display result search
منو
تفسیر آیات 13 تا 15 سوره حُجرات

تفسیر آیات 13 تا 15 سوره حُجرات

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 133 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 15 سوره حُجرات"
- انسان از چه چیزی خلق شد؟ چطور خلق شد؟ و چطور ادامه پیدا می‌کند؟
- قرآن، جهانی حرف می‌زند و جهانی تعلیم می‌کند؛
- معیار تقواست که امر آسمانی و قلبی است.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‌ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (13) قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‌ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (14) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (15﴾
قرآن کریم داعیهٴ سه بخش داشت و دارد که ملاحظه فرمودید؛ هم بخش ملّی و محلّی که در حوزه مسلمان‌هاست، هم بخش منطقه‌ای که در حوزه موحّدان اعم از مسلمان‌ها و یهودی‌ها و مسیحی‌ها و مانند آن است و هم حوزه بین‌المللی که اعم از مسلمان و کافر است. قرآن کریم برای هدایت این سه حوزه ناچار است که یک سلسله قوانین اساسی را ارائه کند و آن قوانین اساسی این است که از یک طرف باید عالم را طرزی معرفی کند که برای هر بشری ـ اعم از مسلمان و کافر ـ قابل بهره‌برداری باشد و از طرف دیگر انسان را با یک سلسله اصول جهانی آشنا کرده باشد، اعم از مسلمان و کافر، تا اینها بتوانند با هم هماهنگ باشند و زندگی کنند. اگر ساختار انسان طوری باشد که فقط ملّی و محلّی یا منطقه‌ای باشد، چنین انسانی نمی‌تواند بین‌المللی زندگی کند; یعنی سازمان‌های بین‌المللی و نهادهای بین‌المللی داشته باشد، حقوق بشر داشته باشد یا سازمان بین‌الملل داشته باشد. اگر جوامع بشری یک سلسله مشترکات کلی نداشته باشند، برای اینها نمی‌شود حقوق بشر درست کرد. قرآن کریم دو کار کرد: یکی توسعه دعوت خود به این سه منطقه است؛ لذا درباره منطقه سوم آیات فراوانی است؛ نظیر اینکه ﴿ذِکْری‌ لِلْبَشَرِ﴾[1] است، ﴿نَذیراً لِلْبَشَرِ﴾[2] است و ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾[3] است؛ یعنی قرآن یک پیام جهانی دارد. کار دیگر قرآن هم تبیین ساختار خلقت انسان است که انسان از چه چیزی خلق شد؟ چطور خلق شد؟ و چطور ادامه پیدا می‌کند؟نهادهای بین‌المللی از دو جهت حرفی برای گفتن ندارند: یکی اینکه قانونشان قانون بشری است نه الهی، دیگر اینکه انسان‌شناس نیستند. مستحضرید یک قانون که باید اجرا شود، سه مرحله دارد؛ مرحله ضعیف و اجرایی آن همین مصوبات قانونی است که عملیاتی است؛ نظیر قوانینی که مجلس شورای اسلامی در ایران یا مجالس کشورهای دیگر تصویب می‌کنند؛ اینها هیچ نیازی به قانون دیگر ندارند، فقط به یک آیین‌نامه و بخش‌های اجرایی احتیاج دارند، اینها عملیاتی است. مستند قوانینی که مجلس‌ها تصویب می‌کنند، قانون اساسی است که آن کشورها دارند؛ هر کشوری برای خود یک قانون اساسی دارد. برخی از اصول قانون اساسی مشترک بین همه کشورهاست؛ مثل اصل آزادی، اصل استقلال، اصل عزّت، اصل کرامت، اصل مواسات، اصل مساوات، اصل امنیت، اصل فضای زیست، عدم دخالت در کشورهای دیگر و سایر اصولی از این قبیل. کلید همه این اصول در قانون اساسی مسئله عدل است که باید عادلانه باشد؛ یعنی هیچ اصلی از اصول نباید بر خلاف عدل باشد، تا این‌جا مشترک بین همه ماها ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ است؛ اما تمام اختلاف از این به بعد است، عدل ـ این کلمه سه حرفی ـ یعنی «وَضْعُ کُلِّ شَی‌ءٍ فی مَوْضِعِه»؛[4] یعنی هر چیزی جای خود باشد. ما موحّدان می‌گوییم جای اشیا را اشیاآفرین مشخص می‌کند، جای اشخاص را اشخاص‌آفرین مشخص می‌کند و آن خداست؛ اما نظام استکباری می‌گوید جای اشیا را ما خودمان معیّن می‌کنیم و جای اشخاص را هم ما خودمان معیّن می‌کنیم؛ این بیان دو اشکال دارد: یکی اینکه اینها جهان را نمی‌شناسند، انسان را نمی‌شناسند، نه جهان را آفریدند، نه انسان را آفریدند، از آنها خبر ندارند؛ دیگر اینکه چون آگاه نیستند، برابر میل و اراده خود قانون تصویب می‌کنند. اینکه می‌بینید یک روز گروهی را تروریست می‌دانند، یک روز تروریست خوب و یک روز تروریست بد می‌گویند، یک روز منافقان را جزء تروریست می‌دانند و یک روز اینها را از لیست تروریست خارج می‌کنند؛ یعنی تعیین جای اشیا به دست ماست؛ منتها حالا اینها نمی‌گویند: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾؛[5] ولی روح آن همین ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾ است! کسی که جای اشیا را معیّن می‌کند، جای اشخاص را معیّن می‌کند و قانون جهانی را در سازمان ملل ارائه می‌کند، غیر از داعیهٴ ربوبیّت که چیز دیگری نیست! اینها ممکن است حرف از مسیحیت بزنند؛ اما مسیحی حرف می‌زنند و مشرکانه عمل می‌کنند! اگر کسی مسیحی است و واقعاً قبول دارد، باید ببیند که «الله» جای اشیا را چطور مشخص کرده است. بنابراین این دو مشکل اساسی در نهادها و سازمان‌ها و حقوق بشر هست، حقوق بشر را غیر از بشرآفرین کس دیگری نمی‌تواند تهیه کند؛ اما قرآن آمده این دو کار را کرده: از یک طرف فرمود ما سه منطقه را پوشش می‌دهیم، از طرفی هم برای منطقه سوم که منطقه جهانی است که فرمود این جهان‌شمول است: ﴿ذِکْری‌ لِلْبَشَرِ﴾ است، ﴿نَذیراً لِلْبَشَرِ﴾ است و ﴿لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾ است، برای این راه‌کار نشان داد، فرمود ما بشر را از این امور خلق کردیم، شما با چه اصولی می‌خواهید برای بشر قانون تهیه کنید؟ بخواهید زبان را معیار قرار بدهید که مختلف است، نژاد را معیار قرار بدهید که مختلف است، عادات و آداب و سنن را معیار قرار بدهید که مختلف است؛ چیزی که مختلف نیست، آسمانی است نه زمینی که آن هم در دست شما نیست. ذات أقدس الهی بشر را با آن چهره آسمانی‌اش آفرید و معرفی کرد، فرمود این بشر می‌تواند نهاد بین‌المللی داشته باشد، حقوق بین‌الملل داشته باشد و جهانی باشد. اگر قرآن می‌گوید: ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی‌ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾،[6] چون بشر را منهای وطن و زبان و زمان می‌شناسد و معرفی می‌کند. آن مشترکات بشر، روح اوست نه بدن او! بدن مشترک محلّی و ملّی دارد؛ یک زبانی دارد، یک قبیله‌ای دارد، یک «شَعب»ی دارد، یک «بَطن»ی دارد، «حی»‌ای[7] دارد، یک قومی دارد و مانند اینها، اینها که نمی‌تواند جهانی باشد! اینهایی هم که داعی حقوق بشر دارند و سازمان ملل دارند، اینها به حسب ظاهر جهانی حرف می‌زنند؛ اما آمریکایی فکر می‌کنند، جهانی حرف می‌زنند؛ انگلیسی فکر می‌کنند، برای اینکه این جهان را نمی‌شناسد! آن جامعیّتی که در بین همه افراد جهان است را نمی‌شناسد؛ اما قرآن، جهانی حرف می‌زند و جهانی تعلیم می‌کند، می‌فرماید: ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ شما مشترکات فراوانی از نظر روح دارید، بدن‌ها مختلف است: ﴿إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی‌ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾،[8] اینها هیچ معیار نیست، اینها شناسنامه است؛ شناسنامه یا سفید است یا رنگین، اما «الله» است، کرامت الهی و تقوای الهی است، اینها آسمانی است، اینها مشترک است و قوانین هم باید بر اساس این اصول مشترک باشد، پس اگر در سوره «فرقان» دارد: ﴿تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی‌ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً﴾ یا در آیات دیگر دارد: ﴿ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری‌ لِلْبَشَرِ﴾ که برای بشریّت ما پیام آوردیم، بعد از تبیین خلقت بشر است که جهت مشترک او زمینی نیست. ما آسمانی حرف می‌زنیم و رهبران ما هم آسمانی فکر می‌کنند، شما آسمانی حرف می‌زنید و زمینی فکر می‌کنید! می‌گویید جهان‌شمول یا حقوق بشر، یعنی بدون دخالت شرق و غرب! می‌بینید که جهانی حرف زدن و آمریکایی فکر کردن، یا جهانی حرف زدن و انگلیسی فکر کردن، هماهنگ نیست. ما می‌گوییم: ﴿إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی﴾، بعد می‌گوییم تمام این اختلاف‌ها فقط در حدّ شناسنامه است؛ شناسنامه بعضی رنگین است، بعضی سفید است و بعضی سبز است، این کاغذها رنگین باشد که دخیل در حقیقت انسان نیست: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ﴾.[9] ما اول آمدیم مشکل زن و مرد را حل کردیم؛ در هیچ‌جا نگفتیم که زن‌ها این‌چنین هستند و مردها آن‌چنان می‌باشند؛ البته تغایر صنفی هست؛ یعنی مردها هم با هم تغایر دارند، زن‌ها هم با هم تغایر دارند، مردها با زن‌ها هم تغایر دارند؛ اصل چهارم این است که تمام این تغایرها تغایر صنفی است، نه تغایر نوعی. این «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»[10] هم برای مردهاست در سنجش «بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»، هم درباره زن‌هاست درباره سنجش «بَعْضَهُنَّ بِبَعْضٍ»، هم درباره مردان و زنان است درباره سنجش «بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»، همه این سه اصل را اصل چهارم رهبری می‌کند که این تغایر، تغایر صنفی است نه تغایر نوعی؛ اگر چنین است آن وقت قانون می‌تواند چه برای مرد و چه برای زن جهانی باشد، تغایر صنفی هم سر جای خود محفوظ است. هم «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة» ساختار خود را دارد و هم تغایر، تغایر صنفی است. در هیچ‌جا نفرمود ما زن را از فلان آفریدیم و مرد را از فلان آفریدیم یا شرقی را از فلان آفریدیم و غربی را از فلان آفریدیم، در همه جا سخن از این است که ﴿مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی﴾؛ چه زن و چه مرد اگر کسی ایمان بیاورد و عمل صالح داشته باشد به مقصد می‌رسد، آن تغایر صنفی سر جایش محفوظ است. بنابراین اگر قرآن کریم داعیهٴ جهان‌شمولی دارد، برهان جهان‌شمولی آن را هم ذکر می‌کند؛ می‌فرماید اساس انسانیّت به روح اوست و روح او نه شرقی است و نه غربی، نه عرب است و نه عجم، نه تازی است و نه فارسی، ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ﴾. پرسش: اگر آنها مدعی شوند که ما خدا را قبول داریم و دقیقاً هم حرفشان بر اساس گفته خدا باشد، چون عقل را چراغ می‌دانند؛ می‌گویند این چراغ را خدا به ما داده، ما بوسیله عقل جایگاه عدل را مشخص می‌کنیم. پاسخ: اگر عقل چراغ است، چرا مهم‌ترین و شفاف‌ترین نور که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[11] است را نمی‌بینند؟! این چه چراغی است که ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ را نمی‌بیند؛ اما نور شرق و غرب را می‌بیند؟ دو نور را ذات أقدس الهی در سوره مبارکهٴ «نور» مشخص کرد: یکی نور کلّ در کل، ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ یکی هم نورهای ویژه است، فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾ نه «مَثَلُهُ»! ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ این یک; «مَثلُهُ» نه! «مَثلُ نور الله»، اگر «مَثَلُهُ» می‌فرمود؛ یعنی مَثل «الله»، اما الآن فرمود: ﴿مَثَلُ نُورِهِ﴾؛ یعنی مَثل نورِ «نور الله»، این مثل «مشکات» است، «فیها مصباح» است«زجاجه» است که ﴿یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ﴾.[12] حالا آدرس داده است، چون خطوط کلی را که مشخص کرد و آدرس داد، نه اینکه کلی حرف زده باشد! از خدا سؤال می‌کنیم این خصوصیاتی که گفتی کجاست؟ فرمود: ﴿فی‌ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾، این در مسجد هست، در حسینیه هست، در مراکز مذهبی است، در کعبه است! این ﴿فی‌ بُیُوتٍ﴾؛ یعنی آدرس، شما اگر بخواهید آن ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ را که مَثل دارد، چراغ است، «مِشکات» است و «مصباح» است: ﴿یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ﴾ که ﴿لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ﴾، از قرآن سؤال کنید کجا؟ می‌گوید حرم، برای اینکه پشت‌سرش فرمود: ﴿فی‌ بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾،[13] حرم ﴿فی‌ بُیُوتٍ﴾ است، مسجد ﴿فی‌ بُیُوتٍ﴾ است که ﴿أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾، پس همه جزئیات را مشخص کرده و آدرس هم داده است؛ اما دیگران که دستشان خالی است، می‌گویند ما نهاد سازمان ملل داریم، نهاد حقوق بشر داریم. شما آسمانی حرف می‌زنید، ولی زمینی فکر می‌کنید و از طرفی هم خجالت می‌کشید که بگویید ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی﴾[14] ولی همین کارها را دارید می‌کنید! از شما سؤال می‌کنیم کلید همه این اصول «عدل» است که ما هم قبول داریم و شما هم قبول دارید، معنای «عدل» هم شفاف و روشن است که عدل؛ یعنی «وَضْعُ کُلِّ شَی‌ءٍ فی مَوْضِعِه» این را ما هم قبول داریم و شما هم قبول دارید، اما جای اشیا کجاست؟ ما می‌گوییم اشیاآفرین می‌داند، شما می‌گویید ما می‌دانیم؛ جای اشخاص کجاست؟ ما می‌گوییم اشخاص‌آفرین می‌داند، شما می‌گویید ما می‌دانیم. شما می‌گویید این انگور هر چه دارد، چه شیره و چه شراب هر دو حلال است، ما می‌گوییم یکی را گفته حلال و یکی را گفته حرام! آن انگورآفرین این‌طور گفته! شما می‌گویید هر چه از بدن انسان خارج می‌شود، چه بول و چه عرق هر دو پاک است، ما می‌گوییم بدن‌آفرین گفت یکی پاک است و یکی نجس است. در حقیقت اینها ادعای ربوبیّت دارند؛ منتها حالا تصریح نمی‌کنند. اگر کسی ادعای ربوبیّت داشته باشد، دیگر نمی‌شود گفت شما حقوق بشر داشته باش یا نهاد بین‌الملل داشته باشید. قرآن همه اینها را عالمانه محقّق کرد، فرمود اگر من می‌گویم جهانی و حقوق بین‌الملل، برای اینکه کلّ جهان را کسی آفرید که ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾، انسان‌ها را هم آفرید و اینها را رنگارنگ قرار داد که هیچ‌کدام معیار نیست، معیار تقواست که امر آسمانی و قلبی است. اگر فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‌ قُلُوبِکُمْ﴾[15] این برای جهان است، اگر فرمود: ﴿وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ﴾ این برای جهان است، فرمود ما نقشه جهانی می‌کشیم و بعد برنامه جهانی داریم! شما هرگز نمی‌توانید جهانی حرف بزنید و آمریکایی فکر کنید بعد بگویید حقوق بشر، این شدنی نیست! و غیر از اینکه آمریکایی فکر کنید، فکر دیگری هم ندارید، شما که نمی‌توانید آسمانی فکر کنید. پرسش: ما مسلمان‌ها هم همین‌طوریم که قرآنی فکر می‌کنیم و مذهبی عمل می‌کنیم! پاسخ: نه! قرآنی فکر می‌کنیم که باید خدا را شکر باید بکنیم، اگر قرآنی فکر می‌کنیم، داریم جهانی فکر می‌کنیم! یک وقت است که گاهی بعضی نظیر همان اعرابی که ﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا﴾ عمل می‌کنند، ذات أقدس الهی فرمود: ﴿قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا ... لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‌ قُلُوبِکُمْ﴾ باید مؤمن بود، این‌جا هم فرمود لکن باید متّقی بود. ما هم اگر نقص داریم، باید نقصمان را ترمیم کنیم! قرآن کریم هم ما را به نقصمان آشنا کرد، فرمود وقتی در حرم امن قلبتان ایمان وارد شد، آ‌ن‌گاه جهانی هستید. بعدها در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حدیثی هست که جناب سعدی آن را به شعر در آورده که «بنی آدم اعضای یکدیگرند»،[16] در آن حدیث فرمود مسلمان‌ها مثل یک جسدند،[17] اگر مسلمان‌ها مانند یک جسدند، در تحت رهبری یک روح دارند کار می‌کنند؛ لذا این آیه جزء قانون اساسی ماست. پرسش: پیامبر فرمود مؤمنین مانند یک جسد هستند.؟ پاسخ: بله، چون اگر کسی ایمان نیاورد که نمی‌تواند جهانی باشد! این‌جا هم همین است، فرمود: ﴿لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا﴾، ما را هم به ایمان دعوت می‌کند؛ یعنی اگر چیزی وارد حرم قلب بشود، آن وقت می‌شود جهانی، چون از مشترکات است؛ اما اگر فقط در «لسان» باشد و به حسب عمل «جوارح» باشد و وارد حریم قلب نشده باشد، مشکل جدّی را دارد؛ لذا فرمود این حرف را نزنید، حالا یا ممکن است ـ خدای ناکرده ـ خلاف ایمان یعنی کفر در قلب راه داشته باشد که آن وقت می‌شود نفاق یا قلبشان ﴿وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾[18] خالی باشد، هر دو ضرر دارد! وقتی انسان می‌تواند جهانی حرف بزند که جهانی فکر می‌کند، ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ﴾ برای آن جهت است. ﴿قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا﴾، شما به حسب ظاهر اقرار دارید و اعمال و جوارح شما هم تا حدودی به نظر شما محفوظ است؛ اما ﴿وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‌ قُلُوبِکُمْ﴾. در سوره مبارکهٴ «ذاریات» ـ که بعدها به خواست خدا خواهد آمد ـ آن‌جا بین مؤمنین و مسلمین تفاوتی هست؛ آیه 35 و 36 این است، فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ ٭ فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾، به آن‌جا که رسیدیم ـ ان‌شاءالله ـ باید مشخص شود که آن ﴿فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فیها مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ پیامش چیست و ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ پیامش چیست. این‌جا هم فرمود، اگر بخواهید درست بگویید، بگویید ما مسلمانیم و ایمان هنوز در قلب شما وارد نشده است و هر چه زودتر ایمان را در حرم دل راه بدهید و اگر مطیعِ «الله» و رسولش باشید، چیزی از شما کم نمی‌گذارد که «ألت» مهموز در برخی از لغت به معنی «نَقص» است[19] و «لات» أجوف هم طبق برخی از لغات به معنی «نقص» است؛[20] ﴿لا یَلِتْکُمْ﴾؛ یعنی «لا ینقصکم»، آن‌جا که دارد ﴿ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ﴾؛[21] یعنی «ما نقصناهم». این ﴿لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً﴾ برابر آن سه بخشی که در قرآن کریم هست، یکی اینکه فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها﴾،[22] بخش دیگر فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾،[23] بخشی هم در سوره «بقره» است که ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ﴾،[24] مثل کسی است که هفت خوشه گندم به بار بیاورد که در هر کدام صد گندم است، می‌شود هفتصد تا ﴿وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ می‌شود 1400 تا ﴿وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ که بخش سوم است قدر خاص و مشخصی ندارد که چقدر است. پرسش: ﴿یُضاعِفُ﴾ اشاره به دو برابر است یا چندین برابر؟ پاسخ: اگر چندین برابر باشد ممکن است نزدیک «واسع» باشد، چون خودش «واسع» را در قسمت سوم دارد، معلوم می‌شود چندین برابر را به عهده «واسع» گذاشته است؛ حالا چقدر می‌دهد، خودش می‌داند. از آن جریان معلوم می‌شود اینکه فرمود کم نمی‌گذارد، نه یعنی اگر شما ده درهم بُردید همان ده درهم را به شما می‌دهد. وقتی گفتند فلان پادشاه یا فلان مَلِک کم نمی‌گذارد، نه یعنی نظیر یک کاسب گُذَر کم نمی‌گذارد؛ یعنی برابر توقع سلطنت کم نمی‌گذارد، او بنایش بر این است که ده برابر بدهد می‌دهد، بنایش بر اینکه صد برابر بدهد می‌دهد. یک وقت است ما می‌گوییم فلان کاسب گُذَر کم نمی‌گذارد؛ یعنی یک کیلو را یک کیلو می‌دهد؛ اما وقتی گفتیم اگر شما یک کاری کردید فلان سلطان کم نمی‌گذارد؛ یعنی برابر توقّعی که از سلطنت هست کم نمی‌گذارد! ﴿لا یَلِتْکُمْ﴾ نه یعنی اگر شما ده تا دادید، ده تا هم به شما می‌دهد! اگر یک وقت گفتند فلان کاسب کم نمی‌گذارد؛ یعنی ده تا را ده تا می‌دهد؛ اما وقتی گفتیم فلان سلطان کم نمی‌گذارد؛ یعنی ده تا را هزارتا می‌دهد، برابر سلطنت کم نمی‌گذارد! «علی ایّ حالٍ»، ﴿لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً﴾ و اضافه هم یقیناً می‌خواهد ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾. بعد فرمود شما هنوز ایمان نیاوردید و ایمان هم در قلب شما وارد نشد، ایمان چیست؟ فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ﴾ ایمان را معرفی می‌کند، دأب قرآن کریم این است. سیدناالاستاد علامه طباطبایی را خدا غریق رحمت کند! البته این فرمایش را دیگران هم فرمودند، اصرار ایشان این است که در بسیاری از موارد قرآن کریم وقتی می‌خواهد یک عمل خوبی را معرفی کند؛ نظیر کتاب‌های اخلاقی نیست، عمل را معرفی نمی‌کند، بلکه آن عامل را معرفی می‌کند. الآن شما در کتاب‌های اخلاقی وقتی می‌خواهید عدل را معنا کنید، می‌گویید عدل این است که «وَضْعُ کُلِّ شَی‌ءٍ فی مَوْضِعِه»؛ اما خدا وقتی بخواهد عدل را معرفی کند، «عادل» را نشان می‌دهد، این تعبیرات سوره مبارکه «بقره» و امثال «بقره» از همین قبیل است: ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾،[25] بِرّ این نیست و این روشن است؛ اما ﴿وَ لکِنَّ الْبِرَّ﴾؛ ـ بِرّ یعنی نیکی ـ نیکی، مردان بزرگ‌اند ﴿وَ لٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾ «و کذا و کذا». آنها چون نمی‌دانند راز و رمز اینکه خدا می‌خواهد نیک بپروراند، قرآن کتاب اخلاقی نیست، نور است و کتاب فنّی نیست! نمی‌خواهد نیکی را معنا کند، می‌خواهد نیکان را بپروراند؛ لذا آمدند گفتند: ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾ یا از این طرف یک چیزی در تقدیر است؛ مانند «لکن ذو البرّ من آمن بالله» یا از آن طرف چیزی در تقدیر است؛ مانند «لکن البر برّ من آمن بالله». اصلاً نمی‌دانند هدف قرآن چیست، من نمی‌خواهم نیکی را معنا کنم که بشود کتاب اخلاق، من می‌خواهم نیکان را معرفی کنم! از این قبیل در قرآن کریم کم نیست.این‌جا بحث در ایمان بود؛ اما ببینید قرآن فوراً مسیر را به مؤمنین برگرداند. تعریف ایمان یک کتاب اخلاقی است؛ اما قرآن کتاب اخلاقی نیست، چه اینکه کتاب فلسفی هم نیست، کتاب فقهی هم نیست، این نور است ﴿قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبینٌ﴾،[26] نور این است که مردان تربیت‌شده را معرفی کند. بحث در اسلام و ایمان بود؛ اما فوراً می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ یک; این حدوثاً «و لم یرتابوا» نفرمود، «ثمّ» فرمود؛ یعنی همچنان این ایمان را برای همیشه نگه می‌دارد، این‌طور نیست که اول ایمان باشد و بعد شک نمی‌کنند، این «واو» که پیامی ندارد! این «ثمّ» است که پیام استمرار را می‌رساند: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا﴾، این استمرار را می‌رساند. گرچه سخن از خدا و پیامبر است؛ اما همه جا بر اساس توحید نظر می‌دهد؛ در همان آیه چهارده فرمود: ﴿إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾، دیگر «لا یلتاکم» نفرمود و تثنیه نیاورد، برای اینکه رسول هر چه دارد «مِن الله» است؛ لذا فعل را مفرد آورده است. به حسب ظاهر سخن از اطاعت خدا و رسول است؛ اما رسول «بما انّه رسول» پیامی جز پیام الهی ندارد؛ لذا فعل را مفرد آورد و دیگر تثنیه نیاورد، بعد هم می‌فرماید: ﴿ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ کسی که وجوه شرعیه را می‌پردازد، یا انفاق خیر می‌کند، در حقیقت جهاد است؛ این جهاد همان‌طوری که مراتب و درجاتی دارد، انفاق هم درجاتی دارد. در سوره مبارکهٴ «حدید» فرمود شما یک وقت قبل از فتح مکه انفاق می‌کنید، یک وقت بعد از فتح مکه ﴿لا یَسْتَوی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ﴾،[27] در سوره مبارکهٴ «حدید» این فرق‌ها را گذاشته که اگر کسی قبل از «فتح» انفاق کند و کسی که «بعد الفتح» انفاق کند یکسان نیستند؛ آن وقتی که نیاز بیشتر هست، اثر آن هم بیشتر است. این‌جا هم فرمود کسانی هستند که ﴿جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾، البته هم انفاق «قبل ‌الفتح» و انفاق «بعد الفتح» با هم فرق دارند، هم جهاد ضعیف و هم جهاد قوی با هم فرق دارند؛ ولی اصلِ ایمان که «مقول به تشکیک» است، با همه اینها حاصل می‌شود.
[1] مدثر/سوره74، آیه31.
[2] مدثر/سوره74، آیه36.
[3] فرقان/سوره25، آیه1.
[4] شرح الأسماء الحسنی، الملاهادی سبزواری، ص54.
[5] نازعات/سوره79، آیه24.
[6] فرقان/سوره25، آیه1.
[7] لسان العرب، ابن منظور، ج14، ص215.
[8] حجرات/سوره49، آیه13.
[9] حجرات/سوره49، آیه13.
[10] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص177.
[11] نور/سوره24، آیه35.
[12] نور/سوره24، آیه35.
[13] نور/سوره24، آیه36.
[14] نازعات/سوره79، آیه24.
[15] حجرات/سوره49، آیه7.
[16] گلستان سعدی، باب اول، در سیرت پادشاهان؛ «بنی آدم اعضای یکدیگرند ٭٭٭ که در آفرینش ز یک گوهرند».
[17] نهج الفصاحة، ابوالقاسم پاینده، ص382.
[18] ابراهیم/سوره14، آیه43.
[19] لسان العرب، ابن منظور، ج2، ص4.
[20] لسان العرب، ابن منظور ج2، ص86.
[21] طور/سوره52، آیه21.
[22] نمل/سوره27، آیه89.
[23] انعام/سوره6، آیه160.
[24] بقره/سوره2، آیه261.
[25] بقره/سوره2، آیه177.
[26] مائده/سوره5، آیه15.
[27] حدید/سوره57، آیه10.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی