display result search
منو
تفسیر آیات 28 تا 31 سوره جاثیه

تفسیر آیات 28 تا 31 سوره جاثیه

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 52 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 تا 31 سوره جاثیه"
- دنیا جای آزمون است، نه جای پاداش و کیفر!
- تناسخی‌ها قائلند که سرانجام که انسان مجرّد شد، از نشئه طبیعت فاصله می‌گیرد.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (25) قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (26) وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27) وَ تَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (28) هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (29) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (30) وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوْا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ (31)

سوره مبارکهٴ «جاثیه» که ششمین ﴿حم﴾ از «حوامیم سبعه»[1] است و در مکه نازل شد، قسمت مهم مطالب آن، اصول دین است که ملاحظه فرمودید؛ بعد از بیان توحید و وحی و نبوّت، به جریان معاد می‌پردازند که به حسب ظاهر تکرار را نشان می‌دهد، ولی تکرار نیست؛ گاهی سؤالات خاصی است، گاهی ابتدائاً حضرت بیاناتی در مسجد دارند، گاهی وحی نازل می‌شود که این مطالب را به مردم القا بکنید، این است که به صورت تکرار درآمده است؛ ولی در واقع تکرار نیست. حرف آنها بعد از آیات الهی این است که می‌گویند اگر معاد ـ حیات «بعدَ الموت» ـ حق است، «آباء» و مرده‌های ما را که مُردند إحیا کنید! آنها خیال می‌کنند که معاد برگشت انسان به دنیاست، در حالی که وضع کلّ دنیا برمی‌گردد؛ دنیا جای آزمون است، نه جای پاداش و کیفر! اینها نمی‌دانند که روز حساب غیر از روز عمل است؛ روز «امتحان» دنیاست و روز «حساب» که پاداش و کیفر است آخرت است. معاد نمی‌تواند در دنیا باشد، دنیا نمی‌تواند محل معاد باشد؛ دارِ تکلیف و امتحان، دارِ نتیجه نخواهد بود. ﴿وَ إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا﴾ که این آیات ﴿بَیِّنَاتٍ﴾ و روشن است، اینها دلیلی ندارند، مگر اینکه بگویند «آباء» ما را بیاورید، این اصلاً از بحث بیرون است! اینکه فرمود: ﴿مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا﴾ یا این حجّت به معنای «مُطلقُ مَا یَحْتَجُّ بِهِ الإنسان» اعم از حق و باطل است، چه اینکه درباره حُجَج آنها یاد شده است که ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ﴾؛[2] یعنی «بَاطِلَةٌ». اگر حجّت به معنای «مُطلقُ مَا یَحْتَجُّ بِهِ الإنسان» ـ چه کافر و چه مؤمن، چه مُحِقّ و چه مُبْطِل ـ باشد، این استثنا متّصل است، ﴿مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا﴾ و اما اگر منظور از حجّت برهان حقیقی باشد، این استثنا همان استثنای منقطع است نه متّصل؛ حجّت اینها این است که نیاکان ما را زنده کنید، نیاکان ما را زنده کنید که حجّت نیست! برای اینکه بحث درباره معاد است و معاد یعنی اینکه کلّ نظام دنیا تبدیل به آخرت می‌شود؛ هم ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[3] هست و هم ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ﴾[4] هست، کلّ مجموعهٴ نظام سپهری عوض می‌شود: ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾؛ یعنی «تُبَدَّلُ السَّماوَاتُ غَیْرَ السَّماوَات». اگر نظام آخرت عبارت از آن است که کلّ مجموعهٴ آسمان و زمین تبدیل می‌شود به یک نشئهٴ دیگر که در آن نشئهٴ دیگر مرده‌ها زنده هستند، کسی بخواهد برهان اقامه کند و بگوید که پس مرده‌های ما را از قبرستان زنده بشوند، این حجّت «داحضه» است و این می‌شود استثنای منقطع! پس اگر منظور از حجّت «مُطلقُ مَا یَحْتَجُّ بِهِ الإنسان» باشد ﴿مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا﴾ می‌شود استثنای متّصل؛ اما اگر منظور از حجّت، حجّت حق باشد، چون این حجّت «داحض» است و حق نیست، این استثنا می‌شود استثنای منقطع ﴿مَّا کَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾.

مطلب دیگر آن است که در صدر سوره مبارکهٴ «جاثیه» بعد از بیان آیات توحید، یک عنوان جامعی را مطرح فرمود که ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾،[5] گرچه مخاطب مستقیم اینها مشرکان مکه‌ هستند و از مشرکان مکه نقل نشد که اینها قائل به تناسخ‌ می‌باشند، اینها می‌گفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[6] انسان با مرگ می‌پوسد و از بین می‌رود؛ ولی این ﴿أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ می‌تواند جامع باشد که هم مشرکان مکه و غیر مکه را شامل بشود و هم ملحدانی که اصلاً مبدأ و خالقی قائل نیستند را شامل بشود و اگر در بخش‌های پایانی همین قسمت فرمود: ﴿وَ لاَ مَا اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ﴾،[7] این ذکر خاص بعد از عام است، این نمی‌تواند مخصّص ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ باشد، این یک عنوان جامع است. فرمود هر دروغ‌پردازِ تبهکار، «مُلحد» دروغ‌پرداز است و می‌گوید مبدأیی در عالَم نیست، «مشرک» دروغ‌پرداز است و می‌گوید: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾[8] یا ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾،[9] اینها «أفّاک» می‌باشند و «أثیم» هم که هستند. پس این ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾، تناسخی و غیر تناسخی همه را زیر مجموعه خود دارد. بعضی از آیات همه این چنین است. بنابراین ذکر خاص بعد از عام مخصّص نیست و اگر بفرماید: ﴿وَ لاَ مَا اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ﴾ این نسبت به مشرکان است، پس ملحد و مشرک هر دو را شامل می‌شود. اگر سرفصل این قسمت جامع است و همه را شامل می‌شود، آنهایی که تناسخی‌ هستند مشمول‌اند، آنهایی که ملحدند و می‌گویند: ﴿مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ مشمول‌اند، آنها هم که قبول دارند که خدا هست و خالق کلّ «سَماوات وَ الأرض» هست، منتها «صَنَم» و «وَثَن» کارسازند یا «وسائط»‌ هستند، آنها هم مشمول‌ می‌باشند. بنابراین اگر برخی قائل به تناسخ بودند، قول تناسخی هم داخل است.

مطلب بعدی آن است که در جریان تناسخ که می‌گویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ این تناسخ نمی‌تواند باشد، مگر اینکه این ﴿نَمُوتُ وَ نَحْیَا﴾ به تناسخ برگردد؛ یعنی شامل تناسخ هم بشود؛ یعنی ما می‌میریم و زنده می‌شویم، می‌میریم و زنده می‌شویم تا به تجرّد تام برسیم و از دنیا بِرَهیم. تناسخی‌ها قائل‌ هستند که سرانجام که انسان مجرّد شد، از نشئهٴ طبیعت فاصله می‌گیرد، گرچه مبدأ و معادی در کار نیست؛ ولی برای روح تجرّدی قائل‌ هستند که سرانجام از بدن می‌رهد؛ البته اگر منظور از ﴿نَمُوتُ وَ نَحْیَا﴾ این باشد؛ اما ظاهراً همین حرف‌های مشرکان حجاز است که بعضی‌ها می‌میرند، بعضی زنده می‌شوند، این‌طور نیست که ـ معاذ الله ـ معادی باشد، می‌گویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾، البته این دنیا در قبال آخرت نیست، چون اینها آخرتی قائل نیستند. ﴿نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾، این ﴿وَ مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ به حرف مُلحدان می‌خورد، برای اینکه مشرکان اصل خالق بودن و مبدأ بودن «الله» را قبول دارند، «إحیاء» و «إماته» را هم به دست او می‌دانند، لکن «وسائط» تدبیر را شریک خدا قرار می‌دهند. غرض این است که این ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ﴾ که سرفصل این قسمت‌هاست، یک عنوان جامعی است که می‌تواند مشرک را، مُلحد را، تناسخی را و غیر تناسخی همه را در بر بگیرد. فرمود حجّت اینها این است که پدران ما را برگردانید و به دنیا بیاورید؛ جواب این است که ﴿قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ﴾؛ جا، جای برگشت به دنیا نیست! شما را در دنیا زنده می‌کند، یک؛ ﴿ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾ از دنیا می‌برد، دو؛ ﴿ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾ «بالضَّرورة» که این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ ـ همان‌طوری که در بحث قبل ملاحظه فرمودید ـ یعنی «بالضَّرورة» که هیچ تردیدی در آن نیست، لکن اکثر مردم نمی‌دانند که مهاجر هستند و از بین نمی‌روند و تا به لقای الهی بار نیابند آرام نمی‌گیرند و هر کسی هم مرهون کار خودش است. بعد مجدد دوباره برهان اقامه می‌کند؛ می‌فرماید خدای سبحان هم مالک جهان است و هم مَلِک جهان؛ مالک است، برای اینکه آفرید! مَلِک است، برای اینکه «ربّ» است، مدبّر است، مربّی است، مُلک و سلطنت برای اوست، ﴿بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾[10] است و تدبیر دارد! چون تدبیر دارد، پس مَلِک است و چون آفرید، پس مالک است؛ او هم مالک صحنهٴ دنیاست و هم مَلِک صحنهٴ قیامت است: ﴿وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ که فرمود: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾. ﴿وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾؛ روزی که «قیامت» قیام می‌کند، مستحضرید که این آیه بویِ اتحاد ظرف و مظروف را می‌دهد؛ «قیامت» خودش روز است، روزی که «قیامت» قیام می‌کند؛ یعنی روزی که این روز قیام می‌کند! منظور از «ساعت» روز نیست تا اتحاد ظرف و مظروف باشد و مانند آن، بلکه منظور از «قیامت»، ظهور حقیقت است، باطن هر کسی و نتیجه عمل هر کسی ظاهر می‌شود؛ روزی که نتایج اعمال روشن می‌شود، نتایج عقاید و اخلاق روشن می‌شود که دیگر مُوهِم اتحاد ظرف و مظروف نباشد و قیامت را هم قیامت گفتند، چون سرانجام اموات از قبر برمی‌خیزند، رَستخیزند، راستخیزند، رستاخیزند، هیچ کسی جلوس و خوابیده و امثال آن نیست، همه ایستاده‌ و قائم‌ هستند. ﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ﴾، مُبطل هم لازم است و هم متعدّی است؛ «أبطَلَ» یعنی «أزالَ»؛ یعنی مطلبی را باطل کرد، یک؛ «أبطَلَ» یعنی «فَعَلَ فِعلاً باطِلاً»، «مبطِل» یعنی آدم باطل‌گو، باطل‌رو و باطل‌خو. اینها که مبطل‌ هستند، یعنی کار باطلی انجام می‌دهند، روش و مَنش و کُنش و سیره و سنّت اینها باطل است، وگرنه اینها که چیزی را باطل نمی‌کنند، خودشان در متن بطلان‌ هستند! اینها که در متن بطلان‌ می‌باشند، اینها را می‌گویند مُبطل، این دیگر متعدّی نیست که چیز دیگری را باطل بکنند، گرچه در حیطهٴ خودش متعدّی است؛ یعنی کسانی که کار باطل، حرف باطل، روش باطل، سیره باطل، سنّت باطل و سریرهٴ باطل دارند اینها را اظهار می‌کنند؛ اینها خسارت می‌بینند، برای اینکه خدای سبحان همه سرمایه‌ها را به اینها داد تا تجارت کنند، بعد هم فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾،[11] فرمود کسانی که از این سرمایه طرفی بستند اینها ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾،[12] فرمود آنها که از این سرمایه استفاده نکردند اینها ﴿وَ کُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾،[13] اینها ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾،[14] اینها «بائر» هستند و مثل زمین بی‌ثمر می‌باشند؛ هم ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ را فرمود، هم ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ را فرمود، جامع هر دو گروه ﴿هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم﴾ را فرمود، بعد فرمود در نتیجه کسانی که مبطل‌ هستند خسارت می‌بینند؛ یعنی سرمایه را باختند و چیزی را هم به دست نیاوردند. پرسش: فقط حساب و کتاب در قیامت است و در برزخ حساب و کتاب هیچ ... .؟ پاسخ: کمتر هست؛ در برزخ همگان حضور و ظهور ندارند، طبق بیان مرحوم شیخ مفید دارد که یک عدّه یُلْهَی عَنْهُم‌[15] آنچه برای همه هست و هیچ تردیدی در آن نیست و هیچ کسی مستثنا نیست در صحنه قیامت است. مرحوم شیخ مفید و امثال این گروه معتقد هستند که برای دو گروه برزخ مسئله دارد، برای کسانی که مؤمن کامل‌ هستند یا شقی کامل‌ می‌باشند، بقیه «یُلْهَی عَنْهُم‌»، لکن «یُلْهَی عَنْهُم‌» به این معنا نیست که اصلاً خبری از اینها نیست، اینها یا در یک روح و ریحان مختصری هستند، یا در یک رنج مختصری هستند؛ آن‌که رنج بیشتر یا گنج بیشتر دارد، همان اوحدی اهل ایمان‌ یا اوحدی اهل شرک‌ هستند. پرسش: این «یَوم»، «سَاعة» و «یَومئذٍ» هر سه به معنای ظهور است یا یکی از آنها به معنای ظرف زمان است؟ پاسخ: اگر بگوییم روزی که قیامت ظهور می‌کند، باید توجیه بشود؛ اما اگر بگوییم در قیامت اعمال ظهور می‌کند، آن زمان است. پس اگر بگوییم روزی که قیامت ظهور می‌کند و روزی که روز قیامت می‌رسد، این اتحاد ظرف و مظروف باید توجیه بشود؛ اما اگر بگوییم روزی که نتیجه اعمال ظهور ظاهر می‌شود و حقایق ظهور ظاهر می‌شود، آن دیگر ظرف و مظروف‌ نیست. فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ﴾، در آن روز چه حادثه‌ای پیش می‌آید؟ فرمود: ﴿تَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾، البته افراد استثنایی هم دارند. هر امتی ـ حالا این یا حقیقت است یا استعاره است ـ مثلاً بگوییم زانو زد، یعنی به ذلت افتاد، این است؟ یا واقعاً به زانو درمی‌آیند؟ یعنی ایستاده نیستند، به زانو درمی‌آیند و بر زانو تکیه می‌کنند؟ «جَثم» همان تکیه کردن روی زانوست، در قبال جَزم یا «جُزُب» که تکیه کردن روی اطراف انگشتان پاست. انسان مُضطر یا اجازه ایستادن ندارد و بر انگشتان پا تکیه می‌کند یا به ذلّت می‌افتد و اینکه می‌گویند زانو زد این است؛ ﴿جَاثِیَةً﴾ یعنی زانو می‌زند. ﴿وَ تَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾، البته استثنا هم دارد؛ مردان الهی که روح و ریحان دارند و به هیچ نحو عذابی ندارند. بعد فرمود: ﴿کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾؛ گذشته از اینکه برای هر کسی یک نامه عملی هست، برای هر ملت و امتی هم هست، آیا امت ـ کَمَا ذَهَبَ الیهِ بَعض ـ وجود جدایی دارد؟ یا امت وجود جدا ندارد و هر فردی حیثیت اجتماعی دارد، «کَمَا ذَهَبَ الیهِ آخَرُون». آیا ما غیر از وجود افراد، یک وجود جمعی داریم به نام ملت و جامعه که اینها وجود دارند؟ یا جامعه وجود اعتباری دارد، امت و ملت وجود اعتباری دارند و غیر از آحاد کسی دیگر نیست؟ و اگر گفته می‌شود ملت یا جامعه، این یا «مجموع» اینهاست که وجود جدایی ندارد، چون مجموع چند میلیون، همان چند میلیون وجود است و مجموع، وجود جدایی ندارد؛ اگر هزار نفر یکجا هستند و ما گفتیم این جامعه و این ملت، نه یعنی ما هزار و یک وجود داریم، هزار وجود است، مجموع اینها می‌شود جامعه، نه، غیر از این مجموع یک وجود هزار و یکمی هم هست. یک وقت است که می‌گوییم نه، امت همین معناست و وجود جدایی ندارد؛ ولی حیثیت اجتماعی افراد معیار است؛ قهراً انسان دو نحوه عمل دارد: یک عمل فردی دارد که مربوط به عمل خودش است و یک عمل اجتماعی و سیاسی و عمومی دارد؛ این عمل اجتماعی و سیاسی و عمومی را جداگانه می‌نویسند، آن عمل شخصی را جداگانه می‌نویسند. اگر بگوییم هر امت کتابی دارد، اگر امت وجود جدا داشته باشد، کتاب جدا دارد؛ ولی اگر امت وجود جدا نداشته باشد، حیثیت اجتماعی افراد به حساب امت بیاید، آن وقت آن کتاب برای حیثیت اجتماعی این افراد است. از بعضی از تعبیرات استفاده می‌شود ـ در بعضی از تعبیرات سیدنا الاستاد این گرایش هست[16] ـ که امت وجود جدایی دارد؛ اما چون وجود مُساوق با وحدت است، ما برای ملت چند میلیونی وجودی را جدای از وجود افراد ثابت بکنیم، این یک برهان قوی و دقیق می‌خواهد؛ ولی این آیه می‌گوید که ما غیر از آن اعمال فردی که هر کس دارد، اعمال امت را جداگانه می‌نویسیم: ﴿هذَا کِتَابُنَا﴾؛ کتابی را ذات اقدس الهی در صحنه قیامت ارائه می‌دهد، می‌فرماید: ﴿تَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا﴾؛ هر امتی را به نامه اعمالشان دعوت می‌کنیم، معلوم می‌شود که امت وجودی جدا دارد و یک نامه اعمال جدایی دارد؛ یا نه! هر کسی گذشته از حیثیت فردی، حیثیت جمعی و اجتماعی هم دارد، اعمالی که مربوط به حیثیت اجتماعی اوست را جداگانه می‌نویسند و اعمالی که مربوط به حیثیت فردی اوست را جداگانه می‌نویسند. ﴿تُدْعَی إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ که دیگر به «ما» و «باء» و امثال آن نیست؛ یعنی متن عمل شما کیفر شماست.

«هاهنا امورٌ»؛ یکی اینکه قرآن کریم کتابت را به فرشته‌ها نسبت می‌دهد که فرمود: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾[17] یا ﴿إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ﴾[18] هر کاری که بکنند فرستاده‌ها و مأموران ما می‌نویسند، این یک مسئله است؛ گاهی هم به خودش اسناد می‌دهد و می‌فرماید که ﴿سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا﴾؛[19] ما می‌نویسیم، حالا این صیغه «متکلّم مع الغیر» یا برای تفخیم و تکریم و اجلال و احترام است یا چون کارها را با مدبّرات امر انجام می‌دهد «متکلّم مع الغیر» ذکر می‌کند؛ اگر این باشد، با آن طایفه اُولیٰ هماهنگ است؛ اما اگر شخص خدا(جلّ جلاله) باشد و به عنوان تفخیم ذکر شده باشد، این یک طایفه جدایی است در قبال آن طایفه؛ آن طایفه دارد که ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ ٭ کِرَاماً کَاتِبِینَ﴾ یا ﴿إِنَّ رُسُلَنَا یَکْتُبُونَ﴾، این طایفه از آیات می‌گوید که ملائکه کاتب اعمال‌ هستند و خودش هم می‌فرماید من می‌نویسم؛ نظیر «توفّی» که «توفّی» و «إماته» را گاهی به خودش إسناد می‌دهد و می‌فرماید: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الأنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾،[20] گاهی هم به ملائکه ـ حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) ـ إسناد می‌دهد که آنها گفتند: ﴿أَ إِذَا ضَلَلْنَا فی الأرْضِ﴾،[21] ﴿أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾،[22] فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[23] که حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) است و مفرد ذکر می‌کند. گاهی می‌فرماید: ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[24] که جمع را ذکر می‌کند و ملائکهٴ زیر مجموعه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) هستند. جریان کتابت این‌طور است؛ گاهی خدا کتابت می‌کند و گاهی فرشته‌ها کتابت می‌کنند. آیا این نامه اعمال که مربوط به امت است، همان نامه اعمال افراد است یا نه، این همان بحثی است که الآن اشاره شد. فرمود: ﴿هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ﴾؛ این کتاب حرف می‌زند. روزی که ذات اقدس الهی ﴿أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾،[25] این کتاب را هم به حرف درمی‌آورد. مستحضرید که در جریان نُطق گاهی گفتند که شما «لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ» بلکه «اُنْظُرْ مَا قَالَ»،[26] شما نگاه نکن که چه کسی گفته! ببین چه چیزی گفته است! این حرف حق است؛ اما «فی الجمله»، نه «بالجمله»! «لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ وَ لکِن اُنْظُرْ مَا قَالَ»، این به نحو موجبهٴ کلیه حق نیست، به نحو اصل جامع حق نیست، به نحو «فی الجمله» حق است، نه «بالجمله»! گاهی مطلبِ حق است، ولی این شخصی که می‌گوید از آن باطل را اراده کرده است که فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل‌»[27] این‌جا «اُنْظُرْ إِلَی مَنْ قَالَ»! ببین چه کسی دارد این حرف را می‌زند؟ این خوارج که گفتند «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه‌»[28] اگر ما به «مَا قَالَ» نظر کنیم که «مَا قَالَ» حق است! اما این گوینده از این مطلب برداشت سوء دارد، این‌جا باید ببینیم که چه کسی گفت؟ نه اینکه چه چیزی گفت! پس آن هم «اُنْظُرْ مَا قَالَ» «فی الجمله»، نه «بالجمله» و هم آن «اُنْظُرْ إِلَی مَنْ قَالَ» «فی الجمله»، نه «بالجمله». این حرف‌های رایجی است که در حکمت و کلام هست؛ اما آن‌که اهل راه دیگری است، می‌گوید ما یک «مَا قَالَ» داریم که «نَطَقَ»، یک «مَن قَال» داریم که باز «نَطَقَ»، یک «مُنطِق» داریم که هر حرفی را که از هر کسی شنیدی، ببینید چه کسی او را به حرف آورد؟ آن ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾ را هم ببینید؛ این کار عارف است! گرچه تیر از کمان همی گذرد ٭٭٭ از کماندار بیند اهل خِرَد[29]

اگر کسی به آدم اهانت کرده، ما معمولاً می‌گوییم چه کسی گفت؟ چه چیزی گفت؟ یا داریم عفو می‌کنیم یا داریم انتقام می‌گیریم! فقط حرف را می‌شنویم و گوینده را؛ اما آن که موحّد ناب است، می‌گوید درست است که تیر از این کمان رها شد و به شما رسید؛ ولی «از کمان‌دار بیند اهل خرَد»، کسی او را به حرف آورد؛ حالا یا می‌خواهد شما را تنبیه کند که کار بدی کردی و از زبان این شخص از شما انتقام بگیرد، یا شما را بیازماید! به هر حال از دو حال که بیرون نیست! یا عقوبت است یا آزمون! این سخن تنها در قیامت نیست! کسی که عارف است، همواره هر حرفی را ـ چه در روزنامه و چه در غیر روزنامه ـ درباره او گفتند، اگر مدح و ثنای اوست، هم قول را می‌بیند «مَا قَال»، هم قائل را می‌بیند «مَن قَال» و هم ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾ را می‌بیند، می‌گوید: «إلهی لَکَ الْحَمْد». پیش و بیش از آن مقداری که از طرف تشکر کند، از «الله» تشکر می‌کند! اگر اهانتی کردند، هم «مَا قَال» را می‌بیند و هم «مَن قَال» را می‌بیند، هم ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾ را می‌بیند، می‌گوید خدایا! بد کردم، داری مرا از زبان اینها توبیخ می‌کنی و خودش را ترمیم می‌کند؛ آن‌که موحّد است، آن ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾ را همیشه در نظر دارد. بنابراین نه «اُنْظُرْ مَا قَالَ» همه جا حق است و نه «اُنْظُرْ إِلَی مَنْ قَالَ» همه جا حق است؛ ولی ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ﴾ همه جا حق است! فرمود: ﴿هذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُم بِالْحَقِّ﴾ این نامه است و حرف هم می‌زند؛ حالا حرف ‌زدن آن به چیست؟ اگر متن عمل آدم را به آدم نشان بدهند، حرف می‌زند! خود متن کار را به آدم نشان می‌دهند، چون وقتی که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[30] خود عمل را آدم می‌بیند، معلوم می‌شود که کتابت لفظی نیست، چون خود عمل را آدم می‌بیند! اگر خود آدم متمثّل می‌شود و انسان خودِ متن عمل را می‌بیند، دیگر جا برای حرف زدن نیست، حرف زدن او هم همان وجود خارجی است که دارد حرف می‌زند. عمده این است که این ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ﴾ یعنی چه؟ پیوند المیزان با روایت را در این‌گونه از جاها باید فهمید! شما غالب مفسّرین از شیخ طوسی[31] و قبل از ایشان و از شیخ طوسی به بعد، می‌گویند این ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ یعنی «نَکتُبُ»؛ ما استنساخ می‌کنیم یعنی می‌نویسیم؛ اما این نکته‌ای که در المیزان برای سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) است، آن را از روایت گرفته است؛ امام(سلام الله علیه) فرمود: «أَ وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛[32] شما مگر عرب نیستید؟ ما یک «نَکتُبُ» داریم و یک ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ داریم؛ اگر گفتیم «نَکتُبُ» یعنی هر چه شما گفتید ما می‌نویسیم و اگر گفتیم ﴿نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ یعنی آنچه شما عمل می‌کنید نسخهٴ ماست؛ یعنی اصلی داریم که عمل شما را براساس آن اصل نسخه‌برداری می‌کنیم و به شما نشان می‌دهیم.

«فهاهنا امور ثلاثه»: اوّل آن اصل است، دوم استنساخ است، سوم به شما نشان دادن است. ما می‌دانیم شما چه کار می‌خواهید بکنید! حضرت فرمود مگر شما عرب نیستید؟ این روایت نورانی را ذیل این آیه ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ﴾ ملاحظه بفرمایید! فرمود: «أَ وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛ مگر شما عرب نیستید؟ ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ که به معنی «نَکتُبُ» نیست! «استَنسَخَهُ» یعنی این را نسخه برداشت، پس اصلی باید باشد که این نسخه از روی اصل باشد! اصل لوح محفوظ است، این نسخه از روی آن است و اینها مستنسخ‌ هستند و هر شب که شد یا هر روز که شد فرشته‌های عرشی این نسخه را با آن اصل مقابله می‌کنند که درست است، خدا می‌داند که فردا این شخص چه می‌کند! آنچه را که خدا می‌داند که فردا با اختیار خودش، با سوء اختیار خودش یا با حُسن اختیار خودش چه می‌کند، این مسبوت است و به این شخص هم که می‌گویند این راه باطل است و نرو! او اعتنا نمی‌کند که ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[33] این هم محفوظ است. آن وقت عمل افراد می‌شود نسخه و آنچه در لوح محفوظ است می‌شود اصل؛ فرشتگان، مستنسخ‌ هستند و نسخه‌برداری می‌کنند، نه کاتب! آن وقت این ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ آن «نَکتُبُ» را معنا می‌کند؛ این می‌شود تفسیر قرآن به قرآن![34] این کجا و به دنبال المعجم گشتن کجا؟! البته این حرف‌ها در المیزان چند تا بیشتر نیست؛ اما اینها المیزان را المیزان کرده است! فرمود: ﴿نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ استنساخ می‌کنیم یعنی چه؟ الآن کسی که می‌رود در کتابخانه استنساخ می‌کند یعنی چه؟ یعنی این نسخه اصل هست، از روی آن نسخه‌برداری می‌کند، این نسخه دوم نزد خودش است و آن نسخه اصل در کتابخانه می‌ماند. فرمود اصل در لوح محفوظ هست و ما آنچه را که شما انجام می‌دهید استنساخ می‌کنیم، نه اینکه می‌نویسیم! بلکه درمی‌آوریم! آنچه در درون شماست ما درمی‌آوریم که این می‌شود نسخه. آنچه را که شما انجام می‌دهید این نسخه است از روی اصل! ما می‌دانیم که شما چه کار دارید می‌کنید، ﴿إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾. اینها که می‌روند در کتابخانه و از نسخه‌های خطی استنساخ می‌کنند، یک کارشناس هست که بین اینها با آن خط‌شناس اصلی مطابقه می‌کند که این شخص این‌جا را که استنساخ کرده، درست استنساخ کرده یا نه!؟ یک عده ملائکه هستند که آنچه را که این ملائکه استنساخ کردند و نشان می‌دهند، تطبیق می‌کنند بین این نسخه دوم، با آنچه را که در عرش الهی هست، این حرف‌ها کجا پیدا می‌شود؟ پرسش: آیا عمل تبدیل می‌شود؟ پاسخ: البته متن عمل است؛ اما صِرف اینکه متن عملی که انسان انجام می‌دهد آنها می‌نویسند یا استنساخ کردن؛ یعنی این متن عمل را بر آن نسخه اصل استخراج می‌کنند؟ حضرت فرمود: «أَ وَ لَسْتُمْ عَرَبا»؛ شما مگر عرب نیستید و کلمات عربی نمی‌دانید؟! آقایی حرفی را زده و این گزارشگر دارد می‌نویسد، این را که استنساخ نمی‌گویند! یک کسی مصاحبه می‌کند با آدم، انسان چهار تا کلمه حرف می‌زند و او هم می‌نویسد، این را که نمی‌گوید استنساخ کرد! می‌گویند نوشته است. می‌گویند آن آیات ﴿سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا﴾، ﴿وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾[35] اینها می‌تواند به این معنا باشد؛ اما ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ یعنی چه؟ ﴿نَسْتَنسِخُ﴾ را ما به چه دلیل می‌گوییم که به معنی «نکتبُ» است؟ فرمود: «أَ وَ لَسْتُمْ عَرَبا» مگر عرب نیستید؟! ما یک استنساخ داریم و یک کتابت داریم.
[1] فرهنگ نامه علوم قرآن، دفترتبلیغات اسلامی، ج1، ص2188.
[2] شوری/سوره42، آیه16.
[3] تکویر/سوره81، آیه1.
[4] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[5] جاثیه/سوره45، آیه7.
[6] انعام/سوره6، آیه29.
[7] جاثیه/سوره45، آیه10.
[8] یونس/سوره10، آیه18.
[9] زمر/سوره39، آیه3.
[10] ملک/سوره67، آیه1.
[11] صف/سوره61، آیه10.
[12] فاطر/سوره35، آیه29.
[13] فتح/سوره48، آیه12.
[14] بقره/سوره2، آیه16.
[15] المسائل السرویة، الشیخ المفید، ص63.
[16] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج‌14، ص322.
[17] انفطار/سوره82، آیه10 و 11.
[18] یونس/سوره10، آیه21.
[19] آل عمران/سوره3، آیه181.
[20] زمر/سوره39، آیه42.
[21] سجده/سوره32، آیه10.
[22] اسراء/سوره17، آیه49.
[23] سجده/سوره32، آیه11.
[24] انعام/سوره6، آیه61.
[25] فصلت/سوره41، آیه21.
[26] غرر الحکم و درر الکلم، تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، ص361.
[27] شرح نهج البلاغة، ابن ابی احدید، ج19، ص17.
[28] شرح نهج البلاغة، ابن ابی احدید، ج2، ص237.
[29] گلستان سعدی، حکایت24.
[30] زلزال/سوره99، آیه7 و 8.
[31] تفسیرالتبیان، الشیخ الطوسی، ج‌9، ص262.
[32] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج‌18، ص182.
[33] بقره/سوره2، آیه101.
[34] نشریه معرفت، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، ج60، ص14.
[35] یس/سوره36، آیه12.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:12

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی