- 944
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 تا 62 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 تا 62 سوره احزاب"
- واسطه فیض بودن پیامبر (ص) و عدم ارتقای درجه او با دعای مستفیض؛
- عدم تعارض امکان کسب فیض مستقیم با شفاعت؛
- سقیفه علت اصلی محدودیت روایات پیامبر(ص) اهلبیت (ع).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً (57) وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً (58) یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً (59) لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً (60) مَّلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (62)﴾
عدم ترتّب اثر فقهی بر کلمه «بعدُ» در آیهٴ ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾
برخی از نکاتی که مربوط به آیات قبل است عبارت از این است که این آیه 52 که فرمود: ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ﴾ یعنی از این تاریخ ولو کلمه ﴿بَعْدُ﴾ نیامده باشد بنابراین بحث درباره اینکه این «بعد» زمانی است یا رُتبی است اثر فقهی ندارد این ﴿لَا یَحِلُّ﴾ وقتی الآن نازل شد یعنی آنچه محتوای این آیه است از این به بعد باید اجرا بشود این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که کلمه «بعد» گاهی بعدِ خارجی است گاهی بعد لحاظی و رُتبی, بعد خارجی نظیر اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾[1] یعنی گروهی مُردند و خدای سبحان آنها را بعد از مرگ زنده کرده است که این یک بَعدیّت خارجی است گاهی بعدیّت به لحاظ رتبه و لحاظی است در کتابهای فقه ملاحظه فرمودید در بحث خمس میگویند در خمس معادن, مئونه و هزینه استخراج باید خارج بشود نه مئونه سال, مئونه کار و کارگری و آن کارگاهها و آن ابزار کار باید استثنا بشود بعد مال تخمیس بشود آن وقت لازم نیست که این بعد, بعد خارجی باشد یعنی اول بیایند این پولها را نقد کنند بعد هزینه را از این پول بردارند بعد این بقیه را تخمیس کنند بلکه در همین مجموع, ممکن است کسی حساب بکند که الآن مثلاً درآمد این معدن صد دینار است چقدر هزینه شد مثلاً بیست درصد هزینه شد این بیست درصد را تفریق میکنند خمس آن هشتاد درصد را میدهند لازم نیست بعدِ خارجی باشد همین معنا که در مسئله خمس مطرح است در مسئله وصیت هم مطرح است در جریان وصیت میگویند سه حکم طولی است یکی ارث است یکی ثلث است یکی دِیْن, اینها در طول هماند اگر کسی مُرد و دِیْنی دارد و ثُلثی برای خود مقرّر کرد و وارثی دارد دِین او مقدّم است اول دین او را از اصل مال میگیرند بعد از جدا کردن دین, مال را تثلیث میکنند ثلث آن را از اصل مال میگیرند در رتبه سوم بقیه را بین ورثه تقسیم میکنند این ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾[2] همین است این به اصطلاح فقهی بعدِ لحاظی است نه بعد خارجی. در اینجا چه بعد خارجی باشد چه بعد لحاظی, ما نیازی به تفسیر ﴿بَعْدِ﴾ نداریم خود همین ﴿لاَ یَحِلُّ﴾ یعنی از این تاریخ به بعد بر تو حلال نیست حالا آن سه احتمالی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) و دیگران دادند همه آنها ممکن است سر جایش محفوظ باشد یعنی ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ﴾ مِن بعدِ آن زنهایی که اختیار کردند خدا و پیامبر را و حاضر شدند بمانند یا بعد از آنهایی که ما شمردیم یا بعد از آن محرّماتی که در سورهٴ «نساء» و مانند آن مشخص شد[3] هر کدام از این سه احتمال باشد این ﴿بَعْدِ﴾ معنای خاصّ خودش را دارد ولی ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ یعنی از این تاریخ به بعد دیگر بر شما حلال نیست پس تأثیری در کلمه ﴿بَعْدِ﴾ ندارد که این ﴿بَعْدِ﴾, بعد زمانی باشد یا بعد لحاظی از الآن به بعد دیگر ﴿لَا یَحِلُّ﴾.
واسطه فیض بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عدم ارتقای درجه او با دعای مستفیض
مطلب بعدی آن است که در جریان درود فرستادن که به ما فرمود: ﴿صَلَّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[4] این مستحضرید که اگر موجودی بخواهد مجرای فیض باشد واسط باشد سبب وسط و میانی باشد بین اعلا و عالی حتماً باید از این عالی بالاتر باشد یعنی اگر موجودی بین ذات اقدس الهی و موجود دیگر مجرای فیض خالقیّت بود که فیض را بگیرد و به دیگری برساند حتماً باید از این مستفیض بالاتر باشد یک وقت است کسی نامهرسان است کتابرسان است کسی کتاب علمی نوشته نامه علمی نوشته به یک قاصد پُست میدهد میگوید شما این کتاب یا نامه را به فلان کس برسان این واسطه در رساندن این جِرم است نه علم; یعنی اینچنین نیست که محتوای این کتاب را او بداند خود این کتاب را که جلدی دارد و چند صفحه کاغذ این را دارد میرساند. اگر موجودی فیضی را از خدا گرفت و به موجود دیگر رساند به طوری که واسطه در فیض باشد این چه انسان چه فرشته حتماً باید از این مستفیض بالاتر باشد چه آن مستفیض فرشته باشد چه آن مستفیض انسان; زیرا ممکن نیست موجودی که همتای مستفیض است یا نازلتر از مستفیض است این مجرای فیض باشد واسط باشد علّت وسطی باشد, بنابراین ما هرگز علت وسط نیستیم که واسط باشیم بین ذات اقدس الهی و اهل بیت(علیهم السلام) که فیض را ما بگیریم و به اهل بیت برسانیم پس این تعبیرات ما که میگوییم «قرّب وسیلته... و ارفع درجته»[5] همه اینها تقرّبی است برای خود ما (یک) ذات اقدس الهی این دعاها را مستجاب میکند (دو) اما استجابت دعا این نیست که ما این فیض را بگیریم و به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت(علیهم السلام) برسانیم ما واسط فیض نخواهیم بود.
روایات تعیین کننده کیفیت سلام و صلوات بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که در جریان تسلیم به ما دستور دادند بگوییم «السلام علیک یا رسول الله, السلام علیک یا امیرالمؤمنین» و مانند آن(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما در جریان تصلیه به ما دستور دادند بگویید «اللهمّ صلّ علی» اینچنین نیست که تصلیه مثل تسلیم باشد ما همانطور که میگوییم «السلام علیک یا کذا» بگوییم «الصلاة علیک یا کذا» اگر در جایی, زیارتی, دعایی دستور خاص رسیده باشد نعمالوفاق اما اگر نرسیده باشد مطابق این دستوراتی که روایاتش را در ذیل این آیه ملاحظه فرمودید به ما فرمودند وقتی خواستید تصلیه نسبت به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشته باشید از خدا بخواهید که تصلیه باشد خودتان این کار را نکنید بگویید «الصلاة علیک» بلکه بگویید «اللهمّ صلّ علی»[6] این تأیید میکند که انسان نمیتواند نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مجرای فیض باشد.
پرسش:...پاسخ: دو مطلب است یکی اینکه ما از هر دو راه میتوانیم استفاده کنیم و در روایات ما هم هست از همین دو راه.
عدم تعارض امکان کسب فیض مستقیم با شفاعت
مطلب دیگر این است که هرگز یک موجود دانی سبب متوسط باشد این مجرای فیض باشد که از بالا بگیرد به مستفیض برساند این نیست ما دو راه داریم در همین دعای نورانی «ابوحمزه ثمالی» از وجود مبارک امام سجاد هست در سحرهای ماه مبارک رمضان که عرض میکند خدایا! من میتوانم مستقیماً با تو رابطه داشته باشم تو هم میتوانی مستقیماً مشکل مرا حل کنی «بغیر شفیعٍ فیقضی لی حاجتی»[7] نه ـ معاذ الله ـ این بخواهد شفاعت را انکار کند میخواهد بگوید که تو دو راه داری دست تو باز است گاهی معالوسیله کمک میکنی گاهی بلاوسیله کمک میکنی من از دو راه میتوانم از تو کمک دریافت کنم تو فیضت وسیع است قدرتت وسیع است دست تو بسته نیست که حتماً وسیلهای باشد دو راه داری غرض این است که دو راه داشتن معنایش این نیست که ما بلاواسطه فیضی را از خدا بگیریم به اهل بیت برسانیم این نیست ما میتوانیم بلاواسطه فیضی که در حدّ خود ماست لیاقت خود ماست دریافت کنیم برای اینکه «أقرب إلینا من حبل الورید»[8] در بحثهای سبب و مسبّب, اینها میگویند هر چیزی سببی دارد و خدا مسبّبالأسباب است اما وقتی قدری جلوتر رفتند در همان مطالب عقلی میگویند چون ذات اقدس الهی حقیقت نامتناهی است دو راه دارد یکی معالوسیله کار کند یکی بلاوسیله کار کند اگر «أقرب الینا من حبل الورید» است از هر موجودی به ما نزدیکتر است اگر از هر موجودی به ما نزدیکتر بود میتواند بلاوسیله هم کمک بکند.
پرسش: استاد در بعضی از این روایتها داریم که «أنا اُصلّی علیک کما صلّی الله علیک».[9]
پاسخ: خب اگر جایی دلیل خاص وارد شده است یُعمل بِه، اما اگر نشد, روایاتی که در ذیل همین آیه است ملاحظه فرمودید به ما گفتند اگر خواستید تصلیه داشته باشید بگویید «اللهمّ صلّ علی» اگر نصّ خاصی روایتی زیارتی دارد که «اُصلّی»[10] خب یُعمل به, اگر نه, مطابق دستور عامی که در ذیل همین آیه, روایاتی وارد شده است که تصلیه شما از سنخ «اللهم صلّ علی» باشد باید به آن عمل کرد.
ممنوعیت نقل حدیث علت محدودیت روایات اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر
مطلب دیگر اینکه سرّ مستور بودن روایات اهل بیت همان نهیای است که برخی از خلفا کردند در بین قدمای ما خب مرحوم شیخ طوسی جزء قدمای اهل تفسیر است و قبل از او طبری است که امامالمفسّرین است هم دست طبری کوتاه است هم دست شیخ طوسی, اینها معمولاً یا از ابنعباس نقل میکنند که زعیم حوزه علمیه مکه بود یا از ابیبنکعب نقل میکنند یا از عبداللهبنمسعود که زعیم حوزه علمیه عراق بود در چند آیه قبل هم که خواندید مرحوم شیخ فرمود ابنعباس اینطور گفته, ابیّبنکعب اینطور گفته خب این نه تنها برای آن است که اهل بیت(علیهم السلام) منزوی بودند بلکه نقل حدیث تا قرن اول ممنوع بود برای اینکه دومی جلوی نقل حدیث را گرفته وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) 23 سال مدرّس رسمی و زعیم حوزه علمیه مکه و مدینه بود آن روز هم مهمترین حوزه علمی, حوزه علمی تفسیر بود بخشی هم احکام فقهی را سؤال میکردند آیه نازل میشد حضرت معنا میکرد تفسیر میکرد تأویل میکرد مهمترین علم رایج آن 23 سال تفسیر بود و ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مفسّر و مبیّن معرفی کرد فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[11] اما ببینید هیچ روایتی از وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تفسیر این 23 ساله نیست مگر تعداد اندکی سرّش آن است که نقل حدیث را منع کرده بودند خب آیات قرآن, کلیاتی است آن وقت بر خودشان هم تطبیق میکنند! اگر آیات قرآن کلیاتی است بر خودشان میتوانند تطبیق بکنند و آنکه مصادیق تام این روایات را مشخص میکند اهل بیتاند جلوی این را گرفتند بنابراین دستشان باز میشود.
سقیفه علت اصلی محدودیت روایات پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت(علیهم السلام)
پرسش: در این 23 سال پیغمبر نوعاً درگیر جنگها و... بود.
پاسخ: نه, درس تفسیر داشت وقتی آیه نازل میشد برای مردم معنا میکرد اینطور نبود که فقط تلاوت کند فرمود: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾[12] این اوّلین وظیفه ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[13] وظیفه دوم ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾[14] وظیفه سوم, این ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ کجاست شما هر چقدر جلوتر میروید میبینید یا ابنعباس در میآید یا ابیبنکعب و مانند اینها خب این ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ کجاست؟ 23 سال حضرت این ﴿یَتْلُوا﴾ را داشت و ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ داشت و ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ را داشت وقتی هر چه جلوتر بروید دستتان خالی است اگر ما روایاتی داریم بعدها به برکت اهل بیت از وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) به دست ما رسیده وگرنه در آن صد سال اول یک کار فرهنگی نکرده بودند ولی ما هر چه میکشیم از سقیفه میکشیم بنابراین این خطری است این خسارتی است بله حالا هر چه شما جلوتر میروید میبینید یا ابنعباس است یا ابیبنکعب و مانند اینها خب در همین آیه قبلی ما مشکل جدی داشتیم خب از شیخ طوسی بالاتر شما چه کسی میخواهید داشته باشید این در حدیث فحل است دو کتاب از کتب اربعه را همین بزرگوار نوشته تهذیب و استبصار را او نوشته خب اگر دستش در روایات تفسیری باز بود او نقل میکرد در حساسترین جایی که ما مشکل داریم همان شیخ طوسی فرمود ابیبنکعب اینطور گفته, ابنعباس اینطور گفته خب اگر دست او رسیده بود از تفسیر, روایت داشت خب نقل میکرد اما آنچه در تهذیب و استبصار است بله, روایات اهل بیت(علیهم السلام) است وجود مبارک امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) که حوزه علمیه تشکیل دادند از آن به بعد فضای بازی شد بنابراین ما هر چه میکشیم از آن سقیفه میکشیم بالأخره باید با قرائن و شواهد مسئله را حل کرد.
منصوص بودن کیفیت سلام و صلوات بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: آنها که میگویند «اُصلّی و اُسلّم» بر چه اساس میگویند؟
پاسخ: تسلیم را بر اساس اینکه به ما گفتند مطلقا جایز است «السلام علیک», تصلیه را اگر روایت خاصّی داریم نظیر بعضی از زیاراتی که نقل شده میگویند «اُصلّی» و اگر نشد, بر اساس همین دستوراتی که در ذیل همین آیه نقل شده است ما موظفیم بگوییم «اللهم صلّ علی» حالا ممکن است این حمل بر استحباب بشود نه حمل بر تعیین که آن جایز نباشد ولی دستور این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیْهِ﴾ چطور ﴿صَلَّوا﴾ اگر کیفیت نرسیده باشد بله میگوییم «اصلّی و اسلّم» اما وقتی که روایات, کیفیتش را مشخص کرد شما بگویید «اللهمّ صلّ علی» کیفیتش این است مگر اینکه ما قرینه داشته باشیم باحدالأمرین یا قرینه داشته باشیم که این کیفیت, کیفیت مستحب است نه لازم, چه اینکه اصلِ صلوات مستحب است مگر در نماز که واجب است یا نه, نصّ خاص داشته باشیم مثل بعضی از زیارات و امثال ذلک.
علت جمع صلوات خدا و فرشتگان بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تفریق آن بر مؤمنین
احترام به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین فرشتهها باعث شد که ضمیر جمع بین ذات اقدس الهی و فرشتهها آمده در موارد دیگر گفتند این کار را نکنید اما فرشتهها که خود ذات اقدس الهی آنها را با خودش قرین کرد معلوم میشود خصیصهای دارند هم فرشتهها خصیصهای دارند هم آن صلواتی که بر آن شخص میفرستد خصیصهای دارد وگرنه بر مؤمنین که بخواهد صلوات بفرستد با اینکه فرشتهها خصیصهای دارند اما معذلک ذات اقدس الهی نام آنها را در کنار نام خود جمع نکرد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ این جمله تمام میشود, ﴿وَمَلاَئِکَتُهُ﴾[15] دیگر نفرمود «هو و ملائکته یصلّی علیکم» معلوم میشود شرف نبوّت و شرف رسالت ایجاب کرده که باریتعالی فرشتهها را در کنار خودش حاضر کند و با هم صلوات بفرستند.
پرسش:... پاسخ: بله, بلند صدا کردن یک مطلب است, کیفیتش, مطلب دیگر است. درباره مؤمنین نفرمود «هو و ملائکته یصلّی علیکم» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ﴾ اما درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ این جمع آوردن برای تشریف مقام رسالت و نبوت است گرچه فرشتهها مقام برتری دارند اما آن فرشتهها در صلوات بر مؤمنین, آنجا حضور ندارند یعنی در کنار ذات اقدس الهی قرار ندارند که ضمیر جمع بیایند.
چگونگی تحقق ایذاء به خدا و رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ثمرهٴ آن
فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ ایذای خدا به هتک حرمت دین اوست, احکام اوست, شریعت اوست و مانند آن, ایذای رسول خدا هم به اطاعت نکردن دستورات اوست هم به بدرفتاری به پیشگاه آن حضرت و گرامی نداشتن آن حضرت و توهین به آن حضرت فرض دارد فرمود اینها از رحمت خدا در دنیا و آخرت دورند و ذات اقدس الهی برای آنها عذاب خوارکننده آماده کرده است یک وقت است میگوییم رحمت به آنها نمیرسد خب این فقدان کمال است یک وقت میگوییم نه, گذشته از اینکه از رحمت دورند به عذاب نزدیکاند لذا این دو جمله کاملاً از هم جدا و جداگانه ذکر شد این درباره ایذای خدا و ایذای پیامبر یعنی احکام خدا و مسئله رسالت.
دلیل استثنای ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ در ایذاء نسبت به مومنین و مؤمنات
اما ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ این ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ استثناست درباره خدا و پیامبر جا برای استثنا نیست اما درباره خدا فواضحٌ اما درباره پیامبر برای عصمت, او کاری نکرده و کاری نمیکند که مستحقّ ایذاء باشد لذا ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ در آنجا جا نداشت اما در آیه بعد فرمود: ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ برای اینکه اگر کسی خلافی کرده حالا حد شد, تعزیر شد و مانند آن این «بما اکتسبوا» است اما اگر ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ کسی بخواهد مرد مؤمن یا زن مؤمن را آزار کند ﴿فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً﴾ که بحثش در دیروز گذشت. به همین مناسبت که مسئله ایذاء مطرح است.
مصونیتزایی حجاب در برابر ایذای اوباش
فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ﴾ به همسرانت, به دخترانت, به زنهای با ایمان بگو که عفّتشان و حجابشان را حفظ بکنند برای اینکه درست است که دیگران حقّ ایذاء ندارند ولی ما هم موظفیم طرزی زندگی کنیم که مورد اذیت قرار نگیریم این اوباش قبلاً هم به عرضتان رسید که اوباش اول یک اصطلاح حدیثی بود بعد وارد مسئله کلام شد بعد وارد مسائل سیاسی و اجتماعی شد میگوییم اراذل و اوباش این اوباش, جمع وَبْش یا وَبَش است آن چرک روی ناخن و سفیدی روی ناخن را میگویند وَبْش, اوباش یعنی چرکهای روی ناخن در احادیث دارد که اوباش فلاناند[16] این مرحله دوم, از مرحله کلام به مرحله مسائل سیاسی, اجتماعی رسیده که میگویند اراذل و اوباش جمع شدند این کار را کردند فرمودند این اوباش ممکن است که جلوی زنهایی که حجابشان را حفظ نکردند بگیرند باعث اذیت و آزار آنها بشوند برای اینکه زنهای عفیف مورد اذیت و آزار اینها قرار نگیرند به اصطلاح مصونیت پیدا کنند اینها حجابشان را حفظ کنند فرمود: ﴿قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ اینها ﴿یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ﴾ جِلباب حالا یا چادر است یا آن پوشش بزرگ که فرمود اینها قدری بیشتر و بزرگتر این جِلباب را بگیرند سر را بپوشاند, «جَیْد» گردن را بپوشاند, «جَیْب» گریبان را بپوشاند تا شناخته نشوند یعنی کسی نتواند اینها را ببیند همین علامت عفّت اینهاست همین علامت حجاب اینهاست همین باعث میشود که اوباش به دنبال اینها راه نیفتند.
تبیین دستورات فقهی، تزکیهای و امنیتی قرآن دربارهٴ حجاب
قرآن هم دستورات فقهی دارد هم دستورات تزکیهای دارد هم دستورات امنیتی دارد اگر فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ مشخص است اگر فرمود: ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ هم مشخص است مسئله تعلیم که حکم فقهی را بیان میکند در صدر این آیه هست (یک) در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که فرمود هم زنها جلوی چشمشان را بگیرند هم مردها جلوی چشمشان را بگیرند; آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَی لَهُمْ﴾ اگر فرمود ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ راه تزکیه همین است یک وقت فرمود نگاه به نامحرم حرام است این میشود ﴿یُعَلِّمُهُم﴾ گاهی میفرماید خودتان را تطهیر کنید طاهر کنید آلوده نشوید این میشود ﴿أَزْکَی لَهُمْ﴾ درباره زنها هم آیه 31 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ﴾ که اینها نگاه نکنند اینها تعدّی نکنند بعد هم فرمود خودشان را حفظ بکنند تا مورد تعدّی و نگاه قرار نگیرند فرمود: ﴿وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾ این خِمار را این مقنعه را این روسری را بلندتر بگیرند جادارتر بگیرند که سر را بپوشاند, جَید یعنی گردن را جلو و دنبال بپوشاند, جَیب یعنی سینه و گریبان را بپوشاند خب این دیگر شناخته نمیشود که این زن کیست و شناخته میشود که اهل عفّت و عصمت است این دو فایده دارد حکم فقهیاش را آنجا بیان کرده حکم امنیتی و اجتماعیاش را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مشخص کرده حکم اخلاقیاش را هم باز در سورهٴ «احزاب» مشخص کرده.
لزوم رعایت اخلاق و امنیت اجتماعی در جامعه
در سورهٴ «احزاب» فرمود اگر کسی به نامحرم طمع بکند مریض است این کاری به فقه ندارد این کاری به امنیت اجتماعی ندارد اخلاق یعنی اخلاق, فرمود: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[17] سه بحث جدای مستقل از هم هست درباره زنها آن حکم فقهیاش که مشخص است که باید خودش را حفظ بکند نگاه نکند و کسی هم او را نگاه نکند حکم اخلاقیاش این است که واقعاً اگر کسی به نامحرم طمع کرده مریض است باید خودش را معالجه کند و اگر ـ خدای ناکرده ـ معالجه نکرد ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ شد ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ میشود بعد دیگر دامنگیر او میشود و مسئله سوم, مسئله امنیت اجتماعی است حالا یک وقت است کسی مریض است مرض فرق میکند یک وقت است مریضی است که مزاحم دیگری است یک وقت است مریضی است که وسیله مزاحمت نیست فرمود شما امنیت و امانت را هم حفظ کنید.
بیان حق الله بودن عفّت زن و امین الله بودن او
قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بحث گذشت که عفت زن, عصمت زن, حقّالله است تنها حکم نیست یعنی ناموس زن و عفّت زن نظیر مال نیست که کسی مال خودش را به دیگری بدهد یک حکم تکلیفی محض هم نیست آمیخته با حق است مگر زن میتواند راضی باشد که دیگری او را بتواند ببیند بگوید حقّ من است من آزادم یا شوهر مگر میتواند راضی باشد که زنِ او را دیگری ببیند یا اگر ـ معاذ الله ـ تجاوزی به این زن شد مگر این نظیر خون است اگر کسی را کشتند خب بله ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً﴾[18] و ولیّدم میتواند عفو بکند اما اگر ـ معاذ الله ـ به همسر کسی, به خواهر کسی, به دختر کسی تجاوز به عنف شده مگر کسی میتواند برود در محکمه رضایت بدهد مگر این مثل خون است این حقالله است که این شخص عهدهدار است این امانت را باید حفظ بکند لذا اگر زن رضایت بدهد شوهر رضایت بدهد پدر و مادر رضایت بدهند پرونده همچنان باز است این معلوم میشود حقّ الهی است این امینالله است باید این امانت را حفظ بکند خب اگر بالاتر از خون است معلوم میشود که صبغهٴ معنوی دارد پس این سه طایفه از آیات بخشی حکم فقهی را به عهده دارند که میشود ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه 30 و 31 مشخص کرده, بخشی حکم اخلاقی را به عهده دارند فرمود اگر کسی به نامحرم نگاه کرد مریض است بخشی هم حکم امنیتی را به عهده دارند که تأمین امنیت و آسایش و آرامش جامعه است.
عدم تعارض حق الله بودن عفت زن با ﴿أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ﴾
فرمود دیگر کسی این را آزار نمیکند دنبال اینها راه نمیافتد بنابراین این اینچنین نیست که اگر فرمود: ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ﴾ این, آن عظمت و وجوب عفاف و حرمت بیحجابی را در بر بگیرد بگوییم این حکم اخلاقی است نه خیر حکم اخلاقی سر جایش محفوظ است حکم امنیتی سر جایش محفوظ است حکم فقهی سر جایش محفوظ است آن حکم فقهی به عهده زن و مرد است آن حکم اخلاقی هم باز به عهده زن و مرد است آن حکم امنیتی به عهده نظام است و مسئولان برقراری امنیت است و امثال ذلک ضمن اینکه خود شخص مسئول است نظام هم مسئول است که امنیت اجتماعی را حفظ بکند.
پرسش:... پاسخ: بله, شما اگر آن اسناد قبلی را ملاحظه میکردید سندهایی که قبلاً مینوشتند به جای اینکه بنویسند فلان زن, میگفتند عوره مستوره این اسناد و قبالجاتی که هست میگفتند عوره مستوره, زن, صدر و ساقهاش به استثنای صوت گفتند عوره است صدای زن بله گفتند عوره نیست مگر اینکه تحریککننده باشد اما موی زن, بدن زن اینطور است.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ﴾ این مسئله امنیتی است که بخشی به عهده خود انسان است بخشی هم به عهده نظام است ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً﴾.
سنّت بودن عذاب تخریب کنندگان امنیت جامعه با اخبار دروغ
مطلب بعدی مسئلهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» جریان جنگ احزاب بود جریان مسائل سیاسی و اجتماعی مطرح بود سه گروه بودند که گرفتار بیماری بودند فرمود اگر منافقین (یک) و کسانی که قلبشان مریض است (دو) و کسانی که شایعهپراکنی را به عهده دارند (سه) اینها دست از این کارها برندارند ما این را از سابق جزء سنّتمان قرار دادیم این مثل حکم فقهی نیست نظیر استقبال به کعبه نیست که روزی قبله, بیتالمقدس باشد قدس قبله باشد یک روز کعبه اینطور نیست این حکم فقهی نیست این سنّت ماست ما قبلاً هم جلویش را میگرفتیم الآن هم جلویش را میگیریم شما بخواهید با گزارشهای بد با خبرهای نادرست جامعه را بلرزانید جامعه را از آرامش و طمأنینه در بیاورید ما جلویتان را میگیریم این سنّت ماست.
بیان معنای لغوی و اصطلاحی مُرجفون
مُرجفون را قبلاً هم ملاحظه فرمودید مُرجِف کسی که ارجاف میکند ارجاف از رجفه است رجفه یعنی لرزه, کسی که در جامعه آن امنیت و آرامش را به هم میزند اخبار دروغ پخش میکند تخریب میکند اوضاع را به هم میزند این را به جان آن میاندازد آن را به جان این میاندازد این رجفه و لرزه گاهی رجفهٴ خارجی است مثل اینکه فرمود: ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾[19] در جریان قیامت پسلرزههای فراوانی دارد الآن لرزهای که بیاید پسلرزههای فراوانی دارد این رادفه یعنی پسلرزههایی که ردیف لرزه قبلی است این کم نیست این برای مسئله قیامت است اما اخباری که ریشه ندارد اصل ندارد این لرزان است مُرجفون کسانیاند که اخبار بیارزش, اخبار لرزان, اخبار بیپایه, تخریبهای بیپایه را رواج میدهند فرمود اینها باید دست بردارند یا منشأش نفاق است یا منشأش مرض قلب است یا منشأش ضعف ایمان است همانطوری که در بحثهای دیگر اقسام مسلمین و مؤمنان را ذکر کرده یعنی در آیه 35 همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ تا پایان که همه اینها ممکن است در یک نفر جمع بشود نفاق و ضعف ایمان و مرض و ارجاف ممکن است همه در یک نفر جمع بشود.
محال بودن تغییر و تبدیل سنت الهی
فرمود اگر اینها دست برندارند من کاری میکنم که بساطشان را جمع کنند نمیشود که کشور را لرزاند بعد فرمود این حکم من نیست نظیر استقبال به قدس که بعد نسخ بشود به طرف کعبه این سنّت من است هرگز من این سنّت را عوض نمیکنم تبدیل نمیشود نه من عوض میکنم نه دیگری, دیگری عوض نمیکند چون نمیتواند من عوض نمیکنم چون احسنالسنن است بهترین سنت است اینکه ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[20] یا ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾،[21] ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾ با لن تأکید یا با لای نفی جنس ذکر میکند برای اینکه اگر سنّت شد هیچ کسی عوض نمیکند برای اینکه دیگری که قدرت ندارد خود خدا هم عوض نمیکند چون احسنالسنن است فرمود این حکم فقهی من نیست که نسخ بشود اگر کسی جامعه را از امنیت و آرامش و طمأنینه و وحدت و اینها بیندازد من بالأخره آبرویش را میبرم مثل اینکه تا حالا تجربه کردید. فرمود اگر این کار را دست برندارند ﴿لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً﴾ بالأخره اینها ناچارند این سرزمین را ترک کنند ﴿مَّلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً﴾[22] این خشم الهی است بعد فرمود به اینها اعلام بکن این نظیر قبله بودنِ قدس نیست که یک روز اینجا بشود یک روز کعبه, ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ﴾ هر کسی از زمان آدم تا زمان خاتم بخواهد امنیت جامعه را امنیت نظام را امنیت مملکت را امنیت اوضاع عمومی را به هم بزند جامعه را بلرزاند من به این مهلت نمیدهم ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾ با تأکید که امیدواریم ذات اقدس الهی این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری حفظ بفرماید!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 56.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 11.
[3] . المیزان, ج16, ص336.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 56.
[5] . الصحیفة السجادیة, دعای 42.
[6] . الامالی(شیخ طوسی)، ص429 و 564؛ مجمع البیان، ج8، ص579.
[7] . مصباح المتهجّد, ص582.
[8] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[9] . اقبالالأعمال, ص605.
[10] . الکافی, ج4, ص575.
[11] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[12] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[13] . سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[14] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[15] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 43.
[16] . دلائل الامامة, ص253; الغارات, ج2, ص273.
[17] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[18] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 33.
[19] . سورهٴ نازعات, آیات 6 و 7.
[20] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[21] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 43.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 61.
عکس
|| | RSS
- واسطه فیض بودن پیامبر (ص) و عدم ارتقای درجه او با دعای مستفیض؛
- عدم تعارض امکان کسب فیض مستقیم با شفاعت؛
- سقیفه علت اصلی محدودیت روایات پیامبر(ص) اهلبیت (ع).
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً (57) وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً (58) یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً (59) لَئِن لَمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً (60) مَّلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (62)﴾
عدم ترتّب اثر فقهی بر کلمه «بعدُ» در آیهٴ ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾
برخی از نکاتی که مربوط به آیات قبل است عبارت از این است که این آیه 52 که فرمود: ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ﴾ یعنی از این تاریخ ولو کلمه ﴿بَعْدُ﴾ نیامده باشد بنابراین بحث درباره اینکه این «بعد» زمانی است یا رُتبی است اثر فقهی ندارد این ﴿لَا یَحِلُّ﴾ وقتی الآن نازل شد یعنی آنچه محتوای این آیه است از این به بعد باید اجرا بشود این مطلب اول.
مطلب دوم آن است که کلمه «بعد» گاهی بعدِ خارجی است گاهی بعد لحاظی و رُتبی, بعد خارجی نظیر اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ﴾[1] یعنی گروهی مُردند و خدای سبحان آنها را بعد از مرگ زنده کرده است که این یک بَعدیّت خارجی است گاهی بعدیّت به لحاظ رتبه و لحاظی است در کتابهای فقه ملاحظه فرمودید در بحث خمس میگویند در خمس معادن, مئونه و هزینه استخراج باید خارج بشود نه مئونه سال, مئونه کار و کارگری و آن کارگاهها و آن ابزار کار باید استثنا بشود بعد مال تخمیس بشود آن وقت لازم نیست که این بعد, بعد خارجی باشد یعنی اول بیایند این پولها را نقد کنند بعد هزینه را از این پول بردارند بعد این بقیه را تخمیس کنند بلکه در همین مجموع, ممکن است کسی حساب بکند که الآن مثلاً درآمد این معدن صد دینار است چقدر هزینه شد مثلاً بیست درصد هزینه شد این بیست درصد را تفریق میکنند خمس آن هشتاد درصد را میدهند لازم نیست بعدِ خارجی باشد همین معنا که در مسئله خمس مطرح است در مسئله وصیت هم مطرح است در جریان وصیت میگویند سه حکم طولی است یکی ارث است یکی ثلث است یکی دِیْن, اینها در طول هماند اگر کسی مُرد و دِیْنی دارد و ثُلثی برای خود مقرّر کرد و وارثی دارد دِین او مقدّم است اول دین او را از اصل مال میگیرند بعد از جدا کردن دین, مال را تثلیث میکنند ثلث آن را از اصل مال میگیرند در رتبه سوم بقیه را بین ورثه تقسیم میکنند این ﴿مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ﴾[2] همین است این به اصطلاح فقهی بعدِ لحاظی است نه بعد خارجی. در اینجا چه بعد خارجی باشد چه بعد لحاظی, ما نیازی به تفسیر ﴿بَعْدِ﴾ نداریم خود همین ﴿لاَ یَحِلُّ﴾ یعنی از این تاریخ به بعد بر تو حلال نیست حالا آن سه احتمالی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) و دیگران دادند همه آنها ممکن است سر جایش محفوظ باشد یعنی ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ﴾ مِن بعدِ آن زنهایی که اختیار کردند خدا و پیامبر را و حاضر شدند بمانند یا بعد از آنهایی که ما شمردیم یا بعد از آن محرّماتی که در سورهٴ «نساء» و مانند آن مشخص شد[3] هر کدام از این سه احتمال باشد این ﴿بَعْدِ﴾ معنای خاصّ خودش را دارد ولی ﴿لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ یعنی از این تاریخ به بعد دیگر بر شما حلال نیست پس تأثیری در کلمه ﴿بَعْدِ﴾ ندارد که این ﴿بَعْدِ﴾, بعد زمانی باشد یا بعد لحاظی از الآن به بعد دیگر ﴿لَا یَحِلُّ﴾.
واسطه فیض بودن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عدم ارتقای درجه او با دعای مستفیض
مطلب بعدی آن است که در جریان درود فرستادن که به ما فرمود: ﴿صَلَّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[4] این مستحضرید که اگر موجودی بخواهد مجرای فیض باشد واسط باشد سبب وسط و میانی باشد بین اعلا و عالی حتماً باید از این عالی بالاتر باشد یعنی اگر موجودی بین ذات اقدس الهی و موجود دیگر مجرای فیض خالقیّت بود که فیض را بگیرد و به دیگری برساند حتماً باید از این مستفیض بالاتر باشد یک وقت است کسی نامهرسان است کتابرسان است کسی کتاب علمی نوشته نامه علمی نوشته به یک قاصد پُست میدهد میگوید شما این کتاب یا نامه را به فلان کس برسان این واسطه در رساندن این جِرم است نه علم; یعنی اینچنین نیست که محتوای این کتاب را او بداند خود این کتاب را که جلدی دارد و چند صفحه کاغذ این را دارد میرساند. اگر موجودی فیضی را از خدا گرفت و به موجود دیگر رساند به طوری که واسطه در فیض باشد این چه انسان چه فرشته حتماً باید از این مستفیض بالاتر باشد چه آن مستفیض فرشته باشد چه آن مستفیض انسان; زیرا ممکن نیست موجودی که همتای مستفیض است یا نازلتر از مستفیض است این مجرای فیض باشد واسط باشد علّت وسطی باشد, بنابراین ما هرگز علت وسط نیستیم که واسط باشیم بین ذات اقدس الهی و اهل بیت(علیهم السلام) که فیض را ما بگیریم و به اهل بیت برسانیم پس این تعبیرات ما که میگوییم «قرّب وسیلته... و ارفع درجته»[5] همه اینها تقرّبی است برای خود ما (یک) ذات اقدس الهی این دعاها را مستجاب میکند (دو) اما استجابت دعا این نیست که ما این فیض را بگیریم و به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت(علیهم السلام) برسانیم ما واسط فیض نخواهیم بود.
روایات تعیین کننده کیفیت سلام و صلوات بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که در جریان تسلیم به ما دستور دادند بگوییم «السلام علیک یا رسول الله, السلام علیک یا امیرالمؤمنین» و مانند آن(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اما در جریان تصلیه به ما دستور دادند بگویید «اللهمّ صلّ علی» اینچنین نیست که تصلیه مثل تسلیم باشد ما همانطور که میگوییم «السلام علیک یا کذا» بگوییم «الصلاة علیک یا کذا» اگر در جایی, زیارتی, دعایی دستور خاص رسیده باشد نعمالوفاق اما اگر نرسیده باشد مطابق این دستوراتی که روایاتش را در ذیل این آیه ملاحظه فرمودید به ما فرمودند وقتی خواستید تصلیه نسبت به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشته باشید از خدا بخواهید که تصلیه باشد خودتان این کار را نکنید بگویید «الصلاة علیک» بلکه بگویید «اللهمّ صلّ علی»[6] این تأیید میکند که انسان نمیتواند نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مجرای فیض باشد.
پرسش:...پاسخ: دو مطلب است یکی اینکه ما از هر دو راه میتوانیم استفاده کنیم و در روایات ما هم هست از همین دو راه.
عدم تعارض امکان کسب فیض مستقیم با شفاعت
مطلب دیگر این است که هرگز یک موجود دانی سبب متوسط باشد این مجرای فیض باشد که از بالا بگیرد به مستفیض برساند این نیست ما دو راه داریم در همین دعای نورانی «ابوحمزه ثمالی» از وجود مبارک امام سجاد هست در سحرهای ماه مبارک رمضان که عرض میکند خدایا! من میتوانم مستقیماً با تو رابطه داشته باشم تو هم میتوانی مستقیماً مشکل مرا حل کنی «بغیر شفیعٍ فیقضی لی حاجتی»[7] نه ـ معاذ الله ـ این بخواهد شفاعت را انکار کند میخواهد بگوید که تو دو راه داری دست تو باز است گاهی معالوسیله کمک میکنی گاهی بلاوسیله کمک میکنی من از دو راه میتوانم از تو کمک دریافت کنم تو فیضت وسیع است قدرتت وسیع است دست تو بسته نیست که حتماً وسیلهای باشد دو راه داری غرض این است که دو راه داشتن معنایش این نیست که ما بلاواسطه فیضی را از خدا بگیریم به اهل بیت برسانیم این نیست ما میتوانیم بلاواسطه فیضی که در حدّ خود ماست لیاقت خود ماست دریافت کنیم برای اینکه «أقرب إلینا من حبل الورید»[8] در بحثهای سبب و مسبّب, اینها میگویند هر چیزی سببی دارد و خدا مسبّبالأسباب است اما وقتی قدری جلوتر رفتند در همان مطالب عقلی میگویند چون ذات اقدس الهی حقیقت نامتناهی است دو راه دارد یکی معالوسیله کار کند یکی بلاوسیله کار کند اگر «أقرب الینا من حبل الورید» است از هر موجودی به ما نزدیکتر است اگر از هر موجودی به ما نزدیکتر بود میتواند بلاوسیله هم کمک بکند.
پرسش: استاد در بعضی از این روایتها داریم که «أنا اُصلّی علیک کما صلّی الله علیک».[9]
پاسخ: خب اگر جایی دلیل خاص وارد شده است یُعمل بِه، اما اگر نشد, روایاتی که در ذیل همین آیه است ملاحظه فرمودید به ما گفتند اگر خواستید تصلیه داشته باشید بگویید «اللهمّ صلّ علی» اگر نصّ خاصی روایتی زیارتی دارد که «اُصلّی»[10] خب یُعمل به, اگر نه, مطابق دستور عامی که در ذیل همین آیه, روایاتی وارد شده است که تصلیه شما از سنخ «اللهم صلّ علی» باشد باید به آن عمل کرد.
ممنوعیت نقل حدیث علت محدودیت روایات اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر
مطلب دیگر اینکه سرّ مستور بودن روایات اهل بیت همان نهیای است که برخی از خلفا کردند در بین قدمای ما خب مرحوم شیخ طوسی جزء قدمای اهل تفسیر است و قبل از او طبری است که امامالمفسّرین است هم دست طبری کوتاه است هم دست شیخ طوسی, اینها معمولاً یا از ابنعباس نقل میکنند که زعیم حوزه علمیه مکه بود یا از ابیبنکعب نقل میکنند یا از عبداللهبنمسعود که زعیم حوزه علمیه عراق بود در چند آیه قبل هم که خواندید مرحوم شیخ فرمود ابنعباس اینطور گفته, ابیّبنکعب اینطور گفته خب این نه تنها برای آن است که اهل بیت(علیهم السلام) منزوی بودند بلکه نقل حدیث تا قرن اول ممنوع بود برای اینکه دومی جلوی نقل حدیث را گرفته وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) 23 سال مدرّس رسمی و زعیم حوزه علمیه مکه و مدینه بود آن روز هم مهمترین حوزه علمی, حوزه علمی تفسیر بود بخشی هم احکام فقهی را سؤال میکردند آیه نازل میشد حضرت معنا میکرد تفسیر میکرد تأویل میکرد مهمترین علم رایج آن 23 سال تفسیر بود و ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مفسّر و مبیّن معرفی کرد فرمود: ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[11] اما ببینید هیچ روایتی از وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تفسیر این 23 ساله نیست مگر تعداد اندکی سرّش آن است که نقل حدیث را منع کرده بودند خب آیات قرآن, کلیاتی است آن وقت بر خودشان هم تطبیق میکنند! اگر آیات قرآن کلیاتی است بر خودشان میتوانند تطبیق بکنند و آنکه مصادیق تام این روایات را مشخص میکند اهل بیتاند جلوی این را گرفتند بنابراین دستشان باز میشود.
سقیفه علت اصلی محدودیت روایات پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت(علیهم السلام)
پرسش: در این 23 سال پیغمبر نوعاً درگیر جنگها و... بود.
پاسخ: نه, درس تفسیر داشت وقتی آیه نازل میشد برای مردم معنا میکرد اینطور نبود که فقط تلاوت کند فرمود: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾[12] این اوّلین وظیفه ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[13] وظیفه دوم ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾[14] وظیفه سوم, این ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ کجاست شما هر چقدر جلوتر میروید میبینید یا ابنعباس در میآید یا ابیبنکعب و مانند اینها خب این ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ کجاست؟ 23 سال حضرت این ﴿یَتْلُوا﴾ را داشت و ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾ داشت و ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ را داشت وقتی هر چه جلوتر بروید دستتان خالی است اگر ما روایاتی داریم بعدها به برکت اهل بیت از وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) به دست ما رسیده وگرنه در آن صد سال اول یک کار فرهنگی نکرده بودند ولی ما هر چه میکشیم از سقیفه میکشیم بنابراین این خطری است این خسارتی است بله حالا هر چه شما جلوتر میروید میبینید یا ابنعباس است یا ابیبنکعب و مانند اینها خب در همین آیه قبلی ما مشکل جدی داشتیم خب از شیخ طوسی بالاتر شما چه کسی میخواهید داشته باشید این در حدیث فحل است دو کتاب از کتب اربعه را همین بزرگوار نوشته تهذیب و استبصار را او نوشته خب اگر دستش در روایات تفسیری باز بود او نقل میکرد در حساسترین جایی که ما مشکل داریم همان شیخ طوسی فرمود ابیبنکعب اینطور گفته, ابنعباس اینطور گفته خب اگر دست او رسیده بود از تفسیر, روایت داشت خب نقل میکرد اما آنچه در تهذیب و استبصار است بله, روایات اهل بیت(علیهم السلام) است وجود مبارک امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) که حوزه علمیه تشکیل دادند از آن به بعد فضای بازی شد بنابراین ما هر چه میکشیم از آن سقیفه میکشیم بالأخره باید با قرائن و شواهد مسئله را حل کرد.
منصوص بودن کیفیت سلام و صلوات بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: آنها که میگویند «اُصلّی و اُسلّم» بر چه اساس میگویند؟
پاسخ: تسلیم را بر اساس اینکه به ما گفتند مطلقا جایز است «السلام علیک», تصلیه را اگر روایت خاصّی داریم نظیر بعضی از زیاراتی که نقل شده میگویند «اُصلّی» و اگر نشد, بر اساس همین دستوراتی که در ذیل همین آیه نقل شده است ما موظفیم بگوییم «اللهم صلّ علی» حالا ممکن است این حمل بر استحباب بشود نه حمل بر تعیین که آن جایز نباشد ولی دستور این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَیْهِ﴾ چطور ﴿صَلَّوا﴾ اگر کیفیت نرسیده باشد بله میگوییم «اصلّی و اسلّم» اما وقتی که روایات, کیفیتش را مشخص کرد شما بگویید «اللهمّ صلّ علی» کیفیتش این است مگر اینکه ما قرینه داشته باشیم باحدالأمرین یا قرینه داشته باشیم که این کیفیت, کیفیت مستحب است نه لازم, چه اینکه اصلِ صلوات مستحب است مگر در نماز که واجب است یا نه, نصّ خاص داشته باشیم مثل بعضی از زیارات و امثال ذلک.
علت جمع صلوات خدا و فرشتگان بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تفریق آن بر مؤمنین
احترام به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همچنین فرشتهها باعث شد که ضمیر جمع بین ذات اقدس الهی و فرشتهها آمده در موارد دیگر گفتند این کار را نکنید اما فرشتهها که خود ذات اقدس الهی آنها را با خودش قرین کرد معلوم میشود خصیصهای دارند هم فرشتهها خصیصهای دارند هم آن صلواتی که بر آن شخص میفرستد خصیصهای دارد وگرنه بر مؤمنین که بخواهد صلوات بفرستد با اینکه فرشتهها خصیصهای دارند اما معذلک ذات اقدس الهی نام آنها را در کنار نام خود جمع نکرد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ﴾ این جمله تمام میشود, ﴿وَمَلاَئِکَتُهُ﴾[15] دیگر نفرمود «هو و ملائکته یصلّی علیکم» معلوم میشود شرف نبوّت و شرف رسالت ایجاب کرده که باریتعالی فرشتهها را در کنار خودش حاضر کند و با هم صلوات بفرستند.
پرسش:... پاسخ: بله, بلند صدا کردن یک مطلب است, کیفیتش, مطلب دیگر است. درباره مؤمنین نفرمود «هو و ملائکته یصلّی علیکم» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ﴾ اما درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾ این جمع آوردن برای تشریف مقام رسالت و نبوت است گرچه فرشتهها مقام برتری دارند اما آن فرشتهها در صلوات بر مؤمنین, آنجا حضور ندارند یعنی در کنار ذات اقدس الهی قرار ندارند که ضمیر جمع بیایند.
چگونگی تحقق ایذاء به خدا و رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ثمرهٴ آن
فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ﴾ ایذای خدا به هتک حرمت دین اوست, احکام اوست, شریعت اوست و مانند آن, ایذای رسول خدا هم به اطاعت نکردن دستورات اوست هم به بدرفتاری به پیشگاه آن حضرت و گرامی نداشتن آن حضرت و توهین به آن حضرت فرض دارد فرمود اینها از رحمت خدا در دنیا و آخرت دورند و ذات اقدس الهی برای آنها عذاب خوارکننده آماده کرده است یک وقت است میگوییم رحمت به آنها نمیرسد خب این فقدان کمال است یک وقت میگوییم نه, گذشته از اینکه از رحمت دورند به عذاب نزدیکاند لذا این دو جمله کاملاً از هم جدا و جداگانه ذکر شد این درباره ایذای خدا و ایذای پیامبر یعنی احکام خدا و مسئله رسالت.
دلیل استثنای ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ در ایذاء نسبت به مومنین و مؤمنات
اما ﴿وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ این ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ استثناست درباره خدا و پیامبر جا برای استثنا نیست اما درباره خدا فواضحٌ اما درباره پیامبر برای عصمت, او کاری نکرده و کاری نمیکند که مستحقّ ایذاء باشد لذا ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ در آنجا جا نداشت اما در آیه بعد فرمود: ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ برای اینکه اگر کسی خلافی کرده حالا حد شد, تعزیر شد و مانند آن این «بما اکتسبوا» است اما اگر ﴿بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا﴾ کسی بخواهد مرد مؤمن یا زن مؤمن را آزار کند ﴿فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِیناً﴾ که بحثش در دیروز گذشت. به همین مناسبت که مسئله ایذاء مطرح است.
مصونیتزایی حجاب در برابر ایذای اوباش
فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ﴾ به همسرانت, به دخترانت, به زنهای با ایمان بگو که عفّتشان و حجابشان را حفظ بکنند برای اینکه درست است که دیگران حقّ ایذاء ندارند ولی ما هم موظفیم طرزی زندگی کنیم که مورد اذیت قرار نگیریم این اوباش قبلاً هم به عرضتان رسید که اوباش اول یک اصطلاح حدیثی بود بعد وارد مسئله کلام شد بعد وارد مسائل سیاسی و اجتماعی شد میگوییم اراذل و اوباش این اوباش, جمع وَبْش یا وَبَش است آن چرک روی ناخن و سفیدی روی ناخن را میگویند وَبْش, اوباش یعنی چرکهای روی ناخن در احادیث دارد که اوباش فلاناند[16] این مرحله دوم, از مرحله کلام به مرحله مسائل سیاسی, اجتماعی رسیده که میگویند اراذل و اوباش جمع شدند این کار را کردند فرمودند این اوباش ممکن است که جلوی زنهایی که حجابشان را حفظ نکردند بگیرند باعث اذیت و آزار آنها بشوند برای اینکه زنهای عفیف مورد اذیت و آزار اینها قرار نگیرند به اصطلاح مصونیت پیدا کنند اینها حجابشان را حفظ کنند فرمود: ﴿قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ اینها ﴿یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَبِیبِهِنَّ﴾ جِلباب حالا یا چادر است یا آن پوشش بزرگ که فرمود اینها قدری بیشتر و بزرگتر این جِلباب را بگیرند سر را بپوشاند, «جَیْد» گردن را بپوشاند, «جَیْب» گریبان را بپوشاند تا شناخته نشوند یعنی کسی نتواند اینها را ببیند همین علامت عفّت اینهاست همین علامت حجاب اینهاست همین باعث میشود که اوباش به دنبال اینها راه نیفتند.
تبیین دستورات فقهی، تزکیهای و امنیتی قرآن دربارهٴ حجاب
قرآن هم دستورات فقهی دارد هم دستورات تزکیهای دارد هم دستورات امنیتی دارد اگر فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ مشخص است اگر فرمود: ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ هم مشخص است مسئله تعلیم که حکم فقهی را بیان میکند در صدر این آیه هست (یک) در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که فرمود هم زنها جلوی چشمشان را بگیرند هم مردها جلوی چشمشان را بگیرند; آیه 30 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بود ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکَی لَهُمْ﴾ اگر فرمود ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ راه تزکیه همین است یک وقت فرمود نگاه به نامحرم حرام است این میشود ﴿یُعَلِّمُهُم﴾ گاهی میفرماید خودتان را تطهیر کنید طاهر کنید آلوده نشوید این میشود ﴿أَزْکَی لَهُمْ﴾ درباره زنها هم آیه 31 سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ﴾ که اینها نگاه نکنند اینها تعدّی نکنند بعد هم فرمود خودشان را حفظ بکنند تا مورد تعدّی و نگاه قرار نگیرند فرمود: ﴿وَلاَ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾ این خِمار را این مقنعه را این روسری را بلندتر بگیرند جادارتر بگیرند که سر را بپوشاند, جَید یعنی گردن را جلو و دنبال بپوشاند, جَیب یعنی سینه و گریبان را بپوشاند خب این دیگر شناخته نمیشود که این زن کیست و شناخته میشود که اهل عفّت و عصمت است این دو فایده دارد حکم فقهیاش را آنجا بیان کرده حکم امنیتی و اجتماعیاش را در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» مشخص کرده حکم اخلاقیاش را هم باز در سورهٴ «احزاب» مشخص کرده.
لزوم رعایت اخلاق و امنیت اجتماعی در جامعه
در سورهٴ «احزاب» فرمود اگر کسی به نامحرم طمع بکند مریض است این کاری به فقه ندارد این کاری به امنیت اجتماعی ندارد اخلاق یعنی اخلاق, فرمود: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[17] سه بحث جدای مستقل از هم هست درباره زنها آن حکم فقهیاش که مشخص است که باید خودش را حفظ بکند نگاه نکند و کسی هم او را نگاه نکند حکم اخلاقیاش این است که واقعاً اگر کسی به نامحرم طمع کرده مریض است باید خودش را معالجه کند و اگر ـ خدای ناکرده ـ معالجه نکرد ﴿فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ شد ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾ میشود بعد دیگر دامنگیر او میشود و مسئله سوم, مسئله امنیت اجتماعی است حالا یک وقت است کسی مریض است مرض فرق میکند یک وقت است مریضی است که مزاحم دیگری است یک وقت است مریضی است که وسیله مزاحمت نیست فرمود شما امنیت و امانت را هم حفظ کنید.
بیان حق الله بودن عفّت زن و امین الله بودن او
قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «نور» این بحث گذشت که عفت زن, عصمت زن, حقّالله است تنها حکم نیست یعنی ناموس زن و عفّت زن نظیر مال نیست که کسی مال خودش را به دیگری بدهد یک حکم تکلیفی محض هم نیست آمیخته با حق است مگر زن میتواند راضی باشد که دیگری او را بتواند ببیند بگوید حقّ من است من آزادم یا شوهر مگر میتواند راضی باشد که زنِ او را دیگری ببیند یا اگر ـ معاذ الله ـ تجاوزی به این زن شد مگر این نظیر خون است اگر کسی را کشتند خب بله ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً﴾[18] و ولیّدم میتواند عفو بکند اما اگر ـ معاذ الله ـ به همسر کسی, به خواهر کسی, به دختر کسی تجاوز به عنف شده مگر کسی میتواند برود در محکمه رضایت بدهد مگر این مثل خون است این حقالله است که این شخص عهدهدار است این امانت را باید حفظ بکند لذا اگر زن رضایت بدهد شوهر رضایت بدهد پدر و مادر رضایت بدهند پرونده همچنان باز است این معلوم میشود حقّ الهی است این امینالله است باید این امانت را حفظ بکند خب اگر بالاتر از خون است معلوم میشود که صبغهٴ معنوی دارد پس این سه طایفه از آیات بخشی حکم فقهی را به عهده دارند که میشود ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» آیه 30 و 31 مشخص کرده, بخشی حکم اخلاقی را به عهده دارند فرمود اگر کسی به نامحرم نگاه کرد مریض است بخشی هم حکم امنیتی را به عهده دارند که تأمین امنیت و آسایش و آرامش جامعه است.
عدم تعارض حق الله بودن عفت زن با ﴿أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ﴾
فرمود دیگر کسی این را آزار نمیکند دنبال اینها راه نمیافتد بنابراین این اینچنین نیست که اگر فرمود: ﴿ذلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ﴾ این, آن عظمت و وجوب عفاف و حرمت بیحجابی را در بر بگیرد بگوییم این حکم اخلاقی است نه خیر حکم اخلاقی سر جایش محفوظ است حکم امنیتی سر جایش محفوظ است حکم فقهی سر جایش محفوظ است آن حکم فقهی به عهده زن و مرد است آن حکم اخلاقی هم باز به عهده زن و مرد است آن حکم امنیتی به عهده نظام است و مسئولان برقراری امنیت است و امثال ذلک ضمن اینکه خود شخص مسئول است نظام هم مسئول است که امنیت اجتماعی را حفظ بکند.
پرسش:... پاسخ: بله, شما اگر آن اسناد قبلی را ملاحظه میکردید سندهایی که قبلاً مینوشتند به جای اینکه بنویسند فلان زن, میگفتند عوره مستوره این اسناد و قبالجاتی که هست میگفتند عوره مستوره, زن, صدر و ساقهاش به استثنای صوت گفتند عوره است صدای زن بله گفتند عوره نیست مگر اینکه تحریککننده باشد اما موی زن, بدن زن اینطور است.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ﴾ این مسئله امنیتی است که بخشی به عهده خود انسان است بخشی هم به عهده نظام است ﴿وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً﴾.
سنّت بودن عذاب تخریب کنندگان امنیت جامعه با اخبار دروغ
مطلب بعدی مسئلهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» جریان جنگ احزاب بود جریان مسائل سیاسی و اجتماعی مطرح بود سه گروه بودند که گرفتار بیماری بودند فرمود اگر منافقین (یک) و کسانی که قلبشان مریض است (دو) و کسانی که شایعهپراکنی را به عهده دارند (سه) اینها دست از این کارها برندارند ما این را از سابق جزء سنّتمان قرار دادیم این مثل حکم فقهی نیست نظیر استقبال به کعبه نیست که روزی قبله, بیتالمقدس باشد قدس قبله باشد یک روز کعبه اینطور نیست این حکم فقهی نیست این سنّت ماست ما قبلاً هم جلویش را میگرفتیم الآن هم جلویش را میگیریم شما بخواهید با گزارشهای بد با خبرهای نادرست جامعه را بلرزانید جامعه را از آرامش و طمأنینه در بیاورید ما جلویتان را میگیریم این سنّت ماست.
بیان معنای لغوی و اصطلاحی مُرجفون
مُرجفون را قبلاً هم ملاحظه فرمودید مُرجِف کسی که ارجاف میکند ارجاف از رجفه است رجفه یعنی لرزه, کسی که در جامعه آن امنیت و آرامش را به هم میزند اخبار دروغ پخش میکند تخریب میکند اوضاع را به هم میزند این را به جان آن میاندازد آن را به جان این میاندازد این رجفه و لرزه گاهی رجفهٴ خارجی است مثل اینکه فرمود: ﴿یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ﴾[19] در جریان قیامت پسلرزههای فراوانی دارد الآن لرزهای که بیاید پسلرزههای فراوانی دارد این رادفه یعنی پسلرزههایی که ردیف لرزه قبلی است این کم نیست این برای مسئله قیامت است اما اخباری که ریشه ندارد اصل ندارد این لرزان است مُرجفون کسانیاند که اخبار بیارزش, اخبار لرزان, اخبار بیپایه, تخریبهای بیپایه را رواج میدهند فرمود اینها باید دست بردارند یا منشأش نفاق است یا منشأش مرض قلب است یا منشأش ضعف ایمان است همانطوری که در بحثهای دیگر اقسام مسلمین و مؤمنان را ذکر کرده یعنی در آیه 35 همین سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ تا پایان که همه اینها ممکن است در یک نفر جمع بشود نفاق و ضعف ایمان و مرض و ارجاف ممکن است همه در یک نفر جمع بشود.
محال بودن تغییر و تبدیل سنت الهی
فرمود اگر اینها دست برندارند من کاری میکنم که بساطشان را جمع کنند نمیشود که کشور را لرزاند بعد فرمود این حکم من نیست نظیر استقبال به قدس که بعد نسخ بشود به طرف کعبه این سنّت من است هرگز من این سنّت را عوض نمیکنم تبدیل نمیشود نه من عوض میکنم نه دیگری, دیگری عوض نمیکند چون نمیتواند من عوض نمیکنم چون احسنالسنن است بهترین سنت است اینکه ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[20] یا ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾،[21] ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾ با لن تأکید یا با لای نفی جنس ذکر میکند برای اینکه اگر سنّت شد هیچ کسی عوض نمیکند برای اینکه دیگری که قدرت ندارد خود خدا هم عوض نمیکند چون احسنالسنن است فرمود این حکم فقهی من نیست که نسخ بشود اگر کسی جامعه را از امنیت و آرامش و طمأنینه و وحدت و اینها بیندازد من بالأخره آبرویش را میبرم مثل اینکه تا حالا تجربه کردید. فرمود اگر این کار را دست برندارند ﴿لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلاً﴾ بالأخره اینها ناچارند این سرزمین را ترک کنند ﴿مَّلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً﴾[22] این خشم الهی است بعد فرمود به اینها اعلام بکن این نظیر قبله بودنِ قدس نیست که یک روز اینجا بشود یک روز کعبه, ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ﴾ هر کسی از زمان آدم تا زمان خاتم بخواهد امنیت جامعه را امنیت نظام را امنیت مملکت را امنیت اوضاع عمومی را به هم بزند جامعه را بلرزاند من به این مهلت نمیدهم ﴿سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾ با تأکید که امیدواریم ذات اقدس الهی این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری حفظ بفرماید!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 56.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 11.
[3] . المیزان, ج16, ص336.
[4] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 56.
[5] . الصحیفة السجادیة, دعای 42.
[6] . الامالی(شیخ طوسی)، ص429 و 564؛ مجمع البیان، ج8، ص579.
[7] . مصباح المتهجّد, ص582.
[8] . ر.ک: سورهٴ ق, آیهٴ 16.
[9] . اقبالالأعمال, ص605.
[10] . الکافی, ج4, ص575.
[11] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[12] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[13] . سورهٴ آل عمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[14] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164؛ سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[15] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 43.
[16] . دلائل الامامة, ص253; الغارات, ج2, ص273.
[17] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 32.
[18] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 33.
[19] . سورهٴ نازعات, آیات 6 و 7.
[20] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[21] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 43.
[22] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 61.
عکس
|| | RSS
تاکنون نظری ثبت نشده است