display result search
منو
تفسیر آیات 62 تا 64 سوره نساء

تفسیر آیات 62 تا 64 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 99 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 64 سوره نساء"
- جایگاه مؤمنین صابر و شاکر مبتلا در قرآن
- حَسن بودن بلا در فرهنگ قرآن
- نوش و نیش بندگان بر اساس رحمت واسعه الهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً ﴿62﴾ أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً ﴿63﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴿64﴾

خلاصه مباحث گذشته
بعد از بیان تنها مرجع حلّ اختلاف, چه در مسائل علمی، چه در مسائل مالی و حقوقی, فرمود عده‌ای قصد تحاکمِ به غیر وحی دارند یعنی در حلّ اختلاف, به غیر وحی مراجعه می‌کنند و این‌گونه از افراد, وقتی دعوت بشوند به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن حضرت رو برمی‌گردانند; اعراض می‌کنند. وقتی مصیبتی در اثر این سیّئه نفاق دامنگیرشان بشود, آن‌گاه سراسیمه‌وار به حضور حضرت می‌آیند و عذرخواهی می‌کنند.
فرق‌های ابتلاء و انتقام
در اینجا چند مطلب, متمّم بحثهای قبلی است. اول, فرق بین ابتلا و انتقام است.
اول یکسان بودن در صورت و تفاوت در سیرت
گاهی ممکن است صورتِ حادثه یکی باشد; اما سیرتش فرق می‌کند. بیماری، فقر، مرگ، آتش‌سوزی و مانند آن صورتش یکی است; اما سیرتش فرق می‌کند. آنجا که سخن از ابتلاست با آنجا که سخن از انتقام است فرق جوهری دارد. فرق جوهری ابتلا و انتقام آن است که انتقام عذاب است با تحقیر همراه است و کیفر خداست ولی ابتلا، عذاب نیست با تحقیر همراه نیست.
ابتلا, در حقیقت آزمایش است تا آن استعدادهای درون شکوفا بشود با اهانت همراه نیست، ولی انتقام، عذاب خداست و با تحقیر و اهانت همراه است, این فرق اول.
دوم خصوصیت نداشتن عذاب در ابتلاء
فرق دوم اینکه در ابتلا، عذاب خصوصیتی ندارد, مرض یا فقر یا مرگ خصوصیتی ندارد گاهی خداوند انسان را به نعمت امتحان می‌کند، گاهی به نِقمت، گاهی به سلامت می‌آزماید، گاهی به مرض، گاهی به شهرت امتحان می‌کند، گاهی به خامل‌الذکر بودن و فراموش شدن و منزوی شدن، گاهی به عزّت و جلال و شکوه امتحان می‌کند، گاهی به مقابل آنها. ابتلا, اختصاصی به مصائب دردآور ندارد ولی انتقام, مربوط به آن مصائب دردآور است.
دربارهٴ انتقام جز سختی و عذاب و درد و رنج چیز دیگر نیست و این‌ هم به وسیله سیّئات قبلی است. لکن در ابتلا, گاهی خدا می‌فرماید: ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾, این ﴿فِتْنَةً﴾ همان مفعول مطلق نوعی است که معنای او همان معنای ابتلاست; منتها از باب او نیست. مثل «قعدتُ جلسةً» یا «جلستُ قعدةً» که لفظاً فرق می‌کند ولی معناً همان است. اینجا که فرمود: ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ مثل آن است که بفرماید «ونبلوکم بالشرّ والخیر بلائاً» گاهی انسان را خدا به سلامت که خیر است می‌آزماید، گاهی به مرض که به حسب ظاهر, شرّ است می‌آزماید.
بیماری حضرت امیر(علیه السلام) و تحلیل آن
مرحوم امین‌الاسلام طبرسی در مجمع, ذیل همین آیه نقل می‌کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیمار شد, بعضی از اصحاب به عیادت آن حضرت رفتند عرض کردند «کیف تجدک» فرمود: «بشرٍّ»; عرض کردند حالتان چگونه است? فرمود بد است. عرض کردند شما هم تعبیر به شرّ می‌فرمایید? فرمود بله، برای اینکه خدا در قرآن فرمود: ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾. گاهی تعبیرهای ائمه(علیهم السلام) برای تفسیر خود قرآن است وگرنه آنها در هر حال می‌گفتند «الحمدلله». سیرهٴ اهل‌بیت(علیهم السلام) این بود که اگر نعمتی به آنها می‌رسید, می‌گفتند: «الحمد لله علی هذه النعمة» و اگر حادثهٴ دردناکی هم دامنگیرشان می‌شد, می‌گفتند: «الحمد لله علی کلّ حال».
خب، اینکه به شخص عیادت‌کننده بفرماید «بشرٍّ» برای آن است که زمینهٴ یک تفصیل باشد برای آیه ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ چه اینکه در آیه دیگر, ذات اقدس الهی فرمود خداوند فرمود: ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾; ما آنها را به خیرها و شرها، به خوبیها و بدیها می‌آزماییم.
در آیه سوم یعنی غیر از ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ و غیر از آیه ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ این آیات سورهٴ «فجر» یک مفسّر و مبیّن خوبی است, فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ﴾ فرمود طَبع انسان این است اگر خدا به او سلامت بدهد، نعمت بدهد, می‌گوید خدا مرا گرامی داشت و اگر سلامت و نعمت را از او بگیرد, می‌گوید خدا مرا اهانت کرده است ﴿کَلَّا﴾ این اهانت نیست این امتحان است, براساس این تفصیل سورهٴ «فجر» هم آنها که سالم‌اند مبتلا به سلامت‌اند، هم آنها که بیمارند مبتلا به مرض‌اند مبتلا یعنی مُمتحن, این‌‌چنین نیست که خداوند انسان را به بیماری امتحان بکند ولی به سلامت امتحان نکند. الآن که همهٴ ما به لطف الهی از نعمت سلامت برخورداریم, این یک امتحان الهی است که از این نعمت چگونه استفاده می‌کنیم. همان‌طوری که مریض مبتلای به مرض است یعنی ممتحن به مرض است, سالم هم مبتلای به سلامت است و همان‌طوری که فقیر, مبتلای به فقر است, غنی هم مبتلای به غناست, اینها ابتلاست.
پس ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ یک آیه، ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ آیه دیگر و شرحش در سورهٴ «فجر» است که ﴿فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾, این ﴿کَلَّا﴾ برای ردع هر دو پندار باطل است, فرمود این‌چنین نیست.
عام بودن مورد ابتلاء از انتقام
کرامت یا اهانت, در سایه معاصی و طاعات ظهور می‌کند وگرنه این‌گونه از نعمتها, همه‌اش امتحان است. چون انتقام با عذاب همراه است و کیفر الهی است ولی ابتلا با کیفر و عذاب همراه نیست و این شواهد هم او را تأیید می‌کند, لذا موردِ ابتلا اعمّ از مورد انتقام است انتقام مخصوص بدان است، مخصوص معصیت‌کاران است ابتلا اعم است لذا هم مؤمنین امتحان می‌شوند، هم اولیای الهی امتحان می‌شوند چه اینکه غیر اینها هم امتحان می‌شوند.
وجود مبارک ابراهیم امتحان شد، سلیمان امتحان شد، سایر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم امتحان شدند, آن نعمت عظیمی را که خداوند به سلیمان مرحمت کرد, آن سلطنت الهی را سلیمان به عنوان ابتلا می‌داند می‌گوید من مبتلا به سلطنت شدم، من مبتلا هستم به شاگردانی که شاگردان من طی‌ّ‌الأرض دارند, حتی کرامتها هم ابتلاست. آنجایی که وجود مبارک سلیمان فرمود: ﴿أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ٭ قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ که حضرت فرمود مثلاً این مقدار دیر است ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾.
امتحان الهی حضرت سلیمان(علیه السلام)
خب، این از آن مصداقهای کامل طیّ‌الأرض است. یک وقت طیّ‌الأرض این است که انسان در کوتاه‌ترین مدت یک راه طولانی را طی می‌کند. یک وقت است که نه تنها طی می‌کند می‌رود, بلکه می‌رود و می‌آید و چیزی را هم به همراه می‌آورد. حالا یا این طیّ‌الأرض است که واقعاً زمین‌پیمایی است یا زمینها را درنوردیدن است که با اراده, تخت را از یَمن به فلسطین آوردن است این فاصله زیاد به هر تقدیر یکی از شاگردان مکتب سلیمان(سلام الله علیه) این کار را کرد ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ گفتن همان و حضور در محضر سلیمان(سلام الله علیه) همان ﴿فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾ فرمود این فضل خداست, می‌خواهد مرا بیازماید.
خب، پس سلطنت الهی هم امتحان است, داشتن شاگردانی که آنها دارای طیّ‌الأرض باشند این هم امتحان است. نعمتهایی که امتحان نیست, فقط در بهشت است وگرنه در دنیا, هر نعمتی که ذات اقدس الهی به کسی داد, در حدّ امتحان است.
خب, پس محورهای اصلی ابتلا با آن مدارهای اصلی انتقام فرق می‌کند لذا ذات اقدس الهی در مورد امتحان, فرمود: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ﴾; امتحان می‌کند تا اینها را بیازماید بعد اینها را به بهشت و صلوات بشارت بدهد.
جایگاه مؤمنین صابر و شاکر مبتلا در قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان اصل کلّی فرمود خداوند بر مؤمنین صلوات می‌فرستد و ملائکهٴ خدا هم بر مؤمنین صلوات می‌فرستند: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾.
خب، ولی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به خصوص, مصیبت‌زده‌های شاکرِ صابر را نام می‌برد, می‌فرماید: ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾ اینها که از عهدهٴ امتحان به خوبی برآمدند, گفتند: ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ این اختصاصی ندارد به مسئله مرگ. بیماری هم همین‌طور است، هر حادثهٴ تلخی که برای مؤمن پیش می‌آید باید بداند که همه نعمتها از اوست، بازگشتش هم به اوست. خب, اینها موارد ابتلاست, حالا معلوم می‌شود که افرادی هم که مورد امتحان‌اند هم مؤمنین‌اند، هم انبیای غیر اولواالعزم‌اند، هم انبیای اولواالعزم. از انبیای غیر اولواالعزم که سلیمان, جریانش در سورهٴ «نمل» هست. درباره مؤمنین هم در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیه هفده سورهٴ «انفال» این است که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً﴾.
حَسَن بودن بلا در فرهنگ قرآن
خب، بلا حَسن هست; هم فی‌نفسه حَسن است هم برای مبتلا حَسن است. ولی انتقام برای مورد انتقام که حَسن نیست, عذاب است، سَخط خداست. همینهایی که در جبهه, گرفتار شرایط سختِ جنگ‌اند بلایِ حَسن دارند. آن جریان ذبح وَلد بلای مُبین است. فرمود خداوند, ابراهیم را به بلای حَسن ابتلا کرده است, چه اینکه ﴿وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾ نشانه آن است که انبیای اولواالعزم هم مورد ابتلای‌اند.
فرق جوهری ابتلاء با انتقام
فتحصّل که ابتلا, فرق جوهری با انتقام دارد; هم از نظر اینکه ابتلا با تحقیر همراه نیست و انتقام با تحقیر و عذاب همراه است و هم اینکه ابتلا, اختصاصی به درد و رنج و عذاب ندارد, به جلال و شکوه و علم و مال هم خدا امتحان می‌کند و هم اینکه گاهی به مرگ امتحان می‌کند، گاهی به حیات و دادن فرزند و مال مثلاً, هم به مرض هم به سلامت، هم به شهرت هم به خامل‌الذکر بودن و مانند آن و اینکه مورد ابتلا هم، هم مؤمنین‌اند، هم انبیای غیر اولواالعزم‌اند، هم انبیای اولواالعزم ولی مورد انتقام, فقط کافران‌اند و منافقان‌اند و امثال‌ذلک. لذا وقتی فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ این نشان می‌دهد که این مصیبت، مصیبت انتقامی است نه ابتلایی, با آن مصائب فرق می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: انسان اگر سیّئهٴ سابقی دارد, لااقل احتمال کیفر را می‌دهد و اگر هیچ سیّئه‌ای ندارد, مثل معصومین(علیهم السلام) می‌داند این امتحان است ولی برای افراد عادی که احتمال غفلت، نسیان، عصیان، امثال‌ذلک در اینها هست, احتمال اینکه امتحان باشد هست، احتمال اینکه کیفر باشد هست ولی وظیفهٴ او این است که در مقابل این, عکس‌العملی نشان ندهد.
حکمت توبیخ در سیره حضرات ائمه(علیهم السلام)
پرسش:...
پاسخ: وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در جمعی, نسبت به یکی از شاگردان خود اظهار بی‌مِهری فرمود فرمود من با این کار, تو را حفظ کردم. اینها مأمورین عباسی بودند, بنی‌العباس بودند آمدند اینجا که شناسایی کنند. اسم تو و امثال تو را بردند یا خواستند ببینند که تو با من رابطه داری در دستگاه ما رابطه داری یا نه? من با این کار گفتم او از ما جداست تا خونِ تو را حفظ بکنم وگرنه تو نزد ما محترم و محبوبی, بعد به این آیه استشهاد کرد ﴿أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا﴾.
ماجرای لطیفی از مرحوم الهی قمشه‌ای(ره)
این آیه را یکی از اساتید ما مرحوم آقای الهی قمشه‌ای(رضوان الله علیه) که به حق, مؤمنِ عارفی بود وقتی یکی از عزیزترین فرزندانش بیمار شد, ایشان این آیه را مکرّر در درس می‌خواند و به پسرش هم می‌فرمود. می‌فرمود که ما که نمی‌دانیم چرا بیمار شدی و از درس و بحث افتادی ولی اگر بگوییم «رضی الله رضانا اهل ‌البیت» سودی برده‌ایم. گاهی یک کِشتی سالم را, خِضر راه سوراخ می‌کند که به چنگ غاصبان نیفتد ما چه می‌دانیم که اگر تو سالم بودی چه مشکلی برای تو پیش می‌آمد همان بیانی که امام ششم(سلام الله علیه) درباره یکی از شاگردان فرمود که خضرِ راه می‌رسد و سالم را می‌شکند تا محفوظش نگه‌بدارد, گاهی خدا این‌‌چنین است مؤمن اگر حادثه‌ای برای او پیش آمد, اگر بیماری و حوادث دیگر پیش آمد باید بگوید «رضی الله رضانا اهل ‌البیت» این تعارف نیست, ما نمی‌دانیم که اگر سالم بودیم چه پیشنهادی به ما می‌دادند و قبول می‌کردیم و سقوط می‌کردیم, نمی‌دانیم که. این است که فرمود: ﴿وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ﴾ اینها ایمانِ به غیب دارند, اینها کسانی‌اند که ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾.
ایمانِ به غیب به قدری ارزش دارد که کلّ هستی انسان را تابع همان ذات اقدس الهی می‌کند, لذا خداوند مؤمنینی را که به غیب ایمان دارد, به خوبی خریدار اینهاست, این مطلب اول با فروع فراوانی که همراه داشت.
پرسش:...
پاسخ: الآ‌ن اگر کودکی بخواهد شتابزده در این اتوبان حرکت کند, پدر یا مادر مهربانش دستش را بگیرد فشار بدهد, مختصری گوش‌مالی بدهد یک سیلی به صورتش بزند و او چند قطره اشک بریزد, این بهتر است یا این کودک به سرعت برود و تصادف بکند و بمیرد ما که نمی‌دانیم اینکه جلوی ما را گرفتند برای نجات ماست, می‌شود بلای حَسن دیگر. الآن آن پدر و مادر نسبت به آن کودک جفا کردند یا وفا کردند? این واقعاً وفا و لطف است.
کوشش منافقین در حفظ نفاق خود
مطلب دوم آن است که هر کسی هر مَلکه‌ای که دارد, می‌کوشد او را حفظ بکند. کافر, آن کُفر خود را اصل می‌داند او را حفظ می‌کند. مؤمن, ایمانش برای او اصیل است در حفظ او می‌کوشد. منافق, این لایهٴ نفاق را باید همیشه حفظ بکند, این دو چهره بودن را تمام کوشش منافق این است که آن نفاقش محفوظ بماند یعنی درونش دیگر ظاهر نشود, لذا هر حادثه‌ای که پیش می‌آمد, فوراً به خدا قسم می‌خوردند که ما قصد سویی نداشتیم که مبادا آن نفاق درونی‌شان ظاهر بشود. فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ این کم‌کم افشا می‌شود; رازشان آشکار می‌شود. اگر مصیبتی دامنگیر منافقان شد در اثر تبهکاری نفاق ﴿ثُمَّ جَاءُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِیقاً﴾ اینها می‌آیند و سوگند یاد می‌کنند که ما جز احسان به شما یا احسان به طرفین دعوا و اصلاح بین طرفین دعوا, قصد دیگر نداشتیم.
چون منافق هیچ پایگاهی در درون ندارد و همواره لرزان است که مبادا آن نفاقش آشکار بشود, لذا با این سوگندخوردن, خود را حفظ می‌کند که ﴿اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً﴾ یعنی با سِپر قسم دارند آن نفاقشان را حفظ می‌کنند و چون پایگاه دینی ندارند ﴿یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ﴾; هر جا فریادی بلند شد اینها خیال می‌کنند اینهاست چون او تکیه‌گاهی که ندارد. در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «منافقون» فرمود اینها این‌‌چنین‌‌اند که ﴿یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾. چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم آمده است که ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ هم اینها منافقانه این حرف را می‌زدند، هم می‌ترسیدند که اسرارشان فاش بشود, می‌گفتند نکند آیه‌ای نازل بشود و اسرار ما را برای پیغمبر و مسلمین بازگو کند ﴿یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ﴾ که افشاگری کند اینها از این می‌ترسند گرچه چون به وحی معتقد نیستند, این حرف را به مسخره می‌گویند, فرمود: ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ ولی ﴿إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ﴾ ولی این ترس را هم دارند بالأخره چه اینکه در موارد زیادی خداوند افشاگری کرده است چون هَمّ منافق حفظ نفاق است, لذا وقتی مصیبتهای انتقامی دامنگیرشان شد, فوراً به قسم پناه می‌برند، این‌ هم مطلب دوم.
سابق بودن رحمت الهی بر غضبش
مطلب سوم آن است که خداوند, در اوایل امر دستور نرمش و آرامش و امثال‌ذلک می‌دهد; اما این دستور همیشه نیست. اینکه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ﴾; موعظه‌شان بکن ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ این برای همه مراتب نیست, این در اوایل امر است وگرنه در آن مراحل نهایی خدایی که «اشدّ المعاقبین» است, در آن آخر, پردهٴ نفاق را می‌درد بالأخره, اینها را محکوم به عذاب می‌کند. هم دربارهٴ خود ذات اقدس الهی این دو وصف در دو مرحله یاد شد، هم دربارهٴ انبیای الهی.
درباره خدا که «سَبَقَت رحمتُه غَضَبه» خودش در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» فرمود به بندگان من بگو: ﴿یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾ ولی در مراحل پایانی می‌فرماید که ﴿أُولئِکَ یَئِسُوا مِن رَّحْمَتِی﴾، ﴿عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ و امثال‌ذلک.
پس خود ذات اقدس الهی اول, نرمش نشان می‌دهد, وقتی اثر نکرد آن شدّت عِقاب را ارائه می‌کند. سرّش آن است که خدا هم رحیم است، هم غضبان و رحمت او سابق بر غضب اوست و منظور این سبقت هم سبقتِ زمانی و امثال‌ذلک نیست, بلکه رحمت، امام غضب است. سابق بر غضب است یعنی غضب, مأموم است و مسبوق و رحمت سابق است و امام; هر جا رحمت می‌رود, غضب هم به دنبال او می‌رود. گاهی رحمتِ بر نظام اسلامی اقتضا می‌کند که عده‌ای کیفر ببینند غضبِ بر کفّار و منافقین به دستور آن رحمتی است که امام‌الغضب است وگرنه سَبق رحمت بر غضب که سَبق زمانی نیست یا این‌‌چنین نیست که مثلاً درجات رحمت, بیش از درجات غضب باشد ولی دو صفِ جدا, این‌طور نیست. آنجا که ذات اقدس الهی بخواهد رحمتش را برای نظامی تثبیت بکند و به جامعه‌ای رحم بکند, تبهکاران را برمی‌دارد.
نوش و نیش بندگان بر اساس رحمت واسعه الهی
رحمت, فتوا می‌دهد که کجا عذاب باشد و کجا نوش و کجا نیش. نقشهٴ عالم به دست رحمت خداست, نه به دست غضب خدا. مهندس این جهان, رحمان است نه غضبان. آن‌گاه رحمت, دستور می‌دهد که کجا جای بُرش است و عذاب است و سوزاندن است و امثال‌ذلک, لذا همین خدایی که «ارحم‌الراحمین» است «فی موضع العفو والرحمة», «أشدّ المعاقبین» است «فی موضع النکال و النقمة» این دو نمونه درباره خود ذات اقدس الهی.
درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مظهر اتمّ ذات اقدس الهی است, همین دو نمونه است. فرمود ما تو را به عنوان رحمت جهانی فرستادیم ﴿مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾, بعد هم فرمود: ﴿وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ﴾.
تقدم مرحله رحمت بر قهر الهی
خب، خدایی که پیامبرش را به عنوان ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ می‌فرستد و در سورهٴ «آل‌عمران» هم فرمود اگر تو فضّ غلیظ‌القلب بودی, اینها از دور تو فاصله می‌گرفتند. مع‌ذلک هم در سورهٴ «توبه», هم در سورهٴ «تحریم» این آیه نازل شده است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾; فرمود با منافقین, به خشونت رفتار کن, این برای اواخر امر است. این آیه, بدون تفاوت هم در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است هم در سورهٴ «تحریم». آیه 73 سورهٴ «توبه» این است ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ﴾ در سورهٴ «تحریم» همین آیه دوباره نازل شده است, بدون هیچ تفاوتی، پس اینکه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ این برای اوایل امر است, نه برای اواخر امر. چه اینکه در جریان موسی و هارون(علیهما السلام) که مأمور شدند برای هدایت آن طاغی در سورهٴ مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ این قولِ لَیّن تا آن مرحله‌ای بود که حجت خدا بالغه بشود ﴿مَعْذِرَةً إِلَی رَبِّکُمْ﴾ بشود; اما از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ است, لذا فرمود: ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ﴾.
همین خدایی که در اوایل امر, به موسی و هارون(علیهما السلام) دستور می‌دهد که با فرعون نرم‌رفتاری کنید, برای اینکه حجت خدا بالغه بشود ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی﴾ در پایان می‌فرماید حالا که اینها اصلاح شدند و نیستند ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾; اینها را گرفتیم انداختیم در دریا ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ یا ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ٭ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾.
فتحصّل, اینکه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ با آن آیاتی که در سورهٴ «توبه» و «تحریم» آمده که ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ اینها برای دو مرحله است, چه اینکه کار ذات اقدس الهی هم دو مرحله است: اول رحمت است، بعد وقتی که رحمتِ بالغهٴ حق را کسی اعتنا نکرد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾, آ‌ن‌گاه به دنبال این مسائل, آن اصل کلی را ذکر می‌کند که فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی