display result search
منو
تفسیر آیات 3 تا 5 سوره نساء

تفسیر آیات 3 تا 5 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 125 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 3 تا 5 سوره نساء"
- مقدمات پنج‌‌گانه در خصوص تعدد زوجات؛
- توانایی اقتصادی مایه قیام و قوام جامعه؛
- تأکید آیه بر حفظ اصل مال یتیم و ارتزاق صاحب مال با درآمد حاصله.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذلِکَ أَدْنَی أَلَّا تَعُولُوا ﴿3﴾ وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً ﴿4﴾ وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً ﴿5﴾

مقدمات پنج‌‌گانه در خصوص تعدد زوجات
گرچه مباحث عمیقی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در ذیل این بخش از سوره مطرح کردند که به خواست خدا بعد از پایان تفسیر این بخش، آن فصول مبسوطاً مطرح می‌شود؛ اما قبل از رسیدن تفصیلی آ‌ن فصول، اجمالاً درباره تعدّد زوجات، این پنج مطلب را باید توجه کرد.
مقدمه اول: عدالت نفسی و نسبی دولازمه تعدد زوجات
مطلب اول این است که اساس تشکیل خانواده در اسلام بر عدل و قِسط است. گرچه همهٴ کارها براساس عدل و قِسط است ولی این خصوصیتی دارد که عدل و قِسطش بالصراحه مطرح شد، چون حدّاقل تکلیفی که یک انسان مسلمان دارد عادل بودن اوست. چون عدل، اختصاصی به وصف امام جمعه و جماعت و شاهد محکمهٴ شرع و امثال‌ذلک که ندارد، بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد یعنی واجبها را انجام بدهد، محرّمات را ترک کند؛ منتها کارها اگر با حضور انسانی که واجد این شرط بود انجام شد صحیح است وگرنه باطل، آ‌ن کارها هم مشخص است. درباره خصوص مراسم تشکیل خانواده، چون یک اهمیت خاصی دارد، مسئله عدالت را بالصراحه مطرح فرمود و برای زن و شوهر یک حقوق متقابلی است که ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ که این حقّ نفسی هر زن است بر مرد. ولی «عند تعدّد الزوجات» یعنی اگر مردی خواست بیش از یک زن بگیرد، گذشته از آن عدل نفسی، یک عدل نسبی هم لازم است. یعنی اگر مردی یک زن داشت، حقوقش مشخص است و اگر بیش از یک زن داشت، آن حقّ‌القَسم یک واجب دیگری است، این یک واجب دیگری است که «عند التعدّد الزوجات» بر مرد تاری می‌شود؛ باید هنگامی که بیش از یک زن گرفت، می‌خواهد بیش از یک زن بگیرد هم عدل نفسی را رعایت کند ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ و هم عدل نسبی را.
بیانی از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست که اگر کسی بیش از یک زن داشت و عدل را رعایت نکرده است: «جاء یوم القیامه واحدُ سِقّیهِ ساقطٌ»2 یعنی او با نیم‌بدن، محشور می‌شود، با یک چشم و یک گوش، خلاصه مثل اینکه او را وسط دو نیم کرده باشند به چنین حالتی محشور می‌شود. برای اینکه او عدل را رعایت نکرده است، چنین خطری هم برای او هست، این مطلب اول که اساسش بر قِسط و عدل است.
مقدمه دوم: واجب یا مستحب نبودن تعدد زوجات
مطلب دوم آن است که تعدّد زوجات نه واجب است و نه مستحب، برای کسی بیش از یک زن گرفتن واجب باشد، همچنین برای کسی بیش از یک زن گرفتن مستحب باشد، این‌‌چنین نیست، نه وجوب دارد و نه استحباب.
مقدمه سوم: جواز مشروط به عدل تعدد زوجات
ومطلب بعدی آن است که حالا که واجب نیست، مستحب هم نیست، بلکه جایز است جوازش هم مطلق نیست مشروط به عدل است، به همین بیانی که در مطلب اول یاد شد. پس یک جواز مشروطی دارد، نظیر واجب مشروط که اگر آن عدل رعایت نشود آن جایز نیست؛ منتها شخص، اگر از خود اطمینان دارد می‌تواند اقدام بکند و اگر اطمینان ندارد، خوف عقلایی هست بر اینکه عدل را رعایت نکند، حقّ اقدام ندارد، این است که فرمود:
﴿فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً﴾ پس واجب نیست از یک طرف، مستحب هم نیست از یک طرف، جایز مطلق هم نیست از طرف سوم یعنی جوازش مشروط است، نه مطلق.
پس اصل تعدّد ازدواج و تعدّد زوجات واجب نیست اولاً، مستحب نیست ثانیاً، جایز مطلق هم نیست ثالثاً، بلکه جایز مشروط است.
مقدمه چهارم: شخصی بودن جواز یا عدم جواز
مطلب بعدی آن است که اگر شخصی احراز کرد که می‌تواند عدل را رعایت بکند یا خوف عقلایی نداشت از اینکه به ستم بیفتد، برای او جایز است، ولی اگر خوف داشت و اطمینان نداشت که این شرط را احراز نکرد یا فقد مانع را احراز نکرد، اقدام برای او جایز نیست، در این‌گونه از موارد، کسانی که مجری عقد تعدّد زوجات‌اند، اینها حُکمشان چیست? یعنی شخصی که می‌خواهد عقد دوم را اجرا کند این اگر هم بداند که این شخص؛ کسی که قصد تعدّد زوجات دارد، عدل را رعایت نمی‌کند و در حقیقت برای او حرام است، باز هم مجاز است که صیغهٴ عقد بخواند یا او هم باید برحذر باشد. البته شاید او مکلّف نباشد که این کسی که قصد تعدّد ازواج دارد، عدل را رعایت می‌کند یا نمی‌کند، او لازم نیست احراز کند و خود زوج باید احراز کند که می‌تواند عدل را رعایت کند یا آن خوف عقلایی وجود ندارد. ولی اگر کسی بداند این شخص، خیلی متعبّد نیست؛ به احکام دین خیلی متعبّد و ملتزم نیست و می‌داند که عدل را رعایت نمی‌کند، آیا برای چنین شخصی باز در چنین حالی، اجرای عقد زوج ثانی جایز است یا نه? این‌هم بعید است جایز باشد.
مقدمه پنجم: عدم رعایت عدالت دلیلی بر ضعف دیانت همسر نه ضعف قوانین اسلامی
مطلب بعدی که باز مربوط به همین تعدّد زوجات است این است که بیگانه اگر خواست نقدی بر اسلام وارد کند، قبل از اینکه این بیگانه نقد وارد کند، آشنا نقد وارد می‌کند. بیگانه وقتی می‌بیند بعضیها مسلمان‌اند و بیش از یک همسر دارند و عدل را رعایت نمی‌کنند، این را دلیل می‌گیرد بر ضعف اسلام ـ معاذ الله ـ در حالی که آشنا، باید این را دلیل بگیرد بر ضعف دیانت آن همسر، نه بر ضعف قانون اسلامی. این حجّتی است علیه آن شخص، نه اینکه کارِ آن شخص حجّتی باشد علیه اسلام. آن شخص به دستور اسلامی عمل نکرده است، نه اینکه قانون اسلامی ضعیف است. زیرا قانون اسلامی وقتی تعدّد ازواج را تشریح کرده است که اطمینان به حفظ عدل باشد یا خوف عقلایی نباشد. حالا این پنج مطلب که گذشت، ممکن است در بحثهای مبسوط به خواست خدا بیاید که بیگانه‌هایی که بر این قانون اسلامی نقدی دارند، خودشان مبتلا هستند به چیزی که بیّن‌الغی است. آ‌نها زنا را ـ معاذ الله ـ جایز می‌دانند، حتی مجلس رسمی بریتانیا بعضی از کارهای شنیع را هم قانونی اعلام کرده است، تصویب کرده است. آن را اجازه می‌دهند؛ اما تعدّد ازواج را با قانون، با مقرّرات ارث و هزینه و نفقه و مسکن و کِسوه، می‌گویند این مثلاً خلاف است.خب، پس اساس بر قِسط و عدل است
تبیین خطاب (ما ملکت ایمانکم) در آیه سوم
و اما اینکه فرمود: ﴿فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾، این ﴿مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ کاری به نکاح ندارد، چون مسئله نکاح اِما برای دیگران است که آن را در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 25 که بعداً به خواست خدا خواهد آمد مطرح می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیاتکم المؤمنات﴾ اگر کسی نتوانست با حرائر ازدواج کند، چون شرایط آنها سنگین است، با اِما و کنیزکان ازدواج کند. این نکاح با آنها برای دیگران است وگرنه کسی که مالک است، دیگر نیازی به نکاح ندارد، همان مِلک یمین به منزلهٴ نکاح است. اینکه فرمود: ﴿أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ نه یعنی با آنها نکاح بکنید، چون نکاح با اِما برای دیگران است نه برای صاحبان اِما و حُکمی که خدا برای اِما مشخص کرده است، رقیق‌تر و آسان‌تر است.
تکریم ناموس زن با بیان «نحلة»
مطلب بعدی در آیه ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ است. مرحوم فیض در وافی از من لا یحضره الفقیه ابن‌بابویه(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که امام صادق(سلام الله علیه) فرمود اگر کسی قصد دارد مَهریه همسرش را ندهد، این کار، نکاحِ حلال نیست، این در حقیقت زناست و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم نقل شده است که شایسته‌ترین شرطی که یک مسلمان باید به آن شرط وفا بکند، پرداخت مَهریه همسر است2. لذا فرمود: ﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً﴾ این کلمه نِحله هم، همان طوری که در بحثهای قبل اشاره شد، تجلیل و تکریم ناموس زن است که هیچ کس خیال نکند این به منزلهٴ بیع و شراء و امثال‌ذلک است.
دربارهٴ اِما، تعبیر دیگری دارد که ﴿وآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ و مانند آن ولی درباره حرائر، این‌‌چنین نیست. بعد فرمود: ﴿فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ چون در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود مهریه‌ای را که به کسی دادید، اگر خواستید او را طلاق بدهید و عیال دیگر بگیرید و تبدیل کنید زوجی را به زوج دیگر، هرگز در مَهریه او طمع نکنید. آیهٴ بیست سورهٴ «نساء» این است که ﴿وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَاراً فَلاَ تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِیناً﴾ همان طور که درباره مال یتیم فرمود: ﴿إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً﴾2 درباره تجاوز به مَهر زن هم فرمود: ﴿أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِیناً﴾. در این فضا فرمود اگر زن با مِیل خود، با طِیب نفس، چیزی را به شما داد، از مال خود چیزی را به شما داد، خواه مَهر، خواه غیرمَهر برای شما عیب ندارد.
﴿وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْ‏ءٍ مِنْهُ﴾ این کلمهٴ ﴿عَن﴾ هم به کار رفت، چون نشانهٴ تجاوز است یعنی اگر زنی از حقّ خود بگذرد ـ کلاً یا بعضاً ـ که این «مِن»، «مِن» تبعیض نیست، می‌تواند بیان هم باشد ﴿عَن شَیْ‏ءٍ مِنْهُ﴾ یعنی از آن مال خود، از صَداق خود و مانند آ‌ن ﴿فَکُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً﴾ چون این امر در مقام توهّم حذر است این (کُل) همان امر اباحه است، نه امر واجب باشد.
بررسی اجمالی دلالت معنایی «هنیء» و «مریء»
<هنیء مریء> در قرآن کریم با هم، همین‌ یک‌جا ذکر شده است یعنی در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» وگرنه در موارد دیگر سه‌بار کلمه هنیء به کار رفت که مریء در آنجا ذکر نشده، در نتیجه مریء، در قرآن یک‌بار ذکر شد و ﴿هَنِیئاً﴾ چهاربار ذکر شد. بعضیها خواستند بگویند هنیء برای طعام است و مریء برای نوشیدنیها، درباره نوشیدنها می‌گویند گوارا، مریء، درباره خوراکیها می‌گویند هنیء و اما در آن سه مورد دیگر که کلمهٴ مریء به کار نرفته و کلمهٴ ﴿هَنِیئاً﴾ ذکر شده، این‌هم درباره خوراکیهاست، هم درباره نوشیدنیها؛ آیهٴ نوزده سورهٴ «طور» [وآیه 43سوره <مرسلات>] این‌‌چنین است که به بهشتیها می‌گوین: ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئاً بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ در بعضی از سُور دارد ﴿هَنِیئاً بِمَا أَسْلَفُتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخَالِیَةِ﴾2 و مانند آن، که هم درباره نوشیدنها کلمهٴ هنیء به کار رفت و هم درباره خوراکیها: ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئاً بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ یا ﴿هَنِیئاً بِمَا أَسْلَفُتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخَالِیَةِ﴾.
اما بحث تعدّد زوجات و همچنین تعدّد زوجات حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سایر مسائلی که مربوط به این اصل نکاح است، این در خلال فصول آینده به خواست خدا مطرح خواهد شد که المیزان را حتماً ملاحظه بفرمایید چون سه، چهارتا فصل نافع تفسیری و علمی در ذیل این آیات دارد.
مراد از سفه در آیه پنجم و اقسام آن
بعد فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ سَفَه در مقابل رشد است، یک سَفه و رشد معنوی است که آ‌ن مربوط به معارف و عقاید و اخلاق و ایمان و امثال‌ذلک است که آن در این‌گونه از مسائل مالی و اقتصادی نقشی ندارد. یک سَفه و رشد اقتصادی است و مالی است که در اینجا مطرح است
رشد معنوی و مراد از آن
اما آن سَفه و رشد معنوی این است که خداوند وقتی جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) را تشریح می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ﴾ بعد جریان مبارزات او و بت‌شکنی‌اش را نقل می‌کند [و] آن قصه‌ای که مربوط به ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾2 در او هست، سرفصل آن قصه همین کریمه است: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ﴾ بعد وارد مسئلهٴ ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ خواهد بود.
وقتی قرآن کریم، ابراهیم(سلام الله علیه) را به عنوان رشید و اهل رشد معرّفی کرد، در سورهٴ «بقره» که می‌فرماید کسی که از روش خلیل حق اعراض کند، او سَفیه است: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾3 چون او معیار رشد است و سنّت او و سیرت او معیار رشد است، کسی از این روش اعراض بکند، می‌شود سَفیه: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ و عصارهٴ این جمع‌بندی سورهٴ «انبیاء» و سورهٴ «بقره» در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص شد که خداوند ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾ در آنجا پنج وصف را برای مؤمنین ذکر کرد که دو وصف ثبوتی و سه وصف سلبی و مجموع این اوصاف ثبوتی و سلبی اگر در مؤمنی حاصل شد، او اهل رشد است که ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ دو، ﴿وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ﴾ این پنج. این سه صفت سلبی با آن دو وصف ثبوتی اگر در کسی جمع شد، او می‌شود رشید که اینها رشد معنوی است و خارج از بحث هم هست. البته بعضی از روایاتی که ذیل این کریمه آمده، شامل آنها هم می‌شود ولی آیه ناظر به آن بخش نیست.
رشد مادی و مراد از آن
قِسم دیگر رشد و سَفه مادی و اقتصادی است. رشید آن است که مال را به‌جا مصرف بکند و از صرف بی‌جای او پرهیز کند. سفیه آن است که تبذیر کند؛ در نگهداری مال دقیق نباشد، بی‌جا مصرف بکند، مال را هدر بدهد. تبذیر کردن هم عبارت از آن است که انسان، بذرافشانی بی‌جا بکند. اگر کشاورزی، بذری را در غیرمزرعهٴ مناسب افشاند، می‌گویند تبذیر کرد یعنی این بذر را بی‌جا افشاند، این بذری که برای مزرعه است اینها روی سنگها ریخته یا روی سرزمین «لم یزرع» ریخته [و] این بذر را هدر داده. اگر کسی مال را بی‌جا مصرف کرده است، تبذیر کرده است یعنی این بذرها را بی‌جا افشانده. مال، بذری است که باید در مزرعه اقتصاد پاشیده شود تا بَر و ثمری بدهد. اگر کسی آن هوش اقتصادی را نداشت و مال را بی‌جا مصرف کرد، می‌شود سَفیه و در مقابلش رشید است؛ اگر کسی مال را حفظ می‌کند، بی‌جا مصرف نمی‌کند و مال را هم بجا مصرف می‌کند، قهراً بر او ثمری هم خواهد داشت، او می‌شود رشید.
بررسی احتمالات در خطاب «لا تُؤْتُوا»
حالا اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ همان طوری که در آیهٴ قبل که ﴿آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ﴾ دو بحث بود که آیا این ناظر به اولیاست یا ناظر به شوهرهاست، اینجا هم ﴿لاَ تُؤْتُوا﴾ دوتا بحث است؛ منتها غیر از آن دو بحث، یکی اینکه این ﴿لاَ تُؤْتُوا﴾ خطابش عام است؛ هر کسی که دارای مال هست، به مالدارها می‌گویند مالتان را به سفیهان ندهید، خواه این سفیهان واجب‌النفقه شما باشند، فرزند شما باشد و همسر شما باشد یا واجب‌النفقه شما نباشد بیگانه باشد، مال را به دست آنها ندهید. آیا به این معناست یا نه، ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ خطاب به اولیاست? یعنی شما که اولیای دیگرانید و مال دیگران دست شماست، اگر دیدید مالکین اصلی سفیه‌اند، شما به عنوان حفیظِ امین، آن مال را حفظ بکنید[و] مال را به خود آنها واگذار نکنید. این برای هر یک از این دو احتمال وجهی ذکر شده، وجه اول که مقصود از این خطاب همهٴ انسانهایی هستند که دارای مال‌اند، نه اولیا و منظور آن است که شما مال را به سفیه ندهید، خواه سفیه بیگانه باشد خواه تحت ولایت شما، برای اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾ مال خودتان را ندهید؛ اما دیگران که فرمودند، خطاب به اولیاست، برای اینکه فرمود این جمله هنوز تمام نشد و این جمله محفوف است «بما یصلح للقرینیه» و آن این است که در ذیلش فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ خب، اگر آن سفیه، اجنبی باشد که تأمین رزق و هزینه و کِسوهٴ او بر انسان لازم نیست تا انسان مأمور باشد به تأمین رزق او و هزینه او و مسکن او، اگر کسی سفیه بود و تحت ولایت یک ولیّ نبود و بیگانه بود، تأمین ما یحتاج او که بر این شخص واجب نیست اینکه مأمور نیست به تأمین رزق و کِسوت و مسکن او. پس از اینکه فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ معلوم می‌شود که خطاب به اولیاست نه خطاب به هر صاحبِ مالی. به اولیا خطاب می‌کند که شما اموال کسانی که تحت ولایت شما هستند مادامی که رشد آنها را احساس نکرده‌اید و احراز نکرده‌اید، مال آنها را به آنها نمی‌پردازید. ولی برای اینکه آنها نیازی هم به بیگانه نداشته باشند، آنها را با مال خودشان که در اختیار شماست تأمین بکنید و این‌هم که فرمود: ﴿أَمْوَالَکُمُ﴾ یعنی اموالی که در اختیار شماست. در اضافه گفتند «ادنی ملابسه» کافی است، شما که متولّی این مال هستید و والیّ و ولیّ این مال هستید در حقیقت این مال در اختیار شماست، همین که در اختیار شماست می‌شود گفت مالتان را. پس این کلمه ﴿أَمْوَالَکُمُ﴾ در اضافه «أدنی ملابسه» کافی است و این ذیل هم قرینه است بر اینکه منظور خصوص اولیا است.
این‌هم که فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ خصوص خوراکیها و کِسوت نیست، بلکه مسکن و همه مایحتاج اوست، لوازم منزل او است، اگر بیمار شد وسیله درمان او است، نیاز به تحصیل داشت تأمین لوازم تحصیلی او است، همه اینها به حساب رزق می‌آید. از نظر حُکم اخلاقی هم فرمود: ﴿قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾ گرچه آنها سفیه‌اند ولی به مقدار خود درک دارند و چون رعایت ادب اسلامی نسبت به همه شایسته است، اینها را هم از قول معروف محروم نکنید ولی مال را در اختیار اینها قرار ندهید.
نکات مهم قابل بررسی در آیه پنجم
چند نکته مهم است که این کریمه به همراه دارد: یکی اینکه علت این مسئله را در درون خود آیه ذکر کرده است.
توانایی اقتصادی مایه قیام و قوام جامعه
گاهی علت حکم در پایان آیه ذکر می شود، گاهی در متنِ خود آیه و آن علت این است که ﴿جَعَلَ اللّهُ لکم قِیَاماً﴾ که مال، مایهٴ قیام و قوام جامعه است. این به منزلهٴ ستون فقران یک ملت است، مالی که به منزلهٴ ستون فقرات یک جامعه است، این را هدر ندهید به دست سفیهان نسپارید، چون او وقتی که از دست داد، شما هم آسیب اقتصادی می‌بینید که این باید بازتر بیان بشود.
اهمیت صیانت اموال ایتام
نکته دیگر آن است که برای اهمیت حفظ مال، فرمود در همین سیاق که مالِ یتیم را به یتیم بپردازید ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَی أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوباً کَبِیراً﴾ که سه حُکم بود [که] قبلاً گذشت. برای تأدیه مال یتیم به یتیم دوتا رُکن اساسی لازم است: یکی احراز بلوغ و دیگری احراز رشد2. سه مطلب را در این محور بیان می‌کند: یکی اینکه اگر خواستید مال یتیم را به یتیم بدهید، باید این دوتا شرط با هم احراز بشود.
ضرورت احراز بلوغ و رشد ایتام
دو مطلب دیگر، مربوط به این است که اگر بلوغ را احراز نکردید یا بلوغ را احراز کردید ولی رشد را احراز نکردید، در هر کدام از این دو مورد، حق ندارید مال یتیم را به یتیم بدهید. آ‌نجا که می‌فرماید: ﴿وَآتُوا الْیَتَامَی أَمْوَالَهُمْ﴾ به قرینه‌های قبلی یعنی ﴿إِذَا بَلَغُوا﴾3 و در حقیقت وقتی که بالغ نشدند، حقّ تأدیه را ندارید. اما درباره خصوص ترک رشد فرمود: ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لکم قیاما﴾ یعنی این مالِ اینها را قبل از احراز رشد به اینها نپردازید، حفظ بکنید و آنها را از مال خودشان تغذیه کنید.

تأکید آیه بر حفظ اصل مال یتیم و ارتزاق صاحب مال با درآمد حاصله
نکته مهمّ دیگر آن است که نفرمود «وارزقوهم منها»، فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾ که این ظاهراً از زمخشری است و آن این است که اولیا، موظف‌اند با مالِ این ایتام تجارت کنند که این مال، یک نموّ مالی و اقتصادی پیدا کند، نه اینکه اصلِ مال را حفظ بکنند و از اصل مال چیزی به یتیم بدهند که وقتی یتیم بالغ شد چیزی نداشته باشد . نفرمود «وارزقوهم منها» که کم‌کم وقتی او بالغ شد مال را خورده باشد، بلکه فرمود: ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾ یعنی او را در این مال سهیم بدانید، کاری بکنید که این مال رشد بکند، با این مال تجارت بکنید، با این مال کسب بکنید که او در این مال سهیم باشد، نه از اصلِ مال ببرد که وقتی بالغ شد چیزی برای او نماند. پس ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا﴾، «واکسوهم فیها»، «واسکنوهم فیها» همه این نیازها را با ﴿فِیهَا﴾ برآورده کنید نه با «منها» ﴿وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ﴾ یعنی «واکسوهم فیها» ﴿وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی