display result search
منو
تفسیر آیات  119 و 120 سوره مائده

تفسیر آیات 119 و 120 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 99 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 119 و 120 سوره مائده"
- اهمیت وفای به عهد در منظر قرآن کریم
- فوز عظیم بودن مقام رضوان
- دریافت عمل نیک در روز قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ﴿119﴾ ٭ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴿120﴾

دریافت عمل نیک در روز قیامت
بعد از اینکه انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را احضار فرمود و از آنها سؤال کرد که امتهای شما در حقیقت، پاسخ شما را چه دادند؟ آنها به خدا عرض کردند: ﴿لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ﴾ ، آن‌گاه جریان عیسی(سلام الله علیه) را ذکر می‌کند که از عیسی‌بن مریم(سلام الله علیهما) می‌پرسد آیا تو مسیحیین را دعوت به تثنیه یا تثلیث کردی که این استفهام انکاری است در حقیقت، عیسی‌بن‌مریم(سلام الله علیه) عرض می‌کند نه، من جز آنچه تو وحی فرستادی چیزی به مردم نگفتم. آن‌گاه ذات اقدس الهی در چنین حالی می‌فرماید: ﴿هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ﴾ یعنی عیسای مسیح و سایر انبیا راست گفتند، عده‌ای هم به پیروی این معصومین، راه صداقت را طی کردند و امروز که روز قیامت است، نفع صدقشان را می‌برند.
این آیه ناظر به آن نیست که اگر کسی امروز حرف درست زد استفاده بکند، چون آن روز، روز عمل نیست روز نتیجه است: «إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» یعنی دنیا روز تکلیف است و حساب نهایی در آخرت است و آخرت که ظرف نتیجه و حساب نهایی است ظرف تکلیف نیست وگرنه لازم بود آنجا هم شریعتی باشد نبوت و رسالتی باشد، مردم را تبشیر و انذار کنند این‌چنین نیست، پس منظور آن نیست که هر کس امروز حرف راست زد نتیجه می‌گیرد، منظور آن است که هر کس در دنیا حرف راست زده بود، نتیجه‌اش را امروز می‌گیرد.
لازم به ملزوم بودن صدق و خبر
مطلب بعدی آن است که صدق، عبارت از خبر مطابق با واقع است، چه اینکه حق عبارت از خبری است که واقع مطابق با اوست. اگر کسی اهل صدق بود اهل حق هم است و اگر کسی صادق بود حقیق هم خواهد شد و چون ذات اقدس الهی حق محض است ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ ، پس صدق صرف هم خواهد بود لذا از خدا راستگوتر احدی نیست: ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ ، ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدیثًا﴾ خب ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ نشان می‌دهد که احدی راستگوتر از ذات اقدس الهی نیست و چون ذات اقدس الهی کفو و همتایی ندارد: ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ ، پس احدی همتای صدق ذات اقدس الهی دارای وصف صدق نیست، پس هرکسی صادق است صدقش پایین‌تر از صدق خداست. آن کریمه‌ای که می‌فرماید: ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ گرچه اصدق از خدا را نفی می‌کند؛ ولی سورهٴ مبارکهٴ «توحید» کسی که صدقش همتای صدق ذات اقدس الهی باشد آن را هم نفی می‌کند، برای اینکه اگر کسی صدقش در حد صدق خدای تعالی بود باید حق بودنش در حد حق بودن ذات اقدس الهی باشد، چون صدق و حق یک حقیقت است از آن جهت که با واقع می‌سنجیم و مطابق با واقع است صدق است و از آن جهت که واقع، مطابق با اوست حق است و اگر خدا حق محض است و ماسوای خدا هر حقی که باشد با خدا نیست، بلکه از خداست؛ ﴿الحق من ربک﴾ و از آن سو هم ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ ، پس ذات اقدس الهی نه تنها اصدق از خود نخواهد داشت، بلکه همتای خود در صدق هم ندارد، این هم یک مطلب. بعد از ذات اقدس الهی هر کسی صدق دارد و حق دارد، مظهر صادق بودن و حق بودن خدای سبحان خواهد بود؛ انبیا و مرسلین و ملائکه مقربین جزء بهترین نمونه صادقین‌اند تا نوبت به دیگران برسد.
وفای به عهد بودن صدق از نظر قرآن
مطلب بعدی آن است که صدق تنها در قول نیست، هرچه که حکایت می‌کند از واقع اگر مطابق با واقع بود صادق است. بنابراین صدق یک مسلمان، در تمام سنت و سیرت اوست یعنی هم در اعتقاد اوست هم در اخلاق اوست هم در اعمال و رفتار او، لذا وفای به عهد را قرآن صدق می‌داند؛ کسی که به عهد خود وفا می‌کند او را صادق می‌شمارد، در حالی که گزارشی از چیزی نمی‌دهد به عنوان مخبر مطرح نیست، بلکه چون این عملش مطابق با واقع است آن عقیده‌اش مطابق با واقع است آن اخلاقش مطابق با واقع است از این جهت صدق است ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ﴾ یعنی تعهدی که کردند به این تعهد عمل کردند. اگر کسی به عهدش عمل کند صادق است، معلوم می‌شود صدق، اختصاصی به مقام قول ندارد. در مقابلش کذب هم همین طور است.
صداقت داشتن بشر در آخرت
مطلب بعدی آن است که اینکه در اول عرض شد: ﴿هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ﴾، معنایش آن است که اگر کسی در دنیا حرف صادق زد یا کار صدق کرد در آخرت نتیجه می‌گیرد، نه اینکه در آخرت اگر کسی حرف درست بزند نتیجه می‌گیرد، آن است که آخرت جز حق و صدق چیزی گفته نمی‌شود، چون همه در مشهد یکدیگرند، اصلاً کذب به نحو جِدّ متمشی نمی‌شود. خبر کذب وقتی جِدّش متمشی می‌شود که خود انسان نداند، می‌شود کذب خبری ولو مخبر غافل باشد. یا نه، علم برخلاف داشته باشد؛ ولی اگر بخواهد گزارش کذب بدهد باید دیگران ندانند. اگر دیگران هم می‌دانند خودش هم می‌داند و صحنه هم روشن است، اصلاً اخبار جدی نسبت به کذب متمشی نمی‌شود، مگر کسی قول هزل داشته باشد نه قول فصل. مثلاً الآن روز است کسی که در جای تاریک است و خبر ندارد، ممکن است گزارشگر به صورت گزارش دروغ به او بگوید شب است، مثلاً بعد از طلوع آفتاب را هنوز شب گزارش کند یا بعد از غروب آفتاب را هنوز روز گزارش کند، اینها ممکن است؛ ولی اگر دو نفر در کنار آفتاب زیر آفتاب در برابر آفتاب قرار دارند، آیا جِدّ کسی متمشی می‌شود که به دیگری خبر رسمی بدهد که الآن شب است؟ این جِدّش متمشی نمی‌شود، چون هر دو شاهد صحنه روزند. [در] قیامت همه اسرار علن می‌شود؛ کسی نمی‌تواند به صورت جِد گزارش دروغ بدهد، لذا چاره جز صدق نیست حتی شیطانی که کار او جز کذب و نیرنگ چیز دیگر نبود آن روز حرف راست می‌زند؛ منتها حرف راست او به حال او نافع نیست.
گفتگوی شیطان با تبهکاران در روز قیامت
در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» جریان گزارش شیطان را خداوند در آیه 22 همان سورهٴ «ابراهیم» چنین بیان می‌فرماید: ﴿وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ اْلأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾؛ شیطان در قیامت به تبهکاران می‌گوید من هم به شما وعده می‌دادم، خدا هم به شما وعده داد. وعده خدا راست بود وعده من دروغ، خب شما می‌خواستید به وعده خدا عمل بکنید چرا به وعده من عمل کردید؟ آیهٴ 22 سورهٴ «ابراهیم»: ﴿وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ اْلأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ﴾؛ من دعوت کردم به عنوان وسوسه، از طرفی عقل و فطرت شما را دعوت کردن به عنوان ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ . خب شما الهام الهی را داشتید وسوسه من را هم داشتید و می‌خواستید حرف مرا گوش ندهید: ﴿فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ﴾. بنابراین آن روز اگر کسی راست گفت هنر نکرد و حرف صدق او هم به حال او نافع نیست؛ هر کس در دنیا صادقانه رفتار کرد، صدقش در قیامت به حال او نافع است.
فوز عظیم بودن مقام رضوان
جزایی که ذات اقدس الهی به اینها می‌دهد این است، می‌فرماید: ﴿لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها﴾ این برای لذتهای جسمانی و حسی اینها که در این مرحله، خیلیها سهیم‌اند؛ بهشتی که نهرهای فراوان دارد، خیلی از مؤمنین سهیم‌اند؛ اما عمده آن مطلب بالاتر از بهشت است یعنی مرحله بالاتر هم باز بهشت است؛ اما بهشت حسی نیست و آن مقام رضوان است که فرمود: ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾، در عین حال که بهشت، فوز است؛ اما مقام رضوان فوز عظیم است. چیزی را که ذات اقدس الهی فوز عظیم بداند و بشمارد، معلوم می‌شود که بسیار اهمیت دارد. مقام رضوان دو مرحله بحث دارد: یکی راجع به رضوان در مقام فعل و وصف است؛ یکی هم رضوان در مقام ذات. در قیامت مقام رضوان مطرح است؛ اما همه کسانی که راضی یا مرضی خدایند به آن مقام راه پیدا نمی‌کنند. در قیامت سه دستگاه است جهنم هست و بهشت هست و مقام رضوان، چه اینکه مردم هم در دنیا سه دسته بودند: ﴿أَصْحَابُ المَشْأَمَةِ﴾ بودند، ﴿أَصْحَابُ المَیْمَنَةِ﴾ بودند و مقربون . ﴿أَصْحَابُ المَشْأَمَةِ﴾ که کارشان مشئوم و زشت و قبیح و گناه است، اینها گرفتار جهنم خواهند بود. ﴿أَصْحَابُ المَیْمَنَةِ﴾ که کارشان واجب و مستحب و پرهیز از حرام و مکروه و امثال ذلک بود، اینها جزء اصحاب الجنه‌اند. اما مقربین گذشته از اینکه بهشت دیگران را دارند که ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ مقام رضوان را هم دارند.
افراد داری مقام رضوان
اینها که مقام رضوان را دارند دو دسته‌اند: عده‌ای هستند که خدا از فعل اینها و بالاتر از فعل، از وصف اینها راضی است و عده‌ای دیگر که جزء اوحدی از صاحبان [مقام] رضا هستند، کسانی‌اند که به مقامی رسیدند که گوهر ذات اینها مرضی خداست یعنی این ذات، ذات خداپسند است و معیار رضای خدا هم مشخص است که خدا از چه چیزی راضی است؛ چه چیزی مورد پسند خداست آن را هم را خدا مشخص کرده. گاهی به صورت موارد جزئی ذکر می‌کند گاهی به صورت مورد جامع و کلی که «أعطیتُ جوامِعَ الکَلِمِ» که شامل حال اوست ذکر می‌کند. آن موارد جزئی را می‌فرماید اگر کسی شکر خدا را به جا آورد شکر، مرضی خداست و اگر کسی کفران ورزید کفران، مرضی خدا نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیه هفت این‌چنین است: ﴿إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾؛ این شکر شما مرضی خداست، حالا شکر چه در مقام فعل باشد یا بالاتر از فعل، مقام وصف باشد شما عبد شکور باشید مرضی خداست، اینها موارد جزئی است. آن مورد کلی و جامع و اصل را هم ذکر فرمود که ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ آن دین خداپسند اسلام است.
معیار رضای خدا بودن بودن دین خدا
پس معیار رضای خدا دین خداست. این دین گاهی در سطح فعل عمل می‌شود؛ یک کسی است که ظاهر، واجبات را انجام می‌دهد؛ اما اگر به یک امتحان سختی مبتلا بشود شاید آلوده دربیاید. یک وقت است که نه، گذشته از اینکه در مقام عمل به احکام الهی عمل می‌کند و احترام می‌گذارد، متخلق به اخلاق الهی هم است؛ در مقام وصف هم مرضی خداست. اما اگر امتحان خیلی سخت باشد نظیر آنچه را که ذات اقدس الهی درباره ابراهیم و اسماعیل(سلام الله علیهما) اعمال فرمود و مانند آن شاید تاب آن را نیاورد. بعضیها هستند که نه، همین دین خدا که محور رضاست ـ گذشته از اینکه در همه اعمال آنها ظهور دارد در همه اوصاف آنها ظهور دارد ـ این عصاره دین در گوهر ذات آنها رسوخ کرده است، چنین کسی گوهر ذات او مرضی خداست نه تنها عمل او، چنین کسی گوهر ذات او صالح است، چنین کسی گوهر ذات او مقبول خداست نه عمل او مقبول خدا. این سه نمونه و مانند آن را قرآن کریم کاملاً از هم تفکیک کرد. گاهی سخن در این است که شخص، کارش خوب است، مثل ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾ یا ﴿یَعْمَلْ صَالِحاً﴾ و مانند، آن این صلاح در مقام عمل است، این قسم کم نیست. قسم دیگر آن است که صلاح گذشته از اینکه در مقام فعل و وصف است، به مقام ذات راه پیدا کند که این ذات طوری است که دیگر کار بد نمی‌کند، این جزء صالحین است نه جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ و این هم صفت مشبهه است نه اسم فاعل.
در صف صالحین بودن ابراهیم(علیه السلام)
اینکه درباره ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) آمده است که ﴿وَإِنَّهُ فِی اْلآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحینَ﴾ ناظر به آن است که صالحین، حسابی دارند که وجود مبارک ابراهیم در آخرت در صف صالحین قرار می‌گیرد، نه در صف عملوا الصاحات یا آنچه را که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ﴾ ناظر آن است که من جزء صالحینم هم اکنون جزء صالحینم و هم اکنون در تحت ولایت ذات اقدس الهی‌ام و متولی من اوست و من مولّیٰ علیه اویم و کارهای مرا او به عهده می‌گیرد. خب پس معلوم می‌شود که صلاح گاهی در مقام فعل و وصف است گاهی در مقام ذات. درباره قبول هم این‌چنین است؛ گاهی قبول در مقام فعل و وصف است گاهی در مقام ذات.
بیان کیفیت قبول فعل و قبول وصف
قبول در مقام فعل باشد و مانند آن، مثل آن است که ﴿إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ﴾ ؛ خدا عمل مردان باتقوا را قبول می‌کند. البته وصف مردان باتقوا هم معیار جزای آنهاست، آن هم مرضی خداست و مقبول خداست. خب قبول فعل یا قبول وصف یک مرحله است [و] قبول گوهر ذات مرحله دیگر، آن را درباره مریم (سلام الله علیها) فرمود، فرمود: ﴿فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتًا حَسَنًا﴾ ، نفرمود که خداوند کار مریم را قبول کرده یا نذر مادر مریم را قبول کرده یا کار مادر مریم را قبول کرده، خدا این گوهر ذات را قبول کرده، این هم درباره قبول. درباره رضوان هم این‌چنین است گاهی رضا در مقام فعل و وصف است که فعل کسی یا وصف کسی مرضّی خداست گاهی هم نه، گوهر ذات کسی مرضی خداست. این آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» و بعضی از آیات دیگر از این قسم سوم خبر می‌دهند که گوهر ذات، مرضی خداست همه موارد دیگر از این قبیل است ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾، چه اینکه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» هم این مضمون آمده است ناظر به رضای مقام ذات است، آنها که مؤید به روح الهی اند ﴿أُولئِکَ حِزْبُ اللّهِ﴾ محض‌اند، ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ اْلإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ﴾ این با آیه هفت سورهٴ «زمر» خیلی فرق دارد، آنجا دارد که ﴿وَاِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾ یا ﴿وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً﴾ و مانند آن که در غیر سورهٴ «زمر» است؛ ﴿وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً﴾ که در غیر سوره ٴ‌«زمر‌» است یا ﴿انْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾ که در سورهٴ «زمر» است نشانه آن است، که خدا به این شکر و قول رضا می‌دهد و اما آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که محل است یا پایان سورهٴ مبارکهٴ «مجادله»، این رضای مقام ذات را نشان می‌دهد.
وصول انسان با اکبر من الغیر
مطلب بعدی آن است که اگر کسی گوهر ذاتش مرضی خدا شد [و] به مقام رضوان رسیده است خود می‌شود کبیر، خود می‌شود ‌«اکبر من الغیر‌» خود می‌شود آیه کبرای حق. اینکه از وجود مبارک حضرت امیر رسیده است که: «ما لِله آیةٌ اکبرُ مِنّی» از همین قبیل خواهد بود. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» همان سه بخشی که در قیامت هست او را اشاره می‌کند، می‌فرماید آیه بیست سورهٴ «حدید» ذیلش این است: ﴿وَ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ﴾ که همان جهنم است، ﴿وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ که همان بهشت است ﴿وَ رِضْوانٌ﴾؛ این ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ که در بعضی از آیات دیگر آمده است، نشانه آن است که رضای خدا از چیزهای دیگر و نعمتهای دیگر بزرگتر است. حالا اگر کسی گوهر ذاتش به مقام رضوان رسیده است که خازن بهشت، اسمش رضوان است ، کلیددار بهشت اسمش رضوان است و اگر کسی خود به مقام رضوان رسیده است خود، خازن خواهد بود خود، کلیددار خواهد شد این دیگر اکبر از دیگران خواهد بود. این ﴿وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ که در غیر سورهٴ «حدید» است نشان می‌دهد اگر کسی در مقام فعل یا در مقام وصف به مقام رضا رسید، فعل و وصف او از افعال و اوصاف دیگران بزرگتر است و اگر در گوهر ذات به مقام رضوان رسید، گوهر ذات او در مقام رضوان قرار گرفت، از گوهر ذوات انسانهای دیگر بالاتر است.
‌ افضلیت عظیم از اعظم
پرسش: ...
پاسخ: این عظیم گفتن بهتر از اعظم است، برای اینکه شما در کتابهای فقهی ملاحظه بفرمایید اگر بخواهند چیزی را خیلی به عظمت بستایند، اول می‌گویند این اشهر است، بعد می‌گویند مشهور؛ آن اشهر این است بل المشهور، چون مشهور بالاتر از اشهر است. اشهر گفتن معنایش این است که مقابلش یک قول دارد آن قول شهرت دارد؛ ولی این شهرتش بیشتر است؛ اما وقتی گفتند نه این، اشهر نیست این مشهور است یعنی قول دیگر قابل قیاس نیست اصلاً، قابل ذکر نیست. این است که در کتابهای فقهی می‌گویند این ‌«أشهر بل المشهور‌» است، چون مشهور بالاتر از اشهر است، اگر بگویند عظیم است یعنی در مقابلش هرچه هست حقیر است؛ اما اگر بفرماید این اعظم است یعنی مقابلش هم چیزهای عظیم وجود دارد.
به هر تقدیر، فرمود: ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾ یعنی به مقام رضوان رسیدن فوز عظیم است. خب پس اگر یک عده گرفتار جهنم‌اند، چون ﴿أَصْحَابُ المَشْأَمَةِ﴾ ‌اند اگر عده‌ای به سعادت بهشت رسیدند، چون ﴿أَصْحَابُ المَیْمَنَةِ﴾ ‌اند این بزرگان، گذشته از اینکه به بهشت رسیدند و خدا همه جا وعده داد که فرمود: ﴿لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا﴾ به یک فوز دیگری می‌رسند که آن مقام رضاست که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾. در پایان این سورهٴ مبارکه، باز بحث توحید طرح شده است که ﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾، دیگر نه جا برای تثنیه است که کسی بگوید: ﴿اتَّخِذُونی وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ نه جا برای تثلیث است ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ﴾ . پس جا برای توحید محض است، زیرا کسی که سلطنت آسمانها و زمین و آنچه در آسمانها و زمین است داراست او حق محض است و صدق صرف و شریکی برای او نیست.
﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما فیهِنَّ﴾ این ‌«ما‌» اختصاصی به غیر ذوی العقول ندارد، در خیلی از موارد در همان جامع استعمال می‌شود. آنچه در آسمان و زمین است یعنی موجودات آسمانی، موجودات زمینی، بین آسمان و زمین هرچه باشد مملوک خداست و خدا هم مالک آنهاست هم ملِک آنها ﴿وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾. خب الآن دوتا مطلب مانده است: یکی تقریباً کوتاه است؛ یکی هم اگر حوصله‌اش را ـ ان‌شاءالله ـ داشته باشید یک بحث تقریباً طولانی است. آنکه که کوتاه است جمع‌بندی نهایی این 120 آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که عصاره این چیست؟ مشابه جمع‌بندی که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم آنجا هم به عرضتان رسید. یکی هم یک بحث مبسوطی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارند در باب ادب که ادب یعنی چه؟ ادب عبد در برابر مولا چیست؟ ادب ملائکه در برابر خدا چیست؟ ادب مرسلین در برابر خدا چیست؟ ادب اولیا در برابر خدا چیست؟ ادب مؤمنین در برابر خدا چیست؟ این بحث مبسوط ادب را ایشان از همین تعبیرات ادیبانه و مؤدبانه انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نسبت به ذات اقدس الهی داشتند. این ‌«باب الأدب مع‌ الله‌» هم شما می‌بینید در این ارشاد القلوب دیلمی هست. در جوامع اخلاقی هم هست به عنوان ‌«باب الادب مع الله‌» که انسان با خدا چگونه رفتار کند. انسانی که بالأخره کارهای آلوده فراوان دارد و خدا هم دائماً با او هست: ﴿وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ چه کار کند که این ادب را حفظ بکند؟
اهمیت وفای به عهد در منظر قرآن کریم
آن جمع‌بندی، طلیعه این سورهٴ مبارکه همه ما را به وفای به عهد دعوت کرده است. در بسیاری از آیاتی که در وسط این سوره‌ها آمده است باز میثاق و عهد و امثال ذلک را ذکر فرمود، در پایان هم که مسئله قیامت است و گزارش نهایی انبیا(علیهم السلام) است آنجا هم وفای به عهد مطرح است. بارزترین نمونه هم جریان مسیح (سلام الله علیه) است که در هنگام مشاهده و مشافهه به خدا عرض می‌کند من به عهدم وفا کردم. چیزی به اینها نگفتم، مگر اینکه تو مرا امر بکنی، من به عهدم وفا کردم، حالا اینها به عهدشان وفا نکردند اینها بندگان تو هستند ﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾. این مسئله عهدی که در طلیعه سوره ذکر شده است در پایان سوره هم ظهور خاص خود را دارد.
باز یکی از بارزترین مصداق عهد، همان جریان ولایت و امامت اهل‌بیت(علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر است که در این سورهٴ مبارکه آمده؛ هم ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی﴾ آمده هم ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ آمده است که اینها ناظر به مسئله عهد است درباره امامت. خب، هم عهد توحیدی مطرح است هم عهد درباره دین مطرح است که مکرر فرمود که اگر کسی بتواند این عهد الهی را عمل بکند؛ ولی عمل نکند او یا ظالم است یا فاسق است یا کافر: ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ ؛ ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ ؛ ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ این یک عهد الهی است؛ اگر کسی بتواند و به این عهد عمل نکند گرفتار کفر و ظلم و فسق است که سه مرحله دارد هر کسی گرفتار کار خاص خود است و در ذیل آن آیات هم ملاحظه فرمودید که این بحثها، بحثهای عدم و ملکه است؛ معنایش این نیست که اگر کسی به غیر ما انزل الله حکم بکند گرفتار کفر و ظلم و فسق است، نفرمود: «من حکم بغیر ما انزل الله»، بلکه به نحود عدم ملکه فرمود، فرمود: ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ اگر کسی ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم کند گرفتار این سه رذیلت است و این البته عدم ملکه است، یک وقت به نحو سلب و ایجاب است. در زمانی که انسان قدرت ندارد ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم نمی‌کند؛ اما نه کافر است نه ظالم نه فاسق، مثل زمان تقیه و مانند آن. اما اینکه در سه آیه فرمود: ﴿وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ یعنی کسی که بتواند ﴿بِما أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حکم بکند؛ ولی حکم نکند گرفتار این سه رذیلت است، خب اینها هم ناظر است به مسئله عهد الهی.
مساوی بودن عدم رعایت عهد الهی با گرفتار شدن در جهالت
باز یکی از مواردی که مربوط به رعایت عهد الهی است آن است که به ما فرمود اگر کسی عهد الهی را رعایت نکرده است گرفتار جاهلیت خواهد بود: ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ . خب اگر این حکم الهی را کسی نپذیرفت و عمل نکرد، گرفتار جاهلیت است. از نظر مسائل فقهی و اخلاقی گرفتار کفر، ظلم و فسق است که جمعاً می‌شود چهار رذیلت. آن سه رذیلت را جداگانه ذکر کرد در سه آیه، که ﴿مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ ؛ ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ﴾ ؛ ﴿فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ و این رذیلت چهارم را که مربوط به جاهلیت است این را جداگانه ذکر کرد، فرمود: ﴿أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ خب و اگر کسی گرفتار جاهلیت بود آن هم بالأخره به عذاب مبتلا خواهد شد، این هم نحوه رعایت عهد است. پس اگر کسی عهد الهی را رعایت نکند یا گرفتار کفر و ظلم و فسق می‌شود از یک سو یا گرفتار جاهلیت خواهد شد از سوی دیگر. حالا بعضی از فروعات دیگر مربوط به جمع‌بندی این سوره است ـ ان‌شاء‌‌الله ـ اینکه به پایان برسد، وارد بحث بعدی خواهیم شد.
والحمدلله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی