- 573
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 46 تا 51 سوره عنکبوت
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 46 تا 51 سوره عنکبوت"
- لازمه اثبات توحید, توحید در صراط و معاد؛
- ادله قرآنی نافی کثرتگرایی در دین؛
- نمونههایی از جدال احسن پیامبر (ص) با مشرکان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَکَذلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ (47) وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ (49) وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (50) أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51)﴾
علت طرح اصول دین در سورهٴ «عنکبوت»
چون سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» در مکه نازل شد در مکه هم مسائل توحید مطرح بود هم مسئله اصل وحی و نبوّت مطرح بود و هم جریان نبوّت خاصّه در اطراف مکه و در خود مدینه مطرح بود لذا آیات توحید و اصلِ وحی و نبوّت و قصص انبیا اینها امور سهگانهای بود که ذکر شده بعد جریان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بخش چهارم مطرح شد.
لزوم طی مراتب در مباحث شناخت توحید
برای مسئله توحید فرمود شما اول نگاه کنید بعد به مقصد میرسید اگر چیزی مثل آفتاب روشن باشد انسان اول باید نگاه کند بعد با نگاه میبیند لذا در آیات همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم سخن از نظر است هم سخن از رؤیت; آیه بیست این است: ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا﴾ نظر کنید یعنی نظریهپردازی کنید وقتی انسان در جهان نظر میکند این نظم محیّرالعقول را میبیند کم کم به ناظم پی میبرد اول نظر است بعد بصر, اول نظر است بعد رؤیت, اول نگاه است بعد دیدن لذا در آیهای فرمود: ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا﴾[1] خب این رؤیت بعد از نظر است اگر کسی اهل نظریهپردازی باشد وقتی نظم دقیق عالَم را نگاه میکند بالأخره ناظمی دارد یک ناظم دقیق حکیمی این همه نعمتها و هستیها و آثار را به جهان عطا کرده است این درباره توحید. بعد از جریان توحید, قصص انبیا را نقل کردند جریان حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت لوط و حضرت شعیب و وجود مبارک موسی اینها را ذکر کرده به مناسبتهایی.
لازمه اثبات توحید, توحید در صراط و معاد
بعد فرمود بالأخره مردم یک خدا دارند و یک معاد و راهی است بین مبدأ و معاد صراط مستقیم متعدّد نیست بیش از یکی نیست نه صراط, متکثِّر است نه حق متعدّد, حق مِن الله است ﴿الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ﴾[2] از مبدأ تا معاد بیش از یک صراط نیست و همه انبیا در این صراطاند شُعب فرعی این صراط که منهاج و شِرعه و شریعت نام دارد برای هر ملت و نِحلتی در هر عصر و مصری فرق میکند یعنی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فروع دینشان با وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) فروع دینشان با وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فروع دینشان اینها فرق میکند اما راه مستقیم یکی است بنابراین چون صراط متعدّد نیست حق متعدّد نیست اصول دین متعدّد نیست کثرتگرایی در دین هم نیست که بحثهای قبل گذشت.
ادله قرآنی نافی کثرتگرایی در دین
دلیل اول: مشروط بودن اعمال به تطابق آن با حجّت هر عصر
دو آیه در قرآن کریم هست که گاهی به این دو آیه استشهاد میکنند برای جریان پلورالیزم و کثرتگرایی و تعدّد صراط و اینها که بحثهایش مبسوطاً گذشت اما این آیه جدال مناسب با آن است لذا از این جهت بازگو میشود؛ آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَاری وَالصَّابِئِینَ﴾ این چهار گروه که موّحدند اصل وحی و نبوّت را قبول دارند مؤمنین, یهودیها, ترسایان و صابئان اینها را که ذکر میکند بدون «واو» عاطفه جمعبندی میکند میفرماید: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ موحد باشد ﴿وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾ معاد, ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ این سه اصل را داشته باشد ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ مشابه این مضمون در جای دیگر هم هست[3] لذا به همین تمسّک کردند که پلورالیزم, کثرتگرایی, تعدّد صراط حق است در حالی که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 135 به بعد روشن کرد که اصل اول معلوم است اصل دوم معلوم است اصل سوم یعنی چه؟ ایمان به خدا معلوم است, ایمان به قیامت معلوم است اما عمل صالح یعنی چه؟ عمل صالح در فرهنگ قرآن عبارت از عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد اگر عمل مطابق با حجّت عصر نبود صالح نیست نماز با همه فضیلتی که دارد اگر الآن به طرف قدس خوانده بشود دیگر عمل صالحی نیست عملی صالح است که مطابق با دستور پیغمبر آن عصر باشد پس اینچنین نیست که اگر کسی مطابق دین منسوخ, منهاج منسوخ, شریعت منسوخ عمل کرد آن عمل, عمل صالح باشد درست است که این سه اصل عامل نجات است توحید معنایش معلوم است معاد مسئلهاش معلوم است عمل صالح عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد کدام عمل را قرآن کریم صالح میداند یعنی عملی که عبادتی که صوم و صلاتی که مطابق با شریعت منسوخ باشد آن را صالح میداند میگوید الیوم اگر کسی مطابق شریعت منسوخ نماز و روزه داشت این اهل بهشت است یا عمل صالح قرآنی عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد؟ بنابراین تعدّد صراط معنایش این است که در عصر هر پیامبری آن حجّت بالفعل, صراط است درست هم است اما در عصر خاتم(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) تنها یک دین حق است نشان اینکه منظور از عمل صالح عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد آیه 135 به بعد همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است.
دلیل دوم: تقیید هدایت به تسلیم در برابر همه انبیای الهی
در آیه 135 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین آمده است: ﴿وَقَالُوا کُونُوا هُودَاً أَوْ نَصَارَی تَهْتَدُوا﴾ یهودیها گفتند یهودیها فقط نجات پیدا میکنند, مسیحیها گفتند فقط مسیحیها نجات پیدا میکنند شمایِ پیامبر ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾ شما به آنها این بیانات را بگویید این بیانات همان است که الآن در سورهٴ «عنکبوت» محور مجادله است یعنی عنصر اصلی جدال مسلمانها با دیگران گفتگوی ادیان, گفتگوی مذاهب, گفتگوی تمدّنها أو ما شئت فسمّه هر کسی در هر جایی بخواهد با هر ملت و نحلتی گفتگو داشته باشد این عناصر محوری چهارگانه سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» را باید مدار بحث قرار بدهد ایمان به مبدأ, ایمان به قرآن, ایمان به کتابهای آسمانی, انقیاد در برابر خدا; این چهار اصل محور گفتگوی ادیان یا هر تعبیر که بگویید ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ﴾ (یک) ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا﴾ (دو) ﴿وَمَا أُنْزِلَ﴾ این ﴿مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ که در سورهٴ «عنکبوت» که در مکه نازل شد به صورت متن آمده در سورهٴ «بقره» که در مدینه نازل شد شرح داده شد ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَی وَعِیسَی وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَبِّهِمْ﴾ این شرح ﴿مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ است پس به این باید ایمان داشته باشیم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ اینچنین نیست که «یکفر ببعض و یؤمن ببعض» باشد اینها محور جدال است هر چه خدا گفت ما آن را قبول داریم خدا همانطور که تورات را نازل کرده انجیل را نازل کرده وجود مبارک موسی و عیسی(علیهما السلام) را پیغمبر قرار داده خب قرآن را نازل کرده ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ بعد فرمود این تعارف ندارد اینچنین نیست که کثرتگرایی, تعدّد صراط اینها را ما امضا کنیم ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾ نه اینکه هر کسی به دین خود عمل بکند اهل نجات است حالا یک وقت است کسی مستضعف است معذور است آن حرف دیگر است اما کسی عالماً عامداً اسلام را قبول نکرده [چنین کسی اهل نجات نیست] ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ﴾ این معنای جدال است همین حرفها را شما با آنها در میان بگذارید اگر در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[4] اگر در سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ گاهی امر به احسن میکند گاهی حصر میکند نهی از غیر احسن میکند عناصر محوری جدال احسن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که در مدینه نازل شده است مشخص کرده پس پلورالیزم مذهبی, کثرتگرایی دینی, تعدّد صراط, هر کسی هر ملّتی دارد اهل نجات باشد اینچنین نیست.
اصول دین وجه مشترک میان ما و اهل کتاب در جدال احسن
پس ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ مگر کسی که اصلاً اصول مشترک را قبول نداشته باشد ﴿إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا﴾ اینها را بگوید همانطوری که در سورهٴ «بقره» که در مدینه نازل شد به صورت شرح این است این متن آن قرار میگیرد ﴿وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا﴾ شما اگر بخواهید برابر قرآن با ما بحث کنید ما حاضریم چون به قرآن ایمان داریم ﴿وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ ما شما را مجاب میکنیم برابر آنچه در تورات و انجیل است ﴿وَإِلهُنَا وَإِلهُکُمْ وَاحِدٌ﴾ نه شما تثنیه ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾[5] را بپذیرید نه تثلیث ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[6] اله ما واحد است ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ و این مطالب ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ﴾ اینها به نحو قضیه جزئیه ﴿یُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ (یک) برخی از مشرکان که اهل انصافاند ﴿وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ﴾ (دو).
پرسش:... پاسخ: بله دیگر, این اصول مقبول طرفین است یعنی انبیا همه آمدند از توحید سخن گفتند از معاد سخن گفتند از انقیاد در برابر خدای سبحان سخن گفتند, همه انبیا آمدند تثنیه و تثلیث و اینها را نفی کردند وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) از گهواره تا پایان عمر سخن از توحید داشت وجود مبارک موسای کلیم این بود این عناصر چهارگانه این طورند دیگر, مورد قبولاند منتها حالا اینها تحریف کردند یک مطلب دیگر است.
چگونگی سلب بهانه از باطلگویان با نانویسایی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ﴾ قبلاً هیچ کس ندیده بود تو خودت هم سابقه نداری که نامهای را خوانده باشی, کتابی را خوانده باشی نه خودت سابقه داشتی نه اینها سابقه داشتند کسی اصلاً به این فکر نبود از تو هم ندید که مثلاً کتابی خوانده باشی نامهای نوشته باشی اگر این کار را میکردی ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ آنها که مُبطِلاند اگر به قرینه «کافرون» که قبلاً آمده و «ظالمون» که بعداً میآید بخواهیم «مبطِلون» را معنا کنیم یعنی کسانی که حق را باطل میکنند و اگر این قراین را ملاحظه نکنیم مُبطل یعنی باطلرو, باطلگونه باطلکننده «أبطل» فعل لازم است یعنی باطلگو, باطلرو گرچه از یک نظر معنای متعدّی را به همراه دارد اما به قرینه «کافرون» قبل و «ظالمون» بعد, «مبطلون» یعنی کسانی که حق را باطل میکنند «یُبطل الحق» ولی به قرینه داخلی این مبطل یعنی باطلگو, باطلرو. فرمود اگر شما مینوشتی یا از روی کتاب میخواندی آنها که اهل باطلاند شک میکردند چرا, یک بحث در این است که قرآن معجزه است یا نه, یک بحث این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر است یا نه, معجزه بودن قرآن را خود قرآن ثابت میکند همانطوری که متکلّم, دلیل بر خودش است قرآن هم دلیل معجزه است کسی نیامد بگوید عصای موسی به چه دلیل معجزه است خب مگر کسی میگوید آفتاب چرا آفتاب است آب چرا آب است مگر کسی سؤال کرده که عصای موسی معجزه است مگر میشود سؤال کرد ید بیضا معجزه است خب ید بیضا معجزه است عصا معجزه است, احیای موتای عیسای مسیح معجزه است اما این شخص, پیامبر است یا نه, باید استناد این معجزه به این شخص ثابت بشود آن هم که بدیهی و قطعی بود; متواتر بود برای ماها, برای آنها که محسوس و مقطوع بود بنابراین در نبوّت وجود مبارک حضرت تردیدی نیست در معجزه بودن این کتاب تردیدی نیست اگر شما بگویید او از دیگران خوانده او اصلاً اهل خواندن و نوشتن نبود اگر کسی برابر آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این تهمت را بزند آیه پنج سورهٴ «فرقان» این است: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ بگوید همانطور که قصه رستم و اسفندیار در ایران مطرح است قصه نوح و ابراهیم(سلام الله علیهما) ـ معاذ الله ـ افسانه و اسطورهای است در عرب مطرح است برای او املا کردند او هم نوشته, خب شما میدانید او اهل نوشتن نبود و ثانیاً آن حرفهایی که گفتند آن آهنگر رومی این حرفها را به او آموخته این تهمتها را میزنید او اصلاً عرب نبود. پس اگر بگویید: ﴿اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ در اینجا فرمود که اصلاً هیچ کس ندید شما یک سطر بنویسید هیچ کس ندیده که شما یک سطر را رونوشته بخوانید اینها بود. این حرفها برای مبطلون است در برابر مبطلون, عالمان دیناند در جریان قارون فرمود: ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾[7] اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾[8] مستحضرید در این بحثها اگر خود آیه را بخواهیم بخوانیم از خود قرآن خوانده میشود که هیچ کلمهای کم و زیاد نباشد اما در اثنای بحث همه اینها نقل به مضمون است ما «ما کنّا لاعبین» در قرآن نداریم اما در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» این آیه خوانده شد که ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[9] خب این متن آیه آنجاست اما اینکه در تعبیرات گفتیم «ما کنا لاعبین» مستحضرید همه اینها نقل به مضمون است در جریان حجیّت قرآن کریم فرمود اینها باور ندارند یا میگویند آن آهنگر رومی گفته که قرآن میفرماید: ﴿لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾[10] یا میگویند: ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ فرمود اصلاً او اهل نوشتن نبود هیچ کسی از شما ندیدید هیچ کسی هم نشنید که وجود مبارک حضرت یک سطر نوشته باشد یا از روی نوشتهای چیزی را بخواند.
پرسش: اصلاً قادر نبوده؟
پاسخ: قدرت, کمال دیگر است اما هرگز عمل نداشتند که مثلاً چنین چیزی را عمل کرده باشند نه کسی دیده نه کسی از حضرت شنیده.
پذیرش بیچون و چرای عالمان در برابر وحی الهی
در قبال مبطلون, مردان الهیاند همانطوری که در جریان قارون فرمود: ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾ در قبالش ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ اینجا هم در قبال مبطلون, مردان الهیاند عالمان دیناند این آیات در سینه عالمان دین هر کدام یک بیّنه است ﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چندین روایت از ائمه(علیهم السلام) است که «نحن الذین فی صدورنا کذا و کذا»[11] خب این برای آن مراحل عالیه است اما مراحل وسطا و میانیاش هم برای علماست. فرمود این نه ﴿اکْتَتَبَهَا﴾ است نه ﴿لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾ است این ﴿آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ است بروید از علما بپرسید علما دیگر سؤال نمیکنند که این شخص قبلاً خوانا بود یا نویسا این آیات را که میبینند, میبینند معجزه است ولو آورنده اعلمِ علما باشد خب خودشان عالماند میدانند این حرف از دهن هیچ کس صادر نشده خب طوری این قرآن نقشه عالَم را مهندسی کرده کوچ و پسکوچه عالم را نشان میدهد که آدم مبهوت است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آدرس کلّ جهان را میدهد تو در آن عصر نبودی ولی قصه این است تو در آن قسمت نبودی قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[12] قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾[13] قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾[14] قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾[15] قصه از این قبیل است آدم میشود متحیّر حالا سجده واجب در چند جاست وگرنه خیلی از موارد سجده مستحب که دارد در برابر این خضوع کنیم خب نقشه عالَم را آنها که همه رخت بربست نوح و طوفان نوح و سرزمین همه رخت بربست کلّ این نقشه را دارد نشان میدهد میگوید آن قصه اینطور بود, آنجا کوچه و پسکوچه اینطور بوده, عالمان دین وقتی در خدمت قرآن قرار میگیرند جزم پیدا میکنند که معجزه است و الهی است, حال چون این معجزه را وجود مبارک حضرت آورد او هم یقیناً میشود پیغمبر, پس مبطِل یک نحو پنداری دارد عالِم یک نحو نظر و اندیشه ﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این همه روایاتی که ائمه فرمودند: «نحن» این درصدد حصر نیست وگرنه همان وقتی که این آیات نازل شده بود که ائمه(علیهم السلام) نبودند در عالَم غیب حضور داشتند در مرحله خودشان حضور دارند مرحله کامل برای آنهاست اما شاگردان آنها هم کاملاً میتوانند تشخیص بدهند.
مصادیق سهگانه عالمان پذیرنده وحی و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾ این عالمان راستین کسانیاند که مطابق سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اوصاف وجود مبارک حضرت را در تورات و انجیل خوانده بودند بعد آن اوصاف را بر حضرت منطبق میبینند اینها عالمان دیناند که اهل بطلان و انحراف و انصراف و کفر و جحود نیستند اینها مطابق سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» حضرت را شناخته بودند ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم﴾[16] کذا و کذا این علامتها و نشانههای حضرت را در تورات و انجیل دیده بودند آن علامت را که میدانستند, در وجود مبارک حضرت یافتند لذا این قرآن بر آنها آیات بیّن شد پس هم ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از علمای اهل کتاب اینچنین بود, هم ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از مردان الهی نظیر سلمانها, اباذرها که بیتعصّباند اینچنین است جامع و کامل و تام اینها البته ائمهاند که وجود مبارک حضرت به سینه مطهّرش اشاره کرد فرمود این سینهها مراد است.[17]
نمونههایی از جدال احسن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مشرکان
مطلب دیگر درباره جدال از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال کرده یا نه؟ فرمود بله, برای اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ خدا او را امر کرده اگر خدای سبحان پیامبرش را امر به جدال احسن بکند یقیناً جدال کرده هم برهان اقامه کرده هم موعظه هم جدال احسن, فرمود بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» را ببینید[18] در سورهٴ «یس» در جریان معاد آن کسی که یک تکّه استخوانی را گرفته از گورستانی و پوسیده بود استخوان خب مهمترین عضو بدن است وقتی این رَمیم بشود مرموم بشود نرم بشود پودر بشود اعضای دیگر هم پودر شدهاند این استخوان را گرفته آیه 78 به بعد سورهٴ «یس» ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ حضرت استدلال کرده فرمود این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» جدال است برای اینکه اگر از اصلِ مشترک استفاده کرده این اصل مشترک, مقبول طرفین است این میشود جدال وقتی این شخص گفت ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ حضرت فرمود شما جزء کسانی هستند که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[19] خدا را که قبول دارید حالا ربوبیّتش را انکار میکنید ولی خالقیّتش را که انکار نمیکنید مشرکان حجاز بالأخره ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ پس خالق کل و نظام هستی ذات اقدس الهی است انسانها را هم خدا آفریده وقتی که گفت چه کسی میتواند این را زنده بکند فرمود همان که او را اول خلق کرده خب این جدال است; یعنی تو که قبول داری خالق این, خداست پس قدرت دارد که هیچ را انسان بکند چون ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[20] هیچ را به این صورت در آورد الآن که همه چیزش هست روح که از بین نمیرود بدنش هم که در عالم هست فرمود: ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ﴾ فرمود چگونه خدا به پیامبرش دستور میدهد ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و حضرت جدال نکرده باشد اینگونه از آیات که از اصول مشترک کمک میگیرند میشود جدال احسن پس جدال شده به همین شاهد و به همین دلیلی که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده البته به این مضمون در آیات دیگر هم هست انبیای دیگر هم استدلال کردند.
پاسخ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به درخواست معجزه مشرکان
بعد ﴿وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا﴾ اینها چون حسگرا بودند گفتند شما معارف آوردی ما نمیفهمیم یک معجزه شفاف و روشن بیاور مثل عصای موسی مثل ید بیضا اینطور معجزه بیاور اگر مثلاً سخن شما درست است ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِن رَّبِّهِ﴾ دو پاسخ ذات اقدس الهی داد که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد یکی اینکه اولاً آوردن معجزه به دست ما که نیست ما رسولیم مأموریم نازل شدن هر آیه به فرمان الهی است نازل شدن هر معجزه به فرمان الهی است اعجاز به دست ذات اقدس الهی است اینطور نیست که ما اینجا نشسته باشیم هر پیشنهادی که شما بدهید بتوانیم عمل بکنیم (هذا اولاً) و ثانیاً مگر ما این معجزه را نیاوردیم آنکه عصاست یک گوشه بود بعد دوباره به حالت اول در آمده اما این آیات صبح معجزه, عصر معجزه, ظهر معجزه, شب معجزه, شهر معجزه, روستا معجزه, هر جا بروی معجزه با شماست شما به دنبال عصا میگردی؟! مگر اینها معجزه نیست همه عرب جمع بشوند بالأخره یک سورهٴ کوچک بیاورند خب این معجزهای است که همیشه با شماست این دو پاسخ را داد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ﴾ این جواب اول, جواب دوم شما به دنبال عصا میگردید ﴿أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ﴾ با اینکه قرآن که همیشه با شماست هر جا بروید معجزه با شماست در هر جایی بروید از علمای آنجا از اعلم علمای آنجا بخواه که چنین سورهٴ کوچکی بیاورند نمیتوانند, پس این معجزهای است که همیشه با شماست ﴿أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیات 19 و 67.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 147; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 60.
[3] . سورهٴ مائده, آیهٴ 69.
[4] . سورهٴ نحل, آیهٴ 125.
[5] . سورهٴ توبه, آیهٴ 30.
[6] . سورهٴ مائده, آیهٴ 73.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 79.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 80.
[9] . سورهٴ دخان, آیهٴ 38.
[10] . سورهٴ نحل, آیهٴ 103.
[11] . ر.ک: بصائر الدرجات, ص205 ـ 207; المناقب, ج4, ص420.
[12] . سورهٴ قصص, آیهٴ 46.
[13] . سورهٴ قصص, آیهٴ 44.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 45.
[15] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 44.
[16] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 157.
[17] . الکافی, ج1, ص213.
[18] . تفسیر الامام العسکری, ص529 و 530.
[19] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 25.
[20] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
- لازمه اثبات توحید, توحید در صراط و معاد؛
- ادله قرآنی نافی کثرتگرایی در دین؛
- نمونههایی از جدال احسن پیامبر (ص) با مشرکان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَکَذلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ (47) وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ (49) وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (50) أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51)﴾
علت طرح اصول دین در سورهٴ «عنکبوت»
چون سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» در مکه نازل شد در مکه هم مسائل توحید مطرح بود هم مسئله اصل وحی و نبوّت مطرح بود و هم جریان نبوّت خاصّه در اطراف مکه و در خود مدینه مطرح بود لذا آیات توحید و اصلِ وحی و نبوّت و قصص انبیا اینها امور سهگانهای بود که ذکر شده بعد جریان حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بخش چهارم مطرح شد.
لزوم طی مراتب در مباحث شناخت توحید
برای مسئله توحید فرمود شما اول نگاه کنید بعد به مقصد میرسید اگر چیزی مثل آفتاب روشن باشد انسان اول باید نگاه کند بعد با نگاه میبیند لذا در آیات همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» هم سخن از نظر است هم سخن از رؤیت; آیه بیست این است: ﴿قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا﴾ نظر کنید یعنی نظریهپردازی کنید وقتی انسان در جهان نظر میکند این نظم محیّرالعقول را میبیند کم کم به ناظم پی میبرد اول نظر است بعد بصر, اول نظر است بعد رؤیت, اول نگاه است بعد دیدن لذا در آیهای فرمود: ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا﴾[1] خب این رؤیت بعد از نظر است اگر کسی اهل نظریهپردازی باشد وقتی نظم دقیق عالَم را نگاه میکند بالأخره ناظمی دارد یک ناظم دقیق حکیمی این همه نعمتها و هستیها و آثار را به جهان عطا کرده است این درباره توحید. بعد از جریان توحید, قصص انبیا را نقل کردند جریان حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت لوط و حضرت شعیب و وجود مبارک موسی اینها را ذکر کرده به مناسبتهایی.
لازمه اثبات توحید, توحید در صراط و معاد
بعد فرمود بالأخره مردم یک خدا دارند و یک معاد و راهی است بین مبدأ و معاد صراط مستقیم متعدّد نیست بیش از یکی نیست نه صراط, متکثِّر است نه حق متعدّد, حق مِن الله است ﴿الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ﴾[2] از مبدأ تا معاد بیش از یک صراط نیست و همه انبیا در این صراطاند شُعب فرعی این صراط که منهاج و شِرعه و شریعت نام دارد برای هر ملت و نِحلتی در هر عصر و مصری فرق میکند یعنی وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فروع دینشان با وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) فروع دینشان با وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فروع دینشان اینها فرق میکند اما راه مستقیم یکی است بنابراین چون صراط متعدّد نیست حق متعدّد نیست اصول دین متعدّد نیست کثرتگرایی در دین هم نیست که بحثهای قبل گذشت.
ادله قرآنی نافی کثرتگرایی در دین
دلیل اول: مشروط بودن اعمال به تطابق آن با حجّت هر عصر
دو آیه در قرآن کریم هست که گاهی به این دو آیه استشهاد میکنند برای جریان پلورالیزم و کثرتگرایی و تعدّد صراط و اینها که بحثهایش مبسوطاً گذشت اما این آیه جدال مناسب با آن است لذا از این جهت بازگو میشود؛ آیه 62 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَاری وَالصَّابِئِینَ﴾ این چهار گروه که موّحدند اصل وحی و نبوّت را قبول دارند مؤمنین, یهودیها, ترسایان و صابئان اینها را که ذکر میکند بدون «واو» عاطفه جمعبندی میکند میفرماید: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ موحد باشد ﴿وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾ معاد, ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ این سه اصل را داشته باشد ﴿فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ مشابه این مضمون در جای دیگر هم هست[3] لذا به همین تمسّک کردند که پلورالیزم, کثرتگرایی, تعدّد صراط حق است در حالی که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 135 به بعد روشن کرد که اصل اول معلوم است اصل دوم معلوم است اصل سوم یعنی چه؟ ایمان به خدا معلوم است, ایمان به قیامت معلوم است اما عمل صالح یعنی چه؟ عمل صالح در فرهنگ قرآن عبارت از عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد اگر عمل مطابق با حجّت عصر نبود صالح نیست نماز با همه فضیلتی که دارد اگر الآن به طرف قدس خوانده بشود دیگر عمل صالحی نیست عملی صالح است که مطابق با دستور پیغمبر آن عصر باشد پس اینچنین نیست که اگر کسی مطابق دین منسوخ, منهاج منسوخ, شریعت منسوخ عمل کرد آن عمل, عمل صالح باشد درست است که این سه اصل عامل نجات است توحید معنایش معلوم است معاد مسئلهاش معلوم است عمل صالح عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد کدام عمل را قرآن کریم صالح میداند یعنی عملی که عبادتی که صوم و صلاتی که مطابق با شریعت منسوخ باشد آن را صالح میداند میگوید الیوم اگر کسی مطابق شریعت منسوخ نماز و روزه داشت این اهل بهشت است یا عمل صالح قرآنی عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد؟ بنابراین تعدّد صراط معنایش این است که در عصر هر پیامبری آن حجّت بالفعل, صراط است درست هم است اما در عصر خاتم(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) تنها یک دین حق است نشان اینکه منظور از عمل صالح عملی است که مطابق با حجّت عصر باشد آیه 135 به بعد همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است.
دلیل دوم: تقیید هدایت به تسلیم در برابر همه انبیای الهی
در آیه 135 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین آمده است: ﴿وَقَالُوا کُونُوا هُودَاً أَوْ نَصَارَی تَهْتَدُوا﴾ یهودیها گفتند یهودیها فقط نجات پیدا میکنند, مسیحیها گفتند فقط مسیحیها نجات پیدا میکنند شمایِ پیامبر ﴿قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾ شما به آنها این بیانات را بگویید این بیانات همان است که الآن در سورهٴ «عنکبوت» محور مجادله است یعنی عنصر اصلی جدال مسلمانها با دیگران گفتگوی ادیان, گفتگوی مذاهب, گفتگوی تمدّنها أو ما شئت فسمّه هر کسی در هر جایی بخواهد با هر ملت و نحلتی گفتگو داشته باشد این عناصر محوری چهارگانه سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» را باید مدار بحث قرار بدهد ایمان به مبدأ, ایمان به قرآن, ایمان به کتابهای آسمانی, انقیاد در برابر خدا; این چهار اصل محور گفتگوی ادیان یا هر تعبیر که بگویید ﴿قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ﴾ (یک) ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا﴾ (دو) ﴿وَمَا أُنْزِلَ﴾ این ﴿مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ که در سورهٴ «عنکبوت» که در مکه نازل شد به صورت متن آمده در سورهٴ «بقره» که در مدینه نازل شد شرح داده شد ﴿وَمَا أُنْزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَی وَعِیسَی وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَبِّهِمْ﴾ این شرح ﴿مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم﴾ است پس به این باید ایمان داشته باشیم ﴿لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾ اینچنین نیست که «یکفر ببعض و یؤمن ببعض» باشد اینها محور جدال است هر چه خدا گفت ما آن را قبول داریم خدا همانطور که تورات را نازل کرده انجیل را نازل کرده وجود مبارک موسی و عیسی(علیهما السلام) را پیغمبر قرار داده خب قرآن را نازل کرده ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ بعد فرمود این تعارف ندارد اینچنین نیست که کثرتگرایی, تعدّد صراط اینها را ما امضا کنیم ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا﴾ نه اینکه هر کسی به دین خود عمل بکند اهل نجات است حالا یک وقت است کسی مستضعف است معذور است آن حرف دیگر است اما کسی عالماً عامداً اسلام را قبول نکرده [چنین کسی اهل نجات نیست] ﴿فَإِن آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهتَدَوا وَّإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ﴾ این معنای جدال است همین حرفها را شما با آنها در میان بگذارید اگر در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾[4] اگر در سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ گاهی امر به احسن میکند گاهی حصر میکند نهی از غیر احسن میکند عناصر محوری جدال احسن در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که در مدینه نازل شده است مشخص کرده پس پلورالیزم مذهبی, کثرتگرایی دینی, تعدّد صراط, هر کسی هر ملّتی دارد اهل نجات باشد اینچنین نیست.
اصول دین وجه مشترک میان ما و اهل کتاب در جدال احسن
پس ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ مگر کسی که اصلاً اصول مشترک را قبول نداشته باشد ﴿إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا﴾ اینها را بگوید همانطوری که در سورهٴ «بقره» که در مدینه نازل شد به صورت شرح این است این متن آن قرار میگیرد ﴿وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا﴾ شما اگر بخواهید برابر قرآن با ما بحث کنید ما حاضریم چون به قرآن ایمان داریم ﴿وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ ما شما را مجاب میکنیم برابر آنچه در تورات و انجیل است ﴿وَإِلهُنَا وَإِلهُکُمْ وَاحِدٌ﴾ نه شما تثنیه ﴿قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾[5] را بپذیرید نه تثلیث ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[6] اله ما واحد است ﴿وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ و این مطالب ﴿أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ﴾ اینها به نحو قضیه جزئیه ﴿یُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ (یک) برخی از مشرکان که اهل انصافاند ﴿وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ﴾ (دو).
پرسش:... پاسخ: بله دیگر, این اصول مقبول طرفین است یعنی انبیا همه آمدند از توحید سخن گفتند از معاد سخن گفتند از انقیاد در برابر خدای سبحان سخن گفتند, همه انبیا آمدند تثنیه و تثلیث و اینها را نفی کردند وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) از گهواره تا پایان عمر سخن از توحید داشت وجود مبارک موسای کلیم این بود این عناصر چهارگانه این طورند دیگر, مورد قبولاند منتها حالا اینها تحریف کردند یک مطلب دیگر است.
چگونگی سلب بهانه از باطلگویان با نانویسایی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
فرمود: ﴿وَمَا کُنتَ تَتْلُوا مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ﴾ قبلاً هیچ کس ندیده بود تو خودت هم سابقه نداری که نامهای را خوانده باشی, کتابی را خوانده باشی نه خودت سابقه داشتی نه اینها سابقه داشتند کسی اصلاً به این فکر نبود از تو هم ندید که مثلاً کتابی خوانده باشی نامهای نوشته باشی اگر این کار را میکردی ﴿إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾ آنها که مُبطِلاند اگر به قرینه «کافرون» که قبلاً آمده و «ظالمون» که بعداً میآید بخواهیم «مبطِلون» را معنا کنیم یعنی کسانی که حق را باطل میکنند و اگر این قراین را ملاحظه نکنیم مُبطل یعنی باطلرو, باطلگونه باطلکننده «أبطل» فعل لازم است یعنی باطلگو, باطلرو گرچه از یک نظر معنای متعدّی را به همراه دارد اما به قرینه «کافرون» قبل و «ظالمون» بعد, «مبطلون» یعنی کسانی که حق را باطل میکنند «یُبطل الحق» ولی به قرینه داخلی این مبطل یعنی باطلگو, باطلرو. فرمود اگر شما مینوشتی یا از روی کتاب میخواندی آنها که اهل باطلاند شک میکردند چرا, یک بحث در این است که قرآن معجزه است یا نه, یک بحث این است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیغمبر است یا نه, معجزه بودن قرآن را خود قرآن ثابت میکند همانطوری که متکلّم, دلیل بر خودش است قرآن هم دلیل معجزه است کسی نیامد بگوید عصای موسی به چه دلیل معجزه است خب مگر کسی میگوید آفتاب چرا آفتاب است آب چرا آب است مگر کسی سؤال کرده که عصای موسی معجزه است مگر میشود سؤال کرد ید بیضا معجزه است خب ید بیضا معجزه است عصا معجزه است, احیای موتای عیسای مسیح معجزه است اما این شخص, پیامبر است یا نه, باید استناد این معجزه به این شخص ثابت بشود آن هم که بدیهی و قطعی بود; متواتر بود برای ماها, برای آنها که محسوس و مقطوع بود بنابراین در نبوّت وجود مبارک حضرت تردیدی نیست در معجزه بودن این کتاب تردیدی نیست اگر شما بگویید او از دیگران خوانده او اصلاً اهل خواندن و نوشتن نبود اگر کسی برابر آیه پنج سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این تهمت را بزند آیه پنج سورهٴ «فرقان» این است: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ بگوید همانطور که قصه رستم و اسفندیار در ایران مطرح است قصه نوح و ابراهیم(سلام الله علیهما) ـ معاذ الله ـ افسانه و اسطورهای است در عرب مطرح است برای او املا کردند او هم نوشته, خب شما میدانید او اهل نوشتن نبود و ثانیاً آن حرفهایی که گفتند آن آهنگر رومی این حرفها را به او آموخته این تهمتها را میزنید او اصلاً عرب نبود. پس اگر بگویید: ﴿اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ در اینجا فرمود که اصلاً هیچ کس ندید شما یک سطر بنویسید هیچ کس ندیده که شما یک سطر را رونوشته بخوانید اینها بود. این حرفها برای مبطلون است در برابر مبطلون, عالمان دیناند در جریان قارون فرمود: ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾[7] اما ﴿وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾[8] مستحضرید در این بحثها اگر خود آیه را بخواهیم بخوانیم از خود قرآن خوانده میشود که هیچ کلمهای کم و زیاد نباشد اما در اثنای بحث همه اینها نقل به مضمون است ما «ما کنّا لاعبین» در قرآن نداریم اما در سورهٴ مبارکهٴ «دخان» این آیه خوانده شد که ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[9] خب این متن آیه آنجاست اما اینکه در تعبیرات گفتیم «ما کنا لاعبین» مستحضرید همه اینها نقل به مضمون است در جریان حجیّت قرآن کریم فرمود اینها باور ندارند یا میگویند آن آهنگر رومی گفته که قرآن میفرماید: ﴿لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾[10] یا میگویند: ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ فرمود اصلاً او اهل نوشتن نبود هیچ کسی از شما ندیدید هیچ کسی هم نشنید که وجود مبارک حضرت یک سطر نوشته باشد یا از روی نوشتهای چیزی را بخواند.
پرسش: اصلاً قادر نبوده؟
پاسخ: قدرت, کمال دیگر است اما هرگز عمل نداشتند که مثلاً چنین چیزی را عمل کرده باشند نه کسی دیده نه کسی از حضرت شنیده.
پذیرش بیچون و چرای عالمان در برابر وحی الهی
در قبال مبطلون, مردان الهیاند همانطوری که در جریان قارون فرمود: ﴿قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ﴾ در قبالش ﴿قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ﴾ اینجا هم در قبال مبطلون, مردان الهیاند عالمان دیناند این آیات در سینه عالمان دین هر کدام یک بیّنه است ﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ چندین روایت از ائمه(علیهم السلام) است که «نحن الذین فی صدورنا کذا و کذا»[11] خب این برای آن مراحل عالیه است اما مراحل وسطا و میانیاش هم برای علماست. فرمود این نه ﴿اکْتَتَبَهَا﴾ است نه ﴿لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾ است این ﴿آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾ است بروید از علما بپرسید علما دیگر سؤال نمیکنند که این شخص قبلاً خوانا بود یا نویسا این آیات را که میبینند, میبینند معجزه است ولو آورنده اعلمِ علما باشد خب خودشان عالماند میدانند این حرف از دهن هیچ کس صادر نشده خب طوری این قرآن نقشه عالَم را مهندسی کرده کوچ و پسکوچه عالم را نشان میدهد که آدم مبهوت است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آدرس کلّ جهان را میدهد تو در آن عصر نبودی ولی قصه این است تو در آن قسمت نبودی قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾[12] قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾[13] قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾[14] قصه از این قبیل است ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾[15] قصه از این قبیل است آدم میشود متحیّر حالا سجده واجب در چند جاست وگرنه خیلی از موارد سجده مستحب که دارد در برابر این خضوع کنیم خب نقشه عالَم را آنها که همه رخت بربست نوح و طوفان نوح و سرزمین همه رخت بربست کلّ این نقشه را دارد نشان میدهد میگوید آن قصه اینطور بود, آنجا کوچه و پسکوچه اینطور بوده, عالمان دین وقتی در خدمت قرآن قرار میگیرند جزم پیدا میکنند که معجزه است و الهی است, حال چون این معجزه را وجود مبارک حضرت آورد او هم یقیناً میشود پیغمبر, پس مبطِل یک نحو پنداری دارد عالِم یک نحو نظر و اندیشه ﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ این همه روایاتی که ائمه فرمودند: «نحن» این درصدد حصر نیست وگرنه همان وقتی که این آیات نازل شده بود که ائمه(علیهم السلام) نبودند در عالَم غیب حضور داشتند در مرحله خودشان حضور دارند مرحله کامل برای آنهاست اما شاگردان آنها هم کاملاً میتوانند تشخیص بدهند.
مصادیق سهگانه عالمان پذیرنده وحی و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾ این عالمان راستین کسانیاند که مطابق سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» اوصاف وجود مبارک حضرت را در تورات و انجیل خوانده بودند بعد آن اوصاف را بر حضرت منطبق میبینند اینها عالمان دیناند که اهل بطلان و انحراف و انصراف و کفر و جحود نیستند اینها مطابق سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» حضرت را شناخته بودند ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم﴾[16] کذا و کذا این علامتها و نشانههای حضرت را در تورات و انجیل دیده بودند آن علامت را که میدانستند, در وجود مبارک حضرت یافتند لذا این قرآن بر آنها آیات بیّن شد پس هم ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از علمای اهل کتاب اینچنین بود, هم ﴿فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾ از مردان الهی نظیر سلمانها, اباذرها که بیتعصّباند اینچنین است جامع و کامل و تام اینها البته ائمهاند که وجود مبارک حضرت به سینه مطهّرش اشاره کرد فرمود این سینهها مراد است.[17]
نمونههایی از جدال احسن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مشرکان
مطلب دیگر درباره جدال از وجود مبارک امام(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال کرده یا نه؟ فرمود بله, برای اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ خدا او را امر کرده اگر خدای سبحان پیامبرش را امر به جدال احسن بکند یقیناً جدال کرده هم برهان اقامه کرده هم موعظه هم جدال احسن, فرمود بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» را ببینید[18] در سورهٴ «یس» در جریان معاد آن کسی که یک تکّه استخوانی را گرفته از گورستانی و پوسیده بود استخوان خب مهمترین عضو بدن است وقتی این رَمیم بشود مرموم بشود نرم بشود پودر بشود اعضای دیگر هم پودر شدهاند این استخوان را گرفته آیه 78 به بعد سورهٴ «یس» ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ حضرت استدلال کرده فرمود این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» جدال است برای اینکه اگر از اصلِ مشترک استفاده کرده این اصل مشترک, مقبول طرفین است این میشود جدال وقتی این شخص گفت ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ حضرت فرمود شما جزء کسانی هستند که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾[19] خدا را که قبول دارید حالا ربوبیّتش را انکار میکنید ولی خالقیّتش را که انکار نمیکنید مشرکان حجاز بالأخره ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ پس خالق کل و نظام هستی ذات اقدس الهی است انسانها را هم خدا آفریده وقتی که گفت چه کسی میتواند این را زنده بکند فرمود همان که او را اول خلق کرده خب این جدال است; یعنی تو که قبول داری خالق این, خداست پس قدرت دارد که هیچ را انسان بکند چون ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[20] هیچ را به این صورت در آورد الآن که همه چیزش هست روح که از بین نمیرود بدنش هم که در عالم هست فرمود: ﴿قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ﴾ فرمود چگونه خدا به پیامبرش دستور میدهد ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و حضرت جدال نکرده باشد اینگونه از آیات که از اصول مشترک کمک میگیرند میشود جدال احسن پس جدال شده به همین شاهد و به همین دلیلی که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده البته به این مضمون در آیات دیگر هم هست انبیای دیگر هم استدلال کردند.
پاسخ پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به درخواست معجزه مشرکان
بعد ﴿وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا﴾ اینها چون حسگرا بودند گفتند شما معارف آوردی ما نمیفهمیم یک معجزه شفاف و روشن بیاور مثل عصای موسی مثل ید بیضا اینطور معجزه بیاور اگر مثلاً سخن شما درست است ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِن رَّبِّهِ﴾ دو پاسخ ذات اقدس الهی داد که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد یکی اینکه اولاً آوردن معجزه به دست ما که نیست ما رسولیم مأموریم نازل شدن هر آیه به فرمان الهی است نازل شدن هر معجزه به فرمان الهی است اعجاز به دست ذات اقدس الهی است اینطور نیست که ما اینجا نشسته باشیم هر پیشنهادی که شما بدهید بتوانیم عمل بکنیم (هذا اولاً) و ثانیاً مگر ما این معجزه را نیاوردیم آنکه عصاست یک گوشه بود بعد دوباره به حالت اول در آمده اما این آیات صبح معجزه, عصر معجزه, ظهر معجزه, شب معجزه, شهر معجزه, روستا معجزه, هر جا بروی معجزه با شماست شما به دنبال عصا میگردی؟! مگر اینها معجزه نیست همه عرب جمع بشوند بالأخره یک سورهٴ کوچک بیاورند خب این معجزهای است که همیشه با شماست این دو پاسخ را داد فرمود: ﴿قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ﴾ این جواب اول, جواب دوم شما به دنبال عصا میگردید ﴿أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ﴾ با اینکه قرآن که همیشه با شماست هر جا بروید معجزه با شماست در هر جایی بروید از علمای آنجا از اعلم علمای آنجا بخواه که چنین سورهٴ کوچکی بیاورند نمیتوانند, پس این معجزهای است که همیشه با شماست ﴿أَوَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَذِکْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیات 19 و 67.
[2] . سورهٴ بقره, آیهٴ 147; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 60.
[3] . سورهٴ مائده, آیهٴ 69.
[4] . سورهٴ نحل, آیهٴ 125.
[5] . سورهٴ توبه, آیهٴ 30.
[6] . سورهٴ مائده, آیهٴ 73.
[7] . سورهٴ قصص, آیهٴ 79.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 80.
[9] . سورهٴ دخان, آیهٴ 38.
[10] . سورهٴ نحل, آیهٴ 103.
[11] . ر.ک: بصائر الدرجات, ص205 ـ 207; المناقب, ج4, ص420.
[12] . سورهٴ قصص, آیهٴ 46.
[13] . سورهٴ قصص, آیهٴ 44.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 45.
[15] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 44.
[16] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 157.
[17] . الکافی, ج1, ص213.
[18] . تفسیر الامام العسکری, ص529 و 530.
[19] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 25.
[20] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
تاکنون نظری ثبت نشده است