display result search
منو
تفسیر آیات 26 تا 31 سوره احقاف

تفسیر آیات 26 تا 31 سوره احقاف

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 69 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 26 تا 31 سوره احقاف"
- دلیل یا عقلی است یا نقلی؛
- انسان اوّل باید نگاه بکند تا به رؤیت برسد؛
- عبادت، معرفت را هم به همراه دارد؛ هم زمینه معرفتی است، هم مقدمه معرفتی است.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیَما إِن مَکَّناکُمْ فِیهِ و جَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً و أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لاَ أَبْصَارُهُمْ وَ لاَ أَفِئِدَتُهُم مِن شَیْ‌ءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (26) وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِنَ الْقُرَی وَ صَرَّفْنَا الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (27) فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (28) وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِینَ (29) قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ وَ إِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (30) یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (31)﴾

سوره مبارکهٴ «احقاف» ـ همان‌طوری که ملاحظه فرمودید ـ بعد از اینکه بیان شد دلیل یا عقلی است یا نقلی و انسان در برابر آن جهان‌بینی یا باید دلیلِ عقلی داشته باشد یا نقلِ متّکی به وحی، شش جریان را یکی پس از دیگری بازگو فرمود. آن دو جریان اوّل از آیه شش به بعد شروع می‌شود که فرمود: ﴿وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَ کَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ﴾،[1] این جریان اوّل؛ جریان دوم که در مقابل آن است، آیه سیزده و چهارده است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾.[2] جریان سوم و چهارم هم توصیه انسان است که یک بخش مهمی است، از ﴿وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً﴾ که آیه پانزده است شروع می‌شود تا ﴿وَ لِکُلٍّ دَرَجَاتٌ﴾ که آیه نوزده است. اهمیت این بخش سوم و چهارم این است که قرآن کریم هر انسانی را مسئول سه نسل می‌داند؛ هم در برابر گذشتگان، پدران و مادران و مانند آن وظیفه خاص دارد، هم درباره نسل حاضر؛ یعنی خودش و اعضای خانواده‌اش وظیفه مخصوص دارد و هم درباره نسل آینده برنامه خاص و مسئولیت مخصوصی دارد، این جریان چهارم.

جریان پنجم و ششم از آیه 21 به بعد شروع می‌شود تا آیاتی که این جلسه تلاوت شد. در آن آیه 21 قوم «عاد» و امثال اینها را ذکر فرمود که اینها در اثر داشتن امکانات مادی مغرور بودند؛ با اینکه همه امکانات هوشمندی را خدا به اینها داد، آنها نه از نعمت ظاهری درست استفاده کردند و نه از این نعمت‌های معرفتی بهره صحیح بردند. قوم «عاد» را که در قرآن دارد: ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾،[3] قصه و عذاب آنها را ذکر می‌فرماید، بعد در آیه 27 می‌فرماید که بسیاری از اینها که در یمن یا شام بودند گرفتار عذاب الهی شدند: ﴿وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُم مِنَ الْقُرَی وَ صَرَّفْنَا الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾؛ ما آیات را نشان دادیم تا بلکه اینها از کفر به اسلام، از باطل به حق و از کذب به صدق برگردند. بعد می‌فرماید که نه از بت‌های اینها کاری ساخته بود و نه از قدرت‌های مالی اینها می‌توانستند بهره‌ای ببرند که در روز خطر خودشان را حفظ بکنند؛ این جریان قوم عاد است. بخش ششم هم جریان جن است که ذکر می‌کنند که جداگانه مطرح می‌شود.

اما درباره عَرض جهنّم بر مردم و عَرض کفّار بر آن، چند آیه‌ای که در این زمینه در قرآن کریم است، قسمت مهم عَرض «نار» بر کفّار است که جهنّم را نشان اینها می‌دهند. پرسش: قبل از اینکه وارد بحث بشویم، این ﴿إِن مَکَّناهُمْ﴾ که فرمود ما به اینها شنوایی و بینایی دادیم، نوع بیان چنین نعمت‌هایی اشاره به این ندارد که اینها یک چشمه بالاتر از ما می‌دیدند یا می‌شنیدند؟ پاسخ: نه! اصلاً همین چشم را خدا به انسان داد که از این حسّ و تجربه حسی بالاتر برود، چون قرآن می‌فرماید: ﴿أَ فَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾.[4] پرسش: آنها ده برابر ما داشتند! پاسخ: امکانات مادی داشتند، نه اینکه در برابر ما فهم بیشتری داشتند! این ﴿أَ فَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ طلیعه اوّل است، انسان اوّل باید نگاه بکند تا به رؤیت برسد. در بحث‌های سوره مبارکه «انعام» و مانند آن گذشت که خدای سبحان اولیای الهی، انبیا و ائمه(علیهم السلام) را به مقام رؤیت رساند که اینها اسرار عالَم را می‌دیدند؛ برای ما مقدور نیست که در طلیعهٴ امر به رؤیت برسیم، ما را به نظر دعوت می‌کنند و امکانات نظر را به ما می‌دهند تا این نظر به رؤیت ختم بشود. ما در فرهنگ فارسی یک نگاه داریم و یک دیدن؛ گاهی انسان نگاه می‌کند و می‌بیند گاهی هم نگاه می‌کند و نمی‌بیند! اینکه به تعبیر مرحوم علامه حلّی در شرح تجرید فرمود اینها که می‌روند استهلال می‌کنند، می‌گویند: «نَظَرتُ إلَی الهِلال فَلَمْ أرَه»؛ یعنی من به آسمان نگاه کردم که ماه را ببینم؛ ولی ندیدم ـ حالا یا جایش را نمی‌دانست یا چشمش ضعیف بود ـ پس این نظر به آن رؤیت منتهی نشد.[5] درباره ملکوت فرمود شما چرا درباره ملکوت نگاه نمی‌کنید؟ ملکوت غیر از نگاه به إبل است، در نگاه به إبل که فرمود: ﴿أَ فَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾، این نگاه حسّی کم‌کم انسان را به نگاه‌های برتر می‌رساند؛ دربارهٴ ملکوت که اصلاً دیدنی نیست، فهمیدنی است! آن‌جا نظر به معنای نظریه است، نه نگاه کردن چشم ظاهری؛ فرمود چرا نظریه‌پردازی نمی‌کنند تا بهفمند؟ و اگر فهمیدند کم‌کم به رؤیت می‌رسند، چه اینکه ما به خلیل خود(سلام الله علیه) توفیق رؤیت دادیم: ﴿وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾؛[6] ما باطن عالَم را نشان او دادیم، از ما ارائه و از او رؤیت؛ ولی از ما إنظار و از شما نظر ندیدیم! آنها می‌توانستند مثل ما نظر به إبل بکنند، کم‌کم به نظریه بپردازند و به مفهوم برسند، حداقل این باشد که از نظر مفهومی و با برهان خدا را قبول بکنند؛ آنها نه درباره این إبل و امثال إبل نظر کردند که این نظر، آنها را به نظریه برساند و نه توفیق نظریه پیدا کردن را داشتند، چه رسد به مسئله رؤیت! پرسش: پس این ﴿وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ﴾ یعنی چه؟ پاسخ: یعنی امکانات مادی دادیم! لذا فرمود: ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾، ﴿وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیَما إِن مَکَّناکُمْ فِیهِ﴾؛ یعنی «ما مکنّاهم»؛ این همه آیات قرآنی، ادلّه و تفهیم و محاجّه‌های اهل بیت همه اینها تمکین علمی است. پرسش: با مقایسه بعضی از آیات در بحث قوم «عاد»، نشان دهنده این است که آنها دارای یک امکانات ؟ پاسخ: امکانات مادی بیشتر بوده نه معرفتی! نه مقام پیغمبرِ اینها که حضرت هود است به مقامِ پیغمبر مسلمین می‌رسد، نه صحابه آنها هم نظیر صحابه ما ـ سلمان و اباذر ـ بودند، نه هوش آنها نظیر هوش‌ حکما، فقها و اصحاب خاص ما بودند؛ ولی اینها از امکاناتی که خدا به اینها داد بهره بردند و آنها بی‌بهره ماندند. دربارهٴ بی‌بهره‌گی آنها هم گاهی می‌فرماید اینها امکانات و سخت‌افزارهای سنگینی داشتند و گاهی هم نرم‌افزارها؛ ولی هر دو مادی، ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءْیاً﴾[7] بودند؛ زیورهای خانه‌های آنها، فرش‌های آنها، ظرف‌های آنها زیباتر بود که می‌گفتند: ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَ رِءْیاً﴾، ﴿رِءْیاً﴾ یعنی چشم پُرکن‌تر بودند، وقتی مهمان بیاید از فرشِ بهتر، ظرفِ بهتر، پردهٴ بهتر، در و پیکر بهتر لذّت می‌برد که می‌گفتند: ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً﴾ ـ «أثاث» با «ث» مثلثه؛ یعنی «لوازمُ البیت»، در برابر اساس با «سین» که پایه‌های بِناست، ﴿رِءْیاً﴾ یعنی چشم پُرکن‌تر، چشم‌نوازتر ـ اثاثیه بیت ما چشم‌نواز است و آنها ندارند؛ این برای نرم‌افزار مادی اینها، سخت‌افزار اینها هم که ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ بود، ولی اینها به جای اینکه از این امکانات مادی بهره معنوی ببرند هیچ طَرفی نبستند؛ می‌فرماید که هم اینها به کام خطر رفتند، هم آن آلهه‌ای که معبود اینها بود کاری از آنها ساخته نبود و برای بت‌پرست‌ها روشن شد که کاری از صَنَم و وَثَن ساخته نیست.

به هر تقدیر، جریان عَرض در قرآن کریم گاهی عَرض «نار» بر کفّار است که اکثر آیات قرآن درباره عَرض همین است، در همین سوره مبارکهٴ «احقاف» که محل بحث است، آیه بیست این است: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ﴾ که عَرض کفّار بر «نار» است؛ در بخش پایانی همین سوره، آیه 34 این است که فرمود: ﴿وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ﴾؛ در سوره مبارکهٴ «غافر» هم آن‌جا عَرض کفّار بر «نار» است، نه عرض «نار» بر کفّار! آیه سوره مبارکه «غافر» این است: ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا﴾،[8] نه «النَّارُ تُعرَضُ عَلَیهِم»! آتش را بر اینها عرضه نمی‌کنند، اینها را بر آتش عرضه می‌کنند؛ منتها حالا گاهی مبتدا مقدم است و گاهی مبتدا مؤخر است. آیه چهل و ششم سوره مبارکه «غافر» این است: ﴿النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا﴾، نه اینکه «النَّارُ تُعرَضُ عَلَیهِم»! تنها جایی که سخن از عَرض «نار» بر جهنمی‌هاست، همان سوره مبارکه «کهف» است که فرمود: ﴿جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلاً﴾،[9] چون آن‌جا خود کلّ صحنه آخرت صحنه معرفت و ادراک است، چیزی که درک نکند در آخرت نیست! در دنیا درک مستور دارد و در آخرت درک مشهور دارد؛ آنچه در پرده است در قیامت بی‌پرده می‌شود. تنها درباره انسان نیست که ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾،[10] بلکه درباره در و دیوار هم هست که ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾. اینکه مزاح نیست یا شوخی نیست یا مجاز نیست که بگوییم مسجد شکایت می‌کند یا مسجد شهادت می‌دهد که کدام همسایه آمده، کدام همسایه نیامده است![11] اگر امروز نفهمد فردا چگونه شهادت می‌دهد؟! کاملاً آگاه است، عالِم است و از همه همسایه‌ها باخبر است که کدام همسایه می‌آید مسجد و کدام همسایه نمی‌آید مسجد! امروز حق حرف ندارد، فردا که مجاز شد می‌گوید: ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾،[12] این‌چنین نیست که زمین به ما حرف می‌زند که «أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَةِ أَنَا بَیْتُ‌ الْوَحْشَة»،[13] مَجاز باشد یا تشبیه باشد یا استعاره باشد یا ـ معاذالله ـ خلاف باشد، این‌طور نیست! آن وجود حضرت امیر می‌خواهد که با این چاه حرف بزند؛ البته آن هم برای حضرت مخاطب خوبی هم بود؛ حضرت درد دل می‌کرد و او هم می‌شنید، این‌طور نبود که آدم سرش را خم بکند در چاه، آخر برای چه چیزی؟! حالا حرف بزند که چه؟! یک مستمع خوبی است، یک فهمنده خوبی است، یک مشاهد خوبی است؛ منتها امروز در پرده است و فردا پرده برداشته می‌شود! فردا که پرده برداشته بشود آن‌گاه معلوم می‌شود که حقیقت است نه مجاز، فردا که اسرار الهی روشن ‌شود ـ چه درباره زمین و چه درباره زمان ـ حقیقت‌ها روشن می‌شود؛ حالا در قیامت هوش قوی‌تر است و پرده برداشته‌تر است که ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ﴾،[14] وگرنه اینکه رؤیت را ذات اقدس الهی به جهنم نسبت می‌دهد، اینها کاملاً می‌فهمند این کسی که دارد می‌آید جهنمی است، مسلمان است یا کافر! از دور نعره می‌زند ﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً﴾،[15] کاملاً می‌شناسد! این آتشی است که خود انسان از قبل فرستاده است، این از آتش در و دیوار که پیدا نشده است، بلکه ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾.[16] پرسش: استاد! جمع بین این دو دسته آیه هم ممکن است که عذاب «فوق العذاب» باشد! پاسخ: بله، ولی منظور این است که اینها می‌فهمند واقعاً! پرسش: اوّل جهنم را عرضه می‌کنند بر کافرین، بعد کافرین به جهنم می‌روند، هر روز صبح و بعدازظهر او را داخل جهنم می‌برند و بر «نار» عرضه می‌کنند. پاسخ: نه، اینها که در خود «نار» و با «نار» هستند، خودشان از درون گُر می‌گیرند و از بیرون هم گُر گرفته‌ هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾. پرسش: به نحو عذاب «فوق العذاب»!پاسخ: بله! آن «فوق العذاب» هم این است که ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾؛[17] درون و بیرون او مشتعل است! با دست و زبان که گناه کرده، می‌شود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، عقیده و اخلاق بد داشته: ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ﴾، این درون و بیرون او گُر می‌گیرد؛ منتها اگر یک وقت ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾،[18] فرشته مسئول جهنم وقتی عصبانی می‌شود مثل اینکه باد بزنی به این آتش که مشتعل‌تر می‌شود، همین فرشته‌هایی که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾،[19] هر وقت اینها غضب می‌کنند این شعله گُر می‌کند و اَلوی آن بیشتر می‌شود.[20]

به هر تقدیر فرمود قسم ششم آن کاری است که جنّی‌ها دارند. در قرآن کریم فرمود ما جنّ و انس را برای عبادت خلق کردیم، کلّ عالَم را هم برای دانشمند شدن خلق کردیم. لازم نیست که ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾[21] را بگوییم به معنی «لیعرفون» است، نه! همان ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾، ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ هست؛ البته عبادت، معرفت را هم به همراه دارد؛ هم زمینه معرفتی است، هم مقدمه معرفتی است؛ ولی در آیه پایانی سوره مبارکه «طلاق» فرمود اصلاً عالَم برای این خلق شده است که مردم عالِم بشوند؛ فرمود: ﴿خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَ مِنَ الأرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‌ءٍ عِلْمَاً﴾،[22] اصلاً ما آسمان و زمین را برای اینکه شما باسواد بشوید خلق کردیم! پس جهان هم برای عبادت و هم برای علم خلق شد: ﴿لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَی‌ءٍ عِلْمَاً﴾، پس خلق عالَم برای این است که جامعه باسواد بشود؛ درباره جنّ و انس هم فرمود برای اینکه عبادت بکنند. آن وقت جن‌ها هم مسئولیت دارند، مسلمان دارند، کافر دارند، منافق دارند، مؤیِّد دارند، تحت تدبیر امر هستند؛ البته ما الآن نمی‌دانیم که چه مقدار از آنها تحت فرمان وجود مبارک حضرت هستند! در جریان سلیمان را می‌دانیم، در جریان داود(سلام الله علیهما) را می‌دانیم، البته آن مقداری که ما از ظاهر قرآن خبر داریم که جنّی‌ها مسخّر بودند و شیاطین مسخّر بودند و کارگری را به عهده می‌گرفتند، ساخت و ساز را به عهده می‌گرفتند، مهندسی را به عهده می‌گرفتند، حمل و نقل مصالح را به عهده می‌گرفتند، ساختن آن دیگ‌های بزرگ را برای نیروهای نظامی و انتظامی و ارتشیِ سلیمان را به عهده می‌گرفتند، اینها را آدم می‌فهمد؛ اما امروز چه مقدار به خدمت حضرت می‌آیند، چه گروهی می‌آیند و چه کارهایی می‌کنند، اینها علمی است که به وسیله روایات باید مشخص بشود.

فرمود همان‌طوری که شما یک حوزه علمیه دارید و از راه دور می‌آیید که احکام الهی و حِکَم الهی را یاد می‌گیرید، بعد مأمور می‌شوید ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾،[23] آنها هم آمدند در حوزه علمیه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم استماع کردند، هم انصات کردند و هم چهار تا مسئله یاد گرفتند، بعد ﴿إِلَیٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ﴾. آنها هم علما دارند، روحانی دارند، مسلمان دارند، منافق دارند، کافر دارند و در کارهای خودشان هستند؛ شما هم یک حوزه علمیه دارید ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُوا﴾، اینها هم همین‌طور هستند! از اینها که سخن به میان می‌آید، می‌فرماید: ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا﴾؛ ما اینها را آوردیم! طلبه‌ها و افرادی که توفیق پیدا می‌کنند و می‌آیند حوزه مگر آنها را چه کسی می‌آورد؟! توفیق و گرایش الهی است که می‌آیند! این‌جا هم در آیه 29 به بعد فرمود: ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ﴾، آن‌جا گفتیم که ﴿نَفَرَ﴾،[24] این‌جا هم ﴿نَفَراً﴾، این‌جا هم «نَفَر»ی است! گروه را که می‌گویند «نَفَر»، برای اینکه اهل «نَفر» و کوچ و حرکت هستند. ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ﴾؛ اصلاً یک گروه آمدند در حوزه علمیه پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که عالِم بشوند، روحانی بشوند که برگردند و بروند به دیارشان! ﴿وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ﴾؛ اوّل استماع کردند، بعد بالاتر از استماع ﴿فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا﴾؛ بعضی آمدند گوش دادند و دیگران را دعوت کردند، وقتی آمدند به آنها گفتند حالا که حاضر شدید، فقط ساکت باشید و ببینید که پیغمبر چه می‌گوید. این‌جا هم که به ما گفتند: ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾،[25] در برابر قرآن حرف نزنید! نه حالا! البته این تلاوت ثوابی دارد که آدم خوب گوش بدهد؛ اما معنای اصلی‌ آن این است که دیگر در برابر قرآن نگویید خدا این‌طور گفته و ما این‌طور می‌گوییم! قرآن این‌طور می‌گوید و نظر ما این است! این اظهار نظر کردنِ یک عبد ضعیفی که نه از قبل خبر دارد، نه از بعد خبر دارد و نه از موجودی فعلی‌ خودش خبر دارد، این در برابر وحی چیزی بگوید یعنی چه!؟ فرمود در برابر قرآن فقط «استماع» هست و «انصات»: ﴿وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾؛ خوب گوش بدهید و ببینید که قرآن چه می‌گوید! این‌جا هم همین دو کار را انجام دادند: اول «استماع» بود، گوش دادند و دیدند که حرف، حرف الهی است؛ بعد آمدند، همه جمع شدند و گفتند سکوت محض باشید تا ببینیم پیغمبر چه می‌خواند! وقتی که ﴿فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا﴾؛ ساکت باشید! وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آیات را تلاوت کرد و اینها هم خوب گوش دادند برگشتند، این می‌شود: ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾، این هم یک حوزه علمیه‌ای بود، آمدند عالِم شدند، فقیه شدند و برگشتند: ﴿وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِینَ﴾. در آیه سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ﴾ از هر قومی و طایفه‌ای ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾، اینها هم ﴿إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ شدند «مُنذِر». گرچه تبشیر و إنذار هر دو لازم است و دو بال هستند؛ اما اثر إنذار برای توده مردم بیش از تبشیر است. بارها عنایت کردید، با این همه فضایلی که برای نماز شب است؛ اما مردم کمتر توفیق پیدا می‌کنند؛ اما نماز صبح را اگر نخواندند عذاب هست، همه می‌خوانند! اگر «شَوْقاً إِلَی‌ الثَّوَاب‌»[26] باشد و تَبشیر، اینها را راه‌اندازی بکند، یقیناً نماز شب را می‌خوانند. اثر إنذار در توده مردم بیش از تبشیر است؛ لذا در سوره «توبه» فرمود که ﴿لِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾! وظیفه این روحانیونی که برمی‌گردند به دیارشان تنها إنذار نیست، تَبشیر هم هست! آیات تَبشیر را می‌خوانند، آیات بهشت را می‌خوانند، درجات شفاعت را می‌خوانند، درجات توسّل را می‌خوانند، این همه تَبشیر را برای مردم می‌گویند؛ اما آنکه اثرگذارتر است مسئله إنذار است: ﴿وَلَّوْ إِلَی قَوْمِهِم مُنذِرِینَ﴾، چه گفتند به قوم خود؟ مبلّغان جنّ به جنّی‌ها چه گفتند؟ ﴿قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی﴾، وجود مبارک موسای کلیم مثل همه انبیا برای جنّ و انس هم بود، چون ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾؛[27] خود جنّ‌ها ظاهراً پیامبری ندارند، چون نقل نشده است و در آن حدّ هم نیستند که به نبوت برسند؛ اما آنها تابع پیغمبری انبیای عصر خودشان هستند. وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) هم آمده بسیاری از فرمایشات موسای کلیم را امضا کرده است؛ انجیل بخش وسیعی از بیاناتش همان اخلاقیات و معنویات و تنزیهات و اینهاست، آن جامعیتی که در تورات از نظر احکام فقهی و حقوقی هست، در انجیل نیست؛ لذا به قوم خود گفتند ﴿أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَی﴾؛ بعد از موسای کلیم کتابی به این جامعیت نازل نشده است! این کتاب چند خصیصه دارد؛ حرف همه انبیای قبلی را تصدیق می‌کند؛ البته هر پیغمبری یک شریعه و منهاجی دارد که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾،[28] آن منهاج مخصوص و خاص خودش را دارد؛ اما خطوط کلّی وحی و نبوت، چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[29] و بیش از یک دین نیست، لذا هر پیامبری که آمده گفته دیگری درست گفته است، این ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ براساس همین جهت است؛ یعنی آن آقا درست گفته، این آقا درست گفته، ابراهیم درست گفته، نوح درست گفته، آدم درست گفته، موسی درست گفته، عیسی درست گفته(علیهم الصلاة و علیهم السلام)، همه آمدند ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، چون یک دین را دارند می‌آورند؛ اما فروع جزئی آنها که حالا این آقایان چند روز در سال روزه بگیرند و به کدام سمت نماز بخوانند، اینها ﴿شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾ که برای هر قومی مختص آنهاست، پس ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾، برای آن کار اصلی است! دو کار دارند: یکی اینکه ما را به حق دعوت می‌کنند و از باطل ما را مُنزجر می‌کنند، به صدق دعوت می‌کند و از کذب باز می‌دارد، به خَیر دعوت می‌کند و از شرّ باز می‌دارد، به حَسَن دعوت می‌کند و از قبیح باز می‌دارد، ما را هدایت می‌کند و از ضلالت باز می‌دارد، این جنبه مثبتی است؛ اما راهکار را هم به ما نشان می‌دهد، نه تنها می‌گوید راه خوب است و بروید! اما کدام راه برویم، با چه کسی برویم، چه کسی راهنمای ماست، همراه ما کیست و از کجا شروع بکنیم را هم به ما گفتند؛ هم ﴿یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ﴾، هم ﴿وَ إِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ﴾؛ بعد فرمود: ﴿یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ﴾، این ﴿أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ﴾ که در سه ـ چهار بخش بود، این است که خدای سبحان ما را آزاد آفرید و همه امکانات عقلی را به ما داد، فرمود شما هستید با این سرمایه‌ها، این بدیهیات و این سرمایه‌های فطرت را از دست ندهید! ما هم در بخش دانش و هم در بخش ارزش به شما سرمایه دادیم، در بخش دانش بدیهیات را می‌فهمید؛ یعنی به هیچ‌کس لازم نیست بگویند که اجتماع نقیضین محال است، اجتماع ضدّین محال است، اجتماع مثلین محال است، یا کلّ بزرگ‌تر از جزء است؛ اینها بدیهیات نظری است که سرمایه‌های علمی است، فرمود ما شما را با این سرمایه‌های دانشی خلق کردیم. از نظر سرمایه‌های ارزشی هم همه می‌دانند که اختلاس بد است، فریب بد است، دروغ بد است، زشتی و خیانت بد است؛ همه می‌دانند که وفای به عهد خوب است، احترام و ادب خوب است، اینها خوب است! همان‌طوری که در طبیعتِ ما به کسی یاد ندادند که عسل شیرین است یا گُل چیز خوبی است، مگر به کسی گفتند؟! الآن همه این هفت میلیارد به هر حال عسل دوست را دارند، گُل و عطر را دوست دارند، چون طبیعت ما این‌طور خلق شده است! همه این هفت میلیارد از اختلاس بدشان می‌آید، از فریب و نیرنگ و آخوندبازی و تظاهر و زهد و ریا بدشان می‌آید، کسی که یادشان نداده است! اینها سرمایه‌های ارزشی است که خدا به ما داده، آنها سرمایه‌های دانشی است. فرمود این دو سرمایه را به هم نزنید، بروید مکتب‌ها را ببینید و هرکدام که بهتر است قبول کنید: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾،[30] شما اگر ‌بخواهید سرمایه را از دست بدهید، با کدام سرمایه می‌خواهید تجارت کنید؟ این سرمایه‌ها را از دست نده! سرمایه دانشی داری، سرمایه ارزشی داری، هر دو فطری شماست که تا نفس می‌کشید با شما هست؛ منتها گاهی شما این را گاهی دفن می‌کنید و یا در انبار می‌گذارید! این کار را نکنید! ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[31] این است! اینها از بین نمی‌روند، برای همیشه هستند و شما را تنها نمی‌گذارند؛ ولی شما اینها را زیر خاک نکنید! ﴿وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ همین است، دسیسه نکنید و دفنشان نکنید! با این سرمایه‌ها ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بروید به سراغشان! بعد بگویید اگر از ما سؤال بکنید، ما پیشنهاد می‌دهیم: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾،[32] این بخش دوم؛ اگر جلوتر بیایید و از ما آدرس بخواهید، ما به شما می‌گوییم آن کسی که ﴿أَحْسَنُ قَوْلاً﴾ را آورده کیست؟ وجود مبارک پیغمبر است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی﴾.[33] ما در این سه بخش پشت سر هم شما را راهنمایی کردیم و گفتیم آن کسی که بهترین حرف را می‌زند بپذیرید؛ اگر خواستید با ما مشورت کنید که بهترین حرف را چه کسی می‌زند، می‌گوییم بهترین حرف را کسی می‌زند که توحید و وحدانیت خدا و آفریدگار بودن خدا را مطرح کند؛ اگر باز از ما آدرس خواستید، می‌گوییم علی و اولاد علی، پیغمبر و اهل بیت این کاره هستند! ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی﴾، اوّلین ﴿مَنِ اتَّبَعَنِی﴾ خود اهل بیت‌ و بعد دیگران هستند. این قدم‌به‌قدم آدرس دادن است! این جنّ متفکّر گفت که این حرف‌هایشان عالمانه است، هم ما را به «أحسن الأقوال» دعوت می‌کنند، هم در آدرس بیان می‌کنند که «أحسن الأقوال» چه قولی است؟ هم آدرس می‌دهند که «أحسن الأقوال» در خانه چه کسی است؟ از این حرف بهتر چیست؟ پس ﴿یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ﴾، ﴿دَاعِیَ اللَّهِ﴾ کیست؟ پیغمبر است! ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴾، یک جنِّ فقیهِ عالِمِ دانشمندی است! خدا رحمت کند سیدنا الاستاد را، ایشان از مرحوم آقا سید علی قاضی و این بزرگان نقل می‌کردند ـ اینها که رابطه‌ای که با جن داشتند ـ جنّیان می‌گفتند در بین ما سنّی نداریم و اینها چون عمر طولانی دارند، می‌گفتند از ما کسانی هستند که صحنه غدیر را درک کرده باشند، این پیرمردها هنوز هستند، ما سنّی نداریم. این‌طور هستند! البته دیگران هم هستند که بین آنها کافر و منافق هم مثل انسان‌ها هست؛ ولی به هر حال اینها هم هستند! اینها قدم‌به‌قدم آمدند مثل یک فقیه و مثل یک مرجع تقلید برهان اقامه کرده که ﴿یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ﴾ این خودش می‌گوید! ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ﴾، او داعیِ «إلی الله» است؛ حرف او را گوش بدهید، مسلمان بشوید که اینها هم شدند و آنها هم که در غدیر حاضر بودند تا آخر هم شیعه ماندند! فرمود: ﴿یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ﴾، حالا قبلاً لغزش داشتید، داشته باشید! این‌طور نیست که حالا بگویید ما بار گناه قبلی داریم، همه گناه‌ها با توحید بخشوده می‌شود! ﴿وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾؛ شما را پناه می‌دهد و تمام گناهان با توبه از شرک به اسلام و از کفر به توحید بخشیده می‌شود. این در سوره مبارکه «انفال» هم هست که اگر شما از گناه توبه کردید خدا گناهان شما را می‌بخشد، در آیه 38 فرمود: ﴿قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾، اما اگر ﴿وَ إِن یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأوَّلِینَ﴾، این قاعده فقهی «جَبّ» که لابد در فقه و اصول خواندید: «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»،[34] ناظر به همین است و از همین آیات گرفته شده است. قاعده «جَبّ» این است که اگر یک کافر و مشرکی با توبه مسلمان شد، خدای سبحان با توبه همه گناهان را قبول می‌کند؛ آن سوره مبارکه «نساء» که دارد: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ﴾ یعنی بدون توبه! ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾[35] یعنی بدون توبه! منتها ﴿وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ که موجبه جزئیه است، یک قضیه مهمله‌ای است که در امور جزئیه است با مشیئت الهی است، چه کسی را می‌بخشد و چه کسی را نمی‌بخشد؟ ما نمی‌دانیم! ما بین «خوف و رجاء» هستیم، این‌طور نیست که حالا خدا وعده داده باشد وعده‌اش به نحو ایجاب کلّی باشد؛ گاهی از یک خانواده شهیدی است، خانواده جانبازی است یا پدر خوبی دارد که ﴿کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾،[36] این ممکن است مشمول رحمت ویژه الهی باشد و بخشوده بشود، وگرنه اصل بر این است که انسان خودش را مجرم بداند، بترسد و بلرزد! آنکه در سوره مبارکه «زمر» هست که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً﴾[37] یعنی با توبه! بنابراین هیچ گناهی نیست که با توبه بخشوده نشود، ﴿إِن یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾.

قاعده «جَبّ» این است که «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»؛ منتها در قاعده «جَب» همان‌طوری که در بحث‌های فقهی و قاعده فقهی توجه کردید، این قاعده «جَبّ» سه قسمت است: یک بخش آن مربوط به عبادات است، وقتی کسی مسلمان شد دیگر نماز و روزه‌ قبلی خود را قضا به جا می‌آورد و مانند اینها نیست؛ روزه‌های خورده را قضا به جا بیاورد یا نمازهای نخوانده را قضا به جا بیاورد نیست. بخش دوم مسائل مالی است؛ خمس‌هایی که نداده، زکات‌هایی که نداده، کفاراتی که نداده، اینهایی که نداده بدهد، این‌چنین نیست؛ خمس و زکات‌هایی که نداده حالا بخواهد بدهد این‌طور نیست، همه بخشوده شده است: «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ» یعنی «یقطَعُ»، «یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ». قسمت سوم «حق الناس» است، این بخش از «حق الناس» بخشوده نشده است؛ معامله‌ای کرده، نسیه‌ای خرید کرده یا از کسی وام گرفته، این‌طور نیست حالا که مسلمان شده مال مردم را ندهد! اگر کالایی را نیسه خریده یا از کسی وام گرفته، حالا که مسلمان شد زودتر باید بپردازد، نه اینکه «الْإِسْلَامُ یَجُبُّ مَا قَبْلَهُ»، پس این بخش یعنی «حق الناس» بخشوده نخواهد شد، در المیزان هم ملاحظه بفرمایید نظر شریفشان باید همین باشد.[38] به هر تقدیر فرمود: ﴿إِن یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ﴾؛ اگر کسی از لغزش‌های قبلی توبه کرده است، یقیناً ذات اقدس الهی می‌بخشد: ﴿آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم﴾ که این مجزوم به جواب امر است، ﴿یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُم﴾ آن مُجیر است و پناه می‌دهد، ﴿وَ یُجِرْکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.


[1] احقاف/سوره46، آیه6.
[2] احقاف/سوره46، آیه13.
[3] فجر/سوره89، آیه8.
[4] غاشیه/سوره88، آیه17.
[5] کشف المراد فی شرح تجرید العتقاد، العلامه الحلی، ص297.
[6] انعام/سوره6، آیه75.
[7] مریم/سوره19، آیه74.
[8] غافر/سوره40، آیه46.
[9] کهف/سوره18، آیه102.
[10] ق/سوره50، آیه22.
[11] الامالی، ابی جعفرمحمدبن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی(شیخ الطائفه)، ص696.
[12] فصلت/سوره41، آیه21.
[13] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌3، ص242.
[14] عنکبوت/سوره29، آیه64.
[15] فرقان/سوره25، آیه12.
[16] جن/سوره72، آیه15.
[17] همزه/سوره104، آیه6 و 7.
[18] نساء/سوره4، آیه56.
[19] تحریم/سوره66، آیه6.
[20] نهج البلاغة، للصبحی صالح، خطبه183.
[21] ذاریات/سوره51، آیه56.
[22] طلاق/سوره65، آیه12.
[23] توبه/سوره9، آیه122.
[24] جن/سوره72، آیه1.
[25] اعراف/سوره7، آیه204.
[26] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص237.
[27] ذاریات/سوره51، آیه56.
[28] مائده/سوره5، آیه48.
[29] آل عمران/سوره3، آیه19.
[30] زمر/سوره39، آیه17 و 18.
[31] شمس/سوره91، آیه10.
[32] فصلت/سوره41، آیه33.
[33] یوسف/سوره12، آیه108.
[34] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهورالاحسانی، ج2، ص54.
[35] نساء/سوره4، آیه48 و 116.
[36] کهف/سوره18، آیه82.
[37] زمر/سوره39، آیه53.
[38] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج‌12، ص29.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی