display result search
منو
تفسیر آیات 93 و 94 سوره نساء _ بخش چهارم

تفسیر آیات 93 و 94 سوره نساء _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 84 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 93 و 94 سوره نساء _ بخش چهارم"
- ناتمام بودن احتجاج ابوحنیفه بر انکار کفارهٴ قتل عمد
- قبول شدن توبه واقعی قاتل در قتل عمد
- مذمّت انجام کار به نیّت رسیدن به متاع دنیا


‌اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً ﴿93﴾
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِنْ قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً﴿94﴾

چند نکته مربوط به بحث گذشته است که باید مطرح بشود تا وارد بحث جدید بشویم.
استثناء شدن دیه از فرع اول محل بحث
اول اینکه در آیهٴ قتل خطأ، سه فرع بود. دربارهٴ فرع اول، صدقه را استثنا کرد. فرمود: شما باید کفاره بپردازید و کفاره استثنا‌پذیر نیست و باید به اولیای مقتول دیه بپردازید و این دیه، استثنا‌پذیر است و آن وقتی است که اولیای مقتول، صدقه بدهند یعنی عفو بکنند. ولی این استثنا در فرع دوم و سوم نیست، برای اینکه صدقه یک امر عبادی است. در فرع دوم و سوم، این امر عبادی از اولیایی که آن اولیا کافرند متمشی نیست و اگر منظور از این صدقه، مطلق عفو و گذشت باشد در فرع دوم که اولیای مقتول با دولت اسلامی در نبرد و ستیزند، داعیهٴ عفو نیست اینها اساسشان بر انتقام است، نه عفو. در فرع سوم گرچه اولیای مقتول با دولت اسلامی پیمان عدم تعرض بسته‌اند ولی همین خونریزی را یک نحوه نقض عهد تلقی می‌کنند و در صدد عمل به بند‌های میثاقند، آنها هم انگیزهٴ عفو ندارند. لذا در فرع دوم و سوم مسئلهٴ صدقه و عفو استثنا نشد و در فرع اول استثنا شد. ولی اگر در فرع دوم یا فرع سوم، اولیای مقتول از حق خود بگذرند این کافی است، چون یک حقّ مالی است، چه اینکه در قتل عمد هم ذات اقدس الهی دستور تخفیف و عفو داد. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 178 قبلاً گذشت که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی﴾، بعد در جملهٴ دیگر فرمود: ﴿فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‏ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِن رَبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ﴾؛ فرمود اولیای مقتول، حق قصاص دارند مگر اینکه تخفیف بدهند، عفو بکنند و بگذرند و مانند آن.

ناتمام بودن احتجاج ابوحنیفه بر انکار کفارهٴ قتل عمد
نکتهٴ دوم آن است که ابوحنیفه ـ طبق نقل فخررازی در تفسیر ـ کفارهٴ قتل عمد را انکار کرد. گفت: کفاره فقط در قتل خطأ است، نه در قتل عمد. برای اینکه در آیهٴ قبل فرمود: اگر کسی خطئاً مومنی را کشت باید کفاره به دیه بپردازد و در آیهٴ بعد دربارهٴ کفاره اصلاً سخنی به میان نیامد، معلوم می‌شود که کفاره، مشروط به قتل خطئی است . این احتجاج نا‌تمام است، برای اینکه در آیهٴ بعد سخنی از قصاص هم سخنی به میان نیامده و اگر در قتل خطا، کفاره است در قتل عمد، به طریق اُولیٰ. گذشته از این، تنها معیار حجیت که قرآن نیست، بلکه محور احتجاج، ثقلین است [و] قرآن است و سنت معصومین. در سنت پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلات و علیهم السلام)، مسئلهٴ کفاره دربارهٴ قتل عمد تثبیت شده است.

قول خوارج در تعلق دیه بر قاتل در خطای محض
مطلب سوم آن است که باز طبق نقل فخررازی ابوبکر اصم و خوارج، دیه را مطلقا ـ چه شبه‌عمد باشد چه خطای محض ـ بر قاتل می‌دانند. ولی آنچه معروف است این است که اگر دیه شبه‌عمد بود بر قاتل است و خطأ محض بود بر عاقله. آنها یعنی خوارج، براساس این قیاس باطل و استنباط ناصواب می‌پندارند که دیهٴ خطای محض هم بر خود قاتل است، زیرا می‌گویند ظاهر آیه این است که تحریر رقبه یعنی کفاره بر همان قاتل است، این هم که فرمود باید دیه باید بپردازند یعنی باید آن قاتل دیه بپردازد. اینکه در آیه آمده است که اگر کسی خطئاً مؤمنی را کشت، باید کفاره بدهد: ﴿فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ﴾) یعنی «فعلیه» یعنی «علی القاتل تحریر رقبه».
استدلال ایشان این است که ظاهر آیهٴ، وحدت سیاق را نشان می‌دهد که کفاره و دیه یک سیاق دارند. همان‌طوری که کفاره بر قاتل است، دیه هم بر قاتل؛ نمی‌توان تفکیک کرد که کفاره بر قاتل باشد، دیه بر عاقله، این یک استدلال و استنباط.
استنباط دیگرشان این است که براساس آیهٴ ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ دلیلی ندارد که کسی مرتکب قتل بشود و دیگری دیهٴ او را بپردازد، لذا بر این پندارند که دیهٴ قتل خطا به عهدهٴ خود قاتل است ، این تندرویهای این خوارج. غافل از اینکه آیه، حکم قتل خطا را بیان می‌کند، نه اینکه بر قاتل لازم بداند. می‌فرماید اگر قتل خطایی اتفاق افتاد هم کفاره واجب است هم دیه. البته تناسب حکم و موضوع همین است که قاتل باید بپردازد؛ اما شما خبری را مقدّر می‌کنید، می‌گویید ﴿فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ﴾ ای «علی القاتل تحریر رقبة» این را شما براساس استنباط تناسب حکم و موضوع می‌گویید. ولی اگر خود رسول اکرم که به دستور ذات اقدس الهی به عنوان مفسر و مبین قرآن معرفی شد که خدا فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾، آن‌گاه خود رسول خدا حالا یا مستقیماً یا به واسطهٴ عترت طاهره مشخص فرموده باشد که دیه قتل خطا بر عاقله است، در حقیقت یک بیان روشنی از تالی تلو قرآن رسیده است. که البته اگر شبه‌عمد باشد خود قاتل باید بپردازد ولی در خطای محض، نمی‌شود گفت که «فعلی القاتل دیةٌ مسلمة» و اما آن آیهٴ ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ و مانند آن، این دربارهٴ گناه است؛ گناه هیچ کسی را به حساب دیگری نمی‌نویسند. عاقله که دیوان عمل او از گناه بستگان او پر نمی‌شود، گناه هیچ کس را به حساب کسی نمی‌نویسند.

حکمت تعلق دیه بر عاقله
اما دربارهٴ مسائل حقوقی و غنیمتها و غرامتها، اینها نظیر ارث و مانند ارث توزیع می‌شود؛ همان‌طوری‌که عاقله در طبقهٴ دوم میراثند و ارث بر شخص‌اند، گاهی هم باید غرامتهایی را هم بپردازند. نکتهٴ دیگری که می‌تواند دیه بر عاقله آن را توجیح کند این است که اسلام به اساس خانوادگی خیلی احترام می‌گذارد، تنها پدر و مادر مسئول تربیت فرزندان نیستند [بلکه] عمو‌ها و بستگان پدری و مانند آن که تقریباً قیم کودک است، آنها هم باید احساس مسئولیت کنند و بدانند که یک وقت اگر این فرزند، با اصول اسلامی آشنا نشد و بدرفتار درآمد، گاهی آنها باید غرامتها را تحمل کنند و دیه بپردازند. این گونه از مسائل، البته حکمتهای فرع است وگرنه اصلش طبق تعبّد الهی باید پذیرفت که دیه قتل خطا بر عاقله است.

قید ایمان در کفارهٴ قتل عمد
مطلب بعدی آن است که در کفاره، فقط در خصوص کفارهٴ قتل عمد است که قید ایمان شده. فرمود: ﴿ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ وگرنه کفارهٴ ظهار و کفارهٴ قسم، اینها به عنوان ﴿تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ﴾ یاد شده است، نه ﴿تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» آنجا فرمود: آنهایی که ظهار می‌کنند: ﴿وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِن نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ﴾ دیگر قید مؤمنه را ندارد؛ آیهٴ سه سورهٴ «مجادله» و همچنین دربارهٴ حنث قسم در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آنجا هم باز سخن از کفارهٴ عتق رقبه است ولی مقید به ایمان نیست فرمود که. آیهٴ 89 سورهٴ «مائده» ﴿فَکَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ﴾ دیگر قید ایمان ندارد. لذا در کفارهٴ قتل، بالقول المتفق علیه فرمودند که عتق رقبهٴ کافر کافی نیست [و] حتماً باید مؤمن باشد. ولی دربارهٴ کفارهٴ قسم و کفارهٴ ظهار تا حدودی تردد کردند، گرچه قول معروف بین فقها(رضوان الله علیهم) این است که فرقی بین کفارهٴ قتل و کفارهٴ ظهار و کفارهٴ قسم نیست. در همه این موارد باید آن بنده مسلمان باشد و عتق کافر کافی نیست. به نصوص مسئلهٴ ظهار هم استدلال کرده‌اند، با اینکه در آیهٴ ظهار فرمود: ﴿ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ﴾؛ اما همین روایاتی که در بحث دیروز خوانده شد از معصوم ع سوال می‌کنند آیا در ظهار، عتق غیر بالغ کافی است یا نه؟ فرمود: اگر فرزند مسلمان باشد کافی است. این نشان می‌دهد که باید به حکم اسلام باشد، اینکه فرمود: اگر فرزند مسلمان باشد «وُلِدَ فی الاسلام» معلوم می‌شود که عتق کافر کافی نیست، اگر عتق کافر کافی بود لازم نداشت که این فرزند فرزند، مسلمان باشد. از سایر روایات هم استفاده می‌شود و از عمومات هم استنباط کرده‌اند و آن این است که اصولاً عتق، یک نحوه صدقه است و خدا فرمود: چیزی را که در راه خدا انفاق می‌کنید باید طیب باشد ﴿ وَلاَ تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ﴾ . خب، کافری که خدانشناس است و خداپرست نیست، عتق او که مایهٴ محبت خدا نیست. براساس این عناوین و بالأخره به آن اتفاق تکیه کردند و گفتند: اگر عتق کافر، همان‌طوری‌که در مسئلهٴ کفارهٴ قتل مجزی نیست، در کفارهٴ ظهار و در کفارهٴ قسم هم کافی نیست.

قبول شدن توبه واقعی قاتل در قتل عمد
مطلب بعدی آن است که توبهٴ قتل عمد اگر توبهٴ واقعی باشد مقبول است، زیرا گذشته از اینکه آیاتی که دیروز قرائت شد می‌گوید شرک با توبه بخشوده می‌شود و یقیناً قتل که جزء معاصی کبیره است و مادون شرک است باید با توبه بخشوده شود، طبق آیاتی که در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» است آنجا اشاره شد که توبهٴ قاتل پذیرفته است. فرمود: ﴿وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَاماً ٭ وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ یعنی کسانی که مشرک نیستند ﴿وَالَّذِینَ لاَ یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ﴾؛ هرگز قتل نفس نمی‌کنند مگر در صورت حق یعنی در صورت قصاص باشد ـ چه اینکه در سورهٴ «اسراء» هم فرمود: ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ یعنی در صورت قصاص و مانند آن ـ ﴿وَلاَ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلاَ یَزْنُونَ﴾ آلوده نمی‌شوند، بعد فرمود: ﴿وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً ٭ یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ٭ إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ﴾ . خب، اگر کسی مشرک بود و اگر کسی قاتل بود و اگر کسی آلوده دامن بود، این به عذاب مخلد گرفتار است، مگر کسی که توبه کند. خب، اگر کسی مشرک بود و قاتل بود و آلوده شد، توبهٴ او مقبول است، اگر کسی مشرک نبود و آلوده نبود فقط قتل کرد، یقیناً توبهٴ او مقبول است. کفاره حکمش جدا و قصاص هم حکمش جدا، اگر اولیای مقتول به دیه حاضر شدند یا به معادل آن یا بیشتر یا کمتر، آن‌هم حکمش جدا و توبه هم حکمش جدا. لذا در پایان آن بحث فرمود که این توبه‌ای است از طرف خدا البته که شامل همهٴ موارد گذشته می‌شود، گرچه دربارهٴ قتل عمد در آیهٴ محل بحث سخن از توبه به میان نیامده ولی آیه سورهٴ «فرقان» توبه را کافی می‌داند، اینها نکاتی بود که مربوط به بحث گذشته بود.
حالا چون بحث در مسئلهٴ جهاد بود و به دنبال آن مسئلهٴ قتل خطا و قتل عمد و یا شبه‌عمد مطرح شد، از این جهت فرمود: ﴿ یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُوا﴾.
بررسی شأن نزول آیه
در شأن نزول این کریمه گفته‌اند: سریه‌ای را رسول اکرم اعزام کرد به فرماندهی اسامه، به منطقه‌ای رسیدند دیدند کسی گوسفندانی را به دامنهٴ کوه برد و از اینها حریم گرفت. وقتی به اینها رسید، شهادتین جاری کرد. اینها خیال کردند که این شهادتین را براساس ترس گفته است او را کشتند. بعداً که آمدند مدینه، حضور مبارک پیغمبر مشرف شدند، حضرت فرمود این چه کاری بود کردید که اسامه سوگند یاد کرد که از آن به بعد دست به شمشیر نبرد و کسی را نکشد و همان تندروی بی‌جای او، مایهٴ کندروی او شد که در زمانی که حضرت امیر دعوت کرد او حضور پیدا نکرد، گفت: من سوگند یاد کرده‌ام که دست به شمشیر نبرم و کسی را نکشم . خب، نه آن افراط به‌جا بود، نه این تفریط. در شأن نزول این آیهٴ، چند وجه دیگر هم گفته‌اند ، همهٴ اینها می‌تواند از باب تطبیق باشد؛ برهان تامی در مسئله نیست که فقط در خصوص این زمینه نازل شده. ولی از آیه می‌توان استنباط کرد که عده‌ای به سفر رفتند (یک)، و سفرشان هم سفر جنگی بود این (دو)، حادثه‌ای پیش آمده است و کسی را کشتند این (سه)، اینها را می‌شود استفاده کرد؛ اما حالا اسامه بود یا گروههای دیگری که نقل کردند، برهان قاطعی در مسئله نیست.

منظور از ‌«ضرب فی سبیل الله‌» در آیه
فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ﴾، ‌«ضرب‌‌» همان سفر است؛ در قرآن کریم ضرب فی الارض عبارت از مسافرت است. ولی در موارد دیگر، سخن از ضرب فی الارض است ولی در این مورد، ضرب فی الارض نیست [بلکه] ضرب فی سبیل الله است. این ضرب فی سبیل الله، نشان می‌دهد که سفر اینها برای جهاد فی سبیل الله بود وگرنه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 101 که بعدها به خواست خدا بحث می‌شود، این‌چنین آمده: ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ﴾ آنجا که خوف را و نماز خوف را بیان می‌فرماید، تعبیر است که ﴿وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ﴾. چه اینکه در مورد دیگری که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده؛ آیهٴ 106 این‌چنین است: ﴿إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی «سافرتم»؛ اما در خصوص محلّ بحث فرمود: ﴿إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ که نشان می‌دهد اینها برای جهاد فی سبیل الله حرکت کرده‌اند. البته اگر برای جهاد نباشد، برای تجارت هم باشد، این حکم را خواهد داشت.

تأکید بر اهمیت تبیّن
اینکه فرمود: ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾ یعنی حالا که قدرتی پیدا کرده‌اید، مسلحانه دارید حرکت می‌کنید، این‌طور نباشد که هر کسی که از جلوی تیرتان گذشت او را هدف قرار بدهید، تبین کنید برایتان بیّن و روشن بشود، تحقیق بکنید: ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾، این ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾ چون مهم است هم در اوایل آیه آمده، هم اواخر آیه؛ دو بار تکرار شده که این بحثهای محوری، محفوف به دو تا امر به تبین است؛ هم اول فرمود: ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾، هم آخر فرمود: ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾. ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً﴾؛ مبادا کسی که به شما سلام کرده که این شعار تحیت است و نشانهٴ انقیاد است، شما بگویید دروغ می‌گویی: ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ﴾ القای سلام کرد؛ گفت: السلام علیکم، تحیتی کرد حالا با فعل اشارتی کرد که نشانهٴ تحیّت یک مسلم است، مبادا شما بگویید که مسلمان نیستی و او را کافر بپندارید و بکشید.

مذمّت انجام کار به نیّت رسیدن به متاع دنیا
و مبدأ انگیزهٴ شما هم در این کشتن و نپذیرفتن ایمان او این باشد که ﴿تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا﴾ چیزی که ناماندنی است به آن می‌گویند عرض و اینکه در کتابهای معقول در قبال جوهر، آن چیز ناپایدار که به خود متکی نیست به غیر متکی است از او به عرض یاد می‌کنند، از همین قبیل است. اصولاً چیز ناماندنی را می‌گویند عرض، قرآن کریم متاع دنیا را عرض می‌داند. گاهی اضافه به مذکر می‌کند، گاهی اضافه به مؤنث می‌کند، می‌گوید ﴿عَرَضَ هذَا الْأَدْنَى﴾ یا ﴿عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا﴾ بالأخره این عالم اگر عالم است ادنی است و اگر طبیعت است دنیاست. حالا چون یا چون ‌«دنی‌‌» است یا دنو دارد به ما، بالأخره یا پست است یا به ما نزدیک ولی ظاهرش آن است که پست است. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» از همین دنیا به‌عنوان أدنیٰ یاد کرده است؛ اگر عالم باشد ادنی است و اگر طبیعت باشد یا نشئه باشد دنیاست. در سورهٴ «انفال» به عنوان دنیا یاد کرد؛ آیهٴ 67 سورهٴ «انفال» این است: ﴿مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی حَتَّی یُثْخنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ﴾؛ فرمود آنجایی که هنوز جنگ، پا نگرفت و نظامتان نوپاست و اگر اینها را آزاد کنید دوباره علیه شما می‌شورند، قدرتی پیدا نکردید این‌چنین نباشد که اسیر را برای پول آزاد کنید، این‌طور نباشد. شما دنیا طلب می‌کنید خدا آخرت می‌خواهد، پیامبر حق ندارد که اسیر بگیرد مگر اینکه خون ناپاکان را در زمین بریزد که زمین غلیظ بشود از خون ناپاکان. شما متاع دنیا می‌خواهید،خدا آخرت می‌خواهد، معلوم می‌شود ناپاکان را از بین بردن یک کار اخروی است. اسیر گرفتن به بهانهٴ اینکه چیزی از اینها بگیرند و آزادشان بکنند کار دنیوی است. در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از جریان دنیا به عنوان ادنی یاد کرده است: آیهٴ 169 سورهٴ «اعراف» این است که﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنَی﴾ بالأخره یا مذکر یا مؤنث، دنی است. فرمود: اصل انگیزهٴ شما بر ریختن خون آن بی‌گناه، در آن بیابان، تحصیل مال بود؛ خواستید به گوسفند‌های او برسید: ﴿تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الْدُّنْیَا﴾ و این کار نارواست. اگر شما مال طلب می‌کنید، مال حلال فراوان پیش خداست ﴿فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ﴾ چرا به فکر یک مغنم حرام، خون بی‌گناهی را می‌ریزید ﴿فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ﴾.
بعد فرمود: ﴿کَذَلِکَ کُنتُم مِنْ قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُم﴾؛ شما یادتان نرود، شما هم مثل همین‌ها بودید؛ در جاهلیّت زندگی می‌کردید [و] خداوند با بعث رسول بر شما منت نهاد: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾ ؛ شما را هدایت کرد. خب، شما هم شهادتین گفتید و خونتان و مالتان حفظ شد. مگر کسی از درونتان باخبر بود، درون را خدا می‌داند. مسلمانها که در صدر اسلام ایمان خالص آوردند و در برابر اکثری شما قیام کردند و بالأخره ایمان شما پذیرفته شد، شما هم این‌چنین بودید. آیا هیچ کس آمد درون دلتان را باز کرد، ببیند ایمانتان محض است یا برای حفظ خون و از طرفی هم این دنیاطلبی، جزء خوی جاهلی شما بود و اسلام آمد شما را از این دنیا‌طلبی آزاد کرد، حالا باید دست بردارید!؟ از طرف سوم، این خونریزی خوی جاهلی بود و غارتگری اسلام آمد و بر شما منّت نهاد و این خونریزی را به صیانت خون مردم تبدیل کرده است. قبلاً این‌چنین بودید، حالا اسلام آمد خدا بر شما منّت نهاد، هم برای حفظ خون مردم هم برای حفظ مال مردم هم برای پذیرش اسلام ظاهری مردم شما باید آماده باشید: ﴿کَذَلِکَ کُنتُم مِنْ قَبلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیکُم﴾ حالا که این‌چنین است﴿فَتَبَیَّنُوا﴾. اگر کسی اسلام آورد، مبادا فوراً بگویید این از ترس است، شاید اسلام واقعی باشد. اگر برای شما مسلّم شد که ایمان او منافقانه است و قصد توطئه دارد، آن حکم جدایی دارد وگرنه شما مأمورید که این ظاهر را بپذیرید.
﴿فتبینوا إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیراً﴾؛ ذات اقدس الهی به همهٴ کارهای شما آگاه است، چه آنهایی که برای عرض دنیا و متاع دنیا دست به خونریزی می‌زنند، چه آنهایی که به بهانه‌های دیگر حرف مسلمانها را نمی‌پذیرند و اگر شما این را بهانه قرار دادید، خدا می‌داند و گرنه واقعاً چنین خیالی شما را وادار به قتل کرد، آن را هم ذات اقدس الهی می‌داند، این اهمیّت تبین را تفهیم می‌کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی