display result search
منو
تفسیر آیات 9 تا 11 سوره فاطر

تفسیر آیات 9 تا 11 سوره فاطر

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 9 تا 11 سوره فاطر"
- نقد اهداف بت‌پرستان در پرستش بت‌ها؛
- دلیل قرآنی دالّ بر حصر عزّت در خدا و راه رسیدن به آن؛
- راه عزّت مؤمنین و زمان خاص نداشتن تأیید الهی بر آن.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَی بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذلِکَ النُّشُورُ (9) مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10) وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَی وَلاَ تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلاَ یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (11)﴾

طرح مباحث اصول دین در سوَر مکّی بر مبنای نیاز جامعه
چون سوره مبارکه «فاطر» در مکه نازل شد و عناصر محوری مطالب سوَر مکّی, اصول دین و خطوط کلی فقه و حقوق بود و نیاز جامعه آن روز همین مسائل بود در سوَر مکّی که یکی از آنها سوره «فاطر» است بیشتر به اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه پرداخت.
نظم در ارسال باد و باران و احیای موات دالّ بر توحید و معاد
یکی از براهینی که هم برای توحید اقامه می‌شود هم برای معاد، همین مسئله ارسال بادها, پیدایش و پرورش ابرها, بارداری ابرها, نکاح بین ابرها و رَحِم قرار دادن برای ابرها که غربالی ببارند بعد زنده کردن خاک‌های مُرده مطرح است که هم نظم است و ناظم واحد را نشان می‌دهد از لحاظ مبدأ فاعلی و هم مبدأ قابلی را که مُرده است و حیات پیدا می‌کند نشان می‌دهد برای اثبات معاد. در سوره مبارکه «روم» که آیه‌اش گذشت آن فقط ناظر به مسئله توحید بود اما این ناظر به مسئله توحید و معاد است آنجا که برای معاد سخن می‌گوید می‌فرماید: ﴿کَذلِکَ النُّشُورُ﴾. ﴿وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ﴾ این هوا گاهی ساکن است گاهی متحرّک وقتی به حرکت افتاد گاهی به طرف یمین است گاهی به طرف یسار, گاهی تند است گاهی کُند, این سطوح حرکت, تنظیم حرکت, رهبری این متحرّک‌ها همه با نظم است الآن شما می‌بینید هواشناس‌ها کاملاً می‌توانند بررسی کنند که این هوا در هفته بعد به چه صورت خواهد بود این از دورترین نقطه‌های مدیترانه حرکت می‌کند اول به صورت نسیم است رفته رفته به صورت باد معتدل در می‌آید بعد تند می‌شود بعد ابر تولید می‌شود, ازدواجی بین ابرها برقرار می‌شود, ابر نر و ماده دارد ابر باردار می‌شود برای ابر باردار, رَحم قرار می‌دهد که این قطرات باران, قطرات تگرگ, قطرات برف از خلال این ابرها ریزش کنند نه از دهنهٴ آن یا از شکم آن که شلنگی ببارند. آن نظم برای توحید است وقتی این باران‌ها به زمین ریختند مُرده‌ها زنده می‌شوند خاک، مرده است حیات گاهی ندارد وقتی در کنار درخت قرار گرفت به این درخت آب رسید این درختی که بیدار شد مشغول تغذیه شد آن وقت این خاک‌های اطراف ریشه را جذب می‌کند همین خاک مرده را جذب می‌کند به حیات گیاهی می‌رساند این خاک می‌شود خوشه و شاخه و میوه و ساقه و تنه. فرمود شما هر سال می‌بینید که خدا مُرده‌ها را دارد زنده می‌کند این برای بحث توحید و معاد است که فرمود: ﴿کَذلِکَ النُّشُورُ﴾.
سرّ انتقال از فعل ماضی ﴿أرْسَلَ﴾ به مضارع ﴿فَتُثِیرُ﴾
درباره ارسال، تعبیر به فعل ماضی شد درباره ﴿فَتُثِیرُ﴾ و همچنین ﴿فَسُقْنَاهُ﴾ به حاضر التفات پیدا شد این از ماضی به مضارع منتقل شد و از غایب هم به حاضر منتقل شد. انتقال از ماضی به مضارع در ﴿أرْسَلَ﴾ است که به ﴿فَتُثِیرُ﴾ منتقل شد انتقال از غایب به حاضر ﴿أَرْسَلَ﴾ است که به ﴿فَسُقْنَاهُ﴾ و ﴿فَأَحْیَیْنَا﴾ منتقل شد این التفات برای توجه دادن مخاطب است (یک) و ترسیم این صورت است که به صورت قضیه و داستان حال در می‌آید که ﴿فَتُثِیرُ﴾ مثل اینکه الآن دارید می‌بینید چون فعل مضارع است برای حال و استقبال است.
نقد اهداف بت‌پرستان در پرستش بت‌ها
مطلب بعدی آن است که بت‌پرست‌ها, منافقین, اینها که غیر موحّدند کارشان را مطابق با هدفی قرار می‌دهند می‌فرماید هدف شما چیست؟ اگر هدف شما تأمین رزق است آن را در سوره مبارکه «انعام» فرمود او ﴿یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ﴾[1] او مُطعِم است او رازق است او نیاز شما را برطرف می‌کند به دنبال چه کسی می‌گردید اگر ناظر به مسئله عزّت و کرامت باشد عزّت نزد اوست راهش هم مشخص است راهیان این راه هم مشخص‌اند آنهایی که این راه را رفتند و عزیز شدند هم مشخص است ما هر چهار مطلب را برای شما گفتیم و می‌گوییم, عزّت تنها نزد خدایی است که عزیز حکیم است راهش هم کلمه طیّب و عمل صالح است راهیان این راه هم انبیا هستند و اولیا هستند و به دنبالشان مؤمنین, اینها رفتند و عزیز شدند ما هر سه, چهار بخش را در سه, چهار قسمت از آیات قرآن بیان کردیم.
دلیل قرآنی دالّ بر حصر عزّت در خدا و راه رسیدن به آن
دو مطلب را اینجا بیان فرمودیم ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر است (اولاً) این ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ هم مؤکّد آن است (ثانیاً) پس «العزة لله, لا شریک له فی العزّة». راه هم که باز است به نام صراط مستقیم قربة الی الله معنایش این است که راه باز است اگر قربة الی الله معنایش این است که ما می‌توانیم نزدیک بشویم و راه هست آن راه را خدا باید بیان کند. فرمود راهش این است کلم طیّب یعنی اعتقاد خوب, عمل صالح, رفتار خوب یعنی کسی که دارای حُسن فاعلی و حُسن فعلی است آدمِ خوب است چون موحّد و معتقد است کارِ خوب می‌کند چون برابر دستور انجام می‌دهد آن حُسن فاعلی و این حُسن فعلی وقتی ضمیمه شد این راه الی الله است راه به خدای عزیز است و راه عزیز شدن است.
راه عزّت مؤمنین و زمان خاص نداشتن تأیید الهی بر آن
راهیان این راه هم در سوره‌ای که به نام منافقون(علیهم اللعنه) مطرح است در آنجا این راهیان راه را مشخص فرمود؛ آیه هشت سوره «منافقون» این است که ﴿یَقُولُونَ لَئِن رَجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ﴾ خود را عزیز و مؤمنان را ـ معاذ الله ـ ذلیل می‌پنداشتند بعد خدا فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ برای اینکه اینها اهل کلمه طیّب‌اند (یک) اهل عمل صالح‌اند (دو) راه عزیز شدن هم این است (سه) اینها این راه را رفتند و عزیز شدند. خدا عزّت مؤمنین را امضا کرده این مربوط به گذشته نیست الآن را هم شامل می‌شود عزّت خدا و پیامبر و اهل بیت که مشخص است مؤمنین هم الیوم عزیزند به تصدیق خدای سبحان یعنی کسانی که کلم طیّب دارند (یک) عمل صالح دارند (دو) این راه را رفتند (سه) نزد عزیز رفتند و عزیز شدند این امضای الهی است فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ﴾ اینجا هم خبر بر مبتدا مقدّم است هم آنجا که عزّت بالاصاله است خبر بر مبتدا مقدّم است هم آنجا که عزّت بالتّبع یا بالعرض یا بالمجاز است خبر بر مبتدا مقدّم است «و لله العزّة و لرسوله العزّة و للمؤمنین العزّة» یعنی در حقیقت این سه خبر است و سه جمله است سه خبر است و سه مبتداست در هر سه جمله خبریه, خبر مقدّم بر مبتداست پس این همه‌اش منظم است یعنی خدا عزیز است (یک) راه دارد (دو) راهش هم کلم طیّب و عمل صالح است (سه) راهیان این راه کسانی‌اند که اینها را فراهم کردند به او رسیدند (چهار) مشخص هم می‌کند که انبیا هستند و ائمه هستند و مؤمنین, پس به دنبال چه چیزی می‌گردید ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾.
کاذب بودن عزّت غیر مؤمنین و ظهور رسوایی آن در قیامت
بقیه عزیزِ بی‌جهت‌اند. در بحث دیروز گذشت که اگر کسی عزیز بی‌جهت بود ذلیل باجهت است یعنی عزّتش باطل است و ذلّتش حق و قیامت هم ظرف ظهور حق است هر چه حق است در قیامت زائل می‌شود که این یوم, یوم حق است آن‌گاه ذلّت اینها روشن می‌شود حالا گذشته از آیه سوره «نساء» که فرمود: ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾[2] که عذاب جسمی است سوخت و سوز دست و پا و پوست و گوشت است فرمود اینها رسوا هستند عذاب هون برای اینهاست, عذاب مهین برای اینهاست, اهانت برای اینهاست, تحقیر برای اینهاست, هون برای اینهاست برای اینکه اینها عزیز بی‌جهت شدند و ذلیل باجهت, ذلیل کسی است که نه کلم طیّب دارد نه عمل صالح و قیامت هم هر چه حق است ظاهر می‌شود و باطن اینها که رسوایی و خواری و حقارت بود ظاهر می‌شود.
معنای حقیقی عزّت
پرسش:
پاسخ: عزّت به معنی غلبه نیست عزّت به معنای نفوذناپذیری است موجودی که مستحکم است متصلّب است نفوذناپذیر است به آن می‌گویند عزیز, زمینِ سختی که کلنگ در آن اثر نکند می‌گویند «أرضٌ عَزاز» یعنی این زمین، نفوذناپذیر است انسانی که هر کس نتواند در او نفوذ پیدا کند می‌شود انسان عزیز, چون نفوذناپذیر است می‌تواند در دیگران نفوذ پیدا کند لذا می‌شود غالب وگرنه غلبه, معنای حقیقی عزّت نیست معنای حقیقی عزّت, نفوذناپذیری است و انسان نفوذناپذیر مسلّط بر دیگری است و غالب است لذا اگر در مواردی سخن از عزّت مطرح شد غلبه از لوازم آن است.
حصول عزّت, مشروط به حُسن فاعلی و فعلی
پرسش: محدودیت در آن لحاظ نیست؟
پاسخ: اگر عزیز, نامتناهی باشد عزّتش هم نامتناهی است اگر عزیز, محدود باشد عزّتش هم محدود است منتها مادامی که این راه را دارد می‌رود راه هم کلم طیّب است و عمل صالح خب مادامی که در این راه است عزیز است اگر ﴿وَإِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ﴾[3] ـ معاذ الله ـ از این راه افتاد خب «الیمین و الشمال مَضِلّة»[4] چه این طرف بیفتد چه آن طرف بیفتد بالأخره راه را طی نکرده, پس آن کسی که عزیز بالذّات است او نیازی به راه ندارد او معدن عزّت است غیر خدا مادامی عزیزند که در صراط باشند صراطش هم حُسن فاعلی و فعلی است یعنی عقیده خوب و عمل صالح پس ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً﴾ این راهش آن هم سه, چهار طایفه از آیات.
سرّ مشروط بودن عزّت‌آفرینی عمل صالح به صعود
﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ وقتی چیزی در سطح جامعه باشد در دسترس مردم باشد ممکن است آسیب‌پذیر باشد اما وقتی که بالا رفت در دسترس کسی نبود آسیب‌پذیر نیست بعضی از اعمال‌اند که در دسترس مردم‌اند آسیب‌پذیرند, بعضی از اعمال‌اند که در دسترس مردم نیستند آسیب مردمی ندارند یعنی شیاطین‌الانس نفوذ ندارند اما شیاطین‌ جن نفوذ دارند وقتی به طرف الله صعود پیدا کرد نظیر مخلَص و امثال ذلک دیگر در دسترس شیاطین‌ جن هم نیست وقتی بالا رفت آنجا نه شیاطین انس راه دارد نه شیاطین جن لذا وقتی صعود پیدا کرد به عزّت می‌رسد این برای صعود است.
مجاز بودن تأنیث در «الکلم» و امکان مذکّر و مؤنث آوردن آن
اما کَلِم مستحضرید این مؤنث حقیقی که نیست تأنیثش, تأنیث مجازی است لذا هم می‌شود مؤنث آورد هم می‌شود مذکر آورد ﴿الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾. آ‌نجا که کلمه است و تأنیث لفظی دارد آن را در سوره مبارکه «ابراهیم» مؤنث یاد کرده است فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ ٭ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ﴾[5] مَثَل را خدا ذکر می‌کند تا مُمثّل در سایه مَثل به ذهن مخاطب نزدیک‌تر بشود فرمود عقیده طیّب مثل درخت طیّب و طاهر است این درخت, اصلی دارد ریشه‌ای دارد که ثابت است و آن‌قدر رشد می‌کند که فرعش در فضا تا آسمان می‌رود اُکُل غیر از اَکل است اُکُل یعنی خوراکی نه یعنی خوردن; میوه را می‌گویند اُکُل, خوراکی را می‌گویند اُکل ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾[6] این‌چنین نیست که سالی یک فصل میوه بدهد دوازده ماه میوه می‌دهد میوه‌های بهشت این‌طور است علم, شجره طیّبه است درخت علم هر لحظه میوه می‌دهد این‌طور نیست که سالی یک بار میوه بدهد اگر کسی به مقام علمی رسید هر لحظه و هر روز دارد میوه می‌دهد اگر درخت عادی باشد بالأخره سالی یک بار میوه می‌دهد یا مثلاً دو بار اما اُکُلش دیگر دائم نیست این شجره طیّبه نموداری از درخت‌های بهشت است که ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ خوراکی آن دائم است, میوه آن دائم است این‌طور نیست که درخت‌های بهشت سالی یک بار میوه بدهند آنها دائماً میوه می‌دهند معنویات هم این‌چنین است کلم طیّب هم دائماً میوه می‌دهد ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ ٭ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ﴾ اما این‌چنین نیست که خود این درخت این کار را بکند اگر ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ﴾ است به اذن ربّه است اگر ﴿فَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾ است باذن ربّه است اگر ﴿تُؤْتِی أُکُلَهَا﴾, باذن ربّه است اگر ﴿کُلَّ حِینٍ﴾ است, باذن ربّه است این ﴿بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ به عنوان تنازع به همه افعال یادشده متعلّق است این‌طور نیست که خود این درخت اصلش ثابت باشد بذاتها, فرعش فی السماء باشد بذاتها لکن اعطای اُکل باذن ربّه باشد این طور نیست این ﴿بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ به عنوان تنازع, مفعول واسطه است برای تمام افعال یاد شده. آ‌نجا چون سخن از کلمه بود لذا مؤنث آورد در قبالش هم ﴿وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ مثل درخت تلخ بدمیوهٴ حنظلی که از روی زمین جثّه برداشت, کَنده شد روی زمین, خب درختی که روی زمین جثّه بردارد دیگر ریشه‌ای ندارد تا شما بگویید اصلش ثابت است و فرعش فی السماء، این بی‌ریشه است یا این روی زمین نظیر این گیاهان واقع شده این گیاهانی که یک سانت یا دو سانت قدّ آنهاست این دیگر ریشه آن‌چنانی فی الأرض ندارد تا بگویید اصلش ثابت است این جُثّه‌اش در زمین است این در زمین نیست پس اصل ثابتی ندارد آن‌گاه ﴿مَا لَهَا مِن قَرَارٍ﴾[7] برای اینکه اصل ثابتی ندارد و قرار ندارد تا بتواند میوه بدهد بعد این ﴿یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا﴾[8] نموداری از آن کلمه طیّب است که مؤمنین را تثبیت می‌کند و دیگران سهمی از این ثبات ندارند.
عدم دسترسی شیاطین انس و جن به ساحت مردان الهی
فرمود: ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ وقتی کلم طیّب به طرف خدا صعود کرد نه شیاطین‌الانس دسترسی دارند نه شیاطین‌الجن می‌بینید مردان الهی هم در جامعه زندگی می‌کنند اما کسی آنها را بازی نمی‌دهد برای اینکه آنها طوری فکر می‌کنند و چیزهایی می‌خواهند و به دنبال چیزهایی هستند که در دسترس بازیگران نیست بازیگران ابزاری دارند که آنها به آن اعتنا نمی‌کنند لذا مصون‌اند می‌شوند مخلَص «وصائناً لنفسه» و مانند آن, اینکه درباره فقیه و مرجع گفته شد «صائناً لنفسه» باشد یعنی همین, «صائناً لنفسه» به معنی عادل نیست, به معنی باتقوا نیست خب معنی عادل و باتقوا را که در جمله‌های دیگر گفته که «مطیعاً لأمر مولاه» باشد «مخالفاً لهواه» باشد این معنای خاصّ خودش را دارد باتقوا باشد, عادل باشد اینها را با آن جمله‌های دیگر بیان کردند صیانت نفس یعنی بازیگرها را بشناسد نه کسی را بازی دهد نه بازی کسی در او اثر کند نه راه کسی را ببندد نه بیراهه برود خیلی‌ها او را نمی‌شناسند ولی او اهل بازی نیست می‌داند این آقا که این حرف را می‌زند بازیگر است این شده «صائناً لنفسه» گفتند مرجع، طبق آن بیان منسوب به وجود مبارک امام عسکری(سلام الله علیه) «مطیعاً لأمر مولاه» باشد, «مخالفاً لهواه» باشد, واجبات را انجام می‌دهد, محرّمات را ترک می‌کند و اهل تقوا و عدالت است برای اینکه فرمود مطیع امر مولاست, تارک هواست و امثال ذلک اما «صائناً لنفسه»[9] یک مطلب دیگر است اگر کسی بخواهد زمام اموری را یا امور عده‌ای را به عهده بگیرد باید عزیز باشد یعنی نفوذناپذیر باشد و این صیانت نفس از همان عزّت سرچشمه می‌گیرد.
فرمود اگر این شد, هیچ کسی نمی‌تواند در اینها اثر بگذارد برای اینکه اینها در دسترس کسی نیستند در تیررس کسی نیستند ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾.
ناتوانی مکرکنندگان در سلب عزّت اعطایی خدا به مؤمنان
آن‌گاه خدای سبحان برای اینها عزّت را مقرّر کرده است و کسی نمی‌تواند در برابر عزّت عطاشدهٴ الهی کسی را ذلیل کند. در قبال اینها همان‌طوری که در سوره مبارکه «ابراهیم» کلمه طیّب را فرمود, کلمه خبیث را فرمود, برکات کلمه طیّب را فرمود, آن درکات کلمه خبیث را هم ذکر کرد اینجا هم می‌فرماید اگر کسی اهل کلمه طیّب و عمل صالح بود که خب از عزّت برخوردار است اما ﴿وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ﴾ کسانی که نقشه‌های بد می‌کِشند هم برای خودشان هم برای دیگران.
تقویت دیدگاه فخررازی در لازم دانستن فعل «یَمکرون» و دلالت آن بر مقصود
مستحضرید که این کلمه «مَکر» فعل لازم است متعدّی نیست این «سیّئات» که منصوب است جناب زمخشری و هم‌فکرانشان یک نحو توجیه کردند جناب فخررازی و هم‌فکرانشان هم یک نحو توجیه می‌کنند. زمخشری حرفی زده که در ابی‌السعود و برخی تفسیرهایی که بعد از زمخشری هستند پذیرفتند که این ﴿السَّیِّئَاتِ﴾ که منصوب است صفت است برای آن «الْمَکَرات» که مفعول مطلق است[10] فعل لازم, مفعول‌به نمی‌گیرد ولی مفعول‌مطلق می‌گیرد «قام قیاماً, مَکَر مکراً, یمکرون المکرات» آ‌ن «المکرات» که مفعول مطلق است و منصوب است موصوف است و موصوف حذف شد صفتش که ﴿السَّیِّئَاتِ﴾ است ذکر شده پس ﴿السَّیِّئَاتِ﴾ مفعول ﴿یَمْکُرُونَ﴾ نیست تا گفته بشود فعل لازم, مفعول نمی‌گیرد این راهی است که جناب زمخشری و هم‌فکرانشان طی کردند. اما راهی که جناب فخررازی و هم‌فکرانشان طی می‌کنند تصرّف در ﴿یَمْکُرُونَ﴾ است که ﴿یَمْکُرُونَ﴾ یعنی «یعملون» اگر «یعملون» شد آن وقت مفعول می‌گیرد و شاهدشان هم جریان سوره مبارکه «عنکبوت» است در آیه چهار سوره «عنکبوت» این است که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أن یَسْبِقُونا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ آنها که کار بد می‌کنند خیال می‌کنند جلو می‌زنند ما را به اصطلاح دور می‌زنند یعنی ما عقب می‌افتیم و آنها جلو می‌افتند این درست نیست فخررازی و هم‌فکرانشان می‌گویند به قرینه آیه چهار سوره مبارکه «عنکبوت» که دارد ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ﴾ که ﴿یَعْمَلُون﴾ فعل متعدّی است و ﴿الْسَیِّئات﴾ مفعول آن است به قرینه آن, ما اینجا ﴿یَمْکُرُونَ﴾ را به معنای «یعملون» می‌گیریم «یعملون السیّئات» کسانی که این‌چنین می‌کنند مکرشان به جایی نمی‌رسد.[11]
معنای «یَبور» در ناتوانی مکرکنندگان و دشواری فهم آن
﴿وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ﴾ دو مشکل دارند یکی اینکه عذاب شدید دارند یکی اینکه مکرشان هم به جایی نمی‌رسد ﴿وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾ مستحضرید بعضی از چیزهایی که قرآن کریم فرمود خب راه علمی دارد آدم می‌تواند بفهمد مثلاً صدق، فلان برکت را دارد, تولید فلان برکت را دارد, تجارت فلان برکت را دارد این چیزها را قرآن می‌فرماید در سطوح مختلف است انسان می‌فهمد اما همین قرآن یک سلسله مطالبی دارد که واقعاً برای ماها فهمش آسان نیست یا نمی‌فهمیم می‌فرماید همین مردمی که دارای کد ملّی‌اند سرشماری می‌کنید می‌بینید که فلان قدر جمعیت دارند (همین مردم که شما می‌گویید) از منظر قرآن بعضی زنده‌اند بعضی مرده, بعضی انسان‌اند بعضی حیوان, بعضی خواب‌اند بعضی بیدار, بعضی سالم‌اند بعضی مریض و سرانجام بعضی دیوانه‌اند و بعضی عاقل; اینها را انسان یا اصلاً نمی‌فهمد و یک عدّه خواص و اولیای الهی می‌فهمند یا راهش دشوار است درباره کفار, منافقین و امثال ذلک می‌فرماید: ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾[12] آن تقابلی که در سوره مبارکه «یس» هست بین مؤمن و کافر که تقابل می‌اندازد نمی‌فرماید انسان یا مؤمن است یا کافر, می‌فرماید انسان یا زنده است یا کافر ﴿لِیُنذِرَ مَن کَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکَافِرِینَ﴾[13] بین زنده و کافر تقابل انداخت یعنی کافر مُرده است. این ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] که خب آیه روشنی است «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»[15] که بیان معصوم(سلام الله علیه) است که روشن است ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[16] که روشن است ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾[17] روشن است در سوره مبارکه «مائده» فرمود در جمع مسلمان‌ها عده‌ای هستند که منتظرند مشکلی برای مسلمان‌ها پیش بیاید ضعفی پیش بیاید فوراً با بیگانه‌ها تماس بگیرند به آنها گزارش بدهند ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾[18] بگویند شاید ـ معاذ الله ـ نظام اسلامی شکست خورد آ‌نها برگشتند ما چرا رابطه‌مان را با بیگانه قطع بکنیم فرمود اینها مریض‌اند خب این مرضی که در سوره «مائده» هست برای ما به حسب ظاهر قابل درک نیست آن مرضی که در سوره «احزاب» گذشت که ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ برای ما قابل درک نیست خواب و بیداری هم همین‌طور است جریان ربا و رباخوار هم که فرمود اینها دیوانه‌اند ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[19] اینها نمی‌دانند که بالأخره سرانجام کار اینها مَحاق است چند روزی در لیالی مُقمَره مثل چهارده و پانزده و اینها که ماه کاملاً روشن است اینها شفافیتی دارند ولی آخر ماه که شد به محاق می‌افتند آن آخرهای ماه می‌گویند ماه به محاق افتاد یک هلال باریکی است تا می‌خواهد در بیاید آفتاب می‌آید و دیگر خبری از آن ماه نیست این را می‌گویند ماه به محاق افتاده فرمود: ﴿یَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾[20] ما خودمان شخصاً اینها را به محاق می‌اندازیم این پایان رباست آن هم جنون رباخوار اینها برای خیلی‌ها قابل درک نیست. در جریان دایر و بایر, زنده و مرده می‌فرماید بعضی از زمین‌ها دایرند که خب ثمربخش‌اند مزرع و مرتع‌اند, بعضی از زمین‌ها بایرند این زمین بایر که میوه و محصول نمی‌دهد افراد هم این‌چنین هستند بعضی دایرند بعضی بایرند, افراد برخی‌ها بایرند که در آن آیه فرمود: ﴿کانُوا قَوْماً بُوراً﴾[21] این بور جمع است یعنی اینها یک ملّت بایرند خب شما از ملّت بایر توقّع میوه دارید؟! یک عده ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾[22] یعنی تجارت دایر دارند نه بایر, اینجا فرمود مکر اینها یَبور است مکر اینها دایر نیست مکر بایر است مکر هالک است خب زمین بایر که نه آب دارد نه کشاورزی دارد نه بذرافشانی شده اینکه میوه نمی‌دهد این مکر, این نقشه, این حیله به هیچ جا بند نیست کلّ این جریان مثل آن درخت تلخی است که روی زمین افتاده خب از درختی که روی زمین افتاده شما توقّع میوه دارید ﴿کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ خب درختی که جُثّه‌اش روی زمین است این میوه می‌دهد؟! کار خبیث, فکر خبیث, اراده خبیث, نقشه خبیث همین‌طور است گاهی تعبیر می‌کند این ریشه ندارد گاهی تعبیر می‌کند که اینجا جای میوه نیست این بایر است ﴿وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾ خب یک عدّه که مؤمن‌اند فرمود: ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ با ﴿لَن﴾ تعبیر کرده نفی تأکید است نه تأبید فرمود اینها امیدوارند که تجارتی و داد و ستدی باشد که سودآور باشد و هرگز بوار و بور بودن در آن راه پیدا نکند ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ اما اینها که ﴿وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾ است یا ﴿کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ است اینها دست به کار هم بزنند ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾[23] هم خودشان بایرند هم تجارتشان بایر است هم نقشه‌شان بایر است فرمود: ﴿وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾ نقشه بایر و نقّاش بایر هرگز به مقصد نمی‌رسند به تعبیر سوره مبارکه «ابراهیم» درخت زشت جثّه‌اش روی زمین است نه داخل زمین وقتی ریشه داخل زمین نیست چطور میوه می‌دهد الآن امیدواریم این پنج به علاوه یک ـ خذلهم الله ـ نقشه اینها ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ باشد, ﴿کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾ باشد که به برکت روح مطهر امام و شهدا این نظام محفوظ بماند!
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره انعام, آیه 14.
[2] . سوره نساء, آیه 56.
[3] . سوره مؤمنون, آیه 74.
[4] . نهج‌البلاغه, خطبه 16.
[5] . سوره ابراهیم, آیات 24 و 25.
[6] . سوره رعد, آیه 35.
[7] . سوره ابراهیم, آیه 26.
[8] . سوره ابراهیم, آیه 27.
[9] . تفسیر الامام العسکری, ص300.
[10] . الکشاف, ج3, ص603; تفسیر ابی‌السعود, ج7, ص146.
[11] . التفسیر الکبیر, ج26, ص227.
[12] . سوره نحل, آیه 21.
[13] . سوره یس, آیه 70.
[14] . سوره اعراف, آیه 179.
[15] . خصائص الائمه (سید رضی), ص112.
[16] . سوره بقره, آیه 10.
[17] . سوره احزاب, آیه 32.
[18] . سوره مائده, آیه 52.
[19] . سوره بقره, آیه 275.
[20] . سوره بقره, آیه 276.
[21] . سوره فرقان, آیه 18.
[22] . سوره فاطر, آیه 29.
[23] . سوره بقره, آیه 16.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    سلام

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی