- 532
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 117 تا 124 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 117 تا 124 سوره نساء"
- معنای اسناد اضلال و هدایت به خداوند
- اثبات اختیار برای انسان در کنار نقل کلام شیطان
- لزوم وجود شیطان در نظام عالم خلقت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ إِناثًا وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاّ شَیْطانًا مَریدًا ﴿117﴾ لَعَنَهُ اللّهُ وَ قالَ َلأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیبًا مَفْرُوضًا ﴿118﴾ وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ وَ َلأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا ﴿119﴾ یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُورًا ﴿120﴾ أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا ﴿121﴾ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً ﴿122﴾ لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ﴿123﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا ﴿124﴾
فخررازی در تفسیرش دو مطلب را نقل میکند و رد میکند و از موارد سخت تضارب آرای تفکر اعتزالی و اشعری همین آیه است.
برداشت زمخشری از ﴿وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾
میگوید ظاهر آیه این است که شیطان گفت: ﴿وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾ اضلال را به خود اسناد داد یعنی حرف زمخشری این است ، چون زمخشری تفکر اعتزالی دارد آنها نوعاً قائل به تفویضاند. شیطان گفت من اینها را گمراه میکنم، اضلال به خدا اسناد داده نشد و به شیطان اسناد داده شد، پس خداوند امر اضلال را به شیطان واگذار کرد، این براساس تفویض است.
مطلب دوم آن است که اضلال به معنای خلق و آفرینش ضلالت نیست، زیرا شیطان خالق نیست در حالی که اضلال به شیطان اسناد داده شد. پس اینکه اشاعره میگویند اضلال به معنای خلق و آفرینش ضلالت است این درست نیست.
این دو مطلب است که زمخشری بیان کرد
رد فخر رازی بر سخن زمخشری
فخررازی این دو مطلب را نقل کرد حالا دارد جواب میدهد. میگوید اولاً این ﴿َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾ حرف شیطان است و حرف شیطان حجت نیست [بلکه] کلام خدا حجت است نه کلام شیطان. در قرآن شیطان، اضلال را به خود اسناد داد این دلیل نیست بر اینکه مضل، شیطان است چون این کلام شیطان است نه کلام الله و از طرفی دیگر شیطان سخنش در قرآن، پراکنده است؛ مضطرب است؛ گاهی برابر جبر سخن میگوید گاهی طبق تفویض سخن میگوید گاهی مردد بین جبر و تفویض است. آنجا که طبق جبر سخن میگوید در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» اینچنین گفت؛ آیهٴ 39 سوره «حجر»: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾ اغوا و گمراهی را به خدا اسناد داد.
البته بین ضلالت و غوایت فرق است؛ ضلالت یعنی گمراهی و غوایت یعنی بیهدفی. گاهی هر کدام از اینها ممکن است جای دیگر استعمال بشود ولی «اغوا» یعنی بیهدف کردن «اضلال» یعنی از راه به در بردن. به هر تقدیر در اول این آیه 39 گفت: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾ این نشانه جبر است. بعد در همین آیه در جمله دیگر گفت ﴿َلأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾؛ من بندگان تو را گمراه میکنم نه تو گمراه بکنی. پس صدر آیه نشانه جبر است، ذیل آیه نشانه تفویض است. پس گاهی شیطان حرفش برابر جبر است گاهی حرفش برابر تردید گاهی هم مردد است. نظیر آنچه در سورهٴ «قصص» بیان کرد؛ آیه 63 در سوره «قصص» آیه 63 این است: ﴿قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیّانا یَعْبُدُونَ﴾. فخررازی میگوید این آیه، نشانه تردید شیطان است که اینها گفتند: ﴿رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ﴾ یعنی اینهایی را که گمراه شدند ما گمراهشان کردیم گیرم ما گمراه کردیم؛ اما ما را چه کسی گمراه کرد؟ ﴿کَما غَوَیْنا﴾؛ اگر ما آنها را گمراه کردیم و سبب گمراهی آنها شدیم سبب گمراهی ما کیست؟ بنابراین جواب اولی که فخررازی میدهد این است که این کلام، کلام شیطان است نه کلام خدا، پس دلیل بر مکتب تفویض نیست. ثانیاً شیطان، سخنش در قرآن پراکنده است گاهی براساس جبر حرف میزند گاهی براساس تفویض گاهی براساس تردید بین المکتبین سخن میگوید، این خلاصه جوابی است که فخررازی به زمخشری میدهد . یک بحث در قرآنشناسی است، یک بحث در مسائل تفسیری.
رد استدلالات فخر رازی و زمخشری
در این جاهای حساس معلوم میشود که چه کسی در تفسیر مجتهد است و چه کسی در تفسیر ناقل است. فخررازی خب یک عالم بزرگواری است؛ اما وقتی به آن عمق مسائل برسد معلوم میشود که او در تفسیر مجتهد نیست.
بلاتکلیف نماندن مطالب در قرآن
اما مطلبی که به قرآنشناسی برمیگردد قرآن، مجموعه قصص و آرا و اقوال نیست که قولی را نقل بکند و صحت و سقم او را امضا یا ابطال نکند. هر حرفی را که قرآن نقل کرد خواه از جن خواه از انس خواه از ملک خواه از مؤمن خواه از کافر، به تقریری یا به تقریبی اگر حق است امضا میکند و اگر باطل است ابطال میکند، اینچنین نیست که حرفی را نقل بکند و از او بگذرد این مربوط به قرآنشناسی است نه مربوط به تفسیر.
معنای اسناد اضلال و هدایت به خداوند
اما آنچه مربوط به این سه طایفه از آیات یا سه طایفه از جملههای قرآن برمیگردد قرآن، کاملاً مسئله اختیار و نفی جبر و تفویض را مشخص کرده است. اولاً اینکه زمخشری گفت اضلال، در قرآن به خدا اسناد داده نشد اینچنین نیست. در بسیاری از آیات، اضلال به خدا اسناد داده شد که خدا هم هادی است هم مضل است؛ منتها همان طوری که در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید قرآن دو هدایت را به خدا اسناد میدهد و یک اضلال را در هدایت دو قسمش برای خداست یک هدایت ابتدایی که خداوند همگان را راهنمایی کرده است ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است. یک هدایت پاداشی است؛ هدایت پاداشی این است که اگر کسی برابر راهنماییهای عقل و وحی طریق دین را طی کرد خداوند یک حالت انجزا و گرایشی به او میدهد که مسائل دینی را به خوبی میفهمد و با علاقه انجام میدهد قلبش برای پذیرش مواعظ الهی باز است؛ به آسانی به طرف کارهای خیر جذب میشود، رفقای خوبی نصیب او میشود شاگردان خوبی معلمین خوبی مؤلفات خوبی درس و بحث خوبی؛ اینها همه توفیقات الهی است داشتن یک رفیق خوب یک استاد خوب یک شاگرد خوب یک همبحث خود همحجره خوب؛ همه اینها جزء توفیقات الهی است، این هدایتهای پاداشی است که خدا نصیب هر کس نمیکند. هدایت ابتدایی نصیب همه میشود اصل راهنمایی اگر کسی طبق این راهنمایی حرکت کرده است و مقداری از راه را با حسن اختیار خود طی کرد از آن به بعد، راه را به آسانی طی میکند ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ ، این درباره دو قسم هدایت.
کیفری بودن اضلال خداوند
درباره اضلال هرگز خدا اضلال ابتدایی ندارد که بدئاً کسی را گمراه بکند اینچنین نیست، بلکه از درون و بیرون او را به حق راهنمایی میکند. ولی اگر کسی با داشتن راهنمای درون به نام عقل و فطرت و راهنمای بیرون به نام وحی و شریعت، با سوء اختیار خود راه باطل را طی کرده است خدا به او مهلت توبه میدهد که برگردد، مواعظی را به او ابلاغ میکند که متنبه بشود. اگر با شنیدن مواعظ با داشتن مهلت توبه نکرد و برنگشت از آن به بعد، خدا او را میگیرد. رفقای بد قرین سوء، ﴿وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانًا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ﴾ ؛ یک رفیق بدی از درون یک رفیق بدی از بیرون او را به طرف گناه کاملاً سوق میدهد و دستش هم برای گناه باز است و قلبش هم برای پذیرش مواعظ الهی بسته است، اینها اضلالهای کیفری است؛ اما اینچنین نیست که شخص را بالکلّ ممنوع کند از پذیرش موعظه یا توبه کردن و مانند آن.
فرمود اگر کسی را خدا بخواهد هدایت کند به او شرح صدر میدهد و اگر کسی را بخواهد بگیرد قلبش را میبندد، این را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 125 فرمود: ﴿فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ﴾؛ مثل اینکه میخواهد به آسمان برود نفسش بند میآید. بعد در ذیل آیه فرمود: ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این تنگی دل و بستن راه موعظه، کیفر خداست که رجس است بر کسی این رجس حکومت میکند که او ایمان نیاورده باشد، خب نظیر آنچه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت؛ آیهٴ 26 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿ یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا وَ یَهْدی بِهِ کَثیرًا﴾؛ اما ﴿و ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ که از این تعبیرات دو نکته معلوم میشود: یکی اینکه اضلال به خدا اسناد داده شد؛ ثانیاً این اضلال، اضلال کیفری است نه اضلال ابتدایی.
پرسش:...
پاسخ: آن طبق اختیار بود؛ اضلال به سوء اختیار خودش بود یعنی ذات اقدس الهی از او خواست که چرا سجده نکردی، این استکبار درون خود را با این امتحان الهی بیرون آورد که حالا میرسیم به آن ﴿أَغْوَیْتَنی﴾ که جواب دوم است.
پس اما جواب اول پس اینکه زمخشری گفت اضلال به خدا اسناد داده نشد اینچنین نیست [بلکه] اضلال به خدا اسناد داده شد فراوان؛ منتها اضلال خدا اضلال کیفری است. مثل اینکه یک معلم هم تنبیه دارد و هم تشویق ولی تشویق و تکریم معلم دو قسم است، تنبیهاش یک قسم است. آنجا که تکریم ابتدایی دارد همه نوآموزها را محترم میشمارد دوست دارد گرامی میدارد، این تکریم ابتدایی است. اگر در بین اینها کسی کارآمدتر بود او را گرامی میدارد تشویق میکند این هم تکریم پاداشی است. ولی تنبیه ابتدایی ندارد همین که وارد شد کسی را بزند بداخلاقی کند، اینچنین نیست. تنبیه فقط در حالت کیفر است؛ اما تکریم و تجلیل دو قسم است: یک تکریم ابتدایی که عمومی است و یک تکریم پاداشی که برای خواص است. ذات اقدس الهی هم هدایت را هم اضلال را به خود اسناد داد ولی در موقع هدایت فرمود: ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است، در موقع اضلال فرمود: ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هم به صورت بازتر یاد شد؛ آیه چهار سوره «ابراهیم» این است: ﴿فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾؛ هر که را خدا بخواهد هدایت میکند و هر که را خدا بخواهد گمراه میکند؛ لکن در همان سوره «ابراهیم» آیه 27 اینچنین بیان فرمود: ﴿یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی اْلآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ﴾.
مشابه این در موارد دیگر هست که ﴿یُضِلُّ اللّهُ الْکافِرینَ﴾ ؛ این ﴿وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ﴾، ﴿یُضِلُّ اللّهُ الْکافِرینَ﴾ و مانند آن از باب تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت است خواهد بود. چرا این شخص را گمراه کرد، برای اینکه ظالم است به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرد و در توبه هم به روی او باز بود و این در را وارد نشد کافر و ظالم اینچنین است. پس اینکه اضلال به خدا اسناد داده نشد که زمخشری پنداشت ناتمام است و اضلال به خدا اسناد دارد؛ اما نه آن طوری که فخررازی و سایر متفکران اشعری میپندارند که این بوی جبر بدهد، بلکه بوی اختیار میدهد نه بوی جبر [و] نه بوی تفویض این خلاصه جوابی که از مطلب اول داده میشود.
پرسش:...
پاسخ: آن هم قبلاً بحث شد که از وجود مبارک امام(علیه السلام) سؤال کردند و این روایت را مرحوم ابنبابویه قمی در کتاب شریف توحید صدوق نقل کرده است که از حضرت(سلام الله علیه) سؤال میکنند که شقی در بطن مادرش شقی است یعنی چه؟ فرمود معنایش این است که ذات اقدس الهی میداند که این وقتی متولد شد «سیعمل اعمال الاشقیاء» ؛ خدا میداند این شخص وقتی به دنیا آمده با داشتن راههای هدایت، با امکان اهتدا به سوء اختیار خود راه شقا را طی میکند، چه اینکه درباره سعید هم اگر یک چنین چیزی وارد شده باشد آن هم به همان معنا است، خب این خلاصه جواب اول.
اثبات اختیار برای انسان در کنار نقل کلام شیطان
سخن دوم فخررازی، سخن فخررازی که گفته است کلام شیطان، مضطرب است اینچنین نیست . در هر آیهای که خداوند کلام شیطان را ذکر میکند، قبلش یا بعدش یا همراه با او شاهد نفی جبر و نفی تفویض و اثبات اختیار را یاد میکند. در همان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که از دو اغوا سخن به میان آمده است که شیطان گفت: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾ ، قبلش اینچنین است فرمود: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلاّ إِبْلیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ ٭ قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ این احتجاج نشان میدهد که ابلیس در کار خود نه مفوَّض بود نه مجبور، اگر کار به او تفویض شد دیگر جا برای سؤال نیست اگر او مجبور بود در گناه، باز هم زمینه برای سؤال نیست. خدا دارد از او سؤال میکند سؤال توبیخی نه سؤال استیضاح ﴿قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ این سؤال اعتراضآمیز، ﴿قالَ لَمْ أَکُنْ ِلأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ ؛ گفت من آن کسی نیستم که در برابر چیزی که از گل ساخته شد یا حمأ مسنون ساخته شده یا از لجن و لای ساخته شده سجده بکنم. این نفی سجود را به خود اسناد داد؛ گفت من این کار را نمیکنم، نه اینکه من مجبورم به ترک سجده. هم از آن سؤال اعتراضآمیز ذات اقدس الهی پیداست که شیطان مجبور نبود، هم از اینکه شیطان با سوء اختیار خود چنین راهی را طی کرده است معلوم میشود مجبور نبود. آنگاه اغوای شیطان که شیطان به خدا میگوید من را اغوا کردهای این میشود اغوای کیفری، نه اغوای ابتدایی.
لزوم وجود شیطان در نظام عالم خلقت
پرسش:...
پاسخ: یعنی وجود شیطان در عالم لازم است بله، لازم است دیگر؛ مثل وجود جهنم لازم است. غرض آن است که در بحثهای قبل هم به عرض رسید که وجود جهنم در کل نظام خوب است، وجود شیطان در کل نظام خوب است ما باید از جهنم بپرهیزیم و شیطان را لعن بکنیم ولی جهنم و شیطان، مخلوق خدایند و هر دو از آیات الهیاند. اگر با چشم مهندس به خلقت نگاه بکنیم میبینیم وجود شیطان لازم است وجود جهنم هم لازم [است] و تکلیف خودمان را بخواهیم بررسی کنیم باید از جهنم بپرهیزیم و از شیطان اجتناب بکنیم و او را لعن کنیم، برای اینکه انسان اگر بخواهد به جایی برسد مثل فرشته که نیست، بالأخره یک وسوسهای دارد این وسوسه هم عامل طلب میکند. هر کسی به هر جایی رسید در اثر شرکت در جهاد اکبر و پیروز شدن در این میدان بود، آن ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ در اثر مبارزه با همین وساوس است. غرض آن است که آیاتی که دلالت میکند بر اینکه اصل خلقت جهنم اصل خلقت شیطان و مانند آن در کل نظام احسن لازم است یک مطلب است؛ یکی اینکه شیطان هیچ نقشی ندارد جز دعوت.
پرسش:...
پاسخ: عذاب به این معناست؛ مثل اینکه وجود مرض در عالم ضرورت دارد تا پزشکی ترقی کند و علم ظهور کند و مانند آن؛ اما همه ما موظفایم که از مرض فاصله بگیریم. موجودی در عالم لازم است؛ اما حالا او نشد دیگری. اگر کسی بخواهد به کار خدا اعتراض بکند جوابش این است که نظام احسن، شیطان طلب میکند. بخواهد شیطان را تبرئه کند مقدور نیست، برای اینکه شیطان به سوء اختیار خود این کار را کرده است. الآن ما برای اینکه خواص اشیاء مشخص بشود و این همه اسرار عالم طبیعت روشن بشود یا جراحی ترقی بکند، موظفایم که خود را مریض بکنیم یا به تصادف مبتلا بکنیم برای اینکه جراحی ترقی بکند، ما همه موظفایم که از مرض بپرهیزیم و از تصادف نجات پیدا کنیم در عین حال که میدانیم اگر این تصادفها نباشد و اگر این بیماریها نباشد نه پزشکی و آگاهی به اسرار طبیعت ترقی میکند نه جراحی. از دید نقشه مهندس بخواهیم نگاه بکنیم میبینیم وجود شیطان در عالم لازم است وجود جهنم هم لازم است، چون بسیاری از مردم از ترس جهنم گناه نمیکنند و بخواهیم خود این شیطان را ببینیم میبینیم این کار بدی کرده است، حالا یک وجود شَرور در عالم لازم است حالا چرا زید باشد؟ عمرو باشد چرا عمرو باشد؟ بکر باشد، غرض آن است که هر کدام به سوء اختیار خود این راه را طی کردند.
اضلال کیفری شیطان از طرف خدا
به هر تقدیر از آن اصل پیداست که شیطان در اثر اضلال کیفری به این وضع مبتلا شد، چون ملاحظه فرمودید [شیطان] سالیان متمادی داشت عبادت میکرد حالا یا شش هزار سال است دنیایی بود یا شش هزار سال اخروی؛ در بیان نورانی حضرت در نهجالبلاغه است که «کان قَد عَبَد الله سِتَّة آلاف سنةٍ لا یُدری» نه من نمیدانم نه «لا ادری» «لا یُدری» معلوم نیست یعنی شماها نمیدانید وگرنه آن کسی که میگوید: «لو کشف الغطاء ما ازْدَدت یقینا» یا میگوید «ما کنتُ اَعبد ربّا لم أرَه» او بالاتر از این مسائل است. به هر تقدیر، سخن از «لا ادری» نیست [بلکه] سخن از «لا یُدری» است؛ معلوم نیست برای دیگران که این شش هزار سال دنیاست یا شش هزار سال آخرت است . چنین شخصی، جاه طلب هم میشود ولی پس عبادت را داشت؛ او اگر مجبور به گناه بود که شش هزار سال اطاعت نمیکرد.
نحوه اغوای او اغوای کیفری است. اول، خدا همه را امر کرد و در بین آنها شیطان هم مأموریت یافت به سجده کردن. فرشتگان به حسن اختیار سجده کردند شیطان به سوء اختیار سجده نکرد و مورد اعتراض خدا قرار گرفت. وقتی مورد اعتراض قرار گرفت دیگر متنبه نشد، اینجا هم سرسختی کرد. یک وقت است کسی گناه میکند در محکمه هم وقتی که وارد شده است، در برابر آن دستگاه میایستد؛ میگوید من اصلا ًقبول ندارم قانون شما را. یک وقت است کسی گناه میکند وقتی که متوجه شد میگوید که ﴿تُبْتُ إِلَیْکَ﴾ ، شیطان هم گناه کرد ﴿أَبی وَ اسْتَکْبَرَ﴾ هم در محکمه در برابر حاکم ایستاد، گفت بله به نظر من نباید این کار را میکردم. خب چنین کسی گرفتار اغوای کیفری است، فرمود حالا که اینچنین است: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی﴾ این شده اغوای کیفری از این به بعد دیگر شیطان روی نجات نمیبیند.
بررسی شبههٴ علت خلق شیطان
اما آن مسئله خلقت شیطان، آن در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مفصل بحث شد که فایده خلقت شیطان چه بود. یک پنج, شش تا شبههای است که متأسفانه از مسیحیت آمده به اسلام از این انجیلها ترجمه شده و نوع این شبهات را هم مرحوم صدرالمتألهین (رضوان الله علیه) ذکر کردند و ابطال کردند. فخررازی از این شبههها که تفکر اشعری را تأیید میکرد خوشحال شد؛ میگوید که اگر شیطان به خدا بگوید که تو که میدانستی من چنینم چرا مرا خلق کردی؟ اگر بگوییم نمیدانست که با علم مطلق خدا سازگار نیست. اگر بگوییم میدانست، پس جا برای این سؤال است که تو که میدانستی من شرم و شرور، چرا من را خلق کردی؟ تنها جواب این است که خدا زیر سؤال قرار نمیگیرد: ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ یعنی براساس مکتب جبر باید این را جواب داد. بعد همین فخررازی میگوید که اگر همه جن و انس جمع بشوند بخواهند این اشکال شیطان را حل کنند قادر نیستند ، تنها جوابش این است که تو را چه به این سؤالها؟ خدا ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ﴾.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود دیگر لازم نیست ما زحمت همه جن و انس را جمع بکنیم این جوابش با خودش است. وجود اصل شیطان لازم است و ذات اقدس الهی میداند که این شخص، شرور است؛ اما با میل و سوء اختیار خود شرور است هم اصل وجودش لازم است برای اینکه بشر اگر بخواهد کامل بشود تنها راهش مبارزه با نفس است. بشر باشد و شهوت و غضب نداشته باشد اینکه فرشته است، خداوند موجوداتی از اینچنین زیاد آفرید. فرشتگان را ﴿وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ بشر باشد بدون شهوت و غضب، اینکه بشر نیست. بشر باشد و شهوت و غضبش تحریک نشود، این اعطای این مواهب الهی بیثمر است. بشر اگر بخواهد به جایی برسد به برکت همین وسوسهها میرسد، چه اینکه به برکت عقل و وحی میرسد. جنگ شروع میشود یکی شکست میخورد یکی اسیر میشود یکی فاتح میشود، کسی که در کش و قوس جنگ هست قدری تیر میخورد قدری تیر میزند ولی بالأخره اسیر نمیشود. چنین کسی در همین حال میمیرد «مات شهیدا»، این همان است که در روایات آمده است اگر کسی در بستر بیماریاش بمیرد و محب اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) باشد «مات شهیدا» ، نه شهید در جهاد اصغر بلکه شهید در جهاد اکبر است. مثل کسی که فاتح نشده قدری تیر زده، قدری تیر خورده اسیر نشده تسلیم هم نشده و میدان را هم ترک نکرده و شهید شده، کشته شده.
پرسش:...
پاسخ: بله, همین که شما میگویید خدا لعنتش کند، این عبادتی است کردید، او شما را به این عبادت کشانده است. اگر کسی گرفتار وسوسه شد و در هنگام وسوسه، به خدا پناهنده شد و از شر او نجات پیدا کرد خود همین عبادت است. همه اولیا در اثر جنگ با شیطان به این جاها رسیدند. به هر تقدیر، این حرفها در همان جلد اول بحث تفسیر مبسوطاً بحث شد.
یک وقت هم به عرضتان رساندم الآن ما بعضی از افرادی داریم که ده سال تفسیر میآیند، باید شما طوری باشید که بعد از مدتی خودتان مفسیر تفسیر باشید؛ تفسیر را خیال نکنید یا لااقل خیال بکنید در حد این فقه و اصول است، حداقلش این است در حالی که از اینها قویتر و عمیقتر است، خب آدم واقعاً میبیند دیگر. گاهی در مسائل فقهی فلسفی اصولی آدم وارد میشود نمیماند ولی در بحثهای تفسیر، گاهی واقعاً آدم لنگ میشود چون این یک علمی است قویتر از همه علوم حوزوی یعنی حتی از فلسفه هم واقعاً قویتر است. اینچنین نیست که شما بعد از اینکه درستان تمام شد بیایید اینجا بنشینید؛ این پیش مطالعه میخواهد بحث میخواهد فکر میخواهد نظر میخواهد بعد تقریر میخواهد که تا بعد از ده سال خودتان لااقل بشوید یک مفسر خوب، این حرفها در همان جلد اول گفته شد.
نحوهٴ اغواء و اضلال کیفری درباره شیطان و ردّ جبر
به هر تقدیر، جواب دومی که از فخررازی داده میشود این است که شیطان پس اینچنین نیست که کسی بگوید این کلام، کلام شیطان است و حجت نیست این طور نیست [بلکه] کلام، کلام الله است و قرآن وقتی چیزی را نقل میکند یا قبلش یا بعدش یا همزمان برهان مسئله را هم ذکر میکند.
اول فرمود ما همگان را امر کردیم به سجده در برابر خدا پس همه استحقاق امر داشتند و لیاقت امر داشتند و مکلف بودند (این یک), ثانیاً شیطان با سوء اختیار خود معصیت کرد که دارد ﴿أَبی وَ اسْتَکْبَرَوَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾ (این دو), بعد هم الآن او را زیر سؤال برد که چرا این کار را نکردی، چرا سجده نکردی؟ این هم در محکمه خدا دارد در برابر خدا اعتراض میکند؛ میگوید من آن نیستم که سجده بکنم. از این مجموعه پیدا است او هدایت ابتدایی داشت ولی به سوء اختیار خود راه گمراهی را طی کرد، از آن به بعد خدا او را از رحمت خاصه خود دور کرد. وقتی این لعنت خدا دامنگیر او شد، این میشود اغوای کیفری اضلال کیفری.
بعد شیطان گفت خدایا! همان طوری که تو اول امر کردی من اطاعت نکردم، بعد مرا به محکمه دعوت کردی به جای اینکه بگویم بد کردم گفتم خوب کردم (این دو)، بعد من را گرفتی محاکمه کردی و بعد از محاکمه، کیفرم دادی من همانگونه بندگان تبهکارت را میگیرم؛ اول تو امر بکن اگر امرت را گوش ندادند من وارد میدان میشوم: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾؛ همانگونه که تو اغوا کردی من هم ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾ ؛ همانگونه به همان سبک. این فهمیدن، فهمیدنی نیست که مقدور فخررازی باشد. لذا میگوید شیطان پراکنده حرف میزند خب چقدر شیرین گفت قرآن! گفت همانگونه که تو مرا گرفتی من میگیرم. خدا چطور شیطان را گرفت شش هزار سال که در ردیف بندگان خدا بود خدا که او را نگرفت، او را لعنت نکرد رجم نکرد، حالا شش هزار سال دنیایی لااقل. بعد وقتی که امر کرد سجده کنید و او عصیان کرد، باز هم که او را نگرفت. بعد که او را به محاکمه دعوت کرد گفت چرا سجده نکردی امر مرا اطاعت نکردی، اینجا صاف در برابر خدا ایستاد گفت: تو نظرت آن است من نظرم این است، این را میگویند استکبار. گفت حالا که در برابر من معصیت کردی هیچ، آن وقت اظهارنظر هم میکنی ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ﴾ این میشود اغوای کیفری، این میشود اضلال کیفری.
کلام شیطان در اضلال کیفری بندگان
از آن به بعد که تحت تازیانه کیفری حق تعالی قرار گرفت گفت خدایا! به همان سبکی که تو مرا گمراه کردی من به همان سبک اینها را گمراه میکنم، یعنی چه؟ یعنی اول دعوت میکنم تو هم دعوت میکنی اگر راه تو را پذیرفتند که دست من تهی است اگر راه مرا پذیرفتند من اینها را به دام خود میکشانم، احتناک میکنم؛ از جلو و پشتسر و طرف راست و طرف چپ میآیم تا اینها را از هر طرفی که شد غافل میکنم، بعد بر گرده اینها سوار میشوم حنک اینها را میگیرم: ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ إِلاّ قَلیلاً﴾ افسارشان را به دست میگیرم این میشود اضلال کیفری، خب این کجا بوی جبر داد و کجا بوی تفویض داد؟ بعد در سوره «قصص» فرمود که ﴿رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا﴾ ، این تردید نیست که فخررازی میگوید در سوره «قصص» نشانه تردید بین جبر و تفویض است . در سورهٴ «قصص» هم میگوید خدایا! همان طوری که ما خودمان گمراه شدیم آنها را هم گمراه کردیم، خب ما چگونه گمراه شدیم؟ ما با سوء اختیار خود گمراه شدیم، آنها را هم با سوء اختیار خودشان گمراه کردیم یعنی ما با میل و رغبت، با سوء اختیار خود گمراه شدیم آنها هم با سوء اختیار و میل خودشان گمراه شدند: ﴿کَما غَوَیْنا﴾؛ همان طوری که ما گمراه شدیم اینها را هم گمراه کردیم.
رد ادعای فخر رازی درباره اضطراب کلام شیطان در قرآن
خب اینکه فخررازی آمده گفته شیطان، سهگونه حرف زد: گاهی دلالت بر جبر کرد؛ گاهی دلالت بر تفویض کرد؛ گاهی دلالت بر تردید کرد کجا یک چنین حرفی زد. این ﴿وَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ برای آن است که شیطان، مظهر اضلال حق تعالی است؛ خدا وقتی هدایت میکند این هدایت را به وسیله فرشتهها به وسیله انبیا انجام میدهد فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾ ؛ فرمود انبیا را ما پیشوایان مردم قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت میکنند. همان طوری که فرمود: ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ ؛ خدا هادی است همین هدایت را به ائمه یعنی به رهبران الهی یعنی انبیا(علیهم السلام) اسناد داد، بعد از ذکر انبیای ابراهیمی فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾ یا به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا انبیای دیگر فرمود مردم را هدایت کنید. خب هدایت را به خودش اسناد میدهد به انبیا اسناد میدهد. اضلال را هم به خودش اسناد میدهد هم به شیطان اسناد میدهد که فرمود: ﴿مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلا هادِیَ لَهُ﴾ این تعبیر، در قرآن کم نیست. درباره اینها هم دارد که شیطان اینها را گمراه میکند چون شیطان، نظیر کلب معلم است.
در سورهٴ «اعراف» مخصوصاً بحث بازی در کیفیت اضلال شیطان دارد. ملاحظه بفرمایید از آیه یازده به بعد سوره «اعراف» درباره مختار بودن شیطان و کیفیت اضلال شیطان هم در حدود یک صفحه و نیم بحث است، فرمود: ﴿قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ﴾؛ فرمود حالا که این است اول گناه کردی، بعد هم در محکمه حرف من را داری رد میکنی ﴿فَاهْبِطْ مِنْها﴾؛ این ﴿فَاهْبِطْ﴾ اغوای کیفری است این تازیانه الهی است ﴿فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها﴾. این کلمه ﴿فیها﴾ نشان میدهد که اینجا جای متکبران نیست وگرنه تکبر همه جا بد است، آدم متکبر در زمین زندگی میکند وگرنه در جایی که فرشتهها به سر میبرند که جا برای تکبر نیست ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ﴾؛ این ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ﴾ تازیانه الهی است این اغوای الهی است این اضلال الهی است. گفت ﴿أَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ ، بعد گفت ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی﴾؛ همانگونه که تو مرا گرفتی من هم اینها را گمراه میکنم ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ ؛ گفت همانگونه که تو گرفتی، من میآیم سر راه راست اینها مینشینم یعنی چه؟ یعنی آنجا که میکده و جای بتکده است آنجا نمیروم، چون آنها بیراهه است و کسانی که آنجاها رفتند بیراهه رفتند [بلکه] میروم سر راه بندگان خاص تو که در صراط مستقیماند مینشینم، میآیم سر راه راست مینشینم؛ صراط مستقیم. آنها که راه راست را دارند میروند که تو اینها را راهنمایی کردی، اینها را تحریک میکنم وسوسه میکنم. اگر کسی گوش به حرفم نداد که راه را ادامه میدهم اگر کسی گوش به حرفم داد من این را میگیرم؛ همانگونه که تو مرا اغوا کردی همانگونه من اینها را اغوا میکنم، نه غیر از آن طریق: ﴿قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ٭ ثُمَّ َلآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛ گاهی به آنها را به آینده دور امیدوار میکنم گاهی میگویم به فکر اعقاب و فرزندان و نسلهایت باشید گاهی از راه قوه چپ یا قوه راست اینها را میگیرم تا اینها را سرگرم بکنم و بر اینها سوار بشوم ﴿وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ ٭ قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ َلأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ﴾ ، تا میرسد به پایان صفحه بعد یعنی آیه 27 همین سوره «اعراف» که فرمود: ﴿یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾.
بی حیثت کردن انسان هدف اصلی شیطان
اول در صدر همین آیه 27 سوره «اعراف» فرمود که بنی آدم! مواظب باشید که شیطان آبرویتان را نبرد، تمام تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را بیحیثیت بکند چون انسان با آبرو و حیثیت زنده است: ﴿یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ﴾ که ﴿یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما﴾، «سوآت» همان عوره و مانند آن که «یسوء الانسان ظهوره»؛ فرمود شیطان تمام تلاش و کوشش این است که نقصتان را، آن بیحیثیتیتان را آشکار بکند. آدم بیحیثیت، خریدار ندارد. ممکن است چهار تا کلمه درس خوانده باشد؛ اما حرف او در دلها اثر ندارد، کار کسی مقبول است که آبرو داشته باشد. اگر شیطان آبرو را گرفت انسان میشود بیخاصیت. فرمود تمام تلاش شیطان این است که آن عوره شما، آن عورت را ظاهر کند آن عیب را ظاهر کند برهنه کند خلاصه. بعد فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾؛ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾. اینکه در همین آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا﴾ معلوم میشود یک عده تحت ولایت شیطاناند. چه گروهی تحت ولایت شیطاناند؟ گروهی که خداوند، شیطان را ولیّ آنها قرار داد. خب، چه گروهی خداوند شیطان را ولیّ آنها قرار میدهد؟ کسانی که با داشتن حسن اختیار، عمداً بیراهه رفتند بعد مهلت خدا به آنها داده شد توبه بکنند، توبه نکردند مواعظ فراوان را کأن لم یکن گرفتند، شدند ظالمین، شدند کافرین. از آن به بعد تحت ولایت شیطان قرار بگیرند که فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾؛ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ ، خب کجای حرف شیطان مردد است بین الجبر و التفویض؟ پس هم جبر باطل هم تفویض باطل هم اختیار بین الامرین هست هم شیطان مختار بود هم بندگان شیطان.
«و الحمد لله رب العالمین»
- معنای اسناد اضلال و هدایت به خداوند
- اثبات اختیار برای انسان در کنار نقل کلام شیطان
- لزوم وجود شیطان در نظام عالم خلقت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّ إِناثًا وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلاّ شَیْطانًا مَریدًا ﴿117﴾ لَعَنَهُ اللّهُ وَ قالَ َلأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیبًا مَفْرُوضًا ﴿118﴾ وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ وَ َلأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ اْلأَنْعامِ وَ َلآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا ﴿119﴾ یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاّ غُرُورًا ﴿120﴾ أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحیصًا ﴿121﴾ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً ﴿122﴾ لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا ﴿123﴾ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرًا ﴿124﴾
فخررازی در تفسیرش دو مطلب را نقل میکند و رد میکند و از موارد سخت تضارب آرای تفکر اعتزالی و اشعری همین آیه است.
برداشت زمخشری از ﴿وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾
میگوید ظاهر آیه این است که شیطان گفت: ﴿وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾ اضلال را به خود اسناد داد یعنی حرف زمخشری این است ، چون زمخشری تفکر اعتزالی دارد آنها نوعاً قائل به تفویضاند. شیطان گفت من اینها را گمراه میکنم، اضلال به خدا اسناد داده نشد و به شیطان اسناد داده شد، پس خداوند امر اضلال را به شیطان واگذار کرد، این براساس تفویض است.
مطلب دوم آن است که اضلال به معنای خلق و آفرینش ضلالت نیست، زیرا شیطان خالق نیست در حالی که اضلال به شیطان اسناد داده شد. پس اینکه اشاعره میگویند اضلال به معنای خلق و آفرینش ضلالت است این درست نیست.
این دو مطلب است که زمخشری بیان کرد
رد فخر رازی بر سخن زمخشری
فخررازی این دو مطلب را نقل کرد حالا دارد جواب میدهد. میگوید اولاً این ﴿َلأُضِلَّنَّهُمْ﴾ حرف شیطان است و حرف شیطان حجت نیست [بلکه] کلام خدا حجت است نه کلام شیطان. در قرآن شیطان، اضلال را به خود اسناد داد این دلیل نیست بر اینکه مضل، شیطان است چون این کلام شیطان است نه کلام الله و از طرفی دیگر شیطان سخنش در قرآن، پراکنده است؛ مضطرب است؛ گاهی برابر جبر سخن میگوید گاهی طبق تفویض سخن میگوید گاهی مردد بین جبر و تفویض است. آنجا که طبق جبر سخن میگوید در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» اینچنین گفت؛ آیهٴ 39 سوره «حجر»: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾ اغوا و گمراهی را به خدا اسناد داد.
البته بین ضلالت و غوایت فرق است؛ ضلالت یعنی گمراهی و غوایت یعنی بیهدفی. گاهی هر کدام از اینها ممکن است جای دیگر استعمال بشود ولی «اغوا» یعنی بیهدف کردن «اضلال» یعنی از راه به در بردن. به هر تقدیر در اول این آیه 39 گفت: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾ این نشانه جبر است. بعد در همین آیه در جمله دیگر گفت ﴿َلأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾؛ من بندگان تو را گمراه میکنم نه تو گمراه بکنی. پس صدر آیه نشانه جبر است، ذیل آیه نشانه تفویض است. پس گاهی شیطان حرفش برابر جبر است گاهی حرفش برابر تردید گاهی هم مردد است. نظیر آنچه در سورهٴ «قصص» بیان کرد؛ آیه 63 در سوره «قصص» آیه 63 این است: ﴿قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیّانا یَعْبُدُونَ﴾. فخررازی میگوید این آیه، نشانه تردید شیطان است که اینها گفتند: ﴿رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ﴾ یعنی اینهایی را که گمراه شدند ما گمراهشان کردیم گیرم ما گمراه کردیم؛ اما ما را چه کسی گمراه کرد؟ ﴿کَما غَوَیْنا﴾؛ اگر ما آنها را گمراه کردیم و سبب گمراهی آنها شدیم سبب گمراهی ما کیست؟ بنابراین جواب اولی که فخررازی میدهد این است که این کلام، کلام شیطان است نه کلام خدا، پس دلیل بر مکتب تفویض نیست. ثانیاً شیطان، سخنش در قرآن پراکنده است گاهی براساس جبر حرف میزند گاهی براساس تفویض گاهی براساس تردید بین المکتبین سخن میگوید، این خلاصه جوابی است که فخررازی به زمخشری میدهد . یک بحث در قرآنشناسی است، یک بحث در مسائل تفسیری.
رد استدلالات فخر رازی و زمخشری
در این جاهای حساس معلوم میشود که چه کسی در تفسیر مجتهد است و چه کسی در تفسیر ناقل است. فخررازی خب یک عالم بزرگواری است؛ اما وقتی به آن عمق مسائل برسد معلوم میشود که او در تفسیر مجتهد نیست.
بلاتکلیف نماندن مطالب در قرآن
اما مطلبی که به قرآنشناسی برمیگردد قرآن، مجموعه قصص و آرا و اقوال نیست که قولی را نقل بکند و صحت و سقم او را امضا یا ابطال نکند. هر حرفی را که قرآن نقل کرد خواه از جن خواه از انس خواه از ملک خواه از مؤمن خواه از کافر، به تقریری یا به تقریبی اگر حق است امضا میکند و اگر باطل است ابطال میکند، اینچنین نیست که حرفی را نقل بکند و از او بگذرد این مربوط به قرآنشناسی است نه مربوط به تفسیر.
معنای اسناد اضلال و هدایت به خداوند
اما آنچه مربوط به این سه طایفه از آیات یا سه طایفه از جملههای قرآن برمیگردد قرآن، کاملاً مسئله اختیار و نفی جبر و تفویض را مشخص کرده است. اولاً اینکه زمخشری گفت اضلال، در قرآن به خدا اسناد داده نشد اینچنین نیست. در بسیاری از آیات، اضلال به خدا اسناد داده شد که خدا هم هادی است هم مضل است؛ منتها همان طوری که در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید قرآن دو هدایت را به خدا اسناد میدهد و یک اضلال را در هدایت دو قسمش برای خداست یک هدایت ابتدایی که خداوند همگان را راهنمایی کرده است ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است. یک هدایت پاداشی است؛ هدایت پاداشی این است که اگر کسی برابر راهنماییهای عقل و وحی طریق دین را طی کرد خداوند یک حالت انجزا و گرایشی به او میدهد که مسائل دینی را به خوبی میفهمد و با علاقه انجام میدهد قلبش برای پذیرش مواعظ الهی باز است؛ به آسانی به طرف کارهای خیر جذب میشود، رفقای خوبی نصیب او میشود شاگردان خوبی معلمین خوبی مؤلفات خوبی درس و بحث خوبی؛ اینها همه توفیقات الهی است داشتن یک رفیق خوب یک استاد خوب یک شاگرد خوب یک همبحث خود همحجره خوب؛ همه اینها جزء توفیقات الهی است، این هدایتهای پاداشی است که خدا نصیب هر کس نمیکند. هدایت ابتدایی نصیب همه میشود اصل راهنمایی اگر کسی طبق این راهنمایی حرکت کرده است و مقداری از راه را با حسن اختیار خود طی کرد از آن به بعد، راه را به آسانی طی میکند ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ ، این درباره دو قسم هدایت.
کیفری بودن اضلال خداوند
درباره اضلال هرگز خدا اضلال ابتدایی ندارد که بدئاً کسی را گمراه بکند اینچنین نیست، بلکه از درون و بیرون او را به حق راهنمایی میکند. ولی اگر کسی با داشتن راهنمای درون به نام عقل و فطرت و راهنمای بیرون به نام وحی و شریعت، با سوء اختیار خود راه باطل را طی کرده است خدا به او مهلت توبه میدهد که برگردد، مواعظی را به او ابلاغ میکند که متنبه بشود. اگر با شنیدن مواعظ با داشتن مهلت توبه نکرد و برنگشت از آن به بعد، خدا او را میگیرد. رفقای بد قرین سوء، ﴿وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانًا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ﴾ ؛ یک رفیق بدی از درون یک رفیق بدی از بیرون او را به طرف گناه کاملاً سوق میدهد و دستش هم برای گناه باز است و قلبش هم برای پذیرش مواعظ الهی بسته است، اینها اضلالهای کیفری است؛ اما اینچنین نیست که شخص را بالکلّ ممنوع کند از پذیرش موعظه یا توبه کردن و مانند آن.
فرمود اگر کسی را خدا بخواهد هدایت کند به او شرح صدر میدهد و اگر کسی را بخواهد بگیرد قلبش را میبندد، این را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 125 فرمود: ﴿فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ﴾؛ مثل اینکه میخواهد به آسمان برود نفسش بند میآید. بعد در ذیل آیه فرمود: ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ این تنگی دل و بستن راه موعظه، کیفر خداست که رجس است بر کسی این رجس حکومت میکند که او ایمان نیاورده باشد، خب نظیر آنچه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت؛ آیهٴ 26 سورهٴ «بقره» این بود که ﴿ یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا وَ یَهْدی بِهِ کَثیرًا﴾؛ اما ﴿و ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ که از این تعبیرات دو نکته معلوم میشود: یکی اینکه اضلال به خدا اسناد داده شد؛ ثانیاً این اضلال، اضلال کیفری است نه اضلال ابتدایی.
پرسش:...
پاسخ: آن طبق اختیار بود؛ اضلال به سوء اختیار خودش بود یعنی ذات اقدس الهی از او خواست که چرا سجده نکردی، این استکبار درون خود را با این امتحان الهی بیرون آورد که حالا میرسیم به آن ﴿أَغْوَیْتَنی﴾ که جواب دوم است.
پس اما جواب اول پس اینکه زمخشری گفت اضلال به خدا اسناد داده نشد اینچنین نیست [بلکه] اضلال به خدا اسناد داده شد فراوان؛ منتها اضلال خدا اضلال کیفری است. مثل اینکه یک معلم هم تنبیه دارد و هم تشویق ولی تشویق و تکریم معلم دو قسم است، تنبیهاش یک قسم است. آنجا که تکریم ابتدایی دارد همه نوآموزها را محترم میشمارد دوست دارد گرامی میدارد، این تکریم ابتدایی است. اگر در بین اینها کسی کارآمدتر بود او را گرامی میدارد تشویق میکند این هم تکریم پاداشی است. ولی تنبیه ابتدایی ندارد همین که وارد شد کسی را بزند بداخلاقی کند، اینچنین نیست. تنبیه فقط در حالت کیفر است؛ اما تکریم و تجلیل دو قسم است: یک تکریم ابتدایی که عمومی است و یک تکریم پاداشی که برای خواص است. ذات اقدس الهی هم هدایت را هم اضلال را به خود اسناد داد ولی در موقع هدایت فرمود: ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است، در موقع اضلال فرمود: ﴿وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقینَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت و در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» هم به صورت بازتر یاد شد؛ آیه چهار سوره «ابراهیم» این است: ﴿فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ﴾؛ هر که را خدا بخواهد هدایت میکند و هر که را خدا بخواهد گمراه میکند؛ لکن در همان سوره «ابراهیم» آیه 27 اینچنین بیان فرمود: ﴿یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی اْلآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ﴾.
مشابه این در موارد دیگر هست که ﴿یُضِلُّ اللّهُ الْکافِرینَ﴾ ؛ این ﴿وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ﴾، ﴿یُضِلُّ اللّهُ الْکافِرینَ﴾ و مانند آن از باب تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت است خواهد بود. چرا این شخص را گمراه کرد، برای اینکه ظالم است به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرد و در توبه هم به روی او باز بود و این در را وارد نشد کافر و ظالم اینچنین است. پس اینکه اضلال به خدا اسناد داده نشد که زمخشری پنداشت ناتمام است و اضلال به خدا اسناد دارد؛ اما نه آن طوری که فخررازی و سایر متفکران اشعری میپندارند که این بوی جبر بدهد، بلکه بوی اختیار میدهد نه بوی جبر [و] نه بوی تفویض این خلاصه جوابی که از مطلب اول داده میشود.
پرسش:...
پاسخ: آن هم قبلاً بحث شد که از وجود مبارک امام(علیه السلام) سؤال کردند و این روایت را مرحوم ابنبابویه قمی در کتاب شریف توحید صدوق نقل کرده است که از حضرت(سلام الله علیه) سؤال میکنند که شقی در بطن مادرش شقی است یعنی چه؟ فرمود معنایش این است که ذات اقدس الهی میداند که این وقتی متولد شد «سیعمل اعمال الاشقیاء» ؛ خدا میداند این شخص وقتی به دنیا آمده با داشتن راههای هدایت، با امکان اهتدا به سوء اختیار خود راه شقا را طی میکند، چه اینکه درباره سعید هم اگر یک چنین چیزی وارد شده باشد آن هم به همان معنا است، خب این خلاصه جواب اول.
اثبات اختیار برای انسان در کنار نقل کلام شیطان
سخن دوم فخررازی، سخن فخررازی که گفته است کلام شیطان، مضطرب است اینچنین نیست . در هر آیهای که خداوند کلام شیطان را ذکر میکند، قبلش یا بعدش یا همراه با او شاهد نفی جبر و نفی تفویض و اثبات اختیار را یاد میکند. در همان سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که از دو اغوا سخن به میان آمده است که شیطان گفت: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾ ، قبلش اینچنین است فرمود: ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلاّ إِبْلیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ ٭ قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ این احتجاج نشان میدهد که ابلیس در کار خود نه مفوَّض بود نه مجبور، اگر کار به او تفویض شد دیگر جا برای سؤال نیست اگر او مجبور بود در گناه، باز هم زمینه برای سؤال نیست. خدا دارد از او سؤال میکند سؤال توبیخی نه سؤال استیضاح ﴿قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ این سؤال اعتراضآمیز، ﴿قالَ لَمْ أَکُنْ ِلأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ ؛ گفت من آن کسی نیستم که در برابر چیزی که از گل ساخته شد یا حمأ مسنون ساخته شده یا از لجن و لای ساخته شده سجده بکنم. این نفی سجود را به خود اسناد داد؛ گفت من این کار را نمیکنم، نه اینکه من مجبورم به ترک سجده. هم از آن سؤال اعتراضآمیز ذات اقدس الهی پیداست که شیطان مجبور نبود، هم از اینکه شیطان با سوء اختیار خود چنین راهی را طی کرده است معلوم میشود مجبور نبود. آنگاه اغوای شیطان که شیطان به خدا میگوید من را اغوا کردهای این میشود اغوای کیفری، نه اغوای ابتدایی.
لزوم وجود شیطان در نظام عالم خلقت
پرسش:...
پاسخ: یعنی وجود شیطان در عالم لازم است بله، لازم است دیگر؛ مثل وجود جهنم لازم است. غرض آن است که در بحثهای قبل هم به عرض رسید که وجود جهنم در کل نظام خوب است، وجود شیطان در کل نظام خوب است ما باید از جهنم بپرهیزیم و شیطان را لعن بکنیم ولی جهنم و شیطان، مخلوق خدایند و هر دو از آیات الهیاند. اگر با چشم مهندس به خلقت نگاه بکنیم میبینیم وجود شیطان لازم است وجود جهنم هم لازم [است] و تکلیف خودمان را بخواهیم بررسی کنیم باید از جهنم بپرهیزیم و از شیطان اجتناب بکنیم و او را لعن کنیم، برای اینکه انسان اگر بخواهد به جایی برسد مثل فرشته که نیست، بالأخره یک وسوسهای دارد این وسوسه هم عامل طلب میکند. هر کسی به هر جایی رسید در اثر شرکت در جهاد اکبر و پیروز شدن در این میدان بود، آن ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ در اثر مبارزه با همین وساوس است. غرض آن است که آیاتی که دلالت میکند بر اینکه اصل خلقت جهنم اصل خلقت شیطان و مانند آن در کل نظام احسن لازم است یک مطلب است؛ یکی اینکه شیطان هیچ نقشی ندارد جز دعوت.
پرسش:...
پاسخ: عذاب به این معناست؛ مثل اینکه وجود مرض در عالم ضرورت دارد تا پزشکی ترقی کند و علم ظهور کند و مانند آن؛ اما همه ما موظفایم که از مرض فاصله بگیریم. موجودی در عالم لازم است؛ اما حالا او نشد دیگری. اگر کسی بخواهد به کار خدا اعتراض بکند جوابش این است که نظام احسن، شیطان طلب میکند. بخواهد شیطان را تبرئه کند مقدور نیست، برای اینکه شیطان به سوء اختیار خود این کار را کرده است. الآن ما برای اینکه خواص اشیاء مشخص بشود و این همه اسرار عالم طبیعت روشن بشود یا جراحی ترقی بکند، موظفایم که خود را مریض بکنیم یا به تصادف مبتلا بکنیم برای اینکه جراحی ترقی بکند، ما همه موظفایم که از مرض بپرهیزیم و از تصادف نجات پیدا کنیم در عین حال که میدانیم اگر این تصادفها نباشد و اگر این بیماریها نباشد نه پزشکی و آگاهی به اسرار طبیعت ترقی میکند نه جراحی. از دید نقشه مهندس بخواهیم نگاه بکنیم میبینیم وجود شیطان در عالم لازم است وجود جهنم هم لازم است، چون بسیاری از مردم از ترس جهنم گناه نمیکنند و بخواهیم خود این شیطان را ببینیم میبینیم این کار بدی کرده است، حالا یک وجود شَرور در عالم لازم است حالا چرا زید باشد؟ عمرو باشد چرا عمرو باشد؟ بکر باشد، غرض آن است که هر کدام به سوء اختیار خود این راه را طی کردند.
اضلال کیفری شیطان از طرف خدا
به هر تقدیر از آن اصل پیداست که شیطان در اثر اضلال کیفری به این وضع مبتلا شد، چون ملاحظه فرمودید [شیطان] سالیان متمادی داشت عبادت میکرد حالا یا شش هزار سال است دنیایی بود یا شش هزار سال اخروی؛ در بیان نورانی حضرت در نهجالبلاغه است که «کان قَد عَبَد الله سِتَّة آلاف سنةٍ لا یُدری» نه من نمیدانم نه «لا ادری» «لا یُدری» معلوم نیست یعنی شماها نمیدانید وگرنه آن کسی که میگوید: «لو کشف الغطاء ما ازْدَدت یقینا» یا میگوید «ما کنتُ اَعبد ربّا لم أرَه» او بالاتر از این مسائل است. به هر تقدیر، سخن از «لا ادری» نیست [بلکه] سخن از «لا یُدری» است؛ معلوم نیست برای دیگران که این شش هزار سال دنیاست یا شش هزار سال آخرت است . چنین شخصی، جاه طلب هم میشود ولی پس عبادت را داشت؛ او اگر مجبور به گناه بود که شش هزار سال اطاعت نمیکرد.
نحوه اغوای او اغوای کیفری است. اول، خدا همه را امر کرد و در بین آنها شیطان هم مأموریت یافت به سجده کردن. فرشتگان به حسن اختیار سجده کردند شیطان به سوء اختیار سجده نکرد و مورد اعتراض خدا قرار گرفت. وقتی مورد اعتراض قرار گرفت دیگر متنبه نشد، اینجا هم سرسختی کرد. یک وقت است کسی گناه میکند در محکمه هم وقتی که وارد شده است، در برابر آن دستگاه میایستد؛ میگوید من اصلا ًقبول ندارم قانون شما را. یک وقت است کسی گناه میکند وقتی که متوجه شد میگوید که ﴿تُبْتُ إِلَیْکَ﴾ ، شیطان هم گناه کرد ﴿أَبی وَ اسْتَکْبَرَ﴾ هم در محکمه در برابر حاکم ایستاد، گفت بله به نظر من نباید این کار را میکردم. خب چنین کسی گرفتار اغوای کیفری است، فرمود حالا که اینچنین است: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی﴾ این شده اغوای کیفری از این به بعد دیگر شیطان روی نجات نمیبیند.
بررسی شبههٴ علت خلق شیطان
اما آن مسئله خلقت شیطان، آن در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مفصل بحث شد که فایده خلقت شیطان چه بود. یک پنج, شش تا شبههای است که متأسفانه از مسیحیت آمده به اسلام از این انجیلها ترجمه شده و نوع این شبهات را هم مرحوم صدرالمتألهین (رضوان الله علیه) ذکر کردند و ابطال کردند. فخررازی از این شبههها که تفکر اشعری را تأیید میکرد خوشحال شد؛ میگوید که اگر شیطان به خدا بگوید که تو که میدانستی من چنینم چرا مرا خلق کردی؟ اگر بگوییم نمیدانست که با علم مطلق خدا سازگار نیست. اگر بگوییم میدانست، پس جا برای این سؤال است که تو که میدانستی من شرم و شرور، چرا من را خلق کردی؟ تنها جواب این است که خدا زیر سؤال قرار نمیگیرد: ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ﴾ یعنی براساس مکتب جبر باید این را جواب داد. بعد همین فخررازی میگوید که اگر همه جن و انس جمع بشوند بخواهند این اشکال شیطان را حل کنند قادر نیستند ، تنها جوابش این است که تو را چه به این سؤالها؟ خدا ﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ﴾.
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمود دیگر لازم نیست ما زحمت همه جن و انس را جمع بکنیم این جوابش با خودش است. وجود اصل شیطان لازم است و ذات اقدس الهی میداند که این شخص، شرور است؛ اما با میل و سوء اختیار خود شرور است هم اصل وجودش لازم است برای اینکه بشر اگر بخواهد کامل بشود تنها راهش مبارزه با نفس است. بشر باشد و شهوت و غضب نداشته باشد اینکه فرشته است، خداوند موجوداتی از اینچنین زیاد آفرید. فرشتگان را ﴿وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ بشر باشد بدون شهوت و غضب، اینکه بشر نیست. بشر باشد و شهوت و غضبش تحریک نشود، این اعطای این مواهب الهی بیثمر است. بشر اگر بخواهد به جایی برسد به برکت همین وسوسهها میرسد، چه اینکه به برکت عقل و وحی میرسد. جنگ شروع میشود یکی شکست میخورد یکی اسیر میشود یکی فاتح میشود، کسی که در کش و قوس جنگ هست قدری تیر میخورد قدری تیر میزند ولی بالأخره اسیر نمیشود. چنین کسی در همین حال میمیرد «مات شهیدا»، این همان است که در روایات آمده است اگر کسی در بستر بیماریاش بمیرد و محب اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) باشد «مات شهیدا» ، نه شهید در جهاد اصغر بلکه شهید در جهاد اکبر است. مثل کسی که فاتح نشده قدری تیر زده، قدری تیر خورده اسیر نشده تسلیم هم نشده و میدان را هم ترک نکرده و شهید شده، کشته شده.
پرسش:...
پاسخ: بله, همین که شما میگویید خدا لعنتش کند، این عبادتی است کردید، او شما را به این عبادت کشانده است. اگر کسی گرفتار وسوسه شد و در هنگام وسوسه، به خدا پناهنده شد و از شر او نجات پیدا کرد خود همین عبادت است. همه اولیا در اثر جنگ با شیطان به این جاها رسیدند. به هر تقدیر، این حرفها در همان جلد اول بحث تفسیر مبسوطاً بحث شد.
یک وقت هم به عرضتان رساندم الآن ما بعضی از افرادی داریم که ده سال تفسیر میآیند، باید شما طوری باشید که بعد از مدتی خودتان مفسیر تفسیر باشید؛ تفسیر را خیال نکنید یا لااقل خیال بکنید در حد این فقه و اصول است، حداقلش این است در حالی که از اینها قویتر و عمیقتر است، خب آدم واقعاً میبیند دیگر. گاهی در مسائل فقهی فلسفی اصولی آدم وارد میشود نمیماند ولی در بحثهای تفسیر، گاهی واقعاً آدم لنگ میشود چون این یک علمی است قویتر از همه علوم حوزوی یعنی حتی از فلسفه هم واقعاً قویتر است. اینچنین نیست که شما بعد از اینکه درستان تمام شد بیایید اینجا بنشینید؛ این پیش مطالعه میخواهد بحث میخواهد فکر میخواهد نظر میخواهد بعد تقریر میخواهد که تا بعد از ده سال خودتان لااقل بشوید یک مفسر خوب، این حرفها در همان جلد اول گفته شد.
نحوهٴ اغواء و اضلال کیفری درباره شیطان و ردّ جبر
به هر تقدیر، جواب دومی که از فخررازی داده میشود این است که شیطان پس اینچنین نیست که کسی بگوید این کلام، کلام شیطان است و حجت نیست این طور نیست [بلکه] کلام، کلام الله است و قرآن وقتی چیزی را نقل میکند یا قبلش یا بعدش یا همزمان برهان مسئله را هم ذکر میکند.
اول فرمود ما همگان را امر کردیم به سجده در برابر خدا پس همه استحقاق امر داشتند و لیاقت امر داشتند و مکلف بودند (این یک), ثانیاً شیطان با سوء اختیار خود معصیت کرد که دارد ﴿أَبی وَ اسْتَکْبَرَوَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ﴾ (این دو), بعد هم الآن او را زیر سؤال برد که چرا این کار را نکردی، چرا سجده نکردی؟ این هم در محکمه خدا دارد در برابر خدا اعتراض میکند؛ میگوید من آن نیستم که سجده بکنم. از این مجموعه پیدا است او هدایت ابتدایی داشت ولی به سوء اختیار خود راه گمراهی را طی کرد، از آن به بعد خدا او را از رحمت خاصه خود دور کرد. وقتی این لعنت خدا دامنگیر او شد، این میشود اغوای کیفری اضلال کیفری.
بعد شیطان گفت خدایا! همان طوری که تو اول امر کردی من اطاعت نکردم، بعد مرا به محکمه دعوت کردی به جای اینکه بگویم بد کردم گفتم خوب کردم (این دو)، بعد من را گرفتی محاکمه کردی و بعد از محاکمه، کیفرم دادی من همانگونه بندگان تبهکارت را میگیرم؛ اول تو امر بکن اگر امرت را گوش ندادند من وارد میدان میشوم: ﴿رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی﴾؛ همانگونه که تو اغوا کردی من هم ﴿لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ﴾ ؛ همانگونه به همان سبک. این فهمیدن، فهمیدنی نیست که مقدور فخررازی باشد. لذا میگوید شیطان پراکنده حرف میزند خب چقدر شیرین گفت قرآن! گفت همانگونه که تو مرا گرفتی من میگیرم. خدا چطور شیطان را گرفت شش هزار سال که در ردیف بندگان خدا بود خدا که او را نگرفت، او را لعنت نکرد رجم نکرد، حالا شش هزار سال دنیایی لااقل. بعد وقتی که امر کرد سجده کنید و او عصیان کرد، باز هم که او را نگرفت. بعد که او را به محاکمه دعوت کرد گفت چرا سجده نکردی امر مرا اطاعت نکردی، اینجا صاف در برابر خدا ایستاد گفت: تو نظرت آن است من نظرم این است، این را میگویند استکبار. گفت حالا که در برابر من معصیت کردی هیچ، آن وقت اظهارنظر هم میکنی ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ﴾ این میشود اغوای کیفری، این میشود اضلال کیفری.
کلام شیطان در اضلال کیفری بندگان
از آن به بعد که تحت تازیانه کیفری حق تعالی قرار گرفت گفت خدایا! به همان سبکی که تو مرا گمراه کردی من به همان سبک اینها را گمراه میکنم، یعنی چه؟ یعنی اول دعوت میکنم تو هم دعوت میکنی اگر راه تو را پذیرفتند که دست من تهی است اگر راه مرا پذیرفتند من اینها را به دام خود میکشانم، احتناک میکنم؛ از جلو و پشتسر و طرف راست و طرف چپ میآیم تا اینها را از هر طرفی که شد غافل میکنم، بعد بر گرده اینها سوار میشوم حنک اینها را میگیرم: ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرّیَّتَهُ إِلاّ قَلیلاً﴾ افسارشان را به دست میگیرم این میشود اضلال کیفری، خب این کجا بوی جبر داد و کجا بوی تفویض داد؟ بعد در سوره «قصص» فرمود که ﴿رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا﴾ ، این تردید نیست که فخررازی میگوید در سوره «قصص» نشانه تردید بین جبر و تفویض است . در سورهٴ «قصص» هم میگوید خدایا! همان طوری که ما خودمان گمراه شدیم آنها را هم گمراه کردیم، خب ما چگونه گمراه شدیم؟ ما با سوء اختیار خود گمراه شدیم، آنها را هم با سوء اختیار خودشان گمراه کردیم یعنی ما با میل و رغبت، با سوء اختیار خود گمراه شدیم آنها هم با سوء اختیار و میل خودشان گمراه شدند: ﴿کَما غَوَیْنا﴾؛ همان طوری که ما گمراه شدیم اینها را هم گمراه کردیم.
رد ادعای فخر رازی درباره اضطراب کلام شیطان در قرآن
خب اینکه فخررازی آمده گفته شیطان، سهگونه حرف زد: گاهی دلالت بر جبر کرد؛ گاهی دلالت بر تفویض کرد؛ گاهی دلالت بر تردید کرد کجا یک چنین حرفی زد. این ﴿وَ َلأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ برای آن است که شیطان، مظهر اضلال حق تعالی است؛ خدا وقتی هدایت میکند این هدایت را به وسیله فرشتهها به وسیله انبیا انجام میدهد فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾ ؛ فرمود انبیا را ما پیشوایان مردم قرار دادیم که مردم را به امر ما هدایت میکنند. همان طوری که فرمود: ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ ؛ خدا هادی است همین هدایت را به ائمه یعنی به رهبران الهی یعنی انبیا(علیهم السلام) اسناد داد، بعد از ذکر انبیای ابراهیمی فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾ یا به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا انبیای دیگر فرمود مردم را هدایت کنید. خب هدایت را به خودش اسناد میدهد به انبیا اسناد میدهد. اضلال را هم به خودش اسناد میدهد هم به شیطان اسناد میدهد که فرمود: ﴿مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلا هادِیَ لَهُ﴾ این تعبیر، در قرآن کم نیست. درباره اینها هم دارد که شیطان اینها را گمراه میکند چون شیطان، نظیر کلب معلم است.
در سورهٴ «اعراف» مخصوصاً بحث بازی در کیفیت اضلال شیطان دارد. ملاحظه بفرمایید از آیه یازده به بعد سوره «اعراف» درباره مختار بودن شیطان و کیفیت اضلال شیطان هم در حدود یک صفحه و نیم بحث است، فرمود: ﴿قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ﴾؛ فرمود حالا که این است اول گناه کردی، بعد هم در محکمه حرف من را داری رد میکنی ﴿فَاهْبِطْ مِنْها﴾؛ این ﴿فَاهْبِطْ﴾ اغوای کیفری است این تازیانه الهی است ﴿فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها﴾. این کلمه ﴿فیها﴾ نشان میدهد که اینجا جای متکبران نیست وگرنه تکبر همه جا بد است، آدم متکبر در زمین زندگی میکند وگرنه در جایی که فرشتهها به سر میبرند که جا برای تکبر نیست ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ﴾؛ این ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ﴾ تازیانه الهی است این اغوای الهی است این اضلال الهی است. گفت ﴿أَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ ، بعد گفت ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی﴾؛ همانگونه که تو مرا گرفتی من هم اینها را گمراه میکنم ﴿فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ﴾ ؛ گفت همانگونه که تو گرفتی، من میآیم سر راه راست اینها مینشینم یعنی چه؟ یعنی آنجا که میکده و جای بتکده است آنجا نمیروم، چون آنها بیراهه است و کسانی که آنجاها رفتند بیراهه رفتند [بلکه] میروم سر راه بندگان خاص تو که در صراط مستقیماند مینشینم، میآیم سر راه راست مینشینم؛ صراط مستقیم. آنها که راه راست را دارند میروند که تو اینها را راهنمایی کردی، اینها را تحریک میکنم وسوسه میکنم. اگر کسی گوش به حرفم نداد که راه را ادامه میدهم اگر کسی گوش به حرفم داد من این را میگیرم؛ همانگونه که تو مرا اغوا کردی همانگونه من اینها را اغوا میکنم، نه غیر از آن طریق: ﴿قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ ٭ ثُمَّ َلآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛ گاهی به آنها را به آینده دور امیدوار میکنم گاهی میگویم به فکر اعقاب و فرزندان و نسلهایت باشید گاهی از راه قوه چپ یا قوه راست اینها را میگیرم تا اینها را سرگرم بکنم و بر اینها سوار بشوم ﴿وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ ٭ قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ َلأَمَْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ﴾ ، تا میرسد به پایان صفحه بعد یعنی آیه 27 همین سوره «اعراف» که فرمود: ﴿یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾.
بی حیثت کردن انسان هدف اصلی شیطان
اول در صدر همین آیه 27 سوره «اعراف» فرمود که بنی آدم! مواظب باشید که شیطان آبرویتان را نبرد، تمام تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را بیحیثیت بکند چون انسان با آبرو و حیثیت زنده است: ﴿یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ﴾ که ﴿یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما﴾، «سوآت» همان عوره و مانند آن که «یسوء الانسان ظهوره»؛ فرمود شیطان تمام تلاش و کوشش این است که نقصتان را، آن بیحیثیتیتان را آشکار بکند. آدم بیحیثیت، خریدار ندارد. ممکن است چهار تا کلمه درس خوانده باشد؛ اما حرف او در دلها اثر ندارد، کار کسی مقبول است که آبرو داشته باشد. اگر شیطان آبرو را گرفت انسان میشود بیخاصیت. فرمود تمام تلاش شیطان این است که آن عوره شما، آن عورت را ظاهر کند آن عیب را ظاهر کند برهنه کند خلاصه. بعد فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾؛ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾. اینکه در همین آیه محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرانًا مُبینًا﴾ معلوم میشود یک عده تحت ولایت شیطاناند. چه گروهی تحت ولایت شیطاناند؟ گروهی که خداوند، شیطان را ولیّ آنها قرار داد. خب، چه گروهی خداوند شیطان را ولیّ آنها قرار میدهد؟ کسانی که با داشتن حسن اختیار، عمداً بیراهه رفتند بعد مهلت خدا به آنها داده شد توبه بکنند، توبه نکردند مواعظ فراوان را کأن لم یکن گرفتند، شدند ظالمین، شدند کافرین. از آن به بعد تحت ولایت شیطان قرار بگیرند که فرمود: ﴿إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ أَوْلِیاءَ﴾؛ اما ﴿لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ﴾ ، خب کجای حرف شیطان مردد است بین الجبر و التفویض؟ پس هم جبر باطل هم تفویض باطل هم اختیار بین الامرین هست هم شیطان مختار بود هم بندگان شیطان.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است