display result search
منو
تفسیر آیات 10 تا 24 سوره دخان

تفسیر آیات 10 تا 24 سوره دخان

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 48 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 10 تا 24 سوره دخان"
- «بَطش کبریٰ» فقط در معاد است؛
- مردم «أمانة الله» می‌باشند،
- نماز یک ستونِ دینی و عبادی اسلام است.






بسم الله الرحمن الرحیم

﴿فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ (10) یَغْشَی النَّاسَ هٰذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11) رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّی لَهُمُ الذِّکْرَی وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (1٤) إِنَّا کَاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ (15) یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16) وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18) وَ أَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (19) وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ (20) وَ إِن لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (21) فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاَءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ (23) وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ (2٤)﴾

بحث‌هایی که مربوط به ربوبیّت حق تعالیٰ بود، مقداری این وسط‌ها طول کشید؛ در خلال این سوره مبارکهٴ «دخان» آیاتی هم هست که از عدم تناهی و تناهی و سایر مسائل معرفتی و امکان شناخت خدای سبحان ـ به خواست خدا ـ مسائلی مطرح خواهد شد. در جریان آن آیه‌ای که فرمود: ﴿إِن کَانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ﴾،[1] آن را هم ملاحظه فرمودید که مقدم و تالی به این برمی‌گردد که «إنْ کَانَ لِلرَّحمنِ وَلَدٌ فَهُوَ مُستحِقٌّ لِلعِبادَة»، سخن از اینکه من قبول می‌کنم یا نکول می‌کنم نیست، بلکه آنها برای حضرت حسابی قائل نبودند! به دلیل اینکه می‌گفتند: ﴿مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾، آن قیاس استثنایی و مقدم و تالی به این برمی‌گردد که «إنْ کَانَ لِلرَّحمنِ وَلَدٌ فَهُوَ مُستحِقٌّ لِلعِبادَة»، «لٰکِنَ التّالی باطِل»، زیرا کسی مستحق عبادت است که ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾[2] باشد و آن خداست که ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾ است و منزّه از آن است که شریک داشته باشد. در این قسمت که برهان اقامه فرمود، در آیه سوم فرمود: ﴿إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ﴾، راه انذار او هم این است که فرمود منتظر باشید روز عذابی در پیش دارند؛ حالا این عذاب، یا عذاب دنیاست یا عذاب آخرت است؛ معمولاً اهل تفسیر این را به دو احتمال تقسیم کردند: گفتند یا مربوط به عذاب دنیاست یا مربوط به عذاب آخرت است، شواهدی هم برای هر دو اقامه کردند و گفتند هم شاهد است که مسئلهٴ عذاب دنیا مطرح است، برای اینکه فرمود: ﴿فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ﴾، بعد آنها گفتند: ﴿رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ﴾، بعد فرمود ما کشف عذاب کردیم ﴿ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾ معلوم می‌شود که در دنیاست. قول دوم یا نظر دوم یا جهت دومِ حمل این آیات بر عذاب آخرت این است که فرمود: ﴿یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی﴾، «بَطش کبریٰ» فقط در معاد است. بنابراین صدر آن قسمت می‌تواند ناظر به دنیا باشد و ذیل آن هم شاهد است بر اینکه منظور عذاب آخرت است؛ ولی اگر بر عذاب آخرت حمل بکنیم و این صدر را بر تاریخ گذشته و نقل قول گذشته حمل بکنیم، شاید جامع باشد.

پس «هاهُنا ثَلاثَةُ إحتمال»؛ احتمال اول این است که این آیه مربوط به عذاب دنیا باشد، چه اینکه بخشی از این آیات این را تأیید می‌کند. احتمال دوم این است که مربوط به عذاب آخرت باشد، برای اینکه ﴿یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی﴾ عذاب آخرت را تأیید می‌کند. احتمال سوم این است که کلاً مربوط به عذاب آخرت باشد و آنچه که مربوط به گذشته است، به عنوان نقل حال و بیان حال باشد که ما قبلاً در دنیا به اینها گفتیم و اینها إعراض کردند و گفتند که ما می‌پذیریم، ما کشف عذاب کردیم که اینها دوباره إعراض کردند و گفتند: ﴿مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾، بنابراین امروز دیگر «بَطش کبریٰ» فرا رسیده و راهی برای علاج اینها نیست. در مسئله ﴿مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾، حرفی را که سیدنا الاستاد دارند،[3] همان حرفی است که سایر بزرگان و مفسّران ـ مخصوصاً فخر رازی در تفسیر خودشان ـ هم دارند؛ فخر رازی در تفسیر دارد که حرف مشرکان دربارهٴ پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) این است که یا این حرف‌ها را از بشر یاد گرفت که ﴿إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾[4] یا از جن یاد گرفت، این ﴿مُعَلَّمٌ﴾ ناظر به این است که تعلیم بشری است و آن ﴿مَجْنُونٌ﴾ ناظر به آن است که تسخیر جنّی است و جن‌ها به او آموختند.[5] بنابراین اینکه مرحوم علامه دارد که ﴿مَجْنُونٌ﴾ یعنی «مُخْتَلُّ الْعَقل»، این مسئله هم نمی‌تواند درست باشد؛ در حالی سخن فخر رازی هم همین است که مرحوم علامه فرمودند. جناب فخر رازی می‌گوید که یا سالم‌ هستند و دیوانه نیست، منتها ـ مَعَاذَالله ـ دروغ می‌گوید، چیزهایی که از دیگران یاد گرفته را به خدا اسناد می‌دهد که این همان افتراست؛ «مُخْتَلُّ الْعَقل» نیست، ولی ـ مَعَاذَالله ـ فریبکار است و چیزی که از بشر یاد گرفته به «الله» اسناد می‌دهد، می‌شود «فِریه» که ﴿أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ﴾. این ﴿مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾ همان ﴿أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ﴾[6] است، یا سالم نیست! برای اینکه آنچه را که اینها به او آموختند در حالت عادی نبود! حرف فخر رازی این است که در حال «ما یعرض له الغشی»، آن وقتی که غش کرده و خبری از درک صحیح ندارد، آن وقت چیزهایی را به او القا کردند. بنابراین کسی که شاگرد جن باشد و چیزی را از جن یاد بگیرد، مانند همان حرف‌هایی است که زیرمجموعهٴ وجود مبارک سلیمان(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) بودند که ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾،[7] آن موارد یک راه علمی است؛ اما حرف فخر رازی این نیست آن کسانی که ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ از آن قبیل باشند، می‌گویند جن در حال غَشیه به او چیزی را یاد می‌دادند، آن وقتی که غش کرده؛ یعنی همان وقتی که «مُخْتَلُّ الْعَقل» است، آن وقت این مطابق تعبیرات دیگر درمی‌آید که ﴿أَفْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ﴾، این همان است که سیدنا الاستاد(رِضوانُ اللهِ عَلَیهِ) فرمودند. ﴿وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾، بعد می‌فرماید که در صحنهٴ قیامت ما گفتیم عذاب را برمی‌داریم و عذاب را برداشتیم ﴿ثُمَّ تَوَلَّوْا﴾ که اینها به این صورت درآمدند. پس اینکه معلوم نیست آیه مثل قصه بدر یا قصه‌های دیگر درباره عذاب دنیاست یا عذاب آخرت است، این‌چنین نیست؛ ظاهراً مربوط به عذاب آخرت است و گذشته را به صورت جریانِ حال و قصه حال دارد نقل می‌کند.

در قسمت‌های قبلی فرمودند: ﴿إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ﴾، چه اینکه در صدر سوره مبارکهٴ «زخرف» هم همین بود؛ فرمود ما «مُنذِر» هستیم ما «إنذار» می‌کنیم و حقایق را برای شما آشکار می‌کنیم که قصه سه پیغمبر از انبیای الهی را فرمودند؛ جریان حضرت ابراهیم، جریان حضرت موسی و جریان عیسی(عَلَیهِمُ السَّلام) را ذکر کردند. اما این‌جا فقط جریان حضرت موسای کلیم را ذکر می‌کند، چون جریان حضرت موسی بیشترین قصه را در قرآن کریم به خود اختصاص داد. پرسش: روز قیامت که معنا ندارد خداوند عذاب را بردارد! پاسخ: نه، قرآن نقل می‌کند که ما در دنیا این کار را کردیم، یعنی عذاب را برداشتیم که اینها دوباره برگشتند! اتمام حجت و احتجاج می‌کند؛ لذا در ﴿یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَی إِنَّا مُنتَقِمُونَ﴾ دیگر ندارد که عذاب را برمی‌داریم. بعد از این قسمت چون در صدر همین سوره، یعنی آیه سه فرمود: ﴿إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ﴾، آن وقت داستان فرعون را ذکر می‌کند، این قرآن جزء «جَوَامِعَ الْکَلِمِ»[8] نیست که کلیّات را بیان کند، بلکه داستان‌ها و قضایای خارجی را هم ذکر می‌کند تا برای «اولی الابصار» عبرت باشد. فرمود ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا﴾ قبل از این مسلمان‌ها قوم فرعون را، چگونه آزمودیم؟ برای اینکه ﴿وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ﴾؛ پیغمبری باکرامت آمده است! مستحضرید کرامت یا دانشی است یا ارزشی است. آن کرامت دانشی مربوط به حکمت نظری است؛ یعنی موجودی که مجرّد و شریف است را به او می‌گویند موجود کریم، دیگر سخن از مسائل اعتباری و اخلاقی نیست، فرشته یک موجود کریم است؛ مثلاً در امور مادی از طلا و نقره به عنوان «أحجار کریمه» در کتاب لغت یاد می‌شود، «ذهب» را که در کتاب لغت معنا می‌کنند، می‌گویند: «حجرٌ کریم»، اینها «احجار کریمه» هستند؛ دیگر از مسائل اخلاقی و ارزش اخلاقی نیست، کار وجودی است. درباره ذات اقدس الهی وقتی گفته می‌شود کریم است، یعنی احسان دارد، نه اینکه اخلاق او خوب است؛ احسانی دارد، إنعام و اکرامی دارد. وقتی درباره قرآن گفته می‌شود: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ٭ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ﴾[9] یا پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) کریم است، یعنی هم درجه وجودی اینها بالاست و هم اخلاق اینها! پس نسبت به ذات اقدس الهی کَرَم همان إحسان و إنعام است و نسبت به موجودات دیگر همان چیزهای دانشی است؛ یعنی حکمت نظری است که وجود آنها قوی و غنی است. نسبت به انسان وقتی گفته می‌شود کریم است، یعنی اخلاق و نظام ارزشی او خوب است. رسولی که آمد هم از نظر درجه وجودی دارای کرامت و ارزش است و درجه اخلاق ﴿وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ﴾، این رسول کریم که آمد به قوم فرعون، یعنی به فرعون و قوم او گفته بود که من دو رسالت دارم: یکی اینکه از طرف خدا آمدم تا پیام را به شما برسانم، دیگر اینکه مأموریت دارم که امت را از دست شما برهانم و به خدای سبحان نزدیک کنم؛ مردم امانت الهی‌ هستند و من از آن جهت که رسول هستم، پیام خدا را به شما می‌رسانم و از آن جهت که امین هستم، امانت خدا را باید از شما تحویل بگیرم. مردم امانت خدا هستند و اصولاً انبیا آمدند که این امانت‌ها را بگیرند و حفظ بکنند. فرمود این دو کار را من باید انجام بدهم و هر دو را هم دارم انجام می‌دهم؛ از آن جهت که پیام‌آور خدا هستم، درست مسائل را به شما ابلاغ می‌کنم و از آن جهت که مردم «أمانة الله» هستند و رهبران الهی «أمین الله» می‌باشند، من مردم را باید از شما تحویل بگیرم و درست تربیت کنم و به مقصد برسانم؛ لذا شما همان حرف‌های ما را بپذیرید و هم مردم را به ما تحویل بدهید: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾؛ عباد خدا امانت‌های الهی‌ هستند، مردم «أمانة الله» می‌باشند، اگر کسی به این مردم بد کرد به «أمانة الله» خیانت کرد! ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾، ببینید خودش را امین معرفی کرد و نگفت که مردم را آزاد کنید، بلکه فرمود مردم را تأدیه و أدا کنید که با امانت بسازد. دربارهٴ امانت نمی‌گویند امانت را آزاد کرد، می‌گویند امانت را ادا کرد. فرمود من چون امین هستم و مردم «أمانة الله» هستند این «أمانة الله» را باید به امین برگردانید: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾. پس از آن جهت، چون از طرف ذات اقدس الهی آمدم، پیام و ابلاغ خدا را می‌رسانم، این حرف‌هایی را هم که من می‌گویم پیام الهی است. چرا باید به من برگردانید؟ برای اینکه من «أمین الله» هستم و «أمین الله» باید «أمانة الله» را حفظ بکند! ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ﴾؛ حرف خدا را برسانم، ﴿أَمِینٌ﴾؛ مردم را باید اداره بکنم و شما، یعنی فرعونیان ﴿لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ﴾، می‌ببینید که تا حال سخن از «عباد الله» بود و سخن از «رسول الله» بود، اما الآن سخن از «الله» است؛ فرمود «عبادُ الله» حرمتی که دارند به برکت «الله» است! «رسول الله» حرمتی که دارد به برکت «الله» است! «امین الله» حرمتی که دارد به برکت «الله» است! شما اگر با مردم بدرفتاری کردید، نسبت به «الله» جفا کردید! اگر به «رسول الله» بدرفتاری کردید، نسبت به «الله» جفا کردید! اگر به «امین الله» بدرفتاری کردید، نسبت به «الله» جفا کردید! این چهار جمله را هماهنگ بیان کرده است؛ یک‌جا سخن از «عباد الله» است، یک‌جا سخن از «رسول الله» است، یک‌جا سخن از «أمین الله» است و دفعتاً سخن از «الله» است؛ ﴿وَ أَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ﴾، نه «تَعْلُوا عَلی عِبادِ الله» یا «تَعْلُوا علی رسول الله» یا «لا تَعْلُوا علی أمین الله»، چون «أمین الله»، «رسول الله» و «عباد الله» اگر ارزشی دارند از «الله» است و حرفی را هم که می‌زنند از طرف «الله» است. ﴿وَ أَن لاَ تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی﴾؛ از آن جهت که «رسول الله» هستم ﴿آتِیکُم﴾، به چه دلیل «رسول الله» هستم؟ برای اینکه «سلطان مُبین» و موجودات روشن دارم! سلطنت را مستحضرید که از آن واژه‌های پُربرکت قرآنی است، سلطنت تنها قدرت نیست، بلکه آن قَهر همراه با مِهر است. این روغن شفّاف «زیت» که خیلی فروغ دارد و خوب نور می‌دهد را می‌گویند «سَلیط». آن کسی سلطان است که حرفی برای گفتن داشته باشد و عُرضه اداره را هم داشته باشد، اگر عُرضه نداشته باشد و حرفی برای گفتن نداشته باشد، «سَلیط» نیست؛ «سَلیط» آن روغن شفافی است که نور می‌دهد، آن را می‌گویند «سَلیط»! وگرنه صِرف قدرتمند بودن و حاکم بودن که سلطنت نیست. در القاب انبیا(عَلَیهِمُ السَّلام) هم سلطنت آمده است. ﴿إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾، این «ید بیضاء» سلطان من است؛ همان‌طوری که عصا سلطان است، تنها اژدها شدن سلطان نیست و بزرگان همه به ما فرمودند که ﴿أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ﴾،[10] نه «فی جِیبِک»! کسی که دست به جیب است به جایی نمی‌رسد، کسی که دست به جَیب و گردن و گریبان دارد و در سینه‌ او خبری هست به جایی می‌رسد. آن کسی که جیب او پُر است سرمایه‌داری است که از اینها در عالَم فراوان است! ذات اقدس الهی به کلیم حق فرمود به این فکر نباشد که جیب تو چه خبر است! به این فکر باش که در جَیب، سینه‌، گردن و گریبان تو چه خبر است! ﴿أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ﴾، نه «فی جِیبِک»! نه به سراغ مال بروی! ببین در سینه‌ خودت چه خبر است! آن وقت ایشان گفت که من با سینهٴ شفّاف آمدم! سلطان دارم! این «ید بیضا»ی من است، عصا هم هست! غرض این است که تنها اژدها شدن سلطان نیست، «ید بیضاء» هم سلطان است، برای اینکه اصلاً آن روغنِ «زیت» شفافِ پُرفروغ را می‌گویند «سَلیط» ﴿إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ﴾. بعد فرمود که من چون رسالت خدا را دارم و امین امانتِ الهی‌ هستم، اگر بخواهید با من بدرفتاری کنید یک پناهگاه خوبی دارم: ﴿وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ﴾، شما مُدام به انبیای دیگر می‌گفتید که ﴿لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ﴾،[11] این‌گونه تهدید می‌کردید که سنگسارت می‌کنیم و بیرون می‌کنیم، نسبت به من اگر بخواهید این تهدیدها را روا بدارید، من یک پناهگاه خوبی دارم، من اصلاً با پناهگاه آمدم! در سوره مبارکه «طه» ذات اقدس الهی فرمود تو با این پناهگاه برو، گرچه قدرت فرعونی یک قدرت چشمگیری است، ولی از همان اوّل با پناهگاه داری می‌روی! در آیه 45 به بعد سوره مبارکه «طه» این است: ﴿قَالاَ رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی﴾،[12] قدرت فرعونی که چشمگیر بود و اینها هم که دو نفر انسان به صورت عادی بودند، عرض کردند خدایا! او اگر طغیان بکند چه کنیم؟ فرمود: ﴿قَالَ لاَ تَخَافَا﴾؛[13] تو ای موسی و برادرت هارون(سَلامُ اللهِ عَلَیهِمَا) نترسید! ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَی ٭ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾[14] آن‌جا چون سخن از ﴿أَمِینٌ﴾ نبود ﴿أَدُّوا﴾ نبود، سخن از رسول بود که سخن از ارسال آمده؛ اما در آیه سوره مبارکهٴ «دُخان» که محل بحث است چون با ﴿أَمِینٌ﴾ شروع شده، مناسب ﴿أَمِینٌ﴾ تأدیه امانت است. در سوره مبارکه «طه» فرمود: ﴿قَالَ لاَ تَخَافَا إِنَّنِی وَ مَعَکُمَا أَسْمَعُ أَرَی ٭ فَأْتِیَاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِل مَعَنَا بَنی إِسْرائِیلَ﴾؛ اینها را با ما رها کن و بفرست، اما این‌جا چون سخن از امین بودن است تعبیر به ﴿أَدُّوا﴾ فرمود، فرمود ما امین هستیم، امانت خدا را هم به ما تأدیه کنید. در این‌جا، یعنی آیه بیست سوره مبارکه «دخان» که محل بحث است فرمود: ﴿وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ ٭ وَ إِن لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ﴾ اگر ایمان ندارید ما را رها کنید و دیگر مزاحم ما هم نشوید.

فخر رازی نقل می‌کند که ـ چون معتزله با اشاعره اوّل کنار هم بودند، یک مشکل فکری، مکتبی و مدرسه‌ای پیش آمد که رهبر فکر اعتزال از آنها جدا شد و آنها را باطل دانست که می‌گفت شما باطل هستید و من از باطل جدا شدم؛ معتزله؛ یعنی معتزله از آن تفکر باطل اشعری ـ برخی از متفکران معتزله می‌گفتند که هر جا قرآن کریم سخن از اعتزال آورد، «اعتزال عن الباطل» است؛ گفت من که در آن مجلس وارد شدم، به او گفتم اگر منظور قرآن در همه جا «اعتزال عن الباطل» است، در آیه 21 سوره مبارکهٴ «دخان» که موسای کلیم فرمود: ﴿وَ إِن لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ﴾، یعنی «فاعتزلونی»، اینکه «اعتزال عن الحق» است و «اعتزال عن الباطل» نیست! گفت این حرف را که گفتم، او دیگر حرفی برای گفتن نداشت.[15] لکن این استدلال جناب فخر رازی مثل استدلال آن معتزلی هیچ‌کدام تام نیست؛ حالا اعتزال گاهی از حق جدا می‌شود و گاهی از باطل جدا می‌شود، این چه استدلالی است؟! ﴿فَاعْتَزِلُونِ﴾ یعنی کاری با من نداشته باشید، «لَا لِی وَ لَا عَلَیَّ» مرا آزاد بگذارید، نه اینکه من حق هستم و از حق فاصله بگیرید؛ گفت اگر به من ایمان نمی‌آورید: ﴿فَاعْتَزِلُونِ﴾؛ یعنی کاری با من نداشته باشید، نه «لَهِ» من باشید و نه «عَلَیه» من. وجود مبارک کلیم حق به جامعهٴ قبطی‌ها و فراعنه رساند که مردم امانت خدا هستند. این تعبیر بلند وجود مبارک حضرت امیر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) در این عهدنامهٴ مالک را می‌بینید که هم‌چنان می‌درخشد! ما درباره نماز داریم که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّینِ»؛[16] نماز یک ستونِ دینی و عبادی اسلام است؛ یک ستون سیاسی هم داریم که مردم‌ هستند، در آن عهدنامه مالک وجود مبارک حضرت امیر با جملیه اسمیه و «إنّ» تعبیر کرده است، فرمود: «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ‌ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛[17] فرمود ستون دین تودهٴ مردم‌ می‌باشند اگر ـ خدای ناکرده ـ مردم با شما نبودند حکومتی در دست شما نیست، مردم یک امر عادی نیستند، مردم ستون دین‌ هستند و اگر نبودند حکومت یک حکومت دینی نیست. «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ»،‌ این را حتماً ملاحظه بفرمایید که در عهدنامه مالک، وجود مبارک حضرت امیر برای مالک نوشت. مصر، امروز به این روز سیاه درآمده، قبلاً که این‌طور نبود! هنوز در آن زمان بخشی از مردم مصر غیر مسلمان بودند. در همان عهدنامه دارد که مالک! مردم مصر دو قسم هستند یا مسلمان‌ می‌باشند یا کافر؛ با هر دو باید معتدلانه رفتار بکنی! «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ‌ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق‌»، چون آن وقت‌ها همه مردم مصر اسلام نیاورده بودند. فرمود مردم دو قسم‌ هستند یا کافر می‌باشند یا مسلمان، تو استاندار ما هستی! وقتی وارد آن سرزمین شدی باید با هر دو گروه با رِفق و عدل و عقل رفتار بکنی، «وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» بعد فرمود: «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّینِ‌ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛ لذا وجود مبارک موسای کلیم فرمود مردم امانت خدا هستند و امانت خدا را باید «امین الله» حفظ بکند. ﴿فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاَءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ﴾؛ عرض کرد خدایا! اینها نه تنها حرف مرا گوش نمی‌دهند، «عَلیه» من دارند توطئه می‌کنند و شما هم که به ما وعده پیروزی دادید! آن‌گاه جواب آمد که بله ما به وعده‌ خود وفا می‌کنیم: ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ﴾؛ شب که شد این پیروان خود را سِیر بده، «سَری» یعنی سِیر در شب. ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾،[18] «سَری» یعنی سِیر در شب، «إسراء» یعنی شب سِیر دادن، «أسرِ» یعنی شبانه اینها را سِیر بده! ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی﴾ این ﴿لَیْلاً﴾ تأکید است، مثل ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً﴾. شب که شد اینها را حرکت بده که از راه دریا باید بگذرید، حالا یا رود نیل است یا چیز دیگر. ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً﴾؛ ولی بدان که در تحت تعقیب‌ هستید، ﴿إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ﴾؛ در تعقیب‌ هستید، با سرعت باید حرکت بکنید و به طرف دریا سفر کنید، آن‌جا را هم ما یک بستر صاف برای شما قرار می‌دهیم، دریا را راه‌وار، آرام و با طمأنینه پشت سر می‌گذارید، کلّ این منطقه دریایی برای شما یک بستر خاکی و خشک می‌شود، ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾؛[19] وقتی عصا زدی، این سطح دریا برای شما خشک می‌شود و جاده خاکی می‌شود، بعد عبور می‌کنید؛ وقتی از این جاده خاکی و خشک عبور کردید، آنها که پشت سر شما هستند و آخرین فردِ شما که از دریا گذشت، اینها که کاملاً وسط دریا آمدند، این بستر خشک و خاکی به حالت اوّلی درمی‌آید، ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾؛[20] این دریای خروشان، اینها را به کام خود فرو می‌برد. این راه نجات‌بخشی شماست! فرمود: ﴿فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً﴾؛ ولی بدانید که ﴿إِنَّکُم مُتَّبَعُونَ﴾، غفلت نکنید، تجهیز بشوید، آماده بشوید، با سرعت حرکت کنید و راهتان هم از راه دریاست، نگویید که به کدام طرف برویم؟ چون وجود مبارک موسای کلیم وقتی که به لبهٴ دریا رسیدند، عدّه‌ای گفتند که ما را به خطر انداختی! جلو که آب است و غرق شدن است و پشت سر هم که ارتش جرّار فرعون است؛ با «ضرس قاطع» فرمود: ﴿کَلّا﴾ چه می‌گویی؟! ﴿إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾،[21] چون از همان اوّل در سوره مبارکهٴ «طه» فرمود: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَا﴾؛[22] من با شما هستم! اگر خدا با ماست، دریا برای اوست، صحرا هم برای اوست، این یک طمأنینه کلیمی می‌خواهد! وقتی آن بنی ‌اسرائیلی اعتراض کرد که جلو خطر غرق هست و پشت سر خطر ارتش جرّار فرعون، با «ضرس قاطع» کلیم حق فرمود: ﴿کَلّا﴾؛ نه جلو خطر دارد و نه پشت سر! اگر برگردیم پیروزیم و اگر برویم دریا در اختیار ماست ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾، دستور آمد که ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾؛ این عصا را بزن به دریا که خشک می‌شود، حضرت هم این کار را کرد، فرمود: ﴿وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً﴾؛ شما به مقصد می‌رسید، اما ﴿إِنَّهُمْ جُندٌ مُغْرَقُونَ﴾؛ همه‌ آنها غرق می‌شوند، چون ﴿فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾، بعد فرمود آثار دیگری دارند که ﴿کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ﴾ که بخش‌های دیگر است و «ماترک» اینها را دارد بازگو می‌کند، عمده آن است که وجود مبارک کلیم حق فرمود ـ وجود مبارک ابراهیم هم همین حرف را زد عرض کرد ـ خدایا! دین مردم از طرف شما حق است، مشروعیت حق است، مردم باید بنده خدا باشند و همه ما هم بنده خداییم؛ ولی تا جامعه نپذیرد و ما را همراهی نکند، دینداری مردم مشکل است. به ذات اقدس الهی عرض کرد خدایا! با اینکه حضرت ابراهیم معمار کعبه بود، با اینکه قربانی را به آن صورت انجام داد، با اینکه آتش برای او گلستان شد، با اینکه ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاّ کَبِیراً لَّهُمْ﴾،[23] همه این کارها را کرد! عرض کرد به هر حال توفیقی باید نصیب بشود که مردم با ما باشند، ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ﴾؛[24] خدایا! ما کعبه را ساختیم، همه کارهایی که دستور دادی انجام دادیم و آتش هم برای مردم گلستان شد، ولی تا دل‌های مردم با ما نباشد حفظ حکومت اسلامی کار آسانی نیست، ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ﴾؛ دل‌های مردم به طرف بچه‌های ما باشند؛ یعنی بچه‌های ما هم کاری بکنند که دل‌های مردم را جذب بکنند! دو طرفه باید باشد؛ هم ما کاری بکنیم که دل‌های مردم را جذب بکنیم، بی‌راهه نرویم، راه کسی را نبندیم و هم مردم به دستورات دینی احترام بگذارند، رابطه طرفینی است! فرمود این کار را بکنید، البته حرف همه انبیا همین‌طور بود! اینکه فرمود: ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم باید بدانند درست است که مخلوق و بندهٴ خدا هستند، اما این حرمت را هم دارند که «أمانة الله» می‌باشند، این یک ارزش است! یعنی خودمان مخلوق و بنده خدا هستیم درست است؛ اما ما را خدا رها نکرده! همه ما البته امانت الهی هستیم! امروز وجود مبارک ولیّ عصر امین ماست، ما اگر باور بکنیم که حضرت امین ماست و خودمان را به اذن خدا در تحت رهبری آن حضرت قرار بدهیم، إِن‌شَاءَالله ـ نظام ما ـ «إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» محفوظ خواهد بود. جریان راهپیمایی را هم هیچ‌کدام فراموش نکنیم، با جلال و شکوه شرکت کنیم و این نظام را امانت الهی بدانیم و بدانیم که همه ما وابسته به وجود مبارک ولیّ عصر هستیم و محفوظ خواهیم ماند.


[1] زخرف/سوره43، آیه81.
[2] دخان/سوره44، آیه7.
[3] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج‌18، ص137 و 138.
[4] نحل/سوره16، آیه103.
[5] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج‌27، ص657 و 658.
[6] سبأ/سوره34، آیه8.
[7] نمل/سوره27، آیه39.
[8] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج‌1، ص241.
[9] واقعه/سوره56، آیه77 و 78.
[10] نمل/سوره27، آیه12.
[11] شعراء/سوره26، آیه116.
[12] طه/سوره20، آیه45.
[13] طه/سوره20، آیه46.
[14] طه/سوره20، آیه46 و 47.
[15] تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی، فخرالدین، ج‌27، ص659.
[16] المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج1، ص44.
[17] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج17، ص35.
[18] اسراء/سوره17، آیه1.
[19] طه/سوره20، آیه77.
[20] طه/سوره20، آیه78.
[21] شعراء/سوره26، آیه62.
[22] طه/سوره20، آیه46.
[23] انبیاء/سوره21، آیه58.
[24] ابراهیم/سوره14، آیه37.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی