- 489
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 47 تا 52 سوره زمر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 47 تا 52 سوره زمر"
- قابل درک نبودن جریان قیامت؛
- دو مشکل اساسی تبهکاران در قیامت؛
- معرفی دو چهره دنیا در معارف دینی برای فهم درست آن.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لوْ أن لِلذِین ظلمواْ ما فىِ الْأرْضِ جمِیعًا و مِثْله معه لافْتدوْاْ بِهِ مِن سوءِ الْعذابِ یوْم الْقِیمةِ و بدا لهم من اللهِ ما لمْ یکونواْ یحتسِبون(47) و بدا لهمْ سیات ما کسبواْ و حاق بِهِم ما کانواْ بِهِ یسْتهزِءون(48) فإِذا مس الْانسان ضر دعانا ثم إِذا خولْناه نِعْمةً منا قال إِنما أوتِیته علی عِلْمِ بلْ هِی فِتْنةٌ و لکِن أکْثرهمْ لا یعْلمون(49) قدْ قالها الذِین مِن قبْلِهِمْ فما أغْنى عنهْم ما کانواْ یکْسِبون(50) فأصابهمْ سیات ما کسبواْ و الذِین ظلمواْ مِنْ هؤلاءِ سیصِیبهمْ سیات ما کسبواْ و ما هم بِمعْجِزِین(51) أ و لمْ یعْلمواْ أن الله یبْسط الرزْق لِمن یشاء و یقْدِر إِن فىِ ذلِک لایاتٍ لقوْمٍ یؤْمِنون(52)﴾
همان طوری که ملاحظه فرمودید سوره مبارکه «زمر»چون در مکه نازل شد، ضمن اینکه خطوط کلی اصول دین را با برهان ذکر میکند، عواقب تلخ اینها را هم بازگو میکند؛ هم مسائل اعتقادی را بیان می کند و هم مسائل اخلاقی را.
قابل درک نبودن جریان قیامت
فرمود جریان قیامت آنطوری نیست که شما با فکرتان بخواهید ادراک کنید. برخیها اصل قیامت را ادراک نمیکنند، برخیها هم در حد مفهوم ادراک میکنند. وقتی قیامت ظهور کرد، برای همه برخلاف آنچه میدانستند یا فکر میکردند، ظهور میکند. آنهایی که باور نداشتند، خوابیده بودند، بیدار میشوند: ﴿فکشفْنا عنْک غِطاءک فبصرک الْیوْم حدیدٌ﴾؛ [1]یعنی چشمتان حدید است و تیز است و میبیند. این برای منکران اصل دین است. درباره مؤمنان که معتقد به بهشت و جهنم بودند و صحنه قیامت را باور داشتند، باور اینها در حد مفهوم علم حصولی و استدلال بود، بعد عین واقعیت را با شهود میبینند، این شهود با علم آنها خیلی فرق میکند، این یک؛ و چیزهایی را میبینند که هیچ فکر نمیکردند که در سوره «سجده» فرمود: ﴿فلا تعْلم نفْسٌ ما أخْفِی لهمْ مِنْ قرةِ أعْینٍ﴾. [2]درباره تبهکاران و مجرمان هم، چه در آیه 47 و چه در آیه 48 میفرماید: چیزهایی برایشان ظهور میکند که اینها فکر نمیکردند.
دو مشکل اساسی تبهکاران در قیامت
اینها دو تا مشکل دارند: یکی اینکه آنچه را که سیئه بود حسنه میپنداشتند: ﴿همْ یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾[3]خیال میکردند که دارند کار خیر انجام میکنند، خیال میکردند که این تمدن است، خیال میکردند این کمال است. اینها ﴿یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾، در حالی که کار آنها سیئه بود. در بخشهای دیگر دارد که سیئه کارهای اینها برایشان ظهور میکند. پس دو مطلب است: یکی اینکه اینها ﴿یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾، بعد معلوم میشود که اینها حسنه نبود سیئه بود. دوم اینکه اینها کارهایی که انجام میدادند، درست است که یا غفلت بود یا سهو و نسیان دامنگیرشان شد، در قیامت باطن این اعمال که سیئه است برای اینها روشن میشود و دامنگیرشان میشود؛ لذا در آیه 47 میفرماید: ﴿و بدا لهم من اللهِ ما لمْ یکونواْ یحتسِبون﴾، نه «ما لم یحتسبون»، نه تنها گمان نمیکردند اصلاً به فکرشان هم نمیآمد. این «کان» منفی آن اثر را دارد که اصلاً فکر نمیکردند که چنین چیزی هست. اینها کسانی هستند که ﴿همْ یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾. در آیه 48 میفرماید: ﴿و بدا لهمْ سیئات ما کسبواْ﴾؛ یعنی بدی این کارها برایشان ظاهر شد، آن لذتهای کاذب و دروغین رخت بربست و آن درد و واقعیتش مانده است. حرام اگر لذتی دارد، زودگذر است و فقط در دنیاست، باطن آن که مار و عقرب است در قیامت ظهور میکند: ﴿و بدا لهمْ سیئات ما کسبواْ﴾.
علت احاطه عذاب الهی بر بعضی از تبهکاران
مطلب دیگر اینکه اگر اینها گاهی گرفتار خطا و غفلت میشدند، امید بخشش هست؛ اما وقتی «أحاطتْ بِهم خطیئتهم» شد، محاط به سیئه شدند، در قیامت هم محاط به سیئاتِ عذابآورند، فرمود: ﴿و حاق بِهِم﴾؛ یعنی «أحاط بهم» که ﴿و لا یحیق الْمکْر السیئ إِلا بِأهْلِهِ﴾ همین است. چه موقع ﴿حاق بِهِم﴾؟ آن وقتی که در دنیا ﴿أحاطتْ بِهِ خطیئته﴾ بود. اگر گناهِ زودگذر و مقطعی بود، مورد عفو الهی میشود؛ اما وقتی «أحاطتْ بِهم خطیئته» شد، در قیامت ﴿حاق بِهِم ما کانواْ بِهِ یسْتهزِءون﴾ میشود. «حاق»؛ یعنی «أحاط»، آن استهزاهایی که نسبت به دین میکردند، آنها یا به صورت عذاب در می آید، یا به صورت غل یا طوق لعنت در می آید؛ این طوق لعنت، طوق لعنت همان است که در سور قبلی گذشت که ﴿سیطوقون ما بخِلوا﴾، این بخل و ندادنِ حقوق فقرا، این یک طوق عذاب میشود که گردنگیر اینها خواهد بود: ﴿سیطوقون ما بخِلوا﴾؛ یعنی آنچه را بخل ورزیدند به صورت عذاب در می آید، اینجا میفرماید: ﴿و حاق بِهِم ما کانواْ بِهِ یسْتهزِءون﴾.
پس «فها هنا امور ثلاثه»: اصل اول این است که برای همه وضع قیامت طوری ظهور میکند که هیچ کس باور نمیکرد قیامت این طور است؛ روزی است که برای بعضیها پنجاه هزار سال است و برای بعضیها پنج دقیقه. همین ﴿خمْسین ألْف سنة﴾، از حضرت سؤال کردند «ما أطول هذا الیوم»؛ چقدر این روز طولانی است، پنجاه هزار سال؟! فرمود: «و الذی نفسی بیده» همین روز برای مؤمن «کصلاة المکتوبه»[4]است، به اندازه پنج، شش دقیقه که یک نماز بخواند. پس آن روز برای همه تازگی دارد، برای همه که مقام اول بحث است این است که وضع قیامت طوری است که اصلاً در دنیا قابل درک نبود. مقام ثانی برای مؤمنین است که فرمود: ﴿فلا تعْلم نفْسٌ ما أخْفِی لهم﴾؛ درست است که اینها به وعدههای الهی مؤمن بودند و معتقد بودند و آگاه بودند؛ اما نمیدانستند خدای سبحان این قدر به آنها عطا میکند که ﴿لهمْ ما یشاؤن فیها﴾ یک مرحله است، ﴿و لدیْنا مزیدٌ﴾ هم ـ که بارها مطرح میشد ـ که فوق آرزوهای آنهاست، مطلب دیگر است؛ یعنی در بهشت چیزهایی است که ما در دعاها و آرزوهای خود هرگز آنها را نمیخواهیم، برای اینکه دعا، آرزو، درخواست و تمنی به اندازه معرفت است، آدم چیزی را که نمیداند، چگونه بخواهد؟ بارها این مثال ذکر شد که هرگز یک دامدار یا یک کشاورز در تمام مدت عمرش آرزو نمیکرد یا نمیکند که ای کاش من نسخه خطی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم! او تهذیب شیخ طوسی نشنید، او نسخه خطی نشنید، اصلاً چنین چیزی را آرزو نمیکند، چون حوزهٴ آرزو به قلمرو ادراک و معرفت است، اگر ما چیزی را ندانیم، نه در دعاها میخواهیم و نه آرزوهایمان این است، فرمود: ﴿لهمْ ما یشاؤن فیها﴾ هر چه بخواهند در بهشت هست، ﴿و لدیْنا مزیدٌ﴾؛ یعنی فوق خواست آنهاست. این ﴿فلا تعْلم نفْسٌ﴾ هم همین است.
مقام سوم برای تبهکاران است که ﴿ما لمْ یکونواْ یحتسِبون﴾ و مانند آن است، اینها هر چند شنیده بودند که عذابی هست و سوخت و سوزی هست، اما فکر نمیکردند به این اندازه است. از طرفی هم، اینها چیزهایی که در دنیا فراموش کرده بودند، خدای سبحان برابر آنچه در سوره مبارکهٴ «مجادله» آیه شش آمده، فرمود که اینها یادشان رفته ما که یادمان نرفته است، آیه شش سوره «مجادله» این است: ﴿یوْم یبْعثهم الله جمیعاً فینبئهمْ بِما عمِلوا أحْصاه الله و نسوه﴾؛ اینها یادشان رفته اما خدا احصا کرده است. بنابراین در قیامت اینها ﴿و بدا لهم من اللهِ ما لمْ یکونواْ یحتسِبون﴾، ﴿بدا لهمْ سیئات ما کسبواْ﴾ و مانند آن، این چند جهت است که در این سه مقام قابل طرح است.
تبیین تفکر قارونی انسان ها هنگام دریافت نعمت ها و بطلان آن
بعد فرمود طبع انسان این طوری است، گذشته همین طور بود، الآن این طور است و آینده هم همین طور خواهد بود، طبع انسان این است: ﴿فإِذا مس الْانسان ضر دعانا﴾؛ منتها حالا بعضیها میدانند که از چه کسی دارند میخواهند، بعضیها نمیدانند، به هر حال ناامید نیستند، به حقیقتی متوسل میشوند که قدرت او نامتناهی است. اگر ضرری به کسی برسد ما را میخواند: ﴿ثم إِذا خولْناه﴾؛ تخویل همان اعطاست، ﴿خولْناه﴾ یعنی «أعطیناه»، ﴿ثم إِذا خولْناه﴾، إعطا هست، یک؛ نعمت است، دو؛ باز هم بار سوم میگوییم این نعمت از ماست، سه؛ ﴿خولْناه نِعْمةً منا﴾، پس راه مشخص است که این نعمت را چه کسی داد. با همه این خصوصیات، ﴿ثم إِذا خولْنه نِعْمةً منا قال إِنما أوتِیته علی عِلْمِ﴾؛ میگوید من خودم زحمت کشیدم، من مقدماتش را فراهم کردم. این همان است که در سوره مبارکه «قصص» گذشت که بسیاری از افراد، اسلامی حرف میزنند و قارونی فکر میکنند. اینکه میگوییم ما خودمان زحمت کشیدیم، دود چراغ خوردیم، سی، چهل سال زحمت کشیدیم تا عالِم شدیم، یا زحمت کشیدیم تا مال پیدا کردیم، روح این حرف آن است که اینها اسلامی حرف میزنند؛ ولی قارونی فکر میکنند؛ اما اگر بگویند چه در نماز، چه در تعقیبات نماز «ما بِنا مِنْ نِعْمةٍ فمِنک»،[5]دیگر نمیگوید من خودم زحمت کشیدم اینها راپیدا کردم. فرمود: ﴿إِذا خولْناه نِعْمةً منا قال إِنما أوتِیته علی عِلْمِ﴾؛ ما خودمان زحمت کشیدیم، دقت کردیم، کوشیدیم و مشکل را حل کردیم، فرمود این حرف همان حرف قارون است. در سوره «قصص» آیه 78 به بعد این طور گذشت، وقتی وجود مبارک کلیم الهی به قارون گفت: حق فقرا را عطا کن، آنچه خدا به تو دستور داد، برابر آن درباه نعمتت تصمیم بگیر! گفت من خودم علم اقتصاد داشتم و فراهم کردم: ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ عِنْدی﴾. بعد میفرماید این تنها حرف قارون نیست، دیگران هم همین حرف را زدند؛ ولی ما هم قارون را به «خسفِ أرض» محکوم کردیم: ﴿فخسفنا بِهِ و بِدارهِ الْأرْض﴾، [6]هم قبلیها را به خاک سپردیم و قبلیها که قبل از قارون بودند، از او ثروتمندتر بودند. آیه 78 سوره «قصص» این بود: ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ عِنْدی أ و لمْ یعْلمْ أن الله قدْ أهْلک مِنْ قبْلِهِ مِن الْقرونِ منْ هو أشد مِنْه قوةً و أکْثر جمْعا﴾، این قارونی که ﴿إِن مفاتِحه لتنوأ بِالْعصْبةِ﴾، [7]همین قارون مسبوق بود به سرمایهدارتر از خود، ما آنها را هلاک کردیم. قبل از قارون سرمایهدارتر از او هم بودند: ﴿أشد مِنْه قوةً و أکْثر جمْعاً و لا یسْئل عنْ ذنوبِهِم الْمجْرِمون﴾.[8]
مأموریت پیامبر به تذکر سنت الهی به سرمایه داران حجاز
در سوره مبارکه «سبأ» به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود که این سران و صنادید حجاز که به وسیله مقداری از مال، متکبرانه با تو برخورد میکنند، به اینها اعلام کن و خودت هم بدان که ـ آیه 45 سوره مبارکه «سبأ» ﴿و کذب الذین مِنْ قبْلِهِمْ و ما بلغوا مِعْشار ما آتیْناهمْ﴾؛ این سرمایهداران حجاز، معشار؛ یعنی یک عشر، یک دهم ثروت گذشتهها را ندارند، ما آنها را از بین بردیم، اینها چه میگویند! ﴿و ما بلغوا مِعْشار ما آتیْناهمْ فکذبوا رسلی فکیْف کان نکیرِ﴾؛ سرمایهداران حجاز، معشار و عشر و یک دهم ثروت آنها را ندارند، آنها در اثر تکذیب رسالت انبیای ما به خاک افتادند، ما آنها را عذاب کردیم. این سنتی است، هم دربارهٴ تودهٴ مردم غافل و هم درباره کیفردادن ذات اقدس الهی که در آیه محل بحث سوره مبارکه «زمر»؛ یعنی آیه 49 فرمود: ﴿فإِذا مس الْإِنْسان ضر دعانا ثم إِذا خولْناه﴾، یک؛ ﴿نِعْمةً﴾، دو؛ این نعمت هم بدون تردید از ماست، نه از کار او، سه؛ ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ﴾. این اصلاً حرف را عوض میکند، ما میگوییم ﴿نِعْمةً﴾ که تأنیث دارد، این نعمت را به صورت یک شیء در میآورد؛ لذا با مذکر آوردن ضمیر بسنده میکند، نمیگوید «إنما أوتیتها» میگوید: ﴿إِنما أوتیته﴾؛ یعنی چیزی است که ما خودمان پیدا کردیم: ﴿إِنما أوتیته علی عِلْمٍ﴾.
آزمون بودن دارایی های دنیا و سختی فهم آن
بعد ذات اقدس الهی میفرماید که نه، اینها آزمون است؛ ما افرادی را به سلامت، گاهی به علم، گاهی به مال، گاهی به مقام امتحان می کنیم، هر چه که میگذرد آزمون است. در دنیا مستحضرید این علومی که خود بشر به آن دسترسی پیدا میکند، با یک مختصر زحمت و با هفت ـ هشت سال زحمت کشیدن درس خواندن به دست می آید، میبینید الآن هم رفتند عمق زمین و چند کیلومتری زمین را دارند بررسی میکنند و هم از این طرف عمق آسمان ها را رفتند؛ همین افراد متوسط هستند، این طور نیست که اینها هوش «بوعلی سینا» را داشته باشند، اینها با هفت ـ هشت سال درس خواندن به این جا رسیدند. فرمود این علم زمینشناسی درون زمین، مریخشناسی درون مریخ، اینها با چند سال درس خواندن حل میشود؛ اما شناخت دنیا یک چیزی نیست که به آسانی حل شود که دنیا چیست.
معرفی دو چهره دنیا در معارف دینی برای فهم درست آن
فرمودند این دنیا که لهو و لعب و تفاخر و تکاثر و مانند آن است، همین دنیا متجر اولیاست، یک آدم عاقل میخواهد که از لابهلای خروارها خاکِ لهو و لعب و تکاثر و تفاخر و زینت، آن برلیانها را استخراج کند.
بیان مطلب این است در سوره مبارکه «حدید» دنیا را با پنج بخش معرفی کرد: ﴿اعْلموا أنما الْحیاة الدنْیا﴾؛ با حصر کهلهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر است، این برای ادوار پنجگانه سیر انسانی است که در نوجوانی و جوانی چگونه، در میانسالی چگونه، در دوران پیری چگونه، در دوران کهنسالی و فرتوتی چگونه. همین مراحل پنجگانه را در آیات و سور دیگر به دو قسم منحصر کرد، فرمود: ﴿إِنما الْحیاة الدنْیا لعِبٌ و لهْو﴾؛[9]یعنی آن زینت و تفاخر و تکاثر هم به همین لهو و لعب برمیگردد، پس دنیا این است. از آن طرف هم وقتی کسی دنیا را مذمت کرد، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج دارد که فرمود: چرا دنیا را مذمت کردی؟ دنیا عالمی شفاف و راست و صدق و حق است، هیچ چیزی را مخفی نکرده، هر چه در آن هست به شما گفته، هم دانشگاهها و مدرسهها و حوزهها و مراکز فرحبخش را به شما نشان داد، هم تیمارستان و بیمارستان و گورستان را، دنیا چیزی را از شما مخفی نکرده، همه را به شما نشان داد. دنیا متجر اولیاست؛[10] منتها شما هر کاری؛ چه عبادتهای فردی و چه عبادتهای جمعی، در هر کاری که شما بخواهید وارد شوید، یک من و مایی در آن هست؛ چه کسی اول باشد، چه کسی دوم باشد، چه کسی را با چه لقبی بخوانیم، چه کسی را با چه لقب نخوانیم، این بازیها هست، اینها در بازار قیامت هیچ ارزشی ندارد، اینها مثل یک سلسله خروارها خاک است که این معدنشناسان، آنها که دنبال طلا میگردند برای تحصیل یک شمش طلا، خروارها خاک را زیرورو میکنند تا به طلا برسند و کار، کار عاقلانه هم است. ما دست به هر کاری بزنیم این من و ما در آن هست؛ منتها یک معدنشناس عاقل میخواهد که بداند خاک چیست و طلا چیست، این لقب چیست، این عنوان چیست، چه کسی بالا بشنیند چه کسی پایین بنشیند، چه کسی جلو بیفتد چه کسی جلو نیفتد، این خروارها خاک را کنار بزند و آن عبادت را که در همه کارهای ما هست به لطف الهی، چه کارهای اجتماعی ما، چه کارهای سیاسی ما، چه کارهای عبادی ما، چه کارهای فرهنگی ما، همهاش این شمش طلا هست، انسان عاقلی میخواهد که معدنشناس باشد و این خاکها را بزند کنار و آن شمش طلاهایی که در تمام این کارها پیدا میشود آن را بگیرد. شما غالب آیات را میبینید که به این بخش نظر دارد، روایات ائمه را میبینید، در این بخش نظر دارد، ادعیه ائمه را میبینید، در این بخش نظر دارد، زیارات ائمه را میبینید در این بخش نظر دارد که شما تلاش و کوشش بکنید، در بین این خروارها خاک، آن عبادت را بگیرید و به همراهتان ببرید، غث و سمین را به همراه نبرید، آنهایی که زائد است آنها را رها کنید، آنکه ارزشمند است را پیدا کنید. اصرار آنها، تعلیم آنها، این ﴿یعلمهم الْکِتاب و الْحِکْمة﴾، ﴿یزکیهِم﴾ [11]این است، چون شما تمام کارهایی که در جامعه ما هست را نگاه کنید، می بینید نورانیتی در آن هست، خیر و برکت در آن هست؛ منتها همراهانی دارد که اگر کسی گرفتار این همراهان نشود، نه اختلاف پیش میآید و نه بار زائدی انسان برمیدارد.
عدم دلالت بهره مندی انسان از متاع دنیوی بر تقرب او
این جا هم همین طور است، فرمود مبادا کسی خیال کند که اگر چیزی ما به او دادیم، او در اثر علم خودش فراهم کرده، این آزمون الهی است. شما ببینید دو نفر با همه شرایط از یک کارخانه جنس میآورند و کنار هم مغازه باز میکنند، بعضیها وضعش خوب میشود، بعضیها وضعش خوب نمیشود. فرمود این روزیها را ما تقسیم میکنیم، نه آنکه ما به او بیشتر دادیم نزد ما مقرب است و نه آنکه کمتر دادیم نزد ما دور است. به هر دو دادیم آزمون است؛ منتها آن یکی را به یک سلسله امور دیگر میآزماییم، این یکی را به یک سلسله امور دیگری میآزماییم. این میشود روح توحیدی و آدم راحت زندگی میکند. فرمود اینها آزمون است، اکثری مردم نمیدانند.
علت ناکارآمدی خیالات تبهکاران و ظهور باطن اعمال در قیامت
بعد میفرماید این حرفی که اینها میزنند و میگویند: ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ﴾، ﴿ قدْ قالها الذین﴾؛ همین کلمه را ﴿الذین مِنْ قبْلِهِمْ﴾، قبل از اینها قارون گفت، قبل از قارون گروه دیگر گفتند. برابر آیه سوره «قصص» و برابر آیه سوره «سبأ» فرمود، در هر ملت و نِحلهای این حرفها بود، انبیا گرفتار این گونه افراد بودند: ﴿فما أغْنى عنْهمْ ما کانوا یکْسِبون﴾؛ آنچه را کسب میکردند؛ یعنی عقایدی داشتند، اخلاقی داشتند، رهاوردی داشتند، مکتبی داشتند، هیچکدام مشکل آنها را حل نکرده بود: ﴿فأصابهمْ سیئات ما کسبوا﴾، پس آن خیالاتی که داشتند، مشکل اینها را حل نکرد، درون این خیالاتِ باطل، یک سم مهلکی بود که اینها نمیدیدند، این سم مهلک خودش را نشان داد: ﴿فأصابهمْ سیئات ما کسبوا﴾؛ این سیئه از درون اینها بود؛ منتها اینها بیرون را میدیدند. یک قشر زر ورق لطیفی روی سیئات بود که این را میگویند «تسویل»، نفس «مسوله» غیر از نفس «اماره» است که در بحث سوره مبارکه «یوسف» گذشت: ﴿سولتْ لکم﴾،[12]﴿سولتْ لی﴾ [13]اینها بود. این نفس مسوله در درون همه هست، بهترین روانشناس و روانکاو و روانیاب همین نفس مسوله است که در درون همه ما هست و ما را میشناسد، میداند که ما از چه چیزی خوشمان میآید، این یک؛ تمام زشتیها را جمع میکند، این زبالهها را جمع میکند، این دو؛ زر ورقی روی این زشتیها میگذارد، آن زر ورق هم از جنس چیزهایی است که میداند ما خوشمان میآید و میتواند با آن ما را فریب دهد، این سه؛ این زر ورق را روی آن زبالهها پنهان میکند و آن را به صورت یک تابلوی زرین درمیآورد، چهار؛ این را میگویند نفس «مسوله»: ﴿سولتْ لکمْ أنْفسکم﴾؛ ﴿سولتْ لی نفْسی﴾، اعتراف سامری این است که ﴿سولتْ لی نفْسی﴾، پشت این زر ورق همه آن سمومات هست، روی این زر ورق؛ خدمت به مردم است، در راه دین است، خدمت به جامعه است، خدمت به نظام است، یک چنین زر ورقی میگذارد و انسان به امید این زر ورق و به طمع زر ورق، میافتد در گودال سم، وقتی که رفت و مسموم شد، همین نفس مسوله برمیخیزد، چون جنگ است و جهاد درون است، جهاد اوسط و یا جهاد دیگر نیست، همین جهاد درون است. همین نفس مسوله برمیگردد و میشود «أماره بالسوء»؛ قبلاً تسویل میکرد و بازی میداد، الآن دیگر امیر است، چون اسیر گرفته است. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کمْ مِنْ عقْلٍ أسِیرٍ تحْت [عِنْد] هوى أمِیرٍ» [14]همین است. انسان اگر مواظب نباشد، این زر ورق او را در گودال سم میاندازد، وقتی مسموم شد، همان نفس مسوله برمیخیزد و او را به صورت اسیر میگیرد، وقتی اسیر گرفت خودش میشود امیر: ﴿ان النفس لأمارةٌ بالسوء﴾؛ [15]لذا انسان عالماً ـ عامداً معصیت میکند، برای اینکه انسانی که اسیر شد ناچار است تحت امیر باشد. به ما گفتند شما میتوانید نفس خود را در تحت رهبری عقل به جایی برسانید که بشوید أمارهٴ بالحسن. جلوی مسوله را بگیرید و بدانید پشت این زر ورق سموم است، تا گرفتار اماره بالسوء نشوید، گرفتار اماره بالحسن شوید. این نفس، آدم را امر میکند که برخیز کار خیر انجام بده! بوی بد گناه را انسان استشمام می کند. این بیان نورانی را خوب می شنود که فرمود: «تعطروا بِالاسْتِغْفارِ لا تفْضحنکمْ روائِح الذنوبِ»؛ [16]فرمود گناه آبروی شما را میبرد. این نفس و این ابلیس، تنها از ما آبرو میخواهد، فرمود این آبروی شما را میبرد، خودتان را با استغفار معطر کنید: «تعطروا بِالاسْتِغْفارِ لا تفْضحنکمْ روائِح الذنوبِ»، این کار انبیا(علیهم السلام) است، اینها با درس و بحث حل نمیشود، با تجربه حل نمیشود. اصرار انبیا این است که فرمود: ﴿و یعلمکمْ ما لمْ تکونوا تعْلمون﴾، [17]نه «ما لا تعلمون»؛ فرمود: انبیا چیزهایی به شما یاد میدهند که شما نمیتوانید یاد بگیرید، خوب راست میگویند! ما از کجا بدانیم نفس مسوله این کار را میکند؟ از کجا بدانیم باطن گناه سم است؟
ناتوانی انسان از جلوگیری عکس العمل اعمال
فرمود: ﴿فأصابهمْ سیئات ما کسبوا و الذین ظلموا مِنْ هؤلاءِ﴾؛ ما نمیگوییم همه این گرفتاری ها و امتحان ها در اثر گناهان است؛ یک وقت است اشتباه میکند، غفلت است، لغزش کوتاهی است، اینها را ذات اقدس الهی میبخشد؛ اما ﴿و الذین ظلموا مِنْ هؤلاءِ سیصیبهمْ سیئات ما کسبوا﴾ و بخواهند جلوی قضا و قدر ما را بگیرند و ما را عاجز کنند، نمیتوانند؛ جلوی مأموران ما که مدبرات امرند را بگیرند نمیتوانند؛ جلوی تعذیب ما را بگیرند نمیتوانند، که بتوانند معجِز باشند؛ گاهی به صورت اسم فاعل باب افعال و گاهی به صورت اسم فاعل باب مفاعله ذکر میکند، فرمود: ﴿و ما همْ بِمعْجِزین﴾؛ نه معاجزند، نه معجِزند و ما سابق هستیم ﴿و ما نحْن بِمسْبوقین﴾،[18]اینها نمیتوانند ما را دور بزنند، قانون ما را دور بزنند که ما بشویم مسبوق و آنها بشوند سابق؛ اگر سخن از سبق و لحوق است، ما سابق هستیم؛ اگر سخن از قدرت و عجز است، ما قادریم؛ پس آنها معجِز نیستند، یک؛ معاجز نیستند، دو؛ سابق نیستند، سه؛ بخواهند قانون ما و قرآن ما را دور بزنند که ما عقب بیفتیم، این شدنی نیست: ﴿و ما نحْن بِمسْبوقین﴾ که ما بشویم مسبوق و اینها بشوند سابق و جلو بروند، این طور نیست: ﴿و ما همْ بِمعْجِزین﴾.
نظم در تقسیم رزق موجودات دال بر بی حساب نبودن آن
﴿أ و لمْ یعْلموا أن الله یبْسط الرزْق لِمنْ یشاء و یقْدِر﴾. اینها کاملاً میدانند این باران که میآید چه کسی به این باران امر میکند که آنجا ببار اینجا نبار؟ اینها همه را ذات اقدس الهی تنظیم کرد، فرمود: بارانی نبود، ابری نبود، ما اول نسیمی تولید کردیم، بعد این نسیم را تشدید کردیم شده باد، بعد شرایطی فراهم کردیم که ابری پیش آمد، بعد ابر را مذکر و مؤنث خلق کردیم، این ابر مذکر و مؤنث، نر و ماده را به هم تلقیح کردیم، ازدواجی در آسمان بین اینها برقرار کردیم، اینها باردار شدند، موقع بارش باران ما برای آن ابرهایی که مادهاند و باردارند و دارند میبارند، برای اینکه شلنگی نبارند و مزرع و مرتع را ویران نکنند، رحِم درست کردیم؛ نظیر این شبکههای غربالی از رحِم این ابرها ما باران درآوردیم: ﴿فتری الْودْق یخْرج مِنْ خِلالِهِ﴾، [19]از لابهلای اینها و اگر همان طور شلنگی میبارید که چیزی نمیماند، همه کارها را ما کردیم؛ اما اینکه کجا ببارد و کجا نبارد، آن هم به دست راهنمایی ماست: ﴿نسوق الْماء إِلى الْأرْضِ الْجرزِ﴾، [20]ما سوق میدهیم، قائد و سائق ما هستیم، آنکه از جلو ابرها را راهنمایی میکند ماییم، آنکه از پشت دستور حرکت میدهد ماییم، ما میگوییم این جا ببار آن جا نبار. این جا ببار و آن جا نبار آزمون الهی است. فرمود: «یبسط و یقدر»، گاهی بسط است، گاهی قبض است. این «قدر یقدِر» غیر از «قدر یقدر» است، «قدر یقدر» از باب قدرت است؛ ولی این «یقدِر»؛ یعنی «ضاق یضیق»؛ نظیر آنچه یونس (سلام الله علیه) دارد که ﴿فظن أنْ لنْ نقْدِر علیْهِ﴾؛ [21]یعنی گمان کرد که ما فشار نمیآوریم، تنگ نمیگیریم، نه «ظن ان لن نقدر» نیست، ﴿فظن أنْ لنْ نقْدِر﴾، یعنی «لن نضیق»، «لن نضِیق»، فکر میکرد که ما فشار نمیآوریم. این «قدر یقدِر» همان معنی ضیق و تنگی و مانند آن است. فرمود: ﴿یقْدِر﴾ و ﴿یبْسط الرزْق لِمنْ یشاء﴾؛ [22]اما اصل روزی را میدهد، فرمود: حواستان جمع باشد که ما هیچ کسی را بیروزی نمیگذاریم. آن آزمون برای آن شرایط برتر و بهتر است، وگرنه تمام مار و عقرب در دستگاه ما پرونده دارند، هیچ ماری نیست و هیچ عقربی نیست، مگر اینکه تحت عائله من است: ﴿و ما مِنْ دابةٍ﴾ [23]این نکره در سیاق نفی است، ﴿إِلا علی اللهِ رِزْقها﴾؛ [24]فرمود به این فکر نیستیم که حالا کدام حیوان حلالگوشت است و کدام حیوان حرامگوشت است، کدام حیوان نجس است، اینها نیست، همه عائله من هستند: ﴿و ما مِنْ دابةٍ إِلا علی اللهِ﴾ با «علی» تعبیر کرد، فرمود من تعهد کردم که روزی اینها را بدهم، این خداست: ﴿و ما مِنْ دابةٍ فِی الْأرْضِ إِلا علی اللهِ رِزْقها و یعْلم مسْتقرها و مسْتوْدعها﴾؛ این خداست.
فرمود: ﴿أ و لمْ یعْلمواْ أن الله یبْسط الرزْق لِمن یشاء و یقْدِر إِن فىِ ذالِک لایاتٍ لقوْمٍ یؤْمِنون﴾؛ این علامت است برای کسی که ایمان بیاورد؛ یعنی کسی که بصیر باشد، اهل دقت باشد، اهل غفلت نباشد، نفس مسوله او را صید نکرده باشد، این نظم دقیق ریاضی را میبیند. شما الآن میبینید بعضی از این اسرار خلقت را که نشان میدهند، تمام این حیوانات با نظم دقیق ریاضی دارند زندگی میکنند، این جانورشناسی است؛ نحوه پرورش فرزند آنها، حمایت آنها، جفتگیری اینها، شیردادن اینها. شما میبینید در یک رمه گوسفندی که هزار تا گوسفند مادر است، اینها با اینکه بچهشان از پشت به دنیا میآید نه از جلو وبچهشان را نمیبینند؛ هم بچه مادرش را میشناسد و هم مادر بچهاش را میشناسد، ـ این در اوایل سوره مبارکه «نحل» گذشت: ﴿و لکمْ فیها جمالٌ حین تریحون و حین تسْرحون﴾؛[25]ـ فرمود وقتی بامداد شد، شامگاه شد و این رمهها برمیگردند، همه مادرهایشان را میشناسند و مادرها هم بچههایشان را میشناسند و سعی میکنند هر مادری بچه خودش را بگیرد هر بچهای به سراغ مادر خودش برود، اینها را فرمود ما با نظم ریاضی اداره میکنیم. آن وقت این خدا ممکن نیست کاری را که درباره انسان انجام میدهد بدون آزمون باشد. بنابراین ما اگر بدانیم هرچه از زیر دست ما میگذرد امتحان الهی است، راحت زندگی میکنیم.
[1]ق/سوره50، آیه22.
[2]سجده/سوره32، آیه17.
[3]کهف/سوره18، آیه104.
[4]الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص23.
[5]مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج5، ص95.
[6]عنکبوت/سوره29، آیه40.
[7]قصص/سوره28، آیه76.
[8]قصص/سوره28، آیه78.
[9]حدید/سوره57، آیه2.0.
[10]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص325.
[11]بقره/سوره2، آیه129.
[12]یوسف/سوره12، آیه18.
[13]طه/سوره20، آیه6.
[14]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج66، ص410.
[15]یوسف/سوره12، آیه53.
[16]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی،ج16، ص70، ابواب جهاد النفس وما یناسبه، باب85، ط آل البیت.
[17]بقره/سوره2، آیه151.
[18]واقعه/سوره56، آیه60.
[19]نور/سوره24، آیه43.
[20]سجده/سوره32، آیه27.
[21]انبیاء/سوره21، آیه78.
[22]رعد/سوره13، آیه26.
[23]انعام/سوره6، آیه38.
[24]هود/سوره11، آیه6.
[25]نحل/سوره16، آیه6.
- قابل درک نبودن جریان قیامت؛
- دو مشکل اساسی تبهکاران در قیامت؛
- معرفی دو چهره دنیا در معارف دینی برای فهم درست آن.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لوْ أن لِلذِین ظلمواْ ما فىِ الْأرْضِ جمِیعًا و مِثْله معه لافْتدوْاْ بِهِ مِن سوءِ الْعذابِ یوْم الْقِیمةِ و بدا لهم من اللهِ ما لمْ یکونواْ یحتسِبون(47) و بدا لهمْ سیات ما کسبواْ و حاق بِهِم ما کانواْ بِهِ یسْتهزِءون(48) فإِذا مس الْانسان ضر دعانا ثم إِذا خولْناه نِعْمةً منا قال إِنما أوتِیته علی عِلْمِ بلْ هِی فِتْنةٌ و لکِن أکْثرهمْ لا یعْلمون(49) قدْ قالها الذِین مِن قبْلِهِمْ فما أغْنى عنهْم ما کانواْ یکْسِبون(50) فأصابهمْ سیات ما کسبواْ و الذِین ظلمواْ مِنْ هؤلاءِ سیصِیبهمْ سیات ما کسبواْ و ما هم بِمعْجِزِین(51) أ و لمْ یعْلمواْ أن الله یبْسط الرزْق لِمن یشاء و یقْدِر إِن فىِ ذلِک لایاتٍ لقوْمٍ یؤْمِنون(52)﴾
همان طوری که ملاحظه فرمودید سوره مبارکه «زمر»چون در مکه نازل شد، ضمن اینکه خطوط کلی اصول دین را با برهان ذکر میکند، عواقب تلخ اینها را هم بازگو میکند؛ هم مسائل اعتقادی را بیان می کند و هم مسائل اخلاقی را.
قابل درک نبودن جریان قیامت
فرمود جریان قیامت آنطوری نیست که شما با فکرتان بخواهید ادراک کنید. برخیها اصل قیامت را ادراک نمیکنند، برخیها هم در حد مفهوم ادراک میکنند. وقتی قیامت ظهور کرد، برای همه برخلاف آنچه میدانستند یا فکر میکردند، ظهور میکند. آنهایی که باور نداشتند، خوابیده بودند، بیدار میشوند: ﴿فکشفْنا عنْک غِطاءک فبصرک الْیوْم حدیدٌ﴾؛ [1]یعنی چشمتان حدید است و تیز است و میبیند. این برای منکران اصل دین است. درباره مؤمنان که معتقد به بهشت و جهنم بودند و صحنه قیامت را باور داشتند، باور اینها در حد مفهوم علم حصولی و استدلال بود، بعد عین واقعیت را با شهود میبینند، این شهود با علم آنها خیلی فرق میکند، این یک؛ و چیزهایی را میبینند که هیچ فکر نمیکردند که در سوره «سجده» فرمود: ﴿فلا تعْلم نفْسٌ ما أخْفِی لهمْ مِنْ قرةِ أعْینٍ﴾. [2]درباره تبهکاران و مجرمان هم، چه در آیه 47 و چه در آیه 48 میفرماید: چیزهایی برایشان ظهور میکند که اینها فکر نمیکردند.
دو مشکل اساسی تبهکاران در قیامت
اینها دو تا مشکل دارند: یکی اینکه آنچه را که سیئه بود حسنه میپنداشتند: ﴿همْ یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾[3]خیال میکردند که دارند کار خیر انجام میکنند، خیال میکردند که این تمدن است، خیال میکردند این کمال است. اینها ﴿یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾، در حالی که کار آنها سیئه بود. در بخشهای دیگر دارد که سیئه کارهای اینها برایشان ظهور میکند. پس دو مطلب است: یکی اینکه اینها ﴿یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾، بعد معلوم میشود که اینها حسنه نبود سیئه بود. دوم اینکه اینها کارهایی که انجام میدادند، درست است که یا غفلت بود یا سهو و نسیان دامنگیرشان شد، در قیامت باطن این اعمال که سیئه است برای اینها روشن میشود و دامنگیرشان میشود؛ لذا در آیه 47 میفرماید: ﴿و بدا لهم من اللهِ ما لمْ یکونواْ یحتسِبون﴾، نه «ما لم یحتسبون»، نه تنها گمان نمیکردند اصلاً به فکرشان هم نمیآمد. این «کان» منفی آن اثر را دارد که اصلاً فکر نمیکردند که چنین چیزی هست. اینها کسانی هستند که ﴿همْ یحْسبون أنهمْ یحْسِنون صنْعاً﴾. در آیه 48 میفرماید: ﴿و بدا لهمْ سیئات ما کسبواْ﴾؛ یعنی بدی این کارها برایشان ظاهر شد، آن لذتهای کاذب و دروغین رخت بربست و آن درد و واقعیتش مانده است. حرام اگر لذتی دارد، زودگذر است و فقط در دنیاست، باطن آن که مار و عقرب است در قیامت ظهور میکند: ﴿و بدا لهمْ سیئات ما کسبواْ﴾.
علت احاطه عذاب الهی بر بعضی از تبهکاران
مطلب دیگر اینکه اگر اینها گاهی گرفتار خطا و غفلت میشدند، امید بخشش هست؛ اما وقتی «أحاطتْ بِهم خطیئتهم» شد، محاط به سیئه شدند، در قیامت هم محاط به سیئاتِ عذابآورند، فرمود: ﴿و حاق بِهِم﴾؛ یعنی «أحاط بهم» که ﴿و لا یحیق الْمکْر السیئ إِلا بِأهْلِهِ﴾ همین است. چه موقع ﴿حاق بِهِم﴾؟ آن وقتی که در دنیا ﴿أحاطتْ بِهِ خطیئته﴾ بود. اگر گناهِ زودگذر و مقطعی بود، مورد عفو الهی میشود؛ اما وقتی «أحاطتْ بِهم خطیئته» شد، در قیامت ﴿حاق بِهِم ما کانواْ بِهِ یسْتهزِءون﴾ میشود. «حاق»؛ یعنی «أحاط»، آن استهزاهایی که نسبت به دین میکردند، آنها یا به صورت عذاب در می آید، یا به صورت غل یا طوق لعنت در می آید؛ این طوق لعنت، طوق لعنت همان است که در سور قبلی گذشت که ﴿سیطوقون ما بخِلوا﴾، این بخل و ندادنِ حقوق فقرا، این یک طوق عذاب میشود که گردنگیر اینها خواهد بود: ﴿سیطوقون ما بخِلوا﴾؛ یعنی آنچه را بخل ورزیدند به صورت عذاب در می آید، اینجا میفرماید: ﴿و حاق بِهِم ما کانواْ بِهِ یسْتهزِءون﴾.
پس «فها هنا امور ثلاثه»: اصل اول این است که برای همه وضع قیامت طوری ظهور میکند که هیچ کس باور نمیکرد قیامت این طور است؛ روزی است که برای بعضیها پنجاه هزار سال است و برای بعضیها پنج دقیقه. همین ﴿خمْسین ألْف سنة﴾، از حضرت سؤال کردند «ما أطول هذا الیوم»؛ چقدر این روز طولانی است، پنجاه هزار سال؟! فرمود: «و الذی نفسی بیده» همین روز برای مؤمن «کصلاة المکتوبه»[4]است، به اندازه پنج، شش دقیقه که یک نماز بخواند. پس آن روز برای همه تازگی دارد، برای همه که مقام اول بحث است این است که وضع قیامت طوری است که اصلاً در دنیا قابل درک نبود. مقام ثانی برای مؤمنین است که فرمود: ﴿فلا تعْلم نفْسٌ ما أخْفِی لهم﴾؛ درست است که اینها به وعدههای الهی مؤمن بودند و معتقد بودند و آگاه بودند؛ اما نمیدانستند خدای سبحان این قدر به آنها عطا میکند که ﴿لهمْ ما یشاؤن فیها﴾ یک مرحله است، ﴿و لدیْنا مزیدٌ﴾ هم ـ که بارها مطرح میشد ـ که فوق آرزوهای آنهاست، مطلب دیگر است؛ یعنی در بهشت چیزهایی است که ما در دعاها و آرزوهای خود هرگز آنها را نمیخواهیم، برای اینکه دعا، آرزو، درخواست و تمنی به اندازه معرفت است، آدم چیزی را که نمیداند، چگونه بخواهد؟ بارها این مثال ذکر شد که هرگز یک دامدار یا یک کشاورز در تمام مدت عمرش آرزو نمیکرد یا نمیکند که ای کاش من نسخه خطی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم! او تهذیب شیخ طوسی نشنید، او نسخه خطی نشنید، اصلاً چنین چیزی را آرزو نمیکند، چون حوزهٴ آرزو به قلمرو ادراک و معرفت است، اگر ما چیزی را ندانیم، نه در دعاها میخواهیم و نه آرزوهایمان این است، فرمود: ﴿لهمْ ما یشاؤن فیها﴾ هر چه بخواهند در بهشت هست، ﴿و لدیْنا مزیدٌ﴾؛ یعنی فوق خواست آنهاست. این ﴿فلا تعْلم نفْسٌ﴾ هم همین است.
مقام سوم برای تبهکاران است که ﴿ما لمْ یکونواْ یحتسِبون﴾ و مانند آن است، اینها هر چند شنیده بودند که عذابی هست و سوخت و سوزی هست، اما فکر نمیکردند به این اندازه است. از طرفی هم، اینها چیزهایی که در دنیا فراموش کرده بودند، خدای سبحان برابر آنچه در سوره مبارکهٴ «مجادله» آیه شش آمده، فرمود که اینها یادشان رفته ما که یادمان نرفته است، آیه شش سوره «مجادله» این است: ﴿یوْم یبْعثهم الله جمیعاً فینبئهمْ بِما عمِلوا أحْصاه الله و نسوه﴾؛ اینها یادشان رفته اما خدا احصا کرده است. بنابراین در قیامت اینها ﴿و بدا لهم من اللهِ ما لمْ یکونواْ یحتسِبون﴾، ﴿بدا لهمْ سیئات ما کسبواْ﴾ و مانند آن، این چند جهت است که در این سه مقام قابل طرح است.
تبیین تفکر قارونی انسان ها هنگام دریافت نعمت ها و بطلان آن
بعد فرمود طبع انسان این طوری است، گذشته همین طور بود، الآن این طور است و آینده هم همین طور خواهد بود، طبع انسان این است: ﴿فإِذا مس الْانسان ضر دعانا﴾؛ منتها حالا بعضیها میدانند که از چه کسی دارند میخواهند، بعضیها نمیدانند، به هر حال ناامید نیستند، به حقیقتی متوسل میشوند که قدرت او نامتناهی است. اگر ضرری به کسی برسد ما را میخواند: ﴿ثم إِذا خولْناه﴾؛ تخویل همان اعطاست، ﴿خولْناه﴾ یعنی «أعطیناه»، ﴿ثم إِذا خولْناه﴾، إعطا هست، یک؛ نعمت است، دو؛ باز هم بار سوم میگوییم این نعمت از ماست، سه؛ ﴿خولْناه نِعْمةً منا﴾، پس راه مشخص است که این نعمت را چه کسی داد. با همه این خصوصیات، ﴿ثم إِذا خولْنه نِعْمةً منا قال إِنما أوتِیته علی عِلْمِ﴾؛ میگوید من خودم زحمت کشیدم، من مقدماتش را فراهم کردم. این همان است که در سوره مبارکه «قصص» گذشت که بسیاری از افراد، اسلامی حرف میزنند و قارونی فکر میکنند. اینکه میگوییم ما خودمان زحمت کشیدیم، دود چراغ خوردیم، سی، چهل سال زحمت کشیدیم تا عالِم شدیم، یا زحمت کشیدیم تا مال پیدا کردیم، روح این حرف آن است که اینها اسلامی حرف میزنند؛ ولی قارونی فکر میکنند؛ اما اگر بگویند چه در نماز، چه در تعقیبات نماز «ما بِنا مِنْ نِعْمةٍ فمِنک»،[5]دیگر نمیگوید من خودم زحمت کشیدم اینها راپیدا کردم. فرمود: ﴿إِذا خولْناه نِعْمةً منا قال إِنما أوتِیته علی عِلْمِ﴾؛ ما خودمان زحمت کشیدیم، دقت کردیم، کوشیدیم و مشکل را حل کردیم، فرمود این حرف همان حرف قارون است. در سوره «قصص» آیه 78 به بعد این طور گذشت، وقتی وجود مبارک کلیم الهی به قارون گفت: حق فقرا را عطا کن، آنچه خدا به تو دستور داد، برابر آن درباه نعمتت تصمیم بگیر! گفت من خودم علم اقتصاد داشتم و فراهم کردم: ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ عِنْدی﴾. بعد میفرماید این تنها حرف قارون نیست، دیگران هم همین حرف را زدند؛ ولی ما هم قارون را به «خسفِ أرض» محکوم کردیم: ﴿فخسفنا بِهِ و بِدارهِ الْأرْض﴾، [6]هم قبلیها را به خاک سپردیم و قبلیها که قبل از قارون بودند، از او ثروتمندتر بودند. آیه 78 سوره «قصص» این بود: ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ عِنْدی أ و لمْ یعْلمْ أن الله قدْ أهْلک مِنْ قبْلِهِ مِن الْقرونِ منْ هو أشد مِنْه قوةً و أکْثر جمْعا﴾، این قارونی که ﴿إِن مفاتِحه لتنوأ بِالْعصْبةِ﴾، [7]همین قارون مسبوق بود به سرمایهدارتر از خود، ما آنها را هلاک کردیم. قبل از قارون سرمایهدارتر از او هم بودند: ﴿أشد مِنْه قوةً و أکْثر جمْعاً و لا یسْئل عنْ ذنوبِهِم الْمجْرِمون﴾.[8]
مأموریت پیامبر به تذکر سنت الهی به سرمایه داران حجاز
در سوره مبارکه «سبأ» به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود که این سران و صنادید حجاز که به وسیله مقداری از مال، متکبرانه با تو برخورد میکنند، به اینها اعلام کن و خودت هم بدان که ـ آیه 45 سوره مبارکه «سبأ» ﴿و کذب الذین مِنْ قبْلِهِمْ و ما بلغوا مِعْشار ما آتیْناهمْ﴾؛ این سرمایهداران حجاز، معشار؛ یعنی یک عشر، یک دهم ثروت گذشتهها را ندارند، ما آنها را از بین بردیم، اینها چه میگویند! ﴿و ما بلغوا مِعْشار ما آتیْناهمْ فکذبوا رسلی فکیْف کان نکیرِ﴾؛ سرمایهداران حجاز، معشار و عشر و یک دهم ثروت آنها را ندارند، آنها در اثر تکذیب رسالت انبیای ما به خاک افتادند، ما آنها را عذاب کردیم. این سنتی است، هم دربارهٴ تودهٴ مردم غافل و هم درباره کیفردادن ذات اقدس الهی که در آیه محل بحث سوره مبارکه «زمر»؛ یعنی آیه 49 فرمود: ﴿فإِذا مس الْإِنْسان ضر دعانا ثم إِذا خولْناه﴾، یک؛ ﴿نِعْمةً﴾، دو؛ این نعمت هم بدون تردید از ماست، نه از کار او، سه؛ ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ﴾. این اصلاً حرف را عوض میکند، ما میگوییم ﴿نِعْمةً﴾ که تأنیث دارد، این نعمت را به صورت یک شیء در میآورد؛ لذا با مذکر آوردن ضمیر بسنده میکند، نمیگوید «إنما أوتیتها» میگوید: ﴿إِنما أوتیته﴾؛ یعنی چیزی است که ما خودمان پیدا کردیم: ﴿إِنما أوتیته علی عِلْمٍ﴾.
آزمون بودن دارایی های دنیا و سختی فهم آن
بعد ذات اقدس الهی میفرماید که نه، اینها آزمون است؛ ما افرادی را به سلامت، گاهی به علم، گاهی به مال، گاهی به مقام امتحان می کنیم، هر چه که میگذرد آزمون است. در دنیا مستحضرید این علومی که خود بشر به آن دسترسی پیدا میکند، با یک مختصر زحمت و با هفت ـ هشت سال زحمت کشیدن درس خواندن به دست می آید، میبینید الآن هم رفتند عمق زمین و چند کیلومتری زمین را دارند بررسی میکنند و هم از این طرف عمق آسمان ها را رفتند؛ همین افراد متوسط هستند، این طور نیست که اینها هوش «بوعلی سینا» را داشته باشند، اینها با هفت ـ هشت سال درس خواندن به این جا رسیدند. فرمود این علم زمینشناسی درون زمین، مریخشناسی درون مریخ، اینها با چند سال درس خواندن حل میشود؛ اما شناخت دنیا یک چیزی نیست که به آسانی حل شود که دنیا چیست.
معرفی دو چهره دنیا در معارف دینی برای فهم درست آن
فرمودند این دنیا که لهو و لعب و تفاخر و تکاثر و مانند آن است، همین دنیا متجر اولیاست، یک آدم عاقل میخواهد که از لابهلای خروارها خاکِ لهو و لعب و تکاثر و تفاخر و زینت، آن برلیانها را استخراج کند.
بیان مطلب این است در سوره مبارکه «حدید» دنیا را با پنج بخش معرفی کرد: ﴿اعْلموا أنما الْحیاة الدنْیا﴾؛ با حصر کهلهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر است، این برای ادوار پنجگانه سیر انسانی است که در نوجوانی و جوانی چگونه، در میانسالی چگونه، در دوران پیری چگونه، در دوران کهنسالی و فرتوتی چگونه. همین مراحل پنجگانه را در آیات و سور دیگر به دو قسم منحصر کرد، فرمود: ﴿إِنما الْحیاة الدنْیا لعِبٌ و لهْو﴾؛[9]یعنی آن زینت و تفاخر و تکاثر هم به همین لهو و لعب برمیگردد، پس دنیا این است. از آن طرف هم وقتی کسی دنیا را مذمت کرد، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج دارد که فرمود: چرا دنیا را مذمت کردی؟ دنیا عالمی شفاف و راست و صدق و حق است، هیچ چیزی را مخفی نکرده، هر چه در آن هست به شما گفته، هم دانشگاهها و مدرسهها و حوزهها و مراکز فرحبخش را به شما نشان داد، هم تیمارستان و بیمارستان و گورستان را، دنیا چیزی را از شما مخفی نکرده، همه را به شما نشان داد. دنیا متجر اولیاست؛[10] منتها شما هر کاری؛ چه عبادتهای فردی و چه عبادتهای جمعی، در هر کاری که شما بخواهید وارد شوید، یک من و مایی در آن هست؛ چه کسی اول باشد، چه کسی دوم باشد، چه کسی را با چه لقبی بخوانیم، چه کسی را با چه لقب نخوانیم، این بازیها هست، اینها در بازار قیامت هیچ ارزشی ندارد، اینها مثل یک سلسله خروارها خاک است که این معدنشناسان، آنها که دنبال طلا میگردند برای تحصیل یک شمش طلا، خروارها خاک را زیرورو میکنند تا به طلا برسند و کار، کار عاقلانه هم است. ما دست به هر کاری بزنیم این من و ما در آن هست؛ منتها یک معدنشناس عاقل میخواهد که بداند خاک چیست و طلا چیست، این لقب چیست، این عنوان چیست، چه کسی بالا بشنیند چه کسی پایین بنشیند، چه کسی جلو بیفتد چه کسی جلو نیفتد، این خروارها خاک را کنار بزند و آن عبادت را که در همه کارهای ما هست به لطف الهی، چه کارهای اجتماعی ما، چه کارهای سیاسی ما، چه کارهای عبادی ما، چه کارهای فرهنگی ما، همهاش این شمش طلا هست، انسان عاقلی میخواهد که معدنشناس باشد و این خاکها را بزند کنار و آن شمش طلاهایی که در تمام این کارها پیدا میشود آن را بگیرد. شما غالب آیات را میبینید که به این بخش نظر دارد، روایات ائمه را میبینید، در این بخش نظر دارد، ادعیه ائمه را میبینید، در این بخش نظر دارد، زیارات ائمه را میبینید در این بخش نظر دارد که شما تلاش و کوشش بکنید، در بین این خروارها خاک، آن عبادت را بگیرید و به همراهتان ببرید، غث و سمین را به همراه نبرید، آنهایی که زائد است آنها را رها کنید، آنکه ارزشمند است را پیدا کنید. اصرار آنها، تعلیم آنها، این ﴿یعلمهم الْکِتاب و الْحِکْمة﴾، ﴿یزکیهِم﴾ [11]این است، چون شما تمام کارهایی که در جامعه ما هست را نگاه کنید، می بینید نورانیتی در آن هست، خیر و برکت در آن هست؛ منتها همراهانی دارد که اگر کسی گرفتار این همراهان نشود، نه اختلاف پیش میآید و نه بار زائدی انسان برمیدارد.
عدم دلالت بهره مندی انسان از متاع دنیوی بر تقرب او
این جا هم همین طور است، فرمود مبادا کسی خیال کند که اگر چیزی ما به او دادیم، او در اثر علم خودش فراهم کرده، این آزمون الهی است. شما ببینید دو نفر با همه شرایط از یک کارخانه جنس میآورند و کنار هم مغازه باز میکنند، بعضیها وضعش خوب میشود، بعضیها وضعش خوب نمیشود. فرمود این روزیها را ما تقسیم میکنیم، نه آنکه ما به او بیشتر دادیم نزد ما مقرب است و نه آنکه کمتر دادیم نزد ما دور است. به هر دو دادیم آزمون است؛ منتها آن یکی را به یک سلسله امور دیگر میآزماییم، این یکی را به یک سلسله امور دیگری میآزماییم. این میشود روح توحیدی و آدم راحت زندگی میکند. فرمود اینها آزمون است، اکثری مردم نمیدانند.
علت ناکارآمدی خیالات تبهکاران و ظهور باطن اعمال در قیامت
بعد میفرماید این حرفی که اینها میزنند و میگویند: ﴿قال إِنما أوتیته علی عِلْمٍ﴾، ﴿ قدْ قالها الذین﴾؛ همین کلمه را ﴿الذین مِنْ قبْلِهِمْ﴾، قبل از اینها قارون گفت، قبل از قارون گروه دیگر گفتند. برابر آیه سوره «قصص» و برابر آیه سوره «سبأ» فرمود، در هر ملت و نِحلهای این حرفها بود، انبیا گرفتار این گونه افراد بودند: ﴿فما أغْنى عنْهمْ ما کانوا یکْسِبون﴾؛ آنچه را کسب میکردند؛ یعنی عقایدی داشتند، اخلاقی داشتند، رهاوردی داشتند، مکتبی داشتند، هیچکدام مشکل آنها را حل نکرده بود: ﴿فأصابهمْ سیئات ما کسبوا﴾، پس آن خیالاتی که داشتند، مشکل اینها را حل نکرد، درون این خیالاتِ باطل، یک سم مهلکی بود که اینها نمیدیدند، این سم مهلک خودش را نشان داد: ﴿فأصابهمْ سیئات ما کسبوا﴾؛ این سیئه از درون اینها بود؛ منتها اینها بیرون را میدیدند. یک قشر زر ورق لطیفی روی سیئات بود که این را میگویند «تسویل»، نفس «مسوله» غیر از نفس «اماره» است که در بحث سوره مبارکه «یوسف» گذشت: ﴿سولتْ لکم﴾،[12]﴿سولتْ لی﴾ [13]اینها بود. این نفس مسوله در درون همه هست، بهترین روانشناس و روانکاو و روانیاب همین نفس مسوله است که در درون همه ما هست و ما را میشناسد، میداند که ما از چه چیزی خوشمان میآید، این یک؛ تمام زشتیها را جمع میکند، این زبالهها را جمع میکند، این دو؛ زر ورقی روی این زشتیها میگذارد، آن زر ورق هم از جنس چیزهایی است که میداند ما خوشمان میآید و میتواند با آن ما را فریب دهد، این سه؛ این زر ورق را روی آن زبالهها پنهان میکند و آن را به صورت یک تابلوی زرین درمیآورد، چهار؛ این را میگویند نفس «مسوله»: ﴿سولتْ لکمْ أنْفسکم﴾؛ ﴿سولتْ لی نفْسی﴾، اعتراف سامری این است که ﴿سولتْ لی نفْسی﴾، پشت این زر ورق همه آن سمومات هست، روی این زر ورق؛ خدمت به مردم است، در راه دین است، خدمت به جامعه است، خدمت به نظام است، یک چنین زر ورقی میگذارد و انسان به امید این زر ورق و به طمع زر ورق، میافتد در گودال سم، وقتی که رفت و مسموم شد، همین نفس مسوله برمیخیزد، چون جنگ است و جهاد درون است، جهاد اوسط و یا جهاد دیگر نیست، همین جهاد درون است. همین نفس مسوله برمیگردد و میشود «أماره بالسوء»؛ قبلاً تسویل میکرد و بازی میداد، الآن دیگر امیر است، چون اسیر گرفته است. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کمْ مِنْ عقْلٍ أسِیرٍ تحْت [عِنْد] هوى أمِیرٍ» [14]همین است. انسان اگر مواظب نباشد، این زر ورق او را در گودال سم میاندازد، وقتی مسموم شد، همان نفس مسوله برمیخیزد و او را به صورت اسیر میگیرد، وقتی اسیر گرفت خودش میشود امیر: ﴿ان النفس لأمارةٌ بالسوء﴾؛ [15]لذا انسان عالماً ـ عامداً معصیت میکند، برای اینکه انسانی که اسیر شد ناچار است تحت امیر باشد. به ما گفتند شما میتوانید نفس خود را در تحت رهبری عقل به جایی برسانید که بشوید أمارهٴ بالحسن. جلوی مسوله را بگیرید و بدانید پشت این زر ورق سموم است، تا گرفتار اماره بالسوء نشوید، گرفتار اماره بالحسن شوید. این نفس، آدم را امر میکند که برخیز کار خیر انجام بده! بوی بد گناه را انسان استشمام می کند. این بیان نورانی را خوب می شنود که فرمود: «تعطروا بِالاسْتِغْفارِ لا تفْضحنکمْ روائِح الذنوبِ»؛ [16]فرمود گناه آبروی شما را میبرد. این نفس و این ابلیس، تنها از ما آبرو میخواهد، فرمود این آبروی شما را میبرد، خودتان را با استغفار معطر کنید: «تعطروا بِالاسْتِغْفارِ لا تفْضحنکمْ روائِح الذنوبِ»، این کار انبیا(علیهم السلام) است، اینها با درس و بحث حل نمیشود، با تجربه حل نمیشود. اصرار انبیا این است که فرمود: ﴿و یعلمکمْ ما لمْ تکونوا تعْلمون﴾، [17]نه «ما لا تعلمون»؛ فرمود: انبیا چیزهایی به شما یاد میدهند که شما نمیتوانید یاد بگیرید، خوب راست میگویند! ما از کجا بدانیم نفس مسوله این کار را میکند؟ از کجا بدانیم باطن گناه سم است؟
ناتوانی انسان از جلوگیری عکس العمل اعمال
فرمود: ﴿فأصابهمْ سیئات ما کسبوا و الذین ظلموا مِنْ هؤلاءِ﴾؛ ما نمیگوییم همه این گرفتاری ها و امتحان ها در اثر گناهان است؛ یک وقت است اشتباه میکند، غفلت است، لغزش کوتاهی است، اینها را ذات اقدس الهی میبخشد؛ اما ﴿و الذین ظلموا مِنْ هؤلاءِ سیصیبهمْ سیئات ما کسبوا﴾ و بخواهند جلوی قضا و قدر ما را بگیرند و ما را عاجز کنند، نمیتوانند؛ جلوی مأموران ما که مدبرات امرند را بگیرند نمیتوانند؛ جلوی تعذیب ما را بگیرند نمیتوانند، که بتوانند معجِز باشند؛ گاهی به صورت اسم فاعل باب افعال و گاهی به صورت اسم فاعل باب مفاعله ذکر میکند، فرمود: ﴿و ما همْ بِمعْجِزین﴾؛ نه معاجزند، نه معجِزند و ما سابق هستیم ﴿و ما نحْن بِمسْبوقین﴾،[18]اینها نمیتوانند ما را دور بزنند، قانون ما را دور بزنند که ما بشویم مسبوق و آنها بشوند سابق؛ اگر سخن از سبق و لحوق است، ما سابق هستیم؛ اگر سخن از قدرت و عجز است، ما قادریم؛ پس آنها معجِز نیستند، یک؛ معاجز نیستند، دو؛ سابق نیستند، سه؛ بخواهند قانون ما و قرآن ما را دور بزنند که ما عقب بیفتیم، این شدنی نیست: ﴿و ما نحْن بِمسْبوقین﴾ که ما بشویم مسبوق و اینها بشوند سابق و جلو بروند، این طور نیست: ﴿و ما همْ بِمعْجِزین﴾.
نظم در تقسیم رزق موجودات دال بر بی حساب نبودن آن
﴿أ و لمْ یعْلموا أن الله یبْسط الرزْق لِمنْ یشاء و یقْدِر﴾. اینها کاملاً میدانند این باران که میآید چه کسی به این باران امر میکند که آنجا ببار اینجا نبار؟ اینها همه را ذات اقدس الهی تنظیم کرد، فرمود: بارانی نبود، ابری نبود، ما اول نسیمی تولید کردیم، بعد این نسیم را تشدید کردیم شده باد، بعد شرایطی فراهم کردیم که ابری پیش آمد، بعد ابر را مذکر و مؤنث خلق کردیم، این ابر مذکر و مؤنث، نر و ماده را به هم تلقیح کردیم، ازدواجی در آسمان بین اینها برقرار کردیم، اینها باردار شدند، موقع بارش باران ما برای آن ابرهایی که مادهاند و باردارند و دارند میبارند، برای اینکه شلنگی نبارند و مزرع و مرتع را ویران نکنند، رحِم درست کردیم؛ نظیر این شبکههای غربالی از رحِم این ابرها ما باران درآوردیم: ﴿فتری الْودْق یخْرج مِنْ خِلالِهِ﴾، [19]از لابهلای اینها و اگر همان طور شلنگی میبارید که چیزی نمیماند، همه کارها را ما کردیم؛ اما اینکه کجا ببارد و کجا نبارد، آن هم به دست راهنمایی ماست: ﴿نسوق الْماء إِلى الْأرْضِ الْجرزِ﴾، [20]ما سوق میدهیم، قائد و سائق ما هستیم، آنکه از جلو ابرها را راهنمایی میکند ماییم، آنکه از پشت دستور حرکت میدهد ماییم، ما میگوییم این جا ببار آن جا نبار. این جا ببار و آن جا نبار آزمون الهی است. فرمود: «یبسط و یقدر»، گاهی بسط است، گاهی قبض است. این «قدر یقدِر» غیر از «قدر یقدر» است، «قدر یقدر» از باب قدرت است؛ ولی این «یقدِر»؛ یعنی «ضاق یضیق»؛ نظیر آنچه یونس (سلام الله علیه) دارد که ﴿فظن أنْ لنْ نقْدِر علیْهِ﴾؛ [21]یعنی گمان کرد که ما فشار نمیآوریم، تنگ نمیگیریم، نه «ظن ان لن نقدر» نیست، ﴿فظن أنْ لنْ نقْدِر﴾، یعنی «لن نضیق»، «لن نضِیق»، فکر میکرد که ما فشار نمیآوریم. این «قدر یقدِر» همان معنی ضیق و تنگی و مانند آن است. فرمود: ﴿یقْدِر﴾ و ﴿یبْسط الرزْق لِمنْ یشاء﴾؛ [22]اما اصل روزی را میدهد، فرمود: حواستان جمع باشد که ما هیچ کسی را بیروزی نمیگذاریم. آن آزمون برای آن شرایط برتر و بهتر است، وگرنه تمام مار و عقرب در دستگاه ما پرونده دارند، هیچ ماری نیست و هیچ عقربی نیست، مگر اینکه تحت عائله من است: ﴿و ما مِنْ دابةٍ﴾ [23]این نکره در سیاق نفی است، ﴿إِلا علی اللهِ رِزْقها﴾؛ [24]فرمود به این فکر نیستیم که حالا کدام حیوان حلالگوشت است و کدام حیوان حرامگوشت است، کدام حیوان نجس است، اینها نیست، همه عائله من هستند: ﴿و ما مِنْ دابةٍ إِلا علی اللهِ﴾ با «علی» تعبیر کرد، فرمود من تعهد کردم که روزی اینها را بدهم، این خداست: ﴿و ما مِنْ دابةٍ فِی الْأرْضِ إِلا علی اللهِ رِزْقها و یعْلم مسْتقرها و مسْتوْدعها﴾؛ این خداست.
فرمود: ﴿أ و لمْ یعْلمواْ أن الله یبْسط الرزْق لِمن یشاء و یقْدِر إِن فىِ ذالِک لایاتٍ لقوْمٍ یؤْمِنون﴾؛ این علامت است برای کسی که ایمان بیاورد؛ یعنی کسی که بصیر باشد، اهل دقت باشد، اهل غفلت نباشد، نفس مسوله او را صید نکرده باشد، این نظم دقیق ریاضی را میبیند. شما الآن میبینید بعضی از این اسرار خلقت را که نشان میدهند، تمام این حیوانات با نظم دقیق ریاضی دارند زندگی میکنند، این جانورشناسی است؛ نحوه پرورش فرزند آنها، حمایت آنها، جفتگیری اینها، شیردادن اینها. شما میبینید در یک رمه گوسفندی که هزار تا گوسفند مادر است، اینها با اینکه بچهشان از پشت به دنیا میآید نه از جلو وبچهشان را نمیبینند؛ هم بچه مادرش را میشناسد و هم مادر بچهاش را میشناسد، ـ این در اوایل سوره مبارکه «نحل» گذشت: ﴿و لکمْ فیها جمالٌ حین تریحون و حین تسْرحون﴾؛[25]ـ فرمود وقتی بامداد شد، شامگاه شد و این رمهها برمیگردند، همه مادرهایشان را میشناسند و مادرها هم بچههایشان را میشناسند و سعی میکنند هر مادری بچه خودش را بگیرد هر بچهای به سراغ مادر خودش برود، اینها را فرمود ما با نظم ریاضی اداره میکنیم. آن وقت این خدا ممکن نیست کاری را که درباره انسان انجام میدهد بدون آزمون باشد. بنابراین ما اگر بدانیم هرچه از زیر دست ما میگذرد امتحان الهی است، راحت زندگی میکنیم.
[1]ق/سوره50، آیه22.
[2]سجده/سوره32، آیه17.
[3]کهف/سوره18، آیه104.
[4]الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص23.
[5]مستدرک الوسائل، المیرزاحسین النوری الطبرسی، ج5، ص95.
[6]عنکبوت/سوره29، آیه40.
[7]قصص/سوره28، آیه76.
[8]قصص/سوره28، آیه78.
[9]حدید/سوره57، آیه2.0.
[10]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص325.
[11]بقره/سوره2، آیه129.
[12]یوسف/سوره12، آیه18.
[13]طه/سوره20، آیه6.
[14]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج66، ص410.
[15]یوسف/سوره12، آیه53.
[16]وسائل الشیعه، الشیخ الحرالعاملی،ج16، ص70، ابواب جهاد النفس وما یناسبه، باب85، ط آل البیت.
[17]بقره/سوره2، آیه151.
[18]واقعه/سوره56، آیه60.
[19]نور/سوره24، آیه43.
[20]سجده/سوره32، آیه27.
[21]انبیاء/سوره21، آیه78.
[22]رعد/سوره13، آیه26.
[23]انعام/سوره6، آیه38.
[24]هود/سوره11، آیه6.
[25]نحل/سوره16، آیه6.
تاکنون نظری ثبت نشده است