- 414
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 25 سوره نساء _ بخش دوم"
- اعلام محدوده حرامها و حلالهای نکاح و راهکار جلوگیری از گناه؛
- نگاه دین اسلام به مسأله نکاح با اماء؛
- لزوم پرداخت حقوق مالی اماء همانند حرائر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴿25﴾
اعلام محدوده حرامها و حلالهای نکاح و راهکار جلوگیری از گناه
بعد از اینکه حرامها و حلالها را ذکر فرمود، راههای علاج را هم ارائه میکند. میفرمایند: هیچ کسی در هیچ شرایطی بهانهای برای گناه ندارد، زیرا هم نکاح دائم تأسیس شد هم نکاح موقت امضا شد، هم نکاح با حرائر و هم نکاح با إماء و کنیز؛ نکاح دائم جایز است چه با آزاد چه با کنیز، نکاح موقت جایز است چه با آزاد چه با کنیز. حالا اگر کسی شرایط زندگیاش ایجاب نکرد که بتواند با زن آزاد زندگی تشکیل دهد، با کنیز ازدواج کند؛ کسی که آن طَوْل و قدرت را ندارد. این طَوْل، نوعاً این ماده هر جا به کار میرود به معنای زیادی و فراوانی است؛ منتها در مقدار اگر به کار رفت این به ضم قرائت میشود، میشود «طُول» و آن صفت را میگویند «طویل» و اگر در غیر مقدار به کار رفت به فتح استعمال میشود، میگویند «طَوْل» و آن صفت را میگویند «طائل». همان اصل معنا در طُول و طَول محفوظ است؛ منتها اگر در مقدارهای هندسی به کار برود، میگویند این خط، طویل است آن زیادی قسمت بُعد را میگویند طُول و اگر در معنویات و اینها به کار برود میگویند «طَول» و آن وصف را میگویند «طائل». یکی از اسمای حسنای خداوند این است که خدا ﴿ذِی الطَّوْلِ﴾ است یعنی دارای برکتهای طولانی است که میماند اگر کسی دارای طَوْل نبود یعنی امکانات زیاد نداشت که با محصَنات ازدواج کند، با کنیزها ازدواج کند.
مراد از «محسنات من النساء» در آیهٴ 25
منظور از این محصنات ـ همانطوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید ـ زنهای شوهردار نیست، برای اینکه زنهای شوهردار را در آیه قبل ممنوع اعلام کرد که ازدواج با اینها حرام است فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ یعنی «حرمت علیکم المحصنات من النساء» و منظور از محصنات، مسلمات نیست، برای اینکه وصف مؤمنات به دنبال او آمده، قهراً منظور از این محصنات، همان حرائر است یعنی زنهای آزاد [و] هیچ کدام از آن دو معنای قبل نیست ﴿وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که این هم اشاره شد ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی کنیز نه یعنی کسی که دارای کنیز است با کنیز خود ازدواج کند؛ منتها تعبیر ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ برای آن است که جامعه اسلامی در حکم یک واحد است. فرمود آنچه ملک یمین شماست، چون دیگران هم که دارند مثل آن است که شما داشته باشید، شما که دارید مثل آن است که دیگران داشته باشند. چون یک سنخاند، از این جهت فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ گاهی که این نکته رعایت نمیشود میفرماید إماء در مقابل عبید گاهی که این نکته وحدت نوعی و هماهنگی برادران اسلامی ملحوظ است، میفرماید: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ وگرنه منظور این نیست که با کنیزهای خودتان ازدواج کنید ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. خب، اینکه فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ مطلق کنیز یا آن هم شرطش ایمان است؟ فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾ یعنی اگر نتوانستید با زنهای آزاد مؤمن ازدواج کنید، با زنهای کنیز مؤمن ازدواج کنید. آیا این قید ایمان یک شرط فقهی است که ازدواج با غیر مؤمن جایز نیست یا نه؟ این البته در سوره مبارکه «بقره» گذشت که ازدواج با غیر مؤمن جایز نیست: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾ این قید ایمان لازم است ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾ ایمان در مقابل شرک لازم است؛ اما ایمانی که در مقابل اهل کتاب است آن حساب دیگری دارد که ازدواج با کتابیه را فی الجمله قرآن اجازه داد که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» خواهد آمد : ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾. خب، پس شرک مضر است و ایمان شرط است. چون شرک، مضر است و ایمان شرط است، ایمان هم یک امر قلبی است. راه اثبات او را فرمود شما از طریق ظاهر میتوانید احراز کنید. آن باطن را ذات اقدس الهی میداند: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ﴾ اما شما همین که کسی در جامعه اسلامی زندگی میکند شهادتین را اجرا کرده است و به حدود اسلامی هم ملتزم هست، شما او را مؤمن بدانید حالا کار به درون او ندارید، چون دسترسی هم ندارید ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ﴾.
برای حفظ همین وحدت نوعی میفرماید نه تنها دارا و ندار یکیاند، بلکه کنیز و آزاد هم یکیاند. آنجا که فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی کسی که قدرت ازدواج با زن آزاد را ندارد این پیداست که دارای کنیز نیست، یک چنین شخصی که قدرت تشکیل زندگی با زن آزاد را ندارد، معلوم است که از نظر وضع مالی ضعیف است. ولی قرآن میفرماید که ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم﴾ یعنی با کنیزهایی که دیگران دارند ازدواج کنید؛ منتها دیگران که دارند با شما که ندارید، مثل یک فرد هستید. فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ نفرمود «فمن الاماء». اصل این تعبیر ـ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» خواهد آمد ـ در جای خود، همان إماء و عبید تعبیر میشود؛ آیه 32 سوره «نور» این است که: ﴿وَأَنکِحُوا الأیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ آنجا هم البته باز ﴿عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ هست که خطاب به امت اسلامی است، آنجا هم این نکته باز ملحوظ شد. ولی به هر تقدیر، در اینگونه از موارد که تعبیر میکند: «امائکم» و «عبادکم» و امثال ذلک، برای آن است که این جامعه اسلامی را یک فرد میداند مثل یک واحد، با اینکه این شخص فرض شد که قدرت مالیاش ضعیف است. همانطوری که بین توانگر و تهیدست، بین کسی که قدرت مالی دارد و دارای کنیز است با کسی که قدرت مالی ندارد حتی در حدی که یک زندگی با زن آزاد را تشکیل بدهد.
نگاه دین اسلام به مسأله نکاح با ِاماء
فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که به منزله آن است که شما یک واحدید، درباره انسانهای آزاد و انسانهای کنیز هم مشابه این تعبیر را کرد. فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ آنجا اغنیا در مقابل فقراست، اینجا احرار در مقابل عباد و حرائر، در مقابل إماء است. فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾؛ همه شما ابعاض یک واقعیتاید و یک اصلاید. مبادا کسی که آزاد است خود را از کنیز برتر بداند، اینچنین نیست [بلکه] همه ابعاض یک واقعیت هستید ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾.
مشروط بودن نکاح با اماء به اذن اهل آنان
بعد ازنکه به این نکته اخلاقی و اجتماعی عنایت کرد، آنگاه فرمود: ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ اینطور نیست که حالا نکاح اینها مطلقا جایز باشد، بلکه به اذن اهل اینها جایز است، آن هم دیگر نفرمود «باذن موالیهن»، [بلکه] فرمود: ﴿بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ آن هم نفرمود اینها اهل آن موالی باشند، بلکه فرمود موالی، اهل اینها باشند همه این جهات را رعایت فرمود نفرمود. «باذن موالی» و نفرمود به اذن کسی که این کنیزها اهل او هستند، بلکه این کنیزها را اصل قرار داد. فرمود: به إذن اهل این کنیزها، این خیلی حرمت قائل شدن برای این اماء است و کنیزان است. تعبیر به موالی نفرمود (یک) و تعبیر نفرمود که این کنیزها اهل آن صاحبان هستند، فرمود آن صاحبان، اهل این کنیزند: ﴿بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾؛ آنهایی که اهلیت دارند با اینها یعنی اعضای این خانوادهاند که کنیز، عضوی از اعضای این خانواده است ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾.
لزوم پرداخت حقوق مالی اماء همانند حرائر
بعد همانطوری که درباره زنهای آزاد میفرماید: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ اینجا هم همان تعبیر هست: ﴿وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ با اضافه کلمه ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾. در زندگی با زنهای آزاد، هم از نظر نگهداری هم از نظر رها کردن هم از نظر پرداخت مهریه یا کلمه معروف به کار میرود یا کلمه احسان: ﴿تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ﴾، این ﴿وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ همانطوری که در غیر کنیز است در کنیز هم هست یعنی حق مسلم اینها را بدون کمی و بدون سهل انگاری و بدون تأخیر پرداخت کنید ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ پرداخت کنید. اگر مقداری از مهر اینها را ندهید یا در پرداخت، سهل انگاری کنید یا سرگردانش کنید، اینها ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ نیست. حق مسلم اینها را بهطوری که عقل و شرع میپذیرد پرداخت کنید هم کماً، هم کیفاً که بشود ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾، ﴿وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ این تعبیر میگوید شما خویشاوند باشید، برای اینکه همان تعبیر قبلی که فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ نشانه همین ایجاد وحدت نوعی است. بعد از اینکه ثابت شد منظور از محصنات، در اول آیه به معنای زنهای شوهردار نیست، به معنای مسلمات نیست، میماند معنای حرائر. قهراً مقابل زنهای آزاد، کنیز قرار میگیرد.
شرط بودن ایمان و عفت در نکاح با اماء
خب دوتا بحث فقهی هست: یکی اینکه ایمان، شرط است و شرک، مانع آن را قید کرد. فرمود ﴿مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾ یک بحث فقهی دیگر این است که عفت، شرط است و سفاح، مانع است او را الآن اینجا دارد ذکر میکند. از نظر گرامیداشت مقام کنیز و همچنین عبد، چند تعبیر بود: یکی اینکه ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ بود؛ یکی اینکه ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ بود. اما آیا تعبیر از کنیز به عنوان فتات این هم جنبه اخلاقی دارد که از او به عنوان فتات یاد شده است یا همانطوری که بعضیها نقل کردهاند، به کنیز میگفتند فتات و به عبد میگفتند فتیٰ اگر عرب به کنیز میگفت فتات و به عبد میگفت «فتی»، این تعبیر قرآنی نشانه تکریم نیست، بلکه همان استعمال لغت است در همان معنای رایج که در کنزالعرفان مرحوم سیوری، اینچنین آمده است که کنیز را میگفتند فتات و عبد را میگفتند «فتیٰ»، پس از این نمیشود استفاده کرد که جنبه تکریمی دارد. خب، پس یک حکم فقهی قبلاً گذشت حالا حکم فقهی دیگر را بیان میکند و آن این است که شرط صحت نکاح باشد مثلاً. فرمود: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ این محصنات، به قرینه مقابل به معنای عفائف است یعنی خود همین کنیزی را که شما میخواهید با او ازدواج کنید باید عفیف باشد ـ به قرینه مقابل ـ ؛ مسافح نباشد و متخذات اخدان نباشد. مسافحات که از سفاح است «سفاح» یعنی زنا، چون در زنا جز «صب الماء» مقصود دیگری نیست، نه تولید هست نه تشکیل خانواده است «صب الماء» را هم میگفتند «سفاح»، دامنه کوه را هم میگفتند: «سفح الجبل»، چون آبها آنجا میریزد.
«مسافح» یعنی زانی، «مسافحه» یعنی زانیه. حالا اینکه فرمود: ﴿غَیْرَ مُسافِحاتٍ﴾ یعنی زانی نباشد. زانی خواه علن، خواه سرّ این را میگویند مسافح؛ اما کسی که دوست میگیرد این مخصوص سرّ است، قهراً این ذکر خاص بعد از عام است و در عرب یکی را ننگ میدانستند دیگری را ننگ نمیدانستند ، چه اینکه الآن هم در نظام غرب اینطور است، شاید یکی را بد بدانند و دومی را بد ندانند. یعنی آن کسی که دوست میگیرد او را بد نمیدانند؛ اما آن کسی که متهم به این کار است [و] علناً این کار را انجام میدهد، این را تقبیح میکردند. مثلاً غیر مسافحات باشد یعنی معروف به زنا نباشد (یک)، ﴿وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾، «اخدان» که جمع خِدن است، مثل اتراب که جمع «تِرب» است «خِدْن» یعنی دوست. این در جاهلیت بود که زنی دوستی از مرد داشت و سرّاً رابطه برقرار میکردند ، این کار را فرمود نکنند. اگر کنیزی نه علن متهم بود به این بزهکاری نه سرّاً دوستی داشت، با او ازدواج کنید: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾. گرچه اخدان جمع «خدن» است، «خدن» هم بر مذکر اطلاق میشود هم بر مؤنث ولی اگر میفرمود: «و لا متخذات خدنٍ» هم کافی بود؛ لکن وقتی کسی آلوده شد [و] تن به تباهی داد، دیگر با یک «خدن» و دو «خدن» با یک دوست و دو دوست اکتفا نمیکند، قهراً مبتلا میشود به اتخاذ اخدان و اتخاد دوستهای زیاد. خب، آیا این هم شرط فقهی است که نکاح با غیر عفیفه جایز نیست یا نه؟
در آیه پنج سوره «مائده» آمده است که: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوْتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوْتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾، این ﴿مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾ یعنی خود مردها نه علناً دست به گناه و ترک عفت بزنند، نه سراً، این درباره مردها. آیه محل بحث هم درباره زنهاست ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ که در همین آیه محل بحث سوره «نساء» است، جامع اینها در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است. در سوره «نور» که باید الآن بحث بشود هر دو قسم یاد شد؛ آیه سه سوره «نور» این است که: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این هر دو قسم را فرمود فرمود. مرد آلوده جز زن آلوده و مشرکه را ازدواج نمیکند. زن آلوده جز با مرد آلوده و مشرک ازدواج نمیکند و این کار بر مؤمنین حرام است.
شرط صحت نکاح بودن عفت به حسب ظاهر آیه و بیان حضرت استاد
پس در سوره «نساء» که محل بحث است، شرط صحت نکاح را به حسب ظاهر، عفت زن قرار داد. فرمود: زنها ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾؛ پاک باشند نه علن نه باطن، دست به گناه بیعفتی نزنند. در سوره «مائده» شرط صحت نکاح را عفاف مرد قرار داد. جمع این دو آیه سوره «نساء» و سوره «مائده»، در سوره «نور» بیان شد که فرمود6 اگر کسی آلوده شد، با آلوده باید ازدواج کند. خب؛ اما در سوره «نور» این جمله خبری است به داعی انشاء یا جمله خبری است و به داعی انشاء نیست؟ این نفی است یا نهی؟ اگر جمله خبری باشد و به داعی انشاء نباشد خب، اینکه در خارج بر خلافش اتفاق میافتد. اینکه فرمود: زانی جز با زانیه ازدواج نمیکند، اینطور نیست [چون] گاهی ممکن است مرد پاک باشد زن، آلوده یا بالعکس. اینکه فرمود: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ﴾ این از هر چهار قسمش، نقض دارد چه دو قسم در طرف مرد، چه دو قسم در طرف زن.
پس اگر این خبر باشد و به داعی انشاء نباشد، این خلافش در خارج واقع میشود. گذشته از این اگر این خبر باشد، نفی باشد و به داعی انشاء نباشد، آن ﴿حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ هم باید تحریم تکوینی باشد، نه تشریعی، در حالی که در خارج، بر خلاف واقع میشود. پس آنچه در خارج واقع میشود نه با نفی صدر میسازد، نه با تحریم تکوینی ذیل میسازد. حتماً باید به معنی انشاء باشد. حالا که انشاء است این خبر به داعی انشاء افاده شده است آیا حکم لزومی دارد یا کراهت. اگر حکم لزومی داشته باشد با آن استثنا سازگار نیست، چون حکم لزومیاش این است که کسی که زانی است جز با زانیه یا با مشرکه، حق ازدواج ندارد، در حالی که شرعاً اینچنین نیست. یک مرد اگر آلوده شد ازدواجش با زن عفیف شرعاً حلال است و صحیح است، این (یک) و ازدواج یک مرد مسلمان اگر هم آلوده باشد با زن مشرکه حرام است، این (دو). آن ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ این اطلاقش شامل هر مسلمانی میشود؛ هر مسلمان اعم از عفیف و غیر عفیف، حق ندارد که با زن مشرکه ازدواج کند. پس اگر این جمله، جمله خبریه باشد از دو جهت گیر است. جمله جمله، انشائیه باشد و حکم لزومی را تفهیم کند، باز از دو جهت دیگر گیر است. اگر یک حکم ارشادی باشد، بیان اینکه هر کسی با همجنس خود از آن باب باشد خب، فعلاً از این چهار اشکالی که از هر دو راه متوجه شد مصون است تا تفصیلش بیاید، یعنی آدم بد با بدان ارتباط دارد. آنگاه ﴿حُرِّمَ﴾ هم نه به معنای تکوینی است به این صورت، نه به معنای تشریعی [بلکه] این یک جریان ارشادی است یعنی نوعاً افراد آلوده با آلودهها در ارتباطاند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ این چون امر ارشادی باشد به معنی غالب هم خواهد بود دیگر. اگر بگویند که هر کسی با همجنس خود با هم نوع خود، هم صنف خود، هم ذوق خود زندگی میکند، حکمی است غالبی و محاورهای.
پرسش: ...
پاسخ: حصر «انما» و اینها که نیست.
پرسش: ...
پاسخ: کسی که آلوده است، آلوده جز با آلودهها زندگی نمیکند، یک تعبیر عرفی هم هست. بدان رفیقی جز بدها نمیگیرند، این یک امر غالبی است. چون امر غالبی است، اگر مورد تخلف داشت عیب ندارد. غرض آن است که شرط فقهی نیست، چون از هر دو جهت گیر است. آنگاه اینکه فرمود: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ این برای آن است که اگر کسی بخواهد خانوادهای تشکیل بدهد باید مواظب باشد تا گرفتار این آلودگیهایی که خانواده برانداز است نشود، پس شرط فقهی به آن صورت نیست.
شمول اطلاق آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «نور» بر فقیر و غنی
و اما اینکه فرمود: ـ در صدر بحث ـ ﴿مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ﴾ ظاهرش این است که اگر کسی وضع مالیاش خوب نبود، این با محصنات ازدواج نکند با کنیز ازدواج کند یعنی شرط شرعی این است؟ این هم نیست. حالا اگر کسی وضع مالیاش خوب نبود ولی یک زن آزادهای حاضر شد که با ساده زیستن، قناعت کند و با این مرد ازدواج کند، پس این صحیح است شرعاً یا اگر کسی امکان مالی داشت ولی خواست با کنیزی ازدواج کند، این هم شرعاً صحیح است. اینطور نیست که فقر، شرط باشد یا غنا مانع باشد، نه فقر شرط صحت نکاح با کنیز است، نه غنا مانع صحت نکاح با کنیز؛ هم فقیر میتواند با زن آزاد زندگی کند هم غنی میتواند با کنیز زندگی کند. پس هیچ کدام شرط نیست و اطلاق همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «نور» هر دو قسم را میگیرد، مگر اینکه کسی ملتزم تخصیص بشود. اینکه در آیه 32 سوره «نور» فرمود: ﴿وَأَنکِحُوا الأیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ شامل همه میشود. فرمود: آنهایی که أیّماند؛ بیزناند به آنها زن بدهید و برای بردگانتان زن بگیرید، برای کنیزهایتان شوهر بگیرید. خب، این اطلاق دارد حالا اگر خواستید کنیزی را با برده ازدواج کنید میتوانید، اینها را با آزاد ازدواج کنید میتوانید. عبدی بخواهد با یک آزادی ازدواج کند میتواند، کنیزی بخواهد با یک آزادی ازدواج کند میتواند. نه فقر شرط است و نه غنا مانع و آیات دیگری هم که به صورت اطلاق این موضوع را بازگو فرمود، شامل مقام ما هم خواهد شد. آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره»، أمه را در مقابل مشرکه قرار داد، نه آزاد را. آیه سوره «بقره» یعنی 221 این است، فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ﴾. نفرمود یک حره مؤمنه [بلکه] فرمود یک کنیز آزاد بهتر از یک زن مشرکه است ولو [از] آن زن مشرکه خوشتان بیاید؛ به حسب ظاهر وضعی داشته باشد که شما را جذب کند. چه اینکه ﴿وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾ آنجا تقابل را بین عبد و مشرک قرار داد، اینچنین نیست که اگر کسی أمه بود [در] زندگی با او و ازدواج با او فقر شرط باشد، اینطور نیست .
ارشادی و اخلاقی بودن شرط عفت و غنا در آیه
قهراً آنچه در صدر آیه ذکر شد، گرچه بعضی از علمای اهل سنت فتوا به شرط فقهی دادند، از او شرطیت فهمیدند و احیاناً بعضی از علمای امامیه هم فتوای فقهی دادند ؛ اما ظاهراً تام نیست یعنی شرط نیست یک حکم ارشادی، اخلاقی، اجتماعی و مانند آن است. پس نه در صدر آیه شرط فقهی هست که فقر، شرط باشد یا غنا مانع، نه در ذیل آیه که فرمود: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ یک شرط فقهی است. عفت، شرط صحت نیست و زنا هم شرط بطلان نیست نه حدوثاً نه بقائاً. حالا اگر عفیفهای زانیه شد، اینطور نیست نکاح، باطل باشد. البته آن مشکلات اخلاقی و خانوادگی را دارد: ﴿فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾ حالا این کنیزها قبلاً چون به عنوان یک برده و مسائل مالی تلقی میشدند، در اختیار اربابانشان بودند که از این راه درآمدی تولید میکردند. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود6 اینها اگر مایلاند به عفت، شما اینها را وادار به بیعفتی نکنید! ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود که ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ اکراه، تحمیل است؛ اگر کسی خود به خود تن به این تباهی میدهد اینجا برای اکراه نیست ولی اگر او مایل است عفیفانه زندگی کند، اگر او را بخواهند بر تباهی وادار کنند و تحمیل کنند تباهی را بر او میشود اکراه.
در آن سوره «نور» فرمود که: ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ اینجا معلوم میشود همانطوری که سیوری (رضوان الله علیه) در کنزالعرفان گفتند از کنیز، تعبیر به فتات میکردند ، چون آن آیه درصدد تکریم این کنیزها نیست. خب، اینکه فرمود: ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ این را در اصول ملاحظه فرمودید که این ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ مفهوم ندارد که اگر «ان لم یردن التحصن» اکراه، مانع ندارد، چون اگر تحصن و حصن و خویشتنداری و عفت را اراده نکردهاند یعنی به بزهکاری تن دردادهاند [که] در آن صورت، اکراه تصور ندارد، نه اینکه حکم به انتفاء موضوع منتفی میشود، بلکه سالبه به انتفاء موضوع است نه اینکه مفهومی است در مقابل منطوق، بلکه زوال حکم است به زوال موضوع که خود آن شخص موضوع منتفی است. پس ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ اگر آنها متحصناً میخواهند در حصن و عفاف زندگی کنند آنها را به بیعفتی وادار نکنید. در آنجا به موالیشان نهی کرده است که برده فروشی نکنید ـ از راه اکراه بر بیعفتی ـ . در اینجا حکم فقهیشان را ذکر کرده که اگر اینها عفیف بودند، بعد تن به تباهی دادهاند، حد اینها نصف حد زنهای آزادی است که بزهکار شدهاند.
﴿فَإِذا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر عفیف بودند بعد تن به تباهی دادهاند ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾؛ اگر یک زن آزادی آلوده بشود صد تازیانه دارد، کنیز اگر آلوده بشود پنجاه تازیانه دارد. همانطوری که زندگی او ساده است، برای اینکه درک او فرهنگ او پایین است، مهریه او کمتر است و مانند آن، حقوق او هم کمتر است، حد او هم که یک غرامت است کمتر خواهد بود: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾. از اینجا شاهد اقامه کردند که منظور از محصنات یعنی زنهای شوهردار نیست، چون اگر زنی شوهردار بود و آلوده شد، حدّ او رجم است. رجم، قابل نصف نیست [که] بگویند نصف رجم ، چون رجم با إعدام تقریباً همراه است. معلوم میشود حدی است که قابل تنصیف است، آن حدی که قابل تنصیف است همان حد سوره «نور» است که ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ . پس منظور از این محصنات همان عفائفاند، نه زنهای شوهردار. اگر کنیزی عفیف بود و بعد آلوده شد، حد او نصف حد زن آزاد است که کاری به زن شوهردار ندارد، چون کیفر زن شوهردار رجم است و رجمْ قابل تنصیف نیست ﴿فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ﴾ این نکاح با إماء که تجویز شده است با این شرایط یاد شده، برای کسی است که نتواند صبر بکند. آیا این هم یک حکم فقهی است یا این هم یک حکم ارشادی و اخلاقی و نکتههای اجتماعی را دارد؟ اگر کسی بتواند آن فشار جوانی را تحمل بکند، بعد در شرایطی یک زندگی خوبی با زن آزاد تشکیل بدهد، این از مشکلات حق مولا و رعایت حقوق أمه راحت است ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ﴾. «عنت» آن دشواری و سختی است ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾ ، ﴿عَنِتُّمْ﴾ یعنی به زحمت بیفتید، این را معنا کردند به «انکسار العَظْم بعد الجَبْر» یعنی اگر استخوانی بشکند [و] شکستهبند این استخوان شکسته را ببندد، دوباره این استخوان بشکند، آن درد پدید آمده از این شکستن مجدد را میگویند «عنت» که خیلی سخت است. 0«انکسار العظم بعد الجبر» ؛ اگر استخوانی بشکند [و] شکستهبند این استخوان شکسته را ببندد، دوباره این استخوان بشکند آن دردش زیاد است. این درد بعد از شکست مجدد استخوان بسته را میگویند «عنت»، ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾ یعنی چنین حالتی اگر کسی سخت در فشار است خب، زندگی با کنیز را تأسیس کند. اگر در فشار نیست، برای اینکه از آن مشکلات حقوق أمه و آنها نجات پیدا کند، یک زندگی آرامی را تشکیل بدهد گرچه آن بچهای که از کنیز به دنیا میآید تابع اشرف ابوین است و آزاد خواهد بود. ولی بالأخره زمام این کنیز به دست اوست؛ ممکن است مولا او را هم اکنون بفروشد، وقتی فروخت بیع او به منزله طلاق اوست یا به دیگری هبه کند یا تحلیل کند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اعلام محدوده حرامها و حلالهای نکاح و راهکار جلوگیری از گناه؛
- نگاه دین اسلام به مسأله نکاح با اماء؛
- لزوم پرداخت حقوق مالی اماء همانند حرائر.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴿25﴾
اعلام محدوده حرامها و حلالهای نکاح و راهکار جلوگیری از گناه
بعد از اینکه حرامها و حلالها را ذکر فرمود، راههای علاج را هم ارائه میکند. میفرمایند: هیچ کسی در هیچ شرایطی بهانهای برای گناه ندارد، زیرا هم نکاح دائم تأسیس شد هم نکاح موقت امضا شد، هم نکاح با حرائر و هم نکاح با إماء و کنیز؛ نکاح دائم جایز است چه با آزاد چه با کنیز، نکاح موقت جایز است چه با آزاد چه با کنیز. حالا اگر کسی شرایط زندگیاش ایجاب نکرد که بتواند با زن آزاد زندگی تشکیل دهد، با کنیز ازدواج کند؛ کسی که آن طَوْل و قدرت را ندارد. این طَوْل، نوعاً این ماده هر جا به کار میرود به معنای زیادی و فراوانی است؛ منتها در مقدار اگر به کار رفت این به ضم قرائت میشود، میشود «طُول» و آن صفت را میگویند «طویل» و اگر در غیر مقدار به کار رفت به فتح استعمال میشود، میگویند «طَوْل» و آن صفت را میگویند «طائل». همان اصل معنا در طُول و طَول محفوظ است؛ منتها اگر در مقدارهای هندسی به کار برود، میگویند این خط، طویل است آن زیادی قسمت بُعد را میگویند طُول و اگر در معنویات و اینها به کار برود میگویند «طَول» و آن وصف را میگویند «طائل». یکی از اسمای حسنای خداوند این است که خدا ﴿ذِی الطَّوْلِ﴾ است یعنی دارای برکتهای طولانی است که میماند اگر کسی دارای طَوْل نبود یعنی امکانات زیاد نداشت که با محصَنات ازدواج کند، با کنیزها ازدواج کند.
مراد از «محسنات من النساء» در آیهٴ 25
منظور از این محصنات ـ همانطوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید ـ زنهای شوهردار نیست، برای اینکه زنهای شوهردار را در آیه قبل ممنوع اعلام کرد که ازدواج با اینها حرام است فرمود: ﴿وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ﴾ یعنی «حرمت علیکم المحصنات من النساء» و منظور از محصنات، مسلمات نیست، برای اینکه وصف مؤمنات به دنبال او آمده، قهراً منظور از این محصنات، همان حرائر است یعنی زنهای آزاد [و] هیچ کدام از آن دو معنای قبل نیست ﴿وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که این هم اشاره شد ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی کنیز نه یعنی کسی که دارای کنیز است با کنیز خود ازدواج کند؛ منتها تعبیر ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ برای آن است که جامعه اسلامی در حکم یک واحد است. فرمود آنچه ملک یمین شماست، چون دیگران هم که دارند مثل آن است که شما داشته باشید، شما که دارید مثل آن است که دیگران داشته باشند. چون یک سنخاند، از این جهت فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ گاهی که این نکته رعایت نمیشود میفرماید إماء در مقابل عبید گاهی که این نکته وحدت نوعی و هماهنگی برادران اسلامی ملحوظ است، میفرماید: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ وگرنه منظور این نیست که با کنیزهای خودتان ازدواج کنید ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. خب، اینکه فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ مطلق کنیز یا آن هم شرطش ایمان است؟ فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾ یعنی اگر نتوانستید با زنهای آزاد مؤمن ازدواج کنید، با زنهای کنیز مؤمن ازدواج کنید. آیا این قید ایمان یک شرط فقهی است که ازدواج با غیر مؤمن جایز نیست یا نه؟ این البته در سوره مبارکه «بقره» گذشت که ازدواج با غیر مؤمن جایز نیست: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾ این قید ایمان لازم است ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾ ایمان در مقابل شرک لازم است؛ اما ایمانی که در مقابل اهل کتاب است آن حساب دیگری دارد که ازدواج با کتابیه را فی الجمله قرآن اجازه داد که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» خواهد آمد : ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾. خب، پس شرک مضر است و ایمان شرط است. چون شرک، مضر است و ایمان شرط است، ایمان هم یک امر قلبی است. راه اثبات او را فرمود شما از طریق ظاهر میتوانید احراز کنید. آن باطن را ذات اقدس الهی میداند: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ﴾ اما شما همین که کسی در جامعه اسلامی زندگی میکند شهادتین را اجرا کرده است و به حدود اسلامی هم ملتزم هست، شما او را مؤمن بدانید حالا کار به درون او ندارید، چون دسترسی هم ندارید ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ﴾.
برای حفظ همین وحدت نوعی میفرماید نه تنها دارا و ندار یکیاند، بلکه کنیز و آزاد هم یکیاند. آنجا که فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ یعنی کسی که قدرت ازدواج با زن آزاد را ندارد این پیداست که دارای کنیز نیست، یک چنین شخصی که قدرت تشکیل زندگی با زن آزاد را ندارد، معلوم است که از نظر وضع مالی ضعیف است. ولی قرآن میفرماید که ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُم﴾ یعنی با کنیزهایی که دیگران دارند ازدواج کنید؛ منتها دیگران که دارند با شما که ندارید، مثل یک فرد هستید. فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ نفرمود «فمن الاماء». اصل این تعبیر ـ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نور» خواهد آمد ـ در جای خود، همان إماء و عبید تعبیر میشود؛ آیه 32 سوره «نور» این است که: ﴿وَأَنکِحُوا الأیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ آنجا هم البته باز ﴿عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ﴾ هست که خطاب به امت اسلامی است، آنجا هم این نکته باز ملحوظ شد. ولی به هر تقدیر، در اینگونه از موارد که تعبیر میکند: «امائکم» و «عبادکم» و امثال ذلک، برای آن است که این جامعه اسلامی را یک فرد میداند مثل یک واحد، با اینکه این شخص فرض شد که قدرت مالیاش ضعیف است. همانطوری که بین توانگر و تهیدست، بین کسی که قدرت مالی دارد و دارای کنیز است با کسی که قدرت مالی ندارد حتی در حدی که یک زندگی با زن آزاد را تشکیل بدهد.
نگاه دین اسلام به مسأله نکاح با ِاماء
فرمود: ﴿فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ که به منزله آن است که شما یک واحدید، درباره انسانهای آزاد و انسانهای کنیز هم مشابه این تعبیر را کرد. فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ آنجا اغنیا در مقابل فقراست، اینجا احرار در مقابل عباد و حرائر، در مقابل إماء است. فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾؛ همه شما ابعاض یک واقعیتاید و یک اصلاید. مبادا کسی که آزاد است خود را از کنیز برتر بداند، اینچنین نیست [بلکه] همه ابعاض یک واقعیت هستید ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾.
مشروط بودن نکاح با اماء به اذن اهل آنان
بعد ازنکه به این نکته اخلاقی و اجتماعی عنایت کرد، آنگاه فرمود: ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ اینطور نیست که حالا نکاح اینها مطلقا جایز باشد، بلکه به اذن اهل اینها جایز است، آن هم دیگر نفرمود «باذن موالیهن»، [بلکه] فرمود: ﴿بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ آن هم نفرمود اینها اهل آن موالی باشند، بلکه فرمود موالی، اهل اینها باشند همه این جهات را رعایت فرمود نفرمود. «باذن موالی» و نفرمود به اذن کسی که این کنیزها اهل او هستند، بلکه این کنیزها را اصل قرار داد. فرمود: به إذن اهل این کنیزها، این خیلی حرمت قائل شدن برای این اماء است و کنیزان است. تعبیر به موالی نفرمود (یک) و تعبیر نفرمود که این کنیزها اهل آن صاحبان هستند، فرمود آن صاحبان، اهل این کنیزند: ﴿بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾؛ آنهایی که اهلیت دارند با اینها یعنی اعضای این خانوادهاند که کنیز، عضوی از اعضای این خانواده است ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾.
لزوم پرداخت حقوق مالی اماء همانند حرائر
بعد همانطوری که درباره زنهای آزاد میفرماید: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ اینجا هم همان تعبیر هست: ﴿وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ با اضافه کلمه ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾. در زندگی با زنهای آزاد، هم از نظر نگهداری هم از نظر رها کردن هم از نظر پرداخت مهریه یا کلمه معروف به کار میرود یا کلمه احسان: ﴿تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ﴾، این ﴿وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ همانطوری که در غیر کنیز است در کنیز هم هست یعنی حق مسلم اینها را بدون کمی و بدون سهل انگاری و بدون تأخیر پرداخت کنید ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ پرداخت کنید. اگر مقداری از مهر اینها را ندهید یا در پرداخت، سهل انگاری کنید یا سرگردانش کنید، اینها ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ نیست. حق مسلم اینها را بهطوری که عقل و شرع میپذیرد پرداخت کنید هم کماً، هم کیفاً که بشود ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾، ﴿وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؟ این تعبیر میگوید شما خویشاوند باشید، برای اینکه همان تعبیر قبلی که فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ نشانه همین ایجاد وحدت نوعی است. بعد از اینکه ثابت شد منظور از محصنات، در اول آیه به معنای زنهای شوهردار نیست، به معنای مسلمات نیست، میماند معنای حرائر. قهراً مقابل زنهای آزاد، کنیز قرار میگیرد.
شرط بودن ایمان و عفت در نکاح با اماء
خب دوتا بحث فقهی هست: یکی اینکه ایمان، شرط است و شرک، مانع آن را قید کرد. فرمود ﴿مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ﴾ یک بحث فقهی دیگر این است که عفت، شرط است و سفاح، مانع است او را الآن اینجا دارد ذکر میکند. از نظر گرامیداشت مقام کنیز و همچنین عبد، چند تعبیر بود: یکی اینکه ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ﴾ بود؛ یکی اینکه ﴿فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ﴾ بود. اما آیا تعبیر از کنیز به عنوان فتات این هم جنبه اخلاقی دارد که از او به عنوان فتات یاد شده است یا همانطوری که بعضیها نقل کردهاند، به کنیز میگفتند فتات و به عبد میگفتند فتیٰ اگر عرب به کنیز میگفت فتات و به عبد میگفت «فتی»، این تعبیر قرآنی نشانه تکریم نیست، بلکه همان استعمال لغت است در همان معنای رایج که در کنزالعرفان مرحوم سیوری، اینچنین آمده است که کنیز را میگفتند فتات و عبد را میگفتند «فتیٰ»، پس از این نمیشود استفاده کرد که جنبه تکریمی دارد. خب، پس یک حکم فقهی قبلاً گذشت حالا حکم فقهی دیگر را بیان میکند و آن این است که شرط صحت نکاح باشد مثلاً. فرمود: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ این محصنات، به قرینه مقابل به معنای عفائف است یعنی خود همین کنیزی را که شما میخواهید با او ازدواج کنید باید عفیف باشد ـ به قرینه مقابل ـ ؛ مسافح نباشد و متخذات اخدان نباشد. مسافحات که از سفاح است «سفاح» یعنی زنا، چون در زنا جز «صب الماء» مقصود دیگری نیست، نه تولید هست نه تشکیل خانواده است «صب الماء» را هم میگفتند «سفاح»، دامنه کوه را هم میگفتند: «سفح الجبل»، چون آبها آنجا میریزد.
«مسافح» یعنی زانی، «مسافحه» یعنی زانیه. حالا اینکه فرمود: ﴿غَیْرَ مُسافِحاتٍ﴾ یعنی زانی نباشد. زانی خواه علن، خواه سرّ این را میگویند مسافح؛ اما کسی که دوست میگیرد این مخصوص سرّ است، قهراً این ذکر خاص بعد از عام است و در عرب یکی را ننگ میدانستند دیگری را ننگ نمیدانستند ، چه اینکه الآن هم در نظام غرب اینطور است، شاید یکی را بد بدانند و دومی را بد ندانند. یعنی آن کسی که دوست میگیرد او را بد نمیدانند؛ اما آن کسی که متهم به این کار است [و] علناً این کار را انجام میدهد، این را تقبیح میکردند. مثلاً غیر مسافحات باشد یعنی معروف به زنا نباشد (یک)، ﴿وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾، «اخدان» که جمع خِدن است، مثل اتراب که جمع «تِرب» است «خِدْن» یعنی دوست. این در جاهلیت بود که زنی دوستی از مرد داشت و سرّاً رابطه برقرار میکردند ، این کار را فرمود نکنند. اگر کنیزی نه علن متهم بود به این بزهکاری نه سرّاً دوستی داشت، با او ازدواج کنید: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾. گرچه اخدان جمع «خدن» است، «خدن» هم بر مذکر اطلاق میشود هم بر مؤنث ولی اگر میفرمود: «و لا متخذات خدنٍ» هم کافی بود؛ لکن وقتی کسی آلوده شد [و] تن به تباهی داد، دیگر با یک «خدن» و دو «خدن» با یک دوست و دو دوست اکتفا نمیکند، قهراً مبتلا میشود به اتخاذ اخدان و اتخاد دوستهای زیاد. خب، آیا این هم شرط فقهی است که نکاح با غیر عفیفه جایز نیست یا نه؟
در آیه پنج سوره «مائده» آمده است که: ﴿الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوْتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوْتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾، این ﴿مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ﴾ یعنی خود مردها نه علناً دست به گناه و ترک عفت بزنند، نه سراً، این درباره مردها. آیه محل بحث هم درباره زنهاست ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ که در همین آیه محل بحث سوره «نساء» است، جامع اینها در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آمده است. در سوره «نور» که باید الآن بحث بشود هر دو قسم یاد شد؛ آیه سه سوره «نور» این است که: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ این هر دو قسم را فرمود فرمود. مرد آلوده جز زن آلوده و مشرکه را ازدواج نمیکند. زن آلوده جز با مرد آلوده و مشرک ازدواج نمیکند و این کار بر مؤمنین حرام است.
شرط صحت نکاح بودن عفت به حسب ظاهر آیه و بیان حضرت استاد
پس در سوره «نساء» که محل بحث است، شرط صحت نکاح را به حسب ظاهر، عفت زن قرار داد. فرمود: زنها ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾؛ پاک باشند نه علن نه باطن، دست به گناه بیعفتی نزنند. در سوره «مائده» شرط صحت نکاح را عفاف مرد قرار داد. جمع این دو آیه سوره «نساء» و سوره «مائده»، در سوره «نور» بیان شد که فرمود6 اگر کسی آلوده شد، با آلوده باید ازدواج کند. خب؛ اما در سوره «نور» این جمله خبری است به داعی انشاء یا جمله خبری است و به داعی انشاء نیست؟ این نفی است یا نهی؟ اگر جمله خبری باشد و به داعی انشاء نباشد خب، اینکه در خارج بر خلافش اتفاق میافتد. اینکه فرمود: زانی جز با زانیه ازدواج نمیکند، اینطور نیست [چون] گاهی ممکن است مرد پاک باشد زن، آلوده یا بالعکس. اینکه فرمود: ﴿الزّانی لا یَنْکِحُ إِلاّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ﴾ این از هر چهار قسمش، نقض دارد چه دو قسم در طرف مرد، چه دو قسم در طرف زن.
پس اگر این خبر باشد و به داعی انشاء نباشد، این خلافش در خارج واقع میشود. گذشته از این اگر این خبر باشد، نفی باشد و به داعی انشاء نباشد، آن ﴿حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾ هم باید تحریم تکوینی باشد، نه تشریعی، در حالی که در خارج، بر خلاف واقع میشود. پس آنچه در خارج واقع میشود نه با نفی صدر میسازد، نه با تحریم تکوینی ذیل میسازد. حتماً باید به معنی انشاء باشد. حالا که انشاء است این خبر به داعی انشاء افاده شده است آیا حکم لزومی دارد یا کراهت. اگر حکم لزومی داشته باشد با آن استثنا سازگار نیست، چون حکم لزومیاش این است که کسی که زانی است جز با زانیه یا با مشرکه، حق ازدواج ندارد، در حالی که شرعاً اینچنین نیست. یک مرد اگر آلوده شد ازدواجش با زن عفیف شرعاً حلال است و صحیح است، این (یک) و ازدواج یک مرد مسلمان اگر هم آلوده باشد با زن مشرکه حرام است، این (دو). آن ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ﴾ این اطلاقش شامل هر مسلمانی میشود؛ هر مسلمان اعم از عفیف و غیر عفیف، حق ندارد که با زن مشرکه ازدواج کند. پس اگر این جمله، جمله خبریه باشد از دو جهت گیر است. جمله جمله، انشائیه باشد و حکم لزومی را تفهیم کند، باز از دو جهت دیگر گیر است. اگر یک حکم ارشادی باشد، بیان اینکه هر کسی با همجنس خود از آن باب باشد خب، فعلاً از این چهار اشکالی که از هر دو راه متوجه شد مصون است تا تفصیلش بیاید، یعنی آدم بد با بدان ارتباط دارد. آنگاه ﴿حُرِّمَ﴾ هم نه به معنای تکوینی است به این صورت، نه به معنای تشریعی [بلکه] این یک جریان ارشادی است یعنی نوعاً افراد آلوده با آلودهها در ارتباطاند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ این چون امر ارشادی باشد به معنی غالب هم خواهد بود دیگر. اگر بگویند که هر کسی با همجنس خود با هم نوع خود، هم صنف خود، هم ذوق خود زندگی میکند، حکمی است غالبی و محاورهای.
پرسش: ...
پاسخ: حصر «انما» و اینها که نیست.
پرسش: ...
پاسخ: کسی که آلوده است، آلوده جز با آلودهها زندگی نمیکند، یک تعبیر عرفی هم هست. بدان رفیقی جز بدها نمیگیرند، این یک امر غالبی است. چون امر غالبی است، اگر مورد تخلف داشت عیب ندارد. غرض آن است که شرط فقهی نیست، چون از هر دو جهت گیر است. آنگاه اینکه فرمود: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ این برای آن است که اگر کسی بخواهد خانوادهای تشکیل بدهد باید مواظب باشد تا گرفتار این آلودگیهایی که خانواده برانداز است نشود، پس شرط فقهی به آن صورت نیست.
شمول اطلاق آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «نور» بر فقیر و غنی
و اما اینکه فرمود: ـ در صدر بحث ـ ﴿مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ﴾ ظاهرش این است که اگر کسی وضع مالیاش خوب نبود، این با محصنات ازدواج نکند با کنیز ازدواج کند یعنی شرط شرعی این است؟ این هم نیست. حالا اگر کسی وضع مالیاش خوب نبود ولی یک زن آزادهای حاضر شد که با ساده زیستن، قناعت کند و با این مرد ازدواج کند، پس این صحیح است شرعاً یا اگر کسی امکان مالی داشت ولی خواست با کنیزی ازدواج کند، این هم شرعاً صحیح است. اینطور نیست که فقر، شرط باشد یا غنا مانع باشد، نه فقر شرط صحت نکاح با کنیز است، نه غنا مانع صحت نکاح با کنیز؛ هم فقیر میتواند با زن آزاد زندگی کند هم غنی میتواند با کنیز زندگی کند. پس هیچ کدام شرط نیست و اطلاق همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «نور» هر دو قسم را میگیرد، مگر اینکه کسی ملتزم تخصیص بشود. اینکه در آیه 32 سوره «نور» فرمود: ﴿وَأَنکِحُوا الأیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ شامل همه میشود. فرمود: آنهایی که أیّماند؛ بیزناند به آنها زن بدهید و برای بردگانتان زن بگیرید، برای کنیزهایتان شوهر بگیرید. خب، این اطلاق دارد حالا اگر خواستید کنیزی را با برده ازدواج کنید میتوانید، اینها را با آزاد ازدواج کنید میتوانید. عبدی بخواهد با یک آزادی ازدواج کند میتواند، کنیزی بخواهد با یک آزادی ازدواج کند میتواند. نه فقر شرط است و نه غنا مانع و آیات دیگری هم که به صورت اطلاق این موضوع را بازگو فرمود، شامل مقام ما هم خواهد شد. آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره»، أمه را در مقابل مشرکه قرار داد، نه آزاد را. آیه سوره «بقره» یعنی 221 این است، فرمود: ﴿وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتّی یُؤْمِنَّ وَ َلأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ﴾. نفرمود یک حره مؤمنه [بلکه] فرمود یک کنیز آزاد بهتر از یک زن مشرکه است ولو [از] آن زن مشرکه خوشتان بیاید؛ به حسب ظاهر وضعی داشته باشد که شما را جذب کند. چه اینکه ﴿وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ﴾ آنجا تقابل را بین عبد و مشرک قرار داد، اینچنین نیست که اگر کسی أمه بود [در] زندگی با او و ازدواج با او فقر شرط باشد، اینطور نیست .
ارشادی و اخلاقی بودن شرط عفت و غنا در آیه
قهراً آنچه در صدر آیه ذکر شد، گرچه بعضی از علمای اهل سنت فتوا به شرط فقهی دادند، از او شرطیت فهمیدند و احیاناً بعضی از علمای امامیه هم فتوای فقهی دادند ؛ اما ظاهراً تام نیست یعنی شرط نیست یک حکم ارشادی، اخلاقی، اجتماعی و مانند آن است. پس نه در صدر آیه شرط فقهی هست که فقر، شرط باشد یا غنا مانع، نه در ذیل آیه که فرمود: ﴿مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ﴾ یک شرط فقهی است. عفت، شرط صحت نیست و زنا هم شرط بطلان نیست نه حدوثاً نه بقائاً. حالا اگر عفیفهای زانیه شد، اینطور نیست نکاح، باطل باشد. البته آن مشکلات اخلاقی و خانوادگی را دارد: ﴿فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾ حالا این کنیزها قبلاً چون به عنوان یک برده و مسائل مالی تلقی میشدند، در اختیار اربابانشان بودند که از این راه درآمدی تولید میکردند. در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرمود6 اینها اگر مایلاند به عفت، شما اینها را وادار به بیعفتی نکنید! ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ آیهٴ 33 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود که ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ اکراه، تحمیل است؛ اگر کسی خود به خود تن به این تباهی میدهد اینجا برای اکراه نیست ولی اگر او مایل است عفیفانه زندگی کند، اگر او را بخواهند بر تباهی وادار کنند و تحمیل کنند تباهی را بر او میشود اکراه.
در آن سوره «نور» فرمود که: ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ اینجا معلوم میشود همانطوری که سیوری (رضوان الله علیه) در کنزالعرفان گفتند از کنیز، تعبیر به فتات میکردند ، چون آن آیه درصدد تکریم این کنیزها نیست. خب، اینکه فرمود: ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ این را در اصول ملاحظه فرمودید که این ﴿إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ مفهوم ندارد که اگر «ان لم یردن التحصن» اکراه، مانع ندارد، چون اگر تحصن و حصن و خویشتنداری و عفت را اراده نکردهاند یعنی به بزهکاری تن دردادهاند [که] در آن صورت، اکراه تصور ندارد، نه اینکه حکم به انتفاء موضوع منتفی میشود، بلکه سالبه به انتفاء موضوع است نه اینکه مفهومی است در مقابل منطوق، بلکه زوال حکم است به زوال موضوع که خود آن شخص موضوع منتفی است. پس ﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ اگر آنها متحصناً میخواهند در حصن و عفاف زندگی کنند آنها را به بیعفتی وادار نکنید. در آنجا به موالیشان نهی کرده است که برده فروشی نکنید ـ از راه اکراه بر بیعفتی ـ . در اینجا حکم فقهیشان را ذکر کرده که اگر اینها عفیف بودند، بعد تن به تباهی دادهاند، حد اینها نصف حد زنهای آزادی است که بزهکار شدهاند.
﴿فَإِذا أُحْصِنَّ﴾ یعنی اگر عفیف بودند بعد تن به تباهی دادهاند ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾؛ اگر یک زن آزادی آلوده بشود صد تازیانه دارد، کنیز اگر آلوده بشود پنجاه تازیانه دارد. همانطوری که زندگی او ساده است، برای اینکه درک او فرهنگ او پایین است، مهریه او کمتر است و مانند آن، حقوق او هم کمتر است، حد او هم که یک غرامت است کمتر خواهد بود: ﴿فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ﴾. از اینجا شاهد اقامه کردند که منظور از محصنات یعنی زنهای شوهردار نیست، چون اگر زنی شوهردار بود و آلوده شد، حدّ او رجم است. رجم، قابل نصف نیست [که] بگویند نصف رجم ، چون رجم با إعدام تقریباً همراه است. معلوم میشود حدی است که قابل تنصیف است، آن حدی که قابل تنصیف است همان حد سوره «نور» است که ﴿الزّانِیَةُ وَ الزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ . پس منظور از این محصنات همان عفائفاند، نه زنهای شوهردار. اگر کنیزی عفیف بود و بعد آلوده شد، حد او نصف حد زن آزاد است که کاری به زن شوهردار ندارد، چون کیفر زن شوهردار رجم است و رجمْ قابل تنصیف نیست ﴿فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ﴾ این نکاح با إماء که تجویز شده است با این شرایط یاد شده، برای کسی است که نتواند صبر بکند. آیا این هم یک حکم فقهی است یا این هم یک حکم ارشادی و اخلاقی و نکتههای اجتماعی را دارد؟ اگر کسی بتواند آن فشار جوانی را تحمل بکند، بعد در شرایطی یک زندگی خوبی با زن آزاد تشکیل بدهد، این از مشکلات حق مولا و رعایت حقوق أمه راحت است ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ﴾. «عنت» آن دشواری و سختی است ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾ ، ﴿عَنِتُّمْ﴾ یعنی به زحمت بیفتید، این را معنا کردند به «انکسار العَظْم بعد الجَبْر» یعنی اگر استخوانی بشکند [و] شکستهبند این استخوان شکسته را ببندد، دوباره این استخوان بشکند، آن درد پدید آمده از این شکستن مجدد را میگویند «عنت» که خیلی سخت است. 0«انکسار العظم بعد الجبر» ؛ اگر استخوانی بشکند [و] شکستهبند این استخوان شکسته را ببندد، دوباره این استخوان بشکند آن دردش زیاد است. این درد بعد از شکست مجدد استخوان بسته را میگویند «عنت»، ﴿عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ﴾ یعنی چنین حالتی اگر کسی سخت در فشار است خب، زندگی با کنیز را تأسیس کند. اگر در فشار نیست، برای اینکه از آن مشکلات حقوق أمه و آنها نجات پیدا کند، یک زندگی آرامی را تشکیل بدهد گرچه آن بچهای که از کنیز به دنیا میآید تابع اشرف ابوین است و آزاد خواهد بود. ولی بالأخره زمام این کنیز به دست اوست؛ ممکن است مولا او را هم اکنون بفروشد، وقتی فروخت بیع او به منزله طلاق اوست یا به دیگری هبه کند یا تحلیل کند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است