display result search
سخنرانی آیت الله حسین انصاریان با عنوان "آثار یاد مرگ"
جبرئیل به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله عرضه داشت: "هرطور که می خواهی زندگی کن؛ ولی سرانجام خواهی مُرد. هرچه را که می خواهی، دوست بدار؛ ولی سرانجام از آن جدا خواهی شد. هرگونه می خواهی عمل کن؛ ولی روزی با آن ملاقات خواهی کرد. شرف مومن، به نماز گزاردنش در دل شب و عزّتش در خوددارى از لطمه زدن به آبروى مردم است."
بر خلاف مشرکان که مرگ را پایان حیات می دانند، مرگ، سرآغاز روبه رو شدن با اعمال و کردار است. آیات پایانی سوره ی مبارکه ی "یس" به داستان شخصی اشاره می کند که تکه استخوانی را برداشت و به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: خدا چگونه این استخوان را زنده خواهد کرد در حالیکه پوسیده است؟ خدا به رسولش فرمود: "به او بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار، آن را آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است."
کسی که به یاد مرگ و قیامت باشد، زیر بار ارتکاب گناه نخواهد رفت. در شهر بلخ، زنی زیباچهره بود که شوهرش از دنیا رفت. در بازار بلخ، نزد آهنگری آمد و تقاضای کمک کرد. او برای کمک کردن، شرط انجام گناه را پیشنهاد داد. وقتی به مکان خلوتی رسیدند، آهنگر دید بدن زن به لرزه افتاده! گفت: چه شده؟ زن گفت: چگونه می گویی اینجا مکان خلوتی است؛ درحالی که پنج نفر، ناظر اعمال ما هستند: دو فرشته که مأمور ثبت اعمال تو هستند و دو فرشته برای من و پنجمین شاهد، خود خداست! آهنگر از خواب غفلت، بیدار شد و نصف اموالش را به آن زن و فرزندان یتیمش بخشید.
جبرئیل به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله عرضه داشت: "هرطور که می خواهی زندگی کن؛ ولی سرانجام خواهی مُرد. هرچه را که می خواهی، دوست بدار؛ ولی سرانجام از آن جدا خواهی شد. هرگونه می خواهی عمل کن؛ ولی روزی با آن ملاقات خواهی کرد. شرف مومن، به نماز گزاردنش در دل شب و عزّتش در خوددارى از لطمه زدن به آبروى مردم است."
بر خلاف مشرکان که مرگ را پایان حیات می دانند، مرگ، سرآغاز روبه رو شدن با اعمال و کردار است. آیات پایانی سوره ی مبارکه ی "یس" به داستان شخصی اشاره می کند که تکه استخوانی را برداشت و به رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت: خدا چگونه این استخوان را زنده خواهد کرد در حالیکه پوسیده است؟ خدا به رسولش فرمود: "به او بگو: همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار، آن را آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است."
کسی که به یاد مرگ و قیامت باشد، زیر بار ارتکاب گناه نخواهد رفت. در شهر بلخ، زنی زیباچهره بود که شوهرش از دنیا رفت. در بازار بلخ، نزد آهنگری آمد و تقاضای کمک کرد. او برای کمک کردن، شرط انجام گناه را پیشنهاد داد. وقتی به مکان خلوتی رسیدند، آهنگر دید بدن زن به لرزه افتاده! گفت: چه شده؟ زن گفت: چگونه می گویی اینجا مکان خلوتی است؛ درحالی که پنج نفر، ناظر اعمال ما هستند: دو فرشته که مأمور ثبت اعمال تو هستند و دو فرشته برای من و پنجمین شاهد، خود خداست! آهنگر از خواب غفلت، بیدار شد و نصف اموالش را به آن زن و فرزندان یتیمش بخشید.
کاربر مهمان