display result search
منو
تفسیر آیات 11 تا 15 سوره جاثیه

تفسیر آیات 11 تا 15 سوره جاثیه

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 43 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 15 سوره جاثیه"
- هر کسی که اهل ایمان یا یقین یا تعقّل باشد، از این کتاب بهره علمی می‌برد؛
- در جریان جبر و تفویض مستحضرید که انسان نه مجبور در کار است و نه «مُفَوَّض».






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿هذَا هُدًی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذَابٌ مِن رِجْزٍ أَلِیمٌ (11) اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12) وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (13) قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْمَاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (1٤) مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (15)﴾

سوره مبارکه «جاثیه» همان‌طوری که ملاحظه فرمودید، ششمین ﴿حم﴾ از «حوامیم»[1] هفتگانه است که در مکّه نازل شد و عناصر محوری این سوره هم اصول دین است و صدر این سوره هم درباره نزول کتاب آسمانی است و محتوای این هم بیان توحید و معاد و نبوت است. در بخش اوّل که فرمود در سماوات و أرض «آیات» برای «مؤمنین»[2] و «موقنین»[3] و «عاقلون»[4] هست اینها به عنوان «مانعةُ الخلوّ» است که جمع را شاید؛ ممکن است کسی در حالتی با همان ایمان معارف را بفهمد و یک حالت خاصهای به او دست بدهد که یقین پیدا کند و در بخش دیگری با تفکرات عقلی به معارف راه بیابد، اینها معاندِ هم و مقابلِ هم نیستند که بشود «مانعةُ الجمع»، اجتماع را شاید؛ چه اینکه گروههای مقابل آنها هم این‌چنین نیست که «مانعةُ الجمع» باشد؛ یعنی «أفّاک» ممکن است که «مستکبر» باشد و ممکن است «مُستَهزی». این «إفک» و «استکبار» و «استهزاء» برای سه گروه مقابل هم نیستند، ممکن است گروه واحد؛ گاهی مبتلا به «إفک» بشود، گاهی مبتلا به «استکبار»، گاهی هم مبتلا به «استهزاء» و گاهی هم به تفکیک؛ غرض این است که این سه وصف «سیّئه» در برابر آن سه وصف «حَسَنه» قرار گرفته و اجتماع اینها را هم شاید.

مطلب دیگر این است که فرمود: ﴿هذَا هُدًی﴾، تعبیر آن معمولاً مثل «زیدٌ عدلٌ» است؛ یعنی «هذا هادٍ». یک وقت است که میگوییم ﴿فِیهِ هُدًی﴾[5] این نیازی به حذف چیزی و مانند آن ندارد؛ اما وقتی گفتیم ﴿هذَا هُدًی﴾ مثل «زیدٌ عدلٌ» است که برای مبالغه است. این کتاب هدایت است و هر کسی که اهل ایمان یا یقین یا تعقّل باشد و تفکر هم زمینه آن تعقّل است، از این کتاب بهره علمی میبرد و هدایت میشود، ﴿هذَا هُدًی﴾. بعد برهان اقامه میکند که مسئلهٴ توحید حلّ بشود؛ فرمود شما درباره آسمانها که بخواهید فکر کنید، این نظام سپهری را با تعقّل میفهمید؛ اما آن سماواتی که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[6] با ایمان حلّ میشود. در معراج گفته میشود وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در آسمان اوّل فلان حال دید، در آسمان دوم فلان حال را دید؛ مثلاً در آسمان چهارم یک نماز جماعتی برگزار شد که همه انبیا به آن حضرت اقتدا کردند، این آسمان با تعقّل حلّ نمیشود، بلکه با همان ایمان حلّ میشود. پرسش: با تعقّل ... را پیدا کند؟ پاسخ: با تعقّل نه، با ایمان چرا! اما حالا انسان با برهان ریاضی و عقلی بفهمد که آن‌جا نماز جماعتی بود و وجود مبارک مسیح در آسمان چهارم است اینها که با عقل حلّ نمیشود. پرسش: در کنار «سماوات»، «أرض» هم آمده است! پاسخ: بله، لذا در بخشهای دیگر مثلاً درباره «أرض» آسانتر فرمود تعقّل بکنید؛ اما آن‌جا که آسمان و زمین هست، ایمان را ذکر کرده، چون مجموع «خارج و داخل» خارج است؛ مجموع چیزی که عقل به آن دسترسی ندارد، با آنچه به آن دسترسی دارد، مجموع اینها در دسترس عقل نیست؛ اما آن‌جا که در دسترس عقل است، فقط به عقل تعبیر کرده است. آن سماواتی که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ افزون بر «أرض» با عقل حلّ نمیشود، چون مجموع «خارج و داخل» خارج است؛ لذا جریان معراج هم همین‌طور است، جریان معراج هرگز با عقل حلّ نمیشود که مثلاً آسمان اوّل چه بود؟ وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پیش‌نماز خیلی از ائمه شد، جبرئیل را در آن آسمان دید، یا میکائیل را در فلان آسمان دید، اینها که با عقل حلّ نمیشود! لذا در آن‌جا مسئله ایمان را مطرح فرمودند.

در بخشهای دیگر که مسائل ریاضی و هیأت و نجوم راه دارد که با تفکر و تعقّل میشود پی برد و حلّ کرد. در این قسمت فرمود خدای سبحان اینها را خلق کرد، طرزی اینها را منظم آفرید که مشکل مسافرت شما، اقتصاد و تجارت شما را حلّ بکنند؛ دریا و آب را طرزی خلق کرد که بتواند مسیر کشتیها قرار بگیرد، چوب را طرزی خلق کرد که در آب فرو نرود، باد را طرزی خلق کرد که به موقع و حساب شده بوزد که کاملاً کشتیبانان سابق از راه شناخت مسیر باد ـ الآن هم هواشناسی همین‌طور است ـ میفهمیدند که چه زمانی باید حرکت بکنند، چه مقدار باید حرکت بکنند، سرعت باد چقدر است، الآن هم هواپیما همین‌طور است! اینها میدانند رفتن از شرق به غرب چقدر طول میکشد و برگشت از غرب به شرق چقدر طول میکشد، باد در کدام طرف است، در طرف موافق است یا در طرف مخالف است، همه اینها برای آنها طبق اصول ریاضی حلّ شده است؛ البته گاهی ممکن است که مثل مسائل عادی انسان اشتباه بکند؛ ولی نظم، نظم ریاضی است! فرمود ما این سه عنصر را منظم خلق کردیم تا مسائل مسافرت شما، کشتیرانیهای شما، تجارت شما و مانند آن حلّ بشود: ﴿اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ﴾، گاهی این امر به صورت عادی ظهور میکند که کشتیبانان این را رهبری میکنند، گاهی ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا﴾[7] است که وقتی بخواهد لنگر بیندازد میگوید: «بسم الله»، وقتی میخواهد دستور حرکت بدهد میگوید: «بسم الله»، دیگر تابع اینکه باد کدام طرف میوزد و کدام طرف نمیوزد نیست که آن میشود کشتی نوح! و اینکه گفته شد: «مَثَلُ‌ أَهْلِ‌ بَیْتِی‌ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح‌»[8] همین است، این‌طور نیست که حالا باید با رهبریهای ریاضی اینها کار بکنند، کار اینها با ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَ مُرْسَاهَا﴾ است، «مُرسا» یعنی لنگر. خدای سبحان کوهها را «رواسی» زمین قرار داد، این «رواسی»؛ یعنی میخ و وسیله سکونت زمین که تا زمین نلرزد. «مُرسا» که یا اسم مصدر است یا اسم مکان، یعنی لنگرگاه، همین که فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ لنگری است که این باید بایستد و همین که نوح(سلام الله علیه) گفت: ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ باید جریان پیدا بکند. این دیگر با باد نبود، با نَفَس وَلَوی وجود مبارک نوح بود؛ اهل بیت این‌طور هستند، «مَثَلُ‌ أَهْلِ‌ بَیْتِی‌ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوح‌» از این قبیل است که غیر از آن ذوات قدسی در دسترس کسی نیست؛ ولی این باد که منظماً حرکت میکند براساس اصول ریاضی است. پرسش: آیا می‌شود این آیه را ربط داد به آن حدیثی که آقا امیرالمؤمنین می‌فرماید: «أَنَا نُقطَةُ تَحتِ البَاء»[9] ولی اهل بیت ... . پاسخ: البته معنای آن میتواند این باشد؛ ولی آنچه ظواهر قرآن است و یک تفسیر روشنی دارد همین است که این کشتیها با باد حرکت میکند، کشتی نوح با ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَ مُرْسَاهَا﴾ و به فرمان آن حضرت حرکت میکرد. ﴿اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ﴾ این یک، ﴿لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ﴾، کشتی طوری است که میتواند به امر ذات اقدس الهی در دریا حرکت کند، غرق نشود و از راه باد مسیر رفت و برگشت آن تنظیم بشود. ﴿لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ﴾، بخواهید مسافرت کنید، سفر حج و عمره بروید ممکن است، سفرهای دیگر بروید ممکن است، سفرهای تجارتی داشته باشید ممکن است، با کشتی سفر دریایی بکنید و غواصی بکنید که از برکات زیرِ دریا باخبر بشوید ممکن هست، همه اینها هست و برای این کارها ﴿وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾.

در جریان آفرینش ـ چه این آیه و چه آیه بعد که فرمود: ﴿وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ ـ میفرماید همه اینها براساس «تسخیر» است؛ ما یک «تسخیر» داریم، یک «تفویض» داریم و یک «قَسر»، «قَسر» با «قاف» و «سین»؛ آن دو تا محال است، «تسخیر» حق است. در کارهای انسانی یک «جبر» داریم، یک «تفویض» داریم و یک «اختیار» که به «منزلهٴ بین المنزلتین» است؛ آن دو تا محال است و این یکی حق است.

در جریان جبر و تفویض مستحضرید که انسان نه مجبور در کار است و نه «مُفَوَّض»؛ مجبور باشد در کار که به صورت ابزار دربیاید، این‌طور نیست. اینکه انسان مرتّب فکر میکند، تصمیم میگیرد، مشورت میکند و مدتها مطالعه میکند تا کاری را انجام بدهد معلوم میشود که مختار است و اگر خوب درآمد خیلی خودش را میستاید و خوشحال است و راضی است، برای اینکه کار اوست! و اگر بد درآمد نگران است، گاهی گریه میکند و گاهی به سر و صورت میزند، معلوم میشود کار اوست؛ این کار را بشر ـ چه مسلمان و چه کافر ـ کار خودش میداند، این‌طور نیست که انسان بگوید من مجبورم «من غلام و آلت فرمان او»،[10] بشر آزاد است، البته آزاد نه یعنی تفویض! پس مجبور نیست و تفویض هم نشده، چون خطر تفویض بدتر از جبر است؛ خطر تفویض این است که ـ معاذالله ـ خدا کار انسان را به انسان واگذار کرده، گفت تو و هستی تو و این مال، در قیامت حساب را به من پَس بده! در این صورت «رابطه» عبد و مولا قطع است، رابطه خلق و خالق قطع است؛ این شرکی است، پس خطر تفویض بدتر از خطر جبر است. این‌طور نیست که انسان مستقل باشد که چه خدا بخواهد و چه خدا نخواهد این راه خودش دارد ادامه میدهد و در قیامت فقط باید حساب پس بدهد، این‌طور نیست. پس تفویض محال است، جبر محال است، میشود امر «بین الامرین»؛ این برای انسان بود.

در نظام هستی هم این‌چنین است؛ خدای سبحان آسمانها را به حال خودش رها نکرده است تا بشود تفویض که این نظم طبیعی داشته باشد و خودش بگردد و خدا کاری نداشته باشد، مدیریت نکند، ربوبیت نکند و رهبری نکند، این‌طور نیست! هر حرکتی محرّکی میخواهد! او را هم مجبور نکرده به اینکه کاری انجام بدهد، به هر حال زمین خصوصیتی دارد، آسمان موجودی است و این موجود و این طبیعت آثاری دارد؛ خدای سبحان هرگز کاری را بر خلاف خواسته زمین انجام نمیدهد، برخلاف خواسته آسمان انجام نمیدهد، برخلاف خواسته «ریاح» انجام نمیدهد. باد خصوصیتی دارد، زمین خصوصیتی دارد، آسمان خصوصتی دارد؛ هرکدام از اینها خصوصیتی دارند، منتها مدبّرانه، عالمانه و حکیمانه اینها را رهبری میکند، این میشود «تسخیر». «قَسر» آن است که برخلاف خواسته اینها عمل بشود؛ مثلاً یک وقت انسان با یک لوله فوّاره و مانند آن آب را بالا میبرد، این فشار بر آب است و تا این فشار هست آب میرود بالا، همین که فشار برطرف شد آب به طرف خودش میآید پایین؛ اما یک وقت بارانی است از قلّه کوه آمده روی سینه کوه و روی دامنه کوه دارد میریزد؛ این دارد می‌آید پایین، یک باغبان و کشاورز ماهری است این را رهبری و راهنمایی میکند که هرز نرود و زیر پای درختها برود، این را میگویند «تسخیر». هدایت و راهنمایی هر شیء برابر با خواسته اوست، مگر نه این است که آب باید از بالا بیاید پایین؟ این کشاورز ماهر نمیگذارد که این در گودالها برود و هدر برود، میگذارد بیاید زیر پای درخت، این را میگویند «تسخیر»؛ یعنی هدایت کردن، راهنمایی کردن چیزی برابر خواسته او. آب که نمیخواهد پای درخت نرود، آب میخواهد از بالا به پایین برود، این باغبان راهنمایی میکند که کجا برود و هرز نرود، این را میگویند «تسخیر».

فرمود ما کلّ نظام را با «تسخیر» آفریدیم و «قَسر» در کار نیست؛ یعنی «قَسر» با «قاف و سین»، یعنی فشاری نیست. زمین اگر میگردد، آسمان اگر میگردد، باد اگر میوزد و شمس اگر میگردد، بر هیچ‌کدام فشاری در کار نیست! ما طرزی اینها را آفریدیم که اینها باید بگردند؛ منتها ما رهبری اینها را به عهده داریم که درست بگردند. اگر باران از بالا به پایین میآید و از بالا به پایین آمدن هم فشاری بر آب نیست، این کشاورز با بیل خود آن را هدایت میکند، این را میگویند «تسخیر» کرده و این باران و این آب «مسخَّر» تحتِ کشاورزیِ کشاورزان است. پس «قَسر» و فشاری نیست، با فشار و لوله و فوّاره این کشاورز این آب را بالا نبرده است که برخلاف خواسته او باشد که تا فشار قطع شد این بیفتد پایین، بلکه آنچه را که این آب میخواهد، آن را درست راهنمایی کرده است. فرمود ما آسمان را درست راهنمایی کردیم و برابر آنچه آفریدیم همان‌طور دارد کار میکند؛ زمین را برابر آنچه آفریدیم و بر خواسته آن چیزی تحمیل نکردیم و همه این تسخیرهای همهجانبه آسمانها و زمین برای نظم شماست! «مسخِّر» ما هستیم، ولی اجازه دادیم که شما از آن بهره ببرید، ما آن را نرم و «ذلول» کردیم؛ «ذلول» یعنی نرم، نه ذلیل! فرمود: ﴿جَعَلَ لَکُمُ الأرْضَ ذَلُولاً﴾؛[11] یعنی نرم، هر کاری که شما بخواهید روی زمین انجام دهید میتوانید. صد متر، دویست متر، سیصد متر کمتر یا بیشتر چاه بکَنید به نفت آن برسید، به گاز آن برسید و به معدن آن برسید، ما به آن گفتیم که در اختیار شما باشد، برای شما نرم کردیم، برای شما «ذلول» کردیم، مثل گهواره برای شما هست که هر طرف بخواهد بگردانید میگردانید. این حیوانات را شما میبینید، این اسبها قبل از اینکه نرم بشوند و اهلی بشوند حیوان وحشی هستند، مگر میشود با اینها کنار آمد؟ این شترها را برای شما نرم کردیم که کودکی عِنان و اَفسار رمه شتر را میکِشد، فرمود ما برای شما نرم کردیم که مشکل شما حلّ بشود، وگرنه مگر میشود بر شتر مسلّط شد؟ این میشود «تسخیر». پس «قَسر» نیست و «تفویض» هم نیست که ما آسمان را آزاد کرده باشیم تا به میل خود بگردد، زمین را آزاد کرده باشیم تا به میل خود بگردد، این‌طور نیست؛ بین «تفویض» و بین «قَسر» که هر دو باطل است، شیء ثالثی حق است به نام «تسخیر». پس همان‌طوری که جبر باطل است، تفویض باطل است و «منزلهٴ بین المنزلین» حق است. پس «تفویض» باطل است، «قَسر» باطل است و «تسخیر» که «منزلهٴ بین المنزلتین» است حق است؛ لذا همه اینها شاکر هستند! منتها شما که بهره میبرید شاکر نیستید. کدام زمین است که شکر نمیکند؟ کدام آسمان است که شکر نمیکند؟ شما اگر از زمین سؤال بکنید، میگوید خدا را شاکریم که ما را آفرید، ما باید در این مسیر حرکت کنیم، طرزی ما را هدایت می‌کند که برکات فراوانی داریم و ما هرز نمیگردیم، همین! کسی که مدرسه میرود، از آن مدیر مدرسه و معلم مدرسه حقشناسی میکند که ما را طرزی تربیت کرده که ما از زندگی خود بهره میبریم؛ لذا زمین تَحمید میکند، آسمان تَحمید میکند و مانند آن. فرمود ما چیزی بر زمین و آسمان تحمیل نکردیم و نمیکنیم، آن‌طوری که اینها را آفریدیم رهبری میکنیم: ﴿اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ﴾؛ دریا «مسخّر» است، صحرا «مسخّر» است؛ ولی ما این کار را کردیم، مبادا شما بگویید ما بر دریا مسلّط هستیم، ما بر هوا مسلّط هستیم یا ما بر آسمان مسلّط هستیم! که «امروز همه مِلک جهان زیر پَر ماست»[12] این طور حرف نزنید، ما زیر پَر شما قرار دادیم! ﴿اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ﴾، اما ﴿بِأَمْرِهِ﴾، ببینید که اوّل و آخر آن میشود توحید؛ او این کار را کرد، جریان آن هم به امر اوست. ﴿وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾، البته این «سماوات» سپهری که نجوم و ریاضیات و هیأت درباره آنها کار میکنند، نه آن سماواتی که ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾! معراج پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هست، انبیا در آن‌جا هستند، مسیح در آن‌جا هست و مانند آن. ﴿وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ﴾؛ خود آسمان و آنچه در آسمانها هست را ما برای شما «مسخّر» کردیم؛ منتها قدرت علمی پیدا کنید و بهرهبرداری کنید.

درباره زمین فرمود شما ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَ کُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾؛[13] روی دوش زمین سوار بشوید و روزیِ خودتان را بگیرید، حالا اگر نخواستید کار بکنید حرف دیگری است، وگرنه این را «ذَلول» و نرم قرار دادیم، نه ذلیل! زمین پَست نیست، زمین نرم است! خدا موجود پَست خلق نکرده است، حتی زمین! فرمود من زمین را پَست نکردم، نرم کردم، شما هم نرم باشید. اینکه به فرزندان میفرماید وقتی پدر و مادر شما سالمند شدند: ﴿إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ وَ لاَ تَنْهَرْهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً کَرِیماً ٭ وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ﴾؛[14] یعنی ذلولانه، نه ذلیلانه! ذلیل بودن، خوار بودن و پَست بودن متعلق امر الهی نیست؛ ذلول بودن، نرم بودن و مهربان بودن تحت امر است ﴿جَنَاحَ الذُّلِّ﴾، این‌جا هم ما زمین را نرم کردیم. شما ﴿فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها﴾، روی «مِنکَب» و دوش زمین سوار بشوید و از معدنهای دل کوه استفاده کنید ﴿وَ کُلُوا مِن رِزْقِهِ﴾، این کاسب است که حبیب خداست. پرسش: زمینِ نرم تمام قسمت‌ها را شامل نمی‌شود؟ پاسخ: چرا؟ پرسش: کوه‌ها نرم نیستند. پاسخ: چرا؟ منتها ابزاری در اختیار شما قرار دادیم که این در برابر ابزار نرم است، وگرنه خود کوه باید سنگین باشد تا جلوی اضطراب زمین را نگه بدارد. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أَرْضِهِ»[15] مَیدان یعنی اضطراب، اضطراب زمین را با همین کوههای سنگین و سنگی حفظ کرده؛ اما همین کوههای سنگی با ابزار عادی پودر میشود، همین که میبینید! با پیشرفت صنایع این همه کوهها بود که به صورت پودر درآمده است یا این معدنهای سنگی به این صورت درآمد. پرسش: پس «قَسر» است، «تسخیر» که نمی‌شود. پاسخ: «قَسر» یعنی این کار را نکن که برخلاف آن باشد، برخلافش نیست! چون قبلاً نرم بود که کوه شد! اوّل خاک بود که در اثر آمدن باران و گذشت میلیونها سال به صورت «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»،[16] وگرنه اوّل که در کوههای بَدخشان افغان ما «لعل» نداشتیم! در کوههای یمن ما «عقیق» نداشتیم! این خاک را او به تدریج عقیق کرد و به تدریج خاک میکند؛ این خاک را به تدریج «لعل کرد» در کوههای بَدخشان افغان، بعد خاک میکند. این «فراز و فرود» ـ به تعبیر شیخ عطار[17] ـ هر دو در اختیار ذات اقدس الهی است، این خاک هر دو حالت را میپذیرد.فرمود: ﴿وَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ﴾، همه را مسخّر کرد؛ اما تسخیر کار، کار الهی است. الآن هم مستحب است انسان سوار کشتی که شد این آیه را بخواند، سوار هواپیما شد این آیه را بخواند، چون اختصاصی به مسئله اسب ندارد، آن روز فقط درباره اسب بود که فرمود ما اسبها را برای شما مسخّر کردیم: ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ﴾؛[18] سوار بشوید، ﴿وَ تَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ ٭ وَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾[19] در کتابهای فقهی ملاحظه فرمودید که در باب «صید و ذباحه» هست و در باب حقوق حیوانات هست که انسان وقتی سوار حیوانات میشود مستحب است این آیه را بخواند.[20] حالا این تمثیل است تعیین که نیست، امروز که سوار هواپیما میشوند یا سوار کشتی میشوند یا سوار اتومبیل میشوند مستحب است بخوانند: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَ مَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ ٭ وَ إِنَّا إِلَی رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ﴾، روزی هم سوار وسیلهای میشویم که جای دیگری ما را میبرند. اینها همه نعمتهای الهی است، چون در همان سوره «نحل» که از اینها سخن گفت فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛[21] یعنی الآن فقط شما این «انعام» و «دواب» را میبینید، ولی چیزهایی در پیش است که فعلاً نمیبینید؛ کلّ این مجموعه را ذات اقدس الهی مسخّر قرار داد. پرسش: این سماواتی که فرموده، سماوات مادی است یا سماوات معنوی است؟ پاسخ: این سماوات مادی است که مسخّر است برای ما. پرسش: یک سماوات که ما بیشتر نداریم! پاسخ: نه، سماوات فراوان است ﴿خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِبَاقاً﴾،[22] چندین طبقه سماء ما داریم؛ یک آسمان اوّل داریم که ﴿زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾[23] و ﴿سَبْعاً شِدَاداً﴾[24] برای همین سماوات مادی است؛ اما آن ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾، آن سمائی که درهای آن به روی کفار باز نمیشود، آن معنوی است، وگرنه به این سماء که مرتّب کفّار رفت و آمد میکنند. فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ اینها با بحث نجوم، بحث هیأت و ریاضی همراه هست، اینها را با تفکر میشود فهمید؛ اما آن‌جا مسئله تعقّل است، آن‌جا مسئله یقین است، آن‌جا مسئله ایمان است که با امور معنوی و مادی سازگار است. فرمود اینها برهان است و در کنار برهان، اخلاق را هم یاد میدهد. به هر حال یک بهشت و جهنمی هست که مسئول آن خداست و دیر هم نشده، این‌طور نیست که حالا اینها از بین بروند! فرمود ما عجلهای نداریم: ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾،[25] ﴿فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ﴾[26] نه آنها میتوانند جلوی قدرت ما را بگیرند، نه ما «مسبوق» هستیم که اینها بشوند سابق و جلو بیفتند که از دست ما در بروند، حساب و کتاب محفوظ است! اما شما مادامی که در یک کشور دارید زندگی میکنید ـ غیر از مسئله امر به معروف و نهی از منکر ـ این‌طور نباشد که هر روز به جان هم بیفتید، حالا کافر هم باشند! شما غیر از امر به معروف و نهی از منکر و نظریهپردازی و استدلال که وظیفه دیگری ندارید! این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[27] هم که به دست ماست! این ﴿فَاعْتِلُوهُ﴾ که در سوره مبارکهٴ «دُخان» آیه چهل و هفتم به این بیان گذشت: ﴿خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَی سَوَاءِ﴾؛ بکِشید به طرف جهنّم! سرانجام چنین روزی هست! این‌طور نیست که ما اینها را رها بکنیم! ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾؛ ما به دنبال بیفتیم و اینها جلو بیفتند که نیست، ﴿فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ﴾ این هم که نیست، ﴿مُعَاجِزِینَ﴾[28] این هم که نیست. این «إعتَلَهُ» که ثلاثی مجرّد است، یعنی کشان‌کشان او را گرفت؛ دوش او را، کمر او را و «مِنکَب» او را گرفته و دارد میبرد، این روز هست! ولی شما در داخله کشورتان هر روز به جان هم بیفتید که نمیشود! جهاد مسئله دیگر است و وقتی که جهاد شد حساب دیگری دارد. الآن اینها کافر هستند، به هر حال با هم باید زندگی کنید، هر روز دعوا بکنید که نمیشود؛ لذا فرمود: ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ﴾؛ شما صَرف نظر کنید! نهی از منکر بکنید، امر به معروف بکنید، تعلیم کتاب و حکمت بکنید، تبلیغ و نظریهپردازی بکنید؛ اما هر روز بخواهید دعوا بکنید که این نمیشود! شما باید با هم زندگی کنید. پس جنگ اگر شروع شد ما باید دستور آن را بدهیم، عذاب الهی که از دست نرفته و حالا چه وقت میمیرند هم که روشن نیست، ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ﴾[29] ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[30] هم که در پیش هست، شما نگران چه چیزی هستید؟ این اخلاق است در کنار توحید! ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا﴾، ﴿یَغْفِرُوا﴾ یعنی صَرف نظر بکنند، نه اینکه استغفار بکنند، چون برای کافر نمیشود استغفار کرد. ﴿یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ﴾، چرا؟ برای اینکه ﴿لِیَجْزِیَ قَوْمَاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾، شما کار الهی را نمیخواهید بکنید! الآن همین جریان عفاف و بدحجابی و کمحجابی و امثال آنها با سادهترین نهی از منکر حلّ میشود، با سادهترین! ما نهی از منکر را با پرخاش صحیح نمیدانیم؛ اگر خانمی بدحجاب بود از اول خیابان تا آخر خیابان این خانمهایی که عبور میکنند همه با یک نگاه سخت و سنگینی به او نگاه بکنند او خودش را جمع میکند، مگر این واجب نیست؟ مگر این جزء نهی از منکر نیست؟ نهی از منکر اوّلش انزجار قلبی است، بعد چهره طوری باشد که بگویند این به چه وضعی است که خودت را درآوردی؟ همین! این اصلاً خودش را برای نشان دادن عَرضه میکند، وقتی ببیند هر کسی او را میبیند عبوس کرده میبیند و با بیاعتنایی میبیند خودش را جمع میکند، این حداقل نهی از منکر است! ما دلمان میخواهد یک گَشتی داشته باشیم و بگیر و ببند باشد که بشود نهی از منکر. پرسش: وقتی نگاه می‌کنند، می‌گویند سوءظن حاصل می‌شود؟ پاسخ: نخیر، بیاعتنایی کردن که سوء‌ظن نیست! آن کسی که نهی از منکر میکند، همین‌طور با چهرهٴ خشن نگاه میکند؛ یعنی این چه وضعی است که خودت را درآوردی؟ او در همان وسطهای خیابان خودش را جمع میکند، وقتی ببیند همه اعتراض میکنند، خودش را جمع میکند. این حداقلِ نهی از منکر است! اصلاً لازم نیست که بگویند حجاب خود را رعایت کن! این واجب است بر همه و این مرحلهٴ ضعیفهٴ نهی از منکر است! چه مرد چه زن، وقتی نگاه اعتراضآمیز میکند که این چه وضعی است که خودت را درآوردی؟ خودش را جمع میکند؛ البته آن یک حساب دیگر است، اما هر روز به جان هم بیفتید نه! آن توحید را در کنار این اخلاق و آن اخلاق را در کنار این توحید ذکر میکند.

در پایان بحث سوره مبارکهٴ «زخرف» آیه 89 هم همین مطلب بود که فرمود: ﴿فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلاَمٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ﴾؛ با اینها بامهربانی و با ادب انسانی رفتار کن! ﴿وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾،[31] این از آن «جَوَامِعُ الْکَلِمِ» است، چه مسلمان چه غیر مسلمان! ما یک سلسله برنامههای محلّی داریم؛ یعنی داخله حوزه اسلامی و یک سلسله برنامههای منطقهای داریم؛ یعنی داخله حوزه توحیدی، ما و اهل کتاب، یهودی و مسیحی و مانند آن و یک سلسله بحثهایی در منطقه سوم داریم که منطقه بین المللی است؛ مائیم و مشرکان، مائیم و گوسالهپرستان، مائیم و موشپرستان، مائیم و ملحدان، کمونیستها و مانند آن. این بخش سوم و دوم و اوّل هر سه زیر پوشش این آیه است: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، این ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾[32] هم جزء «جَوَامِعُ الْکَلِمِ» است. مگر در آیه هفت و هشت سوره «مُمتحنه» به ما دستور نداد با کفّار چه طور زندگی میکنید؟ فرمود با کفّاری که با شما کاری ندارند عادلانه رفتار بکنید: ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ﴾؛[33] آنهایی که توطئه نکردند، نفوذی نبودند، علیه شما کاری نکردند و تخریب نکردند، خدا نهی نمیکند که ﴿أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾؛ منتها مواظب باشید که کسی کلاه سرتان نگذارد، عاقل باشید! فرمود هیچ چیزی را کم نگذارید، حتی در صادرات خودتان! این ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ واقع جزء «جَوَامِعُ الْکَلِمِ» است. فرمود درسی را که میخواهید بگویید، اگر مطالعه نکرده میخواهید بروید این آیه جلوی شما را میگیرد؛ نفهمیده بخواهی سر شاگرد را هم بیاورید، این آیه جلوی شما را میگیرد؛ درس کم بگذارید، درست و عمیق برای خودت حلّ نشده بروید سر کلاس، این آیه جلوی شما را میگیرد، چیزی را کم نگذارید! سخنرانی میخواهید بکنید، تکراری حرف نزنید! مطالعه نکرده نروید روی منبر! ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾، چیزی را کم نگذارید! این مخصوص ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾[34] نیست که درباره خصوص مسائل اقتصادی باشد. فرمود مقاله میخواهید بنویسید از این و آن جمع نکن و اگر جمع کردید سند بده، بگو برای کیست! سخنرانی میخواهید بکنید این‌طور است، مستدل حرف بزنید، عوامانه حرف نزنید، افسون حرف نزنید، قصهای بی‌جا نگویید وقت مردم را تلف نکنید.پرسش: امر به معروف و نهی از منکر کردن با چهره خشن با ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ چگونه جمع می‌شود؟ پاسخ: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾، وقتی که اثر نکرده ﴿فَاعْتِلُوهُ﴾ این درجاتی که هست برای همان است که ذکر کرده، اوّل ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ﴾، اما حالا وقتی که چندین بار به او تذکر دادی اثر نمیکند و دارد علناً دهنکجی میکند این است. نهی از منکر بدون اینکه انسان بگوید، انزجار قلبی، یک؛ درهم کشیدن چهره، دو؛ اینها جزء مراحل ابتدایی نهی از منکر است! وقتی حالا این حرف اثر ندارد و این دارد میرود، حالا مرد که نمیتواند بایستد و با او حرف بزند! وقتی در این جمعیت هست عبور دارد میکند، همین که با چهره خشن نگاه بکند، او خودش را جمع می‌کند.

غرض این است که ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾ جزء «جَوَامِعُ الْکَلِمِ» است، وقت مردم را تلف کردن، عمر مردم را تلف کردن، مال مردم را تلف کردن و مقام مردم را تلف کردن ـ همه اینها ـ چه مسلمان و چه کافر! این کالایی که از کشور اسلامی به غیر اسلامی میرود، اگر صدر و ذیل یک جعبه فرق بکند این درست نیست! فرمود چیزی را کم نگذارید، در جهان کاری بکنید که ظاهرش با باطن و اوّلش با آخرش یکی باشد: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ﴾، بعد فرمود وقتی جنگ هم که شد ما میگوییم این‌جا جای جنگ است و مرحلهٴ حدّ هم که باشد ﴿وَ لاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾،[35] آنها حسابش سرجایش محفوظ است؛ اما وقتی که مسئله عادی و روابط عادی است، هم به وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان سوره مبارکه «زخرف» فرمود: ﴿فَاصْفَحْ عَنْهُمْ﴾؛ «صَفح» کن و عفو کن، هم به مؤمنین در کنار مسئله توحید میفرماید: ﴿قُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ﴾، چرا؟ برای اینکه حساب و کتاب محفوظ است، فوت که نشده است، کارها هم که به شما مربوط نیست، اصلاً جهنّم را برای چه کسی خلق کردم؟ ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا﴾. پرسش: بعضی یا خودشان اهل تحقیق و نوآوری هستند یا نه تحقیق می‌کند از اساتیدی مثل استاد مطهری و ... که از خدا بحث می‌کند؟ پاسخ: اما طرزی باید نقل بکند که مشخص بشود که برای دیگری است، مثلاً بگوید عدهای گفتند و بعضیها هم نوشتند، همین! حالا لازم نیست اسم ببرد. پرسش: می‌شود جسارتاً سؤالی داشته باشم؟ پاسخ: اگر وقت نمیگیرد بله. پرسش: کتاب خوبی به نام مفاتیح الحیات نوشتید که ... اما مقدمه را آن قدر مشکل گرفتید که ؟ پاسخ: این برای خواص است، آنها میخوانند رقیق میکنند و به دیگری میگویند. آثار قلمی ما با آثار بیان خیلی فرق میکند؛ قلم یک چیز دیگری است! آنها بیانی است؛ یعنی یا در سخنرانی گفتیم یا بحث کردیم، آثار قلمی باید متقنتر باشد. به هر تقدیر به قول جناب حکیم فردوسی: اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشته ای[36] انسان یا مشغول آبیاری درخت پُرتیغ است یا مشغول پرورش پَرنیان و اطلس و حریر است؛ اگر نرمرفتار بود حریر نصیب او میشود و اگر خشنرفتار بود تیغ نصیب او میشود. اگر بار خار است خود کِشتهای ٭٭٭ وگر پرنیان است خود رشتهای که غزالی میگوید نتیجه نصایح چهل ساله مرا حکیم فردوسی در یک بیت جمع کرده است، او هم از همین آیات الهی گرفته که ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَیْهَا﴾، ما با خودمان بد میکنیم یا به خودمان احسان میکنیم، دیگر بر کسی منّتی نداریم و نسبت به کسی احسان نمیکنیم. محال است کسی نسبت به کسی بد بکند یا نسبت به کسی احسان بکند، سایه آن کار میافتد.

بیان مطلب این است که اگر کسی شخصی را کُشت، دیگر بدتر از کشتن که ظلمی نیست، این یک خطر و یک مار سمّی است که اصلش در درون جانِ او لانه کرده و سایهاش به بیرون رسیده است. این نیشی زده به دیگری، ولی اصل این مار در درون او لانه کرده است، چرا؟ برای اینکه این شخص یک لحظه جان او را گرفته، آن یک لحظه آسیب دید، بعد هم چون مظلومانه کشته شد مورد عنایت الهی است و جبران میشود؛ اما این شخص در سوخت و سوز غیر قابل تحمّل و احصاء است! چه اینکه احسان هم همین‌طور است! اگر کسی به دیگری احسان کرده، مِلکی داده، خانه و زندگی داده است، این هزارها برابر برای خودش گرفته، یک هزارم از این خیرات به او رسیده است! اینکه در سوره مبارکه «إسراء» دارد: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾،[37] این «لام»، «لام» نفی نیست تا «لام» دیگری به عنوان مشاکله ذکر بشود، وگرنه میگفتیم «و إن أسأتم فعلیها»؛ این «لام»، «لام» اختصاص است، نه «لام»، «لام» نفی. اگر کار خوبی کردی برای خود شماست، کار بد کردی برای خود شماست؛ اگر کسی در درون منزل خودش بوستانِ پُر گُل و روح و ریحان بکارد همه منافع آن برای اوست، گاهی نسیم میوزد و مشام آن رهگذر را معطّر میکند؛ ولی اساس بهره این بوستان برای صاحب باغ است و اگر یک «کنیف» و یک فاضلاب و یک چاه بدبویی در درون منزلش داشته باشد، تمام آسیب آن برای خود اوست! گاهی هم باد میوزد و بوی بد را به مشام عابر میرساند؛ کار بد ما مثل آن «کنیفی» است که در درون جانمان کَندیم که گاهی بویش به دیگری میرسد، وگرنه اصل آن کنیف در درون جان ماست! کار خوبی کردیم، اصل آن بوستان و گلستان در درون ماست که نسیم آن به مشام رهگذر میرسد، ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ این‌طور نیست که «لام»، «لام» نفی باشد و دومی باید گفته میشد «فعلیکم» که به خاطر مشاکله گفته نشده است «کما قیل»، بلکه «لام»، «لام» اختصاص است؛ عمل، عامل را رها نمیکند، چرا؟ برای اینکه عمل موجودی شد در عالَم، این موجود که رها نیست، یک تافته جدابافته نیست، به هر حال به جایی مرتبط است. به غیر عامل خودش هم به هیچ وجه مرتبط نیست، برای اینکه فعل متعلق به فاعل خودش است و او را رها نمیکند. اینکه فرمود: ﴿لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاّ مَا سَعَی﴾[38] که به صورت حصر بیان کرده همین است، برای اینکه این عمل به چه کسی مرتبط است؟ این عملی که انجام داد معدوم شد؟ نه! موجود است؟ آری! این موجود تَک است و بیارتباط است؟ نه! حتماً مرتبط است؟ آری! به چه کسی مرتبط است؟ به فاعل خودش. بنابراین عمل چه خوب چه بد، جز عامل با احدی ارتباط ندارد «بالذات»، اما آثار و تبعات آن احیاناً ممکن است به غیر برسد. پرسش: طبق عملکرد جناب حُرّ که عمل ایشان در درجه اوّل چنان بود که به دیگران رسید، بعد توبه کرد؛ ولی هنوز اثرش بر روی دیگران مانده است ؟ پاسخ: نه، اوّل تصمیمی که انسان میگیرد روح و ریحان است، نیّتی که میکند روح و ریحان است، حرکتی که میکند روح و ریحان است، بعد عملِ مادی به او میدهد! فرض به کسی نانی داد، این نان از بین رفتنی است؛ اما ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً﴾[39] ماندنی است، آن‌که میماند «عَلی حُبّ الله» میماند آن دائمی است، «قربة الی الله» میماند، وگرنه آن نان خوردنی است و رفتنی است.



[1] فرهنگ نامه علوم قرآن، دفترتبلیغات اسلامی، ج‌1، ص2188.
[2] جاثیه/سوره45، آیه3.
[3] جاثیه/سوره45، آیه4.
[4] جاثیه/سوره45، آیه5.
[5] بقره/سوره2، آیه2.
[6] اعراف/سوره7، آیه40.
[7] هود/سوره11، آیه41.
[8] مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‌1، ص214.
[9] روح البیان، اسماعیل حقی، ج‌1، ص7.
[10] مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش133؛ «چوب حق و پشت و پهلو آن او ٭٭٭ من غلام و آلت فرمان او».
[11] ملک/سوره67، آیه15.
[12] دیوان اشعار ناصر خسرو، قصیده44؛ «بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت ٭٭٭ امروز همه ملک زمین زیر پَر ماست».
[13] ملک/سوره67، آیه15.
[14] اسراء/سوره17، آیه23 و 24.
[15] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج1، ص62.
[16] دیوان سنایی، قصیده134؛ «سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب ٭٭٭ لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن».
[17] دیوان اشعار عطار، غزل337؛ «ز سرگشتگی زیر چوگان چرخ ٭٭٭ چو گویی ندانی فراز از فرود».
[18] زخرف/سوره43، آیه13.
[19] زخرف/سوره43، آیه13 و 14.
[20] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی الجواهری، ج‌18، ص141.
[21] نحل/سوره16، آیه8.
[22] ملک/سوره67، آیه3.
[23] نبأ/سوره78، آیه12.
[24] نبأ/سوره78، آیه12.
[25] واقعه/سوره56، آیه60.
[26] نحل/سوره16، آیه46.
[27] حاقه/سوره69، آیه30.
[28] حج/سوره22، آیه51.
[29] قمر/سوره54، آیه1.
[30] حاقه/سوره69، آیه30 و 31.
[31] بقره/سوره2، آیه83.
[32] اعراف/سوره7، آیه85.
[33] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[34] مطففین/سوره83، آیه1.
[35] نور/سوره24، آیه2.
[36] شاهنامه فردوسی، فریدون، بخش20.
[37] اسراء/سوره17، آیه7.
[38] نجم/سوره53، آیه39.
[39] انسان/سوره76، آیه8.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی