display result search
منو
تفسیر آیات 44 تا 47 سوره عنکبوت

تفسیر آیات 44 تا 47 سوره عنکبوت

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 88 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 47 سوره عنکبوت"
- چگونگی جمع حقانیت آفرینش الهی و بازیچه بودن دنیا؛
- انعکاس چهره زشت و زیبای دنیا در کلام علی (ع)؛
- امر به تلاوت قرآن و جدال احسن با نمایندگان ادیان دیگر.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (44) اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (45) وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَکَذلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ (47)﴾

چگونگی جمع حقانیت آفرینش الهی و بازیچه بودن دنیا
بعد از بیان اینکه نظام آسمان و زمین به حق است سؤالی که مطابق آیه سورهٴ «حدید» مطرح است که دنیا لعب و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر است[1] با آیاتی که می‌گوید عالَم به حق آفریده شده چگونه جمع می‌شود؟ پاسخش این بود که این نظام تکوین است و آن نظام اعتبار; نظام تکوین, مخلوق است هم مبدأ فاعلی‌اش حق است هم نظام داخلی‌اش حق است هم نظام غایی‌اش حق است; یعنی هر موجودی را شما بررسی کنید نظم فاعلی و سلسله علل فاعلی‌اش مشخص است به الله ختم می‌شود ساختار درونی‌اش حق است هیچ کمبودی در آن نیست (اولاً) عیبی در آن نیست (ثانیاً) فرق نقص و عیب را هم قبلاً ملاحظه فرمودید اگر چیزی برخی از اعضا را داشته باشد و برخی از اعضا را نداشته باشد ناقص است و اگر چیزی اعضایی که دارد فرسوده است این معیب است اگر اتاقی باشد که دوازده متر مساحت آ‌ن است فرش ده متری پهن کنید این فرش ناقص است معیب نیست فرش دوازده متریِ سوختهٴ زده نصب کنید این فرش ناقص نیست ولی معیب است عیب چیزی است نقص چیز دیگر, در ساختار درونی هیچ چیز نه نقص راه دارد نه عیب, ساختار بیرونی‌اش هم مشخص است هر موجودی هدفی دارد به مقصد می‌رسد (یک) راه بین این موجود و هدف مستقیم است (دو) راهنمای درون و بیرون او را همراهی می‌کنند (سه) این همان مثلّثی است که از بیان نورانی همه انبیا مخصوصاً وجود مبارک موسای کلیم استفاده می‌شود که فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[2] پس عالَم با حق خلق شده است اگر عالَم با حق خلق شده است پس این مراحل پنج‌گانه سورهٴ «حدید» چیست؟
جواب اول: بازیچه بودن دنیا و تنزّه خداوند از بازیگری
دو جواب ذکر شده یکی اینکه بخشی از عالَم بازیچه است ولی خدا بازیگر نیست برابر آیه سورهٴ «دخان» که فرمود ما بازیگر نیستیم ﴿ومَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْض وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[3] اهل دنیا را به بازی گرفتن حکمت است ما اینها را مثل ملائکه همواره به عبادت و علم دعوت کنیم این شدنی نیست آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در اوّلین خطبه نهج‌البلاغه این مضمون هست که فرشته‌ها نه خوابی دارند نه غذایی دارند هیچ کاری ندارند جز ذکر حق و سبّوح و قدّوس حق, نه غفلتی دارند نه خوابی دارند نه غذایی دارند نیازی ندارند اینها دائماً به عبادت مشغول‌اند انسان که این‌چنین نیست ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾[4] قهراً یک سلسله زیبایی‌ها می‌خواهد یک سلسله رفاه می‌خواهد یک سلسله خوراکی, یک سلسله پوشاکی و مانند اینها می‌طلبد اینها برخی با سرگرمی همراه است پس اینها لازم است آفریدن اسباب بازی برای خردسالان حکمت است نه اینکه آن آفریننده بازیگر باشد لذا بین اینکه در سورهٴ «دخان» فرمود ما بازیگر نیستیم و اینکه بخشی از عالَم بازیچه است قابل جمع است این جواب اول بود.
جواب دوم: خروج تخصّصی بازیچه بودن دنیا از خلقت خداوند
جواب دوم این است که آن مراحل پنج‌گانه سورهٴ «حدید» جزء عناوین اعتباری است این مخلوق خدا نیست نه جزء آسمان است نه جزء زمین اینکه من به این سِمت برسم اینکه من این سِمت را داشته باشم این کار به دست من باشد من باید بالا بنشینم من باید اول بروم نام مرا با لقب ببرید اینها بازی است اینها که مخلوق نیست بنابراین تخصّصاً خارج است این دو جواب مبسوطاً گذشت.
جواب سوم: انعکاس چهره زشت و زیبای دنیا در کلام علی(علیه السلام)
جواب سومی که از بیانات نورانی حضرت امیر است این است که همان دو چهره‌ای که در قرآن کریم هست که از یک طرف فرمود ما بازیگر نیستیم از طرفی فرمود بخشی از دنیا بازیچه است همین دو طایفه از بیان در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه هم هست در نامه 45 که برای عثمان بن حنیف بود حضرت فرمود من اگر دنیا را می‌دیدم حد بر او جاری می‌کردم او را می‌زدم «لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً وَ قَالَباً حِسِّیّاً لَأَقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُوْدَ اللَّهِ» و مانند آ‌ن, از طرفی هم در بیانات دیگر که کسی در حضور حضرت دنیا را مذمّت کرد فرمود چرا دنیا را مذمّت می‌کنی او که تو را فریب نداد تو فریب خوردی دنیا یک موجود صادق صالح است او هرگز گورستان را مخفی نکرده بیمارستان را مخفی نکرده جنازه‌ها را مخفی نکرده شکست‌ها را مخفی نکرده همه را به شما نشان داد او چه کاری باید می‌کرد که نکرد تا شما بگویید فریب داد او خلاف نکرد زشتی‌ها را نشان داد زیبایی‌ها را نشان داد فریب آن است که فقط زیبایی را نشان بدهد اما اگر با یک دست زیبایی با یک دست زشتی دنیا را نشان بدهد اینکه فریب نیست بعد فرمود خب آنها که فریب نخوردند در همین دنیا به ولایت رسیدند اولیای الهی مگر از کجا ولایت را آوردند, اگر دنیا فقط زیبایی‌ها را نشان می‌داد متاع غرور بود اما اگر هم زیبایی‌ها را نشان بدهد هم زشتی‌ها را و برخی‌ها آن زیبایی‌ها را دیدند و زشتی‌ها را ندیدند آنها فریب‌خورده‌اند.
نشان دادن واقعیت‌ها توسط دنیا دلیل فریبنده نبودن آن
در تمام موارد، دنیا خود را نشان داد فرمود من مثل یک قلّه بلند رفیع کوهم شما اگر هشتاد سال یا صد سال زندگی کنید نیمی از عمر را مرتب دارید بالا می‌روید هر چه بالاتر می‌روید افق دیدتان بیشتر می‌شود در فضای بازتری تنفّس می‌کنید و لذّت بیشتری می‌برید وقتی به قلّه رسیدید نوبت نیم دیگر عمر است یعنی آن چهل سال اول دوران نشاط و غنیمت است این چهل سال دوم دوران غرامت است قرص خوردن و بی‌خوابی و مرض و مریض‌داری در چهل سال دوم شروع می‌شود اگر کسی بالای کوه برود و دائماً آنجا بماند بله می‌شود جای خوب اما اگر بالای کوه رفته چهل سال رفته چهل سال دیگر باید سرازیر برگردد این زشتی و زیبایی هر دو را نشان می‌دهد این‌طور نیست که او جای خوب را نشان بدهد بد را نشان ندهد منتها ما غافلیم فقط دوران غنیمت زندگی را می‌بینیم ما از همان اول باید ببینیم چهل سال دوم دوران غرامت است یعنی مرض است و مریض‌داری همه همین‌طورند خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) را می‌فرمود این پیرمردان مجلس سنا وقتی به یکدیگر می‌رسند اینها که مسائل سیاسی ندارند فقط می‌گویند قرص‌هایت را خوردی چندتا قرص می‌خوری همین, سالمندان وقتی به یکدیگر رسیدند حرفشان همین است, پس اگر دنیا آن دوران غنیمت را نشان بدهد دوران غرامت را نشان ندهد می‌شود فریب اما اگر هر دو را نشان داد که متاع غرور نیست, انسان است که مغرور می‌شود. فتحصّل همان‌طور که آیات قرآن دو طایفه است و راه جمع دارد خطبه‌های نهج‌البلاغه هم دو طایفه است و راه جمع دارد حالا به طور مبسوط آن خطبه‌ها خوانده نمی‌شود به طور اجمال این خطبه‌ها را مقداری قرائت کنیم که مشخص بشود آنچه در نامه 45 بود برای عثمان بن حنیف که قبلاً خوانده شد.
دنیا تنها محل اندوختن زاد و توشه آخرت
و اما آنچه در خطبه 157 نهج‌البلاغه است فرمود: «عِبَادَ اللَّهِ اللَّهَ اللَّهَ فِی أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَیْکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَکُمْ سَبِیلَ الْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ» بالأخره مسافر یک رهتوشه می‌خواهد جایی می‌رود که نه رابطه خبری است نه ضابطه که تقدّم مراراً ما در دنیا احتیاجات فراوان داریم (یک) حوایجمان را یا با ضابطه فراهم می‌کنیم یا با رابطه یعنی یا با خرید و فروش و اجاره و عقود دیگر تأمین می‌کنیم یا با دوستی و رحامت و پدری و فرزندی و مادری حل می‌شود (دو) وقتی از دنیا رفتیم این بدن هست با همه لوازم و نیازهای او (یک) نه از ضابطه خبری است نه از رابطه (دو) نه آنجا خرید و فروش و اجاره است نه آنجا پدری و پسری است که کسی مشکل دیگری را حل کند چون همه از خاک برمی‌خیزند خب اگر احتیاج هست نه ضابطه‌ای است که انسان با خرید و فروش و تجارت مشکلش را حل کند نه رابطه‌ای است که کسی پدر کسی باشد پسر کسی باشد واجب‌النفقه کسی باشد حل کند خب باید اینجا رهتوشه تهیه کند فرمود: «فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ لِأَیَّامِ الْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَی‏ الزَّادِ» پس اصلِ تحصیل زاد لازم است و به ما هم گفتند زادمان چیست ﴿وتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[5] «وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ» یعنی به کوچ کردن «وَ حُثِثْتُمْ عَلَی‏ الْمَسِیرِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَرَکْبٍ وُقُوفٍ لَا یَدْرُونَ مَتَی‏ یُؤْمَرُونَ بِالسَّیْرِ» مثل اینکه در فرودگاه هستید معلوم نیست چه وقت بگویند سوار بشوید همین! بارهایتان را ببندید بعضی از فرمایشاتی که آدم یک بار یا دو بار بشنود کافی است اما وجود مبارک حضرت امیر بعضی از جملات را هر شب بعد از نماز عشا به نمازگزاران مسجد می‌فرمود که چیزی را که لازم باشد هر شب تذکر می‌دهند می‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَکُمُ اللَّهُ»[6] آقایان بارهایتان را ببندید اینجا هم فرمود: «فَمَا یَصْنَعُ بِالدُّنْیَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ وَ مَا یَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِیلٍ یُسْلَبُهُ وَ تَبْقَی‏ عَلَیْهِ تَبِعَتُهُ» پس معلوم می‌شود از این جهت دار رحمت و جای تهیه زاد و توشه است.
فریبنده نبودن دنیا در کلام امام علی(علیه السلام)
در خطبه دیگر یعنی خطبه 223 آنجا هم مشابه این فرمایش را فرمود, فرمود دنیا شما را فریب نداد شما فریب خوردید «وَ حَقّاً أَقُولُ مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» تو مغرور شدی او تو را فریب نداد چرا, برای اینکه «لَقَدْ کَاشَفَتْکَ الْعِظَاتُ» هر چه وسیله موعظه بود برای تو شفاف بیان کرده بیمارستان را نشان داد گورستان را نشان داد مرض را نشان داد فقر را نشان داد همه را به شما نشان داد دیگر طوری نیست که مثلاً پارک را نشان بدهد بیمارستان را نشان ندهد گورستان را نشان ندهد همه را نشان داد.
پرسش: خداوند می‌دانسته که این وسایل عدّه‌ای را مغرور می‌کند.
پاسخ: اما به سوء اختیارشان; یک عدّه هم مغرور نمی‌شوند اولیای الهی می‌شوند, این‌چنین نیست که همه مردم به طرف فساد بروند انبیا اینجا بودند اولیا اینجا بودند صدیقین و صلحا و شهدا در همین دنیا بودند.
فرمود او تو را فریب نداد لکن تو فریب خوردی معلوم می‌شود که همان دو طایفه از آیات که در قرآن است باید جمع بشود و جمع شد دو طایفه از روایات در بیانات نورانی حضرت امیر است که با این وضع باید جمع بشود این در خطبه 223 بود.
صداقت دنیا دلیل مذمّت نشدن آن در برخی روایات
در کلمات قصار حضرت هم این فرمایش هست یعنی شماره آن کلمات قصار 131 است در شماره 131 فرمود: «إِنَّ الدُّنْیَا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا» اگر کسی دنیا را خوب بشناسد جای بسیار خوبی است «وَ دَارُ غِنیً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا» اگر کسی بخواهد رهتوشه تهیه کند جای بسیار خوبی است «وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّی مَلاَئِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا» چه کسی می‌تواند دنیا را مذمّت کند چون او صادقانه هر چه در او بود برای مردم بیان کرد هیچ چیزی را در او مخفی نکرده بنابراین بازگشت مذمّت دنیا به خود انسان است این انسان است که برداشت بد می‌کند روش بد دارد استفاده سوء می‌کند همان دو طایفه از آیاتی که در قرآن است و جمع شده همین دو طایفه از بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است و جمع شده.
امر به تلاوت قرآن و جدال احسن با نمایندگان ادیان دیگر
مطلب بعدی اینکه فرمود تلاوت بکن, گاهی آن چند وظیفه‌ای که خدا به عهده پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذاشته همه را مبسوط ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[7] گاهی یکی از اینها را ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[8] این همه آن وظایف چندگانه را به همراه دارد تلاوت را, تعلیم کتاب را, تعلیم حکمت را, تزکیه نفوس را به همراه دارد گاهی خصوص تلاوت را ذکر می‌کند مثل همین آیه اینکه فرمود: ﴿أَتْلُ﴾ این‌چنین نیست که فقط لفظاً قرائت بکنی به دلیل اینکه شما می‌خواهی این آیات را بر ملحدان تلاوت بکنی مشرکان تلاوت بکنی یهودی‌ها و مسیحی‌ها و مجوسی‌ها و صابئین تلاوت بکنی آنها سؤالی دارند نقدی دارند اشکالی دارند فرمود تو تلاوت بکن با تعلیم با تزکیه با تفسیر با تبیین, حالا که این کار را کردی آنها سؤال می‌کنند اشکال می‌کنند جدال شروع می‌شود ـ جدال همان گفتگو و گفتمان دینی است ـ فرمود با مسئولان دین‌های دیگر گفتگو بکن اما به نحو احسن, اگر تلاوت کردی آنها سؤالی کردند اشکالی کردند با آنها جدال نکن الا به طریق احسن هم خوب حرف بزن (یک) هم حرفِ خوب بزن (دو) هم در خوب حرف زدن خوب‌تر را انتخاب بکن (سه) هم در حرفِ خوب زدن خوب‌تر را انتخاب بکن (چهار) گاهی انسان حرفِ بد می‌زند بد حرف می‌زند, گاهی یکی‌اش خوب است دیگری بد است گاهی هر دو خوب است گاهی هر دو خوب‌تر، فرمود هر دو خوب‌تر باشد بهترین برهان را اقامه کن به بهترین روش, فرمود: ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ یعنی مبادا حرف سست بزنید حرف بی‌برهان بزنید حرفی که ممکن است عدّه‌ای بپسندند ولی معقول نیست مطابق وحی نیست بزنی هیچ وقت این کار را نکن با احترام با آنها برخورد کن ادب را رعایت رعایت بکن.
تفاوت دعوت ابتدایی با جدال احسن
﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ﴾ نه «بالّتی هی حسن» بلکه ﴿إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ در دعوت ابتدایی ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾[9] اما در گفتمان در مناظره در مباحثه سعی کن بهترین روش را انتخاب کنی ﴿إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ مگر آنها که اصرار دارند درباره الحاد (یک) تثنیه (دو) تثلیث (سه) مسائل دیگر (چهار) آ‌نها که ملحدند و اصلاً سخن از مبدأ به میان نمی‌آورند خب با آنها شما قدر مشترک ندارید یک پیش‌فرض مشترک به اصطلاح ندارید یک مبنای مشترک ندارید وقتی مبنای مشترک نداشتید خب درباره چه چیزی بحث بکنید هر گفتگویی هر گفتمانی یک اصل مشترک می‌خواهد که انسان بر اساس آن اصل مشترک بحث بکند یکی توحید است یکی الحاد یکی نفی است یکی اثبات, یکی حق است دیگری باطل هیچ وجه مشترکی بین توحید و الحاد نیست چطوری بحث بکنید آنها که به ظاهر وحی را قبول دارند خدا را قبول دارند ولی مبتلا به تثنیه هستند قدر مشترکی بین توحید و تثنیه نیست ما می‌گوییم «لا إله الاّ الله» او می‌گوید ﴿عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾[10] مشترکی بین ما و او نیست با تثلیثی‌ها مشترک نداریم ﴿لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[11] توحید که با تثلیث مشترکی ندارد همان‌طوری که توحید با تثنیه مشترک ندارد خب آنها که قدر مشترک نداریم اصول جامع نداریم جا برای بحث نیست چطور بحث کنیم فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ﴾ یعنی ظلم در عقیده, ظلم در جهان‌بینی, تجاوز از حق و مانند آن.
بی‌نتیجه بودن جدال بدون پیش‌فرض مشترک
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود مشرکین با شما می‌خواهند بحث کنند اما این جدال با قدر مشترک هماهنگ نیست چطوری می‌توانید شما بحث کنید آیه 71 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود: ﴿قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِن رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ شما این بت‌ها را رب می‌دانید مقرِّب می‌دانید شفیع می‌دانید این لفظ «رب» گفتنی است مفهومش در ذهن فهمیدنی است اما زیر این مفهوم خالی است شما این را بر اوثان و صنم منطبق کردید در بتکده وقتی ما این مفهوم ذهن را می‌بریم در بتکده می‌بینیم مصداقی ندارد فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا﴾ این اسمِ بی‌مسمّاست وقتی اسم بی‌مسمّا شد ما مشترک نداریم چطوری بحث کنیم ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ نه برهان عقلی دارید نه برهان نقلی دارید ﴿مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ آن‌گاه ﴿فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود اصلاً شیاطین کارشان این است که یک سلسله اوهام را به پیروانشان القا می‌کنند که در مناظرات از این اوهام کمک بگیرند آیه 121 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود: ﴿وَلاَ تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ همه مغالطات لفظی و معنوی ـ این مغالطات سیزده‌گانه که در منطق شمرده شده دلیل بر حصر نیست مغالطات دیگر هم هست مخصوصاً مغالطات بالعرض ـ فرمود این شیاطین‌اند که اینها را در اذهان دشمنان دین القا می‌کنند تا با شما مجادله کنند خب وقتی اصل مشترک نیست انسان با چه چیزی بحث بکند یکی در طرف حق است دیگری در طرف باطل, فرمود این مجادله‌ها مجادله‌های باطل است اصلاً جدال‌پذیر نیست.
پیش‌فرض‌های مشترک مسلمانان با سایر موحدان
اما مجادله حقّ که علمی است و مشترک دارد این است برای اینکه شما با اهل کتاب که بحث می‌کنید اصل خدا را, توحید خدا را, وحی و نبوت را می‌پذیرید اینها اصول مشترک است شما الآن می‌توانید با اینها مذاکره کنید چرا, برای اینکه شما می‌توانید بگویید: ﴿آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ شما یهودی‌ها تورات را قبول دارید ما هم قبول داریم, موسای کلیم را قبول دارید ما هم قبول داریم, انبیای قبل را قبول دارید ما هم قبول داریم, عیسوی‌ها وجود مبارک مسیح را قبول دارید ما هم قبول داریم, انبیای قبل را قبول دارید ما هم قبول داریم, انجیل را قبول دارید ما هم قبول داریم اما ﴿أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ ما قرآن را قبول داریم بیایید درباره قرآن هم با ما هماهنگ بشوید قرآن را بپذیرید. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» کیفیت آن اصل مشترک یا پیش‌فرض که راه برای جدال بود گذشت یعنی آیه 285 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ این اجمال قضیه بعد فرمود: ﴿کَلٌّ﴾ یعنی چه رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه مؤمنان تابع او ﴿آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ﴾ همه اینها که آمدند حقّ‌اند نه اینکه یکسان‌اند آن آیه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[12] در موطنش درست است ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[13] درست است انبیا متفاوت‌اند رُسل متفاوت‌اند اما اصل نبوّتشان, اصل رسالتشان, اصل اینکه از طرف خدا آمدند هر چه گفتند حق است این مشترک بین ما و شماست خب اگر ما این همه مشترکات داریم بیاییم بحث کنیم که اسلام حق است یا نه.
بررسی ارکان جدال احسن با موحدان
شما چرا تورات را پذیرفتید للإعجاز, چرا انجیل را پذیرفتید للإعجاز خب قرآن را هم باید بپذیرید للإعجاز, عِبری و عربی که دخیل نیست اگر معجزه است و اگر بیّنه الهی است باید مقبول باشد لذا قرآن کریم لفظ را عوض کرد فرمود: ﴿بِآیَاتِنَا﴾ این تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیّت است فرمود اینها آیه است این علامت است این معجزه است آ‌ن هم از مقام ربوبی با نون متکلّم مع‌الغیر ﴿بِآیَاتِنَا﴾ ایمان بیاورید به چه دلیل شما انجیل را قبول کردید همان دلیل درباره قرآن هست, به چه دلیل تورات را قبول کردید همان دلیل درباره قرآن کریم هست, جن و انس هم دعوت کنید اگر توانستند مثل این کتاب بیاورند اگر معیار بحث مشترک در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بیان شد اینجا به صورت شفاف می‌فرماید: ﴿قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا﴾ در مجادله احسن با اهل کتاب این حرف‌ها را بزنید (یک) ﴿وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ﴾ (دو) ﴿وَإِلـٰهُنَا وَإِلـٰهُکُمْ وَاحِدٌ﴾ (سه) ما مسلمیم شما هم باید مسلم باشید مسلم یعنی منقاد و مطیع, وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) پدر مسلمین است که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ این منصوب به اغراست یعنی «خذوا ملّة أبیکم» یعنی مسلمان‌ها و مسیحی‌ها و یهودی‌ها اینها برادران یکدیگرند چون فرزندان ابراهیم خلیل‌اند این می‌شود ادیان الهی این می‌شود مناظره مشترک, اگر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[14] «إنّما المسلمون» هم «اخوة» است فرمود ملّت پدرتان را قبول کنید ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾[15] اگر اسلام به معنای انقیاد است و دین نزد خدا غیر از اسلام چیز دیگر نیست[16] ـ گرچه مَنهج و شریعت مختلف است ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ ـ همه مسلمان‌اند یعنی منقادند بیایید مسلمان و منقاد بشوید برای اینکه دلیل, مشترک است اگر دلیل مشترک بود مدلول هم مشترک خواهد بود.
توصیه دین به ضرورت عالمانه و محقّقانه بودن کارهای انسان
این مسئله جدال چه درون‌مرزی چه برون‌مرزی, چه در حوزه اسلامی چه در بیرون, چه در عالمان چه در پیروان, چه در امامان چه در مأمومان یک اصل کلی است که جزء جوامع‌الکلم دین است اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «أعطیت جوامع الکلم»[17] اینکه آدم حرفِ بی‌برهان نزند حرف بی‌برهان قبول نکند این جزء جوامع‌الکلم است در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه سه و همچنین آیه هشت به بعد این اصل آمده فرمود در هر شرایطی هستی بالأخره یا امامی یا مأموم یا مرجعی یا مقلِّد یا عالِمی یا عامی, محقّق باش اگر مرجعی محقّقانه مرجع باش, عالِمی محقّقانه عالِم باش, مقلّدی محقّقانه مقلّد باش دیگر در تقلید, تقلید نکن این بحث در سورهٴ مبارکهٴ «حج» مبسوطاً گذشت در آیه سه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ این شخص مقلِّد است اما جدال می‌کند بدون علم خب اگر مقلّدی باید در تقلید محقّق باشی چون در تقلید محقّق نیست تابع هر کسی شد, شد; هر جا صدا بلند شد این آنجا حضور دارد! ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ این ﴿مَّرِیدٍ﴾ همان مارِد است این «مَرَدَة» جمع مارِد به معنای متمرّد است با مُرید کاری ندارد ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ چون تابع است معلوم می‌شود یک آدم مقلّدی است در همان سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیه هشت به بعد به این صورت آمده بود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ بعضی‌ها هستند که پیشروی هستند بغیر علم, بعضی‌ها پس‌روی هستند بغیر علم فرمود اگر پیشروی, امامی محقّق باش دنباله‌رویی, مقلّدی محقق باش آن آیه سه برای مقلّدان است که اگر بی‌تحقیق تقلید کردند جدال بغیر علم است این آیات هشت و نُه برای پیشروان است که اگر محقّقانه جلو نیفتادند بغیر علم است فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ﴾ سرش را خم می‌کند حالا به این فکر نیست چه کسی به دنبال او راه افتاده ﴿ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ آن اوّلی یعنی آیه سه مربوط به ضالّ بود این دومی یعنی آیه هشت و نُه مربوط به مُضل است معلوم می‌شود این جلو افتاده بغیر علم, آن یکی دنبال افتاده بغیر علم پس دین می‌شود دینِ علم بالأخره انسان از دو حال خارج نیست یا پیشرو است یا دنبال‌رو, یا امام است یا مأموم یا مرجع است یا مقلّد، هر رشته‌ای که دارد باید عالمانه و محقّقانه باشد این صدر و ذیل دین می‌شود علم ﴿ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ چنین کسی ﴿لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾ پس معلوم می‌شود که فضای دین فضای علم است همان‌طوری که در نظام تکوین آن مصالح اوّلی ساختار آسمان و آسمانی‌ها, زمین و زمینی‌ها حق است در مسائل تدوین در مسائل دین, شریعت, منهاج, کلّ اصول و فروعش علم است یعنی اگر از خدا سؤال کنی عالَم را با چه چیزی خلق کردی فرمود من با حق خلق کردم با مصالح حقیقت آفریدم, سؤال بکنی دین را با چه چیزی تنظیم کردی می‌فرماید با مصالح علم تنظیم کردم چون هر کسی در هر شرایطی باشد بالأخره باید حجّت داشته باشد اگر حجّت نداشت می‌شود ﴿یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ حالا اگر کسی در داخل بخواهد بحث کند همان جدال حَسن کافی است یعنی عالِمانه ولی بخواهد در مناظره ادیان, گفتگوی ادیان با دیگران بحث کند باید بهترین روش را انتخاب کند که همین آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿وَلاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾.
عدم لجاجت، عامل پذیرش قرآن توسط اهل کتاب و مشرکان
بعد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ﴾ ما چنین کتابی نازل کردیم ﴿فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ﴾ آنها که کتاب الهی دارند مثل یهودی‌ها, مسیحی‌ها اینها ﴿یُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ یعنی اگر «بینهم و بین الله» لجاجی نکنند به همان دلیلی که تورات و انجیل را پذیرفتند به همان دلیل باید قرآن را بپذیرند. اهل مکه هم که مشرک‌اند و اهل کتاب نیستند اینها هم اگر اهل لجاج نباشند دین را می‌پذیرند ﴿وَمِنْ هؤُلاَءِ مَن یُؤْمِنُ بِهِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا﴾ نه ضمیر آورد نه اسم ظاهر نفرمود «و ما یجحد بالکتاب» و نفرمود «ما یجحد به» هر کدام از این دو را می‌فرمود کافی بود ولی فرمود: ﴿بِآیَاتِنَا﴾ برای اینکه نشان بدهد این آیه است, علامت است یعنی اول تا آخر قرآن همه‌اش خدا, خدا, خدا! در فصاحت و بلاغت نهج‌البلاغه هیچ تردیدی نیست بالأخره مثل علی(سلام الله علیه) هم کسی نگفت, آن خطبه نورانی حضرت امیر را که دارند می‌خوانند یک سطر آیه که خود حضرت امیر در خطبه یا نامه به آن سطر قرآنی اشاره کرده می‌بینید فوراً فضا عوض شد اصلاً کلمات علی(سلام الله علیه) با قرآن قابل قیاس نیست با آن اوجی که حضرت دارد این یک چیز دیگر است از سنخ دیگر است. شما وقتی که دارید می‌خوانید یک خطبه پنج صفحه‌ای, شش صفحه‌ای یا نامه پنج صفحه‌ای, شش صفحه‌ای را می‌خوانید اگر حضرت به یک آیه استدلال کرده باشد می‌بینید فضای خطبه یا نامه عوض شده اصلاً قرآن طور دیگر است, لذا فرمود اینها نشانه ماست اگر به ضمیر اکتفا می‌کرد مطلب حل بود اگر به اسم ظاهر به «الکتاب» اشاره می‌کرد مطلب حل بود ولی نه به ضمیر اکتفا کرد نه به «الکتاب» نفرمود «و ما یحجد به» یا «ما یحجد بالکتاب» فرمود: ﴿وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا﴾ نه «آیاتی» یعنی از مقام عظمت ما قرآن نازل شده که ﴿إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً﴾;[18] ﴿وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ حدید, آیهٴ 20.
[2] . سورهٴ طه, آیهٴ 50.
[3] . سورهٴ دخان, آیهٴ 38.
[4] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 8.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 197.
[6] . الامالی (شیخ صدوق), ص498; نهج‌البلاغه, خطبه 204.
[7] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[8] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[9] . سورهٴ نحل, آیهٴ 125.
[10] . سورهٴ توبه, آیهٴ 30.
[11] . سورهٴ مائده, آیهٴ 73.
[12] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 55.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 253.
[14] . سورهٴ حجرات، آیهٴ 10.
[15] . سورهٴ حج, آیهٴ 78.
[16] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 19.
[17] . من لا یحضره الفقیه, ج1, ص241.
[18] . سورهٴ مزمل, آیهٴ 5.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی