display result search
منو
تفسیر آیه 67 سوره مائده _ بخش اول

تفسیر آیه 67 سوره مائده _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 168 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 67 سوره مائده _ بخش اول"
- تبیین نزول برخی از جملات قرآن به طور مستقل
- ابلاغ دستورات خدا بوسیله پیامبر (ص)
- معرفی پیامبر(ص)از طرف خداوند سبحان


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴿67﴾

تبیین معنای ظاهر آیه
ظاهر آیه نشان می‌دهد که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امر مهمی مأمور شدند که آن را ابلاغ کنند و اگر در ابلاغ آن تعللی روا داشته می‌شد خداوند به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: این مطلب مهم را اگر ابلاغ نکردی, گویا اصل رسالت را ابلاغ نکردی و اگر احتمال می‌دهی که به تو آسیبی برسد خدا تو را از تبهکاران و مردمی که در قصد ایذا و سبب رنج رساندن به تو هستند حفظ می‌کند, زیرا خداوند هرگز انسانهای کافر را به مقصد نمی‌رساند (این ترجمه کوتاهی از آیهٴ).

بیان نکات تفسیری آیه برای مبرهن شدن معنای آن
از جملهٴ شرطیه معلوم می‌شود که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ابلاغ، احتمال تأخیر را روا می‌داشت. نکاتی که باید در تفسیر این آیه ملحوظ بشود تا معنای این آیه به خوبی روشن بشود چند تاست: اول اینکه قرآن کریم در طی بیش از بیست سال تدریجاً نازل شد, ما اگر خواستیم از راه وحدت سیاق، معنای آیه‌ای را بررسی بکنیم, قبل از اینکه به سیاق آیه یعنی به آیات قبل و به آیات بعد بررسی کنیم باید در متن خود آیه تأمل بکنیم و ببینیم که آیا متن آیه با آن سیاق هماهنگ است یا نه؟ چون قرآن تدریجاً نازل شد شاید این آیه‌ای که فعلاً محل بحث است با آیات قبل و بعد با هم نازل نشده باشد; سه حال دارد: یک وقت ما بعد از بررسی متن آیه پی می‌بریم که این آیه با گذشته و آینده رابطه دارد; مثل اینکه گذشته سؤال است و مضمون این آیه جواب یا این آیه سؤال است و آیه بعد جواب. این گونه از بررسیها نشان می‌دهد که این آیه محل بحث با گذشته یا آینده رابطه قطعی دارد.
قسم دوم آن است که وقتی ما متن آیه را بررسی می‌کنیم یقین پیدا می‌کنیم که با گذشته رابطه‌ای ندارد برای اینکه گذشته مربوط به جریانی است و این آیه مربوط به یک جریانی که هیچ ارتباطی هم اصلاً با هم ندارند این دو قسم شد که ما یقین داریم این آیه با گذشته ارتباط ندارد. قسم سوم آن است که معلوم نیست با گذشته یکجا نازل شده است یا نه؟ اینجاست که می‌توان از وحدت سیاق به یکی از احتمالات آیه پی برد و آن را تقویت کرد, برای اینکه این آیه در سیاق آیاتی قرار گرفته است که احتمالاً با هم نازل شده باشند, اما آن قسم که ما یقین داریم این آیه با آیات قبل با هم نازل شده است; نظیر «یسئلونک کذا», ﴿یَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْن﴾, ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوح﴾ که بعضی از آیات سؤال است و بعضی از آیات جواب؛ این معلوم است که با هم مرتبط‌اند, آیه قبل دارد که دربارهٴ روح از شما سؤال می‌کنند یا دربارهٴ ذی‌القرنین از شما سؤال می‌کنند و مانند آن و شما در جواب این‌چنین بگویید, یا جریان خضر و موسیٰ که پیداست این یک قصه است و یک جریان است که موسای کلیم (سلام الله علیه) سؤال می‌کند چرا شما این کشتی را سوراخ کردی؟ یا چرا این جوان را کشتی؟ یا چرا این دیوار را رایگان داری بازسازی می‌کنی؟ آن‌گاه خضر(سلام الله علیه) جوابش را می‌فرماید که اما [بازسازی] دیوار برای فلان نکته است, اما [کشتن] جوان برای فلان نکته است و اما سوراخ کردن کشتی برای فلان نکته است. این پیداست که با هم نازل شدند و یک فصل‌اند و یک بحث‌اند و جدای از هم نیست قسم سوم در قرآن فراوان است که ما یقین نداریم که این دو آیه مثلاً با هم نازل شدند یا نه می‌شود از مضمون آیه قبل کمک گرفت برای بررسی مضمون آیه بعد. این سه قسم از نظر دید کلی است.
تبیین نزول برخی از جملات قرآن به طور مستقل
اما نمونه‌ها: در همین سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اوایل همین سوره جریان ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾ بود که مفصل بحثش گذشت, آنجا ملاحظه فرمودید که بررسی خود آن جمله نشان می‌دهد که هیچ ارتباطی با گذشته ندارد و در عین حال که یک آیه است نه دو آیه معلوم می‌شود که بعضی از جمله‌هایش مستقلاً نازل شده است, چون اولِ آیهٴ سوم سورهٴ «مائده» این است ـ در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ سوم، محل بحث است ـ اول آیه این است که ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیحَةُ وَما أَکَلَ السَّبُعُ﴾ و مانند آن که بسیاری از این محرّمات را دارد بیان می‌کند.
بعد می‌فرماید: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ که قبلش مربوط به چند حکم فقهی بود و بعد فرمود امروز کافران از دین شما ناامید شدند, امروز ما اسلام را به عنوان دین خدا‌پسند به شما اعلام می‌کنیم امروز دین را کامل کردیم, امروز نعمت را تمام کردیم. این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ یقیناً با گذشته ارتباط ندارد، چرا؟ برای اینکه گذشته یعنی ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ برای بیان چند حکم فقهی است اولاً و همین احکام فقهی قبلاً هم نازل شده بود ثانیاً, چهار مسئلهٴ فقهی که باعث ناامید شدن کافران نیست تا خدا بفرماید حالا که ما گفتیم مردار برای شما حرام است کافران ناامید شدند، دیگر از آنها نترسید و از خدا بترسید!
بنابراین به این دو دلیل: یکی اینکه این‌گونه از احکام هرگز مایهٴ یأس کافران نمی‌شود و ثانیاً همین چند حکم فقهی قبلاً هم نازل شد; یعنی این سورهٴ مبارکهٴ «مائده» که در اواخر عمر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است این احکام قبلاً هم نازل شد یعنی مسئله حرمت میته و مانند آن; این دو شاهد داخلی نشان می‌دهد که این دو ﴿الْیَوْمَ﴾ گفتن که نشانه اهمیت مسئله است این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ با ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ هیچ ارتباطی ندارد, یا ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ با حرمت میته هیچ ارتباطی ندارد.
پس دو نمونه را ما تا به حال یافتیم; یعنی چه در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و مانند آن یا جریان قصه حضرت موسیٰ و خضر(سلام الله علیهما) که بعضی از آیات سؤال است بعضی از آیات جواب این به خوبی پیداست که اینها با هم نازل شدند و قسم دوم آنکه آیه سوم سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ما یقین داریم اینها با هم هیچ ارتباطی ندارند و با هم نازل نشدند و یا اگر با هم نازل شدند جملهٴ معترضه‌ای است که در خلال کلام قبلی نازل شده است. قسم سوم در قرآن زیاد است که یک آیه‌ای است که ما نمی‌دانیم با آیه قبل نازل شده است یا نه؟ از اینجا می‌شود از وحدت سیاق کمک گرفت که آیه قبل باعث روشن شدن آیه بعد باشد یا آیه بعد باعث روشن شدن آیه قبل باشد و مانند آن.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه این را ما داشتیم که می‌بینید فعل در یک آیه است و متعلق فعل در آیه دیگر است; مثلاً می‌فرماید: ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ که این ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ ذیل آیه قبل است ﴿فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾; یعنی درباره دنیا و آخرت تفکر کنید این ﴿فِی الدُّنْیَا﴾ متعلق است و مفعول با واسطه است برای ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾; اما ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ در آیه قبل است و ﴿فِی الْدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ در آیه بعد. پس با هم می‌شود که در یک آیه باشد و گاهی می‌شود که در دو آیه باشد, گاهی این‌چنین تقطیع است و گاهی آن‌چنان وصل و گاهی این‌چنین فصل.
بیان نکاتی درباره نزول قرآن
حکمت را ما از نحوهٴ کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دست می‌آوریم چه حکمتی بود خودش می‌داند; ولی این‌چنین است که فرمود: ﴿تَتَفَکَرُون فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ با آن ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ آیه قبل تمام می‌شود و با این ﴿فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ﴾ که مفعول با واسطه است برای ﴿تَتَفَکَّرُونَ﴾ آیه بعد شروع می‌شود که این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث شد.
بنابراین ما قبل از اینکه ببینیم آیا این آیه با گذشته رابطه دارد یا با آینده مرتبط است باید اول خود آیه را بررسی کنیم, چون قرینه خارجی بعد از تأمل در قرینه داخلی است. با این دو دلیل و با این دو قرینه که با نازل شدن چهار تا حکم فقهی هرگز کافر ناامید نمی‌شود, گذشته از اینکه این چند تا حکم فقهی هم قبلاً نازل شده بود, معلوم می‌شود که با هم نازل نشدند یا اگر با هم نازل شدند به عنوان جمله معترضه نازل شده است گاهی انسان در خلال سخن یک مطلب مهمی را می‌گوید که در عین حال که با هم است ولی جمله، جمله معترضه است; مثل اینکه انسان دارد حرف می‌زند و خطری متوجه کسی شد یا اتوموبیلی به سرعت دارد می‌آید که می‌گوید: «آقا کنارتر برو», این «آقا کنارتر برو» با جمله‌های قبل و بعد هیچ ارتباط ندارد; اما برای نجات مخاطب به او می‌گوید که «آقا کنارتر برو». اینکه وسط کلام جمله‌ای را گفته که با قبل و بعد ارتباط ندارد را از خود آن جمله می‌شود استنباط کرد. حکمت اقتضا می‌کند که انسان در وسطِ حرف زدن برای نجات کسی بگوید «آقا کنارتر بیا» یا دارند با هم مباحثهٴ علمی می‌کنند, او بحث می‌کند که آیا شک در مقتضی حجت است یا نه در وسطها می‌بیند یک اتوموبیلی به سرعت دارد می‌گذرد و به رفیقش می‌گوید: «آقا کنارتر بیا» که این «آقا کنارتر بیا» نه با گذشته ارتباط دارد نه با آینده و لغو هم نیست و براساس حکمت هم گفته شد این جمله، جمله معترضه است خود جمله معترضه نشان می‌دهد که بر اساس حکمت در اینجا قرار گرفت و با گذشته و آینده ارتباط ندارد.
بنابراین سه نمونه ما در قرآن کریم داریم; نمونه‌هایی که از وحدت سیاق می‌توان کمک گرفت در قرآن زیاد است (این یک) نمونه‌ای که ما یقین داریم که این سیاق با هم‌ مرتبط‌اند نه تنها احتمال بدهیم، آن جریان حضرت موسیٰ و خضر و امثال ذلک است که پیداست سؤال و جواب است و یک قصه است و جریانی هم که یقین داریم این جمله فعلی با گذشته هیچ ارتباط ندارد حالا یا به عنوان جمله معترضه با هم نازل شدند یا بعدها به دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ائمه(علیهم السلام) مثلاً در جای خاص خود قرار گرفت. حالا آیه ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ آیا این با گذشته ارتباط دارد که از وحدت سیاق ما کمک بگیریم یا چیز مستقل است؟ حالا ممکن است که با هم نازل شده باشند ولی به عنوان جمله معترضه باشند یا بی هم نازل شده باشند نه با هم و به دستور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینجا قرار گرفت. فخررازی و مانند ایشان ده احتمال به عنوان شأن نزول ذکر می‌کنند که آن دهمی‌اش جریان غدیر خم است و جریان ولایت حضرت امیر(سلام الله علیه) است و بقیه مربوط به احتمالاتی است که هیچ کدام از آنها را نمی‌شود پذیرفت این آیه بررسی داخلی‌اش یک مطلبی را به ما می‌فهماند که مطمئن خواهیم بود که با گذشته و آینده رابطه ندارد (این نکته دوم).
نکته اول: نزول قرآن در بیست سال
بنابراین نکته اول آن است که قرآن کریم در طی بیش از بیست سال تدریجاً نازل شد [و] هرگز نمی‌توان یک آیه را با آیه قبل و با آیه بعد سنجید و معنا کرد.
نکته دوم: نزوول تدریجی قرآن
نکته دوم آن است که ما وقتی مطمئنیم قرآن به تدریج نازل شد سه احتمال می‌دهیم و سه گونه را از قرآن استنباط کردیم یکی اینکه یقین می‌دانیم مرتبط است یکی اینکه یقین می‌دانیم مرتبط نیست یکی اینکه احتمال می‌دهیم مرتبط باشد آنجا که یقین داریم ارتباط دارد نظیر سؤال و جواب خضر و موسیٰ(علیهما السلام) کاملاً از وحدت سیاق می‌توان کمک گرفت آنجا که یقین داریم به هم مرتبط نیستند حالا یا با هم نازل شدند به عنوان جمله معترضه یا بی هم; نظیر ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ و ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ﴾ اینجا دیگر سخن از وحدت سیاق مطرح نیست و جاهایی که ما نمی‌دانیم با هم نازل شدند یا نشدند از وحدت سیاق کاملاً می‌توان کمک گرفت (نکته دوم).
انسجام داخلی در این آیه [این است که] مربوط به آیهٴ ولایت است, آن وقت کاملاً با ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾ منسجم است و کاملاً با ﴿انما ولیکم الله﴾ منسجم است نه با ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ ، ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ با ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُم﴾ مرتبط است با ﴿لاَ تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْه﴾ مرتبط است کل اینها یک وحدت نظامی دارند که بعضی احکام کلامی‌اند, بعضی احکام فقهی‌اند, بعضی احکام حقوقی‌اند و بعضی احکام اخلاقی‌اند; اما کلامیها با هم مرتبط‌اند, فقهیها با هم مرتبط‌اند, اخلاقیها با هم مرتبط‌اند و حقوقیها هم با هم مرتبط‌اند. این‌طور نیست که با نازل شدن دو مسئلهٴ فقهی به عنوان حرمت مردار کافران از مسلمانها ناامید بشوند, نقشی ندارد, یک وحدت جامعی دارد که آن را به هم منسجم می‌کند, چون این هم مربوط به ولایت است; اما وقتی که ما بررسی داخلی را مقدم داشتیم بر سیاق خارجی, آن‌گاه می‌بینیم که این آیه پیام خاص خود را دارد [و] با آیات مناسب خود هماهنگ است نه با آیات قبل و بعد; مثل همان ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ﴾ حالا بحث در این است که این آیه ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ نظیر قصه موسی و خضر است که با هم نازل شدند یعنی با هم مرتبط‌اند یا نظیر قصهٴ ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ است که با گذشته ارتباط ندارد؟
الآن بحثمان در علوم قرآن نیست بلکه بحث در تفسیر است, بحث در این نیست که این آیه را چرا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد اینجا [باشد]؟ بحث در این است که آیه معنایش چیست؟ [ما باید] به این نکته بپردازیم که سرّ اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را دستور داد در فلان جا قرار بدهند چیست؟ یا اصلاً جمله، جملهٴ معترضه است; نظیر همین حرفهایی که ما داریم, در محاوره, در خلال آیات و در خلال سخن گاهی انسان یک مطلب مهمی را می‌گوید که اصلاً با گذشته و آینده رابطه نیست, همین مثالی که زدیم یا اگر کودکی در حال افتادن است یک سخنرانی در حال سخن گفتن است که بین مبتدا و خبر می‌گوید «دست بچه را بگیر» که این هیچ ارتباطی ندارد; اما نجات یک آدم آن‌ قدر مهم است که یک خطیب بین مبتدا و خبر چنین حرفی را می‌زند.
معنای حکمت این است که فصیحانه سخن بگوید و بلیغانه ادا کند, بلیغ یعنی به مقتضای حال حرف بزند. الآن اگر کسی شیرین حرف می‌زند در وسط سخن بگوید که آقا بچه را بگیر; این بلیغ است و به مقتضای حال سخن گفت. یک وقت است که در مجلس عزاست ولی بحث از تبریک و تهنیت است ولو فصیح حرف می‌زند ولی بلیغ نیست چون مقتضای حال نیست. یک وقت در مجلس نشاط سخن از عزا و ترحیم است این فصیح است ولی بلیغ نیست چون مقتضای حال نیست. یک وقت بحث در جبهه و جنگ است انسان از صلح حرف بزند شیرین حرف می‌زند فصیحانه است ولی بلیغانه نیست و مقتضای حال نیست و بالعکس; اما یک وقت در خلال سخنرانی می‌بیند که جان کسی در خطر است می‌گوید «بچه را حفظ کن» یا «در را ببند», این بلیغ است و به موقع سخن گفت ولو با گذشته و آینده هیچ ارتباطی ندارد مسلسل هم حرف می‌زند یک وقت است حکیم بلیغ به موقع می‌گوید که این کار را انجام بده وقتی حکمت ذات اقدس الهی تثبیت شده است و قرآن را به ما فرمودند که آنچه را که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بین مردم نهاد همان است و کتاب خداست نه اینکه در اذهان مردم باشد و آن را به عنوان کتاب بگویند، نه؛ فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»; من کتاب خدا را بین شما گذاشتم این مجموع مدوّن را برای هدایت شما گذاشتم و این مجموع مدون هم کلام خداست, یا با هم نازل شده است به عنوان جملهٴ معترضه و یا لحکمة است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: این را در فلان جا بگذارید; ولی ما قبل از شاهدهای بیرونی, از تحلیل درونی باید مدد بگیریم. جملهٴ ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ را شما هر چه بخواهید با ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ ارتباط بدهید می‌بینید که مقدور نیست, برای اینکه وقتی دستورات جهاد آمده آیه ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ نازل نشد, حالا به خاطر اینکه مردار حرام شد خدا بفرماید دیگر از امروز به بعد کافرها ناامید شدند! دیگر از امروز به بعد دین را بر شما کامل کردیم! با اینکه این چهار تا حکم فقهی قبلاً هم نازل شده بود. این است که اصلاً انسان یقین پیدا می‌کند که این ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ با ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ هرگز ارتباط ندارد.
حالا بحث در این است که این ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ﴾ از قبیل قصهٴ موسیٰ و خضر(سلام الله علیهما) است که جمعاً به منزله یک واحد است که گروهی از مفسرین اهل سنت می‌گویند؛ می‌گویند که قبل دربارهٴ تولّی یهودی و امثال ذلک است و الآن باید مسلمانها از تولّی آنها پرهیز کنند و از آنها بیزار باشند, آن وقت ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ که می‌خواهند به قبل ارتباط بدهند, یا نه ما وقتی درون آیه را بررسی می‌کنیم می‌بینیم مطلب خیلی مهم است (این هم یک نکته).
ما برای اینکه به درون آیه برسیم باید ببینیم که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه کسی بود و موانع تبلیغ رسالت او چه بود و آیا در این زمانی که آیه ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ نازل شده است آن موانع وجود داشت یا نداشت؟ چون آیه لحنش خیلی تند است: ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ که از باب اتحاد شرط و جزا و مقدم و تالی هم نیست; یعنی اگر این پیام را نرساندی اصل رسالت را نرساندی.
پیغمبر را ذات اقدس الهی این‌چنین معرفی می‌کند و می‌فرماید که من به او دستور دادم و گفتم: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ﴾; بدون اجازه وحی قبل از رسیدن وحی زبانت را حرکت نده (این یک)، بعد هم فرمود: ﴿وَ ما هُوَ عَلَیٰ الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾; پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به غیب ضِنَّت و بُخل نمی‌ورزد, ضَنین نیست, بخیل نیست که بعضی از اسرار غیب را کتمان کند و نگوید از مجموع اینها اول سورهٴ مبارکهٴ «نجم» به دست می‌آید که فرمود: ﴿وَ النَّجْمِ إِذا هَویٰ ٭ ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَویٰ ٭ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحیٰ﴾; یعنی هر چه را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید وحی است.
دو مطلب مورد توجه در دو آیه شریفه
از آن ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ﴾ (یک)، از این ﴿وَ ما هُوَ عَلَیٰ الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ (دو)، از ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَویٰ ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحیٰ﴾ (سه)، ما دو مطلب می‌فهمیم:
الف: ابلاغ دستورات خدا بوسیله پیامبر(ص)
یکی اینکه هر چه خدا به پیغمبر فرمود او به مردم ابلاغ کرد چون خدا امضا کرد فرمود او نسبت به غیب و وحی الهی ضنت و بخل نمی‌ورزد ﴿ما هُوَ عَلَیٰ الْغَیْبِ بِضَنینٍ﴾ هیچ ممکن نیست وحی‌ای بیاید و او کتمان بکند.
ب: وحی بودن گفته¬های پیامبر(ص)
مطلب دوم این است که نه تنها هر چه وحی است و او دریافت می‌کند و می‌گوید بلکه هر چه می‌گوید هم وحی است این دو قاعده کلی است یکی اینکه هر وحی‌ای را که بیابد می‌گوید و (چیزی را کتمان نمی‌کند [و] نگه نمی‌دارد)، یکی اینکه هر چه را هم به نام دین می‌گوید وحی است, پس پیغمبر یعنی چنین انسان کاملی است.
﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ﴾ یعنی پیغمبر در مسائل دینی براساس هوا حرف نمی‌زند پس براساس چه حرف می‌زند؟ لازمه‌اش این است که طبق وحی باشد; ولی این لازم را تصریح کرد و فرمود: ﴿إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحیٰ﴾.عقل نفسانی [و] شخصی می‌شود هوا در قبال وحی; عقل سلیمی که به نام نبوت خبر می‌دهد ـ چون به عنوان پیغمبر خبر می‌دهد و درباره دین دارد به شما خبر می‌دهد ـ چنین کسی اگر از خدا دریافت نکند پس معلوم می‌شود که «حرّک لسانه من عند عقله», در حالی که خدا فرمود: ﴿لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ﴾; زبانت را بدون وحی حرکت نده و این را هم قرآن امضا کرده است; یعنی خدا که به پیغمبر فرمود: بدون وحی زبانت را حرکت نده او هم بدون وحی زبانش را حرکت نمی‌دهد هر چه می‌گوید وحی است. پس هیچ چیزی نیست که پیغمبر از وحی بگیرد و کتمان بکند (این یک) و هیچ چیزی نیست که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان دین بگوید و از وحی نباشد (این دو) این خصیصهٴ پیغمبر است.
بیان موانع گفتن پیغمبر(ص)
نکته چهارم آن است که موانعِ گفتن پیغمبر چند چیز است؟ و آن موانع الآن برطرف شد یا نه؟ گاهی مانع، مشکلات و ترس اقتصادی است که مثلاً پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هراس داشته باشد ـ معاذالله ـ که اگر فلان مطلب را بگوید در تنگنای محاصرهٴ اقتصادی قرار بگیرد و فشار اقتصادی او را وادار کند که چیزی را کتمان کند (این یک)، یا فشار روانی و اجتماعی که او را در مسائل اجتماعی منزوی کنند, مسخره کنند و تحت استهزا قرار بدهند که وادارش کنند به سکوت (این دو)، یا مشکلات سیاسی است که وادارش کنند به انزوای سیاسی و حرف او در جامعهٴ سیاستمداران خریدار نداشته باشد (این سه)، یا ترس نظامی است که او را از پا در بیاورند (این چهار)، که چهار عنوان است.
معرفی پیامبر(ص)از طرف خداوند سبحان
ذات اقدس الهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را طوری معرفی می‌کند آن وقت که همهٴ این موانع وجود داشت پیغمبر پیغمبری‌اش را حفظ می‌کرد و الآن که همهٴ این موانع برطرف شد, الآن یعنی بعد از فتح مکه کل جزیرةالعرب خاضع شدند: ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْح ٭ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ در چنین فضایی این آیه نازل شد که اگر سخن از فشار مالی بود آن روزی که فقیر بود این فشار در او اثر نمی‌گذاشت [چه رسد به] امروز که غنی شد. آن روز آیات نازل شد که ﴿أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتیمًا فَآویٰ ٭ وَ وَجَدَکَ ضَالاًّ فَهَدیٰ ٭ وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى﴾ و در سورهٴ «منافقون» فرمود همین منافقین می‌گویند: ﴿لا تُنْفِقُوا عَلیٰ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّیٰ یَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾; آنها می‌گویند که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهانش را در محاصره اقتصادی قرار بدهید تا در اثر فشار اقتصادی او را رها کنند, خدا فرمود: خزاین آسمان و زمین به دست خداست و منافقین نمی‌دانند. در شعب ابی‌طالب که عملاً در تحت محاصره اقتصادی بود پیغمبر دست برنداشت پس فشار اقتصادی و مانند آن نمی‌تواند اثر بگذارد.
می‌ماند مسائل اجتماعی; آن روزی که پیغمبر را مسخره می‌کردند که او را منزوی کنند و به وسیله این استهزاهای اجتماعی او را به انزوای سیاسی بکشانند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه اینها را تحمل می‌کرد تا اینکه ذات اقدس الهی برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» است فرمود: ﴿فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ﴾; حالا دیگر تبلیغ را علنی کن آنهایی که تو را مسخره می‌کردند ما کفایت کار آنها را به عهده گرفتیم: ﴿إِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾.
می‌ماند فشار نظامی; آن روزی که تنها بود از هیچ چیز نمی‌ترسید, حالا امروز که همه خلع سلاح شدند [از هیچ کس نمی‌ترسد] آن روز که تنها بود طبق آیهٴ 84 سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿فَقاتِلْ فی سَبیلِ اللّهِ لا تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَسَیٰ اللّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ اللّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَ أَشَدُّ تَنْکیلاً﴾; تو در راه خدا بجنگ, حالا اگر تنها شدی و هیچ احدی تو را کمک نکرد باز باش و بجنگ; این فقط مخصوص پیغمبر است. برای دیگران یک حدّ معینی است, قبلاً یک سرباز موظف بود که در برابر بیست سرباز بایستد و بعد کم کم ذات اقدس الهی دید که قدرت اسلامی به حدّ نصاب رسید فرمود یک سرباز در برابر دو سرباز باید بایستد. اگر یک عده زیادی از بیگانه‌ها حمله کردند آنگاه فرار از زَحف و فرار از میدان جنگ شرعاً جایز است; ولی در برابر دو سرباز، یک سرباز مسلمان حق فرار ندارد; اما درباره پیغمبر چه؟ در هیچ شرطی از شرایط، فرار از میدان جنگ برای او جایز نیست ولو احدی او را یاری نکند, فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾.
آن وقتی که تنها بود و احدی به یاری او نمی‌شتافت و اگر هم احدی به یاری او نمی‌شتافت او موظف بود در میدان باشد, الآن که همهٴ سردمداران سیاسی و نظامی خلع سلاح شدند! پیامبر از چه بترسد معلوم می‌شود در چنین فضایی سخن از ترس اقتصادی نیست ترس اجتماعی نیست, ترس سیاسی نیست و ترس نظامی نیست. پیامبران عموماً منزّه از خشیت از غیر خدا بودند چه رسد به خاتمشان(علیهم آلاف التحیة و الثناء). در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» فرمود: ﴿الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللّهَ﴾; همهٴ انبیا در ترس موحّد بودند چه رسد به خاتمشان. این چه حالتی است که خدا به پیغمبر می‌فرماید: «بگو اگر نگفتی مثل آنکه اصل رسالت را ایفا نکردی و خدا تو را از دشمن و از مردم حفظ می‌کند برای اینکه خدا کافران را به مقصد نمی‌رساند»، این چیست؟
تبیین ترس معقول از ناحیه پیغمبر(ص)
این یک ترس داخلی است نه ترس نظامی; ترس از تحریک منافقان است که مبادا خدای ناکرده وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقدام بکند به نصب علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) برای امامت، آن‌گاه منافق کارشکنی کند [و] همین افرادی که حدیث‌العهد بالاسلام‌اند (آنها) را از دین برگرداند آن وقت پیغمبر مجبور بشود با مسلمانهای خودش که به او اقتدا کردند بجنگد. آیه که لحنش لحن تهدید است و پیغمبر هم که اهل تخلف نبود و این همه احکام را ذکر کرده است, این ترس یک ترس معقولی است و یک ترس مقبولی است. اگر همهٴ اینها ـ اینها حدیث‌العهد بالاسلام بودند ـ در اثر تحریک منافقان بگویند که این آمده و «جرّ النار الی قرصه» و خواست بر ما حکومت کند و بر ما مسلط بشود و تا خودش بود ـ معاذالله ـ بر ما حکومت عادی داشت بعد هم به دامادش سپرد که ما تحت سلطهٴ او باشیم و این معلوم می‌شود که الهی نیست و حقه است, آن‌گاه چه باید کرد؟ این درد را آدم باید چه کند؟ ترس از دین خداست نه بر خودش, ترس دارد که دین خدا ضایع بشود نه از خودش، خدایی محض است; اما فوق این خدایی آن اسم اعظم ظهور می‌کند.
یک وقت است که انسان از بعضی اسمای جزئیه می‌ترسد و یک وقت آن اسم اعظم ظهور می‌کند که ﴿إِنَّ اللّهَ لاَیَهْدِی﴾ که همه جا سخن از الله است, با اینکه یک جا که گفته, کافی بود و بقیه را باید ضمیر بیاورد و نباید اسم ظاهر بیاورد که فرمود: ﴿وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ﴾ [در صورتی که] باید بگوید «انه»; اینکه اسم ظاهر می‌آورد و کلمهٴ «الله» هم مطرح است برای این است که اینجا هم اسم اعظم ظهور می‌کند. فرمود تو از دین خدا نترس گرچه ظاهر این است که مردم این کار را می‌کنند و ترس هم داشت و دیدیم چه بر اسلام گذشت؟ این همان ترس پیش‌بینی‌شده بود ولی اگر نگفته بود این هم نمی‌ماند الآن که مانده است به برکت همان گفتن است.
بنابراین معلوم می‌شود که اگر به قول فخر رازی و امثال فخر رازی بگوییم این مربوط به آیات قبل است, آیات قبل که مربوط به یهودیها بود و الآن اینجا برای چه آیه نازل شد که خدا به پیغمبر بفرماید که اگر نگفتی اصل رسالت را اعلام نکردی و خدا تو را از مردم حفظ می‌کند؟ آیا دربارهٴ یهود است؟ چون آیات قبل مربوط به این بود که ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاریٰ أَوْلِیاءَ﴾ آیا یعنی از یهودیها نترس؟ یهودیها که اصلاً متواری شدند; آن بنی نضیرشان, آن بنی قینقاعشان, آن بنی‌قریظه‌شان و آن خیبری‌های‌شان، یهودی نماند و از طرف دیگر قبل از این هر چه خدا می‌خواست بگوید گفت؛ ﴿کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ﴾ گفت، دیگر از این بدتر؟ ﴿لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ﴾ را گفت، ﴿غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ گفت، ﴿وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ﴾ گفت، از این به بعد آیاتی نازل نشد! جناب فخر رازی که می‌گوید این مربوط به جریان یهودیهاست، حالا ﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾ چه چیزی بعد نازل شد؟
ما می‌گوییم این مطلبی است که یقیناً با یهود ارتباط ندارد، چرا؟ برای اینکه پیامبر از یهودِ متواری‌شدهٴ خلع‌سلاح‌شده‌ چه ترسی داشت؟ آن روزی که اینها صَیاصی داشتند به تعبیر سورهٴ «احزاب» ـ صیاصی یعنی کاخهای بلند و صیصیه این است ـ آن روزی که آنها اهل صیصیه و کاخ بودند که پیغمبر نمی‌ترسید و حالا که کوخ‌نشینِ فراری‌اند پیغمبر بترسد؟ جهل بد نیست ولی تجاهل بد است, آدم جاهل نمی‌داند که این عیب نیست, نرفت یاد بگیرد; اما بداند و کتمان کند بد است, این می‌شود تَعامی; یک وقت انسان کور است که کور است, یک وقت خود را به کوری می‌زند. پیغمبر آن روزی که یهود صیصیه داشت به تعبیر سوره «احزاب»، یعنی کاخ داشت، آن روز از اینها نمی‌ترسید و حالا که اینها اثاثشان را برچیدند: ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ و متواری شدند از اینها بترسد؟ آن هم چیزی نبود که پیغمبر فروگذار بکند و نگوید؛ همه چیز را گفته, از این به بعد که دیگر چیزی نازل نشد; ﴿غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ﴾ را گفته، ﴿کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ﴾ را گفته، ﴿لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ﴾ را گفته، ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَة﴾ را گفته.
بیان پیام خاص آیه شریفه
بنابراین این آیه نشان می‌دهد که یک پیام خاصی دارد و مربوط به مشرکین نیست, برای اینکه وقتی با مشرکین درگیر شد و همه بتهای اینها را شکست کاری نتوانستند بکنند، با یهودیها درگیر شد, با مسیحیها درگیر شد, آنها با ذلت جزیه پذیرفتند، فقط مانده این دشمنِ داخلی یعنی منافق که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾. اینها با دین و قرآن در جنگ‌اند و پیغمبر برای دین می‌ترسید نه برای خودش، خودش را برای دین می‌خواهد; اما دین را برای چه می‌خواهد؟ دین را برای خدا می‌خواهد. می‌گوید: من اگر بخواهم شهید بشوم که فخر ماست و اصلاً ما از اول برابر ﴿فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاّ نَفْسَکَ﴾ به میدان آمدیم, ما آمدیم که شهید بشویم و دین بماند; اما اگر دین را خدای ناکرده این منافقین بخواهند از دست مردم بگیرند ما چه بکنیم؟ بگویند پیغمبر ـ معاذالله ـ خواست حکومت بکند و تا خودش بود بر گرده ما سوار شد بعد هم داد به دامادش! ما با این چه بکنیم؟
خدا فرمود: تو بگو ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ﴾; اینها که واقعاً کافرند خدا نقشهٴ اینها را نقش بر آب می‌کند و نمی‌گذارد که نقشهٴ اینها به ثمر برسد این هدایت، هدایت تشریعی نیست چون خداوند همه را هدایت کرده: ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾. این هدایت نظیر آن است که ﴿وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ یا ﴿ وَلاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾. فرمود: ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾; اگر اینها مکرهای کوه‌افکن داشته باشند خدا ریشهٴ اینها را می‌کند, چون ﴿عِندَ اللَّهِ مَکْرُهُم﴾ هر کسی که حیله‌ای دارد بخواهد حایل بشود بین مسلمانها و هدف آنها این را می‌گویند حیله و این را می‌گویند مکر، خدا می‌فرماید هر کسی حیله کند; یعنی حایل بشود, حیلوله قرار بدهد بین مسلمانها و هدف آنها, این حیله و این مکر آنها در دست خداست ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ چون ﴿عِندَ اللَّهِ مَکْرُهُم﴾, لذا این مکر را خنثا می‌کند ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾, آن وقت این مکر را برمی‌گرداند علیه خود اینها: ﴿وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیّیء إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾.
یک وقت است که کسی می‌گوید مسلمانها مکری دارند و دیگران هم مکری دارند بالأخره یکی پیروز می‌شود و دیگری نه؛ یک وقت است که نه، به آن نظر نهایی همهٴ مکرها و حیله‌ها و نقشه‌ها نزد خداست و چون ﴿وَ عِندَ اللَّهِ مَکْرُهُم وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ و چون ﴿عِندَ اللَّهِ مَکْرُهُم﴾ است این مکر اثر ندارد. فرمود ما تا مدتی به اینها مهلت می‌دهیم; اما وقتی بخواهند ریشهٴ دین را بزنند که به اینها مهلت نمی‌دهیم. چهار نفر را شهید کردند یا چهار گوشه را منفجر کردند که ما تحمل کردیم; اما اگر بخواهند نور خدا را خاموش کنند: ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلاّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی