display result search
منو
تفسیر آیات 11 تا 18 سوره زمر، بخش سوم

تفسیر آیات 11 تا 18 سوره زمر، بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 162 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 18 سوره زمر، بخش سوم"
- پسندیده بودن تقاضای محبوبیت بین خلق؛
- تغییر خوف و امید در مراحل سه گانه زندگی انسان؛
- علت ذکر نشدن «فوق» و «تحت» در احاطه شیطان بر انسان.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ(11) وَ أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ(12) قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ(13) قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی(14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ(15) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ(16) وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمُ الْبُشْری فَبَشِّرْ عِبادِ(17) الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ(18)﴾

پسندیده بودن تقاضای محبوبیت بین خلق
پرسش: در ماجرای «طیر مشوی»، اگر سخن از انسان خاکی باشد بله، اما اگر صحبت از افلاک باشد، این چه تمنّایی است، در حالی که برای همگان قابل دسترسی نیست؟
پاسخ: در جریان حاجب، اگر انسان علاقه مند باشد که خودش جزء اولیای الهی شود، این یک علاقه خوبی است، علاقه نفسانی نیست، یا علاقه داشته باشد از دوستان او، از اهل قبیله او جزء اولیای الهی باشند، این جزء تعصّب های باطل نیست. در این دعای «کمیل» هست که خدایا! مرا جزء «أَقرَبَهُم مَنزِلَةً مِنکَ وَ أَخَصَّهُم زُلفَةً لَدَیکَ» [1]اینها قرار بده! اینها نعمت های خوبی است که اگر انسان از خدا درخواست کند، ضرر ندارد. آن دعای نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که عرض کرد: خدایا! أَحَبِّ خلق را برسان! [2] این دیگر سخن از افلاک و خاک نیست سخن از ماورای افلاک و خاک است، سخن از ولایت است؛ چه چیزی بهتر از این که خود انسان اگر به این مقام نرسید، چون خود أنس آنجا حاضر بود، معلوم می‌شود خودش به این مقام نرسید، آرزو می‌کند از بستگان او، از دوستان او، از قبیله او به جایی برسند که جزء «احبّ الخلق» بشوند. در این زیارت نورانی «امین الله» ـ که بخشی از آن زیارت و بخشی دعا هست ـ به ما دستور دادند که از ذات اقدس الهی، این چند چیز را بخواهید که «وَ دُعَائِکَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِیَائِکَ مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائِک». [3]این نعمت خوبی است که آدم محبوب مردم باشد، دل های مردم را که نمی‌شود با بازی گرم کرد، دل به دست «مقلّب القلوب» است. اگر واقعاً کسی وارسته باشد، مردم به او علاقه مند می‌شوند، این یک نعمت خوبی است، «محبةً» برای تو و محب تو و اولیای تو باشم. کاری هم کنم که مردم به من علاقه مند باشند، این جلب توجه مردم نیست، چون اگر کسی بازی کننده باشد، ممکن است چند روزی مردم به طرف او بیایند؛ ولی فطرت مردم او را می‌شناسند و برمی‌گردند، این سوء عاقبت دارد؛ اما اگر واقعاً «لله» کار کند، دل ها شیفته اوست. الآن به مناسبت کربلا می‌بینید دل ها شیفته سالار شهیدان است، چه مسلمان و چه کافر، برای اینکه الهی فکر کرد، همچنین اگر کسی آن راه را برود. غرض این است که این خواسته انس که گفت من دلم می‌خواست، خودم که به این مقام نرسیدم، لااقل از قبیله من کسی به این مقام برسد که «احب الخلق» باشد، حضرت نهی نکرد، معلوم می‌شود یک چیز خوبی است که محبّ اله باشد، محبوب مردم باشد.
پرسش: استاد ببخشید! اگر أنس مورد تایید معصوم بود پس چرا بعدش... ؟
پاسخ: عاقبت او شرّ نبود؛ ولی آن وقت خوب بود، چه اینکه طلحه و زبیر آن وقت خوب بودند؛ ولی حُسن عاقبت نداشتند، آن وقتی که خوب بودند کسی با آنها کاری ندارد.

مفید تاکید بودن مأموریت های پیامبر در دو آیه
﴿قُلْ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ﴾؛ چند تا امر است: اینکه من مامورم عبادت کنم، یک؛ عبادت من هم مقیّد است به اخلاص، دو؛ مامور هستم که پیشگام باشم، سه؛ پیشگام باشم، نه تنها در تاریخ، بلکه در جمیع شئون اسلام من پیشگام باشم. ﴿أَعْبُدَ اللّهَ﴾ نه اینکه من اول عبادت کنم، بعد دیگران عبادت کنند و بس! چون جمیع شئون زندگی رهبران الهی بر اساس: ﴿إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾؛ [4]یعنی ﴿أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ﴾ «فی حیاتی و مماتی و جمیع شئونی و مناسکی»، نه اینکه فقط اولین بار من این حرف را بزنم، بعد مردم بگویند «لا اله الا الله».
بخش بعدی آن است که این ﴿قُلِ اللّهَ﴾ در آیه چهاردهم، سه امر را ندارد؛ ولی نکته‌ای دارد که آن «قل» ‌هایی که با امر همراه هستند، فاقد آن نکته است، آن نکته این است که تقدیم مفعول بر فعل در اینجا مزید حصر است، ﴿قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ﴾؛ یعنی «لا أعبدُ غیرَهُ» ؛ اما ﴿إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ﴾ مفید حصر نیست، ﴿أُمِرْتُ ِلأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمینَ﴾ مفید حصر نیست، نسبت به مردم، من پیشگام هستم؛ اما معبود دیگر ندارم و غیر خدا را نمی‌پرستم، این را یا از ﴿مُخْلِصاً﴾ باید درآورد، یا از تقدیم مفعول بر فعل. آیه چهارده جامع هر دو نکته است: ﴿قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ﴾؛ یعنی «لا أعبدُ غیرَ الله»، ﴿مُخْلِصاً لَهُ دینی﴾؛ یعنی «لا أعبدُ غیرَ الله»؛ لذا مسئله اخلاص، پرهیز از شرک و نفی عبادت از غیر خدا و حصر عبادت برای ذات اقدس الهی، همه این نکات از این آیه چهارده برمی‌آید: ﴿قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی﴾. بنابراین ضمن اینکه این تکرار، مفید تأکید است، این نکات فراوان را هم به همراه دارد.

دالّ بر وجوب بودن امرهای مذکور در آیه بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
بعد فرمود این امر، امر وجوبی است به دو نکته: یکی اینکه اگر ترک کنم، معصیت است. دوم اینکه عذاب در کار است: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی﴾ من مأمور شدم عبادت کنم؛ این امر، امر رجحان و استحباب و فضیلت محض نیست، امر الزامی است؛ به دلیل اینکه اگر ترک کنم می‌شود معصیت و به دلیل اینکه اگر ترک کنم، عذاب الهی است، پس این امر، امر وجوبی است: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾؛ تعبیر به معصیت و تعبیر به خوف عذاب عظیم.

تغییر خوف و امید در مراحل سه گانه زندگی انسان
مطلب دیگر این است که ـ قبلاً گذشت ـ که زندگی انسان به طور عادی در دنیا سه مرحله دارد: دوران خردسالی و کودکی که دوران ضعف است؛ دوران جوانی و میانسالی که دوران قوت است؛ دوران کهن سالی و فرتوتی که دوران ضعف است: ﴿خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً﴾ [5]که آنجا «ضُعف» هم قرائت شد؛ پس این مراحل سه‌گانه را دارد. اولین مرحله، مرحله ضعف است؛ لذا خوف در کودکان مقدَّم بر بشارت است، مقدم بر امید است،آنها بیش از مقداری که امیدوار باشند، یا خوشحال باشند و بشارت ببینند، هراسناک هستند، چون ضعف، مقصود آنهاست. در افراد میانسال اگر غفلت نکنند، خوف و رجا معادل هم است، در دوران کهن سالی در عین حال که ضعف هست، تجارب گذشته هم هست؛ لذا امید بیش از خوف است. در روایات هم این است که امید شما در دوران آخر زندگی، بیش از ترس شما باشد. این ضعف، خوف را به همراه دارد؛ اما ذات اقدس الهی تبشیر و انذار را کنار هم ذکر می‌کند، خوف و رجا را کنار هم ذکر می‌کند، می‌فرماید: کسانی که مؤمن و مسلمان‌ و هراسناک از تعذیب الهی هستند، اما اینها را به بهشت بشارت می‌دهیم، به رحمت ویژه بشارت می‌دهیم که آیات بعدی ناظر به بشارت است. فرمود: ﴿قُلْ إِنّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبّی﴾ معلوم می‌شود این امر، امر وجوب است ﴿عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ﴾.

مأموریت پیامبر به آگاه سازی مردم از سرمایه های دنیوی و اخروی
﴿قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی ٭ فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ﴾ چون سوره در مکه نازل شد، فرمود: هر چه می‌خواهید بپرستید بپرستید. اینکه پیشنهاد بدهید من دست از دعوت و ادعا بردارم، این‌چنین نیست. بعد مأمور شد به مردم برساند که شما سرمایه‌های فراوانی به نام اصل حیات و جانتان دارید و سرمایه‌هایی هم در قیامت دارید که آن ﴿غُرَفٌ مَبنِیَّة﴾ [6]و حور و قصور است و مانند آن. سرمایه‌هایی هم در درون دنیا دارید که خاندان و فرزندان شما هستند که اینها می‌توانند اعوان خوبی برای شما باشند. ما به شما گفتیم ﴿قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ﴾ [7]شما ممکن است در اثر بدرفتاری، فرزندانتان بگویند: ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ﴾؛ [8]خودتان و فرزندانتان را هم به دوزخ ببرید، مثل اینکه فرعون این کار را کرد که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾، [9]او جلوتر به جهنم می‌رفت و قوم او هم به دنبال او. گاهی بعضی افراد رئیس خانواده خود هستند، بعضی رئیس قبیله خودشان هستند: ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ به طرف جهنم، ﴿فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾؛ بنابراین اینها هم سرمایه‌های دنیا را باختند و هم سرمایه‌های آخرت را باختند. این ﴿أَهْلیهِمْ﴾ را که به حور و قصور و مانند آن معنا کردند، متعلّق به «یوم القیامة» دانستند؛ یعنی ﴿خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ﴾ در اهلِ «یوم القیامة»؛ اما اگر اهل دنیا را هم شامل شود قابل توجیه است ﴿أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ﴾. بدترین خسارت این است که انسان سرمایه را ببازد، عِوض و مُعوّض هر دو را تحویل دشمن بدهد. برای این گروه که سرمایه باختند با همه این اتمام حجت ها، فرمود: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ﴾، این یک؛ ﴿وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾، این دو؛ ﴿ذلِکَ یُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ﴾ که این تخویف است و انذار است.

مقصود از «ظلّة» و محل قرار گرفتن آن
مسئله «ظلّه»؛ یعنی هر چیزی که از بالا انسان را بپوشاند، اختصاصی به سایه ندارد، گاهی چیز خوب می‌پوشاند مثل سایه خنک، گاهی «ظلّة من النار» است، ابر سنگین است، ابری است که در آن صاعقه هست، ابری که در آن عذاب است، آن ابری که عذاب الهی را به همراه دارد، آن هم «ظلّه» است، آن سایه خنکی که رحمت الهی را به همراه دارد، این هم «ظلّه» است. «ظلّه»؛ یعنی چیزی که از بالا انسان را می‌پوشاند؛ خواه محمود، خواه مذموم. در قرآن کریم هم «ظلّه» مذموم ذکر شده هم «ظلّه» محمود؛ منتها اشکال در این است که این ظُلّه و ظِلال و مانند آن، باید از فوق بپوشاند نه از مادون؛ در اینجا دارد که ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾ الآن «فالبحث فی مقامین»:یکی اینکه «الظّلة ما هی؟»، دیگر اینکه «ظلّه» کجا قرار می‌گیرد. اما «الظلة ما هی؟» اختصاصی به خنکی و مانند آن ندارد در بعضی از موارد این ظلّه، خنک است و نعمت است، بعضی از موارد عذاب است که ﴿ظِلِّ مِنْ یَحْمُومٍ﴾ است. در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آیه چهل به بعد به این صورت است: ﴿وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ٭ فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ٭ وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ﴾.[10] اگر جایی آتش سوزی شود، یک دود غلیظی بگیرد، این دود، ظلّه است برای اینکه ساتر است و این ﴿مِنْ یَحْمُومٍ﴾ است با رنج و درد و عذاب آمیخته است گرم و داغ و گدازنده است. پس ظُلّه گاهی خنک است که معروف است، گاهی سوزان و گدازنده است مثل آیه 43 سوره «واقعه» که فرمود: ﴿فی سَمُومٍ وَ حَمیمٍ٭ وَ ظِلِّ مِنْ یَحْمُومٍ﴾ که ﴿لا بارِدٍ وَ لا کَریمٍ﴾[11] اما ظلالی که رحمت و برکت باشد، آن در آیات قرآن فراوان است که نیازی به خواندن نیست.
اینهایی که خطای فکری از یک سو، خطیئه عملی از سوی دیگر: ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾، اینها در قیامت، محاط به عذاب هستند. تعبیر قرآن در این بخش چند طایفه است: یک طایفه آن است از بالا و پایین با یک عبارت یاد می‌کند، می‌فرماید: عذاب آنها از بالاست، عذاب آنها از پایین است، عذاب الهی محیط به اینهاست، چون ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾. هم از فوق عذاب می‌بینند، هم از مادون. طایفه ثانیه آیاتی است که بین بالا و پایین؛ یعنی بین روانداز و زیرانداز، فرق گذاشته؛ نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است که فرمود: اینها هم زیر اندازِ عذاب دارند و هم رو انداز عذاب؛ آیه 41 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این است که ﴿لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ﴾ که زیرانداز است، ﴿وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ﴾ که روانداز است. بخشی از آیات دارد که اینها معذّب هستند از عالی و دانی، بالای سر و زیر پا؛ گاهی تعبیر به عذاب است ﴿یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ این طایفه از عذاب فوقانی و عذاب مادون، به عنوان عذاب با یک لفظ واحد یاد کرده است، سوره «اعراف» برای هر کدام یک نام خاص ذکر کرده فرمود: یکی «مهاد» و زیرانداز است که از پایین است، یکی «غاشیه» است که روانداز و از بالاست؛ آیه محل بحث؛ نظیر آن آیاتی است که می‌گوید عذابی است، ﴿مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ از عنوان جامع یاد کرده است، فرمود: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾. مشکل این مقام اول حل می‌شود؛ یعنی ظلّه اختصاصی به سایه خنک ندارد آن دودِ غلیظِ غم بارِ عذاب آور را هم می‌گویند ظلّه که ﴿وَ ظِلِّ مِنْ یَحْمُومٍ﴾. عمده آن است که آنچه از بالا احاطه می‌کند او را می‌گویند «ظلّه» و ظلّ و مانند آن؛ اما آنچه از پایین زیر پا قرار دارد و انسان را در بر می‌گیرد آن را که «ظلّه» نمی‌گویند.

سرّ به کار بردن تعبیر «ظلّه» برای عذاب پایین پا
در محل بحث فرمود: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ﴾ از بالا ﴿وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾ از زیر پاهای آنها. این زیر پا را چرا تعبیر به ظلّه کردند؟ فرمود: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ﴾. این یا برای آن است که این شخصی که گرفتار در دوزخ است، دوزخ دَرکاتی دارد؛ همان طور که بهشت درجاتی دارد، دوزخ دَرَکاتی دارد. این کسانی که در دَرکه وسطا قرار دارند، دَرکه‌های میانی، اینها هم روانداز عذاب دارند، هم زیر اینها، روانداز آن زیری است. اگر کسی در طبقه سوم قرار دارد پایین او طبقه چهارم است، چون درکات است بالا نمی‌رود، پایین او درکات است درکه چهارم است، تا برسد به منافقینی که ﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ﴾. [12]پایین اینها طبقه چهارم است، بالای اینها طبقه دوم. این شخصی که در طبقه سوم است هم عذاب روانداز دارد «من فوقهم» هم چون طبقه چهارمی عذاب روانداز دارند، عذاب روانداز طبقه چهارم زیرانداز اینهاست، پس صحیح است که گفته شود «و ظلل من تحت ارجلهم»، یا برای تشابه در اصل اسم است؛ به هر تقدیر هم مطلب اول قابل توجیه است که چطور درباره دوزخیان هم گفته می‌شود اینها در ظِلّ هستند و ظُلّه دارند هم درباره مقام ثانی که فرمود: هم بالای اینها ظلّه است هم پایین اینها ظلّه.

علت ذکر نشدن «فوق» و «تحت» در احاطه شیطان بر انسان
فرمود: اگر این‌چنین شد، چون ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾ این ‌طور است؛ منتها طرف راست و طرف چپ را ذکر نکردند، برای اینکه این کنایه از احاطه است. شیطان گاهی از بالا، گاهی از پایین، گاهی از پشت سر، گاهی از جلو، گاهی از طرف راست، گاهی از طرف چپ، البته از بالا و پایین در قرآن نیامده؛ ولی این جهات چهارگانه را قرآن از شیطان نقل کرده است که ﴿ثُمَّ َلآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛[13]من از جلو می‌آیم، از پشت سر می‌آیم، از طرف راست می‌آیم، از طرف چپ می‌آیم که گفتند از جلو می‌آیم یعنی چه؟ از پشت سر می‌آیم یعنی چه؟ از طرف راست می‌آیم یعنی چه؟ از طرف چپ می‌آیم یعنی چه؟ به هر حال اگر شیطان از این جهات اربعه آمده است، می‌شود ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾، [14]اگر ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ﴾،قهراً «أحاطت به نار جهنم»؛ منتها مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در بحار نقل می‌کند که سؤال کردند، چطور از فوق و تحت أرجل سخنی به میان نیامده؟ گفتند: ذات اقدس الهی برای انسان این دو راه را باز گذاشته: یکی دعا و نیایش است که به خدا منتهی می‌شود، یکی سجده کند. این سجده کردن، به خاک افتادن کمتر آسیب می‌بیند، شیطان از این راه کمتر می‌آید. دعا و نیایش و تضرّع همیشه راه باز است. پس اگر کسی از چهار طرف مُحاط به تیر شیطان شد، با دعا و نیایش و ضجه و زاری می‌تواند این مشکل را حل کند، با سجده و به خاک افتادن می‌تواند این مشکل را حل کند؛ البته او از این دو طرف هم دست بردار نیست. به هر تقدیر: ﴿لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ﴾.
پرسش: استاد! اینکه می گوید از چهار طرف می آید نکته اش چیست؟
پاسخ: در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» مبسوطاً گذشت، گاهی از طرف پشت می‌آیم؛ یعنی می‌گویم تو به فکر فرزندانت باشی، تو به فکر آینده باش، آینده‌نگر باش، این ﴿مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ است؛ گاهی از جلو می‌آیم که بگویم تو ریاست داری، مقام داری، چه کم داری؟ از طرف راست می‌آیم از طرف قوّه او و قدرت او، می‌گویم حالا که قدرت داری، بکوب. از طرف چپ می‌آیم و می‌گویم، حالا که ضعف داری، به غیر خدا تکیه کن؛ این جهات گوناگون است که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینها مبسوطاً بحث شد.

امر به بشارت پاداش صاحبان تحقیق و پژوهش
در آیات قبلی فرمود: یک عده متقی‌اند، یک عده تبهکارند، این یک؛ مسئله ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾[15]اینها با مخالفان خود یکسان نیستند، این دو گروه؛ ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾، [16]این چهار گروه؛ پس در بخش های نظر و عمل، نه اهل نظر و علم، با بی خردان یکسان هستند و نه صالحان با طالحان یکسان هستند. این چهار گروه را فرمود یکسان نیستند؛ حالا یکسان نیستند، پاداش و کیفرشان چیست؟ یکی پس از دیگری ذکر کرده. اکرام و اهانت آنها به چیست؟ یکی پس از دیگری ذکر کرده، آنچه تا الآن آمده، درباره کسانی بود که بیگانه بودند، در برابر ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾ قرار داشتند، در برابر ﴿یَعْلَمُونَ﴾ قرار داشتند.
حالا درباره ﴿أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ﴾ یا ﴿الَّذینَ یَعْلَمُونَ﴾ چه بیانی دارند؟ می‌فرمایند: ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ﴾ کدام عباد؟ ﴿الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾ کسی که تک نظر است، فقط ﴿إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّةٍ﴾ است، او کمتر توفیق پیدا می‌کند. اما کسی که آرای دیگران را می‌بینید، اندیشه دیگران را می‌بیند، جمع‌بندی می‌کند بحث می‌کند، او به یک نتیجه بهتری می‌رسد، همه حق، معلوم نیست نزد کیست. اگر کسی معصوم بود امام(سلام الله علیه) بود همه حق نزد اوست؛ اما افراد عادی ناچار هستند آرای دیگران را هم بررسی کنند، تا آن قدرت را داشته باشند که حق را انتخاب کنند. فرمود اینهایی که اهل پژوهش هستند، لَجنه تحقیقی دارند، تک نظر نیستند، نظر دارند، نظریه‌پرداز هستند، حرف های دیگران را گوش می‌دهند، به اینها بشارت بده: ﴿الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ﴾ نه «یسمعون»؛ به خوبی مکتب ها را گوش می‌دهند و حق را تشخیص می‌دهند، به حق هم بسنده نمی‌کنند، به أحقّ بسنده می‌کنند: ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ «أحسن الاقوال» را می‌گیرند، «أحقّ الاقوال» را می‌گیرند، «أصدق الاقوال» را می‌گیرند که آن دو سه طایفه آیات هم گذشت که همه را قرآن مشخص کرد که ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ یک، بعد فرمود آن کسی که «أحسن القول» دارد و مردم را به دین دعوت می‌کند، رسول خداست که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾. این سه طایفه از آیات با هم منسجم است؛ اینجا فرمود: بشّر کسانی را که «أحسن الاقوال» را گوش می‌دهند، در آن آیه فرمود: «أحسن الاقوال» قولی است که به «الله» و توحید دعوت کند. در طایفه ثالثه فرمود آن شخص پیغمبر است و اهل بیت(علیهم السلام)، اینها را مشخص کرد، بیان کرد، کلّی گویی نکرد تا انسان بگوید من خودم تطبیق می‌کنم، همه را هم مشخص کرد، بالأخره به اهل بیت(علیهم السلام) ارجاع داد.

پاداشی بودن هدایت در آیه برای صاحبان تحقیق و پژوهش
فرمود: ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ﴾، ﴿هَداهُمُ اللّهُ﴾، این هدایت پاداشی است، هدایت ابتدایی که نیست. هدایت ابتدایی که ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ [17]است. اینکه فرمود: ﴿ذِکْری لِلْبَشَرِ﴾ است، ﴿نَذیراً لِلْبَشَرِ﴾است، ﴿هُدًی لِلنّاسِ﴾ است، هدایت همگانی است، اما یک هدایت پاداشی است، کسی که تعصّب بیجا نورزید، گرایش خوبی داشت، اهل تحقیق و پژوهش بود، در صدد حق بود، قلب او را ذات اقدس الهی با این نور هدایت کرد، او خوب تشخیص داد و خوب هم پذیرفت؛ مؤمن واقعی شده، اینها هستند که ﴿هَداهُمُ اللّهُ﴾ اینها «لبیب» هستند، دارای مغز هستند، پوست ها را رها می‌کنند و مغز برای آنها می‌ماند.

صاحبان تحقیق و پژوهش مصداق ﴿أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾
قبلاً فرمود: «اولوا الالباب» می‌فهمند که ما چه می‌گوییم، اینجا فرمود اینها «اولوا الالباب» هستند. در آیه نُه بود که ﴿إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾؛ اینجا مصداق آن را مشخص کرد، فرمود: اینها کسانی هستند که ﴿أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾ می باشند. پس «لبیب» کسی است که اهل تحقیق باشد، مکتب های گوناگون را ببیند، نظریه پرداز باشد، کم حوصله نباشد، تحمل کند و قدرت تشخیص داشته باشد. همین کتاب های کفر و ضلال برای یک عدّه خرید و فروش آن حرام است، چون کتب ضلال است، مطالعه اینها حرام است، چون انحراف می‌آورد، هم حرمت تکلیفی دارد، هم بطلان وضعی دارد، می‌شود کتاب ضلال.

امام خمینی و علامه طباطبایی مصداق ﴿أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾
خدا هم امام(رضوان الله علیه) و هم مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت نماید! امام(رضوان الله علیه) برای نوشتن آن اسرار هزار ساله، خیلی از این کتاب های ضلال را مطالعه می‌کرد. سیدنا الاستاد فرمود، ما دویست کتاب ـ البته دویست کتاب آن روز کم نبود ـ از آن کتاب هایی که کفر بود، ضلال بود، از آنِ کمونیست ها بود را ما تهیه کردیم تا شصت سال قبل این کتاب شریف اصول فلسفه را نوشتند. همین کتاب ضلال که خرید و فروش آن برای یک عده باطل است، مطالعه آن برای یک عدّه حرام است، برای عدّه دیگر هم خرید و فروش آن حلال است و هم مطالعه‌ آن جایز است، بلکه لازم است؛ فرمود: اینها نظریه پردازند، اینها اولوا الالباب‌ هستند، اینها وقتی دست به قلم شدند، یک نیم قرن یا بیشتر از نیم قرن می‌توانند، جامعه را تأمین کنند و تضمین کنند؛ همین کتاب شریف اصول فلسفه همین طور بود. الآن تقریباً شصت سال گذشت، در طی این شصت سال بی رقیب است، این را می‌گویند نور که نظریه پرداز است، در کمال حوصله، حرف های دیگران را تحمل می‌کند؛ البته مثل آقای طباطبایی در واقع کم است، نه تنها از نظر علمی، دارای شرح صدر و عظمت بودند و ما هم هرگز این ‌طور نیستیم که یک کمونیست و کافری بیاید، ما مدام تحمّل کنیم. ایشان می‌فرمودند که تابستانی من در «دَرَکه» بودم، آن روز بحبوحه کمونیستی و کفر بود، یکی از آن سران کفر و الحاد که منکر همه چیز بود، هشت ساعت مرحوم آقای طباطبایی از صبح تا غروب روزهای تابستان نشست و نشست، همین شخص کافر فردا در یکی از خیابان های تهران هم کیش خود را دید گفت: طباطبایی مرا موحّد کرد که «کفی بذلک فخرا». این در بحبوحه قدرت کمونیستی بود، مارکس و انگلس فضا را گرفته بودند، اصلاً عارشان می‌آمد که بگویند دین مسخره است، اصلاً اسم دین را نمی‌بردند تا بگویند دین مسخره و افیون است. آن قدر مسئله دین مضحکه شده بود که اصلاً حاضر نبودند اسم آن را ببرند. هشت ساعت گفت ما نشستیم، صبح چهار ساعت، عصر هم چهار ساعت، بالأخره تا غروب، این شخص را موحّد کرد و برگرداند. او یکی از سران کمونیست و سران حزب توده بود؛ این شخص یقیناً جزء «اولوا الالباب» است، یقیناً جزء ﴿بَشِّر عِبَادِ﴾ است که ذات اقدس الهی، او و همفکران او و همه شما را مشمول رحمت ویژه‌ خود قرار دهد.

[1]پگاه حوزه(110)، دفتر تبلیغات اسلامی قم، ج1، ص6.
[2] الغدیر، العلامه الامینی، ج9، ص536.
[3]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی، ج14، ص395، ط آل البیت.
[4]انعام/سوره6، آیه162.
[5]روم/سوره30، آیه54.
[6]زمر/سوره39، آیه20.
[7]تحریم/سوره66، آیه6.
[8]زخرف/سوره43، آیه22.
[9]هود/سوره11، آیه98.
[10]واقعه/سوره56، آیه41.
[11]واقعه/سوره56، آیه44.
[12]نساء/سوره4، آیه145.
[13]اعراف/سوره7، آیه17.
[14]بقره/سوره2، آیه81.
[15]زمر/سوره39، آیه9.
[16]زمر/سوره39، آیه9.
[17]بقره/سوره2، آیه185.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی