display result search
منو
تفسیر آیات 40 و 41 سوره انعام

تفسیر آیات 40 و 41 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 31 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 و 41 سوره انعام"
- در سوره «انعام» بسیاری از ادله و حجتهای الهی بر توحید و همچنین نبوت و معاد ذکر می‌شود
- اگر موجودی نه توان دفع عذاب را داشت نه قادر به رفع عذاب بود این رب نیست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین ﴿40﴾ بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ ﴿41﴾

چون در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بسیاری از ادله و حجتهای الهی بر توحید و همچنین نبوت و معاد ذکر می‌شود یکی از آن احتجاجها این است خداوند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طریق احتجاج را تعلیم می‌کند می‌فرماید با مشرکینی که در مکه و امثال مکه به سر می‌برند و معتقدند کارها را ارباب اینها و بتها انجام می‌دهند احتجاج کن بگو رب آن است که بتواند تدبیر امور را به عهده بگیرد و تدبیر امور آن است که موجوداتی که در تحت ربوبیّت آن رب‌اند یا از نظر دفع عذاب یا از نظر رفع عذاب مشکل آنها را حل کند یا نگذارد عذابی دامنگیر مربوبهای آنها بشود یا اگر عذابی دامنگیر مربوبها شد بتوانند رفع کند این خاصیت رب است و اگر موجودی نه توان دفع عذاب را داشت نه قادر رفع عذاب بود این رب نیست و شما که ارباب متفرقه را می‌پرستید باید برای دفع عذاب و رفع عذاب باشد و هیچکدام از این کارها از این بتها ساخته نیست هم به صورت شکل اول قابل تقریب است هم به صورت شکل دوم رب آن است که بتواند عذاب را دفع یا رفع کند این بتها نه قادر بر رفع‌اند نه قادر بر رفع پس بتها رب نیستند به صورت شکل اول هم قابل تقریب هست و آن این است که این بتها نه توان دفع عذاب دارند نه توان رفع عذاب و هر موجودی که نه توان دفع داشته باشد نه توان رفع رب نیست پس این اصنام و اوثان رب نیستند خب در بخشی از این مقدمات مطوی از فطرت اینها کمک گرفته می‌شود لذا نمی‌فرماید که اگر مشکلی آمد شما به چه کسی مراجعه می‌کنید آیات قرآنی که در این زمینه آمده است دو طایفه است یکی اینکه اگر مشکلی پیش آمد به چه کسی مراجعه می‌کنید آن ناظر بر رفع عذاب است طایفه دیگر ناظر به آن است که اگر خدا شما را تعذیب کرد شما چه می‌کنید آن طایفه‌ای که می‌گوید اگر مشکلی پیش آمد چه کسی مشکل شما را حل می‌کند؟ در همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 63 این چنین آمده است ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ﴾ می‌فرماید دراین سانحه‌های سنگین که در سفرهای دریایی و صحرایی در ظلمات فرو می‌روید چه کسی شما را نجات می‌دهد در آن آیهٴ 63 سورهٴ «انعام» سخن در این نیست که اگر خدا شما را عذاب کرد چه کسی مشکل شما را حل می‌کند اما در آیهٴ محل بحث این است که می‌فرماید: ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ﴾ این ﴿أَرَأَیْتکُمْ﴾ به معنای «اخبرنی» است وگرنه این فعلی نیست که «تا»ی او «تا»ی خطاب باشد چون دو تا علامت خطاب در یک فعل جمع نمی‌شود مثل دو تا علامت غیبت جمع نمی‌شود دو تا علامت تأنیث جمع نمی‌شود دو تا علامت تثنیه یا دو تا علامت جمع,جمع نمی‌شود این ﴿أَرَأَیْتَ﴾ به معنای «اخبرنی» است نه آیا دیدی به دلیل اینکه ﴿کم﴾ که ضمیر خطاب است در کنارش آمده و لذا تای ﴿أَرَأَیْتکُمْ﴾ تای خطاب نیست ﴿أَرَأَیْتَکُمْ﴾ یعنی «اخبرونی» ﴿أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ یعنی «أخبرنی» پس این ﴿أَ رَأَیْتَک﴾ که در سورهٴ «انعام» هست یا ﴿أَرَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ﴾ که در سورهٴ «اسراء» است ﴿أَرَأَیْتَ﴾ یعنی «اخبرنی» آنچه هم که در دعای کمیل آمده است به معنای «أخبرنی» است نه یعنی آیا دیدی خب ﴿أَرَأَیْتَکُمْ﴾ یعنی «أخبرونی» نه آیا دیدید خودتان را ﴿أَرَأَیْتَکُمْ﴾ «اخبرونی» من از شما استخبار می‌کنم ﴿إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ﴾ اگر عذاب خدا آمد چه می‌کنید؟ چه کسی می‌تواند دفع کند که نگذارد عذاب خدا بیاید چه کسی می‌تواند رفع کند نگذارد عذاب خدا بماند؟ اگر خواستید عذاب نیاید یا عذاب آمده برگردد دفعاً یا رفعاً باید از خدا بخواهید از بتها کاری ساخته نیست ﴿أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ﴾ ممکن است بخشی از اینها روی فرض باشد برای اینکه آنها که منکر توحیدند و کارها را به ارباب متفرق واگذار کرده‌اند می‌گویند اگر ضرری به ما می‌رسد از بتهاست و اگر سودی نصیب ما می‌شود از بتهاست خداوند رب الارباب است رب العالمین است اما رب و مدبّر و مربی امور جزئیه این اصنام و اوثان‌اند بنابراین نه تنها آنها در مسئلهٴ قیامت مشکل دارند تا کسی بگوید آنها که به قیامت معتقد نیستند تا جوابش این باشد که فرض است دربارهٴ ﴿عَذابُ اللّهِ﴾ هم قائل نیستند اشکال مشترک است جوابش هم مشترک است این چنین نیست که فقط اشکال درباره جملهٴ دوم باشد که آنها قائل به قیامت نیستند که خب قائل به قیامت نیستند قائل به ﴿عَذابُ اللّهِ﴾ هم که نیستند آنها می‌گویند کارهای ما را و امثال ما را این بتها انجام می‌دهند بتها را خدا اداره می‌کند او رب الارباب است نه رب ما ما این بتها را می‌پرستیم برای اینکه اینها شفعای مایند اینها ما را به الله نزدیک می‌کنند و در این تقریب و شفاعت هم مستقل‌اند خب لذا وقتی بعضی از انبیا امتها را به توحید دعوت می‌کردند اینها می‌گفتند شما مشکل روانی پیدا کردید ما گمان می‌کنیم که ﴿اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾ تو نسبت به بتهای ما بد رفتاری کردی بتهای ما در تو اثر سوء گذاشتند تو مشکل روانی پیدا کردی ﴿اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ﴾ خب چنین مردمی با چنان فکری هرگز ﴿عَذابُ اللّهِ﴾را معتقد نیستند می‌گویند اگر عذابی هست در اثر بد رفتاری ماست که بتها ما را عذاب کردند و اگر نعمتی هم هست به وسیلهٴ خود بتهاست که قرآن کریم در این زمینه این سخن را ابطال می‌کند می‌فرماید: اینها لاَیَضُرُّ و لاَیَنْفَع‌اند ﴿ما یَمْلِکُونَ مِنْ قطمیر﴾ اند ﴿وَ لا یَمْلِکُونَ ِلأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعًا وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُورًا﴾ و مانند آن پس هم اولی فرض است هم دومی فرض فرمود «أخبرونی» مثل همین این فرضهای که انسان بازگو می‌کند و به فطرت یا به آن بدیهیّات اولیه تکیه می‌کند می‌فرماید که اگر خدا بخواهد شما را عذاب بکند چه کسی مشکل شما را حل می‌کند از این بتها کاری ساخته است؟ از این بتها کار ساخته نیست برای اینکه شما خودتان تجربه کردید شما در حوادث فراوان تجربه کردید که از این بتها کاری ساخته نیست به الله رو آوردید در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 65 این چنین است ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ﴾ فرمود شما این را که تجربه کردید وقتی سوار دریا شدید مشکلی برای شما پیش آمد توان آن را نداشتید که خودتان نجات پیدا کنید توان آن را نداشتید که به دیگری مراجعه کنید تا مشکل شما را حل کند تنها به خدا مراجعه می‌کنید و توحید شما در آنجا توحید خالص است نه صورتاً موّحدی ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ منتها یک اخلاص موسمی نه اینکه تظاهر کنید واقعاً آنجا الله را می‌خواهید برای اینکه در آن حال فطرت شما شکوفا می‌شود معلوم می‌شود از غیر خدا کاری ساخته نیست در آن لحظه که خدا را می‌خوانید و از او کمک طلب می‌کنید مخلص‌اید راست می‌گویید منتها وقتی که بیرون آمدید باز همان رسوبات جاهلی شما را به شرک می‌کشاند خب پس شما این را تجربه کردید اگر یک عذابی از طرف خدا بیاید چه کسی می‌تواند جلوی او را بگیرد که نیاید تا بشود دفع عذاب چه کسی می‌تواند جلوی عذاب آمده را بگیرد می‌شود رفع عذاب وقتی به فطرتتان مراجعه می‌کنید می‌بینید که از این بتها نه دفع صادق است نه رفع پس اینها سمتی ندارند چه اینکه در جریان قیامت هم به شرح ایضاً [همچنین] حالا فرض کنید کلِ این نظام به هم خورد و قیامت قیام کرد شما در قیامت به چه کسی پناه می‌برید؟ اگر یک حساب و کتابی باشد شما به چه کسی مراجعه می‌کنید شما که کاری برای آن روز نکردید چه کسی مشکل شما را حل می‌کند فرض کنید قیامت قیام کرد اینها به فطرتشان مراجعه می‌کنند آن فطرتها نمرده است وقتی این غبارها کنار رفت و غبارروبی شد آن فطرت زنده می‌شود مثل جریان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بعد از بت‌شکنی وقتی از او سؤال کردند که این بتها را چه کسی شکست گفت: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُون﴾ ﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ﴾ اینها سر به زیر شدند این منکوس الرأس بودن یعنی به فطرت مراجعه کردن این ﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ﴾ وقتی انسان در مقابل بدیهی قرار گرفت سرافکنده می‌شود در قبال فطرت که قرار گرفت سر‌افکنده می‌شود اینجا هم همان احتجاج است می‌فرماید فرض کنید حالا قیامت قیام کرده است مشکل شما را چه کسی حل می‌کند از این بتها که کاری ساخته نیست چون شما تجربه کردید کار کوچک‌تر از اینها از قیامت از اینها ساخته نبود چه رسد به قیامت کبریٰ که کل نظام کیهانی وضعش برمی‌گردد خب پس ﴿أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ﴾ ساعَة یقیناً مِن الله است لذا دیگر نفرمود: «ساعة من الله» هم کلمهٴ من الله در اول کافی است هم ساعَة از طرف غیر خدا نمی‌آید یعنی کسی که کل این نظام را بردارد یعنی ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ بشود ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِه﴾ بشود او تنها الله است دیگر در چنین حالی به چه کسی مراجعه می‌کنید قرآن کریم به فطرت انسان را ارجاع می‌دهد برای اینکه فطرت با همه ما‌ها در همهٴ شرایط هست یک وقت است که انسان می‌گوید اعتقاد به خدا مخلوق و محصول جهل بشر است مخلوق عجز بشر است وقتی بشر قادر شد و عالم شد و به علوم آشنا شد آن‌گاه دیگر سخن از خدا ـ معاذ‌الله ـ رخت بر‌می‌بندد علم به جای دین می‌نشیند قبلاً که بشر عالم نبود خیال می‌کرد ابر را باران را حوادث دیگر را سودمندها را زیان‌بار‌ها را خدا به بار می‌آورد وقتی عالم شد همه اسباب و علل روشن شد معلوم می‌شود هر پدیده‌ای یک سببی دارد آن سبب هم اگر پدید آمد این مسبب به دنبال او جزء پیامدهای اوست وگرنه, نه هم زلزله سببش مشخص شد هم باران سببش مشخص شد هم رعد و برق سببش مشخص شد و مانند آن بنابراین علم ـ معاذ‌الله ـ بجای ایمان نشسته است غافل از اینکه این علم هر چه پیشرفت بکند برای شناسایی علل معدّه و ممدّه کافی است علم هرگز توان آن را ندارد که به جای دین بنشیند به جای ایمان بنشیند ایمان و ‌اعتقاد درباره علل فاعلی است علم سبب قابلی را مشخص می‌کند که فلان پدیده در فلان وقت فلان حالت بوده است بعد کم کم به این صورت در آمده است بعد در آینده نزدیک یا دور به فلان حالت در می‌آید این گذشته و حال و آینده‌ای است که علم رقم می‌زند اما چه کسی کرد برای چه کرد علت فاعلی چه بود؟ علت غایی چه بود اصلاً در صدر و ساقهٴ علوم تجربی مطرح نیست علم فقط ماده و تصورات ماده را شناسایی می‌کند اما چه کسی کرد و چرا کرد؟ ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِر﴾ را آن حکمت می‌گوید و دین می‌گوید بنابراین هرگز علم به جایی دین نمی‌نشیند چون محدوده دین دربارهٴ علتهای فاعلی و غایی است قلمرو علم دربارهٴ علتهای مادی و صوری است این پدیده قبلاً چه بود و اکنون به چه صورت درآمده است اما چه کسی کرد خود به خود که نمی‌شود؟ برای چه کرد بی‌هدف که نمی‌شود این ﴿هُوَ اْلأَوَّلُ وَ اْلآخِر﴾ حرف دین است و که همواره زنده است بنابراین با پیشرفت علم، بشر هرگز بی‌نیاز از مکتب و دین نخواهد بود مگر اینکه از اول با مذهب و دین آشنایی نداشته باشد و نداند مذهب چه می‌گوید و دین چه می‌گوید خب بنابراین در نهان هر کسی این فطرت هست اینکه وجود مبارک امیر‌المومین(سلام الله علیه) فرمود انبیا آمده‌اند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» این دفینه‌های عقلی را اثاره می‌کنند, ثوره می‌کنند می‌شورانند شکوفا می‌کنند همین بخشهاست این فطرت را وحی روشن می‌کند می‌فرماید شما در حال خطر نا‌امیدی یا امیدوار؟ اگر کسی دریا افتاد کشتی‌اش شکست و غرق شد نه هیأت نجات غریق در دسترس اوست نه توان شنا دارد نه تخت پاره‌ای و علل و عوامل دیگری به همراه اوست، اوست و امواج سهمگین که ﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾ انسان در این حال ناامید محض است یا بالأخره به یکجا تکیه می‌کند تسلیم غرق می‌شود یا در درون خانهٴ او یک امیدی هست آن امید به هیأت نجات غریق و توان خودش و افراد عادی نیست چون همه اینها مقطوع الزوال، مقطوع العدم‌اند آن امید به جایی متوجه است که بتواند دریای قهّار را رام بکند که هیچ شکست در او راه نداشته باشد و آن خداست انسان در حال عجز خدا را خلق نمی‌کند تا یک مادی و ملحد بگوید خدا مخلوق عجز بشر است مخلوق جهل بشر است بلکه در حال عجز این غبار‌ها رفت و رو می‌شود آن فطرت شکوفا می‌شود انسان مرکز قدرت مطلق را اول می‌بیند بعد به او پناه می‌برد اول دیدن است بعد امیدوار شدن اول فهمیدن است بعد توسّل کردن اینکه در بخشی از آیات می‌فرماید: ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِیّاهُ﴾ یا همان آیه‌ای که در سورهٴ «عنکبوت» بود فرمود: ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ نه به این معناست که انسان جاهل می‌گوید یا الله، یا انسان عاجز می‌گوید یا الله بلکه انسان عاجز عجز او باعث غبار روبی اوست قبلاً ﴿تَوَلّی بِرُکْنِهِ﴾ بود که این خوی فرعونی در خیلی از ما‌ها هست وقتی موسای کلیم(سلام الله علیه) و هارون(سلام الله علیه) به فرعون نصیحت کردند هدایتشان کردند ﴿تَوَلّی بِرُکْنِهِ﴾ به قدرت خود تکیه کرد همه ما یک تفرعن مستوری داریم وقتی انسان عاجز شد این تفرعن رخت بر می‌بندد رکن او از او گرفته می‌شود وقتی رکن او از او گرفته شد آن فطرتش یک حقیقت مطلق را می‌بیند وقتی حقیقت مطلق را دید فوراً به او پناه می‌برد و از او کمک می‌گیرد اول معرفت الله است بعد مسئلة الله خاصیت فطرت این است یعنی مشکلات غبارروبی می‌کند برای انسان ثابت می‌کند که از هیچ کس کار ساخته نیست اولاً، یک قدرت بیکران وجود دارد ثانیاً آن‌گاه از آن به بعد دیگر لازم نیست به انسان بگویند از او بطلب خود انسان خواه و ناخواه از او می‌خواهد هیچ تشنه‌ای را کسی یاد نداد آب بنوشد که وقتی تشنه عطش را احساس کرد و از سوی دیگر کوثر را دید دهان باز می‌کند دیگر لازم نیست به انسان یاد بدهند که حالا که تشنه‌ای حالا آن هم که کوثر زلال است آب بنوش انسان در حال خطر الله را مشاهده می‌کند بعد از این مشهودش کمک می‌طلبد این برهان را قرآن کریم هم برای اثبات مبدأ به عنوان برهان فطرت یاد‌آور هست منتهی خیلی کم هم برای اثبات توحید که خیلی زیاد است آیه محلّ بحث در سورهٴ «انعام» بخش دوم را به عهده دارد چون خطاب به مشرکین حجاز و سایر بت‌پرستان است که آنها الله را به عنوان مدیر‌کل قبول دارند که از آنها سؤال بکنی رب العالمین کیست؟ می‌گویند الله است رب الارباب کیست؟ می‌گویند الله است اما رب الارض و السماء کیست؟ رب المطر و الثلج و الماء و النبات کیست؟ می‌گویند ارباب متفرقون و این ارباب متفرقون رابطه ما و خدایند ما اینها را می‌پرستیم که اینها از خدا فیض بگیرند و به ما برسانند آن‌گاه ذات اقدس الهی می‌فرماید در آن حال می‌بینید خدا به شما نه تنها از این بتها نزدیک‌تر است از خود شما هم نزدیک‌تر است چه در دفع عذاب چه در رفع عذاب چه در عذاب جزئی دفعاً و رفعاً چه در عذاب کلی یعنی جریان قیامت دفعاً و رفعاً کار به دست خداست در همه آن امور چهارگانه از هیچ کس کمک نمی‌طلبید مگر از خدا, آن‌گاه به هر دو صورت چه به صورت شکل اول چه به صورت شکل دوم قابل استدلال هست الله توان مطلق بر دفع و رفع را دارد هر که توان مطلق بر رفع و دفع را داشت رب است پس الله رب است ﴿وَاللّهِ رَبِّنَا﴾ ﴿ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ﴾ هم به صورت شکل ثانی قابل نفی ربوبیّت آنهاست که از این بتها کاری ساخته نیست و رب آن است که از او کاری ساخته باشد پس این بتها رب نیستند چه اینکه برای نفی ربوبیّت آلههٴ دروغین به صورت شکل اول هم قابل تقریر است که این آلهه صاحب سمت نیستند اگر کسی صاحب سمت نبود نه توان دفع داشت نه توان رفع ربوبیّت ندارد پس این آلهه دروغین ربوبیّت ندارند ﴿قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ﴾ ساعَة معمولاً با الف و لام که ذکر می‌شود مگر اینکه قرینه‌ای او را همراهی کند هر جا ذکر می‌شود منظور قیامت است وقتی قیامت قیام کرد این اشخاص برای قیامت کاری انجام ندادند آن‌گاه به فکر نجات خودشان هستند ذات اقدس الهی می‌فرماید چه در دفع عذاب چه در رفع عذاب چه مربوط به دنیا چه مربوط به آخرت تنها کسی را که قدرت آن را دارد خداست و تنها کسی که شما به او مراجعه می‌کنید خداست و تنها کسی که آنها را فراموش می‌کنید همین آلهه دروغین است اما خدا اگر بخواهد می‌کند چون قدرتش مطلق است اگر قدرتش مطلق بود محکوم هیچ قانونی نیست لذا این مشیئت و ارادهٴ خدا همچنان هست درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اینکه آن منزّه از سهو و نسیان بود فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی ٭ إِلاّ ما شاءَ اللّهُ﴾ یعنی الله هم ناسی نیست ﴿ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ تو هم نسی و ناسی نیستی اما تو به مشیئت الله ناسی نیستی نه ذاتاً, الله ذاتاً ناسی نیست ﴿فی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبّی وَ لا یَنْسی﴾ و همچنین ﴿ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾ در پایان سورهٴ مبارکهٴ «هود» هم که جریان قیامت را ذکر می‌کند می‌فرماید عده‌ای خالدند در جهنم و عده‌ای خالدند در بهشت و خلود همه به مشیئت الهی وابسته است آیهٴ 107 و بعدش در سورهٴ مبارکهٴ «هود» این‌چنین آمده است که ﴿خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُرید﴾ این‌چنین نیست که حالا اگر قیامت قیام کرد اصل استقرار قیامت اصل پدید آمدن قیامت یا ورود تبهکاران به جهنم یا ورود پرهیزکاران به بهشت همه اینها یک حکم قاطعی باشد که بر خدا لازم باشد اینها را اجراء کند که قدرت او می‌شود محدود گرچه یقیناً طبق حکمت و مصلحت کار می‌کند اما همواره مشیت او محفوظ است هیچ چیزی جلوی ارادهٴ او را نمی‌گیرد همهٴ اینها زیر مجموعه اراده او هستند لذا در همین بخش یعنی بخشهای چهار‌گانه رفع عذاب دفع عذاب مربوط به دنیا مربوط به آخرت فرمود: ﴿قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ٭ فیکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ﴾ اگر شما در شرک صادق‌اید شما خبر می‌دهید که اینها سمت دارند اگر این گزارش شما صادق است مطابق واقع است شما هم صادق مخبری هستید و خبر شما هم صدق خبری است گزارش بدهید آیا در این امور چهارگانه از غیر خدا کاری ساخته است یا نه ﴿َبلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ این تقدیم مفعول مفید حصر است یعنی فقط از او می‌طلبید توحید معنایش همین است نه اینکه او را می‌خوانید غیر او را هم ممکن بخوانید «تدعونه» نیست که بگوییم خب هم «تدعونه» هم «تدعون اصنامکم» ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ فقط او را می‌طلبید دعا می‌کنید و از او می‌خواهید آن‌وقت یعنی برای شما روشن می‌شود که درآن حال غیر از خدا احدی سمتی ندارد بعد از این روشن شدن و معرفت مسئلت می‌کنید نه اینکه یک آرزوی خامی در سر بپرورانید ممکن است یک انسان غریقی نتواند در اثر رسوبات جاهلی آن حرفهای خود را درست تبیین کند ولی وقتی پیش یک حکیمی آمد آن لابلای قلبش را اثاره کرد «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» می‌گویند آری این‌چنین است انسان اول می‌بیند بعد می‌خواهد در حال اضطرار این‌چنین است اول خدا را با جان می‌بیند بعد از او مسئلت می‌کند تقدیم ﴿إِیّاهُ﴾ برای توحید است چون این برهان, برهان توحید است ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ وگرنه در حال عادی آنها قائل به ربوبیّت هستند از آلهه‌شان کمک می‌طلبند حتی مشرکین حجاز گذشته از اینکه یک سلسله بتهای عمومی داشتند آن صنادید قریش یک بتهای خصوصی هم در منزل داشتند وقتی از مکه به مدینه و برای جنگ با پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمدند عده‌ای در همان کنار کعبه استغاثه کردند از بتها کمک گرفتند بعضی از صنادید که دارای بتهای اختصاصی بودن رفتند در اتاق مخصوصشان از‌این بت خاص خودشان کمک مسئلت کردند.
پرسش...
پاسخ: بله اما مطلب اول البته کمال در این است که انسان فطرت دست نخورده را حفظ کند و در حال عادی یکسان با حالت خطر یکسان باشد و همیشه بگوید الله یعنی ﴿إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ زمزمه او باشد اما ذات اقدس الهی غبار‌روبی می‌کند درمان می‌کند در بعضی از همین آیاتی که حالا بعداً خواهد آمد می‌فرماید اینها مشکلاتی داشتند در اثر تربیتهای بد یا محیط آلوده یا اسراف یا اتراف یا رفاه‌زدگی بالأخره خدا یادشان رفته ما کاری ‌می‌کنیم که خدا یادشان بیاید ما مشکلات را بر آنها تحمیل می‌کنیم به حوادث سخت مبتلا می‌کنیم بلکه یادشان بیاید بعد می‌فرماید ما یک عده را گرفتیم که بگویند یا الله چرا نگفتند یا الله؟ ما اینها را مریض کردیم مبتلا به فقر کردیم مبتلا به‌ مشکلات دیگر کردیم خواستیم به آنها کمک بکنیم دیدیم نه به راه نمی‌آیند مشکلات اینها را حل کردیم ابواب نعم را بر روی اینها باز کردیم ﴿حَتَّى عَفَوْا﴾ لبریز از نعمت شدند ﴿فأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾ .
‌پرسش...
پاسخ: چرا، اینها می‌خواهند آنکه فطرتشان است «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید فطرت هرگز نمی‌میرد این را آدم زنده بگور می‌کند ﴿وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها﴾ یعنی «دَسّسها» اینها این اغراض و غرایض را باز می‌کنند این فطرت را در بین خاک غریزه‌‌ها و غرضها دفن می‌کنند خاک امیال و اغراض را روی فطرت می‌پوشانند روی این خاک قصر می‌سازند و در این قصر زندگی می‌کنند و فطرت بیچاره آن پایین رنج می‌برد وقتی زلزله‌ای شد این خاکها کنار رفت این کاخها فرو ریخت از آن فطرت سؤال می‌کنند و آن جواب خوب می‌دهد انبیا آمدند که «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» این دفینه‌ها را اثاره کنند اثاره یعنی انقلاب ثوره یعنی انقلاب گاهی انسان حالت عادی است با ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ حل می‌شود گاهی هیچ چاره جزء جراحی نیست آنها که عادی‌اند با ﴿وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ حل می‌شود آنها که رسوبات گرفته اینها را حرف در اینها اثر نمی‌کند چاره ای‌ جز جراحی نیست جز شورش و انقلاب چیز دیگر نیست «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» در همان بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) آمده است که بالأخره انقلاب یک میدان انقلابی لازم دارد مردم پراکنده که نمی‌توانند انقلاب بکنند فرمود میداندار انقلاب و مدار‌انقلاب و مستثار یعنی میدان انقلاب علی(سلام الله علیه) و اولاد علی(سلام الله علیه) است اهل بیت مستثار علم‌اند یعنی اینجا جای انقلاب است تا این انقلابها پیش نیاید این رسوبات کنار نمی‌رود آن‌گاه ذات اقدس الهی در آیات بعد دارد به اینکه آیهٴ 43 همین سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که به خواست خدا همین روزهای بعد می‌آید این است که ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا﴾ خب ما اینها را سخت گرفتیم چرا نگفتند یا الله؟ ما اینها را جراحی کردیم مشکلات را بر اینها تحمیل کردیم تا اینها بفهمند کار از غیر خدا ساخته نیست خب چرا نگفتند یا الله چرا تضرع نکردند؟ ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا﴾ چرا تضرع نکردند ﴿وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ حالا که این چنین شد ﴿وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ وقتی ما دیدیم آنها هیچ قابل هدایت نیستند تعلیم کتاب و حکمت کردیم اثر نکردند انقلاب کردیم آنها را گرفتیم که بگویند یا الله, اثر نکردند آن‌گاه از این به بعد همهٴ نعمتها را به آنها دادیم تا پرشدند دفعتاً اینها را گرفتیم.
‌پرسش...
پاسخ: بله دیگر فرق نمی‌کند که حالا یا ﴿ظُلُماتِ الْبَرِّ﴾ باشد یا «ظُلُمات البحر» در همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آن آیه‌ای که خواندیم اول آیهٴ 63 سورهٴ «انعام» این است می‌گوید: ﴿قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ فرق نمی‌کند که منظور مشکلات است خب بعد فرمود:
‌پرسش...
پاسخ: نه فطرت توحیدی همان است دیگر مگر کسی او را دفن کند نه اینکه او را نابود کند نابود نمی‌شود ﴿بَلْ إِیّاهُ تَدْعُونَ﴾ حالا اگر کسی ملحد بود همین برهان برای اثبات مبدأ کافی است منتهی این برهان به تعبیر سیدنا‌الاستاد(رضوان الله علیه) در صدد بیان توحید است نه اثبات مبدأ اگر مبدأ را قبول داشت منتها موّحد نبود این برهان برای اثبات توحید او خوب است لکن فرمود: ﴿فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ﴾ این چنین نیست که خدا مجبور باشد که به میل شما عمل بکند او البته وعده داد فرمود: ﴿ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾ یا ﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ﴾ و خلف وعده نمی‌کند اما مجبور نیست عمل بکند با اراده عمل می‌کند بعد ﴿وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ﴾ که نکته سوم و مطلب سوم این است که شما آنچه را که شرک می‌ورزیدید آنها را فراموش می‌کنید حالا یا موصوله است «تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ به»یا مصدریه است «تنسون اشراککم, شرککم» اصل شرک یادتان می‌رود یا بتها یادتان می‌رود حالا یا منظور آن است که واقعاً یادتان می‌رود «کما هو الظاهر» یا نه آنها را فراموش می‌کنید یعنی از آنها اعراض می‌کنید نظیر آنچه که در سورهٴ «طه» آمده است که ذات اقدس الهی به عده‌ای از کورها در روز قیامت می‌فرماید شما گرچه در دنیا چشم داشتید ولی اینجا کورید ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی﴾ اَیْ «تُعْرض» تو مَنْسی ما هستی یعنی مورد اعراض مایی ظاهر اً همان معنای اول است که فطرت دو تا کار می‌کند آن خدای مَنْسی را مذکور می‌کند این ارباب مذکوره را منسیه می‌سازد آنها که ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ خدا را فراموش کردند و کیفرشان این بود که خدا آنها را از یاد خودشان برد هم خویشتن خویش را باز می‌یابند هم الله را باز می‌یابند و هم این بتها را که می‌پرستیدند اینها را فراموش می‌کنند آن منسی می‌شود مذکور و این مذکور می‌شود منسی ﴿وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ﴾ لذا در بعضی از تعبیرات دارد که ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾ یعنی آنچه را که شما می‌خواندید آنها گم شده است خب یک وقت است انسان چنین حالتی برای او پیش می‌آید این می‌شود تجربه, یک وقت است قبل از تجربه, برهان عقلی اقامه می‌کند مثل ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا﴾ است که این فرض است اگر دو خدا باشد یقیناً هر کدام برابر اینکه علم اینها عین ذات آنهاست و هر علمی یک خاصیتی دارد و هر ذاتی یک خاصیت دارد باید عالم را دو‌گونه اداره کند این تجربه نیست این یک برهان است منتها به صورت قیاس استثنایی تقریب شده آنچه که در سورهٴ «عنکبوت» و مانند آن بود از تجربه کمک گرفته‌اند آنچه که در این بخش از آیات هست که برهان عقلی است می‌فرماید بسیار خوب این بتهای شما که محدودند این بتها که همه جا نیستند همیشه نیستند اگر در دریا غرق شدید اگر در صحرا گم شدید اگر مشکلی برای شما پیش آمد اگر قیامتی قیام کرد که همهٴ این چوبها و سنگها رخت بربست به چه کسی تکیه می‌کنید «لکن التالی باطل فالمقدم مثله» اگر اینها سمت داشته باشند باید توان دفع و رفع داشته باشد لکن توان دفع و رفع ندارند پس بت نیستند به صورت قیاس استثنایی هم قابل تقریرند اگر به صورت قیاس اقترانی تقریب شد هم شکل اول تام است هم شکل دوم به صورت قیاس استثنایی تبیین شد به این صورت در می‌آید که اگر اینها آلهه می‌بودند باید توان دفع و رفع را در امور چهارگانه داشته باشند « لکن التالی باطل فالمقدم مثله» ﴿قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی