display result search
منو
تفسیر آیات 36 و 37 سوره انعام

تفسیر آیات 36 و 37 سوره انعام

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 81 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 و 37 سوره انعام"
- ذات اقدس الهی تشریعاً از همگان ایمان را خواست و ایمان همگان را اراده کرده است
- انتخاب و اختیار انسان ضروری است یعنی انسان مجبور است که آزاد باشد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴿36﴾ وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ﴿37﴾

آنچه که جناب فخررازی استشهاد کرده بود همان خلط بین ارادهٴ تکوینی و تشریعی بود ذات اقدس الهی تشریعاً از همگان ایمان را خواست و ایمان همگان را اراده کرده است و ارادهٴ تشریعی البته عصیان‌پذیر است لکن تکویناً از همگان نه ایمان را خواست نه کفر را بلکه اختیار و آزادی را خواست، خواست که اینها آزاد باشند لذا انتخاب و اختیار انسان ضروری است یعنی انسان مجبور است که آزاد باشد این‌چنین نیست که بتواند یک کاری را بدون اختیار و اراده انجام بدهد و این جبر در حریّت مؤکِد آزادی اوست انسان مجبور است که آزاد باشد چون آزاد خلق شده است آن‌گاه آیهٴ کریمه که فرمود: ﴿لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی﴾ به صورت یک قیاس استثنایی ترسیم شد «لکن التالی لاطل فالمقدم مثله» چون همگان هدایت نشدند معلوم می‌شود خدا اراده نکرده است که اینها هدایت بشوند استدلال جناب فخررازی این بود که چون خدا ارادهٴ هدایت کافران را نکرده است پس ارادهٴ کفر آنها را نمود پس آنها مجبورند کافر باشند جوابش این بود که خدا اراده نکرده است که آنها هدایت بشوند نقیض اراده کردن، اراده نکردن است اراده نکرد که هدایت بشوند نه اراده کرد که کافر بشوند خداوند در هر کدام از این دو طرف نقیض، یکی درباره خداوند صادق است ارادة الهدایه تکویناً کاذب است عدم الارادة الهدایه تکویناً صادق ارادة الکفر تکویناً کاذب است عدم ارادة الکفر تکویناً صادق، آن‌گاه این عدمُ الاراده البته در اختیار خدا است خدا اراده نکرده که کافر باشند خدا اراده نکرده که مؤمن باشند تکویناً و این مؤکد حرّیت و آزادی آنهاست پس عدم الاراده در اختیار خداست اما این موجب جبر نیست چون خدا تکویناً نه ارادهٴ هدایت کرده نه ارادهٴ کفر بلکه تکویناً ارادهٴ اختیار کرده است.
اما مطالب دیگری که مربوط بود به اینکه جهنمی‌ها که به جهنم می‌روند آیا کمالات اینها, از اینها گرفته می‌شود چند سؤالی در این زمینه مطرح شده است.
سؤال اول این بود که کسانی که برای جبران بعضی کبائر به جهنم می‌روند پس از مدتی بیرون می‌آیند بهشت می‌روند کمالات اینها چه خواهد شد؟ احتمال اینکه اینها در حین ورود به جهنم کمالات را از دست بدهند فراموششان بشود بعد به یادشان بیاید هست چون دربارهٴ عده‌ای آمده است که اینها وقتی از آنها در برزخ، قبر، برزخ و اوایل قیامت از آنها سؤال می‌شود که پیامبر شما کیست؟ یادشان نیست بعد از احقابی از عذاب که سالیان متمادی است آن‌گاه تازه به یادشان می‌آید می‌گویند پیامبر ما کسی است که بر او قرآن نازل شده هنوز هم نام مبارک حضرت یادشان نمی‌آید کسی که اهل نماز نبود اهل اذان نبود اهل اقامه نبود نه در طلیعه‌ٴ نماز، اذان و اقامه‌ای داشت که شهادت به رسالت آن حضرت بدهد نه در پایان نماز تسلیمی نسبت به حضرت داشت خب کم کم از یادشان می‌رود نام حضرت از یادشان می‌رود بعد از سالیان متمادی وقتی معّذب شدند آن‌گاه تازه به یادشان می‌آید می‌گویند پیامبر ما کسی است که قرآن بر او نازل شده است هنوز اسم مبارک حضرت یادشان نیست این جزء روایات بحث معاد هست که مرحوم مجلسی‌(رضوان الله علیه) در بحارالانوار نقل کردند احتمال اینکه این کمالات از آنها زایل بشود بعد برگردد هست.
سؤال دوم اینکه اعمال کفار و مخّلدان در جهنم مانند سراب است و این شامل علوم آنها می‌شود شامل علوم نمی‌شود چون برای اینکه آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است ﴿اَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْ‏آنُ ماءً﴾ اعمالی که کافران انجام می‌دادند و آن بت‌پرستی اینها بود آن عبادتهایی که داشتند می‌گفتند: ﴿ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى﴾ یا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ﴾ این کارهای ورودی اینها سراب است اما آن داروسازی آنها, آن پزشکی آنها, آن آشنایی آنها در صنعت و تکنیک و اینها که سراب نیست اینها علم است اینها پی بردن به راز و رمز آفرینش است اینها پی بردن به نظم عالم است منتها از او بهره صحیح نبردند اینها خودش کمال است پس اینکه فرمود: ﴿اَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ﴾ نظیر آنچه که فرمود: ﴿ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ آن نمازی که اطراف کعبه داشتند رو به کعبه داشتند طوافی که در کنار کعبه داشتند اینها یک سلسله مکاء، تصدیه و سرابی بیش نیست یعنی عمری اگر کافر در برابر بت خضوع کند مثل تشنه‌ایست که به دنبال سراب می‌رود اما علوم آنها حقیقت است نه سراب این مطلب دیگراست.
مطلب بعدی و سؤال بعدی آن است که علوم تجربی که کاربردش در دنیا است خواه عالم او موّحد باشد خواه مُلّحد این علوم بعد از مرگ کارایی ندارد یعنی کسی که طبیب است کسی که مهندس است کسی که کشاورز است کسی که سد ساز است و مانند آن این علوم تجربی در نشئهٴ طبیعت و دنیا سودمند است برای اینکه در جهان طبیعت است که بیماران به پزشکان مراجعه می‌کنند نیازمندان به سد‌سازی به مهندسین سد‌سازی مراجعه می‌کنند و مانند آن ولی در آخرت هر کسی مهمان سفرهٴ خودش است دیگر نیازی به کشاورزی، دامداری و صنعت و مانند آن نیست اگر کسی مریض است برای ابد مریض است و اگر کسی سالم است برای ابد سالم است دیگر این علوم کارایی ندارد چون کارایی ندارد کم کم رخت بر می‌بندد این سخن حق است و این اختصاصی به کافر ندارد علوم تجربی که یک موّحد دارد آن‌هم همین طور است لکن علم دو قسم است یک قسم از آن جهت که ملکهٴ نفسانی است انسان را به رمز عالم به نظم عالم آشنا می‌کند کمال است یک قسمتش حرفه است از آن جهت که حرفه است چون انسان عمل نمی‌کند کم کم یادش می‌رود بعد از موت هر کسی، آنها هم که مدرس‌اند, مصنف‌اند, مهندس‌اند, مؤلف‌اند، سخنران‌اند, اینها هم یادشان می‌رود چون آنجا دیگر جای تدریس و تألیف و تصنیف و سخنرانی و سخنوری نیست حرفه‌ها بالأخره رخت بر می‌بندد اگر انسان در دنیا از این علوم و حِرَف نوری فراهم کرده است می‌ماند وگرنه صرف اینکه در دنیا یک حرفه‌ای داشت خب هر صاحب حرفه‌ای بعد از یک مدتی که ترک کرد حرفه او یادش می‌رود در دنیا اگر کسی جزء معمّرین شد باز‌نشست شد و تداومی درباره آن حرفه نداشت کم کم پیشه او از یادش می‌رود بافنده, نویسنده, گوینده, سراینده, همگان همین طوراند چه رسد به مرگ اما اصل آن علم که انسان را به نظم عالم آشنا می‌کند این کمال است این کمال از جهنمی، از کفار گرفته می‌شود اینها وقتی که وارد جهنم می‌شوند همان طوری که آن جنبهٴ حرفه‌بودن را از دست می‌دهند جنبهٴ عارف بودن و عالم بودن را هم از دست می‌دهند ولی دربارهٴ مؤمنان این علوم از آن جهت که حرفه است ممکن است که رخت بر بندد اما از آن جهت که یک کمال نفسانی است و آشنایی به نظام هستی را همراه دارد آن شکوفا‌تر می‌شود چون بالأخره انسان به آیات الهی آشنا شده است.
‌پرسش...
پاسخ: بسیار خب، خود این کمال است منتها آنچه که اینها را به جهنم می‌برد انکار ناظم است ولی اصل این کمال است آن جنبه حرفه بودنشان از بین می‌رود چه این صاحبان این رشته ملحّد باشند چه موّحد اما اصل آن کمال اگر کسی موحد باشد در بهشت شکوفا‌تر می‌شود برای اینکه نظم را در آنجا زیبا‌تر می‌بینند و ناظم را در آنجا زیبا‌تر مشاهده می‌کنند و اگر ملحد باشد ممکن است از یادش برود.
سؤال بعدی این است که آیه‌ای که دارد ﴿وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ٭ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظّالِمینَ فیها جِثِیًّا﴾ بِنا بر‌این تفسیر چون همگان وارد جهنم می‌شوند باید کمالات را از دست بدهند این‌چنین نیست این ﴿إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها﴾ بعضی وارد جهنم می‌شوند بعضیها هم می‌گویند ﴿أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ﴾ جهنم برای بعضی خاموش است برای بعضی روشن اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها کانَ عَلی رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا﴾ آنکه بر نور او نار جهنم را خاموش می‌کند کمالات را به همراه دارد آنکه با آتش جهنم افسرده می‌شود و مشتعل می‌شود چنین کسی کمالات خود را از دست می‌دهد.
مطلب بعدی آن است که ظواهر این آیات قرآنی حجت است مگر آنجا که دلیل عقلی معتبر یا نقلی معتبر بر خلاف ظاهر اقامه شده باشد ظواهر بسیاری از آیات این است که معرفت احکام و حِکَم الهی، ایمان به معارف الهی، عمل به احکام الهی، انسان را زنده می‌کند نه مِثل آنکه انسان را زنده بکند انسان را بصیر و سمیع می‌کند نه مثل اینکه بصیر و سمیع بکند شما هم اکنون هم باگذشت چهارده قرن می‌بینید بسیاری از مفسّران بزرگ اسلامی چه از شیعه چه از سنی این آیات حمل بر مجاز می‌کنند می‌گویند گویا انسان می‌بیند ﴿الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ می‌گویند این معانی مثل نور است تازه بزرگان مفسّرین بعد از چهارده قرن، خب چرا مِثل نور است و خود نور نیست؟ خب اگر حارثة‌بن‌زید می‌گوید «کأنی انظر الی عرش ربی» و وجود مبارک پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن روایت معتبر به این شخص می‌فرماید: «عبد نَّوَّرالله قلبه ابصرت فاثبت» قرآن ما را به چنین مقامی دعوت می‌کند خب ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ ما را به چنین مقامی فرا می‌خواند ﴿لَتَرَوُنَّ﴾ یعنی هم اکنون که زنده هستید دنیا هستید جهنم را می‌بینید نه بعد از مرگ خب بعد از مرگ کافران هم می‌بینند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾ خب اگر در طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» آمده است ﴿الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ یا ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ نور به این معنا نیست که انسان درسی بخواند در حوزه یک چیزها را بفهمد بعد ایمان بیاورد مثل آن است که روشن شده است این مثل آن نیست این خود آن است نه مثل آن، درقبال اگر در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ این حیات است که انسان حقیقتاً زنده است وقتی هم که می‌خوابد برای آن است که مثل آن محققی که به کتابخانه و اتاق مطالعه‌اش رفته در را بسته که از غوغای رهگذر و کودکان نجات پیدا کند آنها که می‌خوابند برای آن است که به کلاس درس بروند مرحوم کلینی‌(رضوان الله علیه) در همان روضهٴ کافی نقل کرد که پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزانه از اصحابش می‌پرسید «ما المبشرات» دیشب چه دیدید خب اینها که می‌خوابند به کلاس درس می‌روند یعنی این حواس پنج‌گانه و حَشر بیرونی که مزاحم است و غوغا آفرین است اینها را تعطیل می‌کنند مثل یک محققی که در‌های بیرون را می‌بندد در کتابخانه‌اش می‌نشیند که مطالعه بکند این رویای صادقه که جزئی از اجزایی هفتادگانه نبوت است در‌ خواب نصیب مؤمنین می‌شود چیزهایی که بعد اتفاق می‌افتد اینها می‌بینند خب اینها، دیدن که بی‌نور ممکن نیست همان طوری که یک نور فیزیکی می‌خواهد تا این چشم فیزیکی آن مرئی فیزیکی را ببیند یک نور متافیزیکی می‌خواهد تا آن چشم دل آن ملکوت را ببیند شما اکثری محققینی از مفسّرین را می‌بینید که اینها را حمل بر مجاز و تشبیه و استعاره و کنایه می‌کنند در قبال این، آیاتی هست که می‌گوید یک عده مرده‌اند خب همان طوری که آن حیات را حمل بر مجاز کردند این مرگ را هم حمل بر مجاز می‌کنند می‌گویند مثل مرده‌اند وجود مبارک حضرت امیر‌(سلام الله علیه) عالمی بی‌عمل را می‌فرماید: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، ... وَ ذلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ» این در بین زنده‌ها مرده است خب می‌بینید شارحان نهج‌البلاغه این را حمل بر مجاز می‌کنند یعنی مثل مرده است خب چرا مثل مرده؟ کم هستند حکیمانی که این را برهانی کنند که انسان حقیقتاً زنده می‌شود و حقیقتاً نور پیدا می‌کند و از آن طرف حقیقتاً می‌میرد آن‌گاه این‌چنین معارف را ذات اقدس الهی به پیغمبر یاد می‌دهد می‌فرماید: ﴿فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ﴾ این موعظه نیست این سنگین‌ترین معرفت است که هنوز هم که هنوز است بعد از چهارده قرن بزرگانی از مفسّران ما حمل بر مجاز می‌کنند انسان حقیقتاً درونش زنده می‌شود انسان حقیقتاً درونش می‌میرد این آیه‌ای که بعد آمد برهان مسئله است فرمود یک کبریٰ هست یک صغریٰ هست من به شما یاد می‌دهم من پرده را بر‌‌‌‌‌ می‌دارم دیگر نگران نباش آن حزن اول، آن تنگدلی دوم، آن احساس گرانباری سوم، همه رخت بر بندد آنجا که ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذی﴾ آن رخت بر بندد ﴿یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ﴾ رخت بر بندد ﴿کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ﴾ رخت بر بندد الآن واقعاً بدون حزن و تنگدلی و گرانباری هر سخنرانی می‌کنی تو می‌دانی که اینها مرده‌اند فقط ﴿مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ﴾ حرف می‌زنی خب دیگر غصه نداری که پیغمبر از آن به بعد راحت شد خیلی حرف است این موعظه نیست این باید در قبرستان سخنرانی بکند تا عده‌ای اعتراض نکنند که خب اگر شما دوبار یا سه بار می‌گفتید اینها راه می‌افتادند ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّه﴾ در آن بخشهای دیگر فرمود: ﴿إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ﴾ تو ﴿مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ﴾ این سخنرانی را بکن مبادا کسی اعتراض بکند که چرا دو بار نگفتی, سه بار نگفتی, چهار بار نگفتی, مبادا در قیامت بگویند چرا ده بار نگفتی خب بگو ﴿مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ﴾ وگرنه ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این اخبار الله است که ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ خب پس چرا انذار می‌کنند برای اینکه حجت خدا برای اینها بالغ بشود فرمود چه بگویی, چه نگویی اینها بی‌اثرند آنها که مرده‌اند حقیقتاً مرده‌اند نه مثل مرده در آن سیر نزولی انسان اول نزدیک حیوان است بعد حیوان می‌شود بعد از حیوان پست‌تر می‌شود ﴿انْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ چون طفره محال است چه در صعود چه در نزول ﴿انْ هُمْ إِلاّ کَاْلأَنْعامِ﴾ «بل هم انعام» ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ وگرنه ممکن نیست یکی ﴿کَاْلأَنْعامِ﴾ بشود دفعتاً بشود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ و این فاصله و این واسطه طی نشود چه در درکات چه در درجات به هر تقدیر طفره محال است آن‌گاه فرمود: ﴿انَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ﴾ اینها که مرده‌اند خب خدا با اینها چه می‌کند؟ فرمود اینها که اموات‌اند خدا در قیامت به حساب اینها می‌رسد ﴿وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ یعنی «هولاء موتی» و اینها را خدا در قیامت به کیفرشان می‌رساند پس یک اصل این است که انسان ممکن است در اثر تبهکاری و سیاه‌دلی کم کم رفته رفته بمیرد حقیقتاً این اصل کلی، عده‌ای که در حجاز به سر می‌بردند مشمول این اصل‌اند این می‌شود صغریٰ فرمود آن کبرای کلی را بر اینها تطبیق بکن اینها واقعاً مرده‌اند این دو، تو ﴿مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ﴾ باید اینها را مکرر دعوت بکنی این سه، دیگر غمگین هم نباش از آن به بعد هم پیغمبر دیگر غصه نداشت حزنی نداشت
پرسش...
پاسخ: ﴿فَلاتَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ﴾ این نظیر اینکه در همان اوایل ﴿فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا﴾ این غیر از آن سه مرحله است آن‌وقت شما اظهار أسف بکنید حیف نبود اینها به جهنم بروند فرمود نه حالا بیا از پشت بام آسمان خلقت مهندسی شده را نگاه کن ﴿وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ﴾ یک عده باید بسوزند غصه نخور اگر جای غصه بود من که اَرحم الراحمین‌ام مُتأثر می‌شدم جای غصه نیست خب این ﴿فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ﴾ نه اینکه غصه نخور که چرا دینت جا نیفتاد دین همان وقت هم که ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ ٭ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا ٭ فسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّابًا﴾ حالا که ﴿یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ نسبت به یک عده بخواهی غصه بخوری در نظام تکوین
«آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»
آن‌هم یک فکر دیگر است ببینید این کارها، کارهایی نیست که انسان بگوید مثلاً با یک روز یا با یک سال یا با ده سال تفسیر حل می‌شود مگر اینکه مثل مجمع البیان و شیخ‌طوسی این طور عمل بکنیم البته آن طور تفسیر خیلی دشوار نیست حمل بر مجاز و استعارات و کنایات و اینها بکنیم ولی بخواهیم این ظواهر را حفظ بکنیم مگر آنجا که برهان عقلی و نقلی بر خلافش اقامه بشود کار آسانی نیست این هم یک مطلب.
‌پرسش...
پاسخ: نه این روح برای این بدن است این «یأکل و یمشی فی الاسواق کالانعام» انسان یک موجود سه طبقه است یک روحی دارد که حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوه، اینکه به دنیا آمده که انسان بالفعل نیست این حیوانٌ بالقوه و انسانٌ بالفعل، حیوانات دیگر حیوانٌ بالفعل محضاً اما کودک که به دنیا می‌آید حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوه، یک وقت است که این کودک که حیوانِ بالفعل است این حیوانیت بالفعل را حفظ می‌کند کودکی است تا هشتاد و نود سال بالأخره کودک نود ساله است الآن‌ هم که می‌نشیند حرف می‌زند اُمنیه او همان اَمانی کودکان است خب اما آنها که انسان بالقوه‌اند این انسان بالقوه را به فعلیت آوردن در درونشان یک چشمی, یک گوشی, یک شامه‌ای پیدا می‌کنند این اختصاصی به یعقوب‌(سلام الله علیه) ندارد که بگوید که ﴿إِنّی َلأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ﴾ شامه هست, باصره هست, لامسه هست, ذائقه هست, خب این کسی که مرحوم کلینی نقل کرد گفت: «کانی انظر الی عرش ربی» «انظر» نظر می‌کنم یا آن کسی که وجود مبارک حضرت امیر‌(سلام الله علیه) در نهج البلاغه در اوصاف متقیان فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا، فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» اینها «عواء اهل نار» را می‌شنوند «عواء» یعنی زوزه, زوزهٴ سگان جهنم را هم اکنون می‌شنوند خب اینها که مجاز نیست الآن می‌شنوند الان طَرب بهشتی‌ها را می‌شنوند الآن «عواء» و زوزه سگان جهنم را می‌شنوند این سامعه می‌خواهد اگر سمع و بصر و ذوق و شم و لمس هست معلوم می‌شود روح دیگری هست آن روح با ایمان زنده می‌شود آن روح با کفر می‌میرد آن وقت حرف در آدم اثر نمی‌کند یک عده ندیده مشتاقانه ایمان می‌آورند مِثل اویس‌قرن یک عده می‌بینند لکن اهل بصر نیستند در همان سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که ﴿یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ اینها اهل نظرند نه اهل بصر، تو را به عنوانی که ابن‌عبداللهی می‌بینند اما به عنوان رسول الله نمی‌بینند ﴿یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ اهل نظرند نه اهل بصر، آنکه می‌گوید نه هر دیده بصر دارد این را می‌گوید هر صاحب‌نظری صاحب بصر نیست خب اگر این معارف شد آن‌گاه چه در بخش مثبت به نام حیات رؤیت، سمع, بصر و مانند آن حمل بر حقیقت می‌شود چه در بعد منفی به نام ﴿صُمُّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ هموار حقیقت می‌شود ﴿إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی﴾ حمل بر حقیقت می‌شود یک عده حقیقتاً مرده‌اند حالا که حقیقتاً مرده‌اند پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأمور است «معذرتاً الی الله» اینها را تبلیغ بکند اما نگران نیست که حرف او را گوش ندادند فرمود: ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُون﴾ «یستجیبون» غیر از «یجیبون» است آنکه کر است و کور است و گنگ است و بالأخره مرده است جواب می‌دهد منتها جواب منفی، اما استجابت آن جواب مثبت است نه اصلُ الجواب استجابت برای شنونده‌هاست اِجابت اعم از «سمیع» و «اصم» است آنکه جواب منفی می‌دهد آن‌هم جواب داد آنکه جواب مثبت می‌دهد آن‌هم جواب داد ولی استجابت خصوص آن جواب مثبت است ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُون﴾ خب حالا «والذین لا یسمعون» چست؟ فرمود: «والذین لا یسمعون» موتایند ﴿وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ «یوم القیامه» وگرنه صدر و ساقهٴ آیه که به هم مرتبط نخواهد شد خب ﴿إِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُون﴾ و ﴿الَّذینَ یَسْمَعُون﴾ تکلیفشان چیست بالأخره؟ فرمود: «و الذین لا یسمعون» موتایند ﴿وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ «یوم القیامه» ﴿ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آن‌گاه همین مرده‌ها، همین مرده‌ها می‌گویند که چرا خدا آیه نازل نشده، چرا خدا آیه نازل نکرده؟ اینها اصلاً آن قدر لجوج‌اند که به جای فعل معلوم فعل مجهول ذکر می‌کنند یا به تعبیر سیدنا‌الاستاد‌(رضوان الله علیه) رسوبات جاهلی در اینهاست یا سمومات افکار تفویض یهودیت در اینهاست دو تا عامل در اینها بود اینها چون می‌گفتند خدا هست «الله کل عالم» را آفرید یک ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ هست, «رب الأرباب» است دو, اما کارهای جزئی را به ارباب متفرقه سپرده، ادارهٴ شئون حیات و ممات، سلامت و مرض، فقر و غناء اینها را به آلهه و ارباب خاص تفویض کرده و این آلهه و ارباب خاص را ما عبادت می‌کنیم تا اینها که در این کار استقلال دارند شفیع ما باشند سود و زیان ما را تامین کنند از خدا کاری ساخته نیست همین رسوبات را یهودیها که قایل به تفویض بودند داشتند که می‌گفتند: ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ روی تفکر جاهلی از یک سو, رو تفکر تفویض یهودیت از سویی دیگر اینها می‌گفتند چرا آیه بر او نازل نشده معتقد بودند که خدا توان انزال آیه را ندارد چه اینکه مسیحیهایی که همان رسوبات افکار یهودیت در آنها بود در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ملاحظه فرمودید که به مسیح‌(سلام الله علیه) گفتند: ﴿هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ﴾ آیهٴ 112 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این بود ﴿إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ﴾ گرچه چند توجیه شده که با حرمت حواریین بسازد ولی بالأخره این رسوبات بود آنها که گفتند: ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ آن افکار بود بالأخره در بین اسرائیلی‌ها و یهودیها، خب اینها اولاً فعل مجهول آوردند فعل معلوم نیاوردند یک, و ثانیاً معتقد بودند که چون یدِ‌خدا بسته است کاری از او ساخته نیست و خواستار معجزه‌های پیشنهادی بودند آن‌گاه ذات اقدس الهی به هر دو سؤال اینها پاسخ داد ﴿قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ﴾ بنا بر اینکه این تنزیل مسئلهٴ تدریج را هم بفهماند در قبال «انزال» که دفعی است شاید نظرشان متوجه همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» باشد که می‌خواستند پیشنهاد بدهند آیاتی معجزاتی، پشت سر‌ ‌هم چند بار برای تو پشت سر ‌هم نازل بشود تا مثلاً شهود آنها برای ما ملکه بشود نظیر آیهٴ 91 به بعد سورهٴ «اسراء» که ﴿أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اْلأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیرًا ٭ اوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفًا أَوْ تَأْتِیَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً ٭ أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبّی هَلْ کُنْتُ إِلاّ بَشَرًا رَسُولاً﴾ خب اینکه «انزال» نگفتند, «تنزیل» گفتند شاید ناظر این باشد اینکه فعل مجهول آوردند فعل معلوم نیاوردند شاید ناظر به‌ این باشد اما ایشان، ذات اقدس الهی در جواب به هر دو بخشش عنایت کرد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً﴾ قدرت خدا که ازلی است فرسوده نشده تفویضی هم در کار نیست یدالله آنها گفتند: ﴿یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾ خب ﴿اِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ خیلی از اینها نمی‌دانند که اگر آیات پیشنهادی نازل بشود و اینها همچنان لجاجت بورزند به حیات آنها خاتمه داده خواهد شد چه اینکه در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بحثش گذشت از آیهٴ هفت به بعد ﴿وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتابًا فی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدیهِمْ لَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ مُبینٌ٭ وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکًا لَقُضِیَ اْلأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ﴾ اینها دیگر انذار نمی‌شوند مهلت نمی‌شوند به اینها فرصت بدهیم تا نظر کنند و نظریه بدهند این‌چنین نیست اگر به معجزات اقتراحی عمل نشد به اینها دیگر مهلت داده نخواهد شد عذاب الهی قطعی است این جزء سنن الهی است که معجزات الهی دو قسم است یک قسمت معجزات را به عنوان تتمیم حجت نازل بکند همراه خود پیغمبر، یک قسم معجزات نظیر ناقهٴ صالح و مانند آن است که به اقتراح و پیشنهاد کفار انجام می‌شود در برابر این معجزات اقتراحی اگر کسی عمداً تخلف بکند, عذاب الهی فوری است برای اینکه باز‌گشت چنین پیشنهادی به لعب به اعجاز است خدا به اینها مهلت نخواهد داد لذا فرمود قدرت خدا پایان‌پذیر نیست می‌تواند آیه نازل کند و اینها نمی‌دانند که اگر ما با معجزات اقتراحی اینها عمل بکنیم کیفر تلخش چیست؟ آنها اگر واقعاً معجزه می‌خواهند خب این قرآن که اعلی المعجزات است چنین که در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیهٴ 51 این است آیهٴ 50 و 51 سورهٴ «عنکبوت» این است ﴿وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا اْلآیاتُ عِنْدَ اللّهِ﴾ اولاً زمام تنزل آیه به دست خداست ﴿وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ﴾ ثانیاً ﴿أوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ﴾ شما شب و روز در آیات الهی این فضا دارید زندگی می‌کنید چطور آیه نازل نشده است همهٴ این سُوَر قرآنی معجزه است این سخن را هم فخر‌رازی نقل کرده هم مرحوم امین‌الاسلام در مجمع البیان نقل کرده عده‌ای بهانه‌جویی کردند گفتند به دلیل همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انعام» معلوم می‌شود خدا به پیغمبرش معجزه‌ای نداد برای اینکه آنها پیشنهاد دادند ﴿لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ﴾ خدا فقط به قدرت خود پاسخ داد که خدا می‌تواند نازل بکند و اکثری نمی‌دانند ولی خب پاسخ نداد که ما نازل می‌کنیم غافل از اینکه سراسر آیات قرآن معجزه است و چندین بار خود خدا دستور داد به پیغمبر که با قرآن تحّدی بکن و همین آیهٴ پنجاه و 51 سورهٴ «عنکبوت» همین معنا را می‌فهماند می‌فرماید اینها پیشنهاد دادند که خدا آیه نازل بکند خب مگر ما آیه نازل نکردیم ﴿یُتْلی عَلَیْهِمْ﴾ مرتب این آیات الهی بر شما تلاوت می‌شود اینها معجزات الهی است گذشته از آن معجزات حسی که مرحوم رضی‌(رضوان الله علیه) در نهج‌البلاغه نقل کرده است که حضرت علی‌(سلام الله علیه) فرمود آن معجزه نقل درخت و کندن درخت و دو نیم شدن درخت و امثال ذلک همهٴ اینها را نقل کرده‌اند.
‌پرسش...
پاسخ: چون عذاب وعید است خلف وعید که محال نیست فرمود ما این کار می‌کنیم گاهی هم نمی‌کند اما این‌چنین نیست که همیشه در برابر معجزات اقتراحی خدا به اینها مهلت بدهد.
مطلب بعدی این است که امروز مستحضراید هم دولت اسلامی ایران و هم دولت مسلمان لبنان و سایر مردم بزرگوار و گرانقدر اسلامی سراسر جهان امروز را به عنوان عزای دینی و مذهبی اعلام کردند ما هم یک وظیفه‌ای داریم در قبال همهٴ وظایفی که مسلمانهای عالم داشته و دارند در عین حال که محکوم کردن لازم است در عین حال که بر‌خورد‌های سیاسی لازم است در عین حال که عزای عمومی لازم است در عین حال که عده‌ای داوطلبانه ممکن است از سراسر جهان به فریاد مظلومانهٴ برادران ستم‌دیدهٴ لبنان بشتابند یک کار دیگری هم از خود حوزه علمیه و سایر برادرانی که این‌گونه از تفکرات را دارند دانشگاه, غیردانشگاه متوقع است و آن مسئله دعا و نیایش است مخصوصاً در دهه ٴ ذیحجه، این دهه ذیحجه تتمه ماه پر‌برکت ذیقعده است که جمعاً می‌شود چهل شبانه‌روز وجود مبارک موسای کلیم‌(سلام الله علیه) چهله را از اول ذیقعده گرفت تا دهم ذیحجه و تورات نصیب او شده است این ﴿وَ واعَدْنا مُوسی﴾ که بین نماز مغرب و عشای این دهه ٴ اول خوانده می‌شود نشانهٴ همین فضیلت است در بعضی از روایات وجود مبارک پیغمبر‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ‌فرمود: «فانما ترزقون و انکم و تنصرون بضعفائکم» و ﴿حم﴾ «لا ینصرون» این شعار مسلمانها بود در بعضی از جنگها اینها یک حرفهای جدیّ است حرفهای شوخی نیست دعا تنها برای شفای بیماری یا حل مشکل خاص نیست آن «اللهم انصر‌الاسلام» و مانند آن جزء دعاهای جامع هست و اگر کسی دعای جامع داشته باشد استجابتش هم جامع خواهد بود پس ضمن اینکه همهٴ کارهای نظامی، فرهنگی، سیاسی لازم است ما هم در جمع آنها هستیم این کار هم لازم است و ضروری، امیدواریم فراموش نشود.
«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی