باطل‌گو بود بعد هم حق را پذیرفت مرحله سوم به طرف باطل رفت تا بشود ارتجاع ﴿وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا﴾ اما اینکه فرمود: ﴿بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّهُ﴾ آن هم همین طور است خدای سبحان که ما را هدایت کرده است حالا با فطرت هم هدایت کرد ما دست از هدایت الهی برداریم به طرف باطل برویم این بَعد بَعد زمانی نیست که مثلاً یک مدتی ما قبلاً هدایت نبودیم بعد خدا ما را هدایت کرد حالا اگر به طرف بت‌پرستی برویم می‌شود ارتجاع این نظیر همان آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «غافر» است که ﴿قُلْ إِنّی نُهیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَمّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ﴾ وقتی خدا بیّنهٴ برای ما اقامه کرده است دلیلی ندارد که ما به طرف بتها حرکت کنیم این هم همان طور است وقتی خدا برهان اقامه کرد و از راه عقل و فطرت و همچنین از راه وحی ما را هدایت کرد دلیلی ندارد ما مرتجع بشویم دربارهٴ بعضی از انبیا نظیر شعیب(سلام الله علیه) آمده است که ﴿أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا﴾ آنجا به شعیب هشدار دادند تهدید کردند که یا باید دست از این کار برداری یا اینکه تبعیدت می‌کنیم ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا﴾ یا باید بر گردی به ملت ما، آنجا ندارد «لتعودن الی ملتنا» دارد ﴿‌لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا﴾ یعنی «لتدخلن فی ملتنا» برای اینکه عود اگر سابقه فعل قبلی داشته باشد با «الی» متعدی می‌شود اگر گفتند: «عاد الی البصره» یعنی قبلاً در بصره بود الآن دو مرتبه به بصره بر‌گشت اما اگر گفتند: «عاد فی البصره» یعنی «ذهب» در جمع مردم بصره اینجا گفتند: ﴿لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا﴾ نه «الی ملتنا» بالأخره اینها مولود بر فطرت توحیدیند و منزه از سابقه سوءاند مثالی ذات اقدس الهی برای مردمی که برهان اقامه شده است ولی متأسفانه ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ از برهان و فطرت گریختند و به دنبال حب نفس به هوا رفتند و گمراه شدند ذکر می‌کند فرمود ﴿کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا﴾ می‌فرماید جریان کفار که بیراهه می‌روند مثل یک آدم سرگردان است این مثل یک آدم سرگردان است نه یعنی آنها متحیرند آنها راه خودشان را طی کردند تشخیص دادند یعنی راه ضلالت را راه کفر را انتخاب کردند و به سوء اختیار خودشان باطل را پسندیدند ﴿وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ اینها «شائوا ان یکفروا» و «کفروا» هیچ تردیدی ندارند لکن جریان زندگی اینها متحیرانه است نمی‌دانند کجا بروند یک آدم نابینایی که به طور قاطع یک راهی را دارد می‌رود و راهنمایی راه بلد را گوش نمی‌دهد گرچه او لدود است لجوج است عنود است راهی را مستقیم دارد می‌رود اما متحیر است که آن راه نیست دو قدم می‌رود بر می‌گردد به چپ می‌رود به راست می‌رود و امام می‌رود به خلف می‌رود لذا دربارهٴ منافقینی که بدتر از کافرین‌اند به طور قطع یک راه باطلی را طی می‌کنند فرمود ﴿فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ چنانکه یک جایی راه نباشد انسان به هر چه هم بدود متحیرانه است چون راه نیست اگر کسی درِ خروجی را آشنا نبود و در اثر نابینایی درِ خروجی یک سالن یا مسجد یا حسینیه‌ای را ندید حرف راهنما را هم گوش نداد وقتی از آن در نخواهد بیرون برود به هر طرف برود سرش به دیوار می‌خورد فرمود: ﴿فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ این تردد آن رّد مکرر است رّد مکرر یعنی به شرق می‌رود بی‌نتیجه به غرب بر‌می‌گردد به غرب می‌رود بی‌نتیجه بر‌می‌گردد به شمال می‌رود بی‌نتیجه بر‌می‌گردد به جنوب می‌رود بی‌نتیجه بر‌می‌گردد او مردد نیست ولی سرگردان است مثل آب حائر را که حائر گفتند یا در جریان حائر حسینی(سلام الله علیه) آن هم از همین قبیل است که آب آمده آب راه خاص خود را طی می‌کند ولی راه بسته باشد بر‌می‌گردد دور می‌زند حائر را حائر گفتند به همین مناسبت است که «تحیر فی حلمهم» خب اینها حائرند حیرانند نه یعنی شک دارند اینها به خیال خام خود جزم دارند طوری است که ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ و از کسانی‌اند که پیامبرشان می‌گویند ﴿سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین﴾ برای ما بی تفاوت است اما چون راه نیست و آن ﴿فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾ آن وقت در چنین فضایی مثل ذکر می‌کند می‌فرماید مِثل کسی که ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ حَیْرانَ﴾ این «استهوا» یا این است که شیاطین ابالسه و طواغیت درون و بیرون او را به هوا‌مداری و هوا‌پرستی باز داشتند یا نه او را هوی دادند که این اولی است «استهوتهم» یعنی این را از بالا پرت کردند یک کسی که از بالا پرت شده است می‌گویند هوا وقتی یک کسی بمیرد مؤمنان در برزخ از این شخص سؤال می‌کنند که فلان شخص فلان دوست ما فلان رفیق ما حالش چطور است می‌گویند سالم است سؤال می‌کنند که فلان شخص چطور است می‌گوید الآن یک سال قبل از من مرده است این مؤمنین می‌گویند که هوا هوا یعنی این وسطها افتاد سقوط کرد برای اینکه اگر آدم خوبی بود او را پیش ما می‌آوردند این هوا هوا یعنی از بالا پرتش کردند افتاد و سقوط کرد این هاوی یعنی کسی که از بالا می‌افتد در جریان شرک فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ﴾ آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بیان کردند کسانی که مشرکانه زندگی می‌کنند مثل کسی‌اند که از همان آسمان پرت شدند یا در همان جا کرکسها او را ربودند یا به ته دره‌ها رفتند و نرم شدند و خرد شدند ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ﴾ چنین کسی هاوی است که ﴿تهوی به﴾ یعنی ریح و تند باد او را سقوط می‌دهد در ته دره‌ها و مسحوق می‌کند و مسحوط می‌کند مثل پودر نرم می‌کند پس مشرک کسی است که از بالا افتاده وقتی از بالا باشد راه را می‌بیند همه جا تحت اشراف اوست وقتی ته دره باشد سقوط کرده جایی را نمی‌بیند کسی که ﴿اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی اْلأَرْضِ﴾ یعنی از آسمان و از اوج معرفت او را به زمین انداختند و حیران و سرگردانند چنین کسی اصحاب معرفت او را به هدایت دعوت می‌کنند ﴿لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا﴾ چنین کسی این‌چنین نیست که اصحاب معرفت و هدایت نداشته باشد از درون و بیرون او را صاحبان معرفت هدایت می‌کنند و هدایت الگویی هم دارند یک وقت است کسی راهنمایی می‌کند سخنرانی می‌کند این‌گونه از افراد کمتر موفق‌اند در هدایت مردم چون حرف سخنران را که کسی گوش نمی‌دهد این کسی که مردم را موعظه می‌کند می‌گوید این‌چنین بکنید آنجا‌ها بروید فلان کار را انجام بدهید این را مردم گوش نمی‌دهند «الا شذ و ندر» اما حرف راهنما را مردم گوش می‌دهند راهنما کسی است که عمل می‌کند جلو می‌افتد به مردم می‌گوید بیایید من رفته‌ام به همراه من بیایید چنین عالمی مؤفق است این اصحاب هدایت و معرفت سخنرانی نمی‌کنند ﴿لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا﴾ نه فقط ﴿یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی﴾ خودشان مهتدی‌اند جلو افتادند به این می‌گویند بیایید در پیش ما چنین افرادی با اینکه رهبران الهی دارند هداة مهدیه مهتدی دارند کسانی‌اند که اینها را به هدایت دعوت می‌کنند الگوی عملی اینها هستند هدایتشان ... است نه سیاقی نه اینکه از عقب برانند بلکه از جلو جَذبِه دارند با اینکه چنین هادیانی آنها را راهنمایی می‌کنند مع‌ذلک نمی‌آیند ﴿لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنا﴾ یعنی بیایید به طرف ما ما رفتیم جلو شما بیایید چنین افرادی متحیر‌اند.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی