display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 11 سوره دخان

تفسیر آیات 1 تا 11 سوره دخان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 65 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 11 سوره دخان"
- اکثر اسمای سُور از باب «عَلَمِ بالغَلبه» است؛
- خدا قرآن را در شب قدر نازل کرده است؛
قضای الهی یک اصل کلّی است؛ اما قَدَر مربوط به تک‌تک افراد در زمان و زمین است






بسم الله الرحمن الرحیم
﴿حم (1) وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ (2) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ (3) فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (٤) أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (5) رَحْمَةً مِن رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6) رَبِّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ مَا بَینَهمَا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ (7) لاَ إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الأوَّلِینَ (8) بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9) فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخان مُبِینٍ (10) یَغْشَی النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11)﴾

سوره مبارکهٴ «دُخان» که با ﴿حم﴾ شروع می‌شود، مانند سایر «حوامیم»[1] هفت‌گانه در مکه نازل شد و خطوط کلّی آنها هم اصول دین است و تأکید آنها بر مسئله وحی و نبوّت است. نظر شریف مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که «أقْوَی الْوُجُوهْ»[2] این است که ﴿حم﴾ برای این سوره اسم است؛ در حالی که این سوره به نامِ سورهٴ «دُخان» معروف است. مستحضرید که اکثر اسمای سُوَر از باب «عَلَمِ بالغَلَبَة» است؛ البته سوره‌هایی هم که در نصوص و روایات اسم آنها آمده است؛ مثل «فَاتِحَةِ الْکِتَاب» و «یس» و مانند آن حساب جدایی دارند؛ اما سایر سُور از باب «عَلَمِ بالغَلَبَة» است؛ لذا شما تفسیرهایی که برای قبل از هزار سال یا هزار سال است، می‌بینید که دارند: «مِن السُّوَرة الَّتی یُذْکَرُ فِیهَا الْبَقَرة»[3] نه «فِی سُورَة الْبَقَرة». حرف‌هایی که مرحوم سید رضی[4] دارد یا دیگران دارند، آنها می‌گفتند: «مِن السُّوَرة الَّتی یُذْکَرُ فِیهَا الأنْعٰام»، نه سوره «انعام»! بعد کم‌کم «عَلَمِ بالغَلَبَة» شد، وگرنه این همه معارف در سوره مبارکهٴ «انعام» هست، این سوره به نامِ «انعام» نامیده بشود یا این سوره به نامِ «بقره» نامیده بشود، چنین وجه روشنی ندارد. بنابراین آن سوره‌هایی که در روایات آمده است مثل «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِفَاتِحَةِ الْکِتَاب»[5] یا سورهٴ «یس» یا سوره‌هایی که در نصوص آمده است، آنها نام آن سوره است؛ اما سوره‌های دیگر اینها معمولاً «عَلَمِ بالغَلَبَة» است و کتاب‌های تفسیری سابق نمی‌گفتند «فِی السُّوَرة الأنْعٰام»، می‌گفتند «مِن السُّوَرة الَّتی یُذْکَرُ فِیهَا الأنْعٰام» یا «مِن السُّوَرة الَّتی یُذْکَرُ فِیهَا الْبَقَرة» که کم‌کم «عَلَمِ بالغَلَبَة» شد. فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که «أقْوَی الْوُجُوهْ» درباره این حروف مقطعه ـ حوامیم ـ این است که اسم این سوره است، پس اگر این سوره به عنوان سوره «دُخان» نامیده شد، گرچه ممکن است یک سوره چند اسم داشته باشد، ولی ظاهراً از باب «عَلَمِ بالغَلَبَة» است.

مطلب دیگر آن است که خدا به «کتاب مبین» سوگند یاد کرد که من این را در «لیلهٴ مبارکه» نازل کردم؛ آیاتی که درباره نزول قرآن کریم است ـ همان‌طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید ـ گاهی ماه نزول را مشخص کرد: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾؛[6] گاهی اصل لیلهٴ پُر برکت را مشخص کرد، مثل همین سوره «دُخان» که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾؛ گاهی هم آن لیلهٴ مبارکه را مشخص می‌کند؛ مثل اینکه ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾،[7] هیچ‌کدام از این آیات در شب قدر نازل نشد؛ یعنی این سوره مبارکهٴ «دُخان» یا آن سوره مبارکهٴ «بقره» که «بقره» در مدینه نازل شد و این در مکه نازل شد، هیچ‌کدام از اینها در شب قدر نازل نشدند؛ ولی در همه اینها هست که ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم، معلوم می‌شود نزولی هست که در شب قدر واقع شده و با این تفصیل هم می‌تواند هماهنگ باشد. اگر همه اینها در شب قدر نازل شده بود، دیگر توجیهی نمی‌خواست؛ اما این سوره‌ها در شب قدر نازل نشد، ولی این آیات می‌فرمایند که خدا قرآن را در شب قدر نازل کرده است. معلوم می‌شود یک نزول است که مربوط به شب قدر است و یک نزول است که در طی این 23 سال است.

بیان نورانی امام سجاد(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) در این دعای پایانی قرآن کریم را ملاحظه بفرمایید؛ دعای 42 صحیفهٴ سجادیه مربوط به دعای ختم قرآن است که بسیاری از مطالب عمیق مخصوصاً هنگام مرگ، فرشته چگونه ظاهر می‌شود، از کجا ظاهر می‌شود، چگونه «مِنْ ورَاء الغَیْبِ» از حجاب غیب ظهور می‌کند، اینها در همین دعای 42 هست. در دعای 42 که مربوط به ختم قرآن است، این جمله‌های نورانی آمده: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُجْمَلًا وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلًا وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّیْتَنَا عَلَیْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ»، این بیان نورانی نشان می‌دهد که قرآن به طور اجمال یک بار بر حضرت نازل شد و علم عجایب آن را ذات اقدس الهی الهام کرد، بعد مرحله تکمیل و تفصیل ارائه شد. اجمال هم همان‌طوری که در جلسه قبل ملاحظه فرمودید، اجمال قرآنی غیر از اجمالی است که در اصول مطرح است. در علم اصول ما به علمی می‌گوییم علم اجمالی که از یک علم تفصیلی و دو جهل تشکیل شده باشد. اگر ما علم داریم که قطره‌ای «بأحد الکأسین» اصابت کرده است، «هاهنا اُمورٌ ثلاثة»: یک علم تفصیلی داریم که اصل وقوع قطره دَم است، یک جهل داریم نسبت به این کاسهٴ دست راست و یک جهل هم داریم نسبت به کاسهٴ دست چپ، آن علم تفصیلی همراه با این دو جهل که کنار هم بیایند، می‌شود علم اجمالی که در اصول مطرح است. اما علم اجمالی که در بحث‌های تفسیری و علوم دیگر مطرح است، یک حقیقت بسیط نوری است که منشأ کثرت است؛ از باب تشبیه معقول به محسوس، به همین ملکهٴ اجتهاد صاحب جواهر و آن چهل جلد جواهر مثال زده شد؛ مرحوم صاحب جواهر یک ملکهٴ نوری اجتهای دارد به نام اجتهاد مطلق که از سنخ مفهوم و لفظ نیست، حقیقت نوری است: «الْعِلْمُ نُورٌ»[8] که در قلب مطهّر اوست و از آن ملکهٴ اجتهادی است که این چهل جلد نشأت گرفته است و این ملکهٴ اجتهادی همان عصارهٴ چهل جلد است و بیگانه نیست، منتها آن می‌شود «مُجمل» و این چهل جلد می‌شود «مفصّل»؛ اما اجمالی که آن‌جا هست، از سنخ علم اجمالی اصول نیست و این‌جا هم که فرمود «مُجملاً» نازل کردید و بعد تکمیل کردید، این اجمال و تفصیل، اجمال و تکمیل، می‌تواند همان دفعی و تدریجی را برساند که یکجا تمام حقایق بر حضرت نازل شد، بعد به تفصیل در طی 23 سال بیان شده است و این در صورتی است که لازمهٴ بعثت این نباشد که مقداری از قرآن نازل شده باشد. اگر تلازمی بین آغاز بعثت و نزول قرآن نباشد، در 27 رجب به حضرت اعلام شده است ـ فرشته آمده است ـ که تو رسول هستی و برای او هم «بیّن» بود و هیچ تردیدی هم نبود، چون مثل روز برای حضرت روشن بود که رسالت برای اوست؛ اما اگر در آغاز بعثت، یعنی در همان 27 رجب مقداری از آیات مثل اوایل سوره مبارکه «علق» نازل شده باشد، این هم قابل جمع است، چون کلّ سوره «علق» در اوّل بعثت نازل نشد، همین چند آیهٴ اول سوره «علق» نازل شده است؛ این چند آیه نازل شده، بعد در لیلهٴ مبارکهٴ قدر همه قرآن اجمالاً به همین معنا برای حضرت روشن شد، بعد تفصیل آن سوره به سوره و آیه به آیه در طی 23 سال آمده است؛ این تفصیل برای آن است که آیه یک شأن نزولی دارد، یک کسی سؤالی کرده و حضرت منتظر است که وحی نازل بشود تا تکلیف روشن بشود، مثل ﴿یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا﴾[9] ‌ و امثال آن. این بیان می‌تواند جمعی باشد بین این نحوهٴ نزول دفعی و نزول تدریجی. پرسش: ... هر وقتی که سؤال می‌کنند باید پاسخ بدهد! پاسخ: اگر در همان‌جا نوشته باشد که هر چیزی فرصتی دارد و ما یک قضا و قدری داریم ، فرمود: ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾، این ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾ هم در همان متن قانون هست؛ فرمود که تفریق، تفصیل، تکمیل، و جداکردن‌ها را در طی این 23 سال منتظر باش تا ما بگوییم: ﴿لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾،[10] ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾[11] تا ما تفصیلاً بگوییم و به تو اعلام کنیم. پس خود همین حقیقت در آن متن اجمالی آمده، اگر همین حقیقت در آن متن اجمالی آمده، حضرت منتظر است تا ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾ باشد.

مطلب بعدی آن است که ما یک قضا داریم و یک قَدَر؛ قضای الهی یک اصل کلّی است؛ مثل ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[12] این یک قضای الهی است؛ اما قَدَری داریم که مربوط به تک‌تک افراد در زمان و زمین است که ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾،[13] این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[14] یک اصل کلّی است و شامل همه این قَدَرهاست، آن قَدَر و اندازه معین به تدریج نازل می‌شود که ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾، تفریق، تکمیل تفصیل و جدا کردن این است. در همان مرحلهٴ اجمال و اصل کلّی آمده است که تکمیل اینها، تفصیل اینها و تفریق اینها مربوط به زمان و زمین خاص است که هر وقت آمده تو اعلام بکن. ما قَدَری داریم که زید در چه زمانی می‌میرد که قابل تغییر هم هست و قضایی هم داریم که قابل تغییر نیست؛ قضایی که قابل تغییر نیست، این است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾، کسی که نمیرد در عالَم نیست؛ اما برای زید مشخص شد که مثلاً فلان مقدار عمر دارد، اگر صله رحم کند و بهداشت را رعایت کند و اگر صله رحم نکند، صدقه ندهد و بهداشت را رعایت نکند و مانند آن عمر او کم می‌شود؛ ابهامی نزد خدا نیست، زیرا خدا می‌داند که زید به سوء اختیار خود بیراهه می‌رود، یا به حُسن اختیار خود در راه است، زید کدام راه را انتخاب می‌کند و پایان آن چیست «عِندَ الله» معلوم است؛ لذا ﴿أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾. پرسش: می‌گویند مثلاً معنای قَدَر این است که کسی پنجاه سال عمر کرده و قضا یعنی پنجاه سال تمام شده است؟ پاسخ: نه، هر دو که یکی شد! قضا یک امر کلّی است که تغییر‌پذیر نیست، فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ این قضای الهی است و این اصل کلّی است؛ اما قَدَر که ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾،[15] ﴿کُلُّ شَی‌ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾[16] این‌گونه از آیات نشان می‌دهد که هر کسی اندازه‌ای دارد! منتها یک اجل مَقضی دارد، یک اجل قَدَری دارد و یک اجل مسمّیٰ؛ اجلی که قَدَر هست، یعنی برای فلان شخص فلان مقدار هست، اگر رعایت بهداشت و صدقه و صله رحم را بکند و اگر اینها را رعایت نکند عمر کمتری دارد؛ اما ابهام در عالَم نیست، خدا می‌داند این شخص به حُسن اختیار خود راه صحیح را می‌رود و عمر طولانی دارد یا فلان شخص به سوء اختیار خود راه صحیح را نمی‌رود و عمر کمتری دارد؛ لذا فرمود: ﴿وَ أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾، آن‌جا هیچ ابهامی در کار نیست! پس یک قضا هست، یک قَدَر هست، یک دو راهه بودن هست، یک اختیار هست و سرانجام چه می‌شود را هم خدا می‌داند؛ اینکه می‌گویند گاهی «بداء»[17] هست و گاهی «بداء» نیست، باید در همین محدوده‌ها ترجمه بشود. در جریان قرآن هم همین‌طور است؛ قرآن قضایی دارد و قَدَری؛ قضای قرآن همان علم اجمالی، علم لدنّی و علم کلّی است به همه این قرآن و قَدَری هم دارد که ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾، در همان قضا هم تثبیت شده است که تا فلان فرصت نرسد و باز نشود شما اعلام نکنید؛ این است که وجود مبارک حضرت منتظر است که وحی بیاید، جواب آن سؤال از «روح»[18] یا سؤال از «أهلّة»[19] را دریافت بکند و بعد به جامعه ابلاغ بکند. ﴿وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾؛ به همین «کتاب مُبین» قَسَم خورده است که ما آن را در «لیلهٴ مبارکه» نازل کردیم. پرسش: آیا نمی‌شود این «کتاب مُبین» را فقط به سورهٴ «دُخان» اشاعه بدهیم؟ چون پیامبر 22 شب قدر داشته است؟ پاسخ: بله، آنها قَدَرهای متفرّع بر این بودند، ﴿وَ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾ ظاهرش «الف و لام» آن «الف و لام» عهد ذکر و ذهن و مانند اینهاست؛ یعنی همین قرآن کریم. پرسش: ... این کتاب و این نوشته است؟ پاسخ: بله، غرض این است که این قرآن به صورت «کتاب مبین» مورد سوگند است. پرسش: بعد از پیامبر این کتاب که جمع نبوده است؟ پاسخ: نه، کتاب جمع بود؛ منتها یکجا نبوده! یعنی تمام سُوَر و آیات همه مشخص بود، منتها ی‌جا صحافی نشده بود. پرسش: این ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاه﴾ سورهٴ «دُخان» اشاره دارد که یکی از شب های قدر؟ پاسخ: در حالی که این‌چنین نیست که مثلاً این در شب قدر نازل شده باشد یا آن بخش سوره مبارکهٴ «بقره» در شب قدر نازل شده باشد؛ همه اینها باید در شب قدر نازل شده باشد، در حالی که این‌چنین نیست! پرسش: کدام شب قدر بوده است؟ پاسخ: 22 بار که قرآن نازل نشد! همه اینها هم که در شب قدر نازل نشدند؛ مثلاً این یکی در مکه و در شب قدر نازل شده باشد یا آن یکی در مدینه نازل شده باشد. اینها می‌فرمایند که کل قرآن را ما در شب قدر نازل کردیم، اگر اینها در شب قدر نازل شده باشد، اینها که دربارهٴ خصوص این آیه ندارد، بلکه دربارهٴ کل «کتاب مبین» دارد؛ دارد که «کتاب مبین» در شب قدر نازل شد، در حالی که «کتاب مبین» در طی 23 سال نازل شد. برخی‌ها گفتند که این «کتاب مبین» مطلق کتاب‌های آسمانی است، از کتابی که بر وجود مبارک نوح بود تا وجود مبارک عیسی؛ البته اثبات آن آسان نیست.

اما این مطلبی که در بحث قبل گفته شد که قَسم خدا به «بیّنه» است، نه در قبال «بیّنه»، با خود همین آیات روشن می‌شود؛ یعنی خدا وقتی به چیزی قَسم می‌خورد، سوگند خدا در مقابل «بیّنه» نیست، بلکه به خود «بیّنه» است! قَسَم‌ها در مَحاکم قضایی مقابل «بیّنه» است که «الْبَیِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکَر»[20] یا «عَلَی الْمُنْکِر»،[21] اما خدا که قَسم می‌خورد به خود «بیّنه» قَسم می‌خورد؛ لذا وقتی به خود قرآن شما مراجعه بکنید، می‌بینید ثابت می‌کند که قرآن در «لیلهٴ قدر» نازل شده است، در این قَسم می‌فرماید که قَسم به قرآن که ما آن را در «لیلهٴ قدر» نازل کردیم! وقتی به خود قرآن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که شفّاف سه طایفه از آیات است که وقتی کنار هم بگذاریم، روشن می‌شود که قرآن در «لیلهٴ قدر» نازل شده است؛ یک طایفه در سوره مبارکهٴ «بقره» است که فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ﴾، یک طایفه همین سوره مبارکه «دُخان» است که دارد: ﴿فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾، یک طایفه همان سوره مبارکه «قدر» است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾. خود قرآن دلیل است بر اینکه در لیلهٴ قدر نازل شده است، آن وقت خدا به این دلیل قَسم می‌خورد و می‌گوید به این قرآن قَسم ما آن را در لیلهٴ قدر نازل کردیم، وقتی به خود قرآن مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که برابر این سه طایفه قرآن در لیله قدر نازل شده است. حرفی که فخر رازی[22] نقل کردند، احتمال اینکه «کتاب مبین» سایر کتاب‌ها باشد ضعیف است؛ البته در روایات ما هست که همه یا غالب کتاب‌های انبیا(عَلَیهِمُ السَّلام) در ماه مبارک رمضان نازل شده است.

مطلب دیگر این است که ماه مبارک رمضان قبلاً هم بود، لیلهٴ قدر هم قبلاً هم بود، برای اینکه مقدرات الهی از زمان پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) به بعد که تنظیم نشده است، خدا به وسیله مأموران خود که مدبّرات امر هستند عالَم را دارد اداره می‌کند؛ قضایی دارد، قَدَری دارد، هر کسی عمری دارد، رزقی دارد، تلاش و کوششی دارد. این مقدّرات سالانه در لیلهٴ قدر مشخص می‌شد، این‌طور نیست که این جزء ره‌آوردهای اسلام باشد! قضای الهی همیشه بوده، قَدَر الهی همیشه بوده، مقدّرات همیشه بوده، حالا چه وقت و چگونه تنظیم می‌شد، ممکن است به وسیله آمدن حضرت عوض شده باشد؛ ولی اگر در زمانی یا زمینی برکت پیدا کرد و مبارک شد به اعتبار آن مُتزمّن و متمکّن است، چون خود بدنه زمان جزیی از این حرکت است و فخری برای جزیی از اجزا نیست، چه اینکه مکان هم همین‌طور است؛ اگر حادثه‌ای در زمانی رخ داد، یا موجودی در مکانی به سر بُرد، آن مکان می‌شود «بَلَد امین» که فرمود: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَ أَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾[23] و وجود مبارک حضرت بود که آن سرزمین را منشأ برکت کرد، یا اگر به «لیلهٴ قدر» سوگند یاد می‌شود، به مناسبت آن نزول ملائکه است، به وسیله تفریق امر است و مخصوصاً در اسلام به وسیله نزول قرآن کریم است؛ اما ما بگوییم مثلاً «لیلهٴ قدر» قبلاً نبود، مقدّرات الهی که بود! قضای الهی که بود! قَدَر الهی که بود! در یک وقت سرانجام آن قضا به قَدَر تبدیل می‌شد. اثبات اینکه ما قبلاً «لیلهٴ قدر» نداشتیم کار آسانی نیست. در قبلِ «لیلهٴ قدر» بود، ولی عظمت «لیلهٴ قدر» به این است که خدای سبحان این مقدّرات را در آن زمان به قدْر می‌رساند و تفریق می‌کند: ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾، در این فرصت مناسب قرآن نازل شده؛ مثل اینکه سرزمین مکه قبل از وجود مبارک حضرت برکتی داشت، چون خلیل حق(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) آمده و کعبه‌ای را ساخته و خصیصه‌ای برای این سرزمین پیدا شد، بعد وجود مبارک حضرت از همین سرزمین ظهور کرد، قرآن در همین سرزمین به عنوان زمین وحی نازل شد و مانند آن. بنابراین «لیلهٴ قدر» ظاهراً قبلاً بود و برکاتی هم داشت. پرسش: پس چرا می‌فرمایند: ﴿لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾؟[24] پاسخ: بله، از این به بعد عظیم شد، این «لیلهٴ قدر» همان لیلهٴ مبارکه بود، خصوصیتی که در اثر نزول قرآن کریم برای اسلام پیدا شد، از این به بعد خصیصه‌های برتری پیدا کرد؛ مثل اینکه سرزمین مکه خصوصیتی داشت؛ اما با آمدنِ اسلام این خصوصیت ویژه را پیدا کرد که در تمام کرهٴ زمین، هیچ سرزمینی مثل مکه نیست. در سرزمین دیگر در طول ایام سال هر کس بخواهد برود آزاد است؛ ولی در این سرزمین هر کسی بخواهد برود باید احرام ببندد و برود؛ اینها جزء خصیصه‌هایی است که بعد از اسلام آمده است. بله، به وسیله قرآن کریم و نورانیت حضرت و اهل بیت این خصیصه را ممکن است داشته باشد؛ ولی در هر حال قضا بوده، قَدَر بوده، تقدیر امور و تدبیر امور بوده است و در شبی یا روزی در طی سال، این امور تقدیر می‌شد، این ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾ نمی‌تواند خصیصهٴ اسلام باشد. قبلاً جوامع بشری را خدا چگونه اداره می‌کرد؟ این قضا که بود، این قدر که بود، این مقدّرات که بود، این مدبّرات که بودند، به هر حال بشر را ذات اقدس الهی با راهنمایی که می‌کرد، به وسیله انبیا هدایت می‌کرد. پرسش: نزول دفعی یک بار اتفاق افتاد یا؟ پاسخ: نزول دفعی یک بار اتفاق می‌افتد، منتها حضرت؛ گاهی به معراج می‌رود ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[25] که آن‌جا می‌بیند و گاهی در «لیلهٴ قدر» حادثه‌ای پیش می‌آید، قدر متیقّن آن یک بار هست؛ حالا ممکن است که بیش از یک بار باشد، ما دلیلی بر انحصار نداریم؛ ولی این مقدار هست که در معراج یک بار بود و در نزول قرآن کریم یک بار، پس این دو بار هست، اما دلیلی بر نفی نداریم که تکرار شده باشد. ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبَارَکَةٍ﴾، شاید ده ـ بیست روایت ذیل همین آیه آمده که ملاحظه بفرمایید. روایتی از وجود مبارک امام باقر(سَلامُ اللهِ عَلَیهِ) آمده، آنها را به همین بیان تطبیق فرمودند که «لیلهٴ مبارکه» همان «لیلهٴ قدر» است.[26] آن‌که در تفسیر علی بن ابراهیم هست و برخی از روات جمع کردند که در «لیلهٴ قدر» قرآن از مقام عالی خود به «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» آمده است و در طی 23 سال بر حضرت نازل شد.[27] این ممکن است یکی از محتملات باشد، ولی در آیاتی که دارد ما قرآن را نازل کردیم، تعلیل می‌کند که ﴿کُنَّا مُنزِلِینَ﴾؛[28] ما برای «تبشیر» و «إنذار» نازل کردیم. پرسش: ...؟ پاسخ: بله، قرآن اگر در «لیلهٴ قدر» در «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» نازل شده باشد، آن نمی‌تواند مُبشّر باشد، نمی‌تواند مُنذر باشد، نمی‌تواند هادی باشد؛ پس نزولی هست که «إنذار» و «تبشیر» و «هدایت» را به همراه دارد، مگر اینکه ما بگوییم در «لیلهٴ قدر» در مسیر نزول به «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» آمده و از آن‌جا به قلب حضرت نازل شده است، این قابل فهم هست. پرسش: اگر نزول دفعی قبل از بعثت واقع شده باشد بُعدی دارد؟ پاسخ: بله بُعد دارد، قبل از بعثت بر چه کسی نازل شده؟ پرسش: بر پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)؟ پاسخ: بر پیغمبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بعد از بعثت بود، خودِ آمدن قرآن بعثت است، وحی بر پیغمبر نازل می‌شود. منظور آن است که احتمال نازل شدن قرآن به «الْبَیْتُ الْمَعْمُور»، ممکن است که در بین راه آن‌جا نازل شده باشد، بله آن‌جا هیچ استبعادی ندارد؛ ولی آن‌جا نازل شده باشد، مانده باشد و طی 23 آمده باشد، این با این آیاتی که دارد ما قرآن را نازل کردیم، ما مُنذریم و ما مُبشّریم با آنها هماهنگ نیست. قرآنی که در «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» می‌ماند، «إنذار» و «تبشیر»ی ندارد و اما قرآنی که از آن‌جا عبور می‌کند، بله می‌تواند. مستحضرید که ذات اقدس الهی فرمود من قرآن را با اسکورت ویژه فرستادم! یعنی از آن مبدأ عالی تا قلب مطهّر حضرت دو طرف آن مصون بود، فرمود: ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾،[29] تمام فرشتگان که «کریم»‌، «بارّ» و «معصوم»‌ هستند، به دست اینها من دادم تا بیاورند، آن وقت ﴿فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾؛[30] فرمود من اسکورت و حافظ در جلو، دنبال، طرف راست و طرف چپ قرار دادم که شیطنت به هیچ وجه نفوذ نکند! شیطان، ابلیس در هر مرحله‌ای که باشد و بخواهد با فرشته‌ها تماس بگیرد، چیزی را کم کند و چیزی را زیاد بکند این ممکن نیست، فرمود: ﴿یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾؛ ما رصد، کمین، محافظ، نگهبان و نگهدار فرستادیم، چه در جلو و چه در دنبال، ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾؛ نه اینها کم و زیاد می‌کنند و نه بیگانه می‌تواند نفوذ بکند، چون مستحضرید که اگر ابلیس در مقام بالا حضور نداشته باشد، در مقامات پایین‌تر با فرشته‌ها می‌تواند مطالب را کم و زیاد کند، فرمود این را در محفظهٴ امن فرستادیم: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾.[31] بنابراین، این روایت که دارد قرآن در «لیلهٴ قدر» به «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» نازل شد، بعد در طی 23 سال تدریجاً نازل شد، این با درک فعلی ما هماهنگ نیست و علم آن به اهل آن برمی‌گردد، برای اینکه در کنار آن آمده است ما قرآن را برای «إنذار» و «تعلیم» و «هدایت» و «تبشیر» نازل کردیم، قرآنی که می‌آید تا «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» می‌ماند، چگونه می‌تواند عامل «إنذار» و «تبشیر» برای جامعه باشد؟ پرسش: ... در «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» به پیامبر نازل شده باشد. پاسخ: اگر این باشد که با روایت هماهنگ نیست. اگر این باشد درست است؛ ولی در روایت دارد که ـ این روایتی که تفسیر علی بن ابراهیم قمی است ـ این در «لیلهٴ قدر» به «الْبَیْتُ الْمَعْمُور» آمد، آن وقت در طی 23 سال برای حضرت نازل شده است. پرسش: نزول دفعی هم در قالب لفظی بود؟ پاسخ: چرا! آن‌جا ممکن است؛ منتها علم کلّی حضرت ـ کلّی سِعی[32] نه کلّی مفهومی ـ به همه تعلق گرفته باشد، آن ممکن است؛ ولی بهترین مثال همان مثال اجتهاد است و کتاب‌هایی که نوشته می‌شود، آن‌جا ملکهٴ علمی و ملکه نوری است، تفصیلی در کار نیست. این بیان نورانی امام سجاد در دعای ختم قرآن که فرمود: «أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُجْمَلًا»، بعد «أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلًا»، بعد «وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً»، این تفصیل و تکمیل بعد از آن اجمال است؛ یک نحوه اجمال، یعنی بساطت، نه اجمالی که با ابهام همراه باشد که در اصول اجمال ما با ابهام و شک همراه است، این‌جا اجمال یعنی بساطت، فرمود: «أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُجْمَلًا وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلًا وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً»، این تفصیل و این تکمیل بعد از آن اجمال به معنای بساطت است، بله آن اجمال به نحو بساطت همه اینها را به همراه دارد. پرسش: با توجه به اینکه بعضی از علما[33] قائل هستند که پیامبر قبل از بعثت نبیّ بود و بیان امام سجاد هم این است که «أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ»، سؤال پیش می‌آید که اگر این نزول ؟ پاسخ: نه، با همین نزول نبیّ شد! پرسش: قبل از بعثت؟ پاسخ: با همین نزول نبیّ شد! مثل اینکه می‌فرماید این نماینده‌مان را فرستادیم؛ یعنی با همین نام دارد او را نماینده می‌کند. در وضع گاهی این‌چنین است که می‌گوید شما نماینده من هستید و یک وقت هم می‌گوید که من نماینده می‌فرستم؛ یعنی با همین بیان این آقا را نماینده خود قرار می‌دهد. این‌جا با همین بیان، وجود مبارک حضرت را نبیّ قرار می‌دهد. فرمود: ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾؛ یعنی هر امر مُتقَن و متن بسته را ما در «لیلهٴ قدر» تفصیل می‌دهیم و جدا‌جدا می‌کنیم که می‌شود شب قَدْر و قَدَر، نه شب قضا؛ قضا براساس اصل کلّی نظیر ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ یک اصل کلّی است، اما چه کسی، در چه لحظه‌ای و به چه حالتی برسد، این می‌شود قَدَر که ﴿کُلُّ شَی‌ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾،[34] ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾،[35] پس شب قَدْر، شب قَدَر است نه شب قضا؛ لذا فرمود در شبی که ﴿فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ﴾، در آن شب و «لیلهٴ مبارکه» این قرآن را نازل کردیم که مقدّرات به این سبک نازل می‌شود: ﴿أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ ٭ رَحْمَةً مِن رَبِّکَ﴾؛ ما اصلاً برای رحمت همه این کارها را انجام دادیم، از طرف ما رحمت است! منتها آنچه شما دریافت می‌کنید، دو گونه است؛ ما غضب نمی‌فرستیم! آنچه از طرف ذات اقدس الهی است رحمت است که بعضی این رحمت را می‌گیرند؛ مثل نسیم که می‌وزد یا شمس که می‌تابد؛ اما در هر صورت هر کسی آنچه را که در درون خودش است را حاشا می‌کند. آن نسیمی که می‌آید رحمت است، اگر بر بوستان بوزد بوی خوش پیدا می‌شود و اگر بر «کَنیف»[36] بوزد بوی بد پیدا می‌شود. آن نسیمی که می‌آید و آن بادی که می‌وزد رحمت است و نوری که می‌آید این است؛ اگر این نور به جای بد بتابد آن منظرهٴ زشت ظاهر می‌شود و به جای خوب بتابد منظرهٴ زیبا ظاهر می‌شود. فرمود آنچه از طرف ما می‌آید رحمت است: ﴿رَحْمَةً مِن رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾؛ ما این کار را کردیم! هر حرفی را بزنید ما می‌شنویم، هر کاری که بکنید ما می‌دانیم؛ ولی این کتاب ما هم «نور» است، هم «مُبین» است، هم «تبیان» است، هم قصه‌سراست و هم سخنگو است. ببینید برای این «کتاب مُبین» این اسما را قائل شد؛ «کتاب مُبین» است که هم در این سوره آمده و هم در سوره قبلی؛ یعنی سورهٴ «زخرف» ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾ و هم در سوره‌ دیگر هست؛ فرمود: این کتاب ﴿یَقُصُّ عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی﴾،[37] این هم هست. ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا﴾، این سلطان و سلطنت را برای کلام خودش نازل کرد، آیهٴ 35 سوره مبارکه «روم» این است: ﴿أَمْ أَنزَلْنَا عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا کَانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ﴾؛ ما سلطانی فرستادیم که سخنگوی ما باشد؛ منتها این سخنگو را آن سخن‌شنو باید درک کند! در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه هست، اینکه فرمود قرآن «یَنْطِقُ‌ بَعْضُهُ‌ بِبَعْض‌»،[38] بعد فرمود: «فَاسْتَنْطِقُوه‌»؛ شما اگر توانستید سؤال بکنید، استنطاق کنید و از آن بپرسید، «وَ لَنْ یَنْطِق‌»؛ با شما که حرف نمی‌زند، «وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْه‌».[39] ما سخن‌شنو هستیم و قرآن هم سخنگوی خداست. شما اگر گوش داشته باشید، بله می‌شنوید؛ ولی حرف او را ماها می‌شنویم! اینکه گفتند به اهل بیت مراجعه کنید، برای همین است که واقعاً اینها سخنگو هستند! بارها به عرض شما رسید که تنها فهم قرآن به این ظواهرِ کلمات نیست. آن کسی که می‌شنود می‌فهمد که گوینده چطور گفته و جبرئیل چطور آمده حرف زده است! یک وقت است که جبرئیل از طرف ذات اقدس الهی می‌گوید بکن! از اینکه بگوید بکن، یعنی می‌توانی انجام بدهی یک کار متوسط است، اما یک وقت با تاکید می‌گوید بکن! یعنی حتماً باید انجام بدهی. جبرئیل چطور گفته و چطور رسانده؟ حضرت فرمود ماها می‌فهمیم که او چه گفته است: «إِنَّمَا یَعْرِفُ‌ الْقُرْآنَ‌ مَنْ‌ خُوطِبَ‌ بِهِ».[40] گاهی آدم لفظی را می‌بیند، بعد گیر می‌کند که معنای آن چیست؟ وقتی به روایت مراجعه می‌کند، معلوم می‌شود که معنا این است. آن کسی که در مجلس مخاطبه هست، حرف جبرئیل را دارد می‌شنود، او تُنِ صدا را می‌شنود و نحوهٴ صدا را می‌شنود که آیا او با غضب گفته است، به جدّیت گفته یا به آرامش گفته، می‌فهمد که این وجوب است یا استحباب؛ لذا به قُتاده فرمود که شما یک حرف قرآن را نمی‌توانید بفهمید! پرسش: ... در جواهر بود را نقل کردید؟ پاسخ: بله، «کُلُّهُم نورٌ واحِد»[41] هستند و از آن‌جا خبر دارند! ما اینها را که در زمین نمی‌شناسیم، فرمود اینها «کُلُّهُم نورٌ واحِد». پرسش: ... آن صدایِ ؟ پاسخ: بله دارند. پرسش: در فضا که پراکنده شده باز دارند؟ پاسخ: نه پراکنده نیست، صدا نیست که موج بگیرد، آن جای دیگر است. مرحوم مفید هم در أمالی نقل می‌کند و هم کتاب دیگر که بعد از رحلت وجود مبارک امام باقر(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) یک وَفد و هیأتی به نمایندگی حفص ـ ظاهراً حفص بود ـ که او نماینده این وَفد بود، خدمت امام صادق مشرّف شدند برای عرض تسلیت؛ البته اینها هنوز امام صادق را نمی‌شناختند، فکر می‌کردند که پسر رسمی وجود مبارک امام باقر هست، لابد سِمَتی دارد یا شنیدند که مثلاً امامتی دارد. این وَفد آمدند برای عرض تسلیت، نماینده این وَفد خدمت امام صادق مشرّف شد و عرض تسلیت کرد و گفت: ما کسی را از دست دادیم، وقتی می‌گفت پیغمبر چنین فرمود، ما دیگر سؤال نمی‌کردیم تو که نبودی تا پیغمبر را ببینی! ما چنین کسی را از دست دادیم! چون هیچ شیعه‌ای از حضرت سؤال نمی‌کرد که شما در زمان پیغمبر که نبودی، براساس آن علم غیبی که داشت همه باور می‌کردند. این شخص به امام صادق عرض کرد که ما کسی را از دست دادیم که وقتی حضرت می‌فرمود: «قَالَ رَسُولُ الله(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ)» همه ما با جان و دل می‌پذیرفتیم و هیچ‌کس نمی‌گفت آقا شما که آن وقت نبودی! وجود مبارک امام صادق دید که او به یک تذکره و تنبیهی احتیاج دارد، مقداری تأمّل کرد، بعد سر برداشت و فرمود: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ مِنْ عِبَادِی مَنْ یَتَصَدَّقُ بِشِقِّ تَمْرَةٍ فَأُرَبِّیهَا لَهُ فِیهَا کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّه‌»؛[42] فرمود خدا چنین فرمود که اگر یکی از شما صدقه بدهید، خدا این صدقه را می‌پروراند، همان طور که شما برّه و بچه آهو را می‌پرورانید و بزرگ می‌کنید. این شخص بجا آمد، بعد از حضرت اجازه خواست و رفت و به همراهان خود گفت که ما کسی را از دست دادیم که اگر می‌گفت پیغمبر چنین فرمود کسی حق نداشت سؤال بکند و اصلاً سؤال نمی‌کرد! الآن کسی به جای او نشست که وقتی می‌گوید خدا چنین فرمود، هیچ کسی حق ندارد از او سؤال بکند! این می‌شود امام صادق! امام یعنی این!

«الیوم» همین کار برای حضرت هم هست! نباید گفت شما که نبودید، درست است که اینها به وسیله پیغمبر این احکام را می‌شنوند، اما این «کُلُّهُم نورٌ واحِد» طور دیگر است! حضرت «بالصراحة» به قتاده فرمود که شما یک حرف از قرآن ارث نبردی! فرمود: «إِنَّمَا یَعْرِفُ‌ الْقُرْآنَ‌ مَنْ‌ خُوطِبَ‌ بِهِ»، با ما حرف زدند! ما با هم در خدمت پیغمبر بودیم ـ از آن‌جایی که نور واحد هستند ـ ما می‌فهمیم که این‌جا منظور این آیه چیست؟ کسی که واقعاً حرف را می‌فهمد و مخاطب هست، او می‌داند که گوینده چطور گفته است؟ گوینده یک وقت می‌تواند به صورت استفهامی بگوید، گاهی به صورت تجویزی بگوید، گاهی به صورت تحلیلی بگوید و گاهی هم به صورت تحکیمی بگوید؛ همین کلمه بکن! که مثال زده شد، همین‌طور است؛ از این جهت اینها کاملاً می‌فهمند که این آیه چه می‌خواهد بگوید؛ لذا در همین دعای نورانی امام سجاد(سَلٰامُ اللهِ عَلَیهِ) است که «وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً»؛ ما وارث این هستیم! در همین بیانات نورانی حضرت در نهج‌البلاغه هست که با شما حرف نمی‌زند![43] با اینکه قرآن حجّت ماست و ما هم موظف هستیم که به قرآن مراجعه بکنیم، همه اخبار را به ما گفتند ـ خبر دو طایفه است و هر دو طایفه را مرحوم کلینی نقل کرد ـ روایت چه معارض داشته باشد و چه معارض نداشته باشد، اوّل باید بر «کتاب الله» عرضه بشود.[44]

حضرت فرمود به نام ما دروغ جعل می‌کنند، ولی به نام قرآن کسی دروغ جعل نمی‌کند! هر چه که از ما نقل شده است، اولین وظیفه شما این است که بر قرآن عرضه کنید. شما باید دو کار کنید: یک، کلّ قرآن را باید بفهمید! این‌جا بنویسید، دست به آن نزنید و به آن عمل نکنید؛ این به تنهایی حجّت نیست. دو، فهمیده و فقیهانه خدمت روایات برسید و روایات را ارزیابی بکنید، سه: این روایت فهمیده را خدمت قرآن ببرید، اگر توانستید و آن عُرضه را داشتید که روایات را بر اوّل تا آخر قرآن عَرضه کنید و ببینید مخالف با هیچ آیه‌ای نیست، چهار و پنج از آن به بعد می‌شود حجّت. تفسیر هم همین‌طور است! حضرت فرمود به نام ما دروغ زیاد جعل می‌کنند. مرحوم مجلسی را خدا غریق رحمت کند! فرمود این روایت که دارد «قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ وَ سَتَکْثُر»،[45] این دلیل است بر اینکه به نام پیغمبر دروغ جعل کردند،[46] برای اینکه این روایت صادر شده یا صادر نشده، اگر صادر نشده همین روایت دلیل است بر اینکه به نام پیغمبر حدیث جعل کردند، چون این روایت به نام پیغمبر صادر شده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ وَ سَتَکْثُر» و اگر این روایت از پیغمبر صادر شده باشد، پس یقیناً به نام پیغمبر روایت جعل می‌کنند؛ لذا دو طایفه از نصوص را مرحوم کلینی نقل کرد: طایفه‌ای که روایت معارض ندارد و طایفه‌ای دیگر همان است که در کتاب‌های اصول ملاحظه کردید که نصوص علاجیه است. روایت چه معارض داشته باشد و چه معارض نداشته باشد، وقتی معتبر است که بر قرآن عرضه شود. پس یک محدّث باید اوّل تا آخر قرآن در دست او باشد، بعد روایت را عرضه بکند، اگر مخالف نبود می‌شود حجّت، مخالفت هم مخالفت تباینی است، بعد می‌تواند این روایتی که حالا حجّت شد را مخصّص قرار بدهد، مقرّر قرار بده، قرینه قرار بده، تخصیص عمومات، تقیید مطلقات و قرینه برای «ذی القرینه»، چون مباین قرآن که نیست، می‌تواند مخصّص یا مقیّد آن باشد. غرض این است که این ذوات قدسی یکجا باهم بودند، چون باهم بودند؛ لذا فرمود ماها می‌شنویم و می‌دانیم که مثلاً این آیه چه چیزی را می‌خواهد بگوید.
[1] فرهنگ نامه علوم قرآن، دفترتبلیغات اسلامی، ج‌1، ص2188.
[2] تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، ج‌9، ص223.
[3] تفسیر التستری، سهل التستری، ص25.
[4] تلخیص البیان، ص136.
[5] نهج الحق و کشف الصدق، الحلّی، ص424.
[6] بقره/سوره2، آیه185.
[7] قدر/سوره97، آیه1.
[8] مصباح الشریعة، المنسوب للامام الصادق ع، ص16.
[9] مجادله/سوره58، آیه1.
[10] طه/سوره20، آیه114.
[11] قیامه/سوره75، آیه16.
[12] آل عمران/سوره3، آیه185.
[13] اعراف/سوره7، آیه34.
[14] آل عمران/سوره3، آیه185.
[15] قمر/سوره54، آیه49.
[16] الرعد/سوره13، آیه8.
[17] نشریه معرفت، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ج173، ص10.
[18] اسراء/سوره17، آیه85.
[19] بقره/سوره2، آیه189.
[20] عوالی اللئالی، محمدبن علی بن ابراهیم ابن ابی جمهور الاحسانی، ج‌1، ص244.
[21] مجمع البحرین، الشیخ فخرالدین الطریحی، ج2، ص40.
[22] تفسیرالرازی اوالتفسیرالکبیرمفاتیح الغیب، الرازی، فخرالدین، ج‌27، ص651.
[23] بلد/سوره90، آیه1 و 2.
[24] قدر/سوره97، آیه3.
[25] نجم/سوره53، آیه8.
[26] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص158.
[27] تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی، ج2، ص290.
[28] یس/سوره36، آیه28.
[29] عبس/سوره80، آیه15 و 16.
[30] جن/سوره72، آیه27 و 28.
[31] شعراء/سوره26، آیه193 و 194.
[32] کلّی سِعی یعنی حقیقتی وجودی که مظاهر آن جلوه‌ای از آن است و حضرت حق از این جهت کلّی است که تمام عالم مظاهر وجودی او هستند و این غیر از کلّی مفهومی است. این کلی انتزاعی نیست، بلکه انسان با سلوک به آن کلی می‌رسد.
[33] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج18، ص277.
[34] الرعد/سوره13، آیه8.
[35] قمر/سوره54، آیه49.
[36] لغت‌نامه دهخدا، کَنیف: ظرفی سفالین شبیه به گلدان که درون آن لعاب داده شده است و در گهواره می‌گذارند تا ادرار کودک در آن جمع شود.
[37] نمل/سوره27، آیه76.
[38] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج8، ص287.
[39] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج9، ص217.
[40] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص312.
[41] کتاب الغیبة، محمدبن ابراهیم النعمانی، ص93.
[42] الامالی، الشیخ المفید، ص354.
[43] پژوهش های قرآنی، دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ج34، ص10.
[44] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج1، ص68.
[45] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج2، ص225.
[46] بحارالانوار-ط موسسه الوفاء، العلامه المجلسی، ج2، ص225.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی