display result search
منو
تفسیر آیات 63 تا 66 سوره انعام

تفسیر آیات 63 تا 66 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 50 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 63 تا 66 سوره انعام"
- عذاب‌چر یعنی چه؟
- ذات اقدس الهی مسئله را روشن کرد فرمود اگر شما تبهکار بودید بزهکار بودید خدا به شما مهلت می‌دهد
- جبر اصولاً محال عقلی است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ﴿63﴾ قُلِ اللّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿64﴾ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ﴿65﴾ وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ ﴿66﴾
در آن کریمه‌ای که فرمود اگر خطری رسید چه کسی شما را از این خطر می‌رهاند و شما برای رهایی از خطر به چه کسی متوجه می‌شوید در پایان آن آیه ذات اقدس الهی از آنها این تاکید را نقل کرد که ﴿لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ چند تأکید در این تعهد هست تأکید اول همان «لام» قسم هست تأکید دوم آن است که این ﴿لَنَکُونَنَّ﴾ با نون مؤکده ثقیله تأکید شده است تأکید سوم آن است که گفتند ما جزء ﴿شّاکِرینَ﴾ محسوب خواهیم بود شاکر هم صفت مشبهه است نه اسم فاعل یعنی ما جزء گروهی خواهیم بود که پیشه آنها و ملکه و حرفه آنها شکر گذاری است این تعهدات عدیده یا تعهد متأکد را سپردند آن‌‌گاه ﴿ثمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ﴾ و اگر آن حال دوام پیدا کند که ﴿إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ اگر چنین حالی دوام پیدا کند نه تنها مشکل انسان برطرف می‌شود بلکه فرشتگان نازل می‌شوند و این حال لازم نیست که در خصوص ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ باشد اگر کسی اهل بررسی مسائل باشد می‌داند که این مشکل در حال عادی هم پدید می‌آید لذا این کلمه ﴿کُلِّ کَرْبٍ﴾ شامل می‌شود هر رخداد تلخی را ولو انسان در حال عادی هم که باشد بالأخره یک خطری به او می‌رسد که حلش مقدور او نیست و اگر این حالت دوام پیدا کند ﴿الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا﴾ خواهد بود آن‌وقت ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ﴾ غرض آن است که انسان در حال خطر متعهد می‌شود و این تعهدش را هم با چند تأکید مؤکد می‌کند بعد هم به جای شکر شرک می‌ورزد.
مطلب بعدی آن است که این که فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ﴾ گاهی آن عذاب فائق یا عذاب سافل را بازگو می‌کند گاهی به صورت اصل جامع و کلی ذکر می‌کند گاهی عذابی که از بالا می‌آید نظیر صاعقه یا طوفان و مانند آن او را ذکر می‌کنند عذابی که از پایین می‌آید نظیر زلزله فرو ریختگی زمین آن را ذکر می‌کنند گاهی به صورت کلی می‌فرماید عذابی از بالا یا پایین این فوق و تحت شامل عذابهای حسی و معنوی خواهد بود اولاً و اگر شامل عذاب حسی شد انواع عذابهای حسی چه طبیعی چه صناعی خواهد شد ثانیاً و عذابهای صناعی چه با آلات پیشرفته‌ای که تا اکنون برای بشر شناخته شد و چه با آلاتی که هنوز شناخته نشده و بعداً شناخته می‌شود همهٴ اینها مشمول عذاب فوق و عذاب تحت خواهد بود پس این که فرمود: ﴿هو القادر عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ﴾ گاهی آن عذاب فوق را به صورت مثال ذکر می‌کند نظیر آیهٴ شانزده و هفده سورهٴ مبارکهٴ «ملک» در آیهٴ 16 و17 سورهٴ مبارکهٴ «ملک» این‌چنین آمده است ﴿ءَ‌ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ اْلأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُور﴾ آیا شما احساس امنیت می‌کنید که زلزله‌ای نیاید و مور و موجی ایجاد نکند و شما را هلاک نکند امنیتتان از هر جهت تامین است؟ هرگز تامین نیست ﴿ءَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ اْلأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُور﴾ خسف بکند زمین رایش داشته باشد یا ریزش داشته باشد شما را فرو ببرد ﴿أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِبًا﴾ سنگ‌ریزه‌ای بیاید صاعقه‌ای بیاید اینها عذابی است از فوق و عذابی است از تحت که مثالهایش مشخص است اما آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ چنان عذاب مطلقی با چنین عذاب مقیدی اینها چون مُثبتین‌اند معارض هم نیستند در آیهٴ 16و17 سورهٴ مبارکهٴ «ملک» دو نمونه از نمونه‌های عذاب فائق و ناظر را ذکر کرده است جامع همهٴ عذابهای فائق و ناظر همین آیهٴ محلّ بحث است که ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ﴾ و نمونهٴ این که عذاب فائق اختصاصی به مثلاً صاعقه حاصب سنگریزه و مانند آن ندارد این است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 167 یک نوعی عذاب را هم آن حکومت طغیان و مانند آن ذکر کرده است در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 167 این‌چنین فرمود: ﴿وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ إِنَّ رَبَّکَ لَسَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ﴾ دربارهٴ این اسرائیلیهای طغیانگر ذات اقدس الهی تهدید می‌کند که کسی را یا کسانی را بر این اینها مسلط کند که ﴿یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ این ﴿یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ نظیر همان کاری که فرعون بر اسرائیلی‌ها می‌کرد که ﴿یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ﴾ و ﴿یَسُومُونَکُمْ﴾ یعنی اینها را عذاب‌چر می‌کند عذاب‌چر می‌کنند یعنی چه؟ همان طوری که دام را دو قسم کردند گفتند سائمه است و معلوفه دام معلوفه آن دامی است که با دست اینها را در اصطبل تغذیه می‌کنند دام سائمه آنهاست که اینها را در بیابانها رها می‌کنند اینها می‌چرند چنین دام آزاد بیابان‌چر را می‌گویند سائمه در مقابل معلوفه فرمود درباریان فرعون و آل فرعون بنی اسرائیل را مثل یک دام سائمه کردند که اینها در بیابانها کارشان را فقط چرای عذاب است ﴿یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ خب اینها که عذاب‌چرند در قبال آنهایی که در زندانها نظیر معلوفه عذابهای دستی تعلیف می‌شوند اینها در قبال آنها جزء سائمه‌اند ذات اقدس الهی می‌فرماید خدا قادر است بر افراد تبهکار نظیر اسرائیلیها کسانی را بر اینها مسلط کند که ﴿إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ﴾ خب این عذابی است من فوق پس عذاب فوق حسی را در سورهٴ «ملک» بیان کرد عذاب سِفل و تحت حسی را در سورهٴ «ملک» بیان کرد فرمود: ﴿ءَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ اْلأَرْضَ فَإِذا هِیَ تَمُورُ ٭ أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِبًا﴾ آنجا که حاصب می‌فرستد عذاب من فوق است حسی آنجا که خسف و زمین لرزه و امثال ذلک را دامنگیر گروهی می‌کند عذابی است حسی من تحت اما در این آیهٴ سورهٴ «اعراف» عذاب معنوی است از بالا, داشتن یک والی طاغی یک عذاب معنوی است گرچه او ابدان اینها را با زندان و امثال ذلک می‌آزارد ولی داشتن یک والی طاغی یک عذاب درونی است و عذاب معنوی است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضًا﴾ ما برای اینکه از ظالمین انتقام بگیریم گاهی ظالمی را بر ظالم دیگر مسلط می‌کنیم که این ظالم دومی مظلوم است ولی مأجور نیست برای اینکه از یک طاغی ستمگر ما انتقام بگیریم یک ظالم دیگری را بر او مسلط می‌کنیم ﴿وَ کَذلِکَ نُوَلّی بَعْضَ الظّالِمینَ بَعْضًا﴾ ای «نجعل بعضهم والیاً علی بعض» که در نتیجه این گروهی که مولا علیه‌اند مظلوم هستند ولی مأجور نیستند خب اینها عذابهای درونی است آنها عذابهای فائق و آنها عذابهای مادون و این آیهٴ محلّ بحث همهٴ انحای عذاب فائق و نازل, حسی و غیر‌حسی را شامل می‌شود چون نظیر سورهٴ «ملک» نیست که ظاهرش یک عذاب حسی محض باشد.
مطلب بعدی آن است که فخر‌رازی در تفسیرش دارد که ﴿قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ﴾ بر اساس همان تفکر جبری می‌گوید همهٴ اینها از ناحیه خداست بعد اشکال می‌کند به اینکه همهٴ عذابها و درد و رنج که از آیه استفاده نمی‌شود از خداست چون از آیه استفاده می‌شود که خدا قادر بر این سه نحو تعذیب است نه فاعل این سه نحو عذاب چون نفرمود خدا این سه عذاب را بر شما نازل می‌کند فرمود قادر بر این کار است بعد به گمان خود پاسخ می‌دهد که آیه قدرت این تعذیب را از غیر خدا سلب می‌کند چون ظاهر آیه حصر است که ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ﴾ چون تنها قادر این تعذیبهای سه‌گانه خداست پس دیگری قدرت تعذیب ندارد وقتی دیگری قدرت تعذیب نداشت هر گونه عذابی که به فعلیت می‌رسد معلوم می‌شود از قدرت خداست و از مشیت و ارادهٴ خداست و این همان مکتب جبر است که حق است غافل از اینکه در بسیاری از آیات ذات اقدس الهی مسئله را روشن کرد فرمود اگر شما تبهکار بودید بزهکار بودید خدا به شما مهلت می‌دهد این‌چنین نیست که اگر بد کردید خدا فوراً انتقام بگیرد مهلت می‌دهد راه توبة و انابة را باز می‌گذارد تا توبه کنید اگر توبه و انابه نکردید خدا از بسیاری از لغزشهای شما می‌گذرد از بعضی از لغزشهای شما, شما را می‌گیرد چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» آیهٴ سی این‌چنین فرمود: ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ خب این آیهٴ سی سورهٴ «شوری» که می‌فرماید هر مصیبتی که دامن‌گیر شما شده است در اثر سیئات کار خود شماست نشان می‌دهد که خدا گرچه قادر است ولی وقتی آن قدرتش به فعلیت می‌رسد که افراد با سوء اختیار خود تبهکاری را ادامه بدهند و از حدّ عفو و احسان و تخفیف الهی هم بگذرند وگرنه خدا فرمود: ﴿وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ این دعای معروف که «یا مَنْ یَشْکُرُ الْیَسیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیر» یک دعای سودمندی است از این کریمه گرفته شده است پس ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾ خب این کجا جبر است؟ گذشته از اینکه جبر اصولاً محال عقلی است نه یک چیز بدی است نه از نظر حکمت عملی تالی فاسدی دارد در حکمت نظری استحالهٴ او ثابت شد یعنی همان طوری که دو تا پنج تا نیست دو تا سه تا نیست جبر هم نیست تفویض هم نیست نه تفویض بد است تفویض محال است جبر محال است آن‌‌گاه ذات اقدس الهی سیّئات را به خود انسان اسناد می‌دهد بعد می‌فرماید خدایی که عفو است و غفور است و ستّار است و بر اساس « یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ، وَ یا سَتَرَ الْقَبیحَ » نیکی‌ها را اظهار می‌کند و بدی‌ها را مستور نگه می‌دارد اگر از حد آن نصاب عفو و احسان الهی بگذرد خدا انتقام می‌گیرد تازه آن مواردی هم که انتقام می‌گیرد کمتر از آن مواردی است که انتقام نمی‌گیرد ﴿وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ﴾.
مطلب دیگری که باز فخر‌رازی نقل می‌کند آن است که ایشان از مُقلده و حشویه نقل می‌کند می‌گوید از این آیه برمی‌آید که کسی دربارهٴ معارف دین عقاید دین اعتقادات دین مسائل عقلی نباید نظر کند باید مقلد محض باشد چرا؟ برای اینکه از آیه بر می‌آید که اختلاف یک چیز مذموم و زشت است این یک مطلب فحص و نظر و تحقیق و بررسی دربارهٴ عقاید دین و معارف دین زمینهٴ اختلاف را فراهم می‌کند این دو مطلب چون اختلاف مذموم است آنچه که موجب و مفضی الی الاختلاف است هم مذموم خواهد بود پس بحث و بررسی دربارهٴ مسائل اعتقادی مذموم است و این مذمت را از آیه می‌توان استفاده کرد چون ما یفضی الی المذموم مذمومٌ بعد این مسئله به قدری بیّن الغی است که دیگر فخر‌رازی به جواب تفصیلی این توهم نمی‌پردازد می‌گوید و جوابه سهلٌ و درست گفت که جوابه سهلٌ سرّش این است که اولاً هر کسی مجاز نیست در هر مسئله‌ای وارد بشود هر چیزی یک راهی دارد وقتی آن راه را انسان شناخت و از راه صحیح آن راه را که شناخت دارد طی می‌کند آفاتش بسیار کم است و غالباً هم به مقصد می‌رسد و اگر اختلاف نظر پیدا شد می‌فهمد که رأی او برای او معتبر است رأی او که برای دیگری معتبر نیست خب دیگری هم اگر این راه را صریحاً شناخت و صریحاً طی کرد او یک برداشت دیگری از این دستورات دین دارد خب این دو نظر است «کلٌ علی رأیه» تحقیق و بررسی محذوری را به بار نمی‌آورد اختلاف نظر مشکلی را به بار نمی‌آورد آن تحمیل عقیده است که مطلب سوم است این اختلاف بعد العلم است که محذور به بار می‌آورد در همان اواسط بحث سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که اختلاف دو قسم است یک اختلاف ممدوحِ محمودِ مقدس منزّه که بسیار چیز خوبی است یک اختلاف مذموم اختلاف ممدوح اختلاف قبل العلم است یعنی دو نفر که مطالعه کردند اهل نظرند دو تا نظر دارند این تضارب آرا برای آن است که بالأخره آن حق روشن بشود این اختلاف اختلاف محمود و ممدوحی است به تعبیر سیدنا‌الاستاد(رضوان الله علیه) نظیر اختلاف کَفَة المیزان است اگر کسی سنگی را در یک کفه ترازو گذاشت نانی را در کفه دیگر گذاشت اگر این وزن و موزون مساوی هم نبودند همیشه این دو کفه ترازو با هم اختلاف دارند و اختلافشان هم بسیار چیز خوبی است یعنی اگر نان که موزون است بیش از سنگ بود بیش از وزن بود این دو تا کفه ناهماهنگ‌اند آن کفه نان پایین کفه سنگ بالا و اگر کفهٴ سنگ سنگین‌تر بود و کفه نان سبک‌تر بود این کفهٴ سنگ پایین می‌رود کفه نان بالا هر دو اختلاف دارند و حرفشان هم خوب است می‌گویند ما را برابر کنید ما با هم خواهیم بود اگر بر سنگ افزودیم یا بر نان افزودیم وزن و موزون هماهنگ شدند معتدل شدند این دو کفه ترازو هم دوش هم‌اند در برابر شاهین وا می‌ایستند پس اختلاف کفة المیزان یک اختلافی است بسیار مقدس همه خواهان عدل‌اند اختلاف بدی نیست دو تا صاحب نظر حوزوی یا دانشگاهی که دارند بحث می‌کنند برای اینکه به جایی برسند این اختلاف قبل العلم است بالأخره به یک حکمی مراجعه می‌کنند مسئله‌شان حل می‌شود این اختلاف قبل العلم، اختلاف کفة المیزان است برای برقراری قسط و عدل چیز بسیار خوبی است لذا وقتی دو نفر صاحب‌نظر کنار هم در حجره بحث می‌کنند ممکن است اختلاف نظر داشته باشند داد و فریاد هم احیاناً بکنند اما وقتی بحث تمام شد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ بینشان حاکم است این اختلاف قبل العلم تضارب آراست که در بیان نورانی امیر‌المؤمنین(سلام الله علیه) آمده است که «اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب» این می‌شود تضارب آرا و اما آنچه که بد است و مهم است اختلاف بعد العلم است نه اختلاف قبل العلم حالا اگر معلوم شود حق با چه کسی است از آن به بعد اگر کسی گردن ننهد طلیعهٴ طغیان است و کمتر اختلافهای مقدس است که به ثمر نرسد چون هر دو راه صحیح را طی می‌کنند و بالأخره یک معیار مشخصی است حق روشن می‌شود از آن به بعد که اختلاف بعد العلم است آن زشت است در همان اواسط سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده بود که ﴿کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهَِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ فرمود آن اختلاف قبلی اختلاف قبل از علم بود چیز بسیار خوبی بود وحی آمده راه را روشن کرده و اما بعد از اینکه مسئله حل شد ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ عده‌ای به دنبال غَیِّ حرکت کردند این اختلاف بعد العلم است این اختلاف بعد العلم همه جا نیست خب این طغیان خود آدم است انسان خود را از علم و فضیلت محروم بکند برای اینکه یک عده دنبال هوی هستند فرمود: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ﴾ خب این اختلاف بعد العلم با عقل سازگار نیست آن اختلاف قبل العلم اصولاً فتوای عقل است عقل می‌گوید مباحثه کن اختلاف نظر کن مشکلت را بگو اشکال کن تا حل بشود آن اختلافی که با عقل سازگار نیست در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است که این اختلاف اختلاف غیرعاقلانه است در سورهٴ «حشر» آیهٴ چهارده این است که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ دربارهٴ یهودیهاست فرمود شما فکر می‌کنید که اینها با هم‌اند ولی قلبهای اینها و خواسته‌های اینها شتی است متشتت و پراکنده است سرّش این است که اینها آدمهای عاقلی نیستند خب عاقل بعد از روشن شدن حق از باطل که بیراهه نمی‌رود آن اختلاف بعد العلم است که مذموم است که اختلاف قبل العلم و اگر کسی به دنبال تحقیق نرود خب همان جاهلیت جهلیٰ دامن گیرش خواهد شد آن گرفتار خطر بدتری می‌شود لذا فخر‌رازی بعد از نقل این سخن حشویه و مقلده می‌گوید که «و جوابه سهلٌ» .
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا﴾ در المنار و غیر المنار ملاحظه فرمودید که برای شیع تشیع, تشییع سه تا معنا ذکر کردند یکی انتشار است یکی پیروی است یکی تهییج و تقویت و شوراندن است کسی که ‌آتش افروز است او تشییع می‌کند یعنی هیزم را روی آتش قرار می‌دهد که این آتشی که دارد خاکستر می‌شود و افسرده می‌شود مشتعل بشود این تهییج را هم می‌گویند تشییع پیروی را هم می‌گویند تشییع چه اینکه تشییع جنازه از همین باب است نشر دادن یک فکری و شیوع یک فکری آن هم تشیّع است و اصولاً شیعه را از این جهت شیعه گفتند برای آن است که مرام و مکتب رهبرشان را شیوع می‌دهند و در مقام عمل هم از او پیروی می‌کنند این معنای شیعه بودن است اینکه فرمود: ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ یعنی تمام این فشار و شتابی که سرمایهٴ شماست علیه بیگانگان این را به جان یکدیگر صرف می‌کنید در حالی که همین قدرت را علیه در حال داخلی و آشنایان صرف می‌کنید در حالی که صرف این قدرت علیه بیگانگان نعمت است چه اینکه همان ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ نشانه آن است و در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آیهٴ چهارم این است که دربارهٴ پیروان ابراهیم(سلام الله علیه) آمده است که اینها ﴿قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَدًا حَتّى تُؤْمِنُوا﴾ خب این یک عداوة و بغضای بجایی است یعنی اعمال قوه خشم و غضب است در مورد خاص خود اینکه فرمود: ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ﴾ اما دربارهٴ خودی فرمود: ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ مردان الهی آن است که این خشم و قدرتی که دارند این را بیجا مصرف نکنند دربارهٴ خودی مصرف نکنند اگر مشکلی در داخله خودشان پیدا شد با حسنه سیئه خودی را دفع کند با بیگانه البته ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ﴾ شد خب اگر نسبت به بیگانه ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ﴾ بود نسبت به خودی که نباید ﴿یذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ باشد که نسبت به خودی باید ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ﴾ باشد.
مطلب بعدی آن است که این کار کار شیطان است البته یعنی القای عداوت و البغضا کار شیطان است اینکه ذات اقدس الهی این کار را به خود اسناد می‌دهد توجیهش چگونه است در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً بحثش گذشت آیهٴ91 که شیطان می‌خواهد از راه میگساری و مانند آن بین شما عداوت و بغضا ایجاد کند ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ خب همین کار را ذات اقدس الهی و مشابه این را به خودش اسناد می‌دهد سرّش آن است که در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید در نظام هستی شیطان کلب معلّم است این‌چنین نیست که شیطان یک برنامه مستقلی داشته باشد در قبال کارگاه الهی یک سفره‌ای گسترده باشد او یک کلب معلّم است در دنیا بعد از آن استکبار یک مأموریت تلخی دارد که برای او تلخ است و برای نظام شیرین یکی را کلب معلّم کردن با اینکه می‌تواند انسان باشد این کیفر است اما این کلب معلّم سگ تربیت شده نه بیجا پارس می‌کند نه بیجا می‌گزد نه بیجا کسی را می‌گیرد حساب شده کار می‌کند او بر اثر استکبارش شده کلب این کیفر اوست اما وقتی کلب شد این‌چنین نیست که هر کسی را بگزد این برنامه‌هایش مشخص است که نسبت به چه کسی پارس بکند نسبت به که پارس نکند اصلاً گفت من نسبت به آن آشنایان و خودی که در حرم اله راه دارند و در اندرون محبّت الهی راه دارند اصلاً پارس هم مجاز نیستم بکنم وسوسه هم نمی‌کنم حق وسوسه هم ندارم نمی‌توانم اصولاً وسوسه بکنم ﴿إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾ نسبت به دیگران یک دعوتی می‌فرستد خب عقل آنها را دعوت می‌کند فطرت هم آنها را دعوت می‌کند وحی هم آنها را دعوت می‌کند من هم آنها را دعوت می‌کنم ذات اقدس الهی آنها را بر اساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ رهبری کرده عقل رهبری می‌کند فطرت رهبری می‌کند انبیا رهبری می‌کند من هم دعوت می‌کنم لذا در قیامت می‌گوید که ﴿فلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ﴾ نه من را ملامت کنید بلکه خود را ملامت کنید نه من مشکل شما را حل می‌کنم نه شما توان حل مشکل من را دارید من دعوت کردم می‌خواستید نیایید مجبور نبودید که این همهٴ انبیا و اولیا دعوت کردند عقل دعوت کرد علم دعوت کرد چرا حرف آنها را گوش ندادید بخش بعدی آن است که حالا اگر کسی وحی الهی و دعوت الهی را اعتنا نکرده است به دنبال وسوسهٴ شیطان رفته است به سوء اختیار خدا به او مهلت می‌دهد تا برگردد در توبه را هم به روی باز می‌کند که انابه کند اگر با داشتن همه این امکانات باز با سوء اختیار خود راه تبهکاری را طی کرد از آن به بعد همین شخص را تحت ولایت شیطان قرار می‌دهد ﴿الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ﴾ آن‌‌گاه همین کلب معلّم آن افراد بزهکار را می‌گزند که ﴿أَنّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَى الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا﴾ ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ از آن به بعد همان افراد در تحت ولایت همین کلب معلّم‌اند پس اگر کسی گرفتار عذاب داخلی شد و منشأش هم همان القائات شیطانی است این‌چنین نیست که اینها افراد خوبی باشند و ذات اقدس الهی بخواهد بین اینها بر اساس ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ الفت ایجاد کند ولی شیطان نمی‌گذارد شیطان در کارگاه هستی سمتی ندارد هر جا سمت دارد یک مأموریت خوبی است منتها حالا کلب شدن او در اثر سوء استکبار اوست خب و ذات اقدس الهی هم افراد عاقلِ فرزانه را به اتحاد دعوت می‌کند این نابخردان هم که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ که گرفتار این عذاب داخلی‌اند یعنی عذاب اختلاف ﴿أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ﴾ مطلب مهم آن است که فرمود: ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ فرمود ما نمی‌خواهیم مردم مقلّد بار بیایند ما می‌خواهیم مردم فقیه بار بیایند فقه هم گفتند اصطلاحاً آن علم مستدل است حالا چه دربارهٴ اصول دین چه دربارهٴ فروع دین گاهی ممکن است اصل فقه به معنی درک عام باشد هر کسی هر مطلبی را که دانست فقیه نیست فقیه آن است که مطلبی را عالمانه و براساس دلیل بداند ذات اقدس الهی می‌فرماید که ما این براهین را اقامه می‌کنیم با انواع گوناگون سخن می‌گوییم به انواع گوناگون حرف می‌زنیم تا مردم فقیه بشوند ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ گاهی از راه تجربه و نشانه‌های حسی دلیل اقامه می‌کنیم که به علوم تجربی و مانند آن برمی‌گردد گاهی براساس مراحل حکمت و کلام برهان عقلی اقامه می‌کنیم گاهی از راه وحی از راه اخبار به غیب مسائل غیبی را برای آنها تشریح می‌کنیم که اینها مانعة الخلو است که جمع هر سه را یکجا هم شاید پس گاهی با استفاده از شواهد تجربی گذشته اینها را توجیه می‌کنیم گاهی با هدایت اینها به مبادی برهان اینها را به عقل رهبری می‌کنیم گاهی با استمداد از وحی اینها را به جریانهای غیب آگاه می‌کنیم انواع گوناگون علوم و روشها را به کار می‌بریم و تفهیم می‌کنیم تا اینها فقیه بشوند ﴿انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ اْلآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ﴾ حالا من فرصت نکردم که این دو حدیث را پیدا کنم شما حتماً این کار را بکنید یکی از این دو حدیث در مجمع البحرین مرحوم طریحی هست که این بحر قرآن و بحر حدیث را جمع کرده است ولی هر دو حدیث در نهایه ابن‌اثیر است این ابن‌اثیر اینها سه تا برادرند که سه تا کار عمیق علمی کردند یکی تاریخ نوشت یکی تفسیر نوشت یکی هم ادبیات این نهایه ابن‌اثیر یک لغت متقنی است سعی کرده آن کلماتی که در قرآن و حدیث است او را معنا کند نه یک لغت عادی است که هر چیزی که به عنوان امر لغوی است در نهایه ابن‌اثیر آمده باشد نظیر مجمع البحرین, مجمع البحرین ما متأخر از اوست و متأثر از اوست متأسفانه به آن صلابت و استحکام هم نیست ولی این هم بحر حدیث و بحر قرآن است یک کتاب لغت نیست که هر چه که لغوی دارند او داشته باشد آن لغاتی که در قرآن و سنت و در روایات آمده معنا می‌کند در کلمهٴ «ثوره» در مجمع البحرین است و اصلش در نهایهٴ ابی اثیر هست در مجمع البحرین ظاهراً آن چه که به چشمم خورد یک حدیث است در نهایه ابن‌اثیر که اصل مجموع البحرین است دو حدیث است آن این است که و فی الحدیث «مَن اراد العِلم فالیُثَوِر القرآن» کسی می‌خواهد عالم بشود بیاید قرآن را کند و کاو کند تثویر قرآن «ثوره» با، ث مثلث تثویر قرآن نظیر «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» «ثور» را «ثور» می‌گویند برای اینکه می‌شکافد زمین را بقر را که بقر گفتند برای این که می‌شکافد زمین را آن «ثائر باقر» آن «باقر ثائر» از قرآن می‌تواند علوم را استنباط کند نفرمود حالا یک کسی می‌خواهد ادیب بشود یا فقیه بشود یا اصول فقه بخواند یا حکیم بشود یا متکلم بشود فرمود: «العلم» همهٴ این علوم در قرآن است «من اراد العلم فالیثور القرآن» بشود شاگرد «باقر العلوم» چطور وجود مبارک امام پنجم ‌گفتند «باقر العلوم» چون او بقر می‌کرد تثویر می‌کرد می‌شکافت زیر و رو می‌کرد نقادی می‌کرد علوم را لذا «فالیثور القرآن» را طرزی ابن‌اثیر معنا کرد که همان طرز در مجمع البحرین مرحوم طریحی آمده «ای فالینقره و یفسره فالیتدبر فی معانیه» و مانند آن این یک حدیث حدیث دیگری هم که با باز در نهایهٴ ابن‌اثیر است این است که فرمود: «و منه حدیث عبدالله اثیر القران فان فیه علم الاولین والاخرین» فرمود شما «اثاره» کنید, «اثاره» یعنی شوراندن اینکه در همان آن خطبه اول نهج البلاغه آمده است که وجود مبارک امیر‌المؤمنین(سلام الله علیه) یکی از اهداف عالی انبیا(علیه السّلام) را «اثاره» معنی کرده است فرمود: «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» آن است که اگر یک گنج شناسی یک زمین شناسی یک کار شناس فنی بداند کجا گنج است آن زمین را می‌شکافد و می‌شوراند بالا و پایین می‌کند تا دفینه‌اش را در بیاورد ثور را هم که ثور گفته‌اند برای همین است «بقر» را که «بقر»گفتند همین است وجود مبارک امام پنجم که «باقر العلوم» است «بقر»می‌کند همین است فرمود شما اگر بخواهید به جایی برسید که از علوم گذشتگان و آیندگان با خبر باشید مظهر «باقرالعلوم» باشید قرآن را تثویر کنید, «اثاره» کنید, بشورانید زیر و رو کنید تدبّر کنید دبرش را مثل ظهرش ببینید آینده‌اش را مثل گذشته‌اش بنگرید اگر باطنش را مثل ظاهر دیدید تدبر کردید اگر آن سکه قرآن را مثل این سکه‌اش دیدید تدبر کردید دبر‌اندیشی کردید ماورای ظهر را دیدید فرمود «اثیر» که این باب افعال است آن باب تفعیل «اثیر القرآن فان فیه علم الاولین والآخرین» حال فردا به خواست خدا حتماً در جمع شما کسانی هستند که منابع این دو حدیث شریف را خواهند آورد.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی