display result search
منو
تفسیر آیه 113 سوره نساء

تفسیر آیه 113 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 120 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 113 سوره نساء"
- انتساب تمام نعم به خداوند
- لزوم حرکت جهت استفادهٴ از نعمت
- عقل و وحی در پیامبر الهی جهت نجات انسان


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیمًا﴿113﴾

اینکه فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ﴾ این یک اصل کلی است که هم آن حادثه گذشته را تبیین می‌کند و هم زمینه را برای آینده فراهم می‌کند که دیگر بیگانه‌ها طمع نکنند. فرمود اگر فضل و رحمت خاص الهی نبود آنها فکر می‌کردند که به شما آسیب می‌رسانند ولی هرگز به شما آسیب نمی‌رسانند, (این یک) و همه این آسیبهای اینها به خود اینها برمی‌گردد, (این دو). یک بحث مبسوطی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل همین آیه راجع به عصمت انبیا(علیهم السلام) مطرح کردند که آن را حتماً ملاحظه می‌فرماید که عصمت یعنی چه و چرا اینها معصوم‌اند و اثر عصمت چیست؟

انتساب تمام نعم به خداوند
مطالبی که در این آیه است عبارت است از اینکه اولاً هر نعمتی از ناحیه خداست, برابر ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ خواه نعمتهای مادی خواه نعمتهای معنوی تزکیه و تربیت روح جزء نعمتهای معنوی است و اگر نعمت الهی نبود هرگز انسان مزکیٰ نمی‌شد, این اصل اول.
لزوم حرکت جهت استفادهٴ از نعمت
دوم اینکه آن نعمت عام را ذات اقدس الهی در معرض دید همگان و دست همگان قرار می‌دهد تا هر کسی به حسن اختیار خود آن نعمت را بگیرد. همان طوری که فرمود قرآن ﴿هُدیًٰ لِلنَّاسِ﴾ است یا کعبه ﴿مَثابَةً لِلنّاسِ﴾ است, نشان می‌دهد که نعمت الهی در معرض همه است. آب گوارا در معرض همه است; اما این‌چنین نیست که یک دست قهری بیاید و این آب را در یک قدحی بریزد و در کام تشنه‌ها فرو ببرد, این طور نیست بالأخره نظام نظام سبب و مسبب و اختیار و تکلیف است آب زلال را ذات اقدس الهی در اختیار همه قرار داد [و] امکان بهره‌برداری از آب زلال را در اختیار همگان قرار داد افراد مکلف‌اند از این آب زلال بهره ببرند و همچنین غذا و همچنین هوا, هر کسی باید از هوا استنشاق کند هوا را خدا در اختیار همه قرار داد; اما این انسان است که خودش باید نفس بکشد اگر جلوی تنفس خود را بگیرد خب خودش خفه می‌شود. این ‌طور نیست که کسی باید دستگاه استنشاق را هم بر او تحمیل بکند که او قهراً نفس بکشد, این طور نیست, مسئله قرآن مسئله دین مثل هوای آزاد و آب زلال است که در اختیار همه است ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾, این هم مطلب دوم.

عقل و وحی در پیامبر الهی جهت نجات انسان
در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود اگر فضل خدا نبود و عنایت الهی نبود, احدی از شما اهل تزکیه و وارستگی نبودید این را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» به این صورت بیان فرمود; آیه 21 سوره «نور» این است: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا﴾; اگر نبود عنایت الهی هیچ‌کدام شما پاکدامن نمی‌شدید, نوعاً آلوده بودید. عقل را ذات اقدس الهی از درون به عنوان سراج مبین قرار داد وحی را از بیرون به عنوان سراج مبین قرار داد, دو تا راهنما برای ما فرستاد: یکی از درون [و] یکی از بیرون تا نجات پیدا کنیم, این هم مطلب سوم.
حالا یک وقت است که کسی اصل دین و شریعت را می‌پذیرد گاهی یک فلتاتی دارد آنها قابل توبه است قابل بخشش است و مانند آن. ولی گاهی اصلاً در وادی دین نیست این دیگر به سوء اختیار خودش است, این اصل سوم.
عمده مسئله عصمت انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است. بحث عصمت در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تا حدودی مبسوطاً بیان شد ولی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) به عنوان بحث عصمت, در ذیل همین آیه مطالب سودمندی را دارند که حتماً مطالعه و مباحثه می‌فرمایید; منتها فرمایش ایشان احتیاج به تتمیم دارد.

بیان علامهٴ طباطبایی در بحث عصمت
ایشان می‌فرمایند که عصمت یک ملکه علمی است یعنی طوری از اسرار عالم و حسنات عالم و سیئات گناهان اینها عالم‌اند که آن علم, مانع آلودگی اینهاست; مثل اینکه هیچ کسی عمداً خودش را به آتش نمی‌سوزاند خودش را با سمّ هلاک نمی‌کند. یک وقت است که اشتباه می‌کند, خطای در تطبیق دارد و مانند آن یک وقت است نه انتحار می‌کند عمداً سمّ می‌خورد یا عمداً خودسوزی می‌کند, آنهایی که عمداً خودسوزی می‌کنند خیال می‌کنند وقتی مردند راحت شدند و بعد از مرگ خبری نیست, غافل از اینکه هیچ آتشی بی‌رحم‌تراز آتش قیامت نیست; آتش دنیا و سمّ دنیا یک آتش مهربانی است یک آتش رئوفی است به اندازه نیم ساعت یا نیم روز یا یک روز با آدم کار دارد, خب بعد وقتی که انسان مُرد آتش دیگر کاری با آدم ندارد; مرده را هر چه شما بسوزانید این بدن احساسی ندارد که دردی را تحمل کند. بی‌رحمی آتش دنیا حداکثر یک روز است معمولاً یک ساعت است یا نیمروز است یا کمتر یا بیشتر, سمّ هم همین طور است. سمّ دنیا یک سمّ مهربانی است یک ساعته کار را حل می‌کند, خب بعد وقتی مُرد انسان دیگر دردی را احساس نمی‌کند که آتش بی‌رحم آتش قیامت است. این است که ذات مقدس علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه فرمود: «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» این نکره در سیاق نفی برای آن است که هیچ گذشتی در جهنم نیست. «دَارٌ لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» بالأخره آتش قیامت طوری نیست که حالا یک روز یک سال یک قرن, مدام بسوزاند مدام بسوزاند این‌چنین نیست, برابر آن بحثهایی که قبلاً گذشت در همین سورهٴ «نساء»: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ﴾; نه تنها انسان را نمی‌کشد اگر آتش می‌کشت خب آدم راحت می‌شد بالأخره بدنش سوخته مرده که دیگر هر چه بسوزد اصلاً دردی را احساس نمی‌کند, نه تنها آدم را نمی‌کشد, بلکه این نیروی لمس در تمام جرم بدن هست; منتها ذات اقدس الهی این بدن را طرزی آفرید که مسلح باشد. این نیروی لامسه در استخوان هم هست. درد وقتی به استخوان رسید آدم احساس می‌کند بالأخره اگر یک بیماری به استخوان برسد مثلاً آدم احساس می‌کند این لامسه که لمس می‌کند در استخوان هم هست, در گوشت هم هست در پوست هم هست بیش از همه این نیروی لمس در این پوست و بعد گوشتش است. عمده پوست است او باید احساس خطر بکند به انسان گزارش بدهد که انسان یا جذب بشود یا دفع بشود اگر جایی را ـ جای سختی را یا سردی را ـ انسان دست زد, نیروی لامسه به انسان خبر می‌دهد که این به حال تو گوارا نیست اگر هوا سرد شد نیروی لامسه لمس می‌کند برودت و سرما را, بعد انسان لباسش را عوض می‌کند یا به جای گرم می‌رود و اگر هوا گرم بود نیروی لامسه احساس می‌کند انسان لباس نازک می‌پوشد یا به جای خنک می‌رود. این نیروی لامسه به برکت الهی گزارشگر خوبی است.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» یعنی آیات قبلی همین سوره این بود که ﴿کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ﴾ یعنی آتش قیامت هرگز نمی‌کشد آدم را, پوستها را خاکستر می‌کند تا این پوستها رفت از بین برود یک پوست تازه‌ای می‌روید, یک درد جدیدی را آدم احساس می‌کند خب آنکه دست به خودکشی می‌زند انتحار می‌کند یا خودسوزی می‌کند, این از واقع خبر ندارد این خیال می‌کند می‌میرد راحت می‌شود خیال می‌کند می‌میرد بعد خاک می‌شود, خب اگر انسان با مُردن خاک می‌شد بله حق با آن آقا بود که خودسوزی کرد; اما همین که مرد از یک آتش مختصری به آتشی که هرگز رحم ندارد وارد می‌شود در آن خطبه نهج‌البلاغه در جریان عقیل, وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود که آتش قیامت با آتش دنیا قابل قیاس نیست; تو با یک میله گداخته‌ای که بشر او را گرم و داغ کرد و گداخته کرد نتوانستی تحمل بکنی, خب من چگونه با آتشی که خدا آن را افروخت تحمل بکنم. خب آتش, آتش است اما یک آتش رحیم و مهربان و دلسوز داریم مثل آتش دنیا یا سمّ دنیا [و] یک آتشی داریم که ‌«لَیْسَ فِیهَا رَحْمَةٌ» آنکه دست به خودکشی می‌زند خیال می‌کند با مردن راحت می‌شود در حالی که عذابش اضعاف مضاعف می‌شود خب پس اگر کسی دست به سمّ خوری می‌زند دست به سمّ می‌زند یا دست به آتش می‌زند این عالم نیست [چون] اگر عالم بود که این کار را نمی‌کرد. اگر کسی علم داشته باشد که گناه یعنی چه آن علم دائمی و قاطع داشته باشد هرگز دست به خلاف نمی‌زند. ایشان این مطلب را چه در این جلد پنجم المیزان چه در جلد دوم المیزان چه در جلد یازده المیزان چه در جلد شانزده المیزان چه در جلد هفده المیزان; نوعاً این بحث را در موارد زیاد دارند که عصمت ملکه علمی است این عنوان بحث شریف ایشان است ولی در موارد دیگری هم بیاناتی دارند که آنچه حق است از آن بیانات هم استفاده می‌شود.

تتمیم بیان علامهٴ طباطبایی
ولی «و الذی ینبغی ان یقال» این است که عصمت, تنها ملکه علمی نیست. انسان هم قدرت درک و اندیشه و فهم دارد و هم قدرت کار در هر دو بخش ما موظف‌ایم عادل باشیم و انبیای الهی معصوم‌اند.
عصمت عملی
این دو ستون و این دو بخش هر کدام دشمنهای خاص خود را دارد. یعنی در مسائل علمی, حس و خیال و وهم راهزن‌اند اینها نمی‌گذارند آن عقل نظری معارف را خوب درک بکند. مثل یک دستیار بد که کسی گرفتار دستیار بد است به این دستیارانش یا دستیارش می‌گوید فلان مقدمه را فراهم بکن, این می‌رود عمداً عوضی می‌آورد. خب اگر یک قاضی, خوش مجتهد عادل بود ولی دستیاران بد داشت این دستیار بد به جای اینکه فلان برگه را بیاورد اشتباهی برگه دیگر را می‌آورد. عقل در فضای فهم و اندیشه دستیاران زیادی دارد به نام قوه خیال به نام قوه واهمه وقتی می‌خواهد استدلال کند آن جزئیات را آن صغراهای قیاس را اگر صور است از خیال اگر معانی جزئی است از واهمه مدد می‌گیرد به اینها دستور می‌دهد اینها شیعیان قوه نظر نیستند لذا مغالطه از همین جا شروع می‌شود; قوه واهمه دخالت می‌کند یک صغرای باطلی را به جای صغرای حق می‌نشاند آن وقت یک قیاسی تشکیل می‌شود. کبرا حق است, صغرا باطل نتیجه می‌شود غلط یا اگر صورت باشد کبرا را خود عقل نظری شخصاً می‌فهمد صغرا را قوه خیال عرضه کرده است چون صغرا را اشتباهی آورده است نتیجه می‌شود غلط اینها جزء شیعیان عقل نظر نیستند.
اگر کسی در بخش نظر, وارسته بود هر جا که این عقل نظری او سیر کرد, قوه واهمه هم به دنبال او حرکت می‌کند قوه خیال هم به دنبال او حرکت می‌کند قوه احساس هم درک حسی هم به دنبال او حرکت می‌کند اینها می‌شوند شیعیان عقل‌نظر. اگر یک رهبری شیعه داشت فکر او شیوع پیدا می‌کند شیعه را هم که شیعه می‌گویند برای این است که مایه شیوع فکر رهبر است شیعه که به معنی پیرو نیست از شاع است; آنچه مایه شیوع فکر رهبر هست آن را می‌گویند شیعه. ما اگر در عقل‌نظر شیعیان خوبی می‌داشتیم یعنی قوه خیال ما و قوه نظر ما اینها شیعیان عاقله بودند این همه خوابهای خوبی که نصیب بندگان صالح می‌شود اینها استفاده‌های زیاد می‌کردند قوه خیال یا قوه واهمه هر چه را که عقل نظر در عالم رؤیا دید اگر واقعاً پاک باشد او را به صورت خوب درمی‌آورد نه وارو بکند, نه چند رو بکند خیلیها خواب خوب می‌بینند ولی در اثر دخالت قوه خیال یا دخالت واهمه معانی چند ضلعی یا صورت چند پهلویی به او داده می‌شود و آنچه یاد این شخص می‌ماند همان صورت یا معنایی است که قوه خیال یا وهم به او داد, وقتی هم که بیدار شده است همین صورت را برای معبّر می‌گوید او معبّر در تعبیر این رؤیا فلج است. مرحوم ابن‌سینا یک بیان لطیفی دارد و آن این است که آدمهای دروغگو هرگز خوابهای راست نمی‌‌بینند, برای اینکه او عادت کرده به خلاف آنچه را هم در عالم رؤیا به او گفتند فوراً قوه واهمه یک معاون یک مشاور خلافکاری است برای او قوه خیال هم یک دستیار بدی است برای او فوراً دخالت می‌کنند جابه‌جا می‌کنند آن وقت خلاف در ذهنش می‌ماند وقتی که هم بیدار شده همان خلاف را بازگو می‌کند. اینها جزء شیعیان قوه عقل نظر نیستند لذا در اندیشه و درک اشتباه می‌کنند این یک بخش که ستون خاص خود و لیست و ارقام مخصوص به خود را دارد که مربوط به اندیشه و درک است که به آن می‌گویند عقل نظری به اصطلاح.

عصمت عملی
یک بخش هم مربوط به انجام کارهاست; بخشی که مربوط به انجام کارهاست مسئله تصمیم، اراده، اخلاص نیت و محبت اینها در این فراز است که بخشهای اخلاقی قسمت مهمش در این ستون و در این لیست است مسئله زهد مسئله خلوص مسئله اراده مسئله تصمیم مسئله محبت، مسئله تولی، مسئله تبری; اینها در این میدان است که اینها کاملاً مرزشان جداست.

مراتب ارتباط عقل نظری و عقل عملی
هر چه انسان بالاتر می‌رود این دو محدوده یعنی محدوده نظر و عمل, عقل نظری و عملی به هم نزدیک می‌شوند تا بشوند عین هم در واجب تعالی علمش عین قدرت است از آنجا که به مخلوقهای الهی برسیم ارواح انبیا و اولیا(علیهم الصلاة) فرشتگان مکرم آنها علمشان عین قدرتشان است علمشان عین عملشان است جدا نیست. هر چه پایین‌تر می‌آییم این فاصله بیشتر می‌شود تا برسیم به جایی که کاملاً از هم جداست. گاهی ممکن است کسی پیدا بشود که هر دو را از دست بدهد نه عالم باشد نه عامل, مثل جاهل فاسق. این جاهل فاسق نه معارف اسلامی را درک می‌کند نه قدرت تصمیم‌گیری ترک گناه دارد. گاهی عقل‌نظر قوی است و عقل عمل ضعیف است مثل عالم بی‌عمل; این مطالب را می‌فهمد حلال و حرام الهی را خوب درک می‌کند; اما در موقع عمل پای او می‌لرزد گاهی ممکن است به عکس باشد کسی است که مقدس است و هرچه را که به او بگویید عمل می‌کند; اما معارف اسلامی حلال و حرام اسلامی مسائل شرعی‌اش را که نمی‌داند ولی هر چه به او بگویید عمل می‌کند. این قدرت عملی‌اش زیاد است; اما قدرت علمی او ضعیف است پس گاهی ممکن است که انسان فاقد هر دو باشد مثل جاهل فاسق گاهی ممکن است فاقد عمل باشد مثل عالم بی‌عمل گاهی ممکن است فاقد نظر باشد مثل مقدس متحجر گاهی واجد هر دو هست مثل عالم عادل اینها چهار صنف‌اند اینها در حقیقت مثل سمع و بصرند; سمع و بصر واقعاً از هم جدایند گاهی ممکن است کسی بینا باشد شنوا نباشد گاهی بالعکس گاهی فاقد هر دو گاهی واجد هر دو چهار صنف‌اند ولی وقتی رفتیم بالا سمع عین بصر است مثلاً درباره ذات اقدس الهی او سمیعٌ بصیرٌ; اما صفاتش عین ذات است از ذات اقدس الهی وقتی به مخلوقهای امکانی او برسیم آنها هم سمیع‌اند و هم بصیر; اما صفات آنها عین ذات آنهاست. فرق آنها با واجب این است که آنها محدودند واجب نامحدود, اینها فقیرند ذات واجب غنی, صفاتشان عین ذات است که ذاتشان عین فقر است ولی ذات واجب تعالی صفاتش عین ذات است که ذات عین غناست, خب پس مسئله نظر و عمل کاملاً از هم جداست.

بیان خلاصه‌ای از مفهوم عصمت
در تحلیل علمی باید دو فصل باز کرد: یکی عصمت علمی و دیگری عصمت عملی عصمت علمی معنایش آن است که پیغمبر هر چه می‌فهمد حق می‌فهمد (یک) و قوای ادراکی او مثل احساس، تخیل توهم متخیله اینها که با ادراک کما بیش کار دارند همه شیعیان اویند یعنی هر چه را که عقلش می‌فهمد و قلبش می‌یابد وهم او و خیال او و احساس او هم تبعیت می‌کند این برای بخشهای علمی که این فصل کاملاً مستقل و جداست. یک بخش عملی هم دارند و آن این است که هر چه اینها فهمیدند در تصمیم‌گیری اراده نیت اخلاص تولی تبری از این جهت, عقل عملی‌شان یعنی عقلی که «عبد به الرّحمن و اکتُسب به الجنان» آن عقل کار نیروی اجرایی, نه نیروی فرهنگی این عقل‌نظر نیروی فرهنگی است آن عقل عملی که «عبد به الرحمن و اکتُسب به الجنان» عقل اجرایی است, آن وقت تصمیم بگیرند اراده کند مخلص باشد با تولی و تبری کار بکند این اگر «عبد به الرّحمن واکتسب به الجنان» شد همه قوه‌های اجرایی, شیعیان او هستند. در بخش عقل عملی, شهوت هست با همه جناحها غضب هست با همه شعب.
شهوت و غضب جزء شیعیان عقل عملی‌اند یعنی هر چه را انسان عاقل تصمیم گرفت قوه شهویه او همان را تصمیم می‌گیرد, قوه غضبیه او همان را تصمیم می‌گیرد دیگر این‌چنین نیست که کسی بگوید من دلم می‌خواهد به اعمال ماه شعبان که مثلاً این ماه شریف ماه شعبان است عمل بکنم ولی قوه شهوت نمی‌گذارد قوه غضب نمی‌گذارد. این یک رهبر بدون پیرو است این شیعه ندارد یعنی قوایی که مایه شیوع تصمیم او و خواسته او باشند ندارد تنهاست, این یک امام بی‌امت است. امام بی‌امت در داخله درون کاری انجام نمی‌دهد مثل اینکه امام بی‌امت در فضای بیرون هم کاری انجام نمی‌دهد. اگر کسی بخواهد اراده کرد در اراده قوی باشد باید مواظب شهوت و غضبش هم باشد; هر چیزی را طلب نکند برای هر چیزی هم عصبانی نشود این‌چنین نیست که کسی اراده کرده که فلان کار خیر را انجام بدهد یا فلان کار را به مقصد برساند ولی بدون کنترل شهوت و غضب موفق بشود این باید امت جمع بکند خلاصه, اگر بخواهد جهاد اکبر بکند [و] در درون, انقلاب پیدا کند رهبر انقلاب باشد در درون این امت می‌خواهد, برای اینکه ما با اعدا عدو درگیریم: «أعدی عَدُوِّک نفسک التی بین جنبیک» این نفس اَمّاره هم از تیزترین سلاحهای شیطان بزرگ است آن ابلیس از راه نفس اَمّاره فریب می‌دهد. بدون امت, با دست خالی به جهاد اکبر رفتن خب نتیجه‌اش همین است که انسان اراده می‌کند تصمیم می‌گیرد فلان کار خیر را انجام بدهد دو قدم هم می‌رود بعد برمی‌گردد تصمیم می‌گیرد چشمش را پاک کند گوش‌اش را پاک کند ولی خب موفق نمی‌شود این کنترل شدید شهوت و غضب طلب می‌کند وقتی اینها را رام کرد اینها را ساخت اینها می‌شوند شیعیان عقل عمل و می‌شوند امت عقل عمل آن وقت امت عقل عمل راهنمای خوبی است امام خوبی است و اینها شیعیان او هستند و این عقل عمل از اتاق فرمان خلاصه فرمان می‌گیرد اتاق فرمان البته کلیدش به دست عقل‌نظر است که چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است چه چیزی واجب است چه چیزی مستحب است چه چیزی خوب است چه چیزی بد است چه چیزی حق است چه چیزی باطل است چه چیزی زشت است چه چیزی زیبا است کلید اتاق فرمان عمل به دست فهم و اندیشه است در حقیقت ما یک امام داریم منتها این عقل ‌نظر به منزله قوه مقننه است و عقل‌عمل به منزله قوه مجریه در حقیقت امام الکل همان عقل نظر هست خب اگر کسی در هر دو بخش عادل بود یک کمی معانی عصمت را درک می‌کند عصمت آن است که انسان در بخش نظر هیچ وقت اشتباه نکند; بد نفهمد. در بخش عمل هم هیچ وقت تصمیم بد نگیرد همیشه تصمیم خیر و صحیح بگیرد و در تصمیم‌گیری هم موفق باشد و در اجرای مصوبات خود هم تصمیم‌گیریهای خود هم موفق باشد, این را می‌گویند معصوم. پس عصمت, همان طوری که ملکه علمی است ملکه عملی هم است مثل عدالت; منتها فاصله بین عدالت و عصمت زیاد است معصوم کسی است که در فهمیدن هرگز اشتباه نکند و در اراده و تصمیم‌گیری و نیت و اخلاص و تولی و تبری هرگز خلاف نرود. پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) و اهل بیت(علیهم السلام) این‌چنین‌اند, خب پس نمی‌شود گفت عصمت, ملکه علمی است [بلکه] عصمت هم ملکه علمی است هم ملکه عملی, این یک مطلب.

توجیه تعریف عصمت به ملکهٴ علمی
مطلب دیگر آن است که البته, چون روح مجرد است, این یک مقدمه صور نفسانی که در نفس‌اند آنها هم مجردند, این دو مقدمه و هر مجردی صورت ادارکی و علمی دارد, این سه مقدمه پس آنچه در فضای نفس است به عنوان صور نفسانیه همه ملکه علمی‌اند به این معنا شجاعت هم ملکه علمی است عفت هم ملکه علمی است سخاوت هم ملکه علمی است تولی و تبری هم ملکه علمی است, چون هر چه صورت نفسانی است از آن جهت که مجرد است ملکه علمی است. این علم جامع است که نظر و عمل هر دو را زیرمجموعه خود دارد وگرنه علم در مقابل عمل نیست نظر در مقابل عقل عملی نیست این آن نیست که از آن به عنوان «ما عُبِد به الرحمن واکتسب به الجنان» یاد می‌شود, این کار است بالأخره خب این معنای العصمة ما هی؟ که این یک مطلبی است در قبال مطالب گذشته ولی یک فصل خاص خود را دارد که العصمة ما هی؟ اما العصمة هل هی, این را از راههای قطعی می‌شود ثابت کرد با ظواهر نقلی می‌شود ثابت کرد که انبیا و ائمه(علیهم السلام) معصوم‌اند, «هل هی» یعنی آیا عصمت هست یا نه, اینها معصوم هستند یا نه؟

اشتباه پذیری استنتاج‌های حصولی و شهودی
پرسش:...
پاسخ: بله، درباره نظر گاهی با مقدمات حصولی انجام می‌گیرد گاهی با شهود, افراد عادی می‌اندیشند با مقدمات برهانی گاهی مصیب‌اند گاهی مخطئ. عرفا و اهل کشف و شهود که از راه تهذیب نفس حرکت می‌کنند اینها هم اشیایی را مشاهده می‌کنند گاهی مصیب‌اند گاهی مخطئ. علم چه نظر چه بصر چه حصولی چه حضوری هم صواب دارد هم خطا مگر آن علم حصولی که بدیهی باشد یا ارتباطش به بدیهی قطعی باشد که انسان اشتباه نکند. در علم شهودی هم بشرح ایضاً; همان طوری که ما در علم حصولی یک اولی داریم که یقینی است و هیچ تردیدی در آنها نیست مثل استحاله نقیضین و به تبع آنها استحاله جمع ضدین, استحاله سلب شیء از نفس ضرورت ثبوت شیء به نفس اینها علمهایی است که تردیدپذیر نیست اگر علم نظری به این بدیهی یقیناً خلق شد نه خیالاً آن علم نظری هم حق است چه اینکه علم بدیهی هم حق است در علم شهودی هم این‌چنین است.
لذا آنها که اهل راه‌ هستند یعنی اهل کشف و شهودند می‌گویند مشاهدات ما اشتباه‌پذیر است. ما باید مشاهدات خود را بر یک مشاهداتی که آن مشاهدات معصوم است عرضه کنیم. مشاهدات معصوم مشاهدات معصومین است که وزان مشاهدات معصوم برای مشاهدات عرفای عادی, وزان آن اولیهاست در علم حصولی برای مطالب نظری. مطالب نظری را باید به اولی عرضه کرد اگر به قالب اولی درآمد حق است وگرنه باطل مشهودات غیرمعصوم را باید به مشهودات معصوم که به منزله مشهودات و کشفهای اولی است عرضه کرد اگر مطابق این درآمد حق است مخالف این درآمد باطل زیرا شیطان راههای فراوانی دارد قوه خیال راههای فراوانی دارد همه آنچه ما در خواب می‌بینیم مشهود ما است دیگر علم حصولی که نیست, ما در عالم رؤیا چیزها را مشاهده می‌کنیم با مثال; منتها ما در مثال متصل می‌بینیم آنها در مثال منفصل می‌بینند وگرنه در عالم رؤیا که علم حصولی نیست مفهوم نیست, ما واقعیتها را می‌بینیم با این چشمهای بسته واقعیت را مشاهده می‌کنیم اینها همان کشف شهود است دیگر; منتها کشف شهود باطل برای اینکه آن درون دخالت کرده وگرنه کسی که خواب می‌بیند که دیگر سخن از مفهوم و لفظ که نیست [بلکه] واقعیت را می‌بیند. اگر چیزی را با درون می‌بیند می‌شود شهود; منتها مشکل ما این است که ما با مثال متصل می‌بینیم در درون خود می‌بینیم, این مشهودات ما با باطل آمیخته است ولی کسی که با مثال منفصل رابطه دارد نه با مثال متصل, مثال منفصل آفریده ذات اقدس الهی است اگر مثال منفصل مشهود او باشد این می‌شود حق آیا آنچه را ما ‌دیدیم مثال متصل است یا مثال منفصل این مشهودها را باید با ترازویی بسنجیم الآن منطق را گفتند «آلة المیزانیه» یک ترازو است آدم نحو را اختراع می‌کند برای اینکه مواظب این لب و دهانش باشد دهان‌اش را باز نکند هر گونه حرف نزند نحو و صرف برای همین است دیگر انسان مگر مجاز است که دهان باز کند هر گونه حرف بزند اَست را بگوید اِست, اُست این که نمی‌شود; اَست اَست دیگر, این را باید با فتحه ادا کرد لغت را و ادبیات را نحو و صرف را اختراع کردند, برای اینکه آدم مواظب زبانش باشد. منطق را اختراع کردند برای اینکه مواظب اندیشه‌اش باشد که هرگونه نیندیشد که به غلط بیفتد و خطر مغالطات را هم گوشزد کردند, گفتند این اقسام سیزده‌گانه مغالطات را ببین! اگر مراعات این قواعد منطقی نکردی به دام این مغالطات می‌افتی وقتی به دام مغالطات افتادی فکرت صحیح نیست. خب نحو و صرف برای این که انسان مواظب دهانش باشد مواظب زبانش باشد منطق برای اینکه مواظب مغزش باشد مواظب فکرش باشد.

میزان بودن قرآن
قلب هم میزانی دارد, ذات اقدس الهی قرآن را میزان قرار داد هم برای استنتاجهای اجتهادی و مانند آن هم برای استنتاجهای شهودی, اگر فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللّهُ﴾ یا فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ اگر چیزی انسان در عالم مشاهده دید, خب اگر معصوم نبود باید باید بر ترازویی عرضه کند دیگر, ترازوی آن کشف معصومین است. به هر تقدیر, چه در نظر و چه در بصر در بخش ادراکات انسان اشتباه می‌کند مگر به معصوم ختم بشود. ما بدیهیاتمان در علم نظری معصوم‌اند این اشتباهی نمی‌کنند; دو دو تا چهارتا معصوم است ما به وسیله همین استدلالها با همین براهین خدا را قیامت را پیغمبر را ثابت می‌کنیم دیگر. حالا اگر کسی بیاید براساس این مبادی و براساس این مقدمات اینها شک بکند آن وقت چه راهی داریم برای اثبات خدا و پیغمبر, اهل کشف و شهود که نیستیم ما با استدلال با برهان ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ﴾, ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ﴾ با این ادله احتجاجی می‌فهمیم و می‌فهمانیم اگر ما یک پایگاه ثابتی نداشته باشیم ما یک فکر معصوم نداشته باشیم که نمی‌توانیم به نتیجه‌ای برسیم آن اولیات یک فکر معصوم است که هیچ اشتباهی در او نیست.
به هر تقدیر, مسئله عقل نظر یا عقل بصر چه حصولی چه شهودی این یک راه خاص خود را دارد آنها که در اوج این قرار دارند معصوم‌اند یعنی علم شهودی دارند یک آن علم شهودی را بخواهند منتقل کنند به علم حصولی, مثل اینکه ائمه(علیهم السلام) احتجاج می‌کردند استدلال می‌کردند به صورت براهین محاجه می‌کردند در انتقال علم شهودی به علم حصولی هم معصوم بودند چه اینکه علوم حصولی اینها هم علوم حصولی معصوم است.

عصمت أئمّه (سلام الله علیهم) در فرازهای معقود
اینها در سه فراز معصوم‌اند: آنچه را که می‌یابند اهل بصرند معصوم‌اند; آنچه را که از بصر به نظر منتقل می‌کنند در این دالان انتقالی معصوم‌اند و آنچه را هم که به عنوان مقدمات در این اتاق سوم یعنی مسائل نظر ارائه می‌کنند آن هم معصوم‌اند. این بخش را می‌گویند ملکه عصمت که ملکه نظر است ملکه علمی است. حالا میدان عمل باز می‌شود حالا می‌خواهند تصمیم بگیرند اراده کنند در این اراده, شهوت و غضب دخالت می‌کنند هوا دخالت می‌کند هوس دخالت می‌کند و نمی‌گذارد اینجا است که پای خیلیها می‌لغزد دست خیلیها می‌لرزد. معصوم کسی است که در این فراز هم راه به شهوت و غضب ندهد. حضور رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاگردان او سؤال کردند «اکتب کل ما اسمع منک»; هر چه می‌گویی من بنویسم فرمود: «نعم» عرض کرد «فی الرضا و الغضب» آن وقتی که خوشحال شدید آن وقتی که بدحال شدید آن وقتی که خبر پیروزی به شما رسید آن وقت که خبر شکست به شما رسید فرمود: «نعم، فانّی لا أقول فی ذلک کلشه الا الحق», برای اینکه رضای ما رضای خدا است و غضب ما غضب خداست.

بهترین دلیل بر عصمت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
این حدیث شریف «فاطمةُ بَضعة منّی مَن آذاها فقد آذانی» از اوج مقامات حضرت زهرا(صلوات الله علیها) است این از آن بهترین دلیل بر عصمت اوست, کسی که غضب او غضب خدا است یعنی چه؟ یعنی هرگز برای دنیا برای هویٰ برای هوس برای فدک برای باغ عصبانی نمی‌شود که اینها باغ مرا گرفتند این معلوم می‌شود دنیا دوست است دیگر, این نه معلوم می‌شود برای ولایت، امامت خلافت دین عصبانی شد آن روز محور هم همین بود. این حدیث نورانی از بس گفته شد آن عظمت خودش را دارد از دست می‌دهد این از بهترین و قاطع‌ترین دلیل بر اوج عصمت زهرا(صلوات الله علیهما) است. خب این نه به منزله او باشد «من آذاها فقد اذانی و من آذانی فقد آذی الله» این طور نیست, خب کسی به جایی می‌رسد که غضب او غضب خداست یعنی برای هیچ چیز عصبانی نمی‌شود فقط برای دین و برای هیچ چیز خوشحال نمی‌شود مگر برای دین خب این کار نشانه عصمت است دیگر یعنی هیچ هوسی در او نیست خیال و وهمی هم در او نیست, که حالا روی انگیزه خیال روی انگیزیهٴ وهم، روی انگیزه شهوت روی انگیزه غضب حالا مثلاً عصبانی بشود یا خوشحال بشود, این طور نیست.
به هر تقدیر در بخش عمل اینها این طورند, در بخش عمل اینها این طورند یعنی در آنجا که همان عقلی که «عبد به الرحمن واکتسب به الجنان» اینجا معصوم‌اند یعنی خود آن مرکز تصمیم‌گیری, این اتاق تصمیم این معصوم است شیعیان او هم تابع او هستند آن قدر هنر دارند که هوس و غضب را رام بکنند. اینکه احیاناً گفته شد شیطان من نزد من تسلیم شد . همین است و دائماً مواظب‌اند شما دیدید بالأخره انسان بخواهد دو رکعت نماز بخواند و حواسش را جمع بکند خیلی سخت است, اینها دائماً مواظب‌اند که در فضای دل, بیگانه‌ای خطور نکند وگرنه ناخودآگاه بعد از دو سال یا بعد از ده سال یا بعد از بیست سال خودش را نشان می‌دهد. اول به صورت همس می‌آید [و] بعد به صورت جهر جلوه می‌کند, خب این یک مراقبت شدید طلب می‌کند پس عصمت هم ملکه علمی است هم ملکه عملی است هم عقل نظر دارد هم عقل عمل دارد; منتها عقل عمل از آن جهت که از اوصاف نفسانی است و صفت نفسانی مجرد است از آن جهت, صبغه علمی دارد مثل ملکه شجاعت ولی در بازکردن مسائل, مرزشان کاملاً از هم جداست, این هم یک مطلب.

معنای عصمت قرآن
خب ذات اقدس الهی قرآن را فرمود این معصوم است یعنی ظاهرش باطنش اولش آخرش لابه‌لای آیه لابه‌لای سوره هیچ جا نیست که حرف خلاف بتواند نفوذ بکند; کلمه‌ای کم بشود کلمه‌ای زیاد بشود که ـ معاذ الله ـ این کم و زیاد شدن کلمه یا حرف; اصلاً معنای آیه را بتواند عوض بکند همان قصه معروف ﴿وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾ که مکرر ملاحظه فرمودید یک وقت در جلسات قرائت نخواندند می‌گویند دوگونه قرائت شده: یکی «الذین یکنزون»; یکی ﴿وَ الَّذینَ﴾ این اختلاف قرائت کم کم به اختلاف نسخه و بعد کم کم نسخه بدل و کم کم اصل و فرع و کم کم نسیاً منسیا می‌شود.

خطرات قرائت بدون تفسیر
اینکه گفتند جلسه قرائت قرآن خوب است, ولی آن کارهای کلیدی را بحثهای تفصیلی تشکیل می‌دهد همین است اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد مسجد شد دید که دو تا حلقه در مسجد به چشم می‌خورد فرمود اینها چه کسانی هستند؟ عرض کردند آنجا حلقه دعاست اینجا حلقه درس و بحث است; آنجا دارند دعا می‌کنند اینجا دارند مباحثه می‌کنند. فرمود: «کِلا المجلسین علی خیر»; هم مجلس دعا خوب است هم مجلس علم اما «انّما بُعثتُ مُعَلِّماً»; فرمود من دعاخوان نیستم من معلمم [و] رفت در کنار آن انجمن علمی نشست. فرمود آن انجمن علمی دعا خوانها را می‌سازند بعد هم خودشان دعا خوان بعد از علم‌اند نه دو عالم بی‌دعا چون آن علم این عمل را می‌سازد فرمود: «کلا المجلسین علی خیر‌» ‌«انما بعثت معلما». خب حالا وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این‌چنین کار را کرد جلسه قرائت قرآن اگر اوج بگیرد بدون جلسه تفسیر همین خطر را دارد, ممکن است ‌«مالک‌‌» ‌«ملک‌‌» ‌«سواک‌‌» ‌«سواک‌‌» هشت ده گونه بخوانند; اما نداند این سوره چه پیامی دارد و از آن طرف هم حسنی مبارک را خلیفه رسول الله بداند این باکی نیست, ولی وقتی که انسان فهمید همان ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ می‌خواند راحت یا ﴿مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ﴾ را می‌داند یکنواخت می‌خواند و راحت, دیگر هشت ده گونه خودش را و مستمع را معطل نمی‌کند که ‌«سواک‌‌» ‌«سویک‌‌» فلان و این باری ندارد بالأخره, وقتش را برای کار دیگر صرف می‌کند این فرق یک مفسر با قاری قرآن است. بعضی گفتند ابی بن کعب این شمشیر را به دوش کشیدند و شعار دادند گفتند من این شمشیر را از دوشم پایین نمی‌آورم مگر اینکه این «واو» سرجایش باشد, نباید دست به این «واو» بزنی! وقتی «واو» ﴿وَ الَّذینَ﴾ را برداشتید, این ﴿الَّذینَ﴾ به بعد می‌شود صفت و عطف بیان برای آن احبار و رهبان آن وقت در مذمت احبار و رهبان خدا این‌چنین گفته چون قبلش مربوط به احبار و رهبان است ولی وقتی «واو» باشد این «واو», «واو» استنافیه است, قبلش مربوط به احبار و رهبان است این تمام شد این واو ﴿وَ الَّذینَ﴾ مستقل است.

حکم بین المللی اسلام در ممنوعیت تکاثر
این واو ﴿وَ الَّذینَ﴾ می‌گوید اگر مسلمانی, باش اگر کافری, باش احبار و رهبانی, باش هر مذهبی هستی, باش تکاثر ممنوع است; اکتناز بکنی ثروت کشور را به خود اختصاص بدهی عده‌ای گرسنه بمانند این ممنوع است, نه مخصوص مؤمن است نه مخصوص کافر است نه مخصوص احبار است نه مخصوص رهبان است نه مخصوص کمونیست است. حالا اگر کمونیستهایی در پناه دولت اسلام باشند مگر برای آنها تکاثر جایز است فرمود: ﴿وَ الَّذینَ﴾ این «واو» استینافیه است; هر کسی ﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ این حکم بین المللی اسلام است, این‌چنین نیست که حالا اگر کسی یهودی شد در کشور اسلامی برای او تکاثر و اکتناز جایز باشد برای مسلمین جایز نباشد این طور نیست; تا آنجا که قلمرو قدرت دین است این ﴿وَ الَّذینَ﴾ حاکم است, آنجا که خب اسلام حاکم نیست انسان دستش برنمی‌آید. این طور نیست که حالا اگر کسی خدا و پیغمبر را قبول ندارد بگوید من قرآن را ـ معاذ الله ـ قبول ندارم می‌گوید خب تو قبول نداری ما موظف‌ایم برابر قرآن عمل بکنیم, این همه اموال را ذخیره کردی جامعه هم در فقر دارد می‌سوزد این نیست.
به هر تقدیر, اگر واوی, الفی کم بشود زیاد باشد یک چنین چیزی است, این یک مقدمه. چون قرآن حجت خداست وجود مبارک پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) قولاً و فعلاً و تقریراً معصوم است, این هم یک مقدمه دیگر. اگر در لابه لای قول او در خلال فعل او در اثنای تقریر او اشتباهی رخنه بکند مثل آن است که در یک آیه قرآن این اشتباه صورت گرفته. مگر بنابر این نیست حالا اختصاصی به ما شیعه‌ها ندارد که همه مسلمانهای عالم معتقدند برابر قرآن عقلاً و نقلاً که وجود مبارک پیغمبر قولاً و فعلاً و تقریراً معصوم است. اگر در این فضای محدود یعنی در قول او در فعل او در تقریر او ـ معاذ الله ـ خلافی راه پیدا کند, مثل آن است که در آیه‌ای خلاف پیدا کرده چون حجت است دیگر, دیگران هم به همین استدلال می‌کنند. این مسئله العصمة هل هی؟ است که آیا باید باشد یا نه؟ آری باید باشد لا ریب فیه اما لِمَ هی؟ دلیلش هم با خودش هست کم هی؟ هم مشخص می‌کند که عصمت دو قسم است: عصمت قولی و عصمت فعلی, حالا برخی از آیات می‌ماند که الآن دیگر موقع نماز ظهر است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی