display result search
منو
تفسیر آیات 20 تا 40 سوره مرسلات

تفسیر آیات 20 تا 40 سوره مرسلات

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 55 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 40 سوره مرسلات"
- قرآن با برهان و جدال احسن دلیل حقانیت معاد را ذکر می‌کند؛
- جدال بودن یا برهان بودن به این است که آن مقدمه‌ای که در قیاس ماخوذ است با کدام صبغه اخذ بشود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿اَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (20) فَجَعَلْناهُ فی‌ قَرارٍ مَکینٍ (21) اِلی‌ قَدَرٍ مَعْلُومٍ (22) فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ (23) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (24) اَ لَمْ نَجْعَلِ الْاَرْضَ کِفاتاً (25) اَحْیاءً وَ اَمْواتاً (26) وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ وَ اَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً (27) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (28) انْطَلِقُوا اِلی‌ ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (29) انْطَلِقُوا اِلی‌ ظِلٍّ ذی ثَلاثِ شُعَبٍ (30) لا ظَلیلٍ وَ لا یُغْنی‌ مِنَ اللَّهَبِ (31) اِنَّها تَرْمی‌ بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ (32) کَاَنَّهُ جِمالَتٌ صُفْرٌ (33) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (34) هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ (35) وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ (36) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (37) هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْاَوَّلینَ (38) فَاِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکیدُونِ (39) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ (40) ﴾.

سوره مبارکه «مرسلات» که در مکه نازل شد بخش مهم آن درباره اثبات معاد است و تبیین جریان معاد است. عده‌ای که منکر معادند، [قرآن] با برهان و جدال احسن دلیل حقانیت معاد را ذکر می‌کند، آنها که باورمند هستند متّقین‌اند در بخش پایانی این سوره به عنوان ﴿اِنَّ الْمُتَّقینَ فی‌ ظِلالٍ وَ عُیُونٍ﴾[1] پاداش حسنه اینها را ذکر می‌کند. بعد از سوگند‌های یاد شده که در چند بخش آن سوگند بیان شد سوگند یاد می‌کند که معاد حق است. برای اینکه از برهان تهی نباشد از ﴿اَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ و مانند آن شروع می‌کند، این گرچه برهان و حکمت است ولی از نظر قرآن کریم جدال احسن است. در سوره «نحل» و امثال «نحل» فرمود که ﴿ادْعُ اِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ﴾[2] این سه روش محاوره را در گفتگوی با مردم فراموش نکن برای یک عده برهان برای یک عده جدال احسن برای یک عده موعظه. در احتجاجات مرحوم طبرسی هست که از امام (سلام‌الله‌علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی که دستور حکمت و جدال داد به این دستورها عمل شد یا نه؟ فرمود آری! پیغمبر در بخشی از آیات طبق دستور الهی با حکمت سخن گفت، در بخشی دیگر با جدال.[3]

جدال اگر ـ معاذالله ـ در صدد اثبات یک امر باطل یا ابطال یک امر حق باشد این همان مراء منفی و جدال محرَّم است اما اگر حق را با صبغه مقبولیت او بیان کنند این می‌شود جدال احسن. استدلال حضرت که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جدال احسن کرد، در بخش پایانی سوره مبارکه «یس» است فرمود خدا که فرمود: ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ﴾ پیغمبر به دستور خدا در آیات پایانی سوره مبارکه «یس» جدال کرد و آن جدال این بود که کسی گفت: ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾[4] اگر خدای سبحان در جواب بفرماید خدا چون قادر مطلق است می‌تواند این مرده را زنده کند این می‌شود برهان؛ اما اگر کسی بگوید شما که باور دارید قبول دارید که این قبلاً هیچ نبود و خدا این را موجود کرد اگر از این مقدمه که مقبولیت طرف محور استدلال قرار بگیرد می‌شود جدال. جدال حسن آن است که مقدمات قیاس از آن صبغه که طرف قبول دارد شروع بشود می‌شود جدال؛ اگر کسی با یک مسلمان دارد بحث می‌کند و از آیات قرآن کمک بگیرد درست است که برهان است اما از آن جهت که مخاطب باورمند است قرآن را قبول دارد و به قرآن اعتقاد دارد از آیات قرآن برای او شاهد بیاورد می‌شود جدال. حضرت فرمود بخش پایانی سوره مبارکه «یس» جدال است. اگر کسی بگوید ﴿مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ﴾ کسی در پاسخ بگوید خدا قادر مطلق است و می‌تواند این برهان است اما اگر کسی بگوید نه، آنکه اول هیچ چیزی نبود خلق کرد شما که قبول دارید؛ شما که باور دارید انسان چیزی نبود ﴿هَلْ اَتَی عَلَی الْاِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[5] همان خدا انسانی که هیچ نبود او را ایجاد کرد الآن که همه چیزش موجود است منتها پراکنده است ﴿قُلْ یُحْییهَا الَّذی اَنْشَاَها اَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[6] حضرت فرمود بخش پایانی سوره «یس» جدال احسن است. پس اینکه در قرآن فرمود: ﴿ادْعُ اِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ﴾ این است. در این بخش‌های سوره «مرسلات» بخشی هم جدال است فرمود شما که ﴿لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾[7] [8] که قبول دارید. آن ملحدی که باور ندارد خدا آفریدگار است برای او برهان اقامه می‌کند مثل: ﴿اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‌ءٍ اَمْ هُمُ الْخالِقُونَ﴾[9] یا انسان مثل علف خودرو است خودش پیدا شده یا مثل او، او را آفریده؛ نه اولی درست است نه دومی پس خالقی دارد این برهان است ﴿اَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‌ءٍ﴾ یعنی فعل بی‌فاعل است معلول بی‌علت است حادث بدون آفریدگار است، این شدنی نیست؛ یا نه، مثل خود اینها خالق اینهاست خود اینها هم به هر حال علت می‌خواهد. این آیه برهان است. اما در این بخش که برای معاد استدلال می‌کنند نه برای مبدا، برای کسانی که ﴿لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾ برای او می‌شود جدال احسن؛ لذا برابر احتجاجات طبرسی ذات اقدس الهی که فرمود ﴿ادْعُ اِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾، یک؛ ﴿وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ اخلاقیات و حقوق و اینهاست، دو؛ ﴿وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ﴾، این سه. این بخشی که الآن داریم می‌خوانیم جدال است؛ شما که قبول دارید خالق آسمان و زمین خداست، قبول دارید که خالق انسان خداست معاد که چیز مهمی نیست. خدایی که انسان اصلاً نبود ﴿هَلْ اَتَی عَلَی الْاِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ او را آفرید الآن که همه چیزش موجود است روح که از بین نرفته بدن هم که متفرق شده ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ لذا این بخش می‌شود جدال احسن.

﴿اَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ مگر باور ندارید از یک آب بی‌ارزش گندیده خلق شدید، این در بخش پایانی سوره مبارکه «قیامة» گذشت که ﴿اَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنی‌﴾[10] که آنجا گذشت؛ بعد هم فرمود حسابتان جمع باشد پدر کاره‌ای نیست مادر کاره‌ای نیست چه اینکه در همان سوره مبارکه «واقعه» فرمود کشاورز کاره‌ای نیست اینها اسبابی هستند که حرکت و جابجایی ماده را تا حدودی به عهده دارند اما آنکه حیات‌بخش است که اینها نیستند. در بخش کشاورزی فرمود از کشاورز چه ساخته است؟ این بذر را از انبار به مزرعه می‌آورد همین! اینکه کشاورزی نیست اینکه زرع نیست این حرث است ﴿اَ فَرَاَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ اَ اَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[11] ببینید کاملاً سؤال و جواب فرق کرده است. فرمود کار کشاورز حرث است نه زرع ﴿اَ فَرَاَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ اَ اَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ شما کارتان حرث است یعنی این گندم را جابجا می‌کنید؛ اما کار ما زرع است زرع این است که مرده را روح می‌دهیم، این گندم بیجان را زنده می‌کنیم هم ریشه به آن می‌دهیم برود درون خاک، هم خوشه به آن می‌دهیم بیاید بیرون خاک، این می‌شود زرع، ما می‌شویم زارع؛ ﴿اَ اَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ ما زارع هستیم. در همان سوره راجع به خلقت انسان چه می‌گوید؟ می‌گوید کار پدر امناء است؛ امناء یعنی «نقل المنی من موضع الی موضع» همین! ﴿اَ فَرَاَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَاَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ اَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ این که مرده را زنده می‌کند خداست، کار پدر امناء است «نقل المنی من موضع الی موضع آخر». فرمود مگر برای شما ثابت نشد؟ مگر شما این را قبول نکرید؟ خدایی که همه این کارها را کرد و شما قبول دارید دوباره مرده را زنده می‌کند این مشکلی ندارد. ﴿اَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ ما خالقیم پدر مُمنی است. ﴿فَجَعَلْناهُ فی‌ قَرارٍ مَکینٍ﴾ زهدان مادر هم آماده است که این امانت را بپروراند ما هم تنظیم کردیم، چه موقع این نطفه علقه می‌شود چه موقع مضغه می‌شود چه موقع جنین می‌شود چه موقع عظام می‌شود چه موقع ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ می‌شود، چه موقع تحوّلی دیگر در او ایجاد می‌کنیم ﴿اَنشَاْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾[12] اینها کار ماست. پس کار پدر امناء است، یک؛‌اندازه‌ای که چند ماه بماند و چند ماه شیر بخورد که ﴿وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً﴾، [13] دو؛ همه این کار را ما کردیم ﴿فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾؛ ما مهندس خوبی هستیم‌اندازه‌گیر خوبی هستیم قدر و قَدَر خوبی به دست ماست؛ آن وقت شما چه مشکلی دارید که دوباره ما اینها را زنده بکنیم.

پس ﴿اَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهینٍ﴾ برای یک عده برهان است برای یک عده جدال احسن. جدال بودن یا برهان بودن به این است که آن مقدمه‌ای که در قیاس ماخوذ است با کدام صبغه اخذ بشود؟ همین معنا اگر نسبت به ملحد باشد می‌شود برهان، همین معنا نسبت به مشرک باشد می‌شود جدال؛ برای اینکه مشرک قبول دارد که ﴿لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّه﴾ قبول دارد آن مقدمه‌ای که مقبول طرف است اگر محور استدلال قرار بگیرد می‌شود جدال احسن اگر مقبول او نیست ولی معقول هست می‌شود برهان. فرمود ﴿اِلی‌ قَدَرٍ مَعْلُومٍ ٭ فَقَدَرْنا فَنِعْمَ الْقادِرُونَ﴾ ما تمام این اعضا و جوارح را از یک تکه آب درست کردیم؛ چشم درست کردیم که با بیانات نورانی حضرت امیر با آن هفت پرده و مانند آن دارد می‌بیند که محیر العقول است،[14] («اعْجَبُوا لِهَذَا الْاِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْم‌.) گوش درست کردیم قلب درست کردیم اعضا و جوارح درست کردیم همه را از آب درست کردیم و تازه اینها زمینه است برای ﴿اَنشَاْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ که ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾. پس ما هم‌اندازه‌گیر خوبی هستیم هم قَدَری داریم هم قدرتی داریم ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ وای به حال کسی که صحنه قیامت را تکذیب کند!

بعد برهان بیرون از انسان، می‌فرماید نظم جهان را شما می‌بینید: ﴿اَ لَمْ نَجْعَلِ الْاَرْضَ کِفاتاً﴾ ما این زمین را کفات و وسیله ضمّ و ضمیمه کردن و جمع کردن کردیم؛ تا زنده‌اید روی زمین هستید وقتی مُردید درون زمین هستید. این «کَفت» یعنی ضمّ یعنی شما را جمع می‌کند، زنده هستید روی زمین، مرده هستید درون زمین؛ پس زمین «کَفت» یعنی ضمّ یعنی جمع دارد «کِفات و کفت» به این معناست؛ [15] ﴿اَ لَمْ نَجْعَلِ الْاَرْضَ کِفاتاً ٭ اَحْیاءً﴾؛ روی زمین هستید ﴿وَ اَمْواتاً﴾؛ زیر زمین هستید ﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ﴾؛ ما کوه‌های بلندی روی این زمین گذاشتیم که روی این گسل‌ها را مهار کند زلزله‌ای نیاید آرامش داشته باشد؛ «راسیه» کوهی را می‌گویند که جلوی اضطراب را می‌گیرد. در بیانات نورانی حضرت امیر در خطبه اول نهج البلاغه است که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ اَرْضِهِ»[16] «مَیدان» یعنی اضطراب، «مَادَ» یعنی «اضطَرَبَ»؛ جلوی مَیدان، نوسان، اضطراب کره زمین را با این میخ‌ها و با این سنگ‌ها گرفته. «وَتَّدَ»؛ یعنی میخکوب کرد، «صخور» هم که جمع صخر و صخره و سنگ بزرگ است. با این سنگ‌های بزرگ زمین را میخکوب کرده که بیخود نلرزد «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ»؛ یعنی نوسان زمین را، این کار خداست درباره زمین که بتوانید روی آن زندگی کنید. ﴿وَ جَعَلْنا فیها رَواسِیَ شامِخاتٍ﴾، همین کوه‌های سر به فلک کشیده تمام تگرگ‌ها و برف‌ها و باران‌ها را در خود ذخیره می‌کند در جان خود در باطن خود در دل خود جا می‌دهد از دامن آن چشمه و چاه در می‌آید که مشکل آشامیدنی شما و مزرعه و سایر نیازهای آبی شما را حل بکند، این شما را سیراب می‌کند وگرنه اگر کسی نباشد این آب‌ها می‌رود زیر زمین هدر می‌رود. اینها کاملاً سینه را سپر کردند که تمام این برکات الهی را بگیرند و ذخیره کنند و از دامنشان به شما چشمه بدهند این کار کوه‌هاست. فرمود این کار را کردیم ﴿وَ اَسْقَیْناکُمْ ماءً فُراتاً﴾ فُرات یعنی آب خالص و خوب. ما این کار را کردیم وای به حال کسی که قیامت را تکذیب کند و در قیامت ما به اینها چه می‌گوییم؟ می‌گوییم حالا هر طرف می‌خواهید بروید بروید شما که با برهان عقلی با برهان نقلی با معجزات با آیات انبیا و اولیا و اهل بیت (علیهم‌السّلام) گفتیم چیزی را باور نکردید حالا هر طرف می‌خواهید بروید عذاب است.

﴿انْطَلِقُوا اِلی‌ ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ﴾؛ هر کسی به سراغ عملش می‌رود آنچه را که شما ساختید بروید همان‌جا. انسان شب و روز دارد می‌سازد یا چاه می‌سازد یا قصر می‌سازد یا جای ویل می‌سازد یا جای نیل، این کار شماست. آن وقت حتی به شما اجازه عذرخواهی هم نمی‌دهند. فرمود انسانی که تبهکار است اگر عذرخواهی بکند یک مقدار از نظر روانی سبک می‌شود فرمود: ﴿وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾؛ گاهی می‌بینید باب افتعال، مطاوعه «فَعَلَ» است می‌گوید ما این کار را کردیم «فَعَلتُهُ فَافتَعَلَ»؛ گاهی «فَعَلَ» مطاوعه «افتَعَلَ» است مثل «اعتَذَرتُ فعَذَرَ»؛ یعنی من عذرخواهی کردم او قبول کرد، نمی‌گویند «عَذَرَ فَاعتَذَرَ»، می‌گویند «اعتَذَرَ فَعَذَرَ»؛ این شخص اعتذار کرد او هم عذر را پذیرفت که اگر سایر افعال آن باب افتعال می‌شود مفاعله «فَعَلَ»، در خصوص باب اعتذار و امثال اعتذار این ثلاثی مجرد، مطاوعه آن ثلاثی مزید است؛ یعنی «اعتَذَرتُ فَعَذَرَ»؛ یعنی من عذر آوردم او هم عذر را قبول کرد. فرمود کسی به اینها اجازه عذرخواهی نمی‌دهد تا یک مقدار از نظر روانی سبک بشوند این چنین نیست؛ بروید به همان طرفی که ساختید ﴿انْطَلِقُوا اِلی‌ ما کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ﴾ و مانند آن؛ آنجا کجاست؟ چه چیزی ساختید برای خودتان؟ خدا نکند ما برویم و آنجا را ببینیم آدم از اسرار آنجا باخبر باشد بد نیست؛ ولی در جهنم چه خبر است؟ موادّش را از چه جایی می‌آورند؟ اینکه «لست ادری»؛ اما «این قَدَر هست که بانگ جَرسی می‌آید»؛[17] این را صریحاً در قرآن فرمود: ﴿وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[18] دیگر این گونه از آیات ندارد که ما از جنگل هیزم می‌آوریم؛ فرمود خود آدم رومیزی‌گیر و زیرمیزگیر و اختلاسی و نجومی خودش گُر می‌گیرد خودش هیزم جهنم است؛ حالا هیزم هم بیاورند و اینها هیچ استبعادی ندارد ما چه خبر داریم از آنجا؟ اما این قدر هست که فرمود خود ظالم گُر می‌گیرد. «حَطَب» یعنی هیزم؛ ما از جای دیگر هیزم نمی‌آوریم طبق این آیه. ما یک قَسط داریم که ظلم و جور است یعنی سهم دیگری را می‌برد یک قِسط داریم که سهم دیگری را می‌دهد این قِسط به مُقسِط می‌رسد که ﴿اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾،[19] ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[20] می‌رسد آن قَسط می‌شود «قاسط و مارق و ناکث» که در برابر امام زمانش می‌ایستد. این کسی که قاسط است یعنی قَسط دارد یعنی سهم دیگری را می‌برد. آن‌که قِسط دارد سهم دیگری را می‌دهد آن‌که قَسط دارد سهم دیگری را می‌برد ﴿وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ هیزم جهنم همین شخص است که گُر می‌گیرد؛ حالا اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی هیزم شد این چه راهی برای نجات دارد؟ هیزم یک وقت می‌سوزد تمام می‌شود خاکستر می‌شود ذغال می‌شود؛ اما این ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی‌﴾ راهی برای سوخت و سوز ندارد، تمام شدنی نیست.

بنابراین فرمود حالا آنجا که ساختید بروید آنجا که ساختید چیست؟ جهنمی است که دودش و شعله آن هم مرتفع است مثل کوه است، هم مانند شترهای زردرنگ است که ﴿جِمالَتٌ صُفْرٌ﴾؛ یعنی شترهای زردموی، این رنگش است آن قَدرش است. این شعله‌هایی که از این جهنم برمی‌آید این به‌اندازه کوه است رنگش هم مثل «جماله صُفر» است فرمود: ﴿تَرْمی‌ بِشَرَرٍ کَالْقَصْرِ﴾؛ به‌اندازه این برج‌ها شراره دارند، ﴿کَاَنَّهُ جِمالَتٌ﴾؛ شترهایی هستند که اصفر هستند زردرنگ هستند که «صُفر» جمع «اصفر» است. ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾.

حالا اینها برای اینکه یک مقدار آرام بشوند به اینها فرصت عذرخواهی داده می‌شود؟ می‌گوید نه ما همه فرصت‌ها را در دنیا به آنها دادیم. ﴿هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ﴾ می‌خواهند حرف بزنند ولی دهن بسته است ﴿الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی‌ اَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا اَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ﴾[21] ببینید از این لطیف‌تر ممکن نیست. فرمود دهن که بسته است، بر فرض هم دهن حرف بزند شهادت می‌دهد دست شهادت می‌دهد ﴿تُکَلِّمُنا اَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ﴾ این کسی که رومیزی گرفته با دست گرفته است، ولی قرآن می‌گوید دست بیچاره گناه نکرد، دست شهادت می‌دهد؛ چون اگر گناه برای دست باشد و دست دارد حرف می‌زند باید بگوید اقرار می‌کند. سخن از «تُقِرّ ُالایدی» نیست سخن از «تشهد الایدی» است؛ معلوم می‌شود دست چیزی دیگر است. وقتی خود گناهکار حرف می‌زند می‌گویند اقرار کرد، وقتی دیگری علیه او حرف می‌زند می‌گوید شهادت داد. تعبیر قرآن این است که دست شهادت می‌دهد نه اقرار کند؛ چشمی که نامحرم را دید شهادت می‌دهد نه اقرار کند، تمام کارها برای نفس است. اگر این چشم گناه می‌کرد که باید می‌فرمود اقرار می‌کند. حالا دهن بسته است حالا آن روزی هم که دهن باز است چون موقف‌ها فرق می‌کند، همه موقف‌ها که دهن بسته نیست در بعضی از مواقف بسته است. آنجا که ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ﴾[22] چیست؟ همین زبان فحش گفت همین زبان بد گفت همین زبان اهانت کرد. این زبان را می‌گوید شهادت می‌دهد معلوم می‌شود تمام کار برای این روح خبیث است که روح می‌تواند طیّب باشد، با همین زبان دروغ گفت حالا که زبان دارد حرف می‌زند قرآن می‌فرماید این زبان دارد شهادت می‌دهد؛ معلوم می‌شود کار برای زبان نیست اگر کار برای زبان بود که می‌فرمود اقرار کرد. ﴿تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ﴾؛ همه مواقف ﴿نَخْتِمُ عَلَی اَفْوَاهِهِمْ﴾ نیست در بعضی از موقف این طور است در بعضی از موقف آن طور است در بعضی از موقف شهادت است سؤال است جواب است و مانند آن.

فرمود شما همه فرصت‌ها را از دست دادید حالا چرا می‌خواهید عذرخواهی بکنید؟ ما برایتان همه آیات را گفتیم همه مواعظ را گفتیم؛ این همه رنج‌ها را انبیا و اولیا تحمل کردند برای اینکه شما را هدایت کنند ولی گوش ندادید. صریحاً گفتید: ﴿سَواءٌ عَلَیْنا اَ وَعَظْتَ اَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظین‌﴾[23] صریح گفتید یا نگفتید؟! گفتید برای ما فرق نمی‌کند چه بگویید چه نگویید شما بودید به انبیایتان گفتید چه بگویید چه نگویید ما باور نداریم الآن چه می‌خواهید بگویید؟ ﴿هذَا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ ٭ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾؛ ما اذن اعتذار نمی‌دهیم تا عذرپذیر باشیم «عاذرٌ من اعتذر» اینکه در الفیه آمده معلوم می‌شود که «اعتَذَرَ» زمینه قبول عذر است؛ آن وقت آن «عَذَرَ»، «زیدٌ عاذر من اعتَذَر». آن «عَذَرَ» و «عاذر» مطاوع «اعتَذَرَ» است فرمود کسی اجازه اعتذار نمی‌دهد تا دیگری عذرش را قبول بکند. ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ ٭ هذا یَوْمُ الْفَصْلِ﴾ جدا شد؛ در دنیا با هم بودید اما الآن مرزها مشخص شد. ﴿جَمَعْناکُمْ وَ الْاَوَّلینَ ٭ فَاِنْ کانَ لَکُمْ کَیْدٌ فَکیدُونِ﴾ حالا اگر نقشه‌ای و حیله‌ای دارید انجام بدهید، کاری از دست شما ساخته نیست ﴿وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ﴾ همه این ادله چه آن بخشی که به حکمت برمی‌گردد چه آن بخشی که به جدال احسن برمی‌گردد در بخش‌های سُوَری نظیر سوره «قیامة» و سوره «نحل» و سایر سور مشخص شد. بخش پایانی مربوط به مردان متّقی باورمند است.
[1] مرسلات/سوره77، آیه41.
[2] نحل/سوره16، آیه125.
[3] الإحتجاج، الطبرسی، أبو منصور، ج1، ص21.
[4] یس/سوره36، آیه87.
[5] انسان/سوره76، آیه1.
[6] یس/سوره36، آیه79.
[7] لقمان/سوره31، آیه75.
[8] زمر/سوره39، آیه38.
[9] طور/سوره52، آیه35.
[10] قیامه/سوره75، آیه37.
[11] واقعه/سوره56، آیه63 و 64.
[12] مؤمنون/سوره23، آیه14.
[13] احقاف/سوره46، آیه15.
[14] نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص319.
[15] لسان العرب، ابن منظور، ج1، ص79.
[16] نهج البلاغة، الدشتی، محمد، ج1، ص2.
[17] اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[18] جن/سوره72، آیه15.
[19] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[20] حدید/سوره57، آیه25.
[21] یس/سوره36، آیه65.
[22] نور/سوره24، آیه24.
[23] شعراء/سوره26، آیه136.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی