- 681
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 11 سوره نساء _ بخش دوم"
- اسباب سهگانه ارث در عصر جاهلیت و تصرف اسلام در آن؛
- عدم شمول آیه بر اولادِ اولاد در مراتب ارث؛
- تقدم پرداخت دیون و وصیت بر تقسیم ارث.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ﴿11﴾
خلاصه مباحث گذشته در خصوص آیه 11
این آیه که در صدد شرح آیات ارث است و آن ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ که به منزلهٴ متن بود، با این شرح و امثال این شرح روشن میشود، چند مطلب را در بردارد که بعضی از آنها گذشت.
این ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ به منزله «یأمرکم الله» است. این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ یعنی «یأمرکم»، آنگاه بحث در خصوص اولاد نیست. این اولاد به عنوان فصل اول ذکر شد یعنی ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾، «یوصیکم الله فی أبویکم»، «یوصیکم الله فی أزواجکم» و امثالذلک.
طبقات سهگانهٴ نَسَب و همچنین وارثان سبب را اینجا ذکر فرمود. این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ اختصاصی به اولاد ندارد یعنی «یوصیکم الله فی وارثکم»؛ منتها فصل اول درباره اولاد است، بعد درباره پدر و مادر است، بعد درباره همسر و مانند آن. پس هم ایصاء به معنای امر است، هم اختصاصی به اولاد ندارد؛ منتها فصل اولش درباره اولاد است، این در حقیقت به این معناست که «یوصیکم الله فی وارثکم».
اسباب سهگانه ارث در عصر جاهلیت و تصرف اسلام در آن
مطلب بعدی آن است که ارث در جاهلیت، براساس سه عنوان تثبیت میشد: یکی مسئلهٴ فرزندی بود؛ یکی مسئله فرزندخواندن بود؛ یکی هم مسئله وِلا و قراردادها که اسلام روی هر سه سبب تجدید نظر کرد. در جاهلیت، به دخترها و اینها ارث نمیدادند، فقط به پسرها آن هم به پسرهایی که بزرگ باشند و قدرت بر دفاع و جنگ و امثالذلک داشته باشند که مکرّر گفته شد. اسلام آمد [و] مطلق فرزند را وارث قرار داد چه دختر، چه پسر، چه کوچک، چه بزرگ این (یک)، این درباره ابنا و بنات.
سبب دوم برای ارث در جاهلیت، تَبَنّی بود؛ اگر کسی کودکی را به عنوان فرزند خود انتخاب میکرد و فرزندخواندهٴ او بود، این حُکم فرزند را داشت و اگر هم پسر بود و بزرگ میشد و قدرت دفاع میداشت، به او هم ارث میرسید. این را در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» نفی کرد، فرمود: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللّآئِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ﴾ یعنی این حرفی است که شما بر زبانتان میآورید، بدون برهان عقلی یا نقل معتبر. پس تَبَنّی و فرزندخواندن که سبب ارث بود در جاهلیت، این در اسلام ابطال شد.
عامل سوم برای ارث، مسئلهٴ قرارداد و تعهّدهاست. آن را به عنوان سبب امضا کرده است؛ قرارداد زوجیّت است که سبب ارث است، قرارداد امامت امّت است به عنوان بیعت که امام «وارث من لا وارث له» است، آن را امضا کرد، قرارداد عبد و مولاست در ایقاع عِتق که وِلای عِتق است و مولا ارث میبرد، آن را تأسیس کرد، ضمان جریره است که آن را امضا کرد.
فتحصّل که اسباب ارث در جاهلیت سه قِسم بود و اسلام در همه این سه قِسم، دخل و تصرّف کرد؛ بعضی را کلاً نفی کرد و بعضیها را هم تحدید کرد.
عدم شمول آیه بر اولادِ اولاد در مراتب ارث
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ گرچه اولاد، شامل نوه هم میشود؛ اما اینچنین نیست که این آیه ارث، نوهها را هم در بربگیرد. بعضیها خیال میکردند که اولادِ اولاد هم به جای خود اولاد مینشیند یعنی همارث اوست؛ مشمول این کریمه است و به بعضی از شواهد همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم استشهاد کردند. نظیر آیهٴ 23 همین سورهٴ «نساء» که آمده است: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالاَتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ﴾. خب، اینکه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ﴾ خواه بنت بلاواسطه باشد، خواه بنت معالواسطه. لذا حُکم نوه در باب محرمیّت، حکم فرزند است و حکم منکوحه نوه هم از نظر محرمیّت در حُکم منکوحه فرزند است. پس خود نوهها هم در حُکم فرزندند از نظر محرمیت و حرمت نکاح و معقوده آنها، منکوحه آنها هم به منزلهٴ منکوحه فرزند است از نظر محرمیت و حرمت نکاح . این نشان میدهد که اولادِ اولاد هم به منزلهٴ اولاد است و از طرفی هم در وقفها این طور است؛ الآن اگر کسی وقف کرد چیزی را بر اولاد علی(علیه السلام). اگر کسی وقف کرد بر بنیهاشم، خب، مگر اینکه قرینهای در کار باشد قرینه صارفهای در کار باشد وگرنه اولاد علی، شامل فرزندهای معالفصل هم خواهد شد، این اختصاص ندارد به فرزندهای بلافصل. پس اولاد شامل نوهها هم خواهد شد و اعمّ است از بلافصل و معالفصل، طبق همه این قرائن؛ در محرمیّت، در حرمت نکاح، در وقف و مانند آن حُکم نوه هم حُکم اولاد است .
منتها جوابی که دارد این است که البته، اولادِ اولاد، اولاد هست ولی اگر تحدیدی نیاید و بین اینها طبقهبندی نکند، حُکمشان همین است که گفتیم؛ اینها به کمک قرینههای خارجی یا به ظهور خود لفظ، نوه را هم شامل میشود. ولی اگر ادلهای بیاید و این اولاد را طبقهبندی کند یعنی اولاد معالفصل را از اولاد بلافصل جدا بکند، دیگر نمیشود گفت: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾، این ﴿أَوْلاَدِکُم﴾ شامل همه خواهد بود. اگر ﴿أَوْلاَدِکُم﴾ شامل نوه هم باشد باید نوهها با فرزندهای بلافصل در ارث سهیم باشند، در حالی که اینچنین نیست؛ هرگز با بودن فرزند، نوه ارث نمیبرد. بنابراین نمیشود گفت که این اولاد، در باب ارث، نظیر اولاد در باب محرمیّت، در باب حرمت نکاح، در باب وقف است. البته برابر نصوصی که داریم، اولادِ اولاد یعنی نوه به جای آن اولادِ بلافصل مینشینند یعنی فرزندان معالفصل، بهجای فرزند بلافصل مینشیند یعنی هر کسی نصیب «مَن یتقرّب بالمیّت» را میبرد. اگر این نوهها نوهٴ دختری بودند، چون دختر یک سوم میبرد و پسر دو سوم، این نوههای دختری یک سوم را میبرند و نوههای پسری، دو سوم را میبرند. حالا اگر یک نفر بودند یا بیشتر، بین خودشان تقسیم میکنند.
در اینجاست که گفته میشود اگر یک دختر، نوهٴ پسری باشد و یک پسر، نوهٴ دختری باشد اینجاست که سهم زن در اسلام دو برابر سهم مرد است یعنی این دختر، نصیب «من یتقرّب» را میبرد، چون دخترِ پسرِ میّت است و آن پسر، نصیب «من یتقّرب» را میبرد، چون پسرِ دختر میّت است. چون او پسر دختر میّت است، یک سوم میبرد و چون این دخترِ پسر میّت است، دو سوم را میبرد. پس ما داریم در اسلام در مواردی که گاهی یک زن به اندازه دو برابر مرد ارث میبرد ، گاهی هم البته مساوی هم ارث میبرند که در صورتی که مساوی هم باشد، مثل پدر و مادری که ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ و امثال ذلک داریم و شواهد دیگر هم مثل این هست، گاهی هم البته هست که مرد بیش از زن ارث میبرد و آن برادر و خواهر. خب، ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این ﴿أَوْلاَدِکُم﴾ شامل اولاد معالفصل نخواهد شد، شامل اولاد بلافصل میشود.
مقدر بودن کلمه «منهم» به لحاظ وضوح در آیه
مطلب بعد این است که فرمود، اینکه فرمود: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ یعنی «للذّکر منهم» یعنی «للمذکّر منهم»؛ منتها او را چون روشن بود دیگر ذکر نفرمود. ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ یعنی «للذکر من الاولاد» نه بیگانهها، اینهم برای وضوح ذکر نفرمود: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾.
نحوه ارثبری جمع دختران
اما اینکه فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ چون اولاد یا همهشان پسرند یا همهشان دخترند یا بعضی دخترند و بعضی پسر. اگر بعضی دختر و بعضی پسر باشند، این ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ را فرمود. اگر همهشان دختر باشند، آن را هم فرمود؛ اما اگر همهشان پسر باشند او را ذکر نکرد. اگر همهشان دختر باشند یعنی غیر از دختر او فرزندی نداشته باشد یا یک دختر دارد یا دو دختر دارد یا بیشتر. اگر یک دختر داشت، این همان است که فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ اگر بیش از یک دختر بود حالا یا دو دختر است یا بیش از دو دختر. در این جمله که فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ بعضیها خواستند بگویند که منظور از این جمله آن است که دو و بیشتر یعنی اگر دخترها دو نفر یا بیشتر از دو نفر بودند، سهم آنها دو سوم است. حُکم همین است البته یعنی اگر دو دختر یا بیش از دو دختر به جا مانده باشند، سهمشان؛ سهم بالاصالهشان دو سوم است [و] بقیه را بالرد میبرند؛ اما استنباطش از آیه آسان نیست. اجماع امّت ادّعا شده است از یک طرف، اجماع طایفه ناجیه و امامیه ادّعا شده است از طرف دوم و روایات اهل بیت هم هست از طرف سوم.
با بودن این روایات، آن اجماعها چون محتملالمدرک است اعتباری به آنها نیست. عمده نصوص باب است که روایات فرمود: اگر دخترها دو نفر بودند یا بیش از دو نفر، حُکمشان همین دو ثلث است. ولی استنباط اینکه حُکم بیش از دو نفر هم مثل حُکم دو نفر هست، از آیه آسان نیست. استیناس ممکن هست، تأیید ممکن است؛ اما یک جزم فقهی انسان پیدا کند کارِ سختی است، حُکم فقهیاش به برکت همان روایات تأمین است. ولی استیناس تفسیری، جنبهٴ تأییدش آسان است. یکی از مؤیّدات همان آیه پایانی سورهٴ «نساء» است که در بحث دیروز اشاره شد، چون آنجا فرمود: ﴿فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ﴾ یعنی اگر کسی بمیرد و دوتا خواهر داشته باشد، دو ثلثاند. آنجا روشن است که دو و بیشتر، اینجا هم استیناساً نه قیاساً، گفته بشود که دو دختر و بیشتر، حُکمشان دو ثلث است.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینها اینهم جزء مؤیّدات است وگرنه احتمال اینکه حُکم دوتا بیان نشده باشد، چون همه شُعَب ارث را قرآن بیان نکرد و به عهده روایت گذاشته باشد، این هست؛ اما یکی از موارد استیناس همین است که الآن ذکر میشود.
بنابراین یکی از مؤیّدات و استیناسی که الآن ذکر میشود، همین است و آن این است که اگر ما بگوییم: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ شامل دو و بیشتر نمیشود، باید به این سؤال جواب بدهیم که سهم دوتا دختر چقدر است? یا بیش از دو ثلث است یا کمتر از دو ثلث است یا دو ثلث. اگر دو ثلث باشد، پس «ثبت المطلوب». بیش از دو ثلث باشد، معنایش این است که اگر این شخص بمیرد و سهتا دختر بگذارد، اینها دو ثلث میبرند؛ اما دوتا دختر بگذارد، بیش از دو ثلث میبرند، اینکه با عدل و انصاف هماهنگ نیست، پس بیش از دو ثلث که نمیشود، کمتر از دو ثلث میشود نصف که آنهم سهم یک دختر است. اگر کسی بمیرد، یک دختر داشته باشد نصف میبرد، خب دو دختر داشته باشد چطور؟ باز هم نصف? اگر دو دختر هم سهمشان نصف باشد، پس چرا فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ چون در مقام تحدید است. تنها جمله شرطیه نیست، چون در مقام تحدید است، معنایش این است که اگر بیش از یکی بود، اینجا عدد مفهوم دارد ـ این عدد واحده ـ نه برای اینکه عدد هست یا وصف است، چون در مقام تحدید است مفهوم دارد.
فتحصّل اگر دو دختر بود، این دو دختر سه حال دارد یا همان دو ثلث میبرند، پس «ثَبت المطلوب» یا بیش از دو ثلث میبرند یا کمتر از دو ثلث. اگر بیش از دو ثلث ببرند، لازمهاش آن است که اگر کسی بمیرد و سه دختر داشته باشد، اینها دو ثلث میبرند. ولی اگر دوتا دختر داشته باشد یعنی کمتر از سه دختر داشته باشد، بیش از دو ثلث میبرند، اینکه با عدل و انصاف هماهنگ نیست و اگر کمتر از دو ثلث باشد یعنی نصف، نصف که سهم یک دختر است، چطور دو دختر با یک دختر همسهماند، با اینکه این تحدید با او منافات دارد. البته این یک استیناسی است به عنوان تأیید وگرنه بین نصف و دو ثلث، کسور مشاع ریاضی فراوان است، اینکه حصر عقلی نیست طَرَفی النقیض نیست. ممکن است اگر سه دختر باشند دو ثلث ببرند، یک دختر باشد نصف ببرند و اگر دو دختر باشند کمتر از دو ثلث و بیشتر از نصف، از این کسور ریاضی فراوان است دیگر؛ اما در حدّ یک استیناس تفسیری هست. عمدهٴ استنباط فقهیاش به نصوص است ، آن مسئلهٴ اجماع طایفه بلکه اجماع امّت هم چون محتملالمدرک است، اعتباری به آنها نیست، البته مؤیّد است.
پرسش:...
پاسخ: چرا? چون همه اینها گاهی فرزندند، گاهی پدر و مادرند، گاهی همسرند، این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ شامل همه اینها میشود. ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ﴾، این ﴿فِی أَوْلاَدِکُم﴾ فصل اول است، «فی ابویکم» فصل دوم است، «فی ازواجکم» فصل سوم. حالا اولاد یا همه مذکرند یا همه مؤنث یا مختلطاند. اگر مختلط باشند بیان فرمود، همهشان مؤنث باشند بیان فرمود و اگر همهشان مذکّر باشند آن را بیان نفرمود. از اینجا معلوم میشود که این تفصیلی که در زنها و دخترها هست، در مردها نیست. در دخترها ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا﴾ هست ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ است. در پسرها این تفصیل یا مشابه این تفصیل نیست. اینها با هم اگر یک پسر بود که همه را میبرد، بیشتر بود که همه را علیالسویه تقسیم میکنند، اینهم یک مطلب.
نحوه ارثبری دختران به فرض ورد
مطلب بعدی آن است که اینکه گفته شد دخترها اگر بیش از دو نفر بودند، دو ثلث میبرند و اگر یک نفر بود، نصف میبرد یعنی بالاصل، بقیه را بالرد میبرند ؛ بقیه را بالرد به اینها برمیگردد، نه اینکه به طبقه بعدی برسد، به طبقه بعدی ـ با بودِ طبقه قبلی که فرزندها هستند ـ نمیرسد.
قبل از اینکه به تتمّه فصل برسیم، اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ نفرمود «وإن کانت بنتاً» [بلکه] آنجا فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ چون صِنف، منظور بود ـ در برابر مذکر ـ . حالا که مشخص شد که فرزند این متوفّا دخترند، دیگر نفرمود «وإن کانت بنتاً واحد» یا نفرمود «وإن کانت بنتاً»، فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً﴾. این واحده در مقابل آن ﴿فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ است، حالا چون واحده مشخص شد، مفهومش این است اگر واحده نبود نصف نیست. این ﴿اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی دوتا دختر یا باید در منطوق صدر قرار بگیرند یا در مفهوم ذیل. حصر عقلی نیست البته «کما اُشیر» ولی چون داخل در ذیل نیستند، داخل در مفهوم ذیلاند و مفهوم ذیل، برابر میشود با همان منطوق صدر.
ارثبری ابوین در طبقه اول همراه با اولاد
اما اینکه فرمود: ﴿وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ﴾ این تتمّه فصل اول است [و] نشان میدهد که ابوین با اولاد جمع میشود؛ هم طبقهاند یعنی لأبوی میّت. گرچه اسمی از میّت در آیه برده نشد ولی چون به قرینه سیاق مشخص است، ضمیر به میّت برمیگردد و این جمله ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ این به عنوان بدل بعض من الکل است. اگر میفرمود «لأبویه السدس» معلوم نبود که ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ﴾ یک ششم است یا برای مجموع پدر و مادر یک ششم، هر کدام یک ششم سهم میبرند یا یک ششم را باید بین پدر و مادر تقسیم کرد. لذا اول فرمود: ﴿وَلأَبَوَیْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ که این بدلِ بعض من الکل است؛ کلّ واحد، بعضِ از آن ابویناند، اینها یک ششم میبرند ﴿إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ﴾ یعنی وَلد هم ارث میبرد، اینها هم ارث میبرند، پس معلوم میشود که پدر و مادر با ولد در ارث سهیماند.
﴿وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ اگر این ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ﴾ نمیفرمود، احتمال اینکه مجموع برای آن مجموع هست بود، چه اینکه در نفی هم همین طور است. حالا این در اثبات است، در نفی هم همین طور است. در نفی مثل اینکه گفته میشود ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ﴾ ، این کلمه ﴿لاَ﴾ اگر تکرار نمیشد و عبارت اینچنین بود «غیر المغضوب علیهم والضالّین» یعنی راهِ مغضوب و ضالّ را نشانمان نده، ما را به آن راه گرفتار نکن! حالا راهِ یکی از اینها چطور? راه مغضوب به تنهایی چطور? راه ضالّ به تنهایی چطور? آن را دیگر نفی نمیکرد؛ اما وقتی میفرماید: ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ﴾ یعنی راه مغضوبٌ علیه هم بد است، راه ضالّین هم بد است، آن در نفی و این جمله در اثبات.
خب، ﴿لأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ﴾ یعنی برای میّت ﴿وَلَدٌ﴾ حالا ولد، چقدر ارث میبرد دو ششم که سهم پدر و مادر شد یعنی هر کدام یک ششم میبرند، چهار ششم میماند سهم اولاد. حالا اولاد بعضی را بالاصل، بعضی را بالرد آن اختلاف دیگر است ﴿إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ﴾.
در موردی که میّت یک دختر داشته باشد، چون نصف برای این دختر هست، برابر آن جمله قبل که ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ و برای پدر و مادر هم هر کدام یک ششم هست، برابر اینکه ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ پس یک دوم را که در حقیقت، سه ششم هست دختر میبرد، دو ششم را هم پدر و مادر میبرند، یک ششم میماند. این یک ششم مورد اختلاف است که آیا به دختر برمیگردد بالرد یا به پنج قسمت تقسیم میشود به عدد سهام، همان طوری که دختر، سه ششم میبرد و مادر یک ششم و پدر یک ششم [و] جمعاً پنج ششم بردند، این سُدس زائد هم اخماساً تقسیم میشود، آنگاه سه پنجم را دختر میبرد، دو پنجم دیگر بین پدر و مادر تقسیم میشود به هر تقدیر، این را باید روایت تأمین کند .
نحوه تقسیم ارث افراد بدون فرزند
﴿فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ حالا اگر این فرزند نداشت. این کلمهٴ وَلد شامل دختر و پسر هر دو خواهد شد، اختصاصی ندارد، برای اینکه در صدر هم فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ بعد مذکر و مؤنث را ذکر فرمود، این وَلدی هم که اینجا هست شامل مذکر و مؤنث خواهد شد. اگر کسی بمیرد و فرزندی نداشته باشد مادر، یک سوم میبرد و پدر، دو سوم، دیگر سهم پدر را ذکر نفرمود، چون مشخص است. اگر بمیرد و ولد نداشته باشد ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ یعنی ثُلثان برای پدر است ﴿فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾ حالا اگر پدر و مادر با فرزند جمع شدند حُکمشان همان است و اگر فرزند نداشتند، این مالْ سه قسمت میشود؛ دو سوم را پدر میبرد، یک سوم را مادر. اگر میّت فرزند نداشت ولی برادر و خواهر داشت، اینجا مادر، یک سوم نمیبرد یک ششم میبرد؛ پنج ششم را پدر میبرد، گرچه برادر و خواهر طبقهٴ دوم از وارثاناند و با بودِ پدر و مادر ارث نمیبرند؛ اما جلوی بعضی از سِهام را میگیرند، اینها حاجباند؛ نسبت به مادر حاجباند نه نسبت به پدر که مادر، سهم اعلای خود که ثلث است نمیبرد، سهم ادنای خود که سُدس است میبرد. نکاتی هم برای آن ذکر کردند، برای اینکه اگر این میّت؛ متوفّا برادر و خواهر دارد، پدر و مادر دارد، چون این برادر و خواهر جزء عائله آن پدرند، سهم پدر باید بیش از سهم مادر باشد، چون اینها واجبالنفقه پدرند بالأخره. البته اینها استیناس است ولی عمده همان حُکم الهی است که تعبّد خاص است، البته فواید فراوانی هم دارد.
پرسش:...
پاسخ: حَجْبِش فرق میکند. در رقم حَجبْ، بین خواهر و برادر و مقدار حَجب هم بین اینها فرق میکند که چقدر اینها باشند نصابشان چندتا باشد، چه کسی باشد حاجب است. بعضی از طبقات دوم، حاجب مادر نیستند از سهم اعلا، بعضیها حاجباند.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، ﴿أَخُوهُ﴾ خواهرها را شامل نمیشود، ﴿أَخُوهُ﴾ یعنی برادرها ولی در بخشی از موارد، حالا برادرها چندتا باید باشند و شرط حاجب بودن چقدر است، آن تفسیری است که اگر خدا بخواهد با نصوص اثبات میشود .
تقدم پرداخت دیون ووصیت بر تقسیم ارث
بعد فرمود: ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾، حالا این تتمّه ذکر بشود تا برگردیم به آن نصاب مشخص. فرمودند این سِهام باید بعدِ لحاظی از دو عنوان باشد. میّت، حقّ وصیت کردن دارد (یک). میّت اگر دِیْنی دارد، دِیْن از ذمّه به عِین تعلّق میگیرد و اصل مال متعلّق حقوق دُیّان میشود (دو). اگر خواستید تقسیم بکنید یا اول دِیْن را بپردازید، بعد ثلث را خارج بکنید، بعد تقسیم بکنید یا اگر هم خواستید سهمبندی کنید، بعد لِحاظی باشد یعنی آن دِیْن را استثنا بکنید، ثلث را استثنا بکنید اگر وصیت کرده حالا یا به ثلث وصیت کرده یا کمتر؛ اول، دِیْن خارج میشود، بعد ثلث خارج میشود. حالا اگر خارجی نشد لِحاظی، بعد لحاظاً شما مال را تقسیم بکنید. اگر بخواهید تصرّف خارجی بکنید، این حتماً باید بعدِ خارجی باشد، نه بعدِ لحاظی یعنی اول باید دِیْن که به اصل مال تعلّق میگیرد خارج بشود، بعد تثلیث بشود به مقداری که او وصیت کرده است، آن موصیٰبه از متن مال خارج بشود، بقیه «علی کتاب الله» بین ورثه تقسیم میشود ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی﴾ آن میّت ﴿بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾.
تسریع انفع بودن تقسیم ارث براساس کتاب الله
آنگاه به این حُکم اساسی عنایت داد، فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ گرچه در صدر آیه سخن از اولاد است ولی در ذیل آیه، سخن از ابناست که خواه، اولاد معالفصل باشد، خواه اولاد بلافصل باشد. فرمود: شما در تقسیم ارث، بیش از این راه نروید که قرآن ارائه کرده. شما نمیدانید کدامیک از اینها به حال شما نافعترند، چه کسی مال را در چه راه صرف میکند. شخص در زمان حیات خود که حقّ تقسیم ندارد، البته حقّ هِبه دارد. تقسیم به این معنا که خودش مالِ خود را ببخشد، این را هم دارد. اما حقّ تعیین و تکلیف ندارد؛ بگوید بعد از مرگ من مال را اینچنین تقسیم بکنید، این دیگر نافذ نیست بعد از مرگ دیگر او مالک نیست تا تقسیم او نافذ باشد، میتواند درباره ثلث خود اظهارنظر کند.
فتحصّل که در زمان حیات، هر کاری بخواهد آزاد است، میتواند ببخشد و هرگونه تقسیمی روا بدارد. نسبت به بعد از مرگ فقط در حدّ ثلث حق دارد، بیش از ثلث تقسیم او نافذ نیست، بعد هم اگر خواست در موقع تقسیم ارث غفلت بکند، این هشداری است ذیل آیه که فرمود شما نمیدانید پدرها، فرزندها کدامیک به حال شما نافعترند، بگذارید مال را «علی کتاب الله» تقسیم بکنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- اسباب سهگانه ارث در عصر جاهلیت و تصرف اسلام در آن؛
- عدم شمول آیه بر اولادِ اولاد در مراتب ارث؛
- تقدم پرداخت دیون و وصیت بر تقسیم ارث.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ﴿11﴾
خلاصه مباحث گذشته در خصوص آیه 11
این آیه که در صدد شرح آیات ارث است و آن ﴿لِلْرِجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ﴾ که به منزلهٴ متن بود، با این شرح و امثال این شرح روشن میشود، چند مطلب را در بردارد که بعضی از آنها گذشت.
این ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ به منزله «یأمرکم الله» است. این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ یعنی «یأمرکم»، آنگاه بحث در خصوص اولاد نیست. این اولاد به عنوان فصل اول ذکر شد یعنی ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾، «یوصیکم الله فی أبویکم»، «یوصیکم الله فی أزواجکم» و امثالذلک.
طبقات سهگانهٴ نَسَب و همچنین وارثان سبب را اینجا ذکر فرمود. این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ اختصاصی به اولاد ندارد یعنی «یوصیکم الله فی وارثکم»؛ منتها فصل اول درباره اولاد است، بعد درباره پدر و مادر است، بعد درباره همسر و مانند آن. پس هم ایصاء به معنای امر است، هم اختصاصی به اولاد ندارد؛ منتها فصل اولش درباره اولاد است، این در حقیقت به این معناست که «یوصیکم الله فی وارثکم».
اسباب سهگانه ارث در عصر جاهلیت و تصرف اسلام در آن
مطلب بعدی آن است که ارث در جاهلیت، براساس سه عنوان تثبیت میشد: یکی مسئلهٴ فرزندی بود؛ یکی مسئله فرزندخواندن بود؛ یکی هم مسئله وِلا و قراردادها که اسلام روی هر سه سبب تجدید نظر کرد. در جاهلیت، به دخترها و اینها ارث نمیدادند، فقط به پسرها آن هم به پسرهایی که بزرگ باشند و قدرت بر دفاع و جنگ و امثالذلک داشته باشند که مکرّر گفته شد. اسلام آمد [و] مطلق فرزند را وارث قرار داد چه دختر، چه پسر، چه کوچک، چه بزرگ این (یک)، این درباره ابنا و بنات.
سبب دوم برای ارث در جاهلیت، تَبَنّی بود؛ اگر کسی کودکی را به عنوان فرزند خود انتخاب میکرد و فرزندخواندهٴ او بود، این حُکم فرزند را داشت و اگر هم پسر بود و بزرگ میشد و قدرت دفاع میداشت، به او هم ارث میرسید. این را در آیهٴ چهار سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» نفی کرد، فرمود: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللّآئِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ﴾ یعنی این حرفی است که شما بر زبانتان میآورید، بدون برهان عقلی یا نقل معتبر. پس تَبَنّی و فرزندخواندن که سبب ارث بود در جاهلیت، این در اسلام ابطال شد.
عامل سوم برای ارث، مسئلهٴ قرارداد و تعهّدهاست. آن را به عنوان سبب امضا کرده است؛ قرارداد زوجیّت است که سبب ارث است، قرارداد امامت امّت است به عنوان بیعت که امام «وارث من لا وارث له» است، آن را امضا کرد، قرارداد عبد و مولاست در ایقاع عِتق که وِلای عِتق است و مولا ارث میبرد، آن را تأسیس کرد، ضمان جریره است که آن را امضا کرد.
فتحصّل که اسباب ارث در جاهلیت سه قِسم بود و اسلام در همه این سه قِسم، دخل و تصرّف کرد؛ بعضی را کلاً نفی کرد و بعضیها را هم تحدید کرد.
عدم شمول آیه بر اولادِ اولاد در مراتب ارث
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ گرچه اولاد، شامل نوه هم میشود؛ اما اینچنین نیست که این آیه ارث، نوهها را هم در بربگیرد. بعضیها خیال میکردند که اولادِ اولاد هم به جای خود اولاد مینشیند یعنی همارث اوست؛ مشمول این کریمه است و به بعضی از شواهد همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم استشهاد کردند. نظیر آیهٴ 23 همین سورهٴ «نساء» که آمده است: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالاَتُکُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ﴾. خب، اینکه فرمود: ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ﴾ خواه بنت بلاواسطه باشد، خواه بنت معالواسطه. لذا حُکم نوه در باب محرمیّت، حکم فرزند است و حکم منکوحه نوه هم از نظر محرمیّت در حُکم منکوحه فرزند است. پس خود نوهها هم در حُکم فرزندند از نظر محرمیت و حرمت نکاح و معقوده آنها، منکوحه آنها هم به منزلهٴ منکوحه فرزند است از نظر محرمیت و حرمت نکاح . این نشان میدهد که اولادِ اولاد هم به منزلهٴ اولاد است و از طرفی هم در وقفها این طور است؛ الآن اگر کسی وقف کرد چیزی را بر اولاد علی(علیه السلام). اگر کسی وقف کرد بر بنیهاشم، خب، مگر اینکه قرینهای در کار باشد قرینه صارفهای در کار باشد وگرنه اولاد علی، شامل فرزندهای معالفصل هم خواهد شد، این اختصاص ندارد به فرزندهای بلافصل. پس اولاد شامل نوهها هم خواهد شد و اعمّ است از بلافصل و معالفصل، طبق همه این قرائن؛ در محرمیّت، در حرمت نکاح، در وقف و مانند آن حُکم نوه هم حُکم اولاد است .
منتها جوابی که دارد این است که البته، اولادِ اولاد، اولاد هست ولی اگر تحدیدی نیاید و بین اینها طبقهبندی نکند، حُکمشان همین است که گفتیم؛ اینها به کمک قرینههای خارجی یا به ظهور خود لفظ، نوه را هم شامل میشود. ولی اگر ادلهای بیاید و این اولاد را طبقهبندی کند یعنی اولاد معالفصل را از اولاد بلافصل جدا بکند، دیگر نمیشود گفت: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾، این ﴿أَوْلاَدِکُم﴾ شامل همه خواهد بود. اگر ﴿أَوْلاَدِکُم﴾ شامل نوه هم باشد باید نوهها با فرزندهای بلافصل در ارث سهیم باشند، در حالی که اینچنین نیست؛ هرگز با بودن فرزند، نوه ارث نمیبرد. بنابراین نمیشود گفت که این اولاد، در باب ارث، نظیر اولاد در باب محرمیّت، در باب حرمت نکاح، در باب وقف است. البته برابر نصوصی که داریم، اولادِ اولاد یعنی نوه به جای آن اولادِ بلافصل مینشینند یعنی فرزندان معالفصل، بهجای فرزند بلافصل مینشیند یعنی هر کسی نصیب «مَن یتقرّب بالمیّت» را میبرد. اگر این نوهها نوهٴ دختری بودند، چون دختر یک سوم میبرد و پسر دو سوم، این نوههای دختری یک سوم را میبرند و نوههای پسری، دو سوم را میبرند. حالا اگر یک نفر بودند یا بیشتر، بین خودشان تقسیم میکنند.
در اینجاست که گفته میشود اگر یک دختر، نوهٴ پسری باشد و یک پسر، نوهٴ دختری باشد اینجاست که سهم زن در اسلام دو برابر سهم مرد است یعنی این دختر، نصیب «من یتقرّب» را میبرد، چون دخترِ پسرِ میّت است و آن پسر، نصیب «من یتقّرب» را میبرد، چون پسرِ دختر میّت است. چون او پسر دختر میّت است، یک سوم میبرد و چون این دخترِ پسر میّت است، دو سوم را میبرد. پس ما داریم در اسلام در مواردی که گاهی یک زن به اندازه دو برابر مرد ارث میبرد ، گاهی هم البته مساوی هم ارث میبرند که در صورتی که مساوی هم باشد، مثل پدر و مادری که ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ و امثال ذلک داریم و شواهد دیگر هم مثل این هست، گاهی هم البته هست که مرد بیش از زن ارث میبرد و آن برادر و خواهر. خب، ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ این ﴿أَوْلاَدِکُم﴾ شامل اولاد معالفصل نخواهد شد، شامل اولاد بلافصل میشود.
مقدر بودن کلمه «منهم» به لحاظ وضوح در آیه
مطلب بعد این است که فرمود، اینکه فرمود: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ یعنی «للذّکر منهم» یعنی «للمذکّر منهم»؛ منتها او را چون روشن بود دیگر ذکر نفرمود. ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ یعنی «للذکر من الاولاد» نه بیگانهها، اینهم برای وضوح ذکر نفرمود: ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾.
نحوه ارثبری جمع دختران
اما اینکه فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ چون اولاد یا همهشان پسرند یا همهشان دخترند یا بعضی دخترند و بعضی پسر. اگر بعضی دختر و بعضی پسر باشند، این ﴿لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ را فرمود. اگر همهشان دختر باشند، آن را هم فرمود؛ اما اگر همهشان پسر باشند او را ذکر نکرد. اگر همهشان دختر باشند یعنی غیر از دختر او فرزندی نداشته باشد یا یک دختر دارد یا دو دختر دارد یا بیشتر. اگر یک دختر داشت، این همان است که فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ اگر بیش از یک دختر بود حالا یا دو دختر است یا بیش از دو دختر. در این جمله که فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ بعضیها خواستند بگویند که منظور از این جمله آن است که دو و بیشتر یعنی اگر دخترها دو نفر یا بیشتر از دو نفر بودند، سهم آنها دو سوم است. حُکم همین است البته یعنی اگر دو دختر یا بیش از دو دختر به جا مانده باشند، سهمشان؛ سهم بالاصالهشان دو سوم است [و] بقیه را بالرد میبرند؛ اما استنباطش از آیه آسان نیست. اجماع امّت ادّعا شده است از یک طرف، اجماع طایفه ناجیه و امامیه ادّعا شده است از طرف دوم و روایات اهل بیت هم هست از طرف سوم.
با بودن این روایات، آن اجماعها چون محتملالمدرک است اعتباری به آنها نیست. عمده نصوص باب است که روایات فرمود: اگر دخترها دو نفر بودند یا بیش از دو نفر، حُکمشان همین دو ثلث است. ولی استنباط اینکه حُکم بیش از دو نفر هم مثل حُکم دو نفر هست، از آیه آسان نیست. استیناس ممکن هست، تأیید ممکن است؛ اما یک جزم فقهی انسان پیدا کند کارِ سختی است، حُکم فقهیاش به برکت همان روایات تأمین است. ولی استیناس تفسیری، جنبهٴ تأییدش آسان است. یکی از مؤیّدات همان آیه پایانی سورهٴ «نساء» است که در بحث دیروز اشاره شد، چون آنجا فرمود: ﴿فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ﴾ یعنی اگر کسی بمیرد و دوتا خواهر داشته باشد، دو ثلثاند. آنجا روشن است که دو و بیشتر، اینجا هم استیناساً نه قیاساً، گفته بشود که دو دختر و بیشتر، حُکمشان دو ثلث است.
پرسش:...
پاسخ: بله، اینها اینهم جزء مؤیّدات است وگرنه احتمال اینکه حُکم دوتا بیان نشده باشد، چون همه شُعَب ارث را قرآن بیان نکرد و به عهده روایت گذاشته باشد، این هست؛ اما یکی از موارد استیناس همین است که الآن ذکر میشود.
بنابراین یکی از مؤیّدات و استیناسی که الآن ذکر میشود، همین است و آن این است که اگر ما بگوییم: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ شامل دو و بیشتر نمیشود، باید به این سؤال جواب بدهیم که سهم دوتا دختر چقدر است? یا بیش از دو ثلث است یا کمتر از دو ثلث است یا دو ثلث. اگر دو ثلث باشد، پس «ثبت المطلوب». بیش از دو ثلث باشد، معنایش این است که اگر این شخص بمیرد و سهتا دختر بگذارد، اینها دو ثلث میبرند؛ اما دوتا دختر بگذارد، بیش از دو ثلث میبرند، اینکه با عدل و انصاف هماهنگ نیست، پس بیش از دو ثلث که نمیشود، کمتر از دو ثلث میشود نصف که آنهم سهم یک دختر است. اگر کسی بمیرد، یک دختر داشته باشد نصف میبرد، خب دو دختر داشته باشد چطور؟ باز هم نصف? اگر دو دختر هم سهمشان نصف باشد، پس چرا فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ چون در مقام تحدید است. تنها جمله شرطیه نیست، چون در مقام تحدید است، معنایش این است که اگر بیش از یکی بود، اینجا عدد مفهوم دارد ـ این عدد واحده ـ نه برای اینکه عدد هست یا وصف است، چون در مقام تحدید است مفهوم دارد.
فتحصّل اگر دو دختر بود، این دو دختر سه حال دارد یا همان دو ثلث میبرند، پس «ثَبت المطلوب» یا بیش از دو ثلث میبرند یا کمتر از دو ثلث. اگر بیش از دو ثلث ببرند، لازمهاش آن است که اگر کسی بمیرد و سه دختر داشته باشد، اینها دو ثلث میبرند. ولی اگر دوتا دختر داشته باشد یعنی کمتر از سه دختر داشته باشد، بیش از دو ثلث میبرند، اینکه با عدل و انصاف هماهنگ نیست و اگر کمتر از دو ثلث باشد یعنی نصف، نصف که سهم یک دختر است، چطور دو دختر با یک دختر همسهماند، با اینکه این تحدید با او منافات دارد. البته این یک استیناسی است به عنوان تأیید وگرنه بین نصف و دو ثلث، کسور مشاع ریاضی فراوان است، اینکه حصر عقلی نیست طَرَفی النقیض نیست. ممکن است اگر سه دختر باشند دو ثلث ببرند، یک دختر باشد نصف ببرند و اگر دو دختر باشند کمتر از دو ثلث و بیشتر از نصف، از این کسور ریاضی فراوان است دیگر؛ اما در حدّ یک استیناس تفسیری هست. عمدهٴ استنباط فقهیاش به نصوص است ، آن مسئلهٴ اجماع طایفه بلکه اجماع امّت هم چون محتملالمدرک است، اعتباری به آنها نیست، البته مؤیّد است.
پرسش:...
پاسخ: چرا? چون همه اینها گاهی فرزندند، گاهی پدر و مادرند، گاهی همسرند، این ﴿یُوصِیکُمُ﴾ شامل همه اینها میشود. ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ﴾، این ﴿فِی أَوْلاَدِکُم﴾ فصل اول است، «فی ابویکم» فصل دوم است، «فی ازواجکم» فصل سوم. حالا اولاد یا همه مذکرند یا همه مؤنث یا مختلطاند. اگر مختلط باشند بیان فرمود، همهشان مؤنث باشند بیان فرمود و اگر همهشان مذکّر باشند آن را بیان نفرمود. از اینجا معلوم میشود که این تفصیلی که در زنها و دخترها هست، در مردها نیست. در دخترها ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا﴾ هست ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ است. در پسرها این تفصیل یا مشابه این تفصیل نیست. اینها با هم اگر یک پسر بود که همه را میبرد، بیشتر بود که همه را علیالسویه تقسیم میکنند، اینهم یک مطلب.
نحوه ارثبری دختران به فرض ورد
مطلب بعدی آن است که اینکه گفته شد دخترها اگر بیش از دو نفر بودند، دو ثلث میبرند و اگر یک نفر بود، نصف میبرد یعنی بالاصل، بقیه را بالرد میبرند ؛ بقیه را بالرد به اینها برمیگردد، نه اینکه به طبقه بعدی برسد، به طبقه بعدی ـ با بودِ طبقه قبلی که فرزندها هستند ـ نمیرسد.
قبل از اینکه به تتمّه فصل برسیم، اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ نفرمود «وإن کانت بنتاً» [بلکه] آنجا فرمود: ﴿فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ چون صِنف، منظور بود ـ در برابر مذکر ـ . حالا که مشخص شد که فرزند این متوفّا دخترند، دیگر نفرمود «وإن کانت بنتاً واحد» یا نفرمود «وإن کانت بنتاً»، فرمود: ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً﴾. این واحده در مقابل آن ﴿فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ است، حالا چون واحده مشخص شد، مفهومش این است اگر واحده نبود نصف نیست. این ﴿اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی دوتا دختر یا باید در منطوق صدر قرار بگیرند یا در مفهوم ذیل. حصر عقلی نیست البته «کما اُشیر» ولی چون داخل در ذیل نیستند، داخل در مفهوم ذیلاند و مفهوم ذیل، برابر میشود با همان منطوق صدر.
ارثبری ابوین در طبقه اول همراه با اولاد
اما اینکه فرمود: ﴿وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ﴾ این تتمّه فصل اول است [و] نشان میدهد که ابوین با اولاد جمع میشود؛ هم طبقهاند یعنی لأبوی میّت. گرچه اسمی از میّت در آیه برده نشد ولی چون به قرینه سیاق مشخص است، ضمیر به میّت برمیگردد و این جمله ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ این به عنوان بدل بعض من الکل است. اگر میفرمود «لأبویه السدس» معلوم نبود که ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ﴾ یک ششم است یا برای مجموع پدر و مادر یک ششم، هر کدام یک ششم سهم میبرند یا یک ششم را باید بین پدر و مادر تقسیم کرد. لذا اول فرمود: ﴿وَلأَبَوَیْهِ﴾ بعد فرمود: ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ که این بدلِ بعض من الکل است؛ کلّ واحد، بعضِ از آن ابویناند، اینها یک ششم میبرند ﴿إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ﴾ یعنی وَلد هم ارث میبرد، اینها هم ارث میبرند، پس معلوم میشود که پدر و مادر با ولد در ارث سهیماند.
﴿وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ اگر این ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ﴾ نمیفرمود، احتمال اینکه مجموع برای آن مجموع هست بود، چه اینکه در نفی هم همین طور است. حالا این در اثبات است، در نفی هم همین طور است. در نفی مثل اینکه گفته میشود ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ﴾ ، این کلمه ﴿لاَ﴾ اگر تکرار نمیشد و عبارت اینچنین بود «غیر المغضوب علیهم والضالّین» یعنی راهِ مغضوب و ضالّ را نشانمان نده، ما را به آن راه گرفتار نکن! حالا راهِ یکی از اینها چطور? راه مغضوب به تنهایی چطور? راه ضالّ به تنهایی چطور? آن را دیگر نفی نمیکرد؛ اما وقتی میفرماید: ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ﴾ یعنی راه مغضوبٌ علیه هم بد است، راه ضالّین هم بد است، آن در نفی و این جمله در اثبات.
خب، ﴿لأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ﴾ یعنی برای میّت ﴿وَلَدٌ﴾ حالا ولد، چقدر ارث میبرد دو ششم که سهم پدر و مادر شد یعنی هر کدام یک ششم میبرند، چهار ششم میماند سهم اولاد. حالا اولاد بعضی را بالاصل، بعضی را بالرد آن اختلاف دیگر است ﴿إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ﴾.
در موردی که میّت یک دختر داشته باشد، چون نصف برای این دختر هست، برابر آن جمله قبل که ﴿وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ و برای پدر و مادر هم هر کدام یک ششم هست، برابر اینکه ﴿لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ پس یک دوم را که در حقیقت، سه ششم هست دختر میبرد، دو ششم را هم پدر و مادر میبرند، یک ششم میماند. این یک ششم مورد اختلاف است که آیا به دختر برمیگردد بالرد یا به پنج قسمت تقسیم میشود به عدد سهام، همان طوری که دختر، سه ششم میبرد و مادر یک ششم و پدر یک ششم [و] جمعاً پنج ششم بردند، این سُدس زائد هم اخماساً تقسیم میشود، آنگاه سه پنجم را دختر میبرد، دو پنجم دیگر بین پدر و مادر تقسیم میشود به هر تقدیر، این را باید روایت تأمین کند .
نحوه تقسیم ارث افراد بدون فرزند
﴿فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ حالا اگر این فرزند نداشت. این کلمهٴ وَلد شامل دختر و پسر هر دو خواهد شد، اختصاصی ندارد، برای اینکه در صدر هم فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ بعد مذکر و مؤنث را ذکر فرمود، این وَلدی هم که اینجا هست شامل مذکر و مؤنث خواهد شد. اگر کسی بمیرد و فرزندی نداشته باشد مادر، یک سوم میبرد و پدر، دو سوم، دیگر سهم پدر را ذکر نفرمود، چون مشخص است. اگر بمیرد و ولد نداشته باشد ﴿وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ یعنی ثُلثان برای پدر است ﴿فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾ حالا اگر پدر و مادر با فرزند جمع شدند حُکمشان همان است و اگر فرزند نداشتند، این مالْ سه قسمت میشود؛ دو سوم را پدر میبرد، یک سوم را مادر. اگر میّت فرزند نداشت ولی برادر و خواهر داشت، اینجا مادر، یک سوم نمیبرد یک ششم میبرد؛ پنج ششم را پدر میبرد، گرچه برادر و خواهر طبقهٴ دوم از وارثاناند و با بودِ پدر و مادر ارث نمیبرند؛ اما جلوی بعضی از سِهام را میگیرند، اینها حاجباند؛ نسبت به مادر حاجباند نه نسبت به پدر که مادر، سهم اعلای خود که ثلث است نمیبرد، سهم ادنای خود که سُدس است میبرد. نکاتی هم برای آن ذکر کردند، برای اینکه اگر این میّت؛ متوفّا برادر و خواهر دارد، پدر و مادر دارد، چون این برادر و خواهر جزء عائله آن پدرند، سهم پدر باید بیش از سهم مادر باشد، چون اینها واجبالنفقه پدرند بالأخره. البته اینها استیناس است ولی عمده همان حُکم الهی است که تعبّد خاص است، البته فواید فراوانی هم دارد.
پرسش:...
پاسخ: حَجْبِش فرق میکند. در رقم حَجبْ، بین خواهر و برادر و مقدار حَجب هم بین اینها فرق میکند که چقدر اینها باشند نصابشان چندتا باشد، چه کسی باشد حاجب است. بعضی از طبقات دوم، حاجب مادر نیستند از سهم اعلا، بعضیها حاجباند.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر، ﴿أَخُوهُ﴾ خواهرها را شامل نمیشود، ﴿أَخُوهُ﴾ یعنی برادرها ولی در بخشی از موارد، حالا برادرها چندتا باید باشند و شرط حاجب بودن چقدر است، آن تفسیری است که اگر خدا بخواهد با نصوص اثبات میشود .
تقدم پرداخت دیون ووصیت بر تقسیم ارث
بعد فرمود: ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾، حالا این تتمّه ذکر بشود تا برگردیم به آن نصاب مشخص. فرمودند این سِهام باید بعدِ لحاظی از دو عنوان باشد. میّت، حقّ وصیت کردن دارد (یک). میّت اگر دِیْنی دارد، دِیْن از ذمّه به عِین تعلّق میگیرد و اصل مال متعلّق حقوق دُیّان میشود (دو). اگر خواستید تقسیم بکنید یا اول دِیْن را بپردازید، بعد ثلث را خارج بکنید، بعد تقسیم بکنید یا اگر هم خواستید سهمبندی کنید، بعد لِحاظی باشد یعنی آن دِیْن را استثنا بکنید، ثلث را استثنا بکنید اگر وصیت کرده حالا یا به ثلث وصیت کرده یا کمتر؛ اول، دِیْن خارج میشود، بعد ثلث خارج میشود. حالا اگر خارجی نشد لِحاظی، بعد لحاظاً شما مال را تقسیم بکنید. اگر بخواهید تصرّف خارجی بکنید، این حتماً باید بعدِ خارجی باشد، نه بعدِ لحاظی یعنی اول باید دِیْن که به اصل مال تعلّق میگیرد خارج بشود، بعد تثلیث بشود به مقداری که او وصیت کرده است، آن موصیٰبه از متن مال خارج بشود، بقیه «علی کتاب الله» بین ورثه تقسیم میشود ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی﴾ آن میّت ﴿بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾.
تسریع انفع بودن تقسیم ارث براساس کتاب الله
آنگاه به این حُکم اساسی عنایت داد، فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ گرچه در صدر آیه سخن از اولاد است ولی در ذیل آیه، سخن از ابناست که خواه، اولاد معالفصل باشد، خواه اولاد بلافصل باشد. فرمود: شما در تقسیم ارث، بیش از این راه نروید که قرآن ارائه کرده. شما نمیدانید کدامیک از اینها به حال شما نافعترند، چه کسی مال را در چه راه صرف میکند. شخص در زمان حیات خود که حقّ تقسیم ندارد، البته حقّ هِبه دارد. تقسیم به این معنا که خودش مالِ خود را ببخشد، این را هم دارد. اما حقّ تعیین و تکلیف ندارد؛ بگوید بعد از مرگ من مال را اینچنین تقسیم بکنید، این دیگر نافذ نیست بعد از مرگ دیگر او مالک نیست تا تقسیم او نافذ باشد، میتواند درباره ثلث خود اظهارنظر کند.
فتحصّل که در زمان حیات، هر کاری بخواهد آزاد است، میتواند ببخشد و هرگونه تقسیمی روا بدارد. نسبت به بعد از مرگ فقط در حدّ ثلث حق دارد، بیش از ثلث تقسیم او نافذ نیست، بعد هم اگر خواست در موقع تقسیم ارث غفلت بکند، این هشداری است ذیل آیه که فرمود شما نمیدانید پدرها، فرزندها کدامیک به حال شما نافعترند، بگذارید مال را «علی کتاب الله» تقسیم بکنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است