display result search
منو
تفسیر آیات 90 تا 93 سوره مائده بخش دوم

تفسیر آیات 90 تا 93 سوره مائده بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 103 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 90 تا 93 سوره مائده بخش دوم"
- وظیفه انسانها درباره نتیجه استخاره در قران کریم
- بحث مسئله فقر درباره طهارت و نجاست
- فرق بین تفعل و استخاره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿90﴾ إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴿91﴾ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ ﴿92﴾ لَیْسَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴿93﴾

بیان شأن نزول
مطالب دیگری که مربوط به این آیات است یکی گزارش شأن نزول است بر فرض صحت؛ آنها که فکر می‌کردند اوّل آیهٴ سورهٴ ‌«بقره‌» نازل شد، بعد آیه سورهٴ ‌«نساء‌» نازل شد و بعد آیه سورهٴ ‌«مائده‌» نازل شد، شاید تلاشی داشته باشند که این شأن نزولها را هم تثبیت کنند؛ مثل صاحب المنار که ایشان در اوّل بحثش دارد که در شأن نزول آیه سورهٴ ‌«مائده‌» ـ که محل بحث است ـ این‌چنین نقل شده است که سعد وقاص می‌گوید من و عده‌ای در مجلسی نشسته بودیم که علاقه‌مندان به شرب خمر آنجا حضور داشتند و بعد از میگساری شروع به تفاخر کردند؛ عده‌ای گفتند انصار برترند و عده‌ای گفتند مهاجر برترند تا اینکه زد و خورد شروع شد و استخوان دندانی ـ مثلاً حیوانی یا غیر حیوان ـ برای من پرت کردند که بینی‌ام شکست ـ بینی سعد ابن ابی وقاص که شکست از این جهت به او گفتند سعد مخذوذ الانف ـ من با این جریان آمدم حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مطلب را گزارش دادم و حضرت هم فرمود خداوند در این باره تصمیم خواهد گرفت و بعد این آیهٴ سورهٴ ‌«مائده‌» نازل شد.
عدم مقبولیت کلام صاحب المنار درباره تدریج در بیان احکام
نزول این آیه سورهٴ ‌«مائده‌» یقیناً در مدینه است؛ اما تدریج در بیان احکام آن طور نیست که صاحب المنار گفته و بعضی‌ها همان را پیروی کردند. بیان ذلک این است که اگر آن اصول اوّلی خواه به صورت عمومات و خواه به صورت مطلقها بیان بشود اگر در صدد تشریع باشد نه در صدد بیان حکم که خارج از بحث است و اگر در صدد تشریع باشد و مطلق باشد یا عام باشد و دلالت بکند بر حلیتِ کل شیء، چیزهایی را که بعداً واجب شده است یا چیزهایی را که بعداً حرام شده است از این ادلهٴ عام یا مطلق تخصیصاً یا تقییداً خارج می‌شود و اینها نسخ نیست و تدریج نیست. تدریج آن است که حکم یک شیء به صورت مرحله‌ای بیان می‌شود نه اینکه اوّل عام گفته بشود یا مطلق گفته بشود و بعد تخصیصی یا تقییدی متوجه عام یا مطلق بشود، زیرا در مسئله عام و خاص یا مطلق و مقید همانطوری که مستحضرید ارادهٴ جدّی مولا و آمر روی همان خاص و مقید متمرکز است. پس مطلقات یا عموماتی که در قرآن آمده است اگر در صدد تشریع نباشد و در صدد بیان حکم باشد، آنچه که از این اباحه‌ها یا حلال‌ها خارج می‌شود به عنوان وجوب یا به عنوان حرمت، اینها تخصیص و تقیید است نه نسخ (این مطلب اول).
دیدگاه صاحب المنار درباره خمر
مطلب دوم آن است که جناب محمد عبدُه مدرس و استاد صاحب المنار این چنین برداشت دارد که اوّلین آیه‌ای که دربارهٴ خمر نازل شده است همان آیهٴ سورهٴ ‌«بقره‌» است که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ . این آیه که نازل شد چون مسئله منفعت را هم در بر دارد و بازگو کرده است راه را برای صاحب نظران و مجتهدان باز گذاشته است که آیا بنوشند یا ننوشند؟ آیا در اثر اثم کبیر از نوشیدنش پرهیز کنند یا در اثر آن منفعت مردمی آن را بنوشند؟ بعضی در اثر منفعت نوشیدند و بعضی در اثر آن اثم کبیر پرهیز کردند و این روش بود تا اینکه آیه سورهٴ ‌«نساء‌» نازل شده است که شما در حال نماز مست نباشید و مستانه وارد نماز نباشید که این یک مقدار کنترل کرد؛ یعنی موقع نماز آنها که اثم کبیر را ترجیح دادند و ننوشیدند برای آنها حال نماز و غیر نماز فرق نمی‌کرد و آنها که جهت منفعتش را در نظر گرفتند و می‌نوشیدند سعی کردند که در موقع نماز ننوشند و بعد از فراغت از نماز مثلاً بنوشند تا اینکه آ‌یه سورهٴ مبارکهٴ ‌«مائده‌» نازل شد و حکم را یکسره کرده است. این خلاصه سخن صاحب تفسیر المنار است که بعضی‌ها هم آن را پذیرفته‌اند.
تحلیل حکم علامه درباره حکم خمر
تحلیل سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که شما چرا قرآن را برابر با آن وضع موجود تفسیر می‌کنید از سورهٴ ‌«بقره‌» شروع می‌کنید و به سورهٴ ‌«نساء‌» و سورهٴ ‌«مائده‌» ختم می‌کنید؟ برابر با نزول باید بررسی کنید؛ تدریج که در ترتیب نیست تدریج در نزول است. شما اگر خواستید ببینید که حکم خمر تدریجاً چیست، نباید ببینید که در سورهٴ ‌«بقره‌» چه گفته یا در سورهٴ ‌«نساء‌» چه گفته یا در سورهٴ ‌«مائده‌» چه گفته، بلکه باید ببینید در سور مکی چه گفته در سور مدنی چه گفت؛ تدریج را مکی و مدنی بودن تأمین می‌کند نه ترتیب ظاهری قرآن. همه ما می‌دانیم که ترتیب ظاهری قرآن که بعد از ‌«فاتحه الکتاب‌» از سورهٴ مبارکهٴ ‌«بقره‌» شروع می‌شود به ترتیب نزول نیست، زیرا سورهٴ ‌«بقره‌» سورهٴ ‌«آل‌عمران‌»، سورهٴ ‌«نساء‌» در مدینه نازل شده است و سور مکی قبل از سور مدنی نازل شده است. راه اثبات تدریجِ بیان حکم خمر آن است که شما ببینید دربارهٴ خمر سور مکی و آیات مکی چه دارد و بعد آیات مدنی چه دارد برابر آن ترتیب نزول.
در سورهٴ ‌«اعراف‌» که در مکه نازل شده است ذات اقدس الهی فرمود هر چه که اثم بر آن صادق است حرام است ، پس اثم یعنی آنچه را که دین او را اثم می‌نامد مطلقا حرام است. اگر در سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود کتمان شهادت اثم است: ﴿مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾ معلوم می‌شود که این معصیت است و اگر فرمود: ﴿وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَری إِثْمًا عَظیمًا﴾ معلوم می‌شود که شرک حرام است و اگر در موارد دیگر که کلمه اثم را اطلاق کرده است معلوم می‌شود که آن شیء حرام است و اگر دربارهٴ خمر هم در سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود: ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ معلوم می‌شود که حرام است.
بنابراین بعد از نازل شدن آیه سوره بقره هیچ کسی تردیدی ندارد که خمر حرام است. این منفعت داشتن نه برای آن است که به عنوان بیماری و علاج دردها گاهی اثر دارد این چنین نیست، ظاهرش همان منافع مادی متوهم پیش مردم است، لذا مسئله خمر را با میسر یک جا ذکر کرد و فرمود: ﴿إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾ . ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ که قمار جز منفعت دروغین منفعتی ندارد؛ کسی دفعتاً مالک یک مال فراوانی می‌شود که قمار این چنین نیست که منفعت واقعی داشته باشد. این منفعت کاذب و متوهم نزد تودهٴ مردم را قرآن تعبیر به ﴿وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ کرده است، نه نظیر منافعی که درباره حج و مراسم مناسک حج ذکر کرده است که آنجا منافع مردم تأمین است، آنجا خود ذات اقدس الهی می‌گوید؛ اما این پیش مردم منفعت دارد نه اینکه پیش الله منفعت داشته باشد و منفعت صادق باشد. بنابراین بعد از توجه به اینکه سورهٴ ‌«اعراف‌» قبل نازل شد و سورهٴ ‌«بقره‌» بعد نازل شد روشن می‌شود که خمر حرام است.
بحث مسئله فقر درباره طهارت و نجاست
مطلب بعدی آن است که دربارهٴ خمر در کتابهای فقهی سه جا بحث می‌شود: یکی از لحاظ طهارت و نجاست بحث می‌شود؛ آنجاست که می‌گویند مایه بالاصاله باشد که هم حرمتش را تأمین کند و هم نجاستش را. یکی در باب مکاسب محرمه است که آن دیگر مایع و جامد ندارد، اگر چیزی خمر بود و مست کننده بود خرید و فروشش حرام است خواه مایع باشد خواه جامد، چه اینکه در باب اطعمه و اشربه هم که مسئله حرمت خمر مطرح است آنجا هم صحبت جامد و مایع نیست و هر چه که مست می‌کند حرام است خواه مایع باشد خواه جامد، پس مَیَعان فقط در بخش طهارت مطرح است آن هم برای اثبات نجاست وگرنه در مکاسب محرمه یا در اطعمه و اشربه این چنین مطرح نیست.
روایاتی که صحیح و غیر صحیح مخلوط است؛ هم روایت صحیح درونش است و هم غیر صحیح که ائمه (علیه السلام) فرمودند که ذات اقدس الهی خمر را برای اسم آن حرام نکرد، بلکه برای عاقبت آن حرام کرد و هر چیزی که عاقبت آن عاقبت خمر باشد؛ یعنی عقل را تخمیر بکند و انسان را مست بکند و عقل را تحت شهوت و غضب در بیاورد حرام است . اگر نبیذ این چنین بود، اگر بعضی از عصیرهای عنبی و مانند آن این چنین بودند ولو خمر بر آنها اطلاق نشود حرام است و هر چه که مُزیلِ عقل است خمر است. این در باب مکاسب محرمه همین حکم را دارد، در باب اطعمه و اشربه همین حکم را دارد و البته در باب طهارت و نجاست حکم خاص خود را دارد.
این چیزی که مخالف با عقل است را همهٴ ادیان تحریم کردند و اصولاً ادیان الهی که یک دین بیش نیست ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾ بر اساس عقل نازل شده است و اگر کسی عقل را از دست بدهد، دین را نمی‌فهمد که دین با عقل مردم کار دارد و هر جامعی که عاقل‌تر و عالم‌تر باشند دین را بهتر درک می‌کنند؛ اما عقلی که جهان بینی صحیح داشته باشد نه آن علم مادی که ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ ؛ به همان علوم مادیشان فرحناک بشوند و کاری به این معارف الهی نداشته باشند این طور نیست. هر جامعه‌ای که عقل فطری‌اش را سالم‌تر نگاه بدارد در آن جامعه دین رواج بیشتری دارد، چون دین با عقل مردم کار دارد و استدلال می‌کند: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» که آن دفینه‌های عقل را شکوفا می‌کند و بعد وقتی کسی دفینهٴ عقلش را شکوفا دید یقیناً معارف دینی را می‌پذیرد.
فرمود: ﴿فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ ؛ اگر چیزی معصیت بزرگ باشد؛ نظیر شرک که بالاتر از قتل است اینکه منفعتی ندارد و اگر چیزی واقعاً منفعت داشته باشد و این اِثم هم به معنای مضرّت باشد آنگاه به اجتهاد مجتهدان وابسته است؛ اما اثم که به معنای مضرّت نیست بلکه اثم یعنی گناه. در کجای قرآن کلمهٴ اثم به معنی ضرر اطلاق شده است که اینجا دومیش باشد؟ قرآن یک وقت تعبیر نمی‌کند و تدریجاً بیان می‌کند یا بار اوّل ساکت است و بار دوم بیان می‌کند، یک وقت است که ـ معاذ الله ـ خلاف می‌گوید! هرگز قرآن خلاف نمی‌گوید؛ آنجا بفرماید منفعت دارد و اینجا بفرماید سراسر رجس است؟! این خمر که دیگر جنسش عوض نشد! چطور شیئی که منافع مردمی را در برابر دارد سراسر رجس است؟!
تدرّج در بیان است نه در مبیَّن؛ این بیانش تدریجی است نه آن واقع. آدم وقتی بیان می‌کند هر جا باید راست بگوید نه اینکه یک جا دروغ بگوید و یک جا راست: اگر آنجا معنایش این است که واقعاً شراب منفعت الهی دارد منتها منفعت الهی‌اش کم است، منفعت انسانی دارد منتها منفعت انسانی‌اش کم است و ضررش بیشتر، بعد نباید بگوید که سراسر رجس است! تدریج در بیان در راستی و دروغی که نیست بلکه تدریج در بیان این است که بعضی از کارها را اوّل بگوید؛ نظیر تدریج در احکام که صوم در مدینه نازل شد، حج در مدینه نازل شد، خمس در مدینه نازل شد و اینها در مکه نازل نشد. احکام تدریجاً نازل شده است نه اینکه آن وقتی که نازل شده یک طور بیان کرده و بار دیگر که نازل شده طور دیگر بیان کرده باشد اینطور نیست.
چیزی که سراسر رجس است که دیگر منفعت ندارد و این ﴿لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ﴾ را دربارهٴ جریان حج فرمود که این معلوم می‌شود منفعت الهی و انسانی است و اینکه فرمود خمر و میسر منافعی دارند نظیر منافع حج نیست، آن منافع الهی و انسانی است و این منافع مزعوم است؛ یعنی به زعم شما منفعت دارد وگرنه عند الله رجس است و چیزی که سراسر رجس است کجایش منفعت دارد؟ چون در سورهٴ ‌«مائده‌» فرمود که سراسر رجس است. که حکمش را ممکن است نسخ بکند؛ ولی نحوهٴ تعبیر که فرق نمی‌کند! این کتاب الهی یعنی قرآن ﴿لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾ ، ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ ؛ آن سراسر یکسان حرف می‌زند؛ یک جا بگوید که فلان شیء یک مقدار منفعت دارد و یکبار بگوید که سراسر پلید است، اینکه کلام الله نشد. یک وقت است که ساکت است و نمی‌گوید چه چیزی حرام است؛ مثل اینکه خیلی از محرمات بود که قبلاً نیامده بود بعد آمد یا خیلی از واجبها بود که قبلاً نیامده بعد آمده است؛ اما یک وقت بگوید که این واقعاً منفعت دارد که وزان ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ در خمر و میسر وزانِ ﴿لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ﴾ دربارهٴ مناسک حج باشد اگر آنچنان باشد، دیگر هرگز نمی‌گوید که این سراسر رجس است یا نمی‌گوید این اثم کبیر است.
بنابراین آنجا که فرمود: ﴿فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ این محفوف به قرینهٴ قطعیه است که این منفعت، منفعت الهی نیست. این منافع للناس را دربارهٴ خمر و میسر هم داریم و دربارهٴ مناسک حج هم داریم که آن الهی و انسانی است واقعاً و این فیه منافع للناس به زعم مردم است برای اینکه محفوف قرینه است؛ هم قرینه متصل که فرمود: ﴿فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ﴾ با اینکه مسبوق به سوره ‌«اعراف‌» است و هم قرینهٴ منفصل که در سورهٴ ‌«مائده‌» فرمود: ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾؛ چیزی که سراسر رجس است کجایش منفعت دارد؟ منفعتی که خدا امضاء بکند. بنابراین دربارهٴ تدریج آن طور نیست که جناب صاحب المنار گفته و بعضی‌ها پذیرفته‌اند، بلکه تدریج باید برابر با کیفیت نزول قرآن تبیین بشود.
تبیین بیان مفهوم
مطلب دیگر آن است که دربارهٴ میسر هر چه که ـ مثل خمر ـ قمار بر او صادق است خواه به ابزار کهن باشد یا ابزار جدید [میسر است] و هرچه که قمار بر او صادق نیست از میسر بودن بیرون است. بخشی که مربوط به میسر است در آیه سورهٴ مبارکهٴ ‌«بقره‌» بحث شد که ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ که آن هم تحریم شده است. علاقهٴ آنها به خمر خیلی بیش از علاقهٴ آنها به میسر بود و در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اصلاً مقدس‌ترین مکان در جاهلیت که به کلید داری او فخر می‌کردند همین کعبه و تولیت کعبه بود. همین تولیت کعبه و تولیت کلید دار کعبه را در طائف و در کنار مجلس میگساری مستانه معامله کردند. آن جریان ابو غبشان را که مستحضرید او مست شده و حق تولیت کعبه را با یکی ـ دو مشک شراب معامله کرده است . وقتی که انسان مست را به این صورت در می‌آورد حرمتی باقی نمی‌گذارد و چنین چیزی که نمی‌تواند منفعت داشته باشد. میسر که مبسوطا آنجا بحثش گذشت حرف تازه‌ای اینجا ندارد و هر چه که مصداق قمار است حرام است. میسر در فقه در باب مکاسب محرّمه مطرح است؛ نه در باب طهارت و نجاست بحث می‌شود و نه در باب اطعمه و اشربه، البته محصول آنچه که انسان از قمار به دست می‌آورد جزء محرمات است که حکم کلی دارد.
اَنصاب که مقام سوم از این مقامات چهار گانهٴ بحث است یعنی بت‌ها و چون اینها را نصب می‌کردند و در برابر آنها خضوع می‌کردند می‌گفتند انصاب، یا آن سنگهایی که آنها را گرامی می‌داشتند و قربانی‌ها را در کنار آن سنگ به عمل می‌آوردند، آیه سوم همین سورهٴ مبارکهٴ ‌«مائده‌» آن را تعرض کرده که بحثش گذشت؛ در آیه سوم سورهٴ ‌«مائده‌» این بود که ﴿وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَیٰ النُّصُبِ﴾. بنابراین آن بتهایی که مورد تکریم‌اند و مورد تقرب‌اند و از آنها شفاعت طلب می‌شود، تقربِ به آنها و شفاعت طلبی آ‌نها کار محرمی است و چون خمر عقل را زایل می‌کند، چه اینکه قمار هم در این جهت بی نصیب نیست این را در کنار بت پرستی قرار داده است، با اینکه خطاب به مؤمنین است. مؤمنین همانطوری که باید از بت پرستی بپرهیزند باید از میگساری هم بپرهیزند و از قمار بازی هم بپرهیزند.
دربارهٴ ازلام که مقام چهارم بحث است؛ ازلام دو تفسیر شده: یکی هم آن ابزار قمار است که در آیه سوم سورهٴ مبارکهٴ ‌«مائده‌» قبلاً بحث شد که فرمود: ﴿وَ ما ذُبِحَ عَلَیٰ النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلام﴾؛ یک شتری را می‌خریدند با یک قیمتی و بعد این شتر را به 28 جزء تقسیم می‌کردند و ده نفر ده تا چوب که روی این چوبها هر کدام نشانهٴ خاص و سهم مخصوصی نوشته بود را در دست داشتند که روی یک چوب یک سهم، روی چوب دوم دو سهم و روی چوب سوم سه سهم که این هفت چوب اوّل که هر کدام سهمهای معیَّن دارند نامهای مخصوص هم دارند، روی چوب هفتم هفت سهم بود و آن سه چوب دیگر بی سهم بود. این ده نفر که این شتر را می‌خریدند و قیمت گذاری می‌کردند و به 28 جزء تقسیم می‌کردند، قمار گونه این چوب‌ها ـ نه تیرهای بزرگ ـ این چوبهایی که هر کدام نشانه‌هایی مخصوص داشت و علامت خاص و سهم مخصوصی هم داشت، هر کدام از این چوبهایی که نام مخصوص داشت و سهم مخصوص داشت به حساب کسی می‌آمد این شخص همان سهم را می‌برد؛ بعضی‌ها یک سهم از 28 سهم را می‌بردند، بعضی‌ها هفت سهم می‌بردند و بینهما هم متوسطات. این 28 سهم را این هفت نفر می‌بردند و آن سه نفر که سهمشان خالی در می‌آمد باید پول شتر را می‌دادند و سهمی هم نصیبش نمی‌شد. این یک نحو قمار خاص بود که رایج بود در بین اعراب و این ﴿وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ﴾ که در آیه 3 سورهٴ مبارکهٴ ‌«مائده‌» بود ناظر به آن است.
آیا این ﴿وَالأَزْلاَمُ﴾ که در آیه 90 سورهن ‌«مائده‌» که محل بحث است آمده همان را می‌گوید؟ چه این که بعید نیست یا این ﴿وَالأَزْلاَمُ﴾ ناظر به معنای دیگر است؟ آن معنای دیگر این است که این چوبها سه قسم بود و روی بعضی از این چوبها نوشته بود ‌«أمَرَنی» و روی بعضی از چوبها نوشته بود ‌«نهانی‌» و بعضی از چوبها هم ساده بود و چیزی رویش نوشته نشده بود. اگر کاری می‌خواستند انجام بدهند یا سفری می‌خواستند بروند که مردّد بودند که بروند یا نروند، این چوبها را مخلوط می‌کردند و ممزوج می‌کردند و در کیسه یا غیر کیسه می‌گذاشتند و یکی از اینها در می‌آوردند؛ اگر آن چوبی که ‌«أمَرَنی‌» رویش نوشته بود در آمده بود آن سفر را می‌رفتند و اگر ‌«نهانی‌» نوشته بود آن سفر را نمی‌رفتند یا آن کار را نمی‌کردند و اگر آن چوبی که رویش نوشته نبود در می‌آمد یا به معنای تخییر بود یا این کار را ادامه می‌دادند تا معلوم بشود که بکنند یا نکنند؟
این در جاهلیت بود و این را یک رَجم به غیب می‌دانستند از این راه و این در اسلام منع شده است. برخی‌ها خواستند بگویند ازلام این است و همانطوری که ازلام جاهلی نهی شده است استخارهٴ برخی از مسلمین هم نهی شده است . این بیان ناتمام است، برای اینکه اوّلاً ازلام به قرینهٴ محل بحث در همین سورهٴ ‌«مائده‌» که در آیه سوم فرمود: ﴿وَ ما ذُبِحَ عَلَیٰ النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ﴾ که ناظر به کیفیت تقسیم گوشت شترِ قماری است و از جهت اینکه در کنار قمار و شراب قرار گرفته که خوردنی‌ها است و مانند آن، طبق این قرینه‌های داخلی و خارجی منظور از این ازلام همان چوبهای قمار است (این اولاً) و ثانیاً اگر هم منظور از این ازلام آن کار جاهلی و تفأل جاهلی باشد که نهی شده است هیچ کاری با استخاره ندارد، برای اینکه آنها این را علم به غیب می‌دانستند و اعتماد به غیب و رجم به غیب می‌دانستند و استخاره این چنین نیست.
دیدگاه صاحب عروه درباره کتابهای استخاره
بیان ذلک این است که در استخاره گرچه مرحوم صاحب عروه (رضوان الله علیه) در همان اوّلِ بحث حج کتاب عروه آنجا می‌فرماید که روایات استخاره نوعاً ضعیف است ؛ اما استخاره یک چیز دیگر است و تفأل و رجم به غیب چیز دیگر است. انسان کاری را که انجام می‌دهد با دو راه از خود یا دو راه از دیگران آن مشکل را حل می‌کند و از تحیّر بیرون می‌آید. اگر نه بوسیلهٴ آن دو راهی که در خود اوست و نه بوسیلهٴ آن دو راهی که در دیگران است حیرت او رفع نشد، طبق دستوراتی که رسیده است ولو روایتش هم ضعیف باشد رجائاً می‌تواند انجام بدهد؛ اما آن دو راهی که خود دارد انسان یکی از راههای متعارفش همان تفکر عقلی اوست؛ کاری را که می‌خواهد انجام بدهد می‌اندیشد، عاقبت اندیش است، دور اندیش است، درون بین است و مطالعه می‌کند، فکر می‌کند و برابر عقلش هر چیزی را که برای او خیر تشخیص داد اقدام می‌کند و هر کاری را که انسان انجام می‌دهد برابر تفکر عقل است، این راه متعارف است.
معنای جعل فرقان در آیه
راه دیگری هم انسان در درون خود دارد که ذات اقدس الهی وعده داد و فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ ؛ اگر کسی واقعاً اهل نزاهت روح بود و اهل صفای ضمیر بود حالا یا در خواب یا در حالت مَنامیه یا در بیداری چیزهایی بر قلب او الهام می‌شود و خدا وعده داد که فرق بین حق و باطل و حَسَن و قبیح را در سایهٴ تقوا ما به شما خواهیم داد: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ که آن جعل فرقان هم گاهی با تفکر عقلی پدید می‌آید که انسان می‌شود صاحب نظر و گاهی با شهود قلبی پدید می‌آید که انسان می‌شود صاحب بَصر و در هر صورت این دو راه هست. اگر کسی از این دو راهی که در درون هر کسی می‌تواند ثابت بشود طَرْفی نبست، از راه استشاره با صاحب نظران یا با صاحب بَصَران مشورت می‌کند که آنها از راه نظر و فکر این مطلب را می‌فهمند و مشورت انسان را پاسخ مثبت می‌دهند یا از راه الهام و شهودی که دارند در خواب یا غیر خواب و چیزی برای آنها حل شده است به انسان می‌گویند و انسان از تحیّر بیرون می‌آید.
به هر تقدیر یا خودش صاحب نظر است یا خودش صاحب بصر است و یا با صاحب نظر یا صاحب بصر مشورت می‌کند. اگر نه تفکر، نه استشاره و با یکی از این راههای چهارگانهٴ مذکور تحیّر بر طرف نشد ممکن است که به قرآن کریم مراجعه کند یا به تسبیح مراجعه کند و راههایی که وارد شده است ولو روایتش هم به تعبیر مرحوم صاحب عروه ضعیف هم باشد برای رفع حیرت خوب است.
فرق بین تفعل و استخاره
مطلب دیگر آن است که بین تفأل و استخاره فرق است تفأل آن است که انسان نفع مادی را طلب بکند که اگر این کار مثلاً به قرآن مراجعه کرد و قرآن آیه مناسبی را نشان داد و این شخص رفت و نفع مادی نصیب او نشد گله نکند، چون خیر غیر از نفع مادی است: ﴿عَسیٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾ . استخاره طلب خیر است نه استنفاع که تلف نفع مادی است. خیلی از موارد است که انسان فکر می‌کند خیرش در فلان کار است و بعد معلوم می‌شود که خوب شد ‌آن کار را انجام نداد و ﴿وَ عَسیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَکُمْ﴾. ما خیر طلب می‌کنیم نه نفع زود گذرِ مادی. بنابراین استخاره غیر از تفأل است؛ به استخاره امر شده است و از تفأل به قرآن نهی شده است، قرآن که فال نامه نیست!
وظیفه انسانها درباره نتیجه استخاره در قران کریم
مطلب دیگر آن است که استخاره که اگر کسی استخاره کرد خوب آمد، بر او شرعاً واجب نیست انجام بدهد یا اگر بد آمد شرعاً حرام نیست که انجام بدهد؛ منتها این نگرانی برای او همیشه است که مبادا آسیب ببیند. اگر خدای ناکرده قصد هتک و امثال و ذلک داشته باشد یا فعلش فعلِ هتاکانه باشد آن عنوان دیگری است؛ ولی صرف استخاره حکم شرعی را به همراه نمی‌آورد؛ ولی حیرت زدایی دارد و انسان از حیرت بیرون می‌آید و یک کار عقلاییِ خوبی هم است و این راه رجم به غیب نیست که خود انسان اقدام بکند و جذم هم پیدا نمی‌کند و یک راهنمایی دینی لازم دارد که روایات کافی است. مگر در همه امور ما یک روایت صحیح اعلایی طلب می‌کنیم؟ بعضی از امور هستند نظیر سُنَن که حدیث ‌«مَن بَلَغَ‌» آنها را تأمین می‌کند و بعضی از امور هم برای رفع حیرت هستند که باز هم تأمین می‌کنند و خیلی از بزرگان به این روایات عمل کردند. پس اینکه مرحوم سید(رضوان الله علیه) در اوّلِ حج عروه دارد که قالب روایاتِ استخاره ضعیف است کسی نمی‌خواهد بگوید که این روایات مثلاً صحیح اعلایی است؛ ولی این معنا را کاملاً می‌شود دفاع کرد که هرگز استخاره چه با قرآن و چه با تسبیح نظیر ازلام نیست. این همان تفکر گروهی است که توسل را، شفاعت را و امثال ذلک را درست بررسی نکرد و مفرطانه فتوا دادند که یا مفرط‌اند یا مفرّط.
مقایسه رجس و شرک درآیه
مطلب بعدی آن است که این کلمه رجس مفرد است با اینکه خبر چند چیزند که فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾. این نظیر ﴿ا ِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ است که آنجا یکی مفرد است و دیگری جمع، اینجا هم همینطور است و هر طور که آنجا توجیه کردیم این هم قابل توجیه است.
مطلب دیگر آن است که در حقیقت عملْ مقدَّر است؛ یعنی کل واحد از میگساری و قمار بازی و بت پرستی و قمار با ازلام کل واحد از اینها رجس‌اند، بنابراین آن هماهنگی مبتدا و خبر هم تأمین می‌شود.
کم و کیف سودمند بودن خمر و شراب و مسیر
مطلب بعدی آن است که در آیهٴ 91 که فرمود: ﴿إِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ این هم نشان می‌دهد که هیچ نفعی در شراب و قمار نیست و به هر تقدیر نفع یا به لحاظ دینی است یا به لحاظ دنیایی؛ این آیه آمده گفته که نسبت به دین که هیچ نفعی ندارد، برای اینکه ﴿یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ و نسبت به خلق خدا هم که ﴿یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ﴾ است، کجا ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ می‌ماند؟ این می‌شود قرینهٴ منفصل و اگر منفعت دارد نظیر منافع للناسی که در ﴿لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾ در مناسک حج آمده است؛ هم منافع الهی دارد و هم منافع انسانی. اینکه در سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود که ﴿یسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ این چه منفعتی دارد؟ اینکه در بعضی از جاها ـ گرچه به برکت نظام اسلامی از بین رفته و در آستانه از بین رفتن است ـ در این شربت‌ها یک مقدار الکلِ مست‌کننده تا پنج درصدی می‌ریختند در هر صورت این یک تیرگیِ شعور من حیث لا یحتسب می‌آورد و در بعضی از نصوص دارد که خمر اگر زیادش مست می‌کند کمش که مست نمی‌کند؟! حضرت فرمود که چیزی که زیادش مست می‌کند کمش هم حرام است. عرض کردند که ما کمی آب می‌ریزیم و مخلوط می‌کنیم! فرمود شما که روی خمر آب ریختید این قذارتش و رجس بودنش و نجاستش مهلِک است نه مستهلک؛ بعضی از محرمات‌اند که قابل استهلاک‌اند؛ مثل خاک که خوردنش حرام است و یک مختصر خاکی اگر در یک ظرف آش بزرگی مستهلک شود حرام نیست؛ اما یک قطره خمر اگر در همان ظرف بزرگ ریخته بشود این مهلک است و مستهلک نمی‌شود و یک چنین چیزی است، لذا رجس محض است. یک چیزی که قابل استهلاک نیست بلکه دائماً مهلک است، حضرت فرمود که این زحمت را نکش که قدری آب بریزی و آبش را زیاد بکنی! اگر آبش را زیاد کردی آب مستهلک می‌شود نه خمر، این آنچنان رجس است که هر جا باشد مهلِک است و نظیر خاک نیست یا نظیر بعضی از خبائث نیست که محرَّم باشد منهای مسئله نجاستش که اگر ممزوج شد یا مخلوط شد مستهلک بشود، بلکه این رجس همواره مهلِک است و مستهلک نخواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی