display result search
منو
تفسیر آیه 54 سوره مائده

تفسیر آیه 54 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 110 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 54 سوره مائده"
- عقیده مارکسیست‌ها درباره مسائل اخلاقی
- ارتداد ثمره محبت به یهودیت و مسیحیت
- حفظ آبروی مؤمن در پرتو عذاب الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾

ارتداد ثمره محبت به یهودیت و مسیحیت
بعد از اینکه فرمود یهودیها و مسیحیها را اولیای خود قرار ندهید و محبتهای آنها را در دل جا ندهید زیرا اگر کسی دوست آنها بود یا گرایش قلبی به سَمت آنها داشت در حقیقت از آنها محسوب می‌شود که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾، آن‌گاه فرمود که گاهی ثمرهٴ تلخِ این محبت باطل به صورت ارتداد ظهور می‌کند، اینکه فرمود: ﴿مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ﴾ نشانهٴ همان محبت بیجاست. علاقهٴ به کافر کم کم انسان را به کُفر می‌کشاند ـ معاذالله ـ :«المرءُ مع مَن احبّ»، لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ﴾؛ یعنی اینکه ما گفتیم با بیگانگان علاقهٴ درونی برقرار نکنید چه اینکه فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ﴾؛ دیگران را به اندرون قلبتان راه ندهید (یک)، مَحرم اسرار کشورتان نکنید (دو)، برای اینکه اینها ﴿لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ همهٴ اینها را تحلیل کرد و فرمود که اگر آنها را به درون قلبتان راه دادید یا به درون اسرارتان آگاهی بخشیدید خطر انحراف در پیش است، آن‌گاه در همین زمینه فرمود که مؤمنین! اگر از شما کسی مرتد بشود فقط به خود آسیب رسانده است. بنابراین آن ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ خطرش به این صورت ظهور می‌کند که ﴿مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ﴾ ارتداد که برگشت از دین خداست یک حُکم کلامی دارد که در آیهٴ 217 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت که فرمود: ﴿وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾. حکم فقهی هم دارد که در جای خود مطرح است و
بیان احکامی دیگر درباره ارتداد در آیه
حکمهای دیگری دارد که این آیه آن احکام را متعرض می‌شود. می‌فرماید که اگر کسی بر اثر گرایش با کفار مرتد شد _معاذالله_ او فقط به خود آسیب می‌رساند و به اسلام و نظام اسلامی و مسلمین صدمه‌ای وارد نمی‌شود، زیرا خداوند افراد پارسا و پرهیزکارِ مجاهدِ نستوه را می‌آفریند و آن خلأ را پُر می‌کند و دین را از گزند بیگانه‌ها حفظ می‌کند. پس حکم کلامی و فقهی ارتداد جداگانه مطرح است و این حکمهایی که یک شخصِ مرتد خیال بکند که حالا از نظام اسلامی فاصله گرفته اسلام یا مسلمین را به زحمت انداخت این‌چنین نیست: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾. مشابه آن در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح است آمده؛ آیهٴ 38 سورهٴ 47 این است: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾، گرچه آن مربوط به محبت کفار و ارتداد نیست. آیهٴ 38 سورهٴ 47 این است: ﴿‌ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی سَبیلِ اللّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾؛ اگر شما از نظر مسایل مالی به اسلام و مسلمین کمک نکردید خداوند شما را از بین می‌برد و گروهی دیگر را روی کاری آورد که دیگر مانند شما نخواهند بود. بنابراین اگر کسی دست از دین یا یاری دین بردارد فقط به خودش ستم کرده است. مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود:

تبیین اوصاف پنج‌گانه قوم
﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾، پنج وصف برای این قوم ذکر کرده است؛ اینها چه گروهی‌اند؟ از نظر تاریخ بر عدهٴ زیادی تطبیق شده است؛ هم بر ابوموسی اَشعری و هم فکران او، هم بر ابوبکر و قوم او، هم بر انصار، هم بر یمانیها که گفتند: «الایمان یمانی و الحکمة یمانیة» که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند تطبیق شده است و هم بر سلمان و قوم سلمان تطبیق شده است که این نقل را هم زمخشری در کشاف دارد و امین الاسلام در مجمع‌البیان؛ یعنی هم شیعه‌ها نقل کردند و هم سنیها که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که این قوم کیان‌اند؟ حضرت دست روی دوش سلمان گذاشت و فرمود: «هذا و ذووه... لو کان الدین معلّقاً بالثریا لتناوله رجال مِن ابناء فارس». با یک تفاوت مختصری که در تفسیر کشاف و در تفسیر امین الاسلام طبرسی است. نقل دیگر که دربارهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) است که حضرت فرمود: منظور از این قوم علی‌بن‌ابی‌طالب‌ و پیروان او است. دربارهٴ تطبیقش نسبت به حضرت امیر(سلام الله علیه) قرینه‌هایی است و مؤیداتی که آن قرینه‌ها و تأییدها این است که در جریان جنگ خیبر که عده‌ای می‌ترسیدند و دیگران را می‌ترساندند، پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لاعطین الرایة غدا رجلاً یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله»؛ من فردا پرچم جنگ خیبر را به دست کسی می‌دهم که دوست خدا و پیامبر است و خدا و پیامبر هم دوست او است که بعد دیدند که او «کراراً غیر فرّار» است و مانند آن که بعد دیدند فردا حضرت امیر(سلام الله علیه) را اِحضار کردند و پرچم را به دست او دادند ، این می‌شود ﴿یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾ و این مصداقی است برای آن، چه اینکه ﴿لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾
محل بحث در تطبیق آیه بر فرد یا افراد مخصوص
که در نهج‌البلاغه وجود مبارک حضرت امیر خودش را معرفی می‌کند که «إنّی لِمَن قَومٍ‌ لا تأخذهم فی الله لومةُ لائم» . این اوصافی که در این آیهٴ مبارکه ذکر شده است دربارهٴ حضرت امیر(سلام الله علیه) کاملاً قابل تطبیق است؛ ولی اشکال مشترکی نسبت به همهٴ بحثهای تاریخی است و آن این است که چه منظور ابوبکر و هم فکران او باشند، چه منظور ابوموسی اشعری باشد، چه منظور انصار باشند و چه منظور حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد ، با ظاهر این تعبیر که ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾ معلوم می‌شود که این قوم فعلاً نیستند و بعداً خدا اینها را خلق می‌کند و می‌آورد. بنابراین این اشکال مشترک هست از این جهت سخن بعضی از مُفسران تأیید می‌شود که گفتند این دربارهٴ پیروان حضرت مهدی(سلام الله علیه) (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است ، البته یکی از مصادیقش می‌تواند او باشد، برای اینکه ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾ معلوم می‌شود که در زمان پیغمبر این قوم نبودند و بعداً می‌آیند، چه اینکه کسانی که بعد از این آیه به دنیا آمدند و دین خدا را حمایت کردند و دارای این اوصاف پنج گانه بودند آنها هم می‌توانند مصداق این آیه باشند. بنابراین اگر در ایران و در کشورهای دیگر به نفع اسلام و مسلمین حرکتهایی شده است یا جهادی شده است که ﴿لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾، اینها هم مَشمول همین آیه هستند، چون آنها در حقیقت به عنوان تطبیق است و حَصر که نیست، برخلاف ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ﴾ که آیهٴ بعد است، آن دیگر تطبیق نیست و تفسیر است و مصداقش منحصر به فرد است؛ ولی این‌گونه از موارد می‌تواند مصادیق زیاد داشته باشد که کامل‌ترین مصداق زمانِ ظهور حضرت مهدی(سلام الله علیه عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و بقیه هم مشمول این آیه خواهند بود.
پنج وصف ذات اقدس الهی برای چنین قومی ذکر کرد: اوّل اینکه اینها محب خدا هستند و خدا را دوست دارند و خدا هم دوست اینهاست که قبلاً فرق محب و محبوب گذشت. دوم اینکه ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾

معنای «ذلول» از منظر زمخشری
می¬باشند؛ زمخشری در کشاف می‌گوید که این اذلّه جمع ذَلیل است نه جمع ذلول، چون ذلول به اَذلّه جمع بسته نمی‌شود به ذُلُل جمع بسته می‌شود ؛ اما امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) می‌فرماید که این اذلّه از ذِل است نه از ذُل، ذِل یعنی نرمی و رأفت و مهربانی و انعطاف و گذشت که همان معنای ذَلول را دارد. زمخشری می‌گوید: ذَلول بر اذلّه جمع بسته نمی‌شود؛ ولی از تفسیر اَمین‌الاسلام برمی‌آید که ذَلول به اذلّه جمع بسته می‌شود، گرچه این معنا را تصحیح نکردند. در اَقرب‌الموارد به صورت صریح می‌فرماید: ذَلول جمعش ذُلُل و اذلّه است و ذُلُل همین است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» ذات اقدس الهی به زنبورهای عسل دستور می‌دهد که ﴿کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً﴾؛ آیهٴ 69 سورهٴ «نحل» این است که خداوند به نحل وحی فرستاده است که شما از کوهها برای خود خانه اتخاذ کنید و از درختها برای خود خانه اتخاذ کنید و از میوه‌ها تغذیه کنید و راه الهی را که برای شما نَرم خلق شده است طی کنید، چه اینکه زمین را هم خداوند برای اهل زمین ذَلول خلق کرده است و اَرض ذلول است. اگر بخواهند روی آن راه بروند نرم است¬، بخواهند برای کشاورزی و باغداری آن را کندوکاو و شیار کنند نرم است بخواهند احداثِ قنات و چاه بکَنند نرم است و مانند آن. زمین برای ساکنین خود ذَلول است چه اینکه راههای عسل-سازی برای زنبورهای عسل هم ذَلول و نرم است. فرمود که این افرادی که محب خدا هستند و محبوبان الهی‌اند نسبت به مؤمنین نرم‌اند، اذلّه‌اند و ذَلول‌اند. گرچه خود زمخشری از لغویها محسوب می‌شود ولی به این تعبیر ایشان نمی‌شود اکتفا کرد؛ وقتی یک لغویِ ماهری در اقُرب الموارد می‌فرماید که ذَلول جمعش اذلّه است معلوم می‌شود که آن بیانی که طبرسی(رضوان الله علیه) و دیگران دارند تقویت می‌شود. کتاب اَقرب هم در مقدمه¬اش ملاحظه فرمودید که می‌گوید ما برای جمع‌آوری لُغاتِ عرب خودمان اوّلاً تلاش کردیم و از دیگران نگرفتیم و ثانیاً آن عربهایی که مجاور کشورهای غیر عربی هستند یا منطقه‌های غیر عربی هستند به آنجاها نرفتیم، بلکه در بادیه‌ها و در آن محورهای اصلی‌ای که عربِ محض و قوم می‌نشینند رفتیم، آنهایی که ارتباطشان با غیر عربها اصلاً بسته است نه غیر عرب آنجا می‌رود و نه آنها به جای دیگر می‌روند که زبانشان مشترک بشود. ما رفتیم آنجا و لغات را از آنجا شناسایی کردیم؛ اما عربهایی که مجاور کشورهای غیر عربی هستند، چون رفت و آمد دارند ما تعبیرات آنها و کلمات دارج و رائج آنها را محور قرار ندادیم و سالیان متمادی هم روی این کار زحمت کشیدند. بنابراین تقریباً اطمینان حاصل می‌شود که سخن صاحب اقرب الموارد اقرب باشد و نزدیک به واقع باشد که ذَلول به اذِلّه جمع بسته می‌شود. نشانه‌اش همین است که در اینجا با کلمه عَلی به کار رفت و فرمود: ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾. زمخشری که معتقد است در اینجا اذلّه جمع ذَلول نیست و جمع ذَلیل است؛ آن‌گاه این سؤال برای او مطرح است که باید می گفتند اذلّه است للمؤمنین نه اذلّه است علی‌المؤمنین، چون ذلیل استعلایی ندارد که این کلمه با عَلی استعمال بشود. اگر گفتند زید در برابر امر ذلیل است، می‌گویند ذلیلٌ عنده یا ذلیل له، نه ذلیلٌ علیه. ذلیل که دیگر با عَلی استعمال نمی‌شود.

علت عدم کاربرد کلمه «ذلیل» با کلمه «علی»
چرا کلمهٴ ذلیل با کلمه علی استعمال نمی‌شود؟ برای اینکه خودِ ذلیل فرومایه است و او اصلاً برجستگی ندارد تا از بالا اشراف داشته باشد. اگر کلمهٴ ذلیل با عَلی به کار رفت حتماً باید یک معنای دیگری در او تضمین بشود؛ اما درباره ذَلول، نرم بودن این دو قسم است: یک وقت است که از روی ضعف نرم است و یک وقت از روی بزرگواری نرم است؛ این گونه از افراد که مجاهد نستوه‌اند اگر نسبت به کسی نرم رفتارند از بالا اظهار انعطاف می‌کنند؛ مثل ﴿وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾. به چه کسی می‌گویند خَفضِ جَناح کرد؟ به آن طائری که قدرت پَرِش و پرواز دارد و در فضا حرکت می‌کند او اگر پَر پهن کرده است می‌گویند خَفضِ جَناح کرده است؛ ولی کسی که قدرت پَر کشیدن ندارد که نمی‌گویند خَفض جناح کرد! بنابراین این افرادی که آن‌قدر قدرت دارند که مجاهد فی سبیل‌الله باشند و از ملامت هیچ سرزنش کننده‌ای در هَراس نباشند معلوم می‌شوند که از موضع برتر و بالا حرف می‌زنند، چنین گروهی اگر نسبت به مؤمنین نرم باشند معلوم می‌شود که نرمش آنها از بالاست، لذا فرمود: ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾، این همان است که تواضع زگردن فرازان ممدوح است. اگر این چنین معنا کردید و این اذلّه را جمع ذَلول گرفتید و همان اقرب الموارد را تأیید کردیم، دیگر نیازی به این تکلف زمخشری نیست که ما بگوییم پس چرا با عَلی به کار رفت تا کسی بگوید معنای تَحنُّن و انعطاف در او تضمین شده است و از این جهت کلمه عَلی به کار رفت، نه این‌طور نیست. آن‌گاه این سیاق محفوظ است که ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ اگر نسبت به کافران خشن‌اند از موضع قدرت خشن‌اند و اگر نسبت به مؤمنان نرم‌اند از موضع قدرت نرم‌اند نه اینکه از موضع ضعف نرم باشند. در پایان سورهٴ «فتح» آیهٴ 29 این چنین است که ذات اقدس الهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را معرفی می‌کند و همراهان او را هم می‌ستاید که می‌فرماید: ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾، آنجا هم کلمه اشداء با عَلی به کار رفته است و آنجا جای آن دارد و شدّت هم با عَلی به کار می‌رود. اینها که اشدای عَلیَ الکفارند و رُحَمای بین خود هستند از موضع قدرت رحیم و مهربان‌اند نه از موضع ضعف. همینهایی که نسبت به کافران اشداء هستند همین گروه مقتدر نسبت به مؤمنین رحیم و مهربان‌اند. بنابراین این وصف دوم و سوم که ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾ داخله این هم باید تنظیم بشود که در درون خود باید این نرم‌رفتاری بشود که جامعه ساخته بشود، آن‌گاه نسبت به کافران عزیزانه برخورد می‌کنند. وصف چهارم این است که ﴿یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ﴾ که این معنایش روشن است. وصف پنجم این است که ﴿وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾؛ یک وقت انسان جهاد می‌کند که قضیه‌ای است در یک حادثهٴ کوچک و زودگذر، یک وقت است که درازمدت است که سَرزَنِشها دارد و مانند آن. فرمود اینها سرزنشِ هیچ سرزنش‌کننده‌ای را هم به حساب نمی‌آورند و از هیچ چیزی نمی‌ترسند: ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾. این اوصاف خَمسه نصیب چنین گروهی می‌شود که آن خلأ مرتدّین را اینها بجا پُر می‌کنند و کسانی هم هستند که از اینها برتر و بالاتر‌اند، چون ﴿وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ و وقتی واسع شد رحمتِ او بیش از اینهاست و علیم است و می‌داند که به چه کسی چه اندازه عطا کند و به چه کسی ندهد و آن خطر با این برطرف می‌شود. می‌ماند مسایل محبت و نرمی و خشونت نسبت به دیگران که اینها یک سلسله مسایل اخلاقی است که از مَلِکات نفسانی نشأت می‌گیرد. عده‌ای اخلاق را چه اینکه دین و عقیده را یک امر مَدسوس و مجعول می‌دانند. شما می‌بینید

عقیده مارکسیست‌ها درباره مسائل اخلاقی
که مارکسیستها اخلاق را به یک سَبکی معنا کردند چون مارکس حرف دیگری زده است و در مقابل گروهی بودند که اخلاق را به سَبک دیگر تفسیر کردند. عده‌ای گفتند مسئلهٴ عدالت و آزادی و فداکاری و اَمثال ذلک، اینها اَلفاظ بی‌محتواست و این الفاظ بی‌محتوا را کسانی اختراع کردند که بخواهند به بهانهٴ این الفاظِ بی‌محتوا خود را خوشحال کنند و در برابر قدرتمندان و قُلدران بجنگند وگرنه حُرّیت، عدالت و مُساوات بی‌محتواست. در مقابل مارکس و اَمثال مارکس این فکر را دارند که صَبر، زُهد، قَناعت، نِثار، ایثار، عَفو و گذشت الفاظِ بی‌محتوایی است که قُلدرها و زورمدارها اختراع کردند تا طبقهٴ محروم را به این معانی سَرگرم بکنند و خودشان بر آنها بتازند وگرنه زهد یعنی چه؟ صبر یعنی چه؟ وقتی شما به وحی مراجعه می‌کنید می‌بینید که برای همهٴ اینها ارزش اساسی قائل است؛ منتها حُرّیت را و آزادی را و استقلال را طرزی معنا می‌کند که نه قُلدر سوء استفاده کند و نه این ضعیف پایمال بشود؛ می‌گوید شما این حرّیت و آزادی را به عنوان ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ﴾ صَرف بکنید و صبر و قناعت و زهد و نثار و ایثار را در ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ مصرف بکنید؛ هم اخلاق ریشه‌های اساسی خود را یافت و هم کاربرد این ارزشهای اساسی مشخص شده است که کجا انسان آزادانه قیام بکند و کجا رادمردانه گذشت بکند؟ ذات اَقدس الهی مِحور اصلی قیام را همین اوصاف اخلاقی قرار داده است: محبت، تواضع، گذشت و مانند این قرار داد نِسبت به داخلهٴ اسلامی و نسبت به دیگران هم فرمود به اینکه ﴿أَعِزَّةٍ عَلَی الکَافِرینَ﴾. نسبت به آنها خیلی مقتدر و نسبت به خودتان هم خیلی مهربان و با گذشت باشید.
در سورهٴ مبارکهٴ «المنافقون» آنجا ذات اقدس الهی مشخص کرد و فرمود: ﴿لِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلکِنَّ المُنَافِقِینَ لاَ یَعْلَمُونَ﴾؛ عزت برای خدا و پیامبر و مؤمنین است و منافقین نمی‌دانند، منافقین خود را عزیز می‌پندارند که این چیز باطلی است و مخالف خود را ذلیل می‌دانند. در حقیقت این حصر کرده است و خدا هم می‌فرماید که اَمر به عکس است و عزت برای خدا و پیامبر و مؤمنین است یعنی منافقین ذلیل‌اند و نمی‌فهمند؛ نه می‌فهمند که عزت برای مؤمنین است و نه می‌فهمند که آنها نه تنها عزیز نیستند بلکه ذلیل هم هستند؛

حفظ آبروی مؤمن در پرتو عذاب الهی
اما اینجا با قرینه همراه است. ذلیل بودن چیز بدی است و وقتی بد بود نمی‌شود که وصف کمال قرار بگیرد. ذَلول بودن چیز خوبی است نه ذلیل بودن، فروتنی چیز خوبی است نه فرومایگی، فرومایگی بد است. این از روایات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) است که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده، قریب به این مضمون از معصوم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «ان الله عزّ وجل فوَّضَ الی المومن امورَه کلَّها و لم یُفَوِّض الیه ان یُذِلَّ نفسَه»؛ خداوند مؤمن را آزاد آفرید و کارهای او را آزادانه به او واگذار کرده است نه تفویض مصطَلَح، بلکه به او اجازه داد هر کاری را انجام بدهد؛ اما هرگز به او اجازه نداد که خود را ذلیل کند، چون آبروی مؤمن برای خود مؤمن نیست. انسان آیا می‌تواند کاری بکند که آبروی او در خطر باشد یا این کار شرعاً حرام است؟ اگر این کار شرعاً حرام است معلوم می‌شود که آبروی ما حق‌الله است نه حق‌الناس و برای ما نیست که هرجا خواستیم بریزیم. مؤمن از آن جهت که مؤمن است آبروی او آبروی الهی است و اگر مؤمن خود را خوار کرد آن وقت حیثیت ایمانی آسیب می‌بیند، لذا انسان مجاز نیست کاری کند که آبروی او در خطر باشد. یک وقت است که آبرو در خطر است و از باب تزاحمِ مهم و اهم است؛ همان‌طوری که انسان نمی‌تواند کاری بکند که جان او در خطر باشد ولی برای حفظ نظام اسلامی به شهادت روی می‌آورد، گاهی هم برای حفظ اسلام آبرو می‌دهد که آن {براساس} تزاحم اهم و مهم است که ذات اقدس الهی هم اجازه داد؛ مثل خود خون دادن و شهید شدن. غرض آن است که در سورهٴ «منافقون» به قرینهٴ تقابل اَعِزّه یعنی عزیزها و اذلّه یعنی ذلیلها که ذلیل در آنجا در حقیقت خود منافقین‌اند و اَعِز مؤمنین هستند؛ اما در اینجا به قرینهٴ داخلی‌ ﴿أَذِلَّةٍ عَلَی المُؤْمِنِینَ﴾ یعنی نسبت به آنها نرم‌اند نه اینکه نسبت به آنها فرومایه‌اند و ذلیل‌اند و خوارند. ارزشهای اخلاقی هم که این شد و اساس کار را ذات اقدس الهی همین مسایل اخلاقی می‌داند که مشکل را حل کرد و فرمود که از اینها مراحل بالاتر هم است که ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾. عمده مسئلهٴ آیهٴ 55 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است. نکته‌ای که در فرمایش مرحوم امین‌الاسلام در مجمع‌البیان است این است که ایشان فرمودند: اگر ما این را بر حضرت امیر تطبیق بکنیم رواست، برای اینکه این اوصافی که خداوند در همین آیهٴ محل بحث ذکر فرمود بر حضرت امیر منطبق است، چون در قضیهٴ خیبر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: من پرچم را به دست کسی می‌دهم که «یحب الله و رسوله ویحبه الله و رسوله». این باید ثابت بشود که آیا این جریان قبل از مسئلهٴ خیبر است یا بعد از مسئلهٴ خیبر؟ اگر بعد از مسئلهٴ خیبر باشد ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾ یعنی چه؟ قومی که خداوند اینها را می‌آورد و اینها محب خدا هستند و خدا محب اینها. قبل از جریان خیبر اگر باشد این تطبیق می‌شود؛ ولی این سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در زمان حجةالوداع نازل شده است، البته اگر بعد از جریان خیبر هم باشد باز قابل توجیه است، برای اینکه معنایش این نیست که این محبت تازه پدید می‌آید، ممکن است محبت سابقه داشته باشد. کسانی که محبوب خدا بودند و خدا هم محبوب آنها بود، آنها را خدا ذخیره کرده است و آنها بقیةالله‌اند و خدا آنها را ابقا کرده است برای روز مبادا؛ ولی به هر تقدیر مسئله خیلی روشن نیست و بعد از خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا لااقل بعد از نزول این آیه بهتر قابل تطبیق است.
اینکه فرمود: ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾ لااقل باید بعد از نزول این آیه باشد و برای قبل نیست، حالا لازم نیست بعد از پیغمبر باشد و ممکن است در زمان حیات او هم باشد، لذا اصناف رَدّه را به یازده قِسم شمردند که یازده قِسم مرتّد شدند، البته این دلیل عقلی بر حصر نیست و ممکن است بیش از اینها باشد. از جریان مُسَیلَمه کذاب گرفته تا دیگران که بعضی از این مرتدها در زمان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند و بعضیها هم بعد از پیغمبر بودند؛ اما ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾ حتماً بعد از نزول این آیه است، حالا ممکن است در زمان حیات خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین قومی آمدند یا بعد آمدند.
این اوصاف خمسه این است که اوّلاً رابطهٴ خود شخص با خدای او باید مشخص بشود که این اوّلین بحث است که فرمود: ﴿یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾. بعد از اینکه رابطهٴ شخص با خدای او مشخص شد، رابطهٴ شخص با جامعهٴ انسانی مشخص می‌شود و جامعهٴ انسانی هم یک عده مؤمن‌اند و یک عده کافر، او نسبت به مؤمنین باید ذَلول باشد و نسبت به کافرین باید عزیز باشد. وقتی که رابطه‌اش را با جامعهٴ انسانی حل کرد ارتباطش را با مکتب حل می‌کند و آن این است که ﴿یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ و برای اینکه این جهاد مستمر باشد و برای همیشه بماند و خالص باشد و چیزی او را از پا درنیاورد فرمود: ﴿وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ که این ﴿وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ به عنوان نمونه ذکر شد، «ولا یشتاقون الی جذبة جاذب»؛ نه ترس از ملامت آنها را از میدان جنگ باز می‌دارد و نه شوق به چیزهای جاذبه‌دار آنها را از جبهه باز می‌دارد؛ منتها در مسئلهٴ ﴿یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾ مأخوذ شد، برای اینکه اگر کسی محبوبش چیزی جز خدا نبود هیچ عاملی او را از جبهه باز نمی‌دارد. پس مسئلهٴ جاذبه در همان وصف اوّل از این اوصاف پنج‌گانه یاد شده است و مسئلهٴ دافعه را در وصف پنجم ذکر کردند.
تطبیق{این موارد} مثل همان آیهٴ 38 سورهٴ 47 که ﴿إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ﴾ باشد همین طور بود یا ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ که قبلاً بحث شد هم همین بود که اینها سنتهای الهی است؛ منتها تطبیق شده بر این موارد، لذا تا زمان حضرت حجت(سلام الله علیه) هم هست و اختصاصی به گروه مشخص ندارد. آن ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ که قبلاً بحث شد هم همین است؛ این یک هشداری است که فرمود اگر شما نشد دیگری. اینکه فرمود: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ معنایش این نیست که خدا اگر بخواهد شما را می‌برد و یک عدهٴ دیگر را می‌آورد، خدا هر روز دارد یک عده را می‌برد و یک عده را می‌آورد و دیگر ﴿إِن یَشَأْ﴾ گفتن نمی‌خواهد، خداوند یک عده را هر روز می‌برد و یک عدهٴ دیگر را ﴿یُحْیِی وَیُمِیتُ﴾؛ اما اینکه می‌فرماید: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ خطاب به همه است. در ذیل همان آیهٴ مبارکهٴ ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ آنجا مطرح شد که این خطاب عام است حتی نسبت به ما روحانیون و کسانی که در این کسوت مقدس روحانیت هستیم؛ ما هم اگر به وظیفهٴ عالم دینی عمل نکنیم شامل ما هم می‌شود. فرمود که اگر شما که عالمان دین هستید به وظیفه‌تان عمل نکردید شما را خدا می‌برد و یک عده روحانیون وارسته می‌آورد،{این یک} اصل کلی است که قابل تطبیق بر همه است. این‌گونه از هشدارها را قرآن در کنار مسایل اخلاقی و موعظه‌ای ذکر می‌کند و اگر دربارهٴ اصل قدرت بخواهد بحث کند می‌فرماید: «یحیی و یمیت» عده‌ای را احیا می‌کند و اماته و احیا به دست اوست: ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾؛ اما اینکه می‌فرماید: ﴿إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ﴾ این اگر بخواهد شما را می‌برد، معلوم می‌شود که آن اصل کلیِ ﴿یُحیْی وَیُمِیتُ﴾ را نمی‌خواهد بگوید، چون اصل کلی که هست: اگر ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ است، اگر ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾ ، اگر همواره یک عده‌ای به دنیا می‌آیند و یک عده رخت برمی‌بندند و احیا و اماته به دست خداست: ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ ، دیگر این را لازم نبود که به صورت تعلیق بفرماید: ﴿إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ ٭ وَمَا ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ﴾ . این ﴿إِن یَشَأْ﴾ گفتن برای آن است که هر کسی در هر سِمَت است خدا به او هشدار می‌دهد که اگر در این صفت امینانه رفتار نکردی خدا تو را می‌برد و یک عده یا فرد دیگر که لائق است به جای تو می‌آید. حالا آیهٴ مهم همان آیهٴ 55 است که او را باید بیشتر مطالعه بفرمایید.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی