display result search
منو
تفسیر آیات 13 تا 21 سوره جاثیه

تفسیر آیات 13 تا 21 سوره جاثیه

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 47 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 21 سوره جاثیه"
- ذات اقدس الهی گاهی به طور عادی زندگی را اداره می‌کند و گاهی هم قدرت خاص خدا ظهور می‌کند؛
- فیض الهی هر وقت برای مؤمنان ظهور خاص پیدا کرد «یوم الله» هست.






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (13) قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْمَاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (1٤) مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (15) وَ لَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ (16) وَ آتَیْنَاهُم بَیِّنَاتٍ مِنَ الأمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (17) ثُمَّ جَعَلْنَاکَ عَلَی شَرِیعَةٍ مِنَ الأمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ (18) إِنَّهُمْ لَن یُغْنُوا عَنکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ (19) هذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدی وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (20) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (21)﴾

در سوره مبارکهٴ «جاثیه» که ششمین ﴿حم﴾ از «حوامیم»[1] هفت‌گانه‌ است، مسائل توحیدی را با تعبیرات گوناگون بیان می‌فرمایند و این مُوهِم تکرار هم نیست، برای اینکه در همه مسائل ـ چه هستی‌شناسی، چه معرفت‌شناسی، چه آنچه مربوط حکمت نظری و دانش است و چه آنچه مربوط به حکمت عملی و ارزش است ـ مبدأ همه اینها توحید است؛ لذا آن را به عنوان مبنای اصلی ذکر می‌کند، خدایی است که این‌چنین است، بعد آن مَثلِ هستی‌شناسی یا معرفت‌شناسی یا عملی یا علمی را بازگو می‌فرماید؛ لذا در همین سوره که فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی﴾ کذا و کذا، بعد در آیه دوازده فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ﴾.

مطلب دوم آن است که تسخیر گاهی طوری است که انسان هم می‌تواند برابر آن راهنمایی تسخیر الهی عمل بکند و گاهی هم این‌چنین نیست. می‌فرماید «سماوات» و «شمس و قمر» را برای شما مسخّر کردیم و مانند آن. کاربرد «شمس و قمر» در اختیار ما نیست، ما ناچاریم کارهای خودمان را برابر سِیر «شمس و قمر» انجام بدهیم؛ اما درباره کشتی فرمود که برای شما مسخّر است، «نهر» برای شما مسخّر است، «بحر» برای شما مسخّر است؛ منتها تفاوت گاهی در تقدیم و تأخیر است، گاهی می‌فرماید ما دریا را مسخّر کردیم تا کشتیرانی کنید و گاهی هم می‌فرماید کشتی‌ها را مسخّر کردیم تا در دریا کشتیرانی کنید. در سوره مبارکه «ابراهیم» آن‌جا سخن از تسخیری است که مقابل تسخیر آیه محل بحث است؛ آیه 32 سوره مبارکه «ابراهیم» این است که ﴿وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الأنْهَارَ﴾، کشتی را برای شما مسخّر کرد تا در دریا جریان پیدا کند و نهرها را هم برای شما مسخّر کرد؛ اما در آیه محل بحث می‌فرماید: ﴿سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ﴾؛ دریا را طرزی قرار داد که شما می‌توانید از آن استفاده کنید و آن تحت تسخیر شما باشد؛ هم «نهر» را و هم «بحر» را؛ برای قایقرانی‌های کوچک یا برای بَلَم‌های کوچک «نهر» است و برای کشتی‌های بزرگ «بحر» است که هر دو را برای شما مسخّر کرد: ﴿سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ﴾ و در سوره مبارکهٴ «ابراهیم» هم فرمود: ﴿وَ سَخَّرَ لَکُمُ الأنْهَارَ﴾، پس آب‌ها را مسخّر کرد تا کشتیرانی کنید و کشتی را مسخّر کرد تا در دریاها سفر کنید؛ همه اینها قابل بهره‌برداری مستقیمِ انسان است؛ اما ﴿وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الأرْضِ﴾،[2] ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ﴾، گونه‌ای خدای سبحان اینها را آفرید که آنها در خدمت بشر هستند، نه اینکه بشر بتواند مسیر اینها را تغییر بدهد؛ این نحوه تسخیر است و قسمت علمی‌ آن با ﴿لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ خاتمه می‌پذیرد و قسمت بهره‌برداری‌ آن با ﴿لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ خاتمه می‌پذیرد.

این سوره چون در مکه نازل شد، افراد زیادی هم از مشرکین حجاز سوء ادب داشتند، تعبیرات بد و رفتار زشت داشتند، فرمود که اگر شما با اینها بخواهید در یک شهر زندگی کنید، یک مقدار عفو کنید و یک مقدار صَرف نظر کنید: ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ به مؤمنین بگویید «إغفِرُوا» ﴿یَغْفِرُوا﴾، این ﴿یَغْفِرُوا﴾ جواب ﴿قُل﴾ نیست تا مجزوم باشد، این جواب «إغفِرُوا» است که محذوف می‌باشد. ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ «إغفِرُوا» شما صَرف نظر کنید، فرمایش تو ـ پیامبر ـ را آنها اطاعت می‌کنند ﴿یَغْفِرُوا﴾؛ آنها هم صَرف نظر می‌کنند. برخی‌ها خیال کردند که این آیه با آیه جهاد نَسخ شده است؛ در حالی که آیه جهاد در حال مبارزه سر جای خود محفوظ است، آیه «عفو و صفح» و امثال آن هم در حال عادی سر جایش محفوظ است. ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ «إغفِرُوا» ﴿لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ﴾ تو وقتی دستور بدهی، آنها هم ﴿یَغْفِرُوا﴾ این کار را می‌کنند که این ﴿یَغْفِرُوا﴾ مجزوم است، چون جواب امرِ «إغفِرُوا» است که محذوف است، نه اینکه جواب ﴿قُل﴾ باشد، چون جواب ﴿قُل﴾، ﴿یَغْفِرُوا﴾ نخواهد بود. ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّه﴾، فرمود ذات اقدس الهی گاهی به طور عادی زندگی را اداره می‌کند و گاهی هم قدرت خاص خدا ظهور می‌کند. در ذیل آیه سوره مبارکه «ابراهیم» که فرمود: ﴿وَ ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾[3] آن روایت نورانی گذشت که «ایام الله» سه روز است: روز ظهور حضرت(سلام الله علیه) است، روز رجعت است و روز قیامت است؛[4] اما اینها حصر نیست که مثلاً «ایام الله» همین سه روز باشد «و لاغیر»، اینها آن مصداق کامل «ایام الله» هستند! هر وقتی که قدرت خاصه الهی ظهور بکند «یوم الله» است؛ فیض الهی هر وقت برای مؤمنان ظهور خاص پیدا کرد «یوم الله» هست؛ خواه گاهی به صورت پیروزی مسلمان‌ها، خواه به صورت ذلت و شکست کفّار باشد. فرمود «ایام الله» متعدّد است؛ منتها حالا مصداق بارز آن همان سه روز معروف است. فرمود اینها ﴿لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ﴾، اگر «ایام الله» ظهور بکند که اینها به آن امیدوار نیستند! این از سنخ «تبشیر» به عذاب است که ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.[5] مؤمنین «ایام الله» را امیدوارند ﴿وَ ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾؛ اما کافر که به «ایام الله» امید ندارد تا شما بگویید اینها به «ایام الله» امیدوار نیستند! باید گفت که اینها از «ایام الله» هراسی ندارند. تعبیر «رجاء» در این‌گونه از موارد نظیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است، گرچه ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ نکته دیگری دارد که حقیقت است و از سنخ تهکّم و استهزاء و اینها نیست؛ اما این‌جا که فرمود: ﴿لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ﴾، اینها که از روز ظهور قدرت الهی هراسی ندارند! منتها به جای «خوف» که «رجاء» تعبیر شد، از سنخ همان ﴿فَبَشِّرْهُم﴾ می‌تواند باشد. فرمود: ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّه﴾، «ایام الله» که ظهور کرد چه می‌شود؟ ﴿لِیَجْزِیَ قَوْمَاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ که این تهدید است. پرسش: این ﴿لاَ یَرْجُونَ﴾ با ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ با هم فرق می‌کنند؟ پاسخ: بله، امید دارند که به پیروزی برسند؛ اما اینها اصلاً آن روز را امید ندارند و امیدوار نیستند؛ یعنی هراسی ندارند از آن، چون می‌گویند که ـ معاذالله ـ خبری نیست. در سوره مبارکه «معارج» آیه چهل و دوم این است: ﴿فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاَقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ﴾، این اختصاصی به آخرت ندارد؛ گاهی ممکن است در دنیا روزی فرا برسد که ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ﴾[6] بشوند؛ سرانجام روزی که قدرت الهی ظهور بکند ـ خواه در دنیا و خواه در آخرت ـ اینها به کیفر تلخ خودشان می‌رسند. به جای اینکه بفرماید «لا یخافون» و یا «لا یحزنون» و مانند آن، فرمود: ﴿لاَ یَرْجُونَ﴾.

در این زمینه فرمود چرا چنین است؟ برای اینکه هر کس که کاری انجام بدهد، این کار از بین نمی‌رود و معدوم نیست، گرچه ما از نظر زمان و زمین از آن می‌گذریم؛ ولی چیزی که وارد عالَم هستی شد نابود نمی‌شود و در جای خودش هست، این اصل اوّل؛ اصل دوم این است که ما هیچ چیز معطّلی در عالَم نداریم که یک چیز موجودی باشد؛ ولی «عُطْلَة» باشد، نه در چیزی اثر بگذارد و نه از چیزی اثر بگیرد، یک موجود معطّل بیکار در عالَم نیست، این دو؛ چون موجود معطّل بیکار در عالم نیست، این می‌افتد در خط تولید، این سه؛ آثاری دارد، لوازم و ملزوماتی دارد، چهار؛ یک وقت آدم را گرفتار می‌کند، پنج. بیانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) داشتند که دروغ هرگز مخفی نمی‌ماند و یک وقت سر در می‌آورد؛ اگر کسی حرفی زد، حالا ده سال قبل یا بیست سال قبل یا کاری کرد، حالا ده سال قبل یا بیست سال قبل، این کار معدوم نیست، ما از آن گذشتیم، در حالی که آن سر جای خود محفوظ است، این یک؛ چون موجود هست می‌افتد در خطّ تولید، مگر می‌شود چیزی در عالَم موجود باشد و معطل و بیکار باشد؟ اینکه نیست، این دو؛ چون می‌افتد در خطّ تولید، لوازمی دارد، ملزوماتی دارد، ملازمات و مقارناتی دارد، این سه؛ بعد از گذشت مدتی می‌شود اردویی از آثار، این چهار؛ یک وقت یکی از اعضای این اردو سر درمی‌آورد، این پنج؛ این آقا رسوا می‌شود، شش. اگرچه بیست سال قبل این حرف را زده یا بیست سال قبل این کار را کرده؛ اما بعد از بیست سال رسوا می‌شود! سرّش این است که این می‌افتد در خطّ تولید! مگر می‌شود چیزی در عالَم موجود باشد و بیکار و معطّل باشد؟ فرض ندارد؛ لذا فرمود که هر کسی کاری انجام بدهد از بین نمی‌برد، یک؛ رابطه ناگسستنی عمل و عامل هم سرجایش محفوظ است، دو؛ به هر حال اینکه موجود هست به چه کسی مرتبط است؟ این در شناسنامه این آقا ثبت شد، در نظام تکوین الّا و لابد این کار یا این حرف به گوینده و انجام دهنده‌اش مرتبط است. پرسش: پس این ﴿یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ﴾[7] چه می‌شود؟ پاسخ: بله، سرّ آن توبه کردن است و این توبه هم فعل این شخص است. مادامی که انسان در عالَم طبیعت هست، جا برای هرگونه تغیّر است. این کفّار و مشرکین در صدر اسلام بودند که توبه کردند و ایمان آوردند. اینکه فرمود: خدای سبحان ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾[8] یعنی بی‌توبه، وگرنه این همه مشرکان صدر اسلام بودند که توبه کردند و سلمان و اباذر شدند! پرسش: عمل بد آن که در عالم انجام داده که اثر وضعی دارد؟ پاسخ: همان! اثر وضعی داشتن آنها معنایش این است که این می‌افتد در خطّ تولید؛ حالا اثر وضعی برای این عمل است، ولی مادامی که انسان در عالَم طبیعت هست قابل تغییر است، او «مُبَدِّلُ السَّیِئاتِ بِالحَسَنات» هست، این کود بدبو است که می‌شود گل یاس! این‌طور نیست که در عالَم طبیعت عوض نشود، این انسان کافر است که با توبه اباذر می‌شود! اینها «وَثَنی» و «صَنَمی» بودند که اباذر و مقداد شدند، اینها از بهشت که نیامدند! مؤمن هم که نبودند! این همه مشرکان صدر اسلام که توبه کردند شدند اصحاب خاص حضرت، پس انسان مادامی که در عالَم طبیعت هست می‌تواند عوض بشود، این‌جا جای تغیّر و دگرگونی است. یک وقت است که ـ معاذ الله ـ گُلی می‌پوسد و بدبو می‌شود؛ مثل ایمان که مؤمنی مرتد بشود! یک وقت ـ إن شاء الله ـ همین تفاله گُل به صورت یک کود درمی‌آید برای یک گُل معطّر دیگر. این همه کودهای بدبو هستند که می‌شوند میوه و سیب و گلابی! در عالَم طبیعت جا برای تغییر و دگرگونی هست و خدای سبحان هم «مُبَدِّلُ السَّیِئاتِ بِالحَسَنات» هست، چه کسی آن بد را خوب کرده و صورت داده؟ آن استعداد را چه کسی شکوفا کرده است؟ آن مبدأ کلّ! پس انسان مادامی که با اختیار خود در مسیر برخورد فیض الهی است هدایت‌پذیر است.

بنابراین فرمود عمل زنده است و هیچ عملی از بین نمی‌رود و عامل را رها نمی‌کند، اگر خوب بود در خدمت عامل هست و اگر بد بود مثل مار گزنده دامن‌گیر او می‌شود؛ دو طایفه آیات قرآن کریم در این زمینه هست: یکی برای بیان پیوند ناگسستنی عمل با عامل که کاری ندارد آن عمل خوب است یا بد، دیگری هم در تفکیک اعمال است که عمل خوب به سود انسان است و عمل بد به زیان انسان می‌باشد. این قسمت دوم در قرآن بیش از قسمت اوّل است؛ آن قسمت اوّل که فقط بیان پیوند عمل با عامل هست، آن در سوره مبارکه «اسراء» آیه هفت است که فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾، برخی از مفسّران خیال می‌کردند که «لام» اوّل «لام» نفع است و «لام» دوم را گفتند که برای مُشاکله بیان شده است، وگرنه باید می‌فرمود: «وَ إن أسَأتُم فَعَلَیهَا»؛ نظیر آنچه در آیه محل بحث سوره مبارکه «جاثیه» است؛ در حالی که این «لام» اوّل «لام» اختصاص است و «لام» دوم هم «لام» اختصاص است؛ یعنی عمل مختص عامل است و عامل را رها نمی‌کند، در صدد این نیست که این عمل خوب است یا بد، عمل برای عامل است؛ چه خوب و چه بد برای عامل است. چون «لام»، «لام» اختصاص است، «لام» اوّل هم سر جای خودش است، «لام» دوم هم سر جای خودش است. این یک طایفه از آیات است؛ اما طایفه دیگر که فراوان هست همین آیه سوره مبارکه «جاثیه» و مانند آن است که ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ﴾ به سود خود، ﴿وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا﴾ به ضرر خود، چون مستحضرید و قبلاً هم اشاره شد که انسان هرگز با دشمن خلق نشده است! این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛[9] یعنی خودت دشمن ساختی! وگرنه قوای درونی است که خدای سبحان آفریده، نفس مُلهَمه به او داده، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[10] به او داده، این دین به ما گفته یا درس نخوان و براساس همان فطرت عادی باش یا اگر حوزه و دانشگاه وارد شدی درسی بخوان که با صاحِب‌خانه درگیر نباشد! فرمود من شما را که بی‌سواد خلق نکردم! آنچه لازمه سعادت شماست را در درون شما من نهادینه کردم، همه فجور و همه تقوا را در درون شما گذاشتم، یا مثل مؤمنین عادی با فطرت سالم زندگی کنید یا اگر رفتید حوزه و دانشگاه درسی خواندید، درسی بخوانید که با صاحِب‌خانه درگیر نشود، یعنی درسی بخوانید که با ﴿فَأَلْهَمَها﴾ بسازد، درس شک‌آور نخوانید! درسی که شما را غرور می‌دهد نخوانید! چیزی بخوانید و مهمانی دعوت کنید که با صاحِب‌خانه درگیر نشود، وگرنه مشکل پیدا می‌شود. اینکه شما می‌بینید «أَعْدَی عَدُوِّکَ» هست، بعد پیدا شد! شما می‌بینید هیچ میوه‌ای در درون آن کِرم نیست، مگر اینکه حرف باغبان را گوش ندهد! آن میوه‌ای که تحت تدبیر باغبان مدبّر نیست و حرف باغبان را گوش نمی‌دهد، از آب خوب استفاده نمی‌کند، از کود خوب استفاده نمی‌کند، از هوای خوب استفاده نمی‌کند، در درون خودش کِرم می‌سازد، وگرنه میوه که در درون آن کِرم نباید باشد! حالا که کِرم پیدا شده، «أَعْدَی عَدُوّ» سیب همین کِرمی است که خودش ساخته است. الآن تمام غذاهایی که این میوه تغذیه می‌کند، بخش وسیعی از آن را به خدمت این کِرم می‌دهد، این کِرم که بدون تغذیه رشد نمی‌کند، چطور رشد کرده است که تمام فضای این سیب را گرفته؟ این آب را، این خاک را، این کود را گرفته و به جای اینکه به خودش بدهد، به این کِرم داده است و این رشد کرده است، وگرنه در درون ما ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾،[11] وگرنه «أَعْدَی عَدُوِّ» را که خلق نمی‌کرد.

بنابراین مائیم که دشمن می‌سازیم، مائیم در درون خودمان دشمن می‌تراشیم، ما می‌توانیم در درون خودمان «أصدق صدیق»[12] بسازیم، «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»،[13] ‌این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است! این مفید حصر است؛ از جاهایی که تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر است، همین است. نفرمود: «عَقلُ کُلّ امْرِء صَدِیقُهُ»، بلکه فرمود: «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ» این خبر مقدم که «عَقْلُهُ» مبتدای مؤخر است. نفرمود: «عَقلُ کُلّ امْرِءٍ صَدِیقُهُ»، فرمود انسان یک دوست بیشتر ندارد و آن عقل اوست که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‌».[14]

بنابراین عمل زنده است و عامل را رها نمی‌کند، اگر خوب باشد که به سود اوست و اگر بَد باشد به زیان اوست. این آیه سوره مبارکه «اسراء» دو پیام دارد: یکی مسئله اختصاص است و دیگری مسئله امتناع؛ محال است کسی به کسی بد بکند، محال است که کسی نسبت به کسی خوب بکند! این «بالعرض» است، سایهٴ عمل بدِ انسان به دیگری می‌افتد، حتی در قتل! اگر کسی، کسی را کُشت، صدها برابر آن قتل، در درون خود سمپاشی کرده است که به عذاب «أبَد» یا «ألیم» گرفتار می‌شود، سایهٴ این ستم، خورده روی این مقتول؛ مثل اینکه در درون خانه خود یک «کَنیف» و یک چاه بدبو کَنده، گاهی رهگذری که می‌گذرد بوی این به شامّه او می‌رسد، همین! محال است که انسان به کسی بد بکند یا به کسی خوب بکند، «الّا بِالعَرَض». همین که تصمیم گرفت که معصیت بکند و راه کسی را ببندد، چندین غُدّه در خود ایجاد کرده است؛ حالا گوشه‌ای از آثار این غدّه به دیگری هم می‌رسد، چه اینکه در بخش إحسان هم همین‌طور است! اگر کسی تصمیم گرفته که به دیگری راه بدهد و مشکل دیگری را حلّ بکند، این تصمیم او روح و ریحان است، این قُربت او روح و ریحان است، این ارادهٴ او روح و ریحان است، ﴿وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَ آثَارَهُمْ﴾[15] این روح و ریحان است، آن وقت سایه‌اش به دیگری می‌رسد که برای دیگری مثلاً خانه‌ای ساخته یا فرشی را به دیگری داده است یا دیگری را درمان کرده است. این «لام» اختصاص نشان می‌دهد که آن‌که «بالذات» و «بالاصالة» از عمل طَرفی می‌بندد خود عامل است! «بِالعَرَض» خَیر نصیب دیگری می‌شود! اما این‌جا که فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا﴾ این جزء طایفه ثانیه است، هیچ ارتباطی بین این آیه و آیه سوره مبارکه «اسراء» نیست. فرمود بد کردید به خودتان به تعبیر حکیم فردوسی: اگر بار خار است خود کِشته‌ای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته‌ای[16] بعد چه وقت حساب می‌شود؟ «یَوْمِ الْحِسَاب» مراجعه می‌شود که ﴿ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾، این زمینه است برای اینکه پس ما مکتبی می‌خواهیم، یک روز حساب و کتابی می‌خواهیم، یک حق و باطلی می‌خواهیم، یک صدق و کذبی می‌خواهیم، یک خَیر و شرّی می‌خواهیم، یک حَسَن و قبیحی می‌خواهیم تا معلوم بشود که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است. این سَرپُلی است برای بیان شریعت! می‌فرماید ما قبلاً این مسئله را برای انبیای دیگر و اُمم گذشته مخصوصاً بنی‌اسرائیل بازگو کردیم، برای شما هم بازگو می‌کنیم که بشر شریعت می‌خواهد. شریعت؛ یعنی «مورد الشاربة».[17] این شریعه فرات را که شریعه می‌گویند، برای همین است، این نهرهای بزرگ که عمیق است و روان، از هر جای آن نهر نمی‌شود آب گرفت، برخی از جاهاست که یک گُدار و یک شیب ملایمی دارد، از آن‌جا رهگذر می‌رود و آب می‌گیرد. آن مقدار که شیب ملایم دارد و جای رفت و آمد است، به آن می‌گویند «شریعة». «شریعة» یعنی «مورد الشاربة». در شمال شرقی کربلا که فرات جاری است، آن نهر بزرگی است و نمی‌شود که از هر جای آن آب گرفت، فقط یک بخش خاصی بود که شیب نرمی داشت، آن‌جا آب می‌گرفتند، به آنجا می‌گفتند شریعه فرات، آن‌جا را با تیراندازها بستند که آب به اهل بیت نرسد، وگرنه جای دیگر که جای آب‌گیری نبود. این «شریعة» بود که انسان راه دارد به آن آب حیات. فرمود ما شریعت فرستادیم که همه اینها را برای شما بیان کند، چون شریعت هست نبوت هست؛ چون شریعت هست حکمت هست، ما از کجا می‌فهمیم این شخص «پیغمبر» است؟ برای اینکه کتابی که مشتمل بر شریعت هست را او آورده است. از کجا بفهمیم که این حرف «حکمت» است، چون «عزیزِ حکیم»[18] این را فرستاده است. پس حکمت در خود قرآن است، شریعت یعنی متن قرآن است، اثبات نبوت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله قرآن است. فرمود ما قبلاً به دیگران دادیم، اینها را هم دادیم؛ این برای آن است که بشر ادعای ربوبیت نکند. الآن ببینید خیلی از بشرها فرعون عصرند؛ منتها «بالصراحة» نمی‌گویند که ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأعْلَی﴾،[19] در همه مدت و در تمام کارها به این سه عنصر محتاجیم؛ عنصر اصلی که توحید است را آنها برداشتند و خودشان به جای عنصر اصلی نشستند. هر کشوری در هر حال یک موادّ قانونی دارد، مثلاً ما یک رساله عملیه داریم یا مثلاً موادّ قانونی مجلس شورای اسلامی داریم که این کاربردی و عملیاتی است، این را همه کشورها دارند؛ این امر مشترک بین مؤمن و کافر است. امر دوم آن است که این موادّ حقوقی را از یک سلسله مبانی می‌گیرند، مثل عزّتِ مملکت، امنیتِ مملکت، امانتِ مملکت، استقلالِ مملکت، زندگی مسالمت‌آمیز، عدم دخالت در شئون دیگری، اجازه ندهند که کشورها در شورا دخالت بکنند، فضای سالم، مواسات، مساوات، دستگیری نیازمندان، بهداشت، همه اینها مبانی اصلی است که از این مبانی آن موادّ حقوقی استنباط می‌شود، این مشترک بین مؤمن و کافر است. کلید همه این مبانی که «مبنی المبانی» است عدل است، این مشترک بین مؤمن و کافر است که به عنوان اصل عدل را همه می‌پذیرند، حقوق بین‌الملل هم این را قبول کرده است. عدل هم مفهوم آن «وَضعُ کُلَّ شیءٍ فِی مُوضِعِه»[20] هست، این معنایش روشن است که مسلمان و کافر قبول کردند، حقوق بین‌الملل هم قبول کرده است؛ تا این‌جا مشترک بین مسلمان و کافر است؛ اما از اینجا به بعد که عدل «وَضعُ کُلَّ شیءٍ فِی مُوضِعِه» است، جای اشیا را چه کسی باید معیّن کند؟ جای اشخاص را چه کسی باید معیّن کند؟ مؤمن می‌گوید جای اشیا را اشیاء‌آفرین و جای اشخاص را اشخاص‌آفرین باید معیّن کند، ولی کافر می‌گوید جای اشیا را خودم و جای اشخاص را خودم تعیین می‌کنم، این همان فکر فرعونی است! این می‌شود: ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾،[21] این حقوق سازمان ملل هیچ پایهٴ علمی ندارد؛ لذا شما می‌بینید یک روز ملتی را که از کشور خودش دارد دفاع می‌کند می‌گویند تروریسم؛ حزب الله را ـ معاذ الله ـ می‌گویند تروریسم است! یک روز هم که چنین نخواهند، می‌گویند از فهرست تروریسم برداشته شد. آن منافق تروریسم را و آن داعش تروریسم را می‌گویند او مدافع است، این را که مدافع است و از کشور خودش و از دین خودش دفاع می‌کند را می‌گویند تروریسم، سرّش این است که واقعاً اینها فرعون‌ هستند! واقعاً خود را «الله» می‌دانند! چرا؟ برای اینکه منبع ندارند! شما تا این‌جا آمدید، گفتید ما عدل داریم، معنای عدل هم این است که هر چیزی سر جایش باشد، تا این‌جا درست است؛ اما جای اشیا کجاست؟ شما می‌گویید هر چه که از انگور درست شده، چه شیره انگور و چه شراب انگور هر دو حلال است، ما می‌گوییم آن‌که انگورآفرین است باید فرق بگذارد، نه شما! اینها نمی‌دانند که فرعون‌ می‌باشند و ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هستند، ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأعْلَی﴾[22] هستند، ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[23] هستند، همین است! شما وقتی بررسی کنید و سؤال بکنید که شما این قانون را از چه چیزی می‌گیرید؟ شما که قبول دارید عدل است، معنای عدل را هم که می‌دانید روشن است؛ یعنی «وَضعُ کُلَّ شیءٍ فِی مُوضِعِه»، اما جای اشیا کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ این قرآن است که می‌گوید شما درباره ارث دختر و پسر حرف نزنید، دختر را ما آفریدیم، پسر را ما آفریدیم و مصالح اینها را ما می‌دانیم، ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾،[24] شما چه می‌دانید که آینده چه پیش می‌آید؟! پرسش: اهل کتاب مدّعی هستند که از کتب آسمانی گرفتند! پاسخ: از کتب آسمانی گرفتند؟ اگر از کتب آسمانی گرفته باشند که موحّد هستند و می‌شوند اهل کتاب! اینها اصلاً اهل کتاب نیستند! اینها نه اهل کتاب، نه اهل قرآن‌ و نه اهل عترت‌ هستند؛ آنهایی که اهل کتاب‌ می‌باشند باید مواظب باشند که مطابق با شریعت خودشان باشد که همین‌جا قرآن می‌فرماید ما به بنی‌اسرائیل شریعت دادیم، اینها عالماً و عامداً در برابر پیغمبر خودشان ایستادند! آنهایی که معاصر موسای کلیم بودند این‌طور بودند، اینها که معاصر نیستند چگونه خواهند بود؟! در همین بخش فرمود ما به بنی‌اسرائیل این معارف را دادیم، اینها عالماً و عامداً در برابر کلیم حق ایستادند و وجود مبارک موسای کلیم فرمود امر بر شما مشتبه نیست، برای شما ثابت شد من پیغمبرم، ﴿لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾؛[25] شما صد درصد می‌دانید که من پیغمبر هستم! یک وقت یک کسی شبهه دارد، آن حرف دیگری است؛ در سوره مبارکهٴ «صف» فرمود شما بنی‌اسرائیل که در نبوت من تردید ندارید! این همه معجزات از من دیدید و آن همه مبارزات با سَحَره را از من دیدید، تازه پای شما از دریا گذشته است، شما که معجزات را دیدید ﴿لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾، بنابراین با میل خودشان دارند کار می‌کنند! گفتند: ﴿اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾.[26] غرض این است که در درون اینها یک تفکر فرعونی هست، ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأعْلَی﴾ هست ـ حالا چه بگویند و چه نگویند ـ ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ هست، آن‌که می‌گوید جای اشیا را من باید تعیین کنم، جای اشخاص را من باید تعیین کنم، چه کسی تررویسم است را من باید بگویم، چه کسی مدافع است را من باید بگویم! این یعنی تصرف جای «الله»! پرسش: اگر بگوید من با عقل می‌گویم، چه؟ پاسخ: عقل هم می‌گوید اگر عقل دارید، باید عقل‌آفرین را ببینید که چه می‌گوید! تو که اشیا را نیافریدی! قبل از اینکه تو بیایی اینها سر جایش بود، بعد از مرگ تو هم که اینها سر جایش هست، پس تو نمی‌توانی جای اینها را مشخص کنی! کسی که اشیا را آفرید باید جای اشیا را مشخص کند و کسی که اشخاص را آفرید باید جای اشخاص مشخص کند، آن وقت ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ معنای آن روشن خواهد شد. این درباره کلّی بود، اگر ـ معاذ الله ـ در بخشی از شریعت فاصله بشود همین است! این بیان بلند صدرالدین قونوی است ـ شاید قبلاً ده‌ها بار در همین مجلس گفته شد ـ که فرمود ـ به نحو سالبهٴ کلیه ـ هیچ‌کس گناه نمی‌کند، مگر اینکه مشرک است![27] چرا؟ برای اینکه اگر کسی خلاف کرد سهواً بود، نسیاناً بود، اکراهاً بود، الجائاً بود، خطئاً بود، خطیئةًَ بود، اینها را «حدیث رفع»[28] می‌گیرد و گناه نیست؛ اما اگر کسی هیچ عذری ندارد و عالماً عامداً دارد نگاه به نامحرم می‌کند، نه اضطرار است، نه سهو است، نه نسیان است، نه خطیئه است و نه خطای در تطبیق است، هیچ چیزی نیست! عالِم به حکم هم هست، عالِم به مسئله هست، موضوع را هم می‌داند، حکم را هم می‌داند؛ یک وقت است که جاهل است که بحث آن جداست، اگر به همه این امور عالِم است و هیچ عذری ندارد معنایش این است که خدایا! تو گفتی که این کار را نکن؛ ولی من دارم می‌کنم! این یعنی چه؟ یعنی شما نظرتان این است، ولی من نظرم این است که باید انجام بدهم! لذا «عند التحلیل» هیچ کسی گناه عمدی نمی‌کند «الّا وَ هُوَ مُشرِک»، آن وقت این آیه معنایش روشن می‌شود که فرمود: ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾؛[29] اکثر مؤمنین گرفتار شرک هستند! شما وقتی گناه را می‌خواهید تحلیل کنید، معنایش همین درمی‌آید. یک وقت است که اضطرار است، الجاء است، اینها بحثی است که با «حدیث رفع» برداشته شد؛ اما اگر کسی عالماً و مختاراً دارد گناه می‌کند یعنی چه؟ یعنی خدایا تو گفتی نکن من هم می‌دانم ـ علم به حکم دارد، علم به موضوع دارد و هیچ اضطراری هم نیست ـ ولی من نظرم این است که باید انجام بدهم! این است که حضرت در ذیل آیه فرمود همین که شما می‌گویید: «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»![30] و امثال آن این است، ﴿وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِکُونَ﴾.

غرض این است که این آیه سرفصل است که ما مکتب و شریعت را الّا و لابد لازم داریم، برای اینکه ما در نظام عالَم داریم کار می‌کنیم! خود ما را که دیگری آفرید، عالَم را هم که دیگری آفرید، پیوند ما و عالَم را که دیگری آفرید، آن وقت ما بیاییم تصمیم بگیریم یعنی چه؟ لذا اینها مواد حقوقی دارند مبانی حقوقی دارند، منبع ندارند، چون منبع ندارند می‌شود: ﴿أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾، حالا چه بگوید ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الأعْلَی﴾ چه نگوید! لذا این را مقدمه قرار داد، فرمود که حالا چون ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً﴾ هست ﴿فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا﴾ هست، ﴿ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ صلاح و طَلاح با یک مکتب سنجیده می‌شود؛ لذا در برابر آن از آیه شانزده به بعد این مکتب را دارد تشریح می‌کند. پرسش: قبل از اینکه وارد آیه بعد بشویم، در ذیل آیه چهارده حدیثی آمده که روزهای هفته را به نام ما بگو.[31] پاسخ: البته درست است! پرسش: اینکه بیاییم «ایام الله» را به قیامت بزنیم یک مقدار ؟ پاسخ: نه، قیامت به تنهایی نیست! مصادیق فراوانی دارد، سه مصداق دارد که یکی از آنها قیامت است؛ روز ظهور حضرت «ایام الله» است، «یوم الرجعة» «ایام الله» است، قیامت هم «ایام الله» است. مصادیق فراوانی دارد، یک؛ این سه مصداق تازه برخی از آن مصادیق‌ هستند، دو؛ چون این‌چنین است، در ذیل همین آیه در سوره مبارکه «ابراهیم» گذشت ﴿وَ ذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ﴾ آن روایت هست[32] و همان روایت در ذیل همین آیه هم هست که «یوم الظهور» است، «یوم الرجعة» هست، «یوم المعاد» است، اینها برای بیان بعضی از مصادیق است نه جمیع مصادیق.

[1] فرهنگ نامه علوم قرآن، دفترتبلیغات اسلامی، ج‌1، ص2188.
[2] بقره/سوره2، آیه164.
[3] ابراهیم/سوره14، آیه5.
[4] معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص366.
[5] آل عمران/سوره3، آیه21.
[6] بقره/سوره2، آیه61.
[7] فرقان/سوره25، آیه70.
[8] نساء/سوره4، آیه48 و 116.
[9] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج‌74، ص271.
[10] شمس/سوره91، آیه8.
[11] تین/سوره95، آیه4.
[12] الشافی فی شرح اصول الکافی، مجموعه مولفان، ج‌1، ص237.
[13] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص11.
[14] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج1، ص11.
[15] یس/سوره36، آیه12.
[16] شاهنامه فردوسی، فریدون، بخش20.
[17] تفسیرالقرطبی، القرطبی، ج‌16، ص163.
[18] جاثیه/سوره45، آیه2.
[19] نازعات/سوره79، آیه24.
[20] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص85.
[21] جاثیه/سوره45، آیه23.
[22] نازعات/سوره79، آیه24.
[23] قصص/سوره28، آیه38.
[24] نساء/سوره4، آیه11.
[25] صف/سوره61، آیه5.
[26] اعراف/سوره7، آیه138.
[27] شرح الاربعین حدیثا، ص87؛ «و رد علی بغته فی سر ذلک ان سبب ظهور حکم الغیرة و سلطنتها لیس نفس الفعل المحرم فقط، بل الموجب هو التلبس بصفة المشارکة لمقام الربوبیه، لان الاطلاق- فی التصرف و مباشرة الفعل کل ما یرید دون منع و لا قید و تحجیر من صفات الربوبیه، فانه الذی یفعل ما یشاء دون حجر و لامنع و من سواه، فالتقیید و الحجر من خصائصه، فمتی رام الخروج من صفات التحجیر و طلب اطلاق التصرف بمقتضی ارادته فقد رام مشارکة الحق فی اوصاف ربوبیته و نازعه فی کبریائه، لاجرم کان ذلک سببا لظهور حکم الغیرة المستلزمة للغضب او العقوبة ان لم یتدارک العنایة...».
[28] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج‌15، ص369، ابواب جهادالنفس وما یناسبه، باب56، ط آل البیت.
[29] یوسف/سوره12، آیه106.
[30] تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج2، ص476.
[31] معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص124.
[32] الشافی فی شرح اصول الکافی، مجموعه مولفان، ج‌1، ص526.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی