display result search
منو
تفسیر آیات 40 تا 42 سوره نساء _ بخش اول

تفسیر آیات 40 تا 42 سوره نساء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 103 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 40 تا 42 سوره نساء _ بخش اول"
- مالکیت مطلق خداوند بر تمام شئونات هستی
- امام هر عصری شاهد امت آن عصر در قیامت
- اوصاف قیامت و ارتباط آن با دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ اللّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا ﴿40﴾ فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا ﴿41﴾ یَوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوّی بِهِمُ اْلأَرْضُ وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا ﴿42﴾

غیرممکن بودن توزین اغلب امور با مسائل مادی
در آیه بحث دیروز اینکه فرمود خداوند، مثقال ذره‌ای ظلم نمی‌کند و اگر آن حسنه به اندازه ذره‌ای باشد، خدا او را مضاعف می‌کند، این از باب بیان بعضی از مصادیق است وگرنه بسیاری از امور است که اصلاً با امور مادی توزین نمی‌شود یا تجسیم نمی‌شود؛ نمی‌توان گفت که مثلاً عدالت به اندازه ذره است یا معرفت یا اخلاص، به اندازه ذره است. اصولاً امور معنوی را با امور مادی نمی‌سنجند و تنظیر نمی‌کنند، این برای تقریب به ذهن است. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 59 این‌چنین فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ﴾؛ هرچه که غیب است پیش خدا حضور دارد و آنچه در دریاست، آنچه در صحراست، همه پیش خدا مشهود است. بنابراین خواه آن شیء، امر مادی باشد خواه امر مجرد، خواه محسوس باشد خواه معقول، پیش خدا معلوم است. پس اینکه فرمود اگر مثقال ذره‌ای باشد، این برای بیان بعضی از مصادیق است وگرنه بسیاری از موجودات هستند که با ذره توزین نمی‌شوند. بیان جامع این قسمت را که مطابق با آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» باشد، در خطبه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبهٴ 91 ملاحظه می‌فرمایید، همان خطبه‌ای که به عنوان خطبه «اشباح» معروف است و مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که این از جلائل خطبه‌های حضرت است و مسعدة‌‌بن‌‌صدقه از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که امیرالمومنین(علیه السلام) این خطبه را بر منبر کوفه ایراد کرد و کسی آمد عرض کرد که «یا امیرالمؤمنین صِف لنا ربنا مِثلما نَراه عیانا لنَزداد له حُبا و به معرفة»؛ به حضرت عرض کردند طوری خدا را وصف بکن که گویا داریم او را می‌بینیم که بیشتر به او دل ببندیم و محبت او را پیدا کنیم. حضرت عصبانی شد، فرمود: «الصلاةُ جامعةً»، این «الصلاة جامعةً» برای آن است که همه در آن مرکز جمع بشوند و خطبه عمومی ایراد بشود، آن‌گاه فرمود که «فاجتمع الناس حتی غَصَّ المسجدُ باهله فصَعِد المنبر وهو مُغضب متغیرُ اللون» عصبانی است، مگر می‌شود خدا را دید که شما او را ببینید و به او دل ببندید، آن‌گاه در این معارف الهی این خطبه را ایراد کرده است «و حَمِد الله و اَثنی علیه» بعد در اواخر این خطبه «اشباح» به این جمله می‌رسیم که فرمود از دریا و موجودات دریا، از صحرا و موجودات صحرا، از آسمان و موجودات آسمانی، از حیوان و موجودات حیوانی، از درختها و موجودات گیاهی تا به انسان و خاطرات انسانی می‌رسد، می‌فرماید که هیچ چیزی بر او مخفی نیست به همه چیز عالِم است «و ما اعتَقَبَت علیه اَطباقُ الدَیاجیر، وسُبُحات النور، واَثَر کل خَطوة، وحِس کل حرکة، ورَجع کل کلمة، وتحریک کل شَفَة، ومستقِّر کل نَسَمة، ومثقال کلِ ذرة، وهَماهم کلّ نفس هامة»؛ هر خاطره‌ای که یک نفس دارد همت می‌گمارد، آن را هم ذات اقدس الهی عالم است که این را بعد از جریان مثقال ذره ذکر فرمودند، چون خاطرات که مسئله ذره وامثال ذره ندارد «وما علیها مِن ثَمَر شجرة، او ساقِطِ ورقة، او قرارةِ نطفة، او نُقاعَة دم ومُضغَةٍ، او ناشِئَة خلق وسُلالة» همه اینها را می‌دانند که این تقریباً به منزله شرح و تفسیر آیهٴ 59 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است.
مطلب دیگر آن است که این ﴿وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً﴾ که تأنیث، به لحاظ خبر است، موارد زیادی در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن گذشت، مثل اینکه فرمود: ﴿وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً﴾ درباره میراث خواندیم یا ﴿فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ﴾ که این فعلها مونث شد به لحاظ خبر یا ﴿إِن کُنَّ نِسَاءً﴾ یا ﴿لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً﴾ ، این ﴿تَکُونَ﴾ به لحاظ آن ﴿تِجارَةً﴾ مونث است، این نمونه‌های چهارگانه و امثال آن در قرآن کم نیست آیهٴ محلّ بحث هم از همین قبیل است ﴿وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً﴾ نه از باب اینکه مضاف از مضاف الیه کسب تأنیث کرده است.
تشویق الهی در بیان «یوت من لدنهُ اجرا عظیما»
مطلب سومی که مربوط به بحث دیروز است این است که آنچه را که ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا﴾ این کاری به آن عمل ندارد، چون عمل هرچه باشد از سنخ او اضعاف مضاعف خدا پاداش داد، این یک مطلب جدا و یک شیء جدایی است؛ منتها تعبیر اجر، تعبیر تشویق‌‌آمیز است. گاهی خدا تعبیر تشویق‌آمیز دارد و گاهی هم برای اینکه ما فریب این خوش باوری خودمان را نخوریم، پرده برمی‌دارد و آن واقع را بازگو می‌کند. گاهی به ما می‌فرماید کیست که جان و مالش را بفروشد، اگر جان‌اش را فروخت، مال‌اش را فروخت، خدا خریدار است ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ اگر کسی فروخت، با خدا بیعت کرده است.
مالکیت مطلق خداوند بر تمام شئونات هستی
این تعبیر که فرمود بیعت کنید بیع کنید، بفروشید، این یک تعبیر تشویق‌آمیز است. به حسب ظاهر، انسان خیال می‌کند به اینکه خدا واقعاً خریدار است و مؤمنین واقعاً فروشنده‌اند. ولی در بخشهای دیگر قرآن فرمود انسان مالک هیچ چیز نیست ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ این «ام» ام منقطع است به معنی «بل»، همان آیهٴ ﴿أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ از این قبیل است یعنی آنها که مشرکین ادعا دارند، آنها خدا نیستند «ام مَن یجُیب المضطر اذا دعاه» آن خداست. «ام» یعنی «بل»، آنها خدا نیستند خدا کیست؟ بلکه خدا کسی است که بتواند مشکل نیازمند را برطرف کند، انسانی که مضطر است و از هیچ‌کس کار ساخته نیست، نظیر غریق در دریا که از هیچ‌کس کار ساخته نیست، تنها کسی که بر همه قدرتها فائق است خداست. یک بیماری که درمان بیماری او مقدور هیچ کسی نیست، تنها کسی که می‌تواند شفا بدهد خداست «ام من یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء» آن خداست «ام من یملک المسمع و الابصار» آن خداست که در همه موارد این أم، ام منقطع است به معنی «بل». در همان بخش از آیات فرمود: ﴿أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ یعنی آن کسی که مالک چشم و گوش است آن خداست، ما نه تنها مالک جانمان و مالمان نیستیم، این حرکت چشم و گوش هم برای ما نیست، خب، اگر مالک نبودیم مسئله بیع و اشتراء واقعیتی ندارد، پس معلوم می‌شود این تعبیر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یا ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ﴾ اینها تعبیر تشویقی است. اجر هم بشرح ایضاً [همچنین] اجر اولاً ما کاری برای او نکردیم که مزد بگیریم، همه این کارهای خیر را انسان برای خودش می‌کند، مثل اینکه انسان با کودک، زبان کودکی باز می‌کند، می‌گوید اگر این مقدار درس خواندی و فلان مقدار هم نمره آوردی، این مقدار پاداش می‌گیری. خب، کودک برای خود درس می‌خواند و برای خود به کمال می‌رسد، این دیگر برای دیگری درس نمی‌خواند که مزد و پاداش دریافت بکند.
بنابراین این تعبیرها، تعبیرهای تشویقی است. پس اینکه فرمود: ﴿وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظیمًا﴾ این تعبیر اجر، تعبیر تشویقی است، اینها نکات سه‌گانه‌ای بود که مربوط به آیهٴ قبل بود.
امام هر عصری شاهد امت آن عصر در قیامت
اما آنچه امروز بحث می‌شود، فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾؛ چگونه شما در صحنه قیامت این امور را تحمل می‌کنید. به یاد روزی باشید که برای هر امتی شهیدی هست و توی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آنها شهیدی، مَحکمه با شهادت عدل و صدق اگر تنظیم بشود راه هرگونه احتجاج بسته است قیامت که ظرف ظهور حق مطلق است، هیچ گونه بهانه‌ای برای متهم نیست. اولاً خودش اقرار می‌کند، چون ﴿لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ که در ذیل آمده، بعد متن عمل هم حاضر است، متن عمل با آن چهره ملکوتی‌اش به ارتباطش با فاعل حاضر است. اعضا و جوارح او هم که شهادت می‌دهد، یک شاهد دیگری هم همراه ما هست، حالا آن کیست بعد روشن بشود. گذشته از این مجموعه یعنی اعتراف و اقرار خود ما و شهادت همه اعضا و جوارح ما و تجسم متن عمل و آن شاهدی که ما را همراهی می‌کند، امام هر عصری هم شاهد بر ماست، پیامبر هر عصری هم شاهد بر آن امت است.
اوصاف قیامت و ارتباط آن با دنیا
در جریان قیامت دارد که خدا بعضی را در صحنه قیامت حاضر می‌کند، افرادی که در کنار او هستند آنها بی‌خبرند، خداوند اعمال او را در قیامت به او نشان می‌دهد، همه کارها را به او نشان می‌دهد، با او گفتگو می‌کند بدون اینکه کسی که در کنار او نشسته است یا ایستاده است بشنود یا ببیند. اگر کسی در دنیا پرده‌دری کرد، در قیامت هم با همین وضع با او رفتار می‌کنند. اگر کسی در دنیا ستار بود، آبروی دیگران را حفظ کرد، در قیامت هم با او این‌چنین رفتار می‌کنند، حالا تا پرده چه کسی را بدرند و پرده چه کسی را حفظ بکنند. به هر تقدیر صحنه قیامت این مسائل را دارد، با چه کسی چگونه رفتار بکنند، آن دیگر لطف عَمیم حق می‌داند. ما یک مجموعه و قافله‌ای در حرکتیم، خودمان اوایل ممکن است که بخواهیم انکار بکنیم ولی بعد می‌بینیم جا برای انکار نیست ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ آن تبهکارترین منکران، آنها هم اعتراف می‌کنند که ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقًا ِلأَصْحابِ السَّعیرِ﴾ ، پس آنها هم اقرار دارند. پس از خود متهم که ماییم اقرار هست، متن عمل هم که مشهود است ﴿وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا﴾ ؛ متن عمل را می‌بینیم. اگر ﴿وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا﴾، ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَدًا بَعیدًا﴾ پس متن عمل حاضر است، ما هم که اقرار می‌کنیم، اعضا و جوارح ما هم که شهادت می‌دهد، کسی هم که شاهد بر ماست ما را همراهی می‌کند. اینها برای هرکسی است که یک مجموعه را تشکیل می‌دهد در حقیقت. ولی برای جامعه و برای هر امت، پیامبر آن امت و یا امام آن امت هم شاهد کل است. اما این مجموعه که هرکسی اقرار می‌کند و چیزی را کتمان نمی‌کند، در ذیل همین آیه است که ﴿وَ لا یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدیثًا﴾ و اینکه اعضا و جوارح او شهادت می‌دهند، در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیهٴ 24 آمده است که ﴿یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾. چه اینکه در سورهٴ فصلت هم مسئله شهادت اعضا و جوارح این‌چنین مطرح شده است، آیهٴ 20 که ﴿حَتّی إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾. اما اینکه هرکسی با شاهد، ظهور می‌کند، آن در سورهٴ مبارکهٴ «ق» آیهٴ 21 هست که ﴿وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهیدٌ﴾؛ هرکسی را که بخواهند تعقیب بکنند، سائقی از پشت سر او می‌راند و شهیدی هم با او هست که بر اعمال او نظارت داشت و شهادت می‌دهد، این مجموعه هست. در این مجموعه، جا برای انکار نیست؛ اما اصل جامعه و امت یک شاهد مطلق طلب می‌کند که هم روابط فردی را ببیند و هم روابط جمعی را، لذا در این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ﴾؛ هر امتی شهیدی دارد، حالا پیامبر آن امت است، امام معصوم آن امت است(علیهما السلام)، اینها شهادت می‌دهند.
امور معتبر در شهادتِ شاهد روز قیامت
در شهادت، چند امر معتبر است، گذشته از اینکه آن شاهد باید متن جریان را دیده باشد و عادل باشد، فراموشکار هم نباشد، عدل تنها کافی نیست، برای اینکه اگر عادل بود و فراموشکار، اعتمادی به شهادت او نیست. چون عادل، تعمد کذب ندارد ولی اگر ناسی بود، نسیان‌اش ضرر دارد و این شاهد، باید طوری باشد که هرگز فراموش نکند یعنی آنقدر، این مسئله را بداند که نه تنها در مدت عمر که در دنیا هست فراموش نکند، وقتی هم که رحلت می‌کند این فشار مرگ، این مطلب را از یادش نبرد. چون این دانستنهای عادی خیلی مهم نیست، الآن همه این حرفهایی که ما روزانه بحث می‌کنیم، مکرر هم بعضی از امور را بازگو می‌کنیم، بعید است که اینها در حال مرگ یا بعد از مرگ در خاطر ما بماند. مسئله مرگ را که به عنوان طامه کبری گفتند، بعد گفتند « ما بعدَ الموت أطمّ» این سانحه سنگین و این طامه طوری است که انسان هرچه می‌داند از یادش می‌رود، مگر آنها که در جان او عجین شده باشد، شما می‌بینید کسی مختصر سکته مغزی می‌گیرد یا حصبه می‌گیرد همه درس و بحث یادش می‌رود، مگر مرگ یک حادثه کوچکی است که آدم این فشار سنگین را تحمل بکند، بعد هم خاطراتش بماند، این طور نیست.
اینکه در قبر می‌بینید تلقین می‌کنند، ابتدایی‌ترین مسئله و ساده‌ترین مسئله را به مرده تلقین می‌کنند، برای اینکه این ابتدایی‌ترین مسئله یادمان نیست. در قبر که مسائل مهم علمی را از ما سؤال نمی‌کنند که، همین که خدا کیست؟ پیغمبر کیست؟ قبله کجاست؟ دین شما چیست؟ کتاب شما چیست؟ امام شما کیست؟ همین مسائل است دیگر، اینها جزء مسائل ابتدایی هر مسلمان است. کدام مسلمان است که نداند کتاب او قرآن است؛ اما وقتی این عقیده و این فکر، در جان او در طی سالیان متمادی عجین نشد، با فشار مرگ یادش می‌رود، لذا از او سؤال می‌کنند که کتاب تو چیست؟ نمی‌داند، بگوید تورات است، بگوید انجیل است، بگوید قرآن است، بگوید زبور است، بگوید اَوِستاست، بگوید کتاب دارم یا ندارم یادش نیست، این‌چنین نیست که مسئله مرگ آسان باشد، همین جمله‌های ابتدایی یادش نیست.
مسئله حصبه و سکته مغزی و اینها هرگز با مرگ قابل قیاس نیست، این گونه از بیماری، همه درس و بحثها را از ما می‌گیرد. نیازی به آن حصبه و سکته و اینها نیست، خیلی از علما وقتی که پیر شدند، آن آخرها هرچه خواندند، از یادشان رفته که به زحمت یک سطر فارسی را بی‌غلط بخوانند، این هست. خب، پس ماییم و این جریان عظیم در پیش. اگر بخواهد مسئله شهادت تثبیت بشود باید کسانی شهادت بدهند که نه تنها کارهای خود آنها از یادشان نرفته، کارهای دیگران را که دیدند هم از یادشان نرفته باشد. یک چنین کسی در درجه اول، انبیاست، بعد ائمه(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که کارهای مردم هم یادشان باشد، همه کارها. کسی که مرگ نتواند در او اثر بگذارد، چرا؟ چون اگر ما احتمال نسیان بدهیم، روز قیامت می‌شود روز احتجاج. می‌گوییم خدایا! این شاهد، یادش رفته یا شاید یادش رفته، ما اگر احتمال نسیان درباره این شاهدها بدهیم، جا برای احتجاج هست.
بنابراین ما نه تنها باید قطع داشته باشیم که آنها عادل‌اند و خلاف نمی‌گویند، باید قطع داشته باشیم که آنها اشتباه هم نمی‌کنند و قطع داشته باشیم که فشار مرگ از یاد آنها نبرده است این مسائل را، یک چنین کسانی شاهدند.
لزوم شناخت حجت هر عصر و احتجاج به آن در قیامت
مطلب بعدی آن است که ما هم اینها را بشناسیم، ما اینها را بشناسیم. روز قیامت، روز احتجاج است، هم احتجاج عبد بر مولاست، هم احتجاج مولا بر عبد است، برای اینکه سخن از آتش است و حالا یا ابد یا غیر ابد باید حجت بالغه اقامه کرد. خدا در قرآن فرمود ما آن کارها را کردیم که کسی احتجاج نکند ، سؤال هست جواب هست احتجاج هست استدلال هست، چون مسئله سوختن است، آن‌هم برای مدتی طولانی، این است که حجت، دو طرف اقامه می‌کنند.
در کارهای اجتماعی باید کسی که مورد پذیرش همه است او شاهد جامعه باشد، شاهد امت باشد. یک وقت هست کسی می‌گوید من کارم را انجام دادم، دیگری وظیفه‌اش را انجام نداده، بالأخره کسی باید باشد که شاهد کل باشد. خب، حالا اگر انسانی را آوردند گفتند این شاهد است، در قیامت ما اگر او را نشناسیم، به عدل او به تذکر او به بی طرفی او، اطلاع نداشته باشیم، این چه شهادتی است، این چه استشهادی است؟ کسی را خدا آورده، فرمود که این‌هم شاهد بر شماست، پس ما وقتی می‌توانیم بپذیریم شهادت آن شاهد را که حجت بر ما تمام است که هم اکنون که در دنیا هستیم او را ببینیم، او را بشناسیم و بفهمیم که در محضر اوییم و بدانیم که او کارهای ما را می‌بیند.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ قبول متشاکی شرط نیست ولی فهم متشاکی شرط است. اگر بیگانه‌ای را آوردند گفتند این شاهد است، این خصم می‌گوید شما که نبودید، شما چه اطلاع دارید، شهادت باید حجت بالغه برطرفین باشد. اگر متهمی را آوردند، گفتند تو فلان کار را کردی، شاهدش هم زید است، این می‌گوید من زید را نمی‌شناسم. پس آن شاهد، باید کسی باشد که این شخص متهم او را بشناسد، به عدالت او، به تذکر او آگاهی کامل داشته باشد تا بشود حجت بالغه.
پرسش:...
پاسخ: نه حجت قبول نیست، می‌گوید این ساخته شماست. قیامت، جا برای هیچ گونه عذر نیست. در دنیا می‌توان گفت نظام این‌چنین است ولو تو نشناسی، قاضی که بشناسد کافی است، چون خدا نمی‌خواهد به علم خود عمل بکند وگرنه ﴿کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ او حسیب است او حسیب محض است، او اصدق القائلین است ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾ ولی این می‌خواهد حجت حق بشود بالغ.
حاکم بودن شاهد اعمال انسان در قیامت
اگر خدا بخواهد خودش تنها محکمه را اداره کند، آن یک حساب دیگری است. در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که « اتّقوا معاصی الله فی الخَلَوات فان الشاهد هو الحاکم» ؛ فرمود از گناهان تنهایی بترسید، در خلوت گناه نکنید، برای اینکه آن کسی که امروز شاهد شماست، فردا قاضی شماست، این یک مرحله است. خدا امروز شاهد است، فردا هم قاضی است و کسی هم نمی‌تواند، بعد خدا هم می‌گوید تو که می‌دیدی من دارم می‌بینم، چون ما در درون جانمان خدا را می‌بینیم، اصلاً قابل انکار نیست؛ منتها علم به علم نداریم. خدا در قیامت به انسان می‌گوید تو این کار را کردی، من هم دیدم، تو دیدی که من می‌بینم، چون همه ما می‌بینیم که خدا می‌بیند، منتها علم به علم نداریم. نشانه‌اش این است که وقتی این پرده‌ها کنار رفت ما واقعاً می‌گوییم خدا، ما دیگر از مشرکین که بدتر نیستیم در قرآن کریم راجع به مشرکین فرمود اینها وقتی سفر دریایی کردند واقعاً می‌گویند خدا، نه براساس ترس ﴿فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ یک موحد کامل‌اند، مخلص‌اند. بعد وقتی به ساحل آمدند، دوباره این پرده غفلت، جلوی دیدشان را می‌گیرد، نه اینکه آنجا براساس ترس بگویند. گاهی می‌بینید کسی را می‌خواهند تنبیه کنند، این در زیرتازیانه براساس ترس می‌گوید من توبه کردم. ولی در درون خود خلاف می‌گوید. ولی قرآن دارد که همین مشرکین وقتی سفر دریا کردند و دارند غرق می‌شوند، این غبارها کنار می‌رود، آن ﴿أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ را می‌بینند، بعد مخلصاً می‌گویند یا الله، نه روی ترس ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ . پس در نهان همه ما اقرار به خدا هست. بنابراین اگر کسی مخلصاً خدا را می‌پذیرد، پس در نهان او هست به مشرک کسی چیز نگفت. و این آیات هم در مکه نازل شده است بنابراین اگر در نهان هر کسی را شما بخواهید تجزیه و تحلیل کنید، نهان هرکسی را می‌بینید فریاد یا الله هست. برای همه ما این حجت تمام است، بر همه ما حجت تمام است، لذا فرمود: «اتقوا معاصی الله فی الخلوات فان الشاهد هو الحاکم» این یک مرحله است.
یک مرحله دیگر برای عموم جامعه هست که می‌فرماید: ﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ﴾ این شخص باید همه کارها و کارهای همه را ببیند و همه هم او را بشناسند، معلوم می‌شود این اختصاصی هم به عصر حضور ندارد، عصر غیبت را هم می‌گیرد. آنها که مثلاً در زمان انبیا بودند؛ نوح پیغمبر، ابراهیم، اسحاق، یعقوب سایر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را می‌دیدند، می‌شناختند، نسبت به آنها تام است. حالا آنها که پیغمبرشان را ندیدند ولی نماینده‌های پیغمبر حرفها را به آنها ابلاغ کرده چطور؟ یا کسانی که در عصر غیبت زندگی می‌کنند چطور؟ ما که نه پیغمبر را دیدیم، نه امام را، اگر کسی را به عنوان امام برای ما معرفی کنند، ما چه می‌گوییم؟ می‌گوییم ما اینها را نمی‌شناسیم، می‌گوییم تو یادش دادی، چون خدا می‌خواهد حجت بشود بَیِّنُ الرشد، بشود بالغ، معلوم می‌شود اینها را هم ما می‌شناسیم، اینها جان جان مایند، امام این سمت را دارد، ولی الله این‌چنین است.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، این برای کسی است که در دنیا ستّاری کرده، لذا در «مناجات شعبانیه» عرض می‌کند: «الهی قد اَحسَنت إلیّ اذ لم تُظهرها لِأحدٍ مِن عبادک الصالحین فلا تَفضَحنی یوم القیامة علی رئوس الاشهاد» ؛ خدایا! در دنیا آبروی مرا حفظ کردی، نزد آدمهای خوب آبروی مرا نبردی، الآن می‌خواهی نزد اولین و آخرین، آبروی مرا ببری!؟
متضمن سئوال بودن هر یک از اعمال انسان
خب، این کسی که ستاری کرده اگر ما دیدیم کسی اشتباهی کرده، به جای اینکه برویم نقصش را برطرف بکنیم ستاری بکنیم، اگر افشاگری کنیم به خیال خودمان، افشاگری یک حسابی دارد، ستاری یک حساب دیگری دارد. آن وقت خود همین معنا درخواست این است که خدایا! تو آبروی ما را ببر یعنی کسی که دارد آبروی دیگران را می‌برد، معنایش همین است ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ هر عملی، سؤال است. اگر کسی زخم زبان به دیگری زد، معنایش هم این است که خدایا! مرا زخمی کن، هر کاری سؤال است. سؤال لفظی، خب دعاها مستجاب نمی‌شود. چندین بخش است که دعاهای گروههای مشخصی مستجاب نمی‌شود؛ اما در این کریمه دارد که هرچه سؤال کردید خدا به شما جواب می‌دهد: ﴿وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ معلوم می‌شود سؤال زبانی نیست دیگر. سؤال به لسان استعداد است، سؤال به لسان حال است، هرکسی هر کاری که می‌کند سؤال می‌کند. اگر شخص، ستار بود [و] آبروی دیگران را حفظ کرد، این در حقیقت دارد سؤال می‌کند که خدایا! با من ستارانه رفتار کن. اگر نه، هتّاک بود، این دارد سؤال می‌کند که خدایا! با من هتاکانه رفتار بکن. بنابراین ممکن است کسی حرف «مناجات شعبانیه» را در جمله ستاریت بخواند؛ اما فکر هتاکیت داشته باشد، عمل هتاکانه داشته باشد. آن عمل، سؤال است آن دعا مستجاب، نه دعای لفظی، دعای لفظی سهل المئونه است.
دلالت «فکیف اذجئنا من کل امةٍ بشهیدٍ» به وجود شاهدی بر هر امت
اینکه فرمود: ﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ﴾ معلوم می‌شود هر امتی شهیدی دارد، یک شاهد اعمالی دارد شناخته شده و این اختصاصی به پیغمبر آن عصر ندارد، چون مردم هر عصری این‌چنین نبود که همه آنها پیغمبرشان را ببینند. کسانی که در نقاط دوردست بودند، اصلاً پیغمبرشان را نمی‌دیدند، فقط ندای رسولشان را می‌شنیدند، نماینده‌ها می‌رفتند، نامه‌ها می‌رفت و اینها می‌پذیرفتند. پس راهی هست که انسان رسول خود را می‌شناسد، همان طوری که ما خودمان را می‌شناسیم ولی علم به علم نداریم، آن ولیّ خودمان را هم می‌شناسیم ولی علم به علم نداریم. لذا کسی که امامی را خواب می‌بیند به تعبیر بزرگان اگر کسی امامی را خواب دید، نمی‌تواند بگوید چون شیطان به صورت امام درنمی‌آید، پس من امام را خواب دیدم. تو که امام را ندیدی، شاید شیطان خود را معرفی کند بگوید من فلان امام معصومم ـ معاذ الله ـ . شیطان واقعاً به صورت امام درنمی‌آید ولی همان طوری که ادعای خدایی کرده، ادعای نبوت کرده، ادعای امامت هم می‌کند. همه کسانی که مُتَنَبّی بودند، در اثر وسوسه و دسیسه شیطان بود دیگر، آمار متنبّیها که کمتر از انبیا نیست، هر نبی در قبالش چندتا متنبّی بود.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، اگر کسی خوابی دید و امام معصوم را ندید تا بشناسد، این نمی‌تواند بگوید من حضرت امام رضا(علیه السلام) را در عالم رؤیا دیدم. این یک گروه خاصی‌اند که خواب شناس‌اند و امام شناس‌اند و از یک راههای مخصوصی می‌توانند بفهمند، آن یک معیار خاص دارد وگرنه اگر کسی یکی از ائمه(علیهم السلام) را در عالم رؤیا دید، این اطمینان پیدا کند که فلان امام را دیده است، این بسیار دشوار است. ممکن است خاطرات نفسانی او در مثال متصل، تمثّل کرده باشد یا از راههای دیگری کسی را به عنوان امام برای او معرفی کرده باشند، اگر کسی امام را دیده باشد و شناخته باشد، مثل عصر حضور و ظهور یا نه، از راههای غیبی خاصی به خدمت امام شرفیاب شده باشد، بله می‌شناسد وگرنه کار به این آسانیها نیست. اگر واقعاً کسی به خدمت امام برسد، آن خواب خب معتبر است. به هر تقدیر ما یک راهی داریم که با آن راه شاهدمان را می‌شناسیم و شهیدمان را می‌شناسیم که حجت بر ما می‌شود تمام و این اختصاصی ندارد به کسانی که امام یا پیغمبرشان را دیدند، چه اینکه اختصاصی به زمان حضور و ظهور ندارد.
نقد استدلال برخی بر حمل شهید به حضرت رسول (ص)
﴿فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾، این ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ را بعضیها خواستند بگویند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شاهد امت خودش است، شاهد بر کسانی است که در عصر نزول وحی بودند و او را دیدند و خلاصه فرمایششان این است که چون اگر این ﴿هولاء﴾ برگردد به امم و شهدای امم یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شهید شهدا باشد، شهید انبیا و ائمه قبلی باشد، لازمه‌اش این است که آنها هم نیاز داشته باشند به محکمه، آنها هم مسئول باشند، زیر سؤال بروند تا شاهد طلب بکنند و مانند آن، در حالی که آنها مثلاً معصوم نیستند. پس این ﴿هولاء﴾ به آن ﴿کلّ امة بشهید﴾ برنمی‌گردد، این ﴿هولاء﴾ یعنی بر موجودین عصر نزول، افرادی مثل مرحوم آقای بلاغی(رضوان الله علیه) و امثال‌ذلک این راه را انتخاب کردند که این ﴿هولاء﴾ برمی‌گردد به افراد موجود در عصر نزول و این بیان، تام نیست، برای اینکه شهادت که لازم نیست همیشه علیه کسی باشد، له هم می‌شود این (یک) و ثانیاً همه مسئول‌اند، این‌چنین نیست که کسی در قیامت مسئول نباشد. اوایل سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» دارد که فرمود در قیامت همه مسئول‌اند، هیچ‌کس در قیامت بدون مسئولیت نیست. آیهٴ شش از سورهٴ مبارکهٴ «اعراف»: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ﴾ ما انبیا را هم زیر سؤال می‌بریم؛ منتها آنها جواب قانع کننده دارند. کسی مسئول نباشد و محکمه نداشته باشد و سؤال و جوابی نباشد، این‌چنین نیست ﴿یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ﴾ ؛ روزی است که خدا همه انبیا را جمع می‌کند سؤال می‌کند، چه کردید، چه آوردید؟ از آنها هم سؤال می‌کند؛ منتها آنها جواب قانع کننده دارند. سؤال هست، حساب هست، برای همه هست؛ منتها یک عده را جلب می‌کنند، اینها را جلب نمی‌کنند، همه را جلب می‌کنند در قیامت. فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ٭ إِلاّ عِبادَ اللّهِ الْمُخْلَصینَ﴾ ؛ مخلصین را احضار نمی‌کنند، جلب نمی‌کنند ولی سؤال می‌کنند ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ «قِف» یعنی بایست! «قِف» هم متعدی است هم لازم «قفوهم» یعنی نگهشان دارید، بازداشتشان کنید. درباره یک عده، دستور توقف و بازداشت می‌دهد، یک عده این‌چنین نیست ولی سؤال عمومی است، اگر سؤال عمومی است و محکمه عمومی است، شهادت هم می‌تواند عمومی باشد. پس این بیان که ﴿وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیدًا﴾ با اینکه «هولاء» قبلاً نامی از موجودین عصر نزول نیامد، ارجاع «هولاء» به آنها دشوار است (یک)، و یک حرف دیگری هم عبده در المنار دارد که آن را هم ملاحظه بفرمایید (دو).
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:09

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی