display result search
منو
تفسیر آیات 44 تا 45 سوره فاطر (پایان سوره)

تفسیر آیات 44 تا 45 سوره فاطر (پایان سوره)

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 92 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 45 سوره فاطر"
- پایان طغیان, هلاکت است؛
- آنها که حرف انبیا را نپذیرفتند، بیراهه رفتند و راه دیگران را بستند، گرفتار شدند؛
- تفاوت کلمات با اسماء.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَکَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْ‏ءٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیماً قَدِیراً (44) وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّی فَإِذَا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیراً (45)﴾

در بخش پایانی سوره مبارکه «فاطر» فرمود از نظر مسائل تجریدی برهان اقامه کردیم شما آگاه شدید از نظر مسائل حسّی و تجربی هم اگر به سرگذشت و سرنوشت اقوام و ملل قبلی مراجعه کنید می‌بینید پایان طغیان, هلاکت است آنها که حرف انبیا را نپذیرفتند بیراهه رفتند و راه دیگران را بستند گرفتار شدند با اینکه امکانات آنها بیش از امکانات شما بود در سوره «روم» و «فاطر» مسئله ﴿کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً﴾[1] مطرح شد پس اگر امکانات, باعث نجات آدم باشد گروه‌ها و اقوامی که قبل از شما بودند از امکانات بیشتری برخوردار بودند ولی این امکانات بیشتر باعث نجات آنها نشد. بعد می‌فرماید خدا حلیم و بردبار است مسئله معاد در پیش است دنیا دار آزمون است قدرت‌ها و امکاناتی به افراد می‌دهد تا اینها را بیازماید چون خدا به عبادش بصیر و خبیر است و اگر هر کسی هر طغیانی کرد فوراً خدا عِقابش بکند بدون صبر و بردباری و حِلم, کسی در روی زمین نمی‌ماند اگر منظور از این دابّه ﴿مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ﴾ خود انسان باشد که حکم روشن است و اگر منظور هر جنبنده باشد برای اینکه جنبنده‌های دیگر برای انسان خلق شدند اگر انسانی نباشد دیگر جنبنده‌ای نیست, دامی نیست, دام را انسان می‌پروراند, طیور را هم این‌چنین و آنها برای انسان خلق شدند و اگر بارانی نیاید رحمت الهی قطع بشود آنها هم از بین می‌روند. بنابراین این ﴿مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا﴾ به دو معنا خواهد بود. اما عصاره سوره مبارکه «فاطر» که هم سوره «فاطر» نامیده شد و هم سوره مبارکه «ملائکه» چون در اول این سوره دارد ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّماوَاتِ﴾ بعد دارد ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ﴾ به همین مناسبت در نامگذاری که اینها هم در حقیقت عَلَم بالغلبه است در زبان برخی‌ها این سوره به سوره «ملائکه» نامیده شده در زبان بعضی‌ها سوره «فاطر» و چون در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق است مسئله توحید و وحی و نبوّت در این سوره به صورت آشکار است. توحید را به زبان‌های گوناگون بیان فرمود گاهی از علم الهی, گاهی از قدرت الهی, گاهی از رأفت الهی, گاهی از قبض و بسط الهی, گاهی از رازقیّت الهی, گاهی از غفّاریت الهی در این سوره سخن به میان آمده. از نظر نبوّت هم هدایت الهی, وحی الهی, تبشیر و تنذیر الهی و سایر مسائل و نبوّت در این سوره ذکر شده درباره معاد هم برای اینکه روشن بشود هیچ عملی باطل و عاطل نیست آیات مخصوص این را دارد.
در جریان همین سوره مبارکه «فاطر» برای عظمت و اهمیت علم توحید آیه 27 و 28 را ذکر فرمود مسئله ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ را کنار علومی که مربوط به خلقت‌شناسی و آیات الهی‌شناسی که به اصول دین برمی‌گردد ذکر فرمود. آیه 27 این بود ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ که خدای سبحان این موجودات را به وسیله باران زنده نگه می‌دارد معادن را این‌چنین, دام‌ها را این‌چنین, گیاهان را این‌چنین بعد فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ که اینها کسانی‌اند که علم الهی دارند یعنی سخن از طبیعت‌شناسی نیست سخن از خلقت‌شناسی است وقتی سخن از خلقت‌شناسی باشد خب از فعل خدا سخن می‌گویند آثار الهی را در همه علوم می‌بینند در مسئله علم دینی ملاحظه فرمودید که دو مقام محلّ بحث است یکی اینکه اصلاً علم دینی داریم یا نداریم, مقام ثانی این است که اگر علم دینی داریم آیا علم دینی منحصر به فقه و اصول و تفسیر و امثال ذلک است یا همه علوم دینی است آنها که در مقام اول ـ معاذ الله ـ پاسخ منفی دادند گفتند ما علم دینی نداریم چون منکر وحی و نبوّت و مبدأ و معادند دیگر وارد مقام ثانی نخواهند شد آنها که در مقام اول به نتیجه اثباتی رسیدند که ما علم دینی داریم وارد مقام ثانی می‌شوند مقام ثانی ثابت می‌کند که تمام علوم دینی است ما علم غیر دینی نخواهیم داشت برای اینکه تمایز علوم به تمایز موضوعات است چه اینکه تمایز روش‌ها به تمایز موضوعات است تمایز صبغه‌های علوم به تمایز موضوعات است اگر چیزی در عالَم نیست مگر خدا و اسمای خدا و اوصاف خدا و افعال خدا و اقوال خدا و احکام خدا و بالأخره آثار خدا اگر هیچ موجودی در عالَم نیست مگر اینکه اثر خداست خب بحث درباره فعل خدا یقیناً دینی است اگر بحث درباره فعل امام, فعل معصوم دینی است بحث درباره فعل خدا دینی نیست؟! ما موضوعی غیر از فعل خدا در عالَم نداریم اگر هیچ چیزی در عالَم نیست مگر فعل خدا, مثل اینکه اگر ما هیچ نداشتیم مگر فعل معصوم خب این بحث, بحث دینی بود دیگر, اگر تمایز علوم به تمایز موضوعات است چه اینکه است, اگر تمایز روش‌ها هم به تمایز موضوعات است چه اینکه این‌چنین است تمایز صبغه‌های علوم هم به تمایز موضوعات است ما اصلاً موضوعی غیر از فعل خدا نداریم بحث از فعل خدا یقیناً دینی است مثل اینکه بحث از فعل معصوم یقیناً دینی است.
پرسش: این بحث در عالم ثبوت است اما در عالم اثبات مثل ریاضیات... .
پاسخ: ریاضیات هم همین‌طور است فرمود: ﴿لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ﴾[2] در ریاضیات, این اعداد را او آفرید, معدود را او آفرید اگر عدد و معدود مخلوق اوست, کمّیات مخلوق اوست ما درباره فعل او بحث می‌کنیم. ما علم غیر دینی نخواهیم داشت این محال است; منتها بسیاری از اینها اسلامی حرف می‌زنند و قارونی فکر می‌کنند می‌گویند این علم, بشری است خیال می‌کنند عقل را از خانه خودشان آوردند. خدای سبحان درباره انسان می‌فرماید انسان را می‌خواهی بشناسی ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[3] انسان را می‌خواهی بشناسی ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾[4] این نکره در سیاق نفی است, انسان را می‌خواهی بشناسی ﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾[5] این اضلاع سه‌گانه مثلث انسان‌شناسی است. انسان یا نطفه ﴿مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ است یا «لا یعلم شیئاً» کودکی است یا «لا یعلم شیئاً» دوران فرتوتی و کهنسالی است این انسان است اما ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[6] است, ﴿عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است, ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[7] است ما فعل خدا را علم خدا را به حساب خودمان آوردیم عقل ما مثل نقل ما حجّت شرعی است دو چراغ خدا به ما داد یکی از درون یکی از بیرون تا کارِ او را بشناسیم علمِ غیر دینی در عالَم محال است و محال; منتها عالِم ممکن است یا کافر باشد یا مسلمان فرقی نمی‌کند عالِم چه قبول بکند چه نکول بکند علم, علم دینی است مثل اینکه کسی امام صادق(سلام الله علیه) را قبول ندارد مثل ابن‌ابی‌العوجاء زندیق ملعون اما وقتی با حضرت احتجاج می‌کند فرمایش حضرت را می‌شنود برای دیگران نقل می‌کند این منقول, دینی است ولو ناقل کافر باشد این می‌گوید من با امام صادق شیعیان مباحثه کردم او این‌چنین فرموده است و من این‌چنین گفتم, خب فرموده امام صادق می‌شود دینی ولو ناقل کافر باشد. عالِم ممکن است نپذیرد ولی علم غیر دینی محال است و محال; لذا در این بخش فرمود این‌چنین عالمان‌اند که اهل خشیت‌اند آن وقت به اطلاق یا عموم, شامل آن بخش خاصّی که در سوره مبارکه «توبه» است[8] که شامل فقها و اصولیین هم می‌شود می‌باشد وگرنه ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[9] را ذیل آیه نَفْر که نفرمود.
مطلب دیگر این است که در بخش‌هایی از این کریمه فرمود ما کتاب خود را به امّتی که مورد اصطفای ماست دادیم آیه 32 ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ برخی از مفسّران گفتند تا چهل قول در این زمینه هست که ضمیرها به چه کسی برمی‌گردد, اصطفا معنایش چیست, ﴿عِبَادِنَا﴾ معنایش چیست اینها هر کدام ضرب‌ در دیگری بشود قولی پدید می‌آید ولی ظاهرش این است که این ﴿مِنْهُم﴾ به همان ﴿اصْطَفَیْنَا﴾ برمی‌گردد برای اینکه اگر به ﴿عِبَادِنَا﴾ برگردد رابطه قطع می‌شود برای اینکه وارثان کتاب ﴿الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا﴾ هستند آن وقت در تشریح و تفصیل بیاییم غیر وارث را تفصیل بدهیم, غیر وارث را تقسیم بکنیم درست است ﴿مِنْ عِبَادِنَا﴾ نزدیک‌ترین مرجع است برای ﴿مِنْهُم﴾ اما گسیخته است اگر ﴿مِنْهُم﴾ را به «عباد» برگردانیم به ﴿الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا﴾ برنگردانیم و عباد هم غیر از ﴿الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا﴾ باشد دیگر گسیخته خواهد بود. این ﴿الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا﴾ نظیر ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾[10] نیست این نظیر ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾[11] است که در شما آدم‌های فاسد هست نظیر ﴿جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ﴾[12] است که در شما آدم‌های فاسد هستند این اصطفا غیر از آن اصطفای ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی﴾ است بنابراین ﴿مِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾[13] بعضی‌ها تبهکار و معصیت‌کارند, بعضی‌ها معتدل‌اند, بعضی جزء اوحدی‌اند و سابقِ بالخیرات، شبیه همان تقسیم تثلیثی سوره مبارکه «واقعه» نه در بخش تقسیم به کفر, بلکه تقسیم به فسق و ایمان و درجه قُرب.
یکی از مطالبی که برجسته است در همین سوره مبارکه «فاطر» آیه 39 است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ﴾ در سوره مبارکه «یونس» و مانند آن, آن‌جا محفوف به قرینه بود فرمود شما را بعد از قوم نوح ما خلیفه قرار دادیم[14] این معلوم می‌شود که جانشین گذشته‌ هستید یا بعد از عاد ما شما را خلیفه قرار دادیم; [15] یعنی خلیفه و جانشین آنها اما در بخشی از آیات قرآن دارد که فرمود شما را خلائف ارض قرار دادیم بدون «فی» در این آیه 39 سوره «فاطر» کلمه «فی» هست که ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ﴾ آن‌جا که دارد ﴿خَلاَئِفَ الْأَرْضِ﴾[16] یا ﴿خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ﴾ یعنی ظاهراً خلیفةالله هستی منظور از خلیفةالله نظیر ﴿اصْطَفَیْنَا﴾ است و بالاتر از این نظیر ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا﴾ است که ﴿فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾[17] این از سنخ ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً﴾[18] که یک خلافت خاصّه و ویژه است نیست از سنخ خلافت عامّه است که از آن عصیان در می‌آید اما در جریان خلافت حضرت آدم که فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[19] آن یک خلافت خاص است بر خلاف این خلافت‌ها این همان خلافتی است که فرشته‌ها سؤال کردند که سرّ اینکه او را خلیفه قرار دادی چیست؟ فرمود: ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[20] و راهش هم این است که اسمای الهی را به خلیفه آموخت و فرشته‌ها آن قدرت را نداشتند که بلاواسطه از اسمای الهی برخوردار باشند. دو مشکل در فرشته‌ها بود که در انسان کامل نیست: یکی اینکه آنها در حدّی نبودند و نیستند که عالِم به اسمای الهی باشند باید در حدّ گزارش باخبر بشوند نه در حدّ علم; مشکل دوم آن است که آنها نمی‌توانند شاگرد بلاواسطه پروردگار باشند علم لد‌نّی داشته باشند باید مع‌الواسطه باشد زیرا اگر آنها در حدّی بودند که می‌توانستند عالِم به اسمای الهی باشند خب خدای سبحان همان‌طوری که اسمای الهی را به آدم(سلام الله علیه) یاد داد به ملائکه هم یاد می‌داد ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا﴾[21] می‌فرمود «و علّم الله الملائکة الأسماء کلّها» و اگر می‌توانستند در حدّ علم از اسما باخبر بشوند خدای سبحان به آدم می‌فرمود «یا آدم علّمهم بأسمائهم» نمی‌فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[22] گزارش بده, خبر بده, نبأ اسما را به آنها ابلاغ بکن. معلوم می‌شود اینها باید ساجد باشند اگر اینها در حدّی بودند که می‌توانستند عالِم به اسمای الهی باشند خود خدای سبحان تعلیمشان می‌داد و اگر نمی‌توانستند, صلاحیت آن را نداشتند که خلیفه بلافصل باشند وجود مبارک پروردگار به حضرت آدم(سلام الله علیه) می‌فرمود «یا آدم علّمْهم بأسمائهم» پس اینها این دو مشکل را دارند; لذا باید ساجد باشند نه مسجود.
اما این در چه صحنه واقع شده؟ در اینکه وجود مبارک حضرت آدم در زمین بود حرفی در آن نیست, در زمین خلق شد ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾[23] آدم در زمین بود حرفی در آن نیست اما تعلیم اسما کجا بود, سجده کجا بود الآن ما همه این حرف‌ها را در مسجد اعظم داریم می‌زنیم گفتار و گفتن و شنیدن و گوینده و شنونده همه در مسجدند اما این مطالب در مسجد نیست حرف در مسجد است اما آن معارف بلند و استدلال و آیات قرآن که در زمان و زمین نیست. الآن که ما این‌جا حرف می‌زنیم این آهنگ‌ها در مسجد است و در زمین, این بدن در زمین است اما این مطلب که زمینی نیست این مطلب, مطلب آسمانی است مطلب آسمانی که خدا چنین فرمود, وحی چنین است, نبوّت چنین است, فرشته چنین است اینها که زمینی نیستند اگر جریان حضرت آدم در زمین اتفاق افتاد چه اینکه اتفاق افتاد آن مطلب, مطلب آسمانی بود یعنی تعلیم اسما آسمانی بود, اِنباء نسبت به فرشته‌ها آسمانی بود, سجود فرشته‌ها آسمانی بود, اعتراض و سؤال و جواب همه آسمانی بود بهشتی هم که برای حضرت آدم قرار داده شد آن هم آسمانی بود نشانه اینکه بهشت, بهشت آسمانی بود نه بهشت زمینی در سوره مبارکه «طه» اوصاف این بهشت را هم مشخص کرد در سوره مبارکه «طه» که بحثش گذشت فرمود ما گفتیم ﴿یَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی﴾ آ‌ن وقت این بهشت را دارد توصیف می‌کند ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا﴾ در این بهشت, گرسنه نمی‌شوی خاصیت بهشت آخرت این است که انسان بدون رنج گرسنگی, لذّت سیری دارد مثل دنیا نیست انسان تا گرسنه نشود از غذا خوردن لذت نمی‌برد تا رنج گرسنگی را تحمل نکند از خوردن لذّت نمی‌برد تشنگی هم این‌چنین است تا تشنه نشود از آب گوارا لذت نمی‌برد ولی فرمود در بهشت طوری است که بدون اینکه گرسنه بشوی از لذّت غذا بهره می‌بری, بدون اینکه تشنه بشوی از لذّت کوثر و آب بهره می‌بری ﴿إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا﴾ اصلاً گرسنه نمی‌شوی در دنیا همه جا آدم خب گرسنه می‌شود ﴿أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی﴾ اصلاً بی‌لباس نخواهی بود در هر حالی با لباسی ﴿وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا﴾ تشنه نمی‌شوی ﴿وَلاَ تَضْحَی﴾[24] آفتاب‌زده نمی‌شوی چنین بهشتی است در زمین ما چنین جایی نداریم که آدم اصلاً گرسنه نشود, تشنه نشود بعد وقتی که وسوسه شد و اینها از جنّت بیرون آمدند ذات اقدس الهی به حضرت آدم و همسرش خطاب کرد ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی﴾ از این نشئه بیرون بروید وقتی وحی آمد و دین آمد و شریعت آمد حساب و کتاب خاصّی دارید معلوم می‌شود تا این مقطع, وحی و شریعت و نبوّت نبود ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾.[25] مشابه این معنا در سوره مبارکه «بقره» هم گذشت؛ در سوره مبارکه «بقره» بعد از جریان سجده و ورود آدم و حوا در بهشت و بعد ارتکاب آن مَنهی‌عنه فرمود: ﴿وَقُلْنَا اهْبِطُوا﴾ یعنی آدم و حوا و شیطان ﴿وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ بروید در زمین ﴿وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ هر کسی عمری دارد تا مدتی آن‌گاه ﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ٭ قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً﴾ این‌جا اگر لغزشی بود سپری شد اما وقتی شریعت و دین آمد اگر کسی بیراهه رفت کیفر می‌بیند ﴿فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾[26] جهنم است و عذاب, پس معلوم می‌شود این قبل از شریعت بود اگر قبل از شریعت بود نهی, نهی تشریعی نیست نه تحریمی است نه تنزیهی نه ارشاد مولوی; حساب آن‌جا حساب آسمانی است بدن در زمین هست اما این حالت, حالت آسمانی بود این نهی و آن تشریفاتی که فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبا﴾[27] و آن بهشت, حالت آسمانی بود از این به بعد که شریعت آمده فرمود جا برای گذشت نیست اگر کسی ایمان آورد که ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾[28] و اگر کسی کفر ورزید که عذاب جهنم هست و کیفر تلخ.
پرسش: وسوسه هم آسمانی بوده؟
پاسخ: در آن عالَم بله, در آن عالَم برزخی هر چه بود آ‌ن وسوسه هم آسمانی بود یعنی آن‌جایی که شیطان بود چون شش هزار سال یک امر غیر الهی در آسمانی بود دیگر، اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد «لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ»[29] معلوم نیست که از سال‌های دنیاست که هر سالی 365 روز است یا از سال‌های آخرت است که هر روزی هزار سال است «لاَ یُدْرَی أمِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» این در باطنش کفر داشت که خدای سبحان فرمود: ﴿وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾[30] وگرنه فرشته‌ها که این‌طور نبودند در درونشان جز نورانیّت چیز دیگری نبود همه‌اش می‌گفتند: ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ﴾[31] حدوثاً و بقائاً اهل تسبیح و تقدیس بودند. اینکه خدا می‌فرماید: ﴿وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ من می‌دانم شما در درونتان چه چیزی هست این برای همان خطر شیطنت شیطان بود و تعبیر ﴿وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾[32] هم همین را نشان می‌دهد نه «صار من الکافرین» این «کان»‌ای که ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾,[33] ﴿کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ از کینونت او خبر می‌دهد نه از صیرورت او نه اینکه واقعاً موحّد بود از این به بعد برگشت از همان اول ﴿کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ از همان اول ﴿کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ نشئه‌ای است که البته نشئه مخلَصین و امثال ذلک نیست وگرنه جا برای شیطنت شیطان نبود یک نشئه برزخی میانی است که وسوسه هم راه دارد از آن مرحله انسان سقوط می‌کند می‌آید به زمین که شریعت از این به بعد است و وحی و نبوّت و دین از این به بعد است تمام نهی‌ها را هم باید طرزی معنا کرد که با قبل از شریعت هماهنگ باشد نه اینکه ترک اُولیٰ بود یا نهی تنزیهی بود یا نهی ارشادی بود امثال ذلک نبود اگر مشخص بشود این صحنه در کجا بود همه لوازمش هم روشن خواهد شد.
پرسش: تفاوت کلمات با اسماء در چیست که در فقره دوم دارد﴿فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ﴾؟
پاسخ: چون آخر مشکل قسمت اساسی‌اش برای حضرت آدم بود و در سوره مبارکه «طه» هم دارد وسوسه مستقیماً به طرف حضرت آدم بود و شیطان این‌چنین نبود که از راه زن وارد بشود بلکه از راه مرد وارد شد در سوره «طه» این بود فرمود: ﴿فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ نه «و وسوس الیها», یک; نه «وسوس الیهما», دو; ﴿فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ﴾ با خود آدم درگیر شد, سه; ﴿فَوَسْوَسَ﴾ شیطان ﴿إِلَیْهِ﴾ به آدم(سلام الله علیه) ﴿قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی﴾ به وسوسه و بهانه دلالت رفته است ولی تدلیه کرده تدلیه یعنی آویزان کردن; گفت من راهنمای شما هستم راهنمایی می‌کنم ولی آویزان کرده «دَلاّهُ» یعنی این را آویزان کرده, «تدلّی» یعنی آویزان شده ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾[34] فرمود: ﴿هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی ٭ فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾[35] معلوم می‌شود که این عصیان برای آن بود در آن بخش‌های دیگر هم آیه آمد که ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾ «دَلَّیَ» است نه «دلّل» به بهانه تدلیل و دلالت آمده است ولی تدلیه کرده, آویزان کرده این برای آن صحنه است مثل اینکه هر حمد و هر ذکری را باید در فضای همان معنا کرد حالا ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾ که انسان در دنیا می‌گوید یک ذکر است و ثواب دارد اگر در نماز باشد می‌شود واجب ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[36] در غیر نماز باشد خب می‌شود ذکر مستحب; ولی وقتی بهشتی‌ها می‌گویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[37] این ثواب ندارد این مستحب نیست نه واجب است نه مستحب است نه اُولیٰ و امثال ذلک ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[38] این در سوره «یونس» خب این‌چنین نیست که آنها می‌گویند ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾ ثواب ببرند, ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾ می‌گویند لذّت ببرند مثل فرشته‌ها, فرشته‌ها دائماً در ذکرند اما نه برای اینکه ثواب ببرند آنها ثواب و شریعت و وحی و نبوّت و اینها ندارند پیغمبر ندارند, کتاب و صحف ندارند, کیفر و پاداش ندارند آنها دائماً در لذّت‌اند اگر لذّت آنها در ذکر الهی است لذّت بهشتی‌ها هم در ذکر الهی است پس ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ﴾ را اگر بهشتی بگوید به عنوان لذّت است اگر مردان با ایمان در دنیا بگویند ممکن است لذت ببرند اما این یا واجب است یا مستحب ثواب هم دارد اما برای اهل بهشت ثواب داشته باشد نیست که مثلاً آنها کاری بکنند ثوابی ببرند این بیانی که حضرت امیر در نهج‌البلاغه دارد که «إنّ الیوم عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل»[39] که اصل این از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده[40] جزء جوامع‌الکلم است یعنی تا دنیا هست دین است وقتی آخرت شد دیگر روز جزاست روز دین که نیست که مثلاً کسی کاری بکند ثوابی ببرد وگرنه آن‌جا می‌شود دنیا.
پرسش: پس این بخوان و بالا برو چیست؟
پاسخ: در دنیا همین‌طور است در دنیا هر کاری کرده هر درجه‌ای که رفته هر مرحله‌ای که بالا رفته می‌گویند آنها را یکی پس از دیگری قرائت کن که ظهور قرائتِ آن‌جاست نتیجه آنها را این‌جا یکی پس از دیگری داری می‌بری این «اقرأ وارق»[41] اگر در دنیاست خب معنایش این است که بخوان و بالا برو این راه تکلیف است اما در بهشت هر اندازه که در دنیا خواند آن‌جا ظهور دارد و درجاتش هم همراه او بالا می‌رود نه اینکه آن‌جا بخواند ثواب ببرد یک درجه بالاتر به او بدهند وگرنه می‌شود دنیا و تکلیف خب آن‌جا اگر بخواند همه می‌خوانند, وقتی آن‌جا ببینند که پاداشی هست و از طرفی جهنم هست از طرفی بهشت هست خب یقیناً یک عده توبه می‌کنند انسان‌های خوب می‌شوند آن‌جا هیچ راهی نیست لذا می‌گویند: ﴿فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[42] یا ﴿أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً﴾[43] اصلاً جا برای عمل نیست عمل, در محدوده دنیاست.
پرسش: مگر آن شجره, شجره معرفت نبود... .
پاسخ: یکی از محتملات این است. از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند که این روایات در این زمینه مختلف است بعضی گفتند خوشه گندم بود که گندم داشت, بعضی گفتند شاخه درخت انگور بود چندتا روایت است حضرت فرمود همه‌اش درست است مگر درخت آن‌جا نظیر درخت اینجاست که اگر انگور است فقط انگور بدهد و اگر خوشه گندم است فقط گندم بدهد هر چه شما خواستید می‌دهد[44] این روایت را نگاه کنید در همین بحث سؤال از شجره بهشت؛ وجود مبارک امام هشتم فرمود تمام این روایات درست است اگر گفتند گندم است درست است, اگر گفتند انگور است درست است چون هر چه بهشتی بخواهد او می‌دهد نه اینکه به کود و آب احتیاج داشته باشد و میوه خاص بدهد هم ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾[45] هم هر چیزی که بهشتی طلب بکند می‌دهد. فرمود همه این روایات درست است چنین عالمی است.
پرسش: پس تخصیص چه معنا دارد در ﴿هَذهِ الشَّجَرَة﴾؟
پاسخ: همین شجره بهشت است شجره بهشت هر چه بهشتی بخواهد می‌دهد در ذیل آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾[46] مرحوم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) نقل می‌کند که وقتی بهشتی علاقه‌مند شد که این‌جا چشمه داشته باشد آب بجوشد خود بهشتی, مفجِّر است یعنی چشمه‌درآور است[47] نه اینکه بهشت نظیر دنیا باشد هر جا چشمه هست دیگران بروند کنار چشمه چادر بزنند یا خانه بسازند بلکه بهشتیان مفجّران عیون‌اند ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ تفجیر و شکافتن زمین و بارز کردن چشمه به اراده بهشتی‌هاست و در آیه‌ای که دارد ﴿لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ﴾[48] همین است هر چه بخواهند حاصل است منتها بد نمی‌خواهند ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ﴾[49] عالَم طهارت و قداست و طیّب بودن و امثال ذلک است چنین عالَمی است اگر نخواست این‌جا چشمه بجوشد دیگر چشمه قطع می‌شود چنین عالمی است هر درختی را که خواستند حادث می‌شود نخواستند محو می‌شود, خواستند این درخت انگور بدهد انگور می‌دهد خواستند سیب و گلابی بدهد, سیب و گلابی می‌دهد این‌طور است.
پرسش: اگر شجره، شجره معرفت است پس... .
پاسخ: نه, هر کسی حدّی دارد برای هر کسی حدّی دارد مثل اینکه ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾,[50] یک; ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾,[51] دو; در جریان حضرت موسی فرمود تو نمی‌توانی ﴿لَنْ تَرَانِی﴾[52] اما وجود مبارک حضرت امیر دارد «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره»[53] هر کسی حدّی دارد اگر ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ درجاتی هست و اگر ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ درجاتی هست در خلافت هم درجاتی هست و مانند آن. بنابراین آنچه در این بخش آمده که فرمود: ﴿خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ﴾ از آن سنخ خواهد بود.
این آیه 41 که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ هم درباره رزق انسان‌ها سخن از امساک است در طلیعه این سوره فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[54] امور, ارزاق, شئون, مقامات همه اینها در اختیار ذات اقدس الهی است دری را که او بگشاید کسی نمی‌تواند ببندد دری را که او ببندد کسی نمی‌تواند بگشاید واقعاً این قرآن را که ما بالای سر می‌گذاریم باید حیات ما را تأمین کند یعنی وقتی پذیرفتیم که این کتاب می‌گوید دری را که خدا از روی رحمت باز کند هیچ کسی نمی‌تواند ببندید این مسئله تحریم می‌شود افسانه, مشکل ما این است که ما موحّد نیستیم مشکل ما این است وگرنه هر چه اینها عربده بکِشند خب چه چیزی را تحریم می‌کنند رازق که اوست, عزیزمان حاج آقای حسن‌زاده(حفظه الله) فرمود:
به مجاز این سخن نمی‌گویم٭٭٭ به حقیقت نگفته‌ای الله
خب اگر ما بگوییم ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ و این حرف را باور بکنیم آن وقت هر حرفی به ما بزنند اثری ندارد رزق به دست دیگری است, سماوات و ارض به دست دیگری است ﴿لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[55] کلیددار اوست, خزینه‌دار اوست ما نگران چه چیزی هستیم؟! اگر ـ خدای ناکرده ـ این فکر نبود این جنگ ده ساله, این ده ساله است نه هشت ساله, دو سال ما گرفتار جنگ داخلی بودیم تا انقلاب پیروز شد خلق ترکمن در گنبد آن آشوب را به پا کردند مسلّح شدند سنگر بستند این عزیزان مازندران رفتند حل کردند کردستان آشوب شد خلق مسلمان آشوب کردند خلق عرب آشوب کردند این انفجارها شد حزب جمهوری شد شهدای نخست‌وزیری شد دو سال ما مرتب گرفتار جنگ داخلی بودیم الله حل کرد هشت سال هم جنگ خارجی مگر هیچ کس باور می‌کرد اینها آمدند با هواپیمایشان این آسمان کرمانشاه عزیز را شیار کردند شما دیدید وقتی بخواهند یک زمین را شیار کنند با فرصتی شمال و جنوب و شرق و غرب دارند اینها در چند دقیقه کلّ این آسمان کرمانشاه را شیار کردند رفتند و آمدند احساس امنیت می‌کردند آن روز صد شهید مردم بزرگوار کرمانشاه دادند «به حقیقت نگفته‌ایم الله» نگران چه چیزی هستیم البته بحث‌ها تا آخر هست, گفتگو هست اما هراس نیست که ـ خدای ناکرده ‌ـ چیزی کم بیاوریم, نظام کوتاه بیاید, اسلام آسیب ببیند اینها نیست ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ دری را که خدا طبق رحمت باز کند احدی نمی‌تواند تحریم بکند خدایا تو را به غیرت و قدرت خودت این نظام خودت را حفظ بفرما!
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره روم, آیه 9; سوره فاطر, آیه 44.
[2] . سوره یونس, آیه 5; سوره اسراء, آیه 12.
[3] . سوره قیامت, آیه 37.
[4] . سوره نحل, آیه 78.
[5] . سوره حج, آیه 5.
[6] . سوره علق, آیه 5.
[7] . سوره شمس, آیه 8.
[8] . سوره توبه, آیه 122.
[9] . سوره فاطر, آیه 28.
[10] . سوره آل‌عمران, آیه 33.
[11] . سوره آل‌عمران, آیه 110.
[12] . سوره بقره, آیه 143.
[13] . سوره فاطر, آیه 32.
[14] . سوره اعراف, آیه 69; سوره یونس, آیه 73.
[15] . سوره اعراف, آیه 74.
[16] . سوره انعام, آیه 165.
[17] . سوره اعراف, آیه 175.
[18] . سوره ص, آیه 26.
[19] . سوره بقره, آیه 30.
[20] . سوره بقره, آیه 30.
[21] . سوره بقره, آیه 31.
[22] . سوره بقره, آیه 33.
[23] . سوره حجر, آیه 29; سوره ص, آیه 72.
[24] . سوره طه, آیات 117 ـ 119.
[25] . سوره طه, آیات 123 و 124.
[26] . سوره بقره, آیات 36 ـ 39.
[27] . سوره بقره, آیه 35; سوره اعراف, آیه 19.
[28] . سوره بقره, آیه 62.
[29] . نهج‌البلاغه, خطبه 192.
[30] . سوره بقره, آیه 33.
[31] . سوره بقره, آیه 30.
[32] . سوره بقره, آیه 34; سوره ص, آیه 74.
[33] . سوره کهف, آیه 50.
[34] . سوره اعراف, آیه 22.
[35] . سوره طه, آیات 120 و 121.
[36] . سوره فاتحةالکتاب, آیه 2.
[37] . سوره فاطر, آیه 34.
[38] . سوره یونس, آیه 10.
[39] . نهج‌البلاغه, خطبه 42.
[40] . الخصال، ج1، ص 51.
[41] . الکافی, ج2, ص606.
[42] . سوره سجده, آیه 12.
[43] . سوره فاطر, آیه 37.
[44] . عیون اخبارالرضا, ج1, ص306.
[45] . سوره رعد, آیه 35.
[46] . سوره انسان, آیه 6.
[47] . مجمع‌البیان, ج10, ص616.
[48] . سوره نحل, آیه 31; سوره فرقان, آیه 16.
[49] . سوره طور, آیه 23.
[50] . سوره بقره, آیه 253.
[51] . سوره اسراء, آیه 55.
[52] . سوره اعراف, آیه 143.
[53] . الکافی, ج1, ص98 و 138.
[54] . سوره فاطر, آیه 2.
[55] . سوره زمر, آیه 63; سوره شوری, آیه 12.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی