display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش دوازدهم

تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش دوازدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 88 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش دوازدهم"
- نظریه اول در وحدت ریشه نسل بشر؛
- ظهور قوی آیات در خلقت خاکی آدم و حوا (ع)؛
- جدال احسن قرآ ن در تمثیل عیسی به آدم (ع).

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾

خلاصه مباحث گذشته
نظریه اول در وحدت ریشه نسل بشر
خلاصه مبحث اول این شد که از آیات قرآن کریم می‌توان استظهار کرد که تمام افرادی که فعلاً روی زمین زندگی می‌کنند به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی می‌شوند و آدم و حوّا(علیهما السلام) پدر و مادر جمیع انسانها هستند و اینها هم برادر و خواهر یکدیگرند که به جدّ اعلیٰ ختم می‌شوند. پس این بیانی که صاحب تفسیر المنار دارد که این نفس را خدا مبهم ذکر کرد، ما هم او را به ابهام رها می‌کنیم و درباره‌اش نمی‌شود تحقیق کرد که منظور از این نفس، آدم است یا نه [نا تمام است] این یک مطلب.
نظریه اول در وحدت ریشه نسل بشر
مطلب دومی که می‌گویند پیشرفت علوم و شواهد تجربی نشان می‌دهد که انسانها از نسلهای گوناگون‌اند، به یک پدر و مادر ختم نمی‌شوند این دو مطلب و اینکه می‌گوید قول به اینکه همه انسانها از یک زن و مردند این از تاریخ یهود به ما رسیده است و ما دلیلی بر اعتبار سخن عبرانیین نداریم، گرچه آنها به موسی(علیه السلام) اسناد می‌دهند ولی در تورات اصیل مشاهده نمی‌شود و این تورات، تورات محرّف است، پس دلیلی ندارد که ما حرف عبرانیین را گوش بدهیم این سه حرف و اینکه می‌گوید چینیها، اصلاً آدم و حوّا را نمی‌شناسند و برای انسان، نسل دیگری و مبدأ دیگری غیر از آدم و حوّا قائل‌اند، این چهار حرف و اینکه می‌گوید این خطاب ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ که در عصر نزول قرآن نازل شده است، متوجّه یک قشر مخصوصی است که اینها فرزندان آدم و حوّایند نه جمیع انسانها، این پنج حرف و حرفهای دیگری از این رقم که ایشان دارند، ظاهراً اینها ناتمام است. البته اگر برهان قطعی تجربی اقامه بشود که ممکن نیست انسانها یک پدر و مادر داشته باشند، با تفاوت رنگهایی که هست یا با وجود اقیانوسهای عظیمی که در روی زمین هست، هیچ‌ وقت ممکن نبود کسی بتواند از این طرف به آن طرف سفر کند، کسانی که در آن طرف اقیانوس‌اند یک نسل دیگری‌اند و کسانی که در این سَمت اقیانوس‌اند یک نسل دیگری‌اند، اگر یک براهین قطعی در این‌گونه از علوم اقامه بشود، آن‌گاه انسان در ظاهر قرآن یا نصوص روایی تصرّف می‌کند ولی وقتی علوم تجربی پایش به فرضیه بند است نه به قضیه بدیهی و ممکن است در آینده نزدیک یا دور خیلی از این فرضیه‌ها عوض بشود، دلیلی ندارد که انسان دست از این ظواهر دینی بردارد. این ظواهر، به اعتبارشان باقی‌اند تا یک برهان قطعی بر خلافش اقامه بشود، اگر برهان قطعی شد خود آن برهان قطعی، حجت خداست چون عقل حجت خداست آن وقت با حجت خدا که قطعی است، آن حجت ظنّی، برخلاف ظاهر حمل می‌شود. همیشه نص، بر ظاهر مقدم است خواه یکی عقل باشد و دیگری نقل یا هر دو نقل باشد، این خلاصه کلام در مبحث اول.

نظریه دوم: در تعدد ریشه نسل بشر
اما مبحث ثانی، مبحث دوم این بود که حالا که به حسب ظاهر همه افرادی که روی زمین فعلاً زندگی می‌کنند به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی می‌شوند، خود آدم و حوّا آیا از یک حیوانِ دیگری متولّد شدند یا از انسانهای غیرمسئول متولّد شدند یا از خاک خلق شدند? آرایی است که حدّاقل، این سه رأی در آن معروف است.
آیا براساس قانون تکامل حیوانها تطوّری پیدا کردند؛ به صورت بوزینه درآمدند و بوزینه، مبدأ پیدایش انسان شد یعنی انسان اوّلی فرزند بوزینه است، این‌چنین است یا انسان اوّلی، فرزند انسانهای غیرمسئول‌اند که درکشان ضعیف است، لذا مکلّف نبودند و آن انسانهای غیرمسئول، در درازمدت به حیوانها منتهی می‌شوند که آن حیوانها در درازمدت به گیاهان ختم می‌شوند و مانند آن، این دو فرض. نظر سوم آن است که آدم و حوّا(علیهما السلام) که انسانهای اوّلی این نسل‌اند، بدون اینکه از حیوان، متکوّن شده باشند یا از یک انسانِ غیرمسئول، متکوّن شده باشند خداوند اینها را آفرید. حالا نوبت به مبحث سوم و چهارم می‌رسد که خدا اینها را از خاک خلق کرد با طیّ درجات تکاملی خلق کرد یا دفعتاً آفرید که آن مبحث سوم است و بعدش هم یک مبحث چهارمی هست.
ظهور قوی آیات در خلقت خاکی آدم و حوا (علیهما‌السلام)
ظاهر قویّ آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» یعنی آیهٴ 59 سورهٴ «آل‌عمران» این است ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» حرفِ یهودیها را قرآن کریم این‌‌چنین نقل می‌کند؛ آیهٴ سی سورهٴ «توبه» این است که ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ بعد می‌فرماید: ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾؛ حرف یهودیها در اینکه عُزیر، ابن‌الله است برای آن است که او مُرده شد و زنده شد و پدر و مادری نداشت مثلاً. حرف مسیحیها در اینکه عیسی(علیه السلام) ابن‌الله هست این است که انسان که بدون پدر و مادر که به دنیا نمی‌آید. عیسی(علیه السلام) مادر داشت و چون بدون پدر به دنیا نمی‌آیند و او هم پدر نداشت ـ معاذ الله ـ او ابن‌الله است و خدا پدر اوست: ﴿وَقَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ﴾.
احتجاج آنها هم این است که انسان، پدر می‌خواهد و چون عیسی پدر نداشت، پس پسر خداست. این طرز تفکّر چه در یهودیها چه در نصارا بود؛ منتها نصارا که دوستان جاهل بودند افراط کردند، یهودیها هم که دشمنان جاهل بودند، تفریط کردند. عده‌ای از یهودیها مریم(علیها سلام) را متّهم کردند به خلاف، که در قرآن کریم آمده است ﴿وَقَوْلِهِمْ عَلَی مَرْیَمَ بُهْتَاناً عَظِیماً﴾ از این طرف دوستان نادان مسیحیت هم گفتند عیسی، ابن‌الله است تا ثابت کنند عیسی پدر دارد، این خلاصهٴ احتجاج آنها.
جدال احسن قرآ ن در تمثیل عیسی به آدم (علیه السلام)
آیهٴ 59 سورهٴ «آل‌عمران» برای ردّ این به عنوان جدال احسن نازل شده است. می‌فرماید شما که قبول دارید این مسئله حق را قبول دارید که آدم(سلام الله علیه) مخلوق خداست و انسان است و پدر نداشت، چه اینکه مادر هم نداشت. اگر شما می‌پذیرید که ممکن است انسانی بدون پدر و مادر به دنیا بیاید، مانند آدم(علیه السلام) چرا نمی‌پذیرید که مسیح(علیه السلام) بدون پدر به دنیا بیاید ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ این یک جدال احسنی است یعنی هم مسئله‌ای است حق و هم مورد قبول آنها. اگر حق نباشد می‌شود جدال باطل یا اگر حق باشد ولی مورد اعتراف آنها نباشد، این جدال نیست. جدال احسن در جایی است که سخن، حق باشد و مورد پذیرش رقیب هم باشد. فرمود شما که دربارهٴ آدم(علیه السلام) این مسئله حق را می‌پذیرید که آدم، بدون پدر خلق شده است، بدون مادر خلق شده است، از خاک خلق شده است. پس چه انکاری دارید درباره عیسی(علیه السلام) ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ چون هر انسانی را بدن و روح او تشکیل می‌دهد و بدنش به خاک مرتبط است و روحش به عالم امر و تجرّد رابطه دارد، درباره آفرینش انسانِ اوّلی این‌چنین فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ . درباره آدم(علیه السلام) اینجا این‌‌چنین فرمود که ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾، ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ یعنی «خلق بدنه من تراب»، آن‌گاه افاضهٴ روح را که به عالم امر مربوط است فرمود: ﴿ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾، چون ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ .
این آیه به خوبی در مبحث دوم ثابت می‌کند که آدم(سلام الله علیه) فرزند کسی نیست نه از حیوان، نه از انسان غیرمسئول، زیرا اگر آدم(سلام الله علیه) فرزند یک پدر و مادری می‌بود، این دوتا محذور داشت: یکی اینکه اولاً احتجاج ناتمام بود و ثانیاً اختصاصی به آدم نداشت. اما اولاً چرا احتجاج ناتمام بود، برای اینکه شبهه مسیحیین این است که چون عیسی پدر ندارد، پس فرزند خداست ـ معاذ الله ـ حالا اگر آدم، پدر داشته باشد، می‌شود گفت که جریان عیسی عند الله مثل جریان آدم است. خب، آنها می‌گویند آدم، پدر دارد آدم از یک پدر و مادری خلق شده است، چگونه مَثل عیسی مثل مَثل آدم می‌شود، خود احتجاج باطل خواهد بود «هذا اولاً».
بنابراین اگر آدم(سلام الله علیه) فرزند چیزی یا کسی باشد این احتجاج، تام نیست. نصارا می‌گویند چون عیسی پدر ندارد، پس پدرش خداست ـ معاذ الله ـ . در قرآن، جوابش این‌چنین داده شد که عیسی مثل آدم است. خب، اگر آدم، پدر داشته باشد که عیسی، مثل آدم نخواهد بود، این نکته اول. نکته دوم آن است که فرقی بین آدم و سایر افراد نیست، چرا خدا فرمود: ﴿مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ﴾ ، خب «ان مثل عیسی عند الله کمثل نوح، کمثل ابراهیم، کمثل داود، کمثل سلیمان» مثل همه افراد دیگر، حالا که بنا شد باطل باشد چرا به آدم مثال بزند. پس این دو نکته نشان می‌دهد که آدم(سلام الله علیه)، فرزند چیزی یا کسی نیست ﴿من تراب﴾2 است. نباید گفت که در قرآن، بیش از یک آیه در این زمینه چیزی ندارد. آیات دیگر که دارد ما انسان را یا آدم را از تراب خلق کردیم، ممکن است منظور این باشد که مادهٴ اصلی‌اش تراب است ولو مع‌الواسطه خلق شده. همین یک آیه است که می‌گوید ما او را از تراب خلق کردیم و ظهور تام دارد در اینکه بلاواسطه از تراب است.
این سخن، تام نیست برای اینکه مسئلهٴ یک آیه و بیشتر از یک، آیه در قرآن مطرح نیست. در روایات این مسئله مطرح است که مثلاً می‌توان گفت در آن طرف چندتا روایت است، در این طرف یک روایت و کمتر، حالا آنکه «أشهر روایة» است یا «أکثر روایة» است مثلاً رجحان دارد. سرّش آن است که روایات، سندش ظنّی است اگر روایتی شهرت پیدا کرد در نقل یا مضمونش کثیر بود؛ چندتا روایت به این مضمون آمده است، این تراکم نصوص، مایه قوّت ظنّ می‌شود. لذا اگر روایتی مشهور شد یا کثیر بود، بر روایت غیرمشهور یا غیرکثیر مقدم است.
بنابراین اگر سخن از کثرت و قلّت در روایات است در آیات، این بحث جا ندارد، چون هر آیه‌ای قطعی‌الصدور است. اگر در نصوص، سخن از شهرت یا کثرت است، برای اینکه سند تقویت بشود ولی در قرآن چون سند قطعی است نباید گفت که ما در قرآن بیش از یک آیه نداریم. همین یک آیه کافی است؛ ده‌تا آیه با یک آیه از نظر سند یکی است و از نظر دلالت که این دلالتش و ظهورش خیلی قوی است، پس ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ یعنی بدنش را از خاک، خلق کرد آن وقت روحش را که به عالم امر برمی‌گردد، فرمود: ﴿ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ .
مبحث سوم آن است که حالا که به حسب ظاهر قرآن، جمیع افراد بشر فرزند یک پدر و مادرند و قرآن هم وقتی می‌خواهد با کلّ بشر سخن بگوید از اینها به عنوان بنی‌آدم یاد می‌کند، پس احتمال اینکه انسانها به چند پدر و مادر منتهی بشوند این رخت برمی‌بندد تا وارد مبحث سوم بشویم.
گستره دلالت «بنی آدم» بر جمیع یا قشر خاصی از انسانها
در این آیهٴ معروف سورهٴ «اعراف» آیهٴ 172 سورهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ آیا این آیه، ناظر به یک قشر خاص است یا ناظر به جمیع افراد انسان و همچنین آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» است: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ﴾ این ناظر به یک نژاد مخصوص است که اینها بنی‌آدم‌اند یا ناظر به همه افراد انسان? ظواهر این آیات، این است که همه افراد انسان بنی‌آدم‌اند و آدم هم از نظر قرآن کریم یک موجود شخصی است که ﴿یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ﴾ و ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾، ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ همه آیات، نشان می‌دهد که آدم یک موجود شخصی است نه آدم نوعی.
بررسی نحوه تکامل خلقت انسان از خاک
اما مبحث سوم این است که حالا جمیع افراد روی زمین به آدم و حوّا(علیهما السلام) منتهی می‌شوند و آدم و حوّا هم از تراب‌اند، آیا مستقیماً خدا خاک را به صورت انسان درآورد؛ مجسمه‌ای ساخت در آنها روح دمید، این‌‌چنین است یا همان کاری را که خداوند با یک قطره آب، در رَحِم می‌کند با همان کار، مقداری خاک را با آب ممزوج کرد، طین درست شد بعد حمأ مسنون شد، بعد صلصال کالفخار شد و امثال‌ذلک، به تدریج این مراتب طی شد تا لایق شد برای دریافت روح، همان طوری که یک قطره آب، وقتی مراحل را طی کرد [و] آماده شد برای دریافت روح و جنین شد، آن‌گاه خدا ﴿ثم سّواه﴾3 امثال‌ذلک در بیرون رَحِم هم وقتی شرایط کمال حاصل شد و این شیء متطوّر، آمادهٴ دریافت روح انسانی شد خدا در آن روح افاضه کرده است، آیا دفعتاً بود یا تدریجاً?


ناسازگاری طفره با اصول مسلم عقلی
از قرآن کریم فعلاً آیه‌ای که یکی از این دو نظر را به صورت باز تبیین بکند در نظر نیست، حالا یا تعرّض نفرموده یا ما به آن دسترسی پیدا نکردیم که دوّمی شاید اُولیٰ باشد. ولی آنچه مسلّم است این است که طفره، محال است؛ چیزی که برخلاف عقل است هرگز دین او را نمی‌پذیرد. طفره، محال است طیّ درجات از مرحلهٴ نخست تا مرحلهٴ عالیه لازم است؛ منتها طیّ درجات یا براساس جریان عادی و درازمدت است یا براساس خرق عادت و کوتاه‌مدت و سریع انجام می‌گیرد. اگر با سرعت، انجام گرفت می‌شود معجزه و خرق عادت، اگر در درازمدت، انجام گرفت، می‌شود عادت [و] آن فاصلهٴ بین مبدأ و منتهیٰ حتماً باید طیّ بشود.
فرق طفره با معجزه
بیان‌ذلک این است که اگر تراب بخواهد به مقام انسانیّت برسد [و] انسان بشود، ممکن نیست این موجودی که بخواهد انسان بشود، قبل از طیّ مراحل گیاهی و مراحل حیوانی و مراحل ضعیف انسانی، به انسانِ عاقلِ بالغ برسد، این ممکن نیست. چون بین آن تراب و انسانیّت، درجات وجودی فاصله است، این یک مقدمه و چون درجات، فاصله است اگر شیئی از آن مرحلهٴ نخست دفعتاً بدون طیّ این مراحل در این منتها سردربیاورد این می‌شود طفره، طفره که محال است به همین معناست که جمع بین نقیضین است. یک طفره به معنای جهش و سرعت است که آن محال نیست، طفره به این معنا که مبدأ «الف» باشد، منتها «باء» باشد، بین «الف» و «باء» هم بُعدی، یک درجه وجودی فاصله باشد، شیئی که در مبدأ یعنی «الف» به سر می‌برد بدون طیّ این مراحل، در «باء» ظهور پیدا کند، این می‌شود طفره و محال، چرا محال است؟ برای اینکه چون بین این مبدأ و منتها فاصله است [و] این بُعد، این فاصله، این درجات باید طی بشود حالا یا در کوتاه مدّت به سرعت یا در درازمدت به تدریج و کُندی. اگر شیئی با حفظ اینکه بین مبدأ و منتها فاصله است، بدون طیّ این فاصله همین که در مبدأ است، سر از منتها دربیاورد یعنی بین «الف» و «باء» هم فاصله هست هم فاصله نیست. این است که در کتابهای عقلی می‌گویند «والضرورة قد قضت ببطلان الطفرة والتداخل» طفره، محال است سرّش این است. الآن اگر کسی در شرق است بخواهد به غرب برود، این فاصله را یا روی زمین یا بالای زمین یا زیرزمین به یکی از طُرُق سه‌گانه باید طی بکند حالا یا به تندی طی می‌کند یا به کُندی، بالأخره این فاصله را باید طی بکند، به یکی از این راهها. اگر کسی در شرق است بدون طیّ این فاصله به احد انحا، دفعتاً سر از غرب دربیاورد یعنی بین شرق و غرب هم فاصله هست، هم فاصله نیست، این است که محال است. براساس این برهان عقلی که می‌گوید طفره محال است، می‌شود گفت که موجودی بخواهد یک قطره آب باشد دفعتاً بشود انسان، این مستحیل است. موجودی یک مُشت خاک باشد دفعتاً بشود انسان، این مستحیل است حتماً این مراحل را طی می‌کند، حالا یا به نحو عادی طی می‌کند نُه ماهه طی می‌کند در رَحِم یا به نحو غیرعادی طی می‌کند، نُه لحظه یا یک لحظه طی می‌کند، این درجات را باید طی کند. همان طوری که طیّ زمان ممکن است، طیّ زمین ممکن است، طیّ درجات وجودی هم ممکن است. در جریان عصای موسی(علیه السلام) که مار شده است یک چوب بخواهد حیوان بشود، باید درجاتی را طی کند یعنی بالأخره باید گیاه بشود، مراحل گیاهی را طی بکند، نطفه بشود، بعد کم‌کم بشود حیوان. یک چوب ممکن است بشود یک مار، برای اینکه همین چوب اگر بپوسد و خاک بشود و زیر بوتهٴ گیاهی قرار بگیرد و با آمدن باران، این خاکها جذب بدنهٴ آن گیاه بشود و جزء آن گیاه بشود و عصارهٴ آن گیاه را یک مار صحرایی ارتزاق بکند، از همان جا نطفه‌ای خلق بشود، این می‌تواند در آینده بشود یک بچه مار. یک تکّه چوب می‌تواند مار بشود؛ اما این‌‌چنین نیست که دو، دوتا بشود پنج‌تا بعد از صد سال یا صد میلیون سال این‌‌چنین نیست. محالهای عقلی زمان و مکان برای آنها تفاوت نمی‌کند، امور عادی البته شرایط مادی دارد، این شرایط مادی گاهی تند است گاهی کند. یک درخت پژمرده در طیّ گذشت پنج، شش ماه می‌تواند میوه بدهد؛ اما دفعتاً میوه بدهد، این می‌شود معجزه یعنی آن راه شش‌ماهه را یک لحظه طی می‌کند، نه اینکه راه را طی نکند.
محال بودن طفره عقلی و ممکن بودن معجزه
بنابراین آنچه را که عقلاً ممکن است؛ منتها زمان می‌خواهد، معجزه و کرامت می‌تواند در کوتاه‌ترین مدت به عنوان خرق عادت انجام بدهد، این محال نیست؛ اما آن فاصله باید طی بشود. گرچه در قرآن کریم آیه‌ای که فعلاً بشود به آ‌ن استدلال کرد آدم(سلام الله علیه) همان طوری که یک قطره آب در رَحِم با حفظ مراتب، انسان می‌شود او هم در بیرون رَحِم با حفظ مراتب به انسانیت رسید یا نه، روشن نیست؛ اما خیلی از این مراحل ابتدایی را ذکر فرمود که تراب بود، بعد طین بود، بعد حمأ مسنون بود، اینها را ذکر فرمود. آنچه مسلّم است این است که این درجات را آدم طی کرد، حالا یا به سرعت طی کرد یا در درازمدت، طبق عادت. یا عادت بود یا خرق عادت بود می‌شود معجزه؛ اما خرق قانون عقل نبود، طفره نبود این هم مبحث سوم.
بیان معنای «از جمادی مردم و نامی شدم...»
مبحث چهارم اینکه آنها که اهل سیر و سلوک‌اند می‌گویند ما مرحله‌ای را پشت سر گذاشتیم به نام جماد، از جمادی مُردیم بعد نامی شدیم، از نامی مُردیم حیوان شدیم، از حیوانیت مُردیم آدم شدیم و چه هراسی داریم که از آدمیت هم ترقّی بکنیم، این به آن معنا نیست که جماد، غذای گیاه است این درختها و این گیاهان و این سبزیها خاک می‌خورند و رشد می‌کنند و آن جماد، به صورت نبات درمی‌آید، آن وقت آن نبات را، آن گیاهان را حیوان، ارتزاق می‌کند مثل گوسفند و این گیاه، غذای حیوان می‌شود بعد حیوان را انسان می‌خورد و گوشت گوسفند غذای انسان قرار می‌گیرد و این حیوان شده انسان، این معنای تکامل نیست. برای اینکه اولاً حیوان، گیاه نمی‌خورد همین که این علف را بُریدند یا او با دندانش قطع کرد دیگر گیاه نیست، دیگر نامی نیست، دیگر نبات نیست [بلکه] جماد است و همین که گوسفندی را ذبح کرده‌اند، دیگر حیوان نیست، جماد است. انسان که در کنار سفره نشسته است قدری آب هست، قدری نان هست، قدری سبزی هست، قدری گوشت، همه‌شان جمادند، این‌چنین نیست که انسان، حیوان بخورد که یا حیوان، نبات بخورد که، همه جماد مصرف می‌کنند.
اینکه آن آقایان می‌گویند انسان، اول جماد بود یا ما جماد بودیم بعد نامی شدیم، از نما رشد کردیم به حیوانیت رسیدیم، از حیوانیت سر بیرون آوردیم و پشت سر گذاشتیم حیوانیت را [و] انسان شدیم، بخشی از آنها مربوط به داخلهٴ ساختمان وجودی خود انسان است. انسان قبلاً خاک بود و مانند آن، بعد به صورت نطفه درآمد که در رَحِم رشد می‌کند حدّ نباتی دارد. بعد وقتی روح به او دمید، می‌شود این حیوانٌ بالفعل، وقتی به دنیا می‌آید انسانٌ بالقوه، حیوانٌ بالفعل و حیوانٌ بالقوه، البته اینهایی که به دنیا می‌آیند اول، تقریباً نامی بالفعل‌اند و حیوان بالقوه. کم‌کم حیوان بالفعل می‌شوند و بعضی در این حیوان بالفعل می‌مانند و همان انسانیت بالقوه را دارا هستند، بعضیها نه؛ از حیوان بالفعل به انسان بالفعل می‌رسند و از انسان بالفعل هم امید اینکه ترقّی بکنند [را] دارند.
انسان، در این مراحل یکی پس از دیگری این مراتب را طی می‌کند. بعضیها هم در آن دوران نوظهوری‌شان، نوجوانی‌شان، اینها نامی بالفعل‌اند و حیوان بالقوه. اینها مثل درخت‌اند؛ خوب تغذیه می‌کنند، خوب خرامان حرکت می‌کنند، خوب لباس دربر می‌کنند همین، درکی به آن صورت ندارند. بعضیها نه، درک دارند، عواطف دارند، تخیّل و اوهام دارند اینها حیوان بالفعل‌اند و انسان بالقوه. اگر در همین حد، ماندند تا آخر عمر، حیوان بالفعل‌اند و انسان بالقوه این قوّه را مستترتر کردند و اگر از این مرحله، رشد کردند شدند انسان بالفعل و مَلَک بالقوه. از این مرحله که بازتر شدند، می‌شوند مَلَک بالفعل. این معنا که انسان، مراحلی را یکی پس از دیگری طی می‌کند، ناظر به مسئله تنازع بقا نیست و همچنین ناظر به آن‌ مسئله‌ای نیست که در رَحِم هست، آن تکامل نیست آنچه به عهده خود انسان است، انسان خود را شناخت این یا در مرحله نموّ زندگی می‌کند، مثل آنهایی که فقط کارشان این است که خوب بپوشند، خوب بخورند، خوب بنوشند، بخرامند و خرامان خرامان حرکت بکنند. این «نامٍ بالفعل و حیوان بالقوه»، عاطفه‌ای داشته باشد و با پدر و مادر رابطه داشته باشد، با برادرها رابطه خوبی داشته باشد، این‌‌چنین نیست این فقط خودش را می‌خواهد، می‌خواهد بخرامد خلاصه. این «نامٍ بالفعل و حیوان بالقوه» اگر نه، از این مرحله بالاتر آمد، عاطفه‌ای در او پیدا شد مِهر مادری پیدا شد مادری و فرزندی و برادری، این‌‌گونه که در حیوانات هم هست این «حیوانٌ بالفعل». اگر در حدّی شد که مثلاً مالی به او دادند، خیانت نکرد امین بود، این «حیوانٌ بالفعل» هنوز انسان نشد، چون انسانیّت سطحش خیلی بالاست. اگر کسی در امانت خیانت نکرد این را نمی‌گویند انسان، این تازه حیوانِ خوبی است، نه حیوانی که حیوان ساهل باشد یا ناهق. حیوان خوب، حیوان تربیت شده‌ای است که در امانت، خیانت نمی‌کند، حیوان خوب حیوانی است که از حوزهٴ مسئولیتش دفاع می‌کند شما ببینید ظواهر آیات قرآن کریم و همچنین نصوص دینی دیگر؛ این کَلب معلَّم را به عظمت می‌ستاید. می‌فرماید دسترنج کلب معلَّم، حلال است یعنی صید کلب معلَّم، حلال است. اگر یک شکارچی این کلب معلَّم را اغرا کرد به «بسم الله الرحمن الرحیم» این سگ شکاری تربیت‌شده رفت صیدی را گرفت و خفه‌اش کرد، آن حلال است شرعاً، دیگر سربریدن لازم نیست. البته آنجایی که این سگ شکاری دهن زد باید آنجا را شست، طهارت ندارد ولی حلیّت دارد ﴿فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ﴾ چه کلب و چه سایر جوارح. خب، دسترنج یک سگ تربیت شده، حلال است. این سگ در عین حال که این سینهٴ سخت کوه را طی کرده است، خودش گرسنه است و گوشت کَبک هم لذیذ است، امانت را حفظ می‌کند [و] نمی‌خورد. این را به نزد شکارچی می‌آورد شکارچی از آن کبک استفاده می‌کند، استخوان را به این سگ می‌دهد، این هم قانع است. اگر کسی در امانت، خیانت نکرد حیوانِ خوبی است و اگر کسی از حوزهٴ مسئولیتش دفاع کرد، می‌گویند یک حیوان تربیت شده است. مرغ خانگی قبل از اینکه مادر بشود احساس مسئولیت ندارد؛ اما همین که چندتا تخم‌مرغ را زیر پرش گذاشتند و این جوجه درآورد و مادر شد، همین مرغ خانگی که اعضای منزل را می‌دید فرار می‌کرد، الآن اعضای منزل او را دیدند می‌بینند آن دارد حمله می‌کند که از این بچه‌ها حمایت بکند. این است که اگر کسی از زیردستانش حمایت نکرد، از حیوان پست‌تر است، اگر کسی در امانت، خیانت کرد از حیوان پست‌تر است.
این مرحله، مرحلهٴ حیوانیت کامله است. انسانیت یک حساب دیگری دارد، کم‌اند. کسی که آن اوج انسانیت را درک بکنند، خیلیها انسان بالقوه‌اند. آن بزرگوار که می‌گوید من حیوانیّت را پشت‌سر گذاشتم و انسان شده‌ام، آن که اهل سیر و سلوک است، اهل صوم و صلات است، اهل تهجّد است، اهل مناجات شعبانیه است، این مزهٴ انسانیت را می‌چشد که این معارف، در سطح حیوانات نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی