display result search
منو
رزق مخصوص در ماه محرم، جلسه نهم

رزق مخصوص در ماه محرم، جلسه نهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 51 دقیقه مدت قطعه
  • 259 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «رزق مخصوص در ماه محرم»، جلسه نهم، سال 1398

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏»(نساء/64). خدای متعال پیامبر گرامی اسلام را فرستادند برای این که از ما دستگیری و ما را راهبری کنند. همراهی با حضرت به معنای این هست که وجود مقدس نبی اکرم بار ما را به دوش می گیرند و می خواهند ما را به سمت خدای متعال حرکت بدهند. منتها در این سیر به طرف خدای متعال سختی ها و مشکلاتی وجود دارد، و موانع و حجاب هایی هست که باید کنار برود.
حضرت آمده اند تا دست ما را بگیرند و از این حجابها و موانع عبور بدهند. طبیعتاً سختی کار روی دوش پیامبر گرامی اسلام است که می خواهند ما را عبور بدهند، منتها ما هم اگر کنار حضرت قرار گرفتیم این دشواری های راه شامل ما هم می شود و ما هم شاید شامل یک عسرت ها و رنجها و سختیهایی بشویم.
یک عده ای هستند که در کنار حضرت قرار می گیرند و این سختی های راه را تحمل می کنند، اینها با حضرت سیر کرده و حضرت آنها را به مقصد می رساند. ایشان بار آنها را برمی دارد، خودشان را هم همراه می کند و از موانع عبور می دهد تا اینکه به مقصد برسند. یک عده دیگری هستند که به تعبیر قرآن از غافله جا می مانند و مخلف اند، مخلف یعنی حضرت دارند به سمت خدا حرکت کرده و غافله را به سمت او می برند، خیلی هم معطل ما نمی شوند و یک جایی اگر ما نتوانستیم خودمان را همراه کنیم ما را از غافله خیر جا می گذارند، اینها می شوند مخلف. مخلف آنهایی هستند که همراه حضرت حرکت نمی کنند و از غافله خیر جا گذاشته می شوند، مثل آنهایی که در عاشورا جا ماندند. حضرت عاشورا را پیش بردند اما یک عده ای مخلف و جا مانده هستند، حضرت اینها را جا گذاشتند و رفتند.
یک بیان نورانی خداوند در سوره فتح دارد. در این سوره مبارکه صحبت از این است که وجود مقدس نبی اکرم پیروز می شوند و یک فتحی خدای متعال برای حضرت می کند. این فتح معنایش صرفا غلبه ظاهری نیست مثل اینکه حضرت در جنگ ها پیروز شوند، بلکه مسئله این است که حضرت می خواستند شیطان را جا بگذارند و مومنین را به مقصد برسانند؛ خدای متعال هم یک فتحی برای حضرت می کند که مومنین به مقصد برسند. در واقع ایشان می خواستند صف مومنین را از صف منافقین و کفار جدا کنند و خدای متعال هم برای ایشان یک فتحی می کند و این اتفاق می افتد.
«إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِینا»(فتح/1)، چندین ثمره خدای متعال برای این فتح ذکر می کند، یکی از ثمرات پاک شدن امت حضرت است. بعد در ذیل این سوره خدای متعال می فرماید همه جنود و لشکر آسمان و زمین در اختیار خداست و با این لشکر خدای متعال برای پیامبرش فتح درست می کند. مومنین به جنات می رسند و منافقین و کفار هم جهنمی می شوند، این فتح خدا برای حضرت است. در پایان سوره هم خداوند دوباره از این فتح صحبت می کند و می فرماید که کفار نمی خواهند وجود مقدس نبی اکرم پیروز بشوند، ولی خدای متعال این پیامبر را پیروز می کند.
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون‏»(توبه/33) خدای متعال این پیامبر را فرستاده اراده اش هم این است که این پیامبر را غالب کند. این فتحی هم که اول سوره از آن صحبت می شود همین است. خدای متعال با یک فتح مبین این پیامبر را بر همه رقبا غالب می کند، یک عده ای هم در این فتح بهره مند می شوند و غنایم این فتح را می برند. آنها چه کسانی هستند؟ در آیه آخر خدای متعال خصوصیات آنها را بیان می کند و می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم‏»(فتح/29)، کسانی که در این مسیر فتح کنار حضرت بودند در فراز و فرودها و سختی ها از حضرت جدا نشدند.
منظور از جاماندگان
پس این مسیری که حضرت انتخاب کردند و باری که به دوش گرفتند، با پیروزی به مقصد می رسد. یک عده ای همراهان حضرت اند، آنها کسانی هستند که غنیمت و پیروزی این فتح را می برند. غنیمت این فتح هم، هم غلبه معنوی است و هم غلبه ظاهری. این یک عده ای هستند که با حضرت بیعت می کنند تا در همه سختی ها و هر کجا و هر صحنه ای که پیش آمد، چه بفهمند سِرّ راه را چه نفهمند، با ایشان در این راه همراه بشوند. بعد در همین سوره از یک جمع دیگری خدای متعال صحبت می کند که به تعبیر قرآن مخلفون و جا مانده ها هستند. حضرت وقتی دارند به سمت مقصد حرکت می کنند امت را هم با خودشان می برند تا به مقصد برسانند، اما یک عده ای جا می مانند. این جا مانده ها چه کسانی هستند؟
خدای متعال اوصافشان را ذکر می کند، بعد هم یک راه برای عبور از این زمین خوردگی و جاماندگی بهشان نشان می دهد. خدای متعال اینها را اینطور معرفی می کند: «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ»(فتح/11)، یک عده ای که جا مانده اند به محضر شما می آیند و این جاماندگی را توجیه می کنند.
«سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ» به حسب ظاهر آیه ناظر به داستان صلح حدیبیه است. سال ششم هجری حضرت فرمودند که می خواهیم برای زیارت به مکه برویم، با خودتان قربانی بردارید ولی سلاح جنگی برندارید چون به قصد زیارت می رویم. در نقل این است که خود حضرت هم پنجاه شتر برای قربانی برداشتند. خودشان راه افتادند و اهل مدینه و مردمی که دور و بر مدینه بودند را هم دعوت کردند. حضرت یک قراری با مردم دور و بر مدینه داشتند که در سختی ها و جنگ ها اینها در کنار حضرت بایستند.
حضرت راه افتادند و اهل مدینه هم که مجموعا 1500 نفر می شدند آمدند، ولی آنهایی که اطراف مدینه بودند با حضرت نیامدند که به این ها مخلف می گویند. علت اصلی نیامدن را هم قرآن بیان می کند و می فرماید: اینهایی که نیامدند سخن اصلی شان این بود: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْلِیهِمْ أَبَداً»(فتح/12) آنها گمان می کردند که این پیامبر دیگر برنمی گردد! با خودشان محاسبه می کردند و می گفتند: در جنگ احد قریش آمدند و در خود مدینه مسلمان ها را شکست دادند، درحالی که مسلمانان هم مسلح بودند و هم در شهر خودشان بودید. حالا پیامبر یک عده ای را برداشته و در دهان شیر می رود! مکه سرزمین قریش است و در آن اقوامی است که با قریش قرارداد دارند که از او دفاع کنند. آنها محاسبه کردند و تلقی شان این بود این پیامبر و این مومنینی که راه افتادند، احدی شان زنده برنمی گردند و پیامبر خدا دارد اینها را در مسیر قتل عام می برد و همه شان را به کشتن می دهد.
ولی پیامبر گرامی اسلام فرمودند: می خواهیم برویم، من در رویای صادقه دیدم که ما می رویم و موفق می شویم و مناسک و اعمال را انجام می دهیم. پس آنچه پیامبر از آن خبر می دهد رؤیاست و وحی در بیداری نیست، البته در نظر مومن در وحی پیامبر خدا فرقی بین بیداری و رویا نیست.
بنابراین حضرت فرمودند: من یک رویای صادقه ای دیدم و در خواب به من وعده داده شده که ما به سلامت به مکه می رویم و در آنجا مناسک مان را انجام می دهیم و برمی گردیم. پس مردم مدینه و اطراف آن را دعوت کردن که شما با من بیایید که برویم مکه و مناسک آن را انجام بدهیم. اما مردمان اطراف مدینه تلقی شان این بود که العیاذ بالله پیامبر خواب نما شده است! یک خواب دیده و یک جمعیت را دارد با خودش می برد و به کشتن می دهد. اینها را کجا می بری؟! شما در شهر خودتان نتوانستید مسلح مقابل آنها بایستید، چطور یک جمعیتی را برداشتی و در محل اقتدار قریش در شهر مکه می بری، آن هم در ایامی که تمام هوادارانشان هم در شهر مکه و اطراف مکه هستند؟ آیا می خواهید در شهری است که هنوز در اختیار بت پرستان است، بروید و طواف کرده و مناسک انجام بدهید، هرگز به شما اجازه این کار را نمی دهند!
با این حال حضرت جمعیت را با خودشان بردند و جمعیت هم به هزار و پانصد نفر می رسید. از یک مسیر مخفی اینها را تا نزدیکی های مکه بردند و در یک منطقه ای به نام حدیبیه توقف کردند. بعد فرستاده ای را فرستادند که برود در مکه و به قریش خبر بدهد که ما برای جنگ نیامدیم و آمدیم مناسک انجام بدهیم، بیت الله است و همه می آیند، ما هم می خواهیم بیاییم و اعمال خودمان را انجام بدهیم. قریش این فرستاده حضرت را برای مدتی توقیف کردند. خبر که به حضرت رسید ایشان به مردم فرمودند: آماده جنگ بشوید چرا که این ها نمی گذارند ما با آرامش و صلح وارد مکه بشویم. بعد هم اینها را جمع کردند و ازشان بیعتی گرفتند که معروف به بیعت رضوان است. زیر درختی جمع شدند و بیعت کردند که ما تا پای خونمان ایستادیم.
این جمعیتی که آمدند سلاح جنگی هم ندارند و حالا در نزدیکی سنگرهای مستحکم دشمن حضرت به اینها می فرماید: قریش اجازه نمی دهد که ما با صلح و آرامش وارد مکه بشویم پس با آنها وارد جنگ می شویم، بعد هم با اینها بیعت کردند که تا پای خون کنار حضرت می ایستند. آنقدر این بیعت جدی است که خدای متعال اعلام رضایت از این ها کرده است. خدای متعال می فرماید: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»(فتح/18)، خدای متعال از این مومنینی که در آن موطن خاص و زیر آن درخت در مکان حدیبیه با شما بیعت کردند راضی شد.
عنایت می کنید که پیامبر می خواهد چه کار کند؟! پیامبر خدا می خواهد مردم را از دنیایشان هجرت بدهد و به یک مقامی برساند که مقام رضوان است. «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ»، این کار حضرت است. آنهایی که همراهان حضرت هستند، حضرت اینها را عبور می دهد و به این مقام رضوان می رساند.
برای حضرت خیلی واضح بود که امسال نمی شود بروند مکه و اعمال انجام بدهند، لذا وقتی هم به حضرت گفتند: چرا پذیرفتید و صلح کردید، مگر شما قول نداده بودید که ما می رویم مکه و اعمال انجام می دهیم و فاتح برمی گردیم، این چه ذلتی است پذیرفتید، حضرت در پاسخ فرمودند: من که نگفته بودم امسال می رویم و اعمال انجام می دهیم! یعنی حضرت طرح خودشان را هم مخفی می کنند، برای ایشان واضح است که امسال سال صلح حدیبیه است و سال بعد می روند و مناسک را انجام می دهند، سال هشتم هم مکه فتح می شود و قلعه های قریش فرو می ریزد، ولی طرح را در میان نمی گذارند که ما چه کار می خواهیم بکنیم. ایشان به مردم می گویند که می خواهیم برویم برای حج، پس سلاح جنگی برندارید. بعد اینها را آوردند نزدیکی مکه و ازشان بیعت می گیرند که این بیعت به بیعت رضوان معروف شد.
حضرت این کار را می کنند و همراهان به اینجا می رسند. ولی این همراهی ایمان به رسول خدا می خواهد. اگر مومن به حضرت نباشد می گوید معلوم نیست حضرت دارد چه کار می کند! مخلفون همین را می گفتند و اشکالشان اینجا بود که ایمان به حضرت نداشتد. آنها به این ایمان نداشتند که این رسول و فرستاده خداست، به دستور خدا قدم برمیدارد و تا آخر راه را می بیند که دارد چه کار می کند.
خاصیت همراهی با امام
همراهی حضرت ایمان بالله و الرسول را می خواهد. وقتی خدا می فرماید پا در یک میدانی بگذارید تا آخر کار را دیده، وقتی حضرت ما را می برد در یک میدان تا آخر مسیر را دیده و ما را وسط راه که زمین نمی گذارد! آنهایی که ایمان داشتند راه افتادند، بعد هم آمدند در حدیبیه و با حضرت بیعت کردند، آنقدر این بیعت مستحکم بود که خدای متعال چند تا خاصیت برایش ذکر می کند، یکی این که «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» خدای متعال از اینها راضی شد و به مقام رضوان رسیدند، البته یک قیدی به آن می زند و می فرماید: «فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِم«(فتح/18)‏، خدای متعال فهمید که اینها واقعا با دل آمده اند و به شما ایمان دارند.
اگر انسان بخواهد کنار حضرت بایستد و تا آخر استقامت کند یک سرمایه بزرگی می خواهد که این سرمایه را خدا به اینها داد «فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ‏»، خدای متعال سکینه و آرامش را که یک مقامی از مقامات ایمان هست بر قلب اینها نازل کرد طوری که وسط دشمن آرام آرام بودند. این خاصیت همراهی با حضرت است. اگر کنار حضرت ایستادیم حضرت ما را تا مقام رضوان می برند و وسط بلا و سختی، آرامش بر ما نازل شده و اضطراب برداشته می شود به گونه ای که در کمال امنیت کنار حضرت هستیم. البته حقیقت سکینه و آرامش بر قلب حضرت نازل می شود، ولی آنهایی هم که کنار حضرت هستند از این آرامش برخوردار می شوند.
سومین خاصیت این است «وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیبا«(فتح/18)، پاداش این بیعت رضوان، یک پیروزی در دسترس و نزدیک است. این پیروزی چیست؟ احتمال دارد فتح مکه باشد که دو سال بعد اتفاق افتاد و بساط قریش جمع می شود، ولی مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی می گویند این فتح و پیروزی همین صلح حدیبیه است. پس حضرت اینها را آوردند و صحنه را طوری چینش کردند که نوبت به بیعت رضوان رسید و مردم آمدند و با حضرت بیعت کردند که تا پای جان می ایستند، حضرت هم به خاطر این، آنها را به مقصد رساند و به آنها رضوان و سکینه و فتح داد.
فتح این است که وقتی قریش متوجه شدند که این جمعیت با تمام وجود ایستادند، حاضر شدند که پای مذاکره بیایند، پس با حضرت یک صلح نامه ای نوشته شد که فوق العاده عجیب و غریب است و اصلا مسیر حرکت دنیای اسلام را تغییر داده است. این صلح نامه مفاد فوق العاده ای دارد که البته منافقین زیر بار آن نرفتند. به وسیله همین صلح نامه بود که مومنین در سال بعد به مکه رفته و سه روز مکه در اختیار اینها بود. اما بعد مشرکین مکه به مفاد این قرارداد عمل نکردند و حضرت در سال هشتم، لشکر برداشتند و مکه را بدون خونریزی و جنگ فتح کردند که این خیلی فوق العاده است، لذا مرحوم علامه طباطبایی در المیزان تاکید کرده اند بر این که این فتح مبین همان صلح حدیبیه است.پس مومنین در این همراهی هم به ایمان و رضوان رسیدند، هم آرامش در کنار حضرت بر آنها نازل شد و هم به یک فتح در دسترس و یک پیروزی نقد نقد رسیدند.
یکی از نکاتی که قرآن بیان می کند و خیلی عجیب است این تعبیر قرآن است، می فرماید: «لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبار»(فتح/22)، اگر قریش و هم پیمانانشان با شما جمعیت اندک و بدون سلاح درگیر می شدند، حتما شکست می خوردند و فرار می کردند، «ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیرا» هیچ پشتیبانی هم نبود که آنها را کمک کند و هیچ ولی ای نبود که دست آنها را بگیرد. نکته این آیه این است، می فرماید: وقتی ما به یک نقطه ای می رسیم که با حضرت بیعت می کنیم، این بیعت نقطه فتح است. وقتی ما حاضر می شویم که تا پای جانمان کنار حضرت بایستیم این نقطه فتح و پیروزی است که شکست در آن نیست. اگر اینها با شما می جنگیدند هم حتما شکست می خوردند، ولو جمعیت شما اندک بود، اما خدای متعال نگذاشت جنگ به پا بشود و بدون جنگ شما را پیروز کرده و یک فتح قریبی در اختیار شما قرار داد.
علت جا ماندن بعضی از همراهی رسول خدا
بعد که این مومنین برگشتند و به مدینه آمدند، مخلفون و جا مانده ها هم آمدند. این افراد جامانده یک محاسباتی برای خودشان کردند و برای همین در مقابل حضرت جا ماندند. نقطه اصلی جاماندگی همین دستگاه محاسباتی است. خودشان نشستند و مقابل حضرت چرتکه انداختند! حضرت می گویند راه بیفتید تا با هم برویم و مناسک حج انجام بدهیم، اما اینها می گویند این شدنی نیست و اینطوری کسی به مدینه برنمی گردد بلکه همه از دم تیغ می گذرند و یک شکست فاحش برایشان رقم می خورد «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْلِیهِمْ أَبَداً». آنها این دستگاه محاسباتی را کنار حضرت درست کردند چون باور نداشتند که نبی اکرم متصل به حضرت حق و علم بی منتهای الهی است. رسول اکرم مأموریت دارد، او که مومنین و همراهان خودش را در کام شیطان نمی برد بلکه حتما آنها را به مقصد می رساند.
مخلفون این ایمان را نداشتند و دستگاه محاسباتی آنها ایشان را از حضرت جدا کرد. حضرت هم جایشان گذاشت اما چه کسی ضرر کرد؟ پیامبر این مردم را از مدینه برداشت و به یک سفر برد، خاصیت این سفر هم رضوان، مقام سکینه و فتح قریب بود. پس یعنی همراهان با حضرت به پیروزی دست یافتند که این پیروزی هم باطنی است و هم ظاهری، اینهایی هم که نیامدمند مخلف اند.
حالا این مخلفین به محضر رسول خدا آمدند و دو مطلب را به حضرت عرض کردند. یک مطلب این است که اعتذار می کنند و عذر می آورند که چرا ما نیامدیم. آنهایی که هنوز به مرحله رشد نرسیده بودند و نتوانسته بودند با شما همراهی بکنند که قرآن ازشان تعبیر به اعرابی می کند، نزد پیغمبر آمده و می گویند: «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا»(فتح/11) ما نگران مالمان و نگران زن و بچه مان بودیم، اینها ما را مشغول کردند و نگذاشتند ما با شما همراه باشیم. بعد هم از حضرت تقاضا می کنند که «فَاسْتَغْفِرْ لَنا»، شما برای ما استغفار کن که خدای متعال ما را ببخشد. این یک نکته بسیار مهمی است که اگر کسی تخلف کرد و از رسول خدا جا ماند، تنها راه همین است که هم خودش استغفار کند و هم رسول خدا برایش استغفار کند، چون با استغفار خودش کار حل نمی شود.
پیامبر خدا یک صحنه ای را درست کردند، یک عده ای را با خودشان بردند و جریان صلح حدیبیه را راه انداختند. حالا من که جا مانده ام اگر بیایم و استغفار کنم که چیزی درست نمی شود! پیامبر باید برای من یک برنامه ریزی ای بکنند مثل همان برنامه ریزی ای که برای این 1500 نفر کردند. یعنی برای من هم یک طرحی بریزند تا من هم برسم، این همان استغفار رسول خداست. استغفار رسول فقط لفظ نیست، کما این که استغفار ما هم لفظ نیست.
حقیقت استغفار کردن ما و نبی اکرم صل الله علیه و آله
در حدیث نورانی آمده که شخصی در محضر امیرالمومنین عرض کرد: استغفرالله، حضرت فرمود: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ أَ تَدْرِی مَا الِاسْتِغْفَارُ الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّیِّینَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَان»(1)‏، چه می گویی؟! مادرت به عزایت بنشیند! استغفار سخن اهل علیین است و شش معنا دارد: ندامت از گذشته، عزم نسبت به ترک گناه در آینده، تدارک حقوق الله، تدارک حقوق مردم، همینطوری که لذت از گناه بردی سختی عبادت را به خودت بچشانی، اگر یک روز برای نماز صبح خواب ماندی لااقل نافله شبت را کنارش غذا کن و یک سختی ای روی دوش خودت بگذار، اگر یک روز نماز صبحت قضا شد یک شب تا صبح نخواب و به خودت بیداری بده. ششمین معنا هم این است «أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِی نَبَتَ عَلَى السُّحْت فَتُذِیبَهُ بِالْأَحْزَانِ»‏ آن گوشتهایی که از لذت حرام و مال حرام روییده را با غصه آب کنید، طوری که پوست به استخوان بچسبد و گوشت نو بروید.
استغفار که لفظ نیست! استغفار رسول خدا هم همینطور است، وقتی حضرت برای ما استغفار می کنند «جاؤُکَ‏ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ‏ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»(نساء/64)، این استغفار که فقط لفظ نیست! آدم جا مانده باید بیاید تا پیامبر خدا برایش استغفار کند و تنها راه تدارک هم همین است.
در سوره مبارکه نور خدای متعال می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏»(نور/62)، مومنین آنهایی هستند که خدا و رسول را باور داشته و دلبسته ایشان هستند، «وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعلَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» و وقتی با حضرت بر سر یک کار مهم اجتماعی اجماع کردند، اگر یک مشکل برایشان پیش آمد نمی روند مگر این که پیامبر به آنها اجازه بدهد. بعد خداوند به حضرت یک نکته ای را می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ»، اینهایی که وقتی مشکل برایشان پیش می آید، می آیند اجازه می گیرند، پس اگر اجازه دادید می روند وگرنه با این که مشکل دارند نمی روند و صفشان را جدا نمی کنند، «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».
به تعبیر دیگر اذن این دسته صوری نیست و واقعا اجازه می گیرند. نزد پیامبر می آید و می گوید مشکل من این است، اگر حضرت صلاح دانستند و اجازه دادند، می رود و اگر اجازه ندادند نمی رود. پس یعنی حضرت مصلحت سنجی می کنند نه اینکه خودش مصلحت سنجی کند! بعد خدای متعال می فرماید: ای پیامبر، اگر آمدند و اجازه گرفتند لازم نیست شما اجازه بدهید، شما مصلحت سنجی کنید و ببنیید اگر این مومن برود به نفعش است یا اینکه بماند! اگر به نفعش است که برود، اجازه بده که برود، اما اگر می بینی اگر برود به زمین می خورد اجازه نده. «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»، حالا اگر اجازه دادی که برود باید بارش را بردارید. این آدمی که آمده بود در جنگ در کنار شما، حالا که برمی گردد از این صحنه محرم می شود، شما مصلحتش دانستی و اجازه دادی که برگردد ولی باید یک کاری برایش انجام بدهی و آن عقب ماندگیش را تدارک کنی.
خدای متعال می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاع‏»(نساء/64) ما پیامبر را نفرستادیم الا برای این که اطاعت بشود. طوع یعنی تبعیت از سر خشوع و محبت. پس سه چیز در طوع هست دنبال روی کردن همراه با خشوع و همراه با محبت.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏» ما پیامبر را نفرستادیم الا برای آنکه از او اطاعت شود که البته توفیق و اجازه این اطاعت را هم ما دادیم ، بعد می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیما» اگر به خودشان ظلم کردند و شما را اطاعت نکردند، حالا که محضر شما آمده و واقعا استغفار کردند، آن قسمتی از بار که خودشان باید بردارند را برداشتند، آن قسمتی هم که شما باید به دوش بکشید را شما به دوش کشیدید، پس حالا خدای متعال آنها را می بخشد و آن وقت توبه و رحمت الهی را دریافت می کنند. بنابراین ما باید دنبال حضرت حرکت کنیم و اگر یک جایی جا ماندیم باید توبه کنیم و رسول هم برای ما استغفار کند. استغفار ما به تنهایی کارگشا نیست، لذا استغفار رسول اکرم ما را به مقصد می رساند.
نفع و ضرر همه انسانها فقط به دست خدای متعال
علی ای حال این مخلفین و جامانده ها محضر رسول خدا آمده اند و به حضرت عرض می کنند که برای ما استغفار کنید. «سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا»(فتح/11) آنها اول که عذر می آورند و می گویند زن و بچه ما را مشغول کردند برای همین هم جا ماندیم. در مرحله دوم هم تقاضایشان این است که برای شما برایشان استغفار کنید.
خدای متعال اول می فرماید: «یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِم»‏ اینها بیخود می گویند، این ها اصلاً احساس نمی کنند جا مانده اند که حالا بیایند و استغفار از شما بخواهند! علت عدم همراهیشان هم این نبود که اینها گرفتار زن و بچه بودند، این را هم بیخود می گویند، بلکه علت همانی است که بعدا خدای متعال می فرماید، «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْلیهِمْ أَبَداً» دستگاه محاسباتی شان اینها را از شما جدا کرد. اینها گفتند حضرت دیگر برنمی گردند، برای چه ما برویم و خودمان را تلف کنیم؟! آنها ایمان به حضرت نداشتند و خیال می کردند حضرت دارد می رود که اینها را تلف کند! تلقی شان این بود حضرت دارد می رود تا خونهای ما را هدر بدهد!
بعد خدای متعال می فرماید: گیرم که شما درست بگویید و گرفتار زن و بچه بودید، این چه عذری است که شما می آورید؟! وقتی پیامبر خدا دارد شما را با خودش سیر می دهد هر عذری شما را از این پیامبر جدا کند عذر بیخودی است؛ اولا بیخود می گویید که نگرانی زن و بچه بودید و گرفتاری در کار نبود، ثانیا گیرم که این گرفتاری باشد این که عذر نیست!
«قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا»(فتح/11)، اگر خدای متعال بخواهد به شما نفع یا ضرری بزند چه کسی می تواند جلوی خدا را بگیرد؟! شما خیال می کنید مثلاً بمانید کنار زن و بچه تان خطر آنها را تهدید نمی کند و اگر بروید خطر اینها را تهدید می کند؟! خدای متعال اگر بخواهد آنها را حفظ کند شما هم نباشید آنها را حفظ می کند و اگر بخواهد خطری متوجه آنها کند شما باشید و نباشید خطر متوجه می شود، این چه توجیهی است!
حضرت دارند می روند به طرف کربلا، بعضی بهانه می آورند و می گویند من نگران زن و بچه ام هستم، مگر تو زن و بچه ات را حفظ میکنی؟! یعنی اگر تو زن و بچه ات را سپردی به خدای متعال خدا، او بلد نیست آنها را حفظ کند؟! در لحظه وداع وقتی دختر سیدالشهداء عرض کرد: آقا، در این بیابان و بین سی هزار دشمن ما را به چه کسی می سپاری، فرمود: من شما را به خدا می سپارم، به خدا توکل کنید.
آنجایی که تکلیف پیش می آید آدم باید توکل به خدا کند، مگر من زن و بچه ام را نگه می دارم که وقتی رفتم کنار و احیانا به شهادت رسیدم، این ها بیچاره شوند؟! «قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا» خدای متعال به خوبی می داند شما چه می کردید.
تفاوت مخلفین با منافقین
یک نکته ای را عرض کنم، پیداست این مخلفین، منافقین نیستند. یک منافقینی هستند که خرابکاری می کنند. وقتی هم که به آنها می گویند: بیایید تا نبی اکرم برای شما استغفار کند چرا که با استغفار حضرت موانع برداشته می شود، بیایید دوباره کنار حضرت قرار بگیرید و حضرت برایتان استغفار کنند تا به مقصد برسید، رویشان را بر می گردانند «وَ إِذا قِیلَ‏ لَهُمْ‏ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ‏ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ لَوَّوْا رُؤُسَهُم‏»(منفقون/5) و اصلاً به این معتقد نیستند که جا مانده اند که حالا بیایند و استغفار حضرت ضعف شان را جبران کند، «وَ رَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُون‏» پس با استکبار با نبی اکرم برخورد می کنند.
این مخلفون پیداست که منافق نیستند، آمدند و می گویند استغفار کن، قرآن هم می فرماید: اولا اینها بیخود می گویند، اینها می گویند که جا ماندند و ضرر کردند و واقعا می خواهند برگردند، اما هنوز اصلاح نشدند. اینها می بینند که شما برگشتید پس آمدند و می گویند: بیا برایمان استغفار کن، پس هم عذر بدتر از گناه می آورند و هم در این اعتذاری که می کنند و هم در طلب استغفارشان صادق نیستند. لذا بعد قرآن می فرماید: پیامبر ما، به این مخلفین اینطوری بگو، همیمنطوری نیست که وقتی کسی از پیامبر جا ماند، بیخودی بیاید و بگوید برایم استغفار کن و کار تمام بشود! خداوند می فرماید: «قُلْ لِلْمُخَلَّفینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولی‏ بَأْسٍ شَدیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُون‏»(فتح/16)، به این مخلفین بگو یک جنگ سنگینی پیش رو هست، شما بیاید و در این میدان شرکت بکنید، حالا یا آنها تسلیم می شوند یا وارد جنگ می شویم. مفسرین درباره مصداق این درگیری مختلف گفتند، بعضی گفتند مقصود جنگ احزاب است که جنگ بسیار بزرگی بود و بعد از صلح حدیبیه بلافاصله اتفاق افتاد، بعضی گفتند مقصود فتح مکه است، بعضی هم گفتند که جنگ حنین مراد است.
ایمان به خدا و پیامبر، اولین شرط همراهی ایشان
در هر صورت پیامبر به مخلفین می فرماید: اگر می خواهید به غافله برسید یک جنگ دیگر هست، اگر آمدید «فَإِنْ تُطیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَنا»(فتح/16)، اما اگر ایندفعه هم مثل دفعه قبل برگشتید و عذر آوردید «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً»، آن وقت خدای متعال شما را مبتلا به گرفتاری عظیمی می کند.
بنابراین حضرت آمدند تا ما را با خودشان ببرند و به مقصد برسانند. اصلا آمدند در دنیا برای این بار ما را بردارند و ما را برسانند. اگر وسط راه ماندیم و یا جا مانده بودیم با استغفارشان ما را می رسانند و تدارکی می کنند تا ما به مقصد برسیم. یک عده ای هستند که حضرت را باور نمی کنند، چون وقتی حضرت ما را می برد در طرح با مجهولات مان ما را امتحان می کند. اگر مسلمان ها مثل خود حضرت می دانستند که الان می رویم، بعد آنجا بیعت رضوان پیش می آید، بعد هم جنگ نمی شود و صلح می کنیم که رشد نمی کردند بلکه با خیال راحت می رفتند و می آمدند.
حضرت می دانند چه کار می کنند ولی با آنها طرح را در میان نمی گذارند. می گویند من در رویای صادقه دیدم که ما می خواهیم به مکه برویم و در آنجا اعمال حج انجام بدهیم، پس راه بیفتید تا برویم. خود حضرت می دانند امسال نیست بلکه سال هفتم است، لذا وقتی به ایشان می گویند: مگر شما نگفتید که ما به مکه رفته و آنجا اعمال انجام می دهیم، فرمودند: من که نگفتم امسال، می رویم حتما می رویم!
آنهایی که در این مجهولات، ایمان به حضرت دارند دستگاه محاسباتی خودشان را کنار می گذارند. خدای متعال به حضرت موسی وحی می کند که «أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُون‏»(شعراء/52)، شب دست بنی اسرائیل را بگیر و از مصر بیرون برو، اما بدان لشکر دشمن هم دنبال سرت می آید و رهایت نمی کند. آنهایی که ایمان به حضرت موسی دارند از شهر بیرون رفته و به طرف دریا می روند اما آن کسی که ایمان ندارد زمین گیر می شود.
اولین رکن همراهی این است که انسان ایمان به خدا و رسول داشته باشد. اگر ایمان به خدا و رسول داشت و همراه آنها شد حضرت او را به مقصد می برند. اگر هم جا ماند باید برگردد و استغفار کند، البته حضرت هم برای او استغفار می کنند تا او بتواند به غافله برسد.
در جنگ تبوک چند نفر مخلف و جا ماندند و با حضرت به جنگ نرفتند. خدای متعال داستان آنها را ذکر می کند و می فرمایند: اینها اینطوری توبه کردند برای همین ما هم به آنها رجوع کردیم. پس خدای متعال راه را نشان می دهد که مخلفی که از صف خود را از پیامبر خدا جدا کرده، آن کسی که از غافله امام حسین جا مانده، باید چه کار کند تا به غافله امام حسین برسد. همینطوری که نمی شود، آدم با دستگاه محاسباتی خودش از امام حسین جا مانده، بعد هم همینطوری بگوید یا سیدالشهداء برای من استغفار کن تا من برسم، اینطوری که نیست! یک اقداماتی باید اتفاق بیفتد، البته در دستگاه امام حسین کار آسان شده است، امثال بنده جزء مخلفین هستیم و من خودم را جزء مخلف ها می دانم. ما اگر در عالم میثاق زرنگ بودیم باید کنار حضرت به شهادت رسیده باشیم! در هر صورت سیدالشهداء کار را برای مخلفین آسان کردند.
حالا ان شاء الله داستان جنگ تبوک را عرض می کنم تا ببینید آن مخلف ها چطوری بارشان بسته شد، همراهان سیدالشهداء و کسانی که در غافله سیدالشهداء حرکت می کنند و حتی مخلفین این کاروان هم با شفاعت سیدالشهداء کار برایشان آسان شده است.
پس اینطور نیست که آدم دستگاه محاسباتی خودش را وسط بگذارد و بعد محاسبه کند، اگر اینکار را کرد مخلف می شود و جا می ماند. باید به حضرت ایمان داشته باشی و وقتی می گویند بیا، «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا» باید کوچ کنی و همه چیز را زمین بگذاری، نباید بنشینی و دستگاه محاسباتیت را وسط بگذاری و چرتکه بیاندازی که آقا من قرض دارم، این حرفها نیست! وقتی امام دارند می روند به طرف شهادت و در معرض خطر هستند من باید همه چیز را رها کنم و بیایم دنبال امام، بقیه اش با امام است.
مخلف ها عمدتا علت تخلفشان عدم ایمان بالله و رسول است. ایمان ندارد به سیدالشهداء چرا که اگر ایشان را باور داشته و تعلق و محبت به ایشان داشت حتما دنبال حضرت حرکت می کرد، البته مخلفون دستگاه سیدالشهداء کارشان یک مقداری آسان تر است.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 51:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی