display result search
منو
تفسیر آیه 101 سوره نساء

تفسیر آیه 101 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 112 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 101 سوره نساء"
-
-
-


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوا مُبِیناً﴿101﴾

چون بحث در جهاد و هجرت بود، قهراً سفر را به همراه دارد و از آن جهت که نماز در هیچ حالی ترک نمی‌شود و ستون دین است، حکم نماز در حال سفر و هجرت را بیان فرمودند و چون حکم نماز، در سفر و هجرت با حال حضر فرق می‌کند آن را جداگانه ذکر کردند. فرمودند: ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ که «ضرب فی الارض» همان سفر است. ﴿فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ﴾؛ حرجی بر شما نیست که نمازتان را کوتاه کنید.
بررسی معنای «ضرب فی الارض»
چند مطلب در این آیهٴ کریمه مطرح است: اول اینکه منظور از «ضرب فی الارض» همان مسافرت است، چه اینکه قبلاً هم در بحث «ضرب فی سبیل الله» گذشت که منظور، جهاد و هجرت در راه خداست.
وجوه گفته شده در قصر نماز و تعیین وجه صحیح
دوّم اینکه فرمود شما قصر کنید، منظور از این قصر عبارت از کم کردن عدد رکعات است؛ منتها به نحو خاص، چون درباره قصر نماز چند وجه بیان شده.
وجه اوّل این است که منظور از قصر نماز، همان کم کردن رکعات نماز است؛ وجه دوّم آن است که منظور از این قصر صلات، کم کردن کیفیت و تغییر هیئت و کیفیت نماز است. مثل اینکه به جای رکوع، ایما کند، اشاره کند و به جای سجده هم اشاره کند؛ وجه سوّم آن است که منظور از قصر صلات، جمع بین صلاتین است. چون بسیاری از اهل‌سنّت، جمع بین دو نماز را جایز نمی‌دانستند مگر در روز عرفه و در شب مشعر ، یکی جمع تقدیم است و دیگری جمع تأخیر وگرنه جمع بین دو نماز را در حال عادی جایز نمی‌دانستند، بر خلاف مذهب اهل‌بیت(علیهم السلام) که جمع بین دو نماز را در تمام حالات جایز دانستند . ولی منظور از این قصر، همان کم کردن رکعات نماز است نه تغییر کیفیت و نه جمع.
تغییر کیفیت در مسئلهٴ نماز خوف مطرح است ولی در مسئلهٴ نماز مسافر مطرح نیست. چه اینکه منظور از کم کردن رکعات فقط همین است که نمازهای چهار رکعتی در سفر، به دو رکعت تقلیل می‌یابد و نماز مغرب که سه رکعت است فرقی بین سفر و حضر نیست، چه اینکه نماز مسافر که دو رکعت است همیشه دو رکعت است؛ این‌‌طور نیست که اگر مسافر در حال امن بود نماز او دو رکعت است و در حال خوف بود نماز او یک رکعت، این‌‌چنین نیست. پس منظور از این قصر، قصر رکعات نماز است آن‌هم رکعات نمازهای چهار رکعتی به دو رکعت تنزّل می‌کند و نماز سه رکعتی همچنان محفوظ است. البته نافله‌های نمازهای چهار رکعتی حذف می‌شود که آن دیگر قصر نیست، آن حکم فقهی جدایی دارد .
مفهوم نداشتن شرط موجود در آیه
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ﴾ خوف را شرط کرد. ظاهرش این است که اگر مسافر، در حال امن بود و خوف نداشت، نمازش تمام است قصر نیست، برای اینکه شرط مفهوم دارد. ولی باید گفت شرط، گرچه مفهوم دارد؛ لکن در جایی برای جملهٴ شرطیه مفهوم منعقد می‌شود که ذکر شرط برای نکته‌ای نباشد و اما اگر معلوم شد که ذکر آن شرط برای یک نکتهٴ خاصی است، چنین جملهٴ شرطیه‌ای مفهوم ندارد.
قید غالبی خوف در سفرهای گذشته
خب اینکه فرمود: ﴿إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ﴾ که ظاهرش دخالت خوف و شرطیت خوف است، چون هم به قرینهٴ سیاق که بحث در جهاد بود و هم به شهادت قرینهٴ داخلی که فرمود: ﴿إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوا مُبِیناً﴾ چون آن روز بسیاری از این سفرها با خوف همراه بود، لذا این قید، وارد مورد غالب است. اگر این قید، وارد مورد غالب بود چنین قیدی و چنین شرطی مفهوم ندارد، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» بیان شد. در سورهٴ «نور» آیهٴ ٣٣ این است که ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾. یکی از مثالهای معروفی که در کتابهای اصول ملاحظه فرمودید همین است؛ آنجایی که برای شرط یک نکتهٴ دیگری است مثل ذکر غالب و مانند آن، چنین شرطی مفهوم ندارد. مضمون آیهٴ ٣٣ سورهٴ «نور» این نیست که اگر این کنیزها ارادهٴ عفّت نداشتند، شما می‌توانید آنها را به ناپاکی امر کنید و اگر ارادهٴ عفّت کردند، نمی‌توانید این‌‌چنین نیست، بلکه وادار کردن به ناپاکی، حرام است چه آنها بخواهند چه آنها نخواهند. حالا چگونه اگر آنها مایل بودند، وادار کردند، متمشّی می‌شود یک بحث دیگری است.
غرض آن است که آن جملهٴ شرطیه در آیهٴ ٣٣ سورهٴ «نور» مفهوم ندارد که ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ اکراه، حرام باشد و اگر ارادهٴ تحصّن و عفّت نکردند اکراه، حرام نباشد، بلکه اکراه و وادار کردن به ناپاکی، مطلقا حرام است. چون آن قید، وارد مورد غالب است این جملهٴ شرطیه مفهوم ندارد. در محلّ بحث هم این‌‌چنین است، اینکه فرمود: ﴿إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ چون غالباً آ‌ن روز، مسلمین در سفر مبتلا به خوف بودند این قید، براساس آن غالب ذکر شده است، نه اینکه دخیل در قصر نماز است که اگر مسافر، خوف نداشت نمازش تمام باشد و اگر خوف داشت، نمازش شکسته باشد این‌‌چنین نیست. پس این قید، وارد مورد غالب است.
پرسش:...
پاسخ: بله آن آیهٴ خوف که دارد در حال جنگ، صلات خوف، مطارده، مسایفه از آیهٴ بعد استفاده می‌شود به خواست خدا و آن شاید مسئلهٴ سفر شرط نباشد یعنی سفر مصطلح فقهی که هشت فرسخ باشد که آن می‌شود حکم صلات خوف که حکم صلات خوف، غیر از حکم صلات سفر است؛ اما این «ضرب فی الارض» معیار بحث است.
بیان حکم نماز مسافر و عدم ارتباط آن با صلات خوف
اگر «ضرب فی الارض» معیار بحث است، می‌شود مسافرت و این مسافرت خواه با خوف همراه باشد خواه با خوف همراه نباشد. این ﴿إِنْ خِفْتُمْ﴾ که وارد شده است، برای اینکه وارد مورد غالب است و ﴿أَن یَفْتِنَکُمُ﴾ همین است: ﴿إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ چون غالباً سفرهای آن روز با خوف همراه بود. اصل محور را همان «ضرب فی الارض» تشکیل می‌دهد یعنی سفر. خب، بنابراین این قید، چون وارد مورد غالب است مفهوم ندارد. وقتی مفهوم نداشت نکتهٴ ذکرش همان غلبه است، قهراً محور بحث می‌شود سفر. اگر کسی مسافر بود نمازش شکسته است. حالا حدودی برای این سفر هست که باید هشت فرسخ باشد حالا یا رفتن یا مجموع رفت و برگشت، این حکم و سایر شرایط و احکام را نصوص روایی باید بیان کند .
رخصت یا عزیمت بودن حکم قصر
مطلب دیگر آن است که آیا این حکم به نحو عزیمت مطرح است یا به نحو رخصت یعنی آیا بر مسافر واجب است که نمازش را دو رکعت بخواند یا برای مسافر جایز است. ظاهر آیه، رخصت است نه عزیمت. چون ظاهر آیه این است که فرمود: ﴿إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ﴾ یعنی حرجی برای شما نیست. این نفی حرج، نفی گناه سه مصداق دارد: در کار واجب گناه نیست، در کار مستحب گناه نیست؛ در کار مباح هم گناه نیست. آ‌ن‌گاه موارد خاصّه را با ادلّهٴ مخصوص باید اثبات کرد. آنچه جامع بین این موارد سه‌گانه است همان نفی حرج است یعنی گناهی بر شما نیست، قهراً ترخیص است یعنی مُجاز هستید که در مسافرت نمازتان دو رکعتی باشد. در حالی که فقه امامیه بر آن است که این حکم، عزیمت است نه رخصت یعنی بر مسافر، واجب است که نمازش را دو رکعت بخواند و اگر مسافری عمداً یا سهواً نمازش را چهار رکعت خواند و تمام خواند دوباره باید اعاده کند، مگر جهلاً این کار را کرده باشد یعنی نمی‌دانست که مسافر نمازش شکسته است.
ادله عزیمت بودن حکم قصر
خب، از کجا این آیه دلالت بر رخصت نمی‌کند و دلالت بر عزیمت می‌کند.
اول: بیان اصول کلی در قرآن و تبیین آن توسط معصومین (علیهم السلام)
اولاًّ خطوط کلّی حکم فقهی را قرآن بیان می‌کند که به منزلهٴ قانون اساسی است، تبیین و شرح قرآن به وسیلهٴ معصومین(علیهم السلام) است که ذات اقدس الهی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عنوان مفسّر و مبیّن حدود الهی معرفی کرد. فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ فرمود قرآن، بر تو نازل شده است تا تو از راههای غیب که معارف و حدود الهی را دریافت می‌کنی برای مردم بیان بکنی احکام را، قیود را، شرایط را و اوصاف را. لذا در سورهٴ «حشر» فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ چون رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان مبیّن قرآن از طرف خدا معرفی شده است. فرمود: ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ و چون خود رسول اکرم از نزد خود چیزی ندارد، پس همهٴ احکام و حِکَم را از راه الهامهای غیبی از ذات اقدس الهی دریافت می‌کند، بعد به صورت حدیث قدسی و مانند آن برای مردم شرح می‌دهد، این اصل کلّی است. همین معنا را شاگردان ائمّه(علیهم السلام) از خود آنها سؤال کردند. در قرآن کریم، اوّل خط کلّی مشخص می‌شود بعد نصوص خاصّه او را تفسیر می‌کند.
شواهدی بر بیان خطوط کلی در قرآن
مشابه این درباره روزه هم آمده، درباره حج هم آمده؛ درباره روزه آیهٴ ١٨٤ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿أَیَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنْکُم مَرِیضاً أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَأَن تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾ با اینکه بعد فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ﴾ که ﴿أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾ آنجا فرمود: اگر مسافر نبود و مریض نبود باید روزه بگیرد ؛ روزه برای او مکتوب است در حقیقت. ولی مع‌ذلک، تعبیر قرآن کریم این است که ﴿وَأَن تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله ما با قرائن دیگر می‌گوییم این خیر، نظیر ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ است که افعل تفضیلی نیست، خیر نیست امثال‌ذلک نیست. در حالی که روزه فرض است نه تنها خیر، با اینکه احکام دیگر نشان می‌دهد که تنها خوب بودن مطرح نیست، واجب بودن مطرح است. خیر، معنایش این است که اگر روزه را گرفتید فضیلتی نصیب شما می‌شود و اگر نگرفتید، مشکلی ندارد. در حالی که اگر کسی روزه نگرفت گرفتار عذاب الهی خواهد شد. این تعبیر در قرآن کریم هست، چه اینکه در خصوص حج هم مشابه این تعبیر آمده است که فرمود: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾ .
نمونهٴ دیگرش همان جریان سعی بین صفا و مروه است، با اینکه سعی بین صفا و مروه از امور واجب در حج است و امر مستحبی نیست. فرمود: ﴿إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا﴾.
آیهٴ ١٥٨ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است ﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ﴾ آنجا هم همین دو تعبیر آمده که ظاهرش نفی جناح است یعنی نفی حرج است یعنی عیب ندارد بین صفا و مروه سعی کنی، بعد هم فرمود اگر بین صفا و مروه سعی کردید برای شما خیر است، در حالی که ترکش گناه است و فعلش هم واجب، مع‌ذلک هم نفی جناح دارد هم اثبات خیر.
پرسش: ...
پاسخ: خب، با دلیل می‌گوید یعنی خیر با دو مصداق می‌سازد ولی با واجب و با مستحب. نفی جناح با سه مصداق می‌سازد، آنجایی که واجب باشد یا مستحب باشد یا مباح باشد نفی جناح است. خیر، با دو مصداق می‌سازد و حالی که سعی بین صفا و مروه فقط واجب است یعنی در مسئلهٴ حج و عمره واجب است، چه اینکه صوم هم واجب است.
پرسش:...
پاسخ: آنها به اطلاق تمسّک می‌کنند ولی چون این مطلق است و سه قسم را شامل می‌شود، ما باید ببینیم کدام یکی از این اقسام را معصومین بیان کردند. چون خدا فرمود تو برای مردم بیان کن ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ اگر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین اهل‌بیت(علیهم السلام) مبیّن قرآن‌اند، باید در این‌گونه از موارد بیان کنند که منظور، کدام یک از این مصادیق سه‌گانه است.
دوم: تبیین روایتی از امام باقر (ع) در وجوب قصر
چون عده‌ای از اهل سنّت به ظاهر این تمسّک کردند و گفتند قصر در سفر رخصت است، نه عزیمت و ائمّه(علیهم السلام) فرمودند عزیمت است، نه رخصت همین باعث سؤال اصحاب شد که اصحاب یعنی زراره، محمد بن‌مسلم این‌گونه از شاگردان امام(علیهم السلام) سؤال می‌کردند و توضیح می‌خواستند. این روایت را مرحوم صاحب وسائل تقطیع کرد و چون تقطیع کرد خیلی از نکات، در این تقطیع کردن از دست می‌رود. ولی مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لایحضره الفقیه جلد اوّل، صفحهٴ ٤٣٤ باب صلات در سفر را این‌‌چنین بیان می‌کنند، حالا ممکن است چاپها مختلف باشد ولی کتاب صلات از من لا یحضره الفقیه، باب صلات مسافر «الصلاة فی السفر».
روایت اوّل این است که زراره و محمد بن مسلم هر دو گفتند که «قلنا لابی جفعر(علیهم السلام) ما تقول فی الصلاة فی السفر کیف هی و کم هی؟»؛ از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردیم که نماز مسافر چگونه است، کمّاً و کیفاً چطور است «فقال ان الله عزوجل یقول ﴿وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی اْلأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ﴾»؛ حضرت با یک استدلال فرمود نماز مسافر شکسته است به دلیل آیه، «فصار التَّقصیرُ فی السفر واجباً کَوُجوبِ التَّمام فی الحضر»؛ همان طوری که تمام در حال حضر بر حاضر واجب است، قصر هم در حال سفر بر مسافر واجب است. «قالا»؛ زراره و محمد بن مسلم گفتند که «قلنا انما قال الله عزوجل ﴿فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ﴾ و لم یَقُلْ افْعَلوا»؛ زراره و محمد بن مسلم به حضرت عرض کردند که شما که به قرآن استدلال می‌فرمایید، ظاهر آیه این است که جناحی بر شما نیست، نه اینکه این کار را بکنید. اگر می‌فرمودید «افعلوا» ظاهر امر، به وجوب بود ولی نفی جناح غیر از امر به وجوب است، امر به شیء است «ولم یَقُل إفعَلوا فکیف أَوجبَ ذلک کما أوجب التَّمام فی الحضر»؛ چگونه خداوند با این جمله، قصر را در سفر واجب کرده است، آن طوری که تمام را در حضر واجب فرمود: «فقال علیه السلام أَوَلیس قد قال الله عزوجل فی الصَّفا و المروه ﴿فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما﴾ »؛ چطور همین تعبیر، درباره سعی بین صفا و مروه در حج و در عمره آمده است و شما آنجا حرفی ندارید. آنجا سعی بین صفا و مروه واجب است، نه اینکه فقط جایز باشد.
«ألا ترون» دنبالهٴ فرمایشات حضرت فرمود: «ألا ترون أَنَّ الطواف بهما واجبٌ مفروضٌ» برای اینکه «لأنَّ الله عَزَّوَجَل ذَکَرَه فی کتابه» این اصل کلّی، «وصَنَعه نَبیُّه»؛ پیامبر(صلوات الله و سلامه علیه و علی اهل بیته) هم این کار را انجام داد و به عنوان یک فرض، به امّت تعلیم کرد «و کذلک التَّقصیر فی السفر شیءٌ صَنَعه نبی(صلی الله علیه وآله وسلم) و ذَکَره الله تعالی ذکره فی کتابه قالا»؛ زراره و محمد بن مسلم عرض کردند «قلنا له فمن صلّی فی السَّفر اربعاً أ یعید أَم لا»؛ حالا اگر کسی نماز را در سفر، چهار رکعت خواند تمام خواند باید اعاده کند، این نمازش باطل است یا نه؟ «قال إن کان قَد قُرِئت علیه آیةُ التَّقصیر و فُسِّرَتْ له فَصلَّی اربعاً أَعادَ و إن لم یکن قُرِئت علیه و لم یَعْلَمْها فلا إعادةَ علیه» آن روزها محور تعلیم احکام، همین قرآن بود. فرمود اگر کسی این آیهٴ قصر نماز بر او قرائت شد، برای او تفسیر شد [و] معنا شد او طبق این آیه فهمید که نماز مسافر شکسته است، بعد عمداً نماز را تمام خواند یا سهواً نماز را تمام خواند، این نمازش باطل است باید إعاده کند. ولی اگر این آیهٴ تقصیر بر او خوانده نشد و این حکم به او تعلیم نشد و نمی‌دانست که نماز مسافر شکسته است؛ جهلاً تمام خواند اینجا اِعاده لازم نیست. این از آن مواردی است که در حال جهل به حکم هم معفو است و خیلی کم است مواردی که با جهل به حکم، جاهل معفو باشد. جهل به موضوع مطلبی است جدا؛ اما جهل به حکم همان مسئلهٴ جهر و اخفات و قصر و اتمام و این‌گونه از موارد را استثنا کردند آ‌ن‌هم اتمام در موضع قصر.
فرمود: «ان کان قد قُرئت علیه آیة التقصیر و فُسِّرَت له فصلّی اربعاً أَعادَ و إن لم یکن قُرئت علیه و لم یَعلَمْها فلا إعادة علیه» پس عالم و ناسی، إعاده می‌کنند و جاهل إعاده نمی‌کند. بعد فرمود: «و الصَّلوات کلها فی السَّفر الفریضةُ رکعتان»؛ تمام نمازها نماز واجب در سفر دو رکعت است، مگر نماز مغرب «کل صلاةٍ الّا المغرب فإنها ثلاثٌ لیس فیها تقصیر»؛ نماز مغرب، قصر‌بردار نیست «تَرَکَها رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فی السَّفر و الْحَضر ثلاث رکعات»؛ نماز مغرب در هر حال سه رکعت است. بعد برای اینکه معلوم بشود فعل پیغمبر هم برای بیان وجوب است نه بیان ترخیص، تتمّه‌ای دارد. چون خود فعل، بیش از وجوب یا رجحان را نمی‌رساند، دلیل بر وجوب نخواهد؛ بیش از جواز و رجحان را نمی‌رساند هرگز صرف فعل دلیل بر وجوب نیست. برای تتمیم این مسئله می‌فرماید: «وقد سافَرَ رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) الی ذی خُشُبٍ و هی مَسیرةُ یومٍ مِن المدینه» چون مسافت، حالا یا هشت فرسخ است یا سیر یک روز که سیر یک روز تقریباً معادل بود با هشت فرسخ «إلی ذی خُشُب و هی مسیرةُ یومٍ من المدینه» که «یکون إلیها بَرِیدانِ» بریدان هم ٢٤ میل است «أَربعةٌ و عشرون میلاً» بعد «فَقَصَّر»؛ نماز را شکسته خواند «و أَفْطَر»؛ روزه را هم افطار کرد «فصارت سنّةً» این «سنّةً» نه یعنی مستحب یعنی «مافرضه النبی بإذن الله» شد یعنی واجب شد. به چه دلیل سنّت به معنای فریضه است، برای اینکه فرمود: «وقد سَمّی رسولُ الله(صلی الله علیه وآله وسلم) قوماً صاموا حین أَفطر الْعُصاة»؛ در یک مسافرت، خود پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) روزه را افطار می‌کند، یک عدّه روزه را نگه می‌دارند. خب، این همان مفرط است در مسائل دینی، چه اینکه بعضی مُفرِّط‌اند. این در برابر پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) دارد اظهار می‌کند که روزه را که نمی‌شود خورد. رسول خدا می‌فرماید که این روزه‌ای که من افطار کردم حکمش همین است و در همین روز که شما مسافر بودید و روزه گرفتید، نه تنها روزه‌تان صحیح نیست بلکه معصیت هم کردید.
آن‌گاه هشدار داد فرمود: «وقد سَمَّی رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) قوماً صاموا حین أَفطر العصاة» «سَمَّی» آنها را «اَلْعُصاة» فرمود اینها معصیت‌کار هستند «قال (علیه السلام) فهم العُصاةُ الی یوم القیامة»؛ اینها تا روز قیامت معصیت‌کار هستند. خب، چطور تا روز قیامت معصیت‌کار هستند؟ حضرت عنایت کرد؛ دید این گروه بدعت گذاشتند بعد ترمیم آن بدعت هم کار سنگینی است تا روز قیامت. هر کسی در مسافرت روزه بگیرد در اثر بدعتی است که آن بدعت‌گذارها انجام دادند و براساس «مَن سنّ سُنّةً سیّئه» وزر دیگران هم روی دوش اوست، گذشته از اینکه خود دیگران هم گرفتار وزر‌اند. لذا فرمود: «فهم العُصاة الی یوم القیامة و إنا لَنَعْرِف ابنائَهُم و ابناءَ ابنائِهم الی یومنا هذا» این دیگر بیان امام باقر(سلام الله علیه) است. وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود اینها تا روز قیامت معصیت‌کار هستند. سرّش آن است که بدعتی گذاشته‌اند که دیگران از آن بدعت تبعیت می‌کنند. ذیلش بیان خود امام باقر(علیه السلام) است فرمود، ما افراد و خانوادهٴ آنها را می‌شناسیم چه کسانی تابع بدعت نیاکان خودشان هستند را هم کاملاً می‌شناسیم. اینها همانهایی هستند که الآن می‌گویند روزه در حال سفر هم صحیح است.
تفاوت افعل تعیینی با افعل تفضیلی
پرسش: ...
پاسخ: بله آن و همین از موارد دیگر استفاده فرمودند که نظیر ﴿أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ است. از این مواردی که حتی در بیانات نوارنی خود حضرت امیر(سلام الله علیه) هم هست که این‌گونه از موارد، افعل افعل تعیینی است، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ نه افعل تفضیلی است. حضرت در آن خطبه‌ای که اواخر از دست مردم به ستوه آمد عرض کرد خدایا! تبدیل بکن اینها را از من بگیر [و] بهتر از اینها را به من بده، مرا از اینها بگیر، بدتر از من را به اینها بده . با ا ینکه خود حضرت معصوم بود و خیر، این شر نبود که خدا بدتر از او را به مردم بدهد. مردم هم آدم خوب نبودند که حضرت بفرماید بهتر از اینها را به من بده، اینجا که محفوف به قرینه است مشخص است که از باب ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است. نظیر همان که فرمود: ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أَنْ یُهْدى﴾ یا در روایات دارد «اَلْحق أَحق أن یُتَّبع» ، این «أحق» معنایش این نیست که باطل، حقیق است و حق احق، این طور که نیست. در موارد دیگر که قرینه نیست البته خیر، به معنای افعل تفضیل نیست.
وجوب عمل به رخصت الهی در احکام
در بعضی از روایات دارد که حضرت فرمود صدقه‌ای است برای تخفیف مسافر. مسافر بالأخره در حال سفر آن آرامش حال حضر را ندارد؛ آن امکانات حال حاضر را ندارد. فرمود خداوند صدقه‌ای داد به شما بعد «فاقبلوا الصدقة» فرمود خدا صدقه داد گرچه خود صدقه، ظهوری در وجوب ندارد؛ اما فرمود: «فاقبلوا الصدقة». حالا نصوص دیگری هم هست که خداوند «یُحِبُّ أن یُؤْخَذَ بِرُخَصِهِ کما یُحِبُّ أن یؤخَذَ بِعَزائمِه» ؛ هر کاری را که خدا ترخیص کرد همان را بپذیرید [و] هر کاری را تعزیم کرد یعنی به عنوان عزیمت یاد کرد آن را هم به عنوان عزیمت بپذیرید. غرض آن است که در این‌گونه از موارد، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان مبیّن مشخص کرد که اینجا به معنای جواز نیست به معنای استحباب نیست فقط به معنای وجوب است و آنها هم که بدعت گذاشتند، فرزندان اینها چون تابع اینها بودند در پذیرش بدعت و الیوم هم می‌گویند نماز در حال سفر هم تمام است، معصیت همان گذشته‌ها را دارند با اضافه‌ای که دامنگیر خود آن گذشته‌ها می‌شود، لذا فرمود: «فهم العُصاة الی یوم القیامه» تا اینجا بیان رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) بود. از اینجا به بعد، بیان امام باقر(سلام الله علیه) است که فرمود: «و انّا لَنَعرف أبنائهم و ابناءِ ابنائهم الی یومنا هذا» ؛ تا امروز، کسانی که فرزندان همان بدعت گذارنده‌ها بودند ما کاملاً می‌شناسیم.
پرسش:...
پاسخ: آن هم «ما فرضه الله» است؛ منتها به لسان الحدیث القدسی وگرنه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) که از نزد خود حکمی را افزوده نمی‌کند، هرچه است برابر با وحی است؛ منتها وحی الهی گاهی به صورت قرآن کریم است گاهی به صورت احادیث قدسی است و مانند آن.
بیان علت عدم قصر در سفر معصیت
پرسش:...
پاسخ: در سفر معصیت، آن چون بر خلاف امتنان است دیگر، چون در همان نصوصی که مشخص فرمود، فرمود که امتنانی است برای شما صدقه‌ای است . خب هرگز کسی که در راه حرام دارد حرکت می‌‌کند که امتنان، شامل حال او نمی‌شود، ‌‌چنین صدقه‌ای به او نمی‌دهند لذا سفر معصیت مستثناست؛ سفری که نفسش معصیت باشد یا هدفش معصیت باشد، این با آن منّت سازگار نیست. خداوند بر کسی منّت می‌نهد که بخواهد در مسیر اطاعت او باشد نه به کسی صدقه می‌دهد و بر کسی منّت می‌نهد و امکاناتش را فراهم می‌کند که در مسیر معصیت او باشد.
تفاوت حکمت احکام یا علت آن
پرسش: ...
پاسخ: آنها حکمت است دیگر، نه علّت. حالا ممکن است کسی در حال حضر باشد و نماز خواندن برای او دشوارتر از یک مسافر باشد. مسافری که به جایی رسیده و می‌خواهد کمتر از ده روز بماند و همهٴ امکانات برای او فراهم است و یک حاضر روستایی که در روستای خودش هم آب ندارد می‌خواهد به زحمت برود آب تهیّه کند تا نماز بخواند در هوای سرد، خب برای این خیلی دشوار است؛ اما اینها حکمتهایی غالبی است نه علّت تامّهٴ حکم.
پرسش:...
پاسخ: با خطوط کلّی‌اش، آن‌هم همین طور است. اگر آنها در همین محدوده سخن می‌گویند یعنی تقیید اطلاق است تخصیص عموم است شرح مجمل است تفصیل مبهم است، اینها می‌شود تفصیل. اما اگر روایتی مخالف رو در رو با قرآن باشد خب او البته «مضروب علی الجدار» است. ولی خود قرآن فرمود من بیان همهٴ احکام را در قالب احادیث قدسی و الهامهای وحی دیگر به رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) الهام کردم. بروید ببینید من به پیغمبر چه گفتم؟ اگر خود ذات اقدس الهی رسول را به عنوان مبیّن و مفسّر مشخص کرده است و رسول(صلوات الله و سلامه علیه و علی اهل بیته) یک مقدار را خودش بیان کرد و مقداری را براساس «إنّی تارکٌ فیکم الثَقَلَین کتاب الله و عترتی» تدوین کرد، آن وقت هیچ آیه‌ای با قطع نظر از نصوص نمی‌شود محور حجت بالغهٴ حق باشد.
پرسش:...
پاسخ: به هر تقدیر، اگر مسافر خوف هم نداشته باشد نمازش شکسته است و این حکم هم حکم عزیمت است، نه حکم رخصت. فرمود: ﴿فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن یَفْتِنَکُمُ﴾.
مراد از فتنه در آیه
فتنه گرچه مصادیق فراوانی دارد که غیر از قتل هم شامل می‌شود که فرمود: ﴿وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ﴾ و مانند آن؛ اما در این سیاق که سخن از جهاد و هجرت است به قرینهٴ آیهٴ بعد که سخن از خوف است و نماز در حال جنگ و مانند آن، منظور از این فتنه همان تعذیب و شرافکنی و امثال‌ذلک است. فرمود اگر می‌ترسید که کافران به شما آسیبی برسانند، شما نمازتان را شکسته بخوانید که این خوف فتنه به عنوان قید، وارد مورد غالب است و مفهوم نداشت ﴿إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوا مُبِیناً﴾.
«والحمدالله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:00

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی