display result search
منو
تفسیر آیه 49 سوره نساء

تفسیر آیه 49 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 107 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 49 سوره نساء"
- واجب بودن تزکیه برای تمام انسانها
- منهی بودن خودستایی تزکیه شدگان
- مأجور بودن کمال یافتگان در دنیا و آخرت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً ﴿49﴾

اموری که تا کنون تصریحاً یا تلویحاً بیان شد عبارت است از اینکه تزکیه، از زکات است زکات معنی نمو و تزکیه یعنی روح پروری و نمو روح، این معنای تزکیه است.
واجب بودن تزکیه برای تمام انسانها
امر دوم این است که این نه تنها شایسته است، بلکه باید بر هر انسانی واجب است که خود را تزکیه کند تا از خطر برهد، به فلاح برسد. فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها﴾ یا ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّی ٭ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّی﴾ آنها که در رشد و نمو جانشان، تلاش و کوشش کرده‌اند به فلاح رسیده‌اند آنها که در تزکیه روح تلاشی نکرده‌اند، خسارت می‌بینند و مانند آن، این مطلب دوم.
منهی بودن خودستایی تزکیه شدگان
مطلب سوم این است که اگر کسی موفق شد به تزکیه روح، حق خودستایی ندارد که خود را با این کمال معرفی کند. سرّش این است که قرآن کریم فرمود: ﴿وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اگر همه نعمتها از ناحیه خداست، خواه نعمتهایی که به انسان داده شد، خواه نعمتهایی که در خارج وجود انسان است، کسی حق ندارد خودستایی بکند، چون معنای خودستایی این است که من مالک این نعمتم و خودم این را فراهم کرده‌ام، در حالی که این‌چنین نیست و این می‌شود ظلم، این‌هم مطلب سوم.
مأجور بودن کمال یافتگان در دنیا و آخرت
مطلب چهارم این است که اگر کسی تهذیب و تلاش و کوشش کرد و کمالی را به دست آورد، گذشته از اینکه اجر اخروی او در قیامت محفوظ است، معرفی او در جهان هم از بین نمی‌رود. خداوند مردان الهی را معرفی می‌کند، آنها را تزکیه می‌کند، آنها را می‌ستاید، با سلام با صلوات با تأیید با درود از اینها به عظمت نام می‌برد. گاهی با اسامی مشخص نام می‌برد، مثل اینکه می‌فرماید: ﴿سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ﴾ یا﴿سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ ﴾ ﴿ سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ﴾ یا ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ﴾ و مانند آن. گاهی به یک عنوان جمع نام می‌برد و معرفی می‌کند، مثل اینکه آنچه درباره مؤمنان است، محسنین است که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ﴾ اینها با عناوین عامه، خداوند از اینها تجلیل می‌کند. پس اگر کسی تزکیه کرد، گذشته از اینکه اجر اخروی او محفوظ است، پاداش دنیایی او را هم خدا حفظ می‌کند و سلام می‌فرستد. صلوات هم که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» هست که ﴿هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ ؛ خداوند بر شما صلوات می‌فرستد، ملائکه خدا برشما صلوات می‌فرستند تا شما را نورانی کنند. پس این پاداشها که مربوط به دنیاست یا مربوط به آخرت است، محفوظ می‌ماند.
عدم تضییع کوچکترین حقی از پاداش بندگان
مطلب پنجم این است که در این پاداش دادن، حق هیچ ‌کس ضایع نمی‌شود ولو به اندازه فتیل: ﴿وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً﴾ «فتیل» را گفتند آن جرم کوچکی است که با سرانگشت پیچیده می‌شود، مفتول می‌شود و آن نقطه‌ای که در ظهر هسته خرماست آن را می‌گویند «نقیر» گاهی می‌گویند فتیل، گاهی می‌گویند نقیر که همه اینها کنایه از آن است که به اندک چیزی خدا به کسی ستم نمی‌کند. حالا یا نقیر به آن معناست یا نقیر آن چیزی است که یک مرغ با منقار خود برمی‌دارد، به هر تقدیر در قرآن کریم آمده است که مثقال ذره‌ای، خدا به احدی ظلم نمی‌کند که در بحثهای قبلی یاد شده است: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها﴾ این مثقال ذره از نقیر و فتیل هم کوچکتر است. خب، این کنایه از آن است که ذره‌ای ظلم در دستگاه خدا نیست. پس هر کسی کار خیری انجام داده است یعنی موفق شد به تحصیل کمال، خدا اثر او در دنیا یا در آخرت یا در هر دو حفظ می‌کند، پس ظلمی در کار نیست، این‌هم مطلب پنجم.


شأن نزول آیه و خودستایی یهود
مطلب ششم شأن نزولی است که برای این آیه یاد کردند. گفتند عده‌ای از یهودیها آمدند حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بچه خردسالی را هم به همراه داشتند، عرض کردند این بچه گناهی دارد یا نه مثلاً حضرت فرموده باشد نه. بعد گفتند همان طوری که این بچه بی‌گناه است، ما هم بی‌گناهیم. اگر روز گناه کردیم شب، خدا می‌بخشد و اگر شب گناه کردیم، روز خدا می‌بخشد. آن وقت این آیه نازل شد، فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ ؛ چرا گناهان شما را می‌بخشد؟! شما چه خصیصه‌ای دارید که دیگران ندارند؟ حالا این شأن نزول چه تام چه ناتمام، اصل مطلب حق است و اختصاصی هم به یهودیها ندارد؛ منتها این گروه بیش از دیگران خود پرست‌اند، بلکه نژاد پرست‌اند. قرآن کریم از تزکیه اینها و خودخواهی و خودپرستی و خودستایی و نژادپرستی اینها خبر می‌دهد. درباره آخرت هم خبر می‌دهد، درباره دنیا هم خبر می‌دهد. درباره آخرت، آیهٴ هشتاد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این بود که ﴿وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً﴾ آنها می‌گویند ما اگر در قیامت هم عذاب بشویم یک چند روزی بیش نیست، بعد به سعادت ابد می‌رسیم ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾؛ اینکه می‌گویید ما بیش از چند روزی معذب نیستیم، میثاقی و عهدی از خدا دریافت کردید، خدا به شما وعده داده است تا خلف وعده نکند یا به صورت گزاف و گتره فریه می‌بندید ﴿أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ این درباره عذاب آخرت.
درباره اینکه اهل بهشت‌اند، آیهٴ 111 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» کافی بود که گفتند: ﴿ لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری﴾ بهشت فقط برای یهودیهاست، این حرف یهودیها. مسیحیها می‌گویند بهشت فقط برای مسیحیهاست. اینکه می‌گویند ﴿ لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا أَوْ نَصاری﴾ نه یعنی یهودی می‌گوید که بهشت فقط برای یهودی و نصاراست، نه به این معناست که نصارا می‌گویند بهشت فقط برای یهودیها و نصاراست، بلکه هرکدام بهشت را منحصر به خود می‌داند ﴿وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا﴾ یعنی «قالت الیهود ﴿لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ کانَ هُودًا﴾» و «قالت النصاری لن یدخل الجنه الا من کان نصاری»، لذا نه تنها مسلمین را محکوم می‌دانند یکدیگر را هم محروم می‌دانند ﴿قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ‏ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ‏ءٍ﴾ اینها یکدیگر را هم قبول ندارند. قرآن می‌فرماید اینکه شما نجات از آتش را برای خود می‌دانید، اینکه ورود به بهشت را برای خود تلقی کردید، دلیلتان چیست؟ هم در آیه هشتاد سوره «بقره» در مسئله ﴿لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّامًا مَعْدُودَةً﴾ از آنها برهان طلب کرد فرمود: ﴿أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدًا فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ هم در آیهٴ 111 همین سورهٴ «بقره» برهان، طلب می‌کند، می‌فرماید: ﴿تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾. در آنجا فرمود آیا میثاقی گرفتید، این مصداق برهان است. در اینجا به اصل برهان ارجاع می‌دهد که ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾.
مشابه این تعبیر که مربوط به مجموعه دنیا و آخرت است، در سورهٴ «مائده» آیهٴ هیجده آمده است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾ آن‌گاه برهان اقامه می‌کند که شما اگر احبای خدایید و ابنای خدایید و منظورتان هم به نوبت تشریعی است ﴿فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ﴾ شما گناه کردید و خداوند هم برابر این گناه شما را عذاب می‌کند ﴿فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾؛ شما هم مثل دیگرانید بشر مخلوقید، آن‌گاه ﴿یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ﴾ پس هیچ خصوصیتی برای یهودیها و مسیحیها نیست.
سورهٴ جمعه و طلب برهان به آینده از اهل کتاب
در سورهٴ مبارکهٴ «جمعه» یک برهانی مربوط به آینده از اینها طلب می‌کند. در سورهٴ «بقره» دلیل گذشته را طلب کرد، در سورهٴ «جمعه» دلیل آینده را طلب می‌کند. در سورهٴ «بقره» فرمود اگر شما از جهنم نجات پیدا کردید، میثاقی نشان بدهید، وعده‌ای نشان بدهید که خداوند به شما این وعده را داده باشد، این برای گذشته است. اگر قبلاً خدا یک چنین وعده‌ای به شما داد، شما حق دارید بگویید که ما در آتش نمی‌سوزیم، مگر چند صباحی. در سورهٴ «جمعه» نسبت به آینده طلب می کند، فرمود: ﴿قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ﴾ ؛ اگر شما راست می‌گویید جزء اولیاء الله‌اید، خب، چرا به دنیا گرایش دارید و چسبیدید. خب، تمنی مرگ کنید، چرا از مرگ می‌ترسید؟ مگر می‌شود محب از محبوب بهراسد، شما اگر جزء احبای خدایید خب باید به لقاء الله دل بسته باشید، چرا فرار می‌کنید. این برهان، نسبت به آینده است، یک برهان تجربی است، آن میثاق قبلی است. پس نه قبلاً شما میثاقی دریافت کرده‌اید، نه الآن یک شاهد زنده‌ای به همراه دارید و آنچه گذشته و آینده شما را مثل دیگران تأمین می‌کند، همان است که در سورهٴ «مائده» بیان شد ﴿بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءَُ﴾ اینها یا مربوط به بهشت بود یا مربوط به جهنم بود یا مربوط به مجموعه بهشت و جهنم.
نژادپرستی در دنیا رذیله اصلی اهل کتاب
اما آنچه مربوط به خصوص دنیاست که نژادپرستی اینها را نشان می‌دهد، همان آیه‌ای است که در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» مبسوطاً بحث شد. آیهٴ 75 فرمود: ﴿وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾؛ فرمود گرچه بعضی از اهل کتاب، در اثر ایمانی که به پیغمبرشان داشته‌اند اهل نجات و وفا و صدق و امانت‌اند؛ اما عده‌ای دیگر این‌چنین نیستند. گروهی از اهل کتاب کسانی‌اند که اگر شما یک دینار به عنوان امانت پیش اینها بسپارید، اینها خیانت می‌کنند چه رسد به بیش از یک دینار، چه رسد به اینکه امانت نباشد، ذخایر کشور شما باشد: ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ﴾ مگر اینکه شما قیام بکنی، حق خودت را بگیری: ﴿إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ چرا؟ نه برای اینکه اینها مال دوست‌اند، زراندوزند تنها این نیست. اینها البته دنیا دوست‌اند مال دوست‌اند، زراندوزند همه این رذایل را دارند؛ اما عمده آن نژادپرستی آنهاست ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ یعنی مال غیریهود برای یهود حلال است، عمده این است. آنها خودشان را اهل کتاب می‌دانند، شما را امی می‌دانند، بعد می‌گویند که اگر اُمیین امانتی را به ما بدهند، چون اینها مهدور المال‌اند، محترم المال نیستند مالشان برای ما حلال است. یک دینار به عنوان امانت، چه رسد به مال فراوان و معدن، آن‌هم بدون امانت، دستشان برسد با این نژاد‌پرستی، دست بردار نیستند.
بالا بودن خطر اهل کتاب از کفار
در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید آنچه بشر را الآن دارد می‌سوزاند و مشکل عصر کنونی است، همین نژادپرستی و خودخواهی است. با کافران می‌شود زندگی کرد. کفر، مشکلی ندارد یعنی سلب ایمان و بی‌ایمان بودن جهان را نمی‌سوزاند؛ اما همان بیان نورانی سالار شهیدان(صلوات الله و سلام علیه) که فرمود: «ان لم یکن لکم دینٌ و کنتم لا تَخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم» آن حریت اگر نباشد، دنیا در آتش می‌سوزد. تعلیل قرآن کریم هم نسبت به مشرکین و امثال مشرکین این است که فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ چرا؟ چون ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا إیمان لهم» نه چون مؤمن نیستند، دین ندارند، کافرند به جنگ آنها قیام بکنید نه. خب، حالا کافر هست در جای خود دارد زندگی می‌کند، کاری به شما ندارد، بلکه در سورهٴ «ممتحنه» فرمود کافری که با شما کاری ندارد بدرفتاری نکرد و نمی‌کند نه تنها با او زندگی مسالمت آمیز داشته باشید، نسبت به او احسان کنید ﴿لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾ ؛ نسبت به اینها احسان کنید نیکی کنید ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ گذشت کنید، با بزرگواری با اینها رفتار کنید، اگر کافر است خب بالأخره می‌سوزد. با کافر چه فرد کافر، چه دولت کافر، چه ملت کافر چه دولت کافر. فرمود مادامی که در صدد اسلام زدایی نیستند با مسلمین بدرفتاری نکردند، کاری با اسلام و مسلمین ندارند، به عنوان یک بشر یک زندگی مسالمت‌آمیزی با آنها داشته باشید، خدا نهی نمی‌کند که شما با اینها زندگی کنید، محشور باشید. البته طهارت و نجاست حساب دیگر است، بلکه نسبت به اینها برّ و احسان و نیکی کنید ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ﴾؛ با قسط و عدل رفتار کنید ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾ بلکه از این راه جذب بشوند ﴿انما ینهاکم الله عن الذین﴾ کذا و کذا آنها که اسلام زدایی کردند در تبعید و کشتن و زجر مسلمین کوشیدند با آنها باید قطع رابطه کنید. خب، پس قرآن می‌فرماید می‌شود ملت مسلمان با ملت کافر، یک زندگی مسالمت‌ آمیزی را کنار هم داشته باشند؛ اما چرا با ائمه کفر بجنگیم، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ هیچ مواثیق بین الملل، هیچ تعهد بین الملل، هیچ قطعنامه بین الملل، هیچ روابط بین الملل، هیچ چیزی را محترم نمی‌شمارند، آن وقت با یک چنین مردمی که نمی‌شود زندگی کرد. خرید و فروش بکنید، حاضر نیستند ثمن را بپردازند یا مثمن را تأدیه کنند، پول شما پیش آنها باشد بلوکه می‌کنند، چیزی از آنها خریده باشید نمی‌دهند، اینها ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ هستند. آن وقت دولتی که یا ملتی که به هیچ میثاق و تعهدی پایبند نیست، اصلاً نمی‌شود با او زندگی کرد. آنچه الآن جهان را می‌سوزاند یکی ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ است؛ یکی هم ﴿لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ است که هرگز نمی‌شود با اینها زندگی کرد. بالأخره یا انسان باید چیزی بفروشد یا باید چیزی بخرد یا باید سفر تجاری کند یا سفر فرهنگی کند، یک تعهد متقابلی است، آنها که اَیمان و تعهدها و مواثیقشان محترم نیست، نمی‌شود با آنها زندگی کرد. بالأخره هر ملتی پیش خود مقدساتی دارد به او سوگند یاد می‌کند. اگر سوگند یاد کردند به چیزی، این سوگند اینها پیش اینها مقدس نبود، بدون سوگند هم یقیناً مقدس نیست. پس خطر این است که یکی ﴿لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ یکی هم ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ آنچه الآن خطر صهیونیستهاست، همین ﴿لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾ که اینها ﴿یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ﴾، لذا ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ﴾؛ چطور خودستایی می‌کنند، خودشان را برتر می‌بینند.
اذن خداوند به خودستایی اولیاءالله
مطلب بعدی آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ﴾؛ هیچ‌کسی حق ندارد خودستایی کند، فقط خدا تزکیه می‌کند، اولیای خدا بدون اجازه و اذن خدا سخن نمی‌گویند، اگر در کلمات ائمه(علیهم السلام) سخن از خودستایی است، این معلوم می‌شود که به اذن الله دارند خودشان را معرفی می‌کنند، این همان ﴿بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ﴾ است. در نبرد طائف، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) با وجود مبارک پیغمبر(صلوات الله و سلام علیهما) یک نجوایی کردند. پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این نجوا از طرف خداست یعنی من اگر یک وقت خصوصی با علی‌بن‌ابی‌طالب داشتم، این به عنایت و اذن الهی است. براساس آن قرب نوافل که فریقین نقل کردند، مرحوم کلینی هم در کافی نقل کرد انسانی که به مقام ولایت رسید ولّی الله شد، زبان او زبان خداست یعنی خداوند در مقام فعل، نه در مقام ذات، زبان گویای این ولی الله می‌شود، آن وقت این ولّی خدا که سخن می‌گوید، با لسان الله حرف می‌زند که این روایت، جزء غرر روایات ماست که «انّه لَیَتقرَّب الیّ بالنافلة حتّی اُحبُّه فاذا أحبَبتُه کنتُ سمعه الذی یَسمع به و بصره الذی یُبصِرُ به و لسانَه الذی یَنطِقُ به» ؛ من در مقام فعل، زبان گویای اویم، او حرف می‌زند ولی با زبان من حرف می‌زند، لذا می‌شود معصوم، براساس این حدیث شریف قرب نوافل گاهی ائمه(علیهم السلام) مجاز بودند که خودشان را معرفی کنند. پس دو مطلب درباره اینهاست: یکی اینکه تا اذن نداشته باشند سخن نمی‌گویند؛ دوم اینکه وقتی هم می‌خواهند حرف بزنند، به لسان الله سخن می‌گویند. اما اینکه تا اذن نداشته باشند حرف نمی‌زنند، این همان در فرازهای زیارت نورانی «جامعه کبیر» هست که در وصف ائمه(علیهم السلام) همان وصفی را که خدا در سورهٴٴ «انعام» برای ملائکه ذکر کرد، همان وصف در زیارت جامعه برای ائمه(علیهم السلام) ذکر شده است. آن وصفی که خدا در سورهٴ «انبیا» برای ملائکه ذکر کرد این است که ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ یعنی ملائکه، بندگان مکرم الهی‌اند [و] بدون اجازه خدا هم سخن نمی‌گویند و تا خدا دستور ندهند آنها حرف نمی‌زنند، آنها همیشه لاحق‌اند، سابق نیستند ﴿لا یسبقونه﴾ یعنی لا یسبقون الله تعالی ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ﴾ یعنی این ملائکه که عباد مکرم‌اند ﴿بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾. خب، همین وصف برجسته‌ای که خدای تعالی در سورهٴ «انبیاء» برای ملائکه ذکر کرد، در زیارت «جامعه» برای ائمه(علیهم السلام) ذکر شده است که اینها «عِبادِهِ المُکْرَمُینَ الذینَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» این مطلب اول.

شناخت اهل بیت عصمت و طهارت از طریق خودشان
مطلب دوم هم همین حدیث قرب نوافل است که اگر اولیای خدا سخن می‌گویند، به لسان الله حرف می‌زنند نه به لسان خودشان. بعد از تمامیت این دو مقدمه و دو امر، معلوم می‌شود که اگر اهل‌بیت(علیهم السلام) گاهی خودستایی کرده‌اند، هم به اذن الله است و هم در حقیقت، کلام الله و اگر آنها خودشان را معرفی نمی‌کردند هرگز ما آنها را نمی‌شناختیم.
بیان نامه حضرت امیر در شناساندن خود و اهل بیت (علیهم السلام)
در مسئله تزکیه که روا نیست، مگربه اذن خدا، در نامه بیست و هشتم نهج‌البلاغه که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) برای معاویه(علیه من الرحمان ما یستحق) مرقوم فرمودند، کاملاً محسوس است. در آن نامه که جواب نامه معاویه است حضرت، خودش را معرفی می‌کنند، اهل‌بیت را معرفی می‌کنند. در بخشی از آن نامه آمده است که تو سخن از فاضل و مفضول گفتی، سائس و مسوس تو را چه کار به این حرفها، تو چه می‌دانی فضل یعنی چه، فاضل کیست؟ مفضول کیست سیاست یعنی چه؟ «وَ زَعَمتَ أنّ افضلَ الناس فی الاسلام فلانٌ وفلانٌ، فذکَرتَ امراً اِن تمَّ اعتَزَلک کلُّه، وَ ان نَقَصَ لم یَلحَقک ثَلمُهُ و ما انت و الفاضلَ و المفضولَ و السائسَ و المسوسَ و ما لِلطُّلَقاء و بناءِ الطُّلَقاء»؛شما آزاد شده‌های ما بودید،شما را چه کار به این حرفها!؟«وما لِلطُّلَقاء و ابناءِ الطّلقاء و التّمییزَ بینَ المهاجرین الأوّلین و ترتیبَ درجاتهم و تعریفَ طبقاتهم هیهات لقد حَنّ قِدحٌ لیس منها و طَفِقَ یَحکم فیها مَن علیه الحُکمُ لها الا تَربَعُ ایها الانسان علی ظَلِعک»؛ بنشین سرجایت، تو چه کار به این حرفها داری؟ بعد فرمود بعد از چند جمله فرمود: «و لکن بنعمَة الله اُحَدِّثُ» حالا شروع کرد به شمارش فضایل خانوادگی. فرمود از باب اینکه خدا فرمود: ﴿وَ أَمّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ﴾ من از این راه سخن می‌گویم، نه از راه «تزکیة المرء نفسَه».«و لکن بنعمة الله اُحَدِّثُ » فرمود: «ان قوماً استُشهِدوا فی سبیل الله تعالی من المهاجرین و الانصار و لکلٍّ فضلٌ»؛ خیلیها در راه خدا چه مهاجر چه انصار شهید شدند، هرکدام فضیلتی دارند؛ اما «حتی اذا استُشهِدَ شهیدُنا قیل سیدُ الشهداء» از مهاجر و انصار در جبهه‌های اسلامی، خیلیها شهید شدند هرکدام به فضلی رسیدند و دارای فضیلتی‌اند؛ اما از خانواده ما اگر کسی شهید شد می‌شود سید شهدا، چون حمزه سید‌ شهدا بود «و خصه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بِسَبعین تکبیرةً عند صلاتِهِ علیه» هنگام نماز میت بر او هفتاد تکبیر گفت «اَ وَ لا تری اَنّ قوماً قُطِّعَت ایدیهم فی سبیل الله و لکلٍّ فضلُ حتی اذا فُعِلَ بواحدِنا کما فُعِلَ بواحدهم قیل الطیارُ فی الجنة و ذَو الجَناحَینِ»؛ فرمود در جبهه‌های جنگ خیلیها هستند که دست را از دست می‌دهند و همه آنها که دستهایشان را در راه خدا دادند از فضیلت الهی برخوردارند؛ اما از خانواده ما اگر کسی دستش را در راه خدا بدهد، می‌شود طیار، جعفر طیار همین است دیگر، ذوالجناحین که این در بهشت با ملائکه پرواز می‌کند، بعد فرمود: «و لو لا ما نهی الله عنه مِن تزکیةِ المرء نفسَه لَذَکَرَ ذاکرٌ فضائلَ جَمّةً تَعرفُها قلوبُ المؤمِنین و لا تَمُجُّها آذانُ السّامِعینَ»؛ فرمود اگر خدا نهی نکرده بود که خودستایی نکنید، گوینده‌ای می‌گفت، نفرمود من خودم، می‌گفتم، می‌گفتند فضایل فراوانی که دلهای مؤمنین آشنا بود می‌پذیرفت و می‌پذیرد و گوشهای دیگران هم رنج نمی‌برد، این حرفهای ما و فضایل ما هم دلنواز است و هم گوش خراش نیست، هم «تَعرفُها قلوبُ المؤمِنین هم» «لا تَمُجُّها آذانُ السّامِعینَ» بعضی حرفهاست که رنج و تعب و خستگی و خراش در گوش ایجاد می‌کند. فرمود اگر شنونده‌ای، فضایل ما را بشنود، گوشش خراشیده نمی‌شود متأثر نمی‌شود، طرد نمی‌کند، مؤمنین هم دلش این حرفها را می‌شناسد و می‌پذیرد. بعد آن جمله بلند را فرمود که «فإنّا صنائعُ ربِّنا و الناسُ بعدُ صنائِعُ لنا» که خیلی حرف بلندی است البته، خب.
رنجش و دوری مومنین از خودستایی و تعریف
به هر تقدیر، مؤمنینی که تربیت شده این مکتب‌اند نه تنها سعی می‌کنند خودستایی نکنند اگر از آنها تعریف شد آنها رنج می‌برند، یک حساب مستقیمی با خدای خود باز می‌کنند و آن را در نهج‌البلاغه خطبه 193 در وصف متقیان این‌چنین فرمود، فرمود مردان متقی این‌چنین‌اند: «اذا زُکِّیَ احدٌ منهم خاف مما یُقال له فیقول انا اعلمُ بنفسی مِن غیری و ربّی اعلمُ بی مِنّی بِنفسی اللهم لا تؤاخذنی بما یقولون و اجعَلنی افضلَ مما یظنّون و اغفِر لی ما لا یعلمون»؛ فرمود مردان باتقوا کسانی‌اند که اگر یکی از اینها را تزکیه کنند، تعریفی از او بکنند، از این تعریف و تزکیه می‌ترسد که مبادا فریب بخورد، مغرور بشود. با خدای خود این سخنها را می‌گویند و در بین خود و خدای خود این حرفها را دارند، می‌گویند «انا اعلم بنفسی من غیری» من خودم را بهتر از دیگران می‌شناسم «و ربی اعلمُ بی مِنّی بِنَفسی»؛ خداوند مرا بهتر از من می‌شناسد، چون خیلی از خاطراتی است که انسان در نهانخانه دلش ذخیره کرده است و نمی‌داند اینها به سود اوست یا زیان او، که فرمود: ﴿وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی﴾ یعنی اگر حرف روشنی زدی، جهر و آشکارا گفتی، خدا جهر را می‌شنود (یک)، راز نهانی شما را می‌داند ولو نگفته باشید (دو)، آنچه خودتان مخفی است برای شما، خودتان نمی‌دانید هم خدا می‌داند (سه). لذا مردان باتقوا می‌گویند «انا اعلمُ بِنَفسی مِن غیری»؛ من خودم را بهتر از دیگران می‌شناسم «و ربّی اعلمُ بی مِنّی بِنَفسی»؛ خدا مرا بهتر از من می‌شناسد. بعد عرض می‌کند «اللهم لاتُواخِذنی بما یقولون و اجعلنی افضلَ مما یَظنّون واغفر لی ما لا یَعلَمون» خدایا! آنچه را که اینها درباره من گفتند مرا به اینها مؤاخذه نکن و مرا بهتر از آن حدی قرار بده که اینها درباره من گمان دارند و آنچه را که اینها نمی‌دانند بیامرز. مسئله تزکیه این خطر را دارد که خود انسان اگر خودش را بستاید خب، این خطر است، برای اینکه کسی که مالک هستی خود نیست و هستی او برای خداست، برابر آیه ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ نعمتی که دارد، خدا به او داده است، این اگر خودستایی کند خب ظلم است و هیچ لحظه‌ای هم مالک این نعمت نیست، این درباره خودستایی آدم.
خوش آیند از تعریف دیگران خط مقدم حمله شیطان
اما اگر دیگران از آدم تعریف کردند بالأخره خوشش می‌آید، انسان خوشش می‌آید. در آن عهدنامه حضرت امیر(سلام الله علیه) به مالک اشتر این‌چنین آمده است، فرمود مالک! گرچه شیطان هرگز انسان را رها نمی‌کند؛ اما «عند الاطراء» یعنی آنجا که دارند از تو تعریف می‌کنند، آن دیگر خط مقدم حمله آتش است. یک وقت است که دوتا جبهه که باهم جنگ می‌کنند، تک تیراندازها گاهی تیر رها می‌کنند، گاهی هم حمله شروع می‌شود. شیطان همیشه به عنوان تک تیرانداز، مرتب تیراندازی می‌کند، این آنی انسان را رها نمی‌کند؛ اما وقت حمله‌اش آن وقتی است که دارند از آدم تعریف می‌کنند، این در عهدنامه مالک است . فرمود آن لحظه‌ای که دارند از تو تعریف می‌کنند، آن همان خط آتش شیطان است که دارد حمله می‌کند، چون آدم وقتی خوشش آمد همین خوشایند، خودش سیئه است، برای اینکه باور می‌کند خیال می‌کند برای اوست، همه ظلمها که ظلمهای مالی نیست. خب، اگر کسی مال غیر را که امانت است برای خود بداند یک ظلم فکری است دیگر. اگر همه این نعمتها امانت است؛ روزی داد روزی می‌گیرد و الآن ما امین اوییم، اگر به عنوان مالک، لبخند زدیم [و] خوشمان آمد ﴿إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ﴾ دیگر، اگر در این حال، خودمان را مواظب نباشیم حمله می‌کنند، این حال غفلت است دیگر، چون ﴿إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾ ؛ هر لحظه‌ای که شما شیطان را ندیدید و غافل بودید، او دیگر لحظه حمله اوست؛ از راهی می‌آید که شما او را نمی‌بینید. لذا در عهدنامه مالک آمده است که آن وقتی که از تو دارند تعریف می‌کنند «عند الطراء و المدح» بدان که آن زمان حمله شیطان است، مواظب باش که تحویل نگیری. خب، پس ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ این بخش اول آیه، ﴿بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ﴾ که حق کسی ضایع نمی‌شود، این بخش دوم ﴿وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی