display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 26 سوره سجده

تفسیر آیات 23 تا 26 سوره سجده

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 100 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 26 سوره سجده"
- تفاوت نیروی ادراک حسی با ابزار آن؛
- سخنان حکیمانه هدهد، ثمرهٴ تربیت الهی سلیمان نبی؛
- بهره مندان از علم الوراثه و علم الدراسه، هادیان امت یهود.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ فَلاَ تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِن لِّقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ (23) وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفونَ (25) أَوَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ أَفَلاَ یَسْمَعُونَ (26)﴾

سخنان حکیمانه هدهد، ثمرهٴ تربیت الهی سلیمان نبی
چند نکته مربوط به مطالب قبل مطرح بشود اوّلین نکته اینکه اگر هدهد که یک پرنده است آن برهان دقیق عقلی را اقامه کرده است که ﴿وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[1] بعد گفت چرا اینها خدا را عبادت نمی‌کنند این نه برای آن است که هر پرنده‌ای در این حدّ برهان عقلی تواناست یا هر پرنده‌ای را اگر کسی بخواهد تربیت کند او به این حدّ برهان عقلی می‌رسد که برای خواصّ انسان‌هاست بلکه معجزه‌ای است از انسان کامل به نام سلیمان(سلام الله علیه) که خداوند درباره این پدر و پسر یعنی سلیمان و داوود(سلام الله علیهما) فرمود ما زبان و منطق طیر را به آنها آموختیم که گفتند: ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾[2] به کوه‌ها دستور دادیم که ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾[3] درباره داوود و مانند آن, پس این‌چنین نیست که هر پرنده‌ای بتواند این‌قدر برهان عقلی اقامه کند یا آنها را با تربیت عادی بتوان به مرحله حکمت عالیه رساند البته اگر معجزه‌ای باشد ولیّ خدا باشد این کار مقدور است.

تفاوت نیروی ادراک حسی با ابزار آن
مطلب دوم درباره فرق بین اُذن و سمع و بین عین و بصر است گوش از اعضای بدن است چشم از اعضای بدن است که خداوند این بدن را با این چشم و گوش و سایر جوارح مستوی‌الخِلقه خلق کرد اما روحی را که فرمود: ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾[4] که حقیقتی ذاتاً مجرّد ولی در مقام فعل نیازمند به ابزار است مقام ذات آن خب مجرّد است اما فعلِ آن ابزاری است آن مراحل نازلهٴ فعلِ نفس را می‌گویند سمع, بصر, لمس, ذوق, شمّ و مانند آن. شامّه کار روح است در مرحله نازل, باصره کار روح است در مرحله نازل, سامعه کار روح است, ذائقه کار روح است, لامسه کار روح است روح در مرحله نازل بخواهد این محسوسات را ادراک کند ابزاری لازم دارد اگر کسی به وسیله عامل تخدیرکننده این مراحل ضعیفهٴ روح را تخدیر کند آن اعضا را اگر قطعه قطعه کنند درکی نیست این بیماری که در اتاق عمل می‌رود و اعضا و جوارح او را قطعه قطعه می‌کنند درک نمی‌کند برای اینکه مرحله ضعیفهٴ روح, تخدیرشده است یعنی آن لامسه تخدیرشده است وقتی لمس نباشد ادراک لمسی نباشد دست را اگر قطع کنند پا را اگر قطع کنند کسی ادراک نمی‌کند لذا بین گوش و شنوایی, بین چشم و بینایی کاملاً فرق است.
تبیین علمی بودن یقین تبهکاران در قیامت
مطلب دیگر درباره جهنمی‌هاست, جهنمی‌ها در قیامت یقین علمی پیدا می‌کنند که قیامت حق است خدا حق است جهنم حق است می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اما یقین ایمانی ندارند که در ذیل آیه ﴿إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ آنجا گذشت که هرگز اینها یقین ایمانی نمی‌آورند ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ که در آیه دوازده همین سورهٴ «سجده» گذشت نه یعنی ما یقین ایمانی داریم ایمان, امر تکلیفی است انسان واجب است که ایمان بیاورد (یک) برابر ایمان, عمل صالح داشته باشد (دو) قیامت ظرف تکلیف نیست ظرف جزاست انسان در قیامت یقین پیدا می‌کند که خدا هست و جهنم هست حساب و کتابی هست اما بخواهد باور کند یعنی مؤمن بشود مقدور نیست این جایش دنیاست لذا یقینی که در قیامت برای تبهکاران است یقین علمی است یقین علمی, امر ارادی نیست یعنی بین نفس و یقین, اراده فاصله نیست اگر برهانی اقامه شد خب انسان کاملاً می‌فهمد هرگز نمی‌تواند بگوید من نمی‌خواهم بفهمم اما می‌تواند بگوید من باور ندارم بارها عنایت کردید که قضیه را عقد می‌گویند برای اینکه بین موضوع و محمول به وسیله آن رابط گِره خورده است «تُسمّی القضیة عقداً» که در کتابهای منطق این مضمون را ملاحظه کردید این «زیدٌ قائم» را می‌گویند عقد, قضیه عقد است زیرا به وسیله رابط بین موضوع و محمول گِره خورده است اما عقیده آن است که عصارهٴ این قضیه به جان شخص گره بخورد این را می‌گویند عقیده این کار عقل عملی است که متولّی انگیزه است نه عقل نظری که مسئول اندیشه است این را انسان می‌تواند باور نکند یعنی با اینکه صد درصد برای او روشن شد که زید قائم است می‌تواند باور نکند یعنی می‌تواند به جان خود گره نزند و عقیده پیدا نکند اینکه در قرآن فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[5] یعنی آل‌فرعون یقین پیدا کردند که حق با موسای کلیم است وآنچه حضرت آورد معجزه است سحر نیست اما این عقد علمی را این قضیه علمی را به جان خودشان گره نزدند عقیده پیدا نکردند لذا با اینکه فهمیدند صد درصد حق با موسای کلیم است ولی باور نکردند لذا موسای کلیم(سلام الله علیه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[6] خب برای تو مسلّم شد که اینها را خدا فرستاد اما باور نکرد این مقدور انسان است چون ایمان, فعل انسان است فعل ارادی و اختیاری است صد درصد اگر برای او ثابت شد که این مطلب درست است می‌تواند باور نکند لذا در قیامت جا برای ایمان نیست علم‌الیقین هست شهود هم دارند اما بخواهند به جان خودشان گره بزنند این‌طور نیست این جایش دنیاست.
تفاوت عامل انگیزه با عامل اندیشه در وجود انسان
پرسش: استاد بالاٴخره عقل نظری و علم حصولی شرط لازم است.
پاسخ: بله اما کافی نیست در مثال‌های قبلی گفته شد ما نیرویی داریم که مسئول کار است نیرویی داریم مسئول ادراک است ما همان‌طوری که در ظاهر بدن چشم و گوشی داریم که با این چشم و گوش ادراک می‌کنیم این مار و عقرب را می‌بینیم اما اگر بخواهیم نجات پیدا کنیم با چشم و گوش نجات پیدا نمی‌کنیم با دست و پا نجات پیدا می‌کنیم با دست و پا یا دفاع می‌کنیم یا فرار می‌کنیم اگر دست و پای کسی زنجیری شد و بسته شد این علم, لازم بود ولی کافی نیست انسان صد درصد می‌داند این مار است می‌داند این عقرب است ولی چون نمی‌تواند فرار کند مسموم می‌شود دیگر نمی‌شود به این آقا گفت مگر ندیدی, اشکال بر آن مستشکِل است نه بر این شخص چون چشم که فرار نمی‌کند نمی‌شود گفت مگر تو مار را ندیدی خب بله مار را دید اما آنکه فرار می‌کند دست و پاست آنها بسته است این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «کَم من عقلٍ اٴسیر تحت هوی اٴمیر»[7] آ‌ن عقل عملی که «عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[8] در جهاد نفس, در جهاد درونی به اسارت هوس و شهوت و غضب در آمد خب حالا هر چه شما برهان اقامه کنید که قیامت حق است او هم می‌فهمد اما عقل نظری مسئول اندیشه است نه مسئول ایمان کاری از او ساخته نیست آنکه باید باور کند عقل عملی است که «عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» آن به اسارت شهوت در آمده آن به اسارت غضب در آمده از عقل اسیر کاری ساخته نیست.
پرسش:... پاسخ: یک متخصّص قلب وقتی دارد حاذقانه قلب را درمان می‌کند رگ‌های ظریف دقیقِ اریقِ مویی همکار هم هستند تعامل فراوانی بین این رگ‌ها هست ولی یکی از این رگ‌ها گرفته است رگ‌هایی که پهلوی آن هستند سالم‌اند این متخصّص قلب وقتی می‌خواهد بشکافد و عمل کند می‌‌گوید این یکی مشکل دارد آنها هیچ مشکلی ندارند نباید گفت که اینها همکار هم‌اند بله کارها را با هم انجام می‌دهند اما فعلاً این یکی بسته است این عقل نظری برهان اقامه شده یا با آیات و روایات یا با ادله عقلی فهمید فلان چیز حق است بسیار خوب, حالا می‌خواهد به جان خود گره بزند با چه چیزی گره می‌زند با فهم که نمی‌شود گره زد با اراده می‌شود گره زد آن قدرت اراده‌مند اسیر شد «و کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» لذا فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ با اینکه اینها صد درصد یقین دارند اما انکار می‌کنند.
بنابراین چیزی صد درصد برای او روشن شد اما این هیچ‌کاره است مثل اینکه صد درصد برای چشم روشن شد که اینکه دارد می‌آید مار سمی است اما چشم هیچ‌کاره است چشم فقط می‌فهمد با فهمیدن که نمی‌شود فرار کرد با فهمیدن که نمی‌شود سنگ زد آنکه سنگ می‌زند دفاع می‌کند فرار می‌کند دست و پاست, دست و پا بسته است نمی‌شود به این شخص گفت تو مگر نمی‌خواندی مگر نمی‌دانستی بله می‌داند اما فهم که مشکل را حل نمی‌کند فهم یک شرط لازم است نه شرط کافی, اینها که الآن مبتلای به موادّ مخدر هستند اینها مشکل علمی ندارند کسی نمی‌تواند به اینها موعظه بکند خطرات اعتیاد را ذکر کند اینها بیش از همه, پیش از همه خطرات اعتیاد را می‌فهمند چون هر شب همان بیچاره است که در کنار جدول داخل جدول با کارتن می‌خوابد دیگر از این بدتر چیست شما می‌خواهید چه چیزی را موعظه کنید بگویید آواره می‌شوید که او شده, بگویی کارتن‌خواب می‌شوی که شده, بگویی جدول‌خواب می‌شوی که شده این مشکل علمی ندارد وقتی می‌خواهد تصمیم بگیرد آن اراده‌اش فلج است اراده‌اش به اسارت شهوت در آمده خب اگر اسیر شد چگونه اراده می‌کند شما می‌خواهید به او چیز بفهمانید او که بیشتر از همه پیشتر از همه این خطرات را دارد احساس می‌کند بخواهی بگویی تصمیم بگیر این نیروی تصمیم‌گیرنده او به اسارت در آمده.
در جهنم این‌طور است کسی توان ایمان آوردن ندارد ایمان آوردن جایش دنیاست در جهنم اگر اینها واقعاً مؤمن بشوند موحد بشوند که مخلّد نیستند منتها حالا عمل صالح ندارند اگر کسی موحد باشد که مخلّد در نار نیست بنابراین این ﴿إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ که در آیه دوازده سورهٴ «سجده» گذشت یعنی ما یقین علمی داریم در بهشت کارهای خوب اذکار خوب هست اما به عنوان ثواب بردن نیست در جهنم حرف‌های زشت و ناروا هست اما دیگر معصیت نیست آنجا ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[9] اما این‌طور نیست که بگویند این معصیت کرده.
پرسش:... پاسخ: خب نباید مخلَّد باشند ولی برای همین کفار خلود هست چون کسی که موحد شد که هرگز مخلّد در نار نیست اگر اینها واقعاً مؤمن شدند موحد شدند به وحی و نبوت و معاد و قیامت به همه چیز ایمان آوردند خب چنین آدمی یک موحّد فاسق است این‌که مخلّد نیست.
سرّ ثواب و عقاب نداشتن اذکار بهشتیان و فحاشی دوزخیان
در بهشت اذکاری هست اما نظیر اذکار فرشته‌هاست ظهور ملکات ایمانی دنیاست این‌طور نیست که ثواب ببرند در دنیا اگر کسی گفت «سبحان الله», «الحمد لله» ثواب می‌برد اما در بهشت وقتی بهشتی‌ها بر اساس ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[10] این اذکار را دارند این‌طور نیست که نظیر اذکار دنیا ثواب داشته باشند نه آن سبّ و لعنی که دوزخیان نسبت به هم دارند معصیت است ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ نه این حمد و تسبیح بهشتی‌ها عمل صالح است که برای آنها ثواب ‌بنویسند آنجا دار تکلیف نیست ظهور ملکات دنیاست نظیر فرشته‌ها کار می‌کنند و مانند آن.
اشارهٴ بخش پایانی سوره «سجده» به معارف مطرح شده در صدر سوره
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «سجده» از وحی و نبوت و توحید و معاد سخنی به میان آمده فرمود: ﴿تَنزِیلُ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیه مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ﴾[11] بعد مسئله توحید را ذکر فرمود, بعد در چند آیه بعد مسئله لقاءالله را مطرح کرد حالا از باب ردّ العجز الی الصدر در بخش پایانی این سور‌ه به همان محتوای صدر سو‌ره اشاره فرمود, فرمود ما همان‌طوری که به تو کتاب دادیم به موسای کلیم کتاب دادیم.
سرّ طرح داستان موسای کلیم در بخش پایانی سورهٴ «سجده»
سرّ طرح موسای کلیم(سلام الله علیه) این است که اگر جریان حضرت عیسی(سلام الله علیه) را ذکر می‌فرمود یهودی‌ها نمی‌پذیرفتند ولی مسیحی‌ها به جریان حضرت موسی و تورات موسی(علیه السلام) ایمان داشتند لذا در جریان حضرت موسی این را یادآوری فرمود که همه گروه‌ها را شامل بشود.
مراد از تردید نکردن در لقاء، در بیان آیهٴ 23
فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ﴾ به او گفتیم که در لقاءالله تردید نکن به تو هم می‌گوییم در لقاءالله تردید نکن تا جامعه ایمانیِ آنها و شما همه بدانید که در لقاءالله تردیدی نیست گرچه عده‌ای ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ بودند که در آیه ده همین سورهٴ مبارکهٴ «سجده» گذشت فرمود: ﴿فَلاَ تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِن لِّقَائِهِ﴾ این وجه را که هم توسط علمای شیعه مثل مرحوم شیخ طوسی در تبیان یا امین‌الاسلام(رضوان الله علیهما) در مجمع‌البیان ذکر شده یا جناب فخررازی ذکر کرده آنها ناصواب است که ﴿فَلاَ تَکُن فِی مِرْیَةٍ مِن لِّقَائِهِ﴾ یعنی لقای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم), حضرت موسی(علیه السلام) را در معراج,[12] اینها مقداری از ظاهر آیه دور است.
بهرهمندان از علم الوراثه و علم الدراسه، هادیان امت یهود
فرمود آن کتابی را که ما به موسای کلیم دادیم آن را هدایت بنی‌اسرائیل قرار دادیم قرآن را هم هدایت امت اسلامی قرار دادیم این کتاب را ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[13] ساختیم ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ﴾ یهودی‌ها دو گروه بودند عدهای ایمان نیاوردند عده‌ای جزء خواص اهل کتاب بودند که اینها ایمان آوردند صبرِ لازم اقسام سه گانه صبر را حفظ کردند به مقام یقین رسیدند اینها در اثر مَلکه صبر (یک) و در اثر مَلکه یقین به آیات الهی (دو) جزء هادیان امّت شدند که مردم را به امر ما هدایت می‌کنند اینها دو قسم‌اند بعضی‌ها که علم‌الدراسه خواندند مبلّغان دینی‌اند معلّمان‌اند مصنّفاناند مدرّسان‌اند اینها مردم را به امر معروف و نهی از منکر هدایت می‌کنند که در بخش‌هایی از قرآن کریم راجع به امر به معروف و نهی از منکر همین گروه سخنی به میان آمده که همه امت‌ها را شامل می‌شود منتها آن خصیصه‌ای که در امت رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در امم دیگر نیست در آیه 104 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» به این صورت آمده است ﴿وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ﴾ که دیگران هم همین را داشتند منتها خصیصه‌ای که در امت اسلامی هست در امت‌های دیگر نبود چه اینکه در آیه 110 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» دارد ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ اینکه فرمود ما در بین بنی‌اسرائیل گروه خاصی را هدایت کردیم آ‌نها را به مقام امامت رساندیم که به امر ما هدایت می‌کنند آنها که مراحل متوسط را دارند یعنی از علم‌الدراسه برخوردارند اینها بر اساس امر به معروف, نهی از منکر طبق دستورات شریعت, مردم را هدایت می‌کنند عده‌ای که جزء خواص‌اند و اولیای الهی‌اند تحت ولایت ذات اقدس الهی هستند اینها ﴿یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آیه 73 به این صورت فرمود, بعد از اینکه مسئله اسحاق و یعقوب(سلام الله علیهما) را ذکر فرمود, فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ این ﴿یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ می‌تواند هم امر به معروف و نهی از منکر و دستورات شریعت باشد هم ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[14] باشد اینها معصومانی‌اند که به امر تکوینی ذات اقدس الهی یک عده را به مقصد می‌رسانند دیگر ﴿یَهْدُونَ﴾ به معنای ارائه طریق نیست بلکه به معنای ایصال به مطلوب است پس دو گروه در بین بنی‌اسرائیل حضور داشتند غیر از تبهکاران, یک عده عالمانی بودند که بر اساس علم‌الدراسه مبلّغ دین شدند کتاب می‌نوشتند سخنرانی می‌کردند مردم را بر اساس امر به معروف و نهی از منکر هدایت می‌کردند یک عده هم انسان‌های کامل بودند که بر اساس ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ با امر ملکوتی عده‌ای را به مقصد می‌رساندند پس هدایت به امر الهی هم شامل علم‌الدراسه‌ای‌هاست هم شامل علم‌الوراثه‌ای‌ها لذا در آیه 73 سورهٴ «انبیاء» فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ﴾.
تبیین اقسام دوگانهٴ وحی
یک وقت است که وحی به علم و حکم تعلّق می‌گیرد مثل اینکه به انبیای صاحب شریعت وحی می‌آید که فلان چیز واجب است فلان چیز حرام است و مانند آن, اینها وحی حکم است وحی علمی است که وحی قانون است. یک وقت است که در قلب انسان گرایشی پیدا می‌شود که فلان کار را بکن مثل اینکه به مادر موسی وحی فرستاد که این بچه را در صندوقچه بگذار و صندوقچه را بینداز به دریا این مسئله علمی نیست این مسئله ارادی است در علمِ او اثر نکرد در اراده او اثر کرد یعنی عقل بالفعل او را فعال کرد آنجا که محور تصمیم, اراده, نیّت و عزم است را فعال کرد نه آنجا که مدار تصور, تصدیق و جزم است جزم راهی دارد عزم راهی دارد بینهما بونٌ بعید در محور عزم و اراده و نیّت و قصد و تصمیم مادر اثر گذاشت فرمود ما وحی فرستادیم به مادر موسی ﴿أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾[15] این وحی فعلی است بنابراین این ﴿یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» محلّ بحث است هم می‌تواند امر به معروف و نهی از منکر شریعت را شامل بشود که ارائه طریق است هم امر تکوینی را که ایصال به مطلوب است و در آیه 73 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» مطرح شد شامل بشود ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ منشأ اینها هم صبر است و یقین.
حوادث تلخ و شیرین، آزمون خدای مدبر
ما یک حادثه که پیش می‌آید فوراً یا گله می‌کنیم یا صحنه را ترک می‌کنیم منزوی می‌شویم در حالی که آن کارگزار دارد تدبیر می‌کند گاهی به این وضع امتحان میکند گاهی به وضع دیگری امتحان میکند یک حادثه شیرینی که پیش آمد انسان از جا در می‌آورد یک حادثه تلخ که پیش آمد انسان صحنه را رها می‌کند ما در این گردونه‌های سرّاء و ضرّاء داریم امتحان می‌دهیم این‌چنین نیست که اگر حادثه تلخی برای ما پیش آمد مجاز باشیم که صحنه را ترک کنیم این صحنه, صحنه آزمون است فرمود ما افراد را آزمون می‌کنیم جامعه را آزمون می‌کنیم با سود و زیان با تلخی و شیرینی.
تفاوت اختلاف قبلالعلم با اختلاف بعدالعلم
بعد فرمود اینها اختلافاتی دارند اختلاف دو قسم است یک اختلاف قبل‌ از علم است که بارها ملاحظه فرمودید که خیر و رحمت و برکت است خب این نظریه‌پردازی‌ها برای همین است افراد که زیراکس هم و کپی هم و اینها که نیستند هر کدام فکری دارند این نظریه‌های مختلف زمینه رشد و تکامل و تولید علم است منشأ برکت است وقتی این نظریه‌ها عرضه شد حق روشن شد از آن به بعد هر گونه اختلافی, اختلاف مذموم است وگرنه اختلافِ قبل‌العلم منشأ برکت است اختلاف بعدالعلم است که منشأ خطر و عصیان و گمراهی‌های فراوان است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 213 این بحثش مبسوطاً گذشت؛ آیه 213 سورهٴ «بقره» این است که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ بالأخره مردم صاحب‌نظرند اختلاف‌نظر پیدا می‌شود وحی آمده که به این اختلاف پایان ببخشد, اختلاف را خاتمه بدهد; وقتی وحی آمد به اختلاف‌ها پایان بخشید معلوم شد حق چیست و با کیست از آن به بعد اگر کسی اختلاف کرد اختلاف مذموم است فرمود: ﴿لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیه﴾ این اختلاف را مذمّت نکرد اما ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾ بعد از روشن شدن، هر گونه اختلافی، اختلاف بَغی و ظلم و نارواست در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم مشابه این مطلب آمده است که اختلاف‌های قبل‌العلم چیز خوبی است اما اختلاف‌های بعدالعلم نارواست اگر کسی بعد از اینکه حق برایش روشن شد اختلاف کرد دیگر بیراهه رفته است سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» آیه هفده این است که درباره همین بنی‌اسرائیل ﴿وَآتَیْنَاهُم بَیِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾ بعد از اینکه روشن شد حق چیست دیگر اختلاف وجهی ندارد آن اختلاف می‌شود بَغی و ظلم، در این زمینه است که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیه یَخْتَلِفونَ ٭ أَوَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ أَفَلاَ یَسْمَعُونَ﴾.
هشدار الهی درباره عبرت گرفتن از سرانجام شوم ظالمان
بالأخره انسان یا باید خردمدار و عقل‌محور و برهان‌اندیش باشد یا باید گوش شنوا داشته باشد که جمع را شاید, فرمود خیلی‌ها به هلاکت رسیدند مرگ طبیعی, موعظه نیست مگر به معنی عام اما زمین‌گیر شدن, به هلاکت رسیدن, ویران شدن, نابود شدن اینها موعظه است فرمود مگر اینها نمی‌بینند که خیلی‌ها را ما به هلاکت رساندیم اینها هم در سرزمین آنها دارند زندگی می‌کنند خب این باید برای آنها موعظه باشد اگر بنا شد ظلم و قدرت و زور بماند خب برای دیگران هم می‌ماند ﴿أَوَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ﴾ که اینها فعلاً ﴿یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ﴾ در بخش‌های دیگر گاهی به صورت متکلّم مع‌الغیر گاهی به صورت فعل مغایب می‌فرماید ما آنها را هلاک کردیم شما را به جای آنها نشاندیم ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[16] (یک) و شاید خداوند آنها را هلاک کند و شما را جانشین آنها کند ﴿فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾[17] (دو) گاهی به صورت فعل مغایب التفات از تکلّم به غیبت از ذات اقدس الهی یاد می‌کند فرمود شما را به جای آنها مینشاند ببیند چه می‌کنید گاهی می‌فرماید ما شما را به جای آنها نشاندیم تا ببینیم چه می‌کنید اینکه فرمود: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾[18] این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است اگر بگویند شما به جای ظالمین نشسته‌اید یعنی اینجا قبلاً مقرّ حکومت ظالمین بود ما آنها را به هلاکت رساندیم چون ظالم بودند, شما به جای آنها نشستید مواظب باشید اینکه فرمود: ﴿وَسَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ این ارشاد به آن علّت حکم است خواه به صورت متکلّم مع‌الغیر بفرماید: ﴿لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ﴾ یا به صورت فعل مغایب بفرماید: ﴿فَیَنْظُرَ﴾ که در دو آیه جداگانه ذکر فرمود برای همین است.
ضرورت بهرهگیری از براهین عقلی یا گوش فرادادن به پیشوایان عقلمدار
فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ أَفَلاَ یَسْمَعُونَ﴾ بالأخره انسان یا باید عاقل باشد یا گوش شنوا داشته باشد در قیامت اینها می‌گویند: ﴿لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾[19] اگر ما گوش شنوا داشتیم می‌فهمیدیم اهل بیت(علیهم السلام) چه فرمودند یا عقل‌مدار بودیم با برهان عقلی می‌فهمیدیم که چه خبر است به این خطر مبتلا نمی‌شدیم فرمود اینها نه تنها برهان عقلی ندارند گوش شنوا هم ندارند حالا این چند آیه پایانی ـ‌ ان‌شاءالله ـ برای بحث فردا!
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ نمل، آیهٴ 24.
[2] . سورهٴ نمل، آیهٴ 16.
[3] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 10.
[4] . سورهٴ حجر، آیهٴ 29؛ سورهٴ ص، آیهٴ 72.
[5] . سورهٴ نمل، آیهٴ 14.
[6] . سورهٴ اسراء، آیهٴ 102.
[7] . نهج البلاغة، حکمت 211.
[8] . الکافی، ج1، ص11.
[9] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 38.
[10] . سورهٴ یونس، آیهٴ 10.
[11] . سورهٴ سجده، آیهٴ 2.
[12] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 307، مجمع البیان، ج 8، ص 520، التفسیر الکبیر، ج25، ص150.
[13] . سورهٴ بقره، آیهٴ 185.
[14] . سورهٴ یس، آیهٴ 82 .
[15] . سورهٴ طه، آیهٴ 39.
[16] . سورهٴ یونس، آیهٴ 14.
[17] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 129.
[18] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 45.
[19] . سورهٴ ملک، آیهٴ 10.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی