- 659
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 16 تا 24 سوره عنکبوت
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 24 سوره عنکبوت"
- مسئله آزمون الهی یک امر جهانی است؛
- ببینید ابراهیم (ع) با خدای خود چه رابطهای داشت شما همان مسیر را طی کنید؛
- در جهانبینی سخن از هست و نیست میباشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَإِن تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (18) أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (22) وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (23) فَمَا کَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24)﴾
در آغاز این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» راجع به اصل سنّت الهی نسبت به مردم اختصاصی به ملّت و نِحلت معیّنی ندارد فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ﴾ بنابراین مسئله آزمون الهی یک امر جهانی است اختصاصی به مسلمانها یا یهودیها یا مسیحیها و مانند آن ندارد ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا﴾[1] پس ابتلا, فتنه, امتحان یک امر عمومی است این مطلب اول بود که گذشت. به معاصران رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود ما امتهای قبل از اینها را آزمودیم پس اصل کلّی این است که انسان تا در دنیا هست محلّ آزمون است.
مطلب دوم این است که ما این آزمون را نسبت به امتهای گذشته انجام دادیم قهراً امت اسلامی و امم آینده از این قانون مستثنا نیستند. طبق این دو مطلب عام که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» گذشت قصّه هفت پیامبر از انبیای الهی را, هفت امت از امم گذشته را بازگو میکند جریان حضرت نوح, جریان حضرت ابراهیم, جریان حضرت لوط, جریان شعیب, جریان هود, جریان صالح, جریان موسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را در این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» ذکر میکند. تفاوتی که هست در کوتاهی یا بلندی این داستانهاست در بعضی از سوَر قصّه حضرت نوح را وسیعتر ذکر میکنند و قصّه انبیای دیگر را کمتر. در این بخش جریان حضرت نوح را به همان عالَمی بودن قصّه نوح و جریان نوح بسنده فرمود, فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾[2] ولی جریان حضرت ابراهیم را یک مقدار بازتر ذکر میکند.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بخشی از معارفش و قصّهاش مربوط به بین او و خدای اوست و خداوند ما را هم در این بخش سهیم کرده فرمود ببینید ابراهیم با خدای خود چه رابطهای داشت شما همان مسیر را طی کنید منتها مقدورتان نیست, کوتاهتر و کمتر; ولی کاری که ابراهیم با خدای سبحان داشت شما همان کار را ادامه بدهید منتها در خورِ خود. بخشی از کارهای وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دعوت به توحید و نفی شرک بود که این مشترک بین همه انبیاست عالمان دین که وارثان انبیایند[3] آنها هم همین رسالت و مأموریت را دارند هم خودشان را موحّد بار بیاورند هم جامعه را به توحید دعوت کنند. بخشی هم مربوط به مبارزه وجود مبارک ابراهیم با دستگاه عصر بود که آن را در سورههای دیگر بازگو فرمود. این آیاتی که از آیه شانزده شروع میشود تا آیه بیست و سوم این بخشها ناظر به دعوت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است گرچه ممکن است بعضی از این آیات به عنوان جمله معترضه مربوط به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد ولی کلّ این چند آیه میتواند مجموعاً بیانات نورانی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) باشد. ابراهیم(سلام الله علیه) قوم خود را به توحید دعوت کرد در خاورمیانه آن روز غیر از الحاد و شرک خبری نبود ممکن بود در زوایای کشورها افراد مؤمنی پیدا بشوند ولی حکم غالب یا الحاد بود یا شرک. وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) به فرمان الهی قیام کرد اولاً رابطه خود را با خدای خود تنظیم کرد که عرض میکنیم آن رابطه چیست, بعد مردم را به توحید دعوت کرد و از چند راه توحید را ضروری دانست این راهها که کارساز نبود تبر برداشت و بتها را ریز ریز کرد تا حدودی عدّهای را متوجه کرد بعد هم در برابر ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[4] تحمل کرد و با دستور الهی ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[5] آن آتش, گلستان شد و به برکت آن حضرت خاورمیانه طعم شیرین توحید را چشید. این توحید را وجود مبارک ابراهیم با این جان کَندن تحویل خاورمیانه داد عالمان و دانشمندانی که حقشناس بودند آن را در کشورهایشان حفظ کردند ابوریحان بیرونی که معاصر مرحوم بوعلی است در کتاب معروفش به نام تحقیق ماللهند گِلهای از علمای هند دارد میگوید در بخشی از خاورمیانه مثل یونان، سقراطی پیدا شد که به استقبال شهادت رفت و توحید را حفظ کرد و شاگردان موحّدی تربیت کرد اگر عالمان هند هم چنین کاری میکردند دیگر مسئله بودا و برهما در هند پیش نمیآمد[6] تلاش و کوشش ابراهیم(سلام الله علیه) به دست عالمان دین باید محفوظ بماند عدّهای تا مرز شهادت رفتند توحید را حفظ کردند عدّهای این کار را نکردند زیر گوش اینها مسئله بودا و برهما و اینها آمد الآن با اینکه عصر, عصر علم است اگر الآن عصر علم نباشد پس چه وقت عصر علم است شما هیچ فکر نمیکردید یک پهباد جاسوسی را این برادران سپاه با اندک فرصتی شکار بکنند اگر الآن عصر علم نباشد پس چه وقت عصر علم است الآن که عصر علم است شما میبینید گاو و موش را دارند در شرایط کنونی میپرستند اگر انبیا نباشند بشر اینطور به درّه سقوط میافتد همین الآن که بیش از دوچرخهای که در کوی و برزن ماست ماهواره بالای سر ماست همین الآن هند با همه عظمتش دارد گاو را میپرستد, موش را میپرستد بالأخره بشر گمشدهای دارد آن گمشده را انبیا آمدند به او گفتند این گاو نیست این موش نیست این فلان شیء نیست حتی فرشته نیست بلکه الله است این کار ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود. به هر تقدیر وجود مبارک ابراهیم خلیل سه برهان اقامه کرد بعد از اینکه رابطه خودش را با خدا تنظیم کرد رابطه حضرت ابراهیم با خدا در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بیان شد که فرمود من چیزی که گاهی هست و گاهی نیست و قائم به ذات نیست اصلاً دوست ندارم ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾[7] و هنرمندانه حکمت و جهانبینی را احیا کرد شما میبینید در هیچ کتاب فلسفی در جهانبینی سخن از دوستی و غیر دوستی نیست سخن از هست و نیست است سخن از محبت و غیر محبت نیست برهان میگوید یا خدا هست یا ـ معاذ الله ـ نیست اما من دوست دارم من دوست ندارم این در فلسفه و جهانبینی و حکمت نظری جا ندارد شما میبینید در مسائل ریاضی جا ندارد کسی بگوید من دوست دارم دو دوتا چهارتا بشود آخر سخن از دوستی و غیر دوستی نیست این علم است در فقه ما هم همین طور است من دوست دارم فلان قضیه باطل باشد یا من دوست دارم فلان قضیه حرام باشد آخر حرمت و حلیّت که به دوستی ما نیست این به حکم خدا وابسته است ولی وجود مبارک ابراهیم این را بست یعنی بین عقل نظر و عقل عمل بست انسان خدا را برای چه میخواهد برای اینکه محبوب او باشد به او سر بسپارد در برابر او خضوع کند لذا مسئله حکمت نظری را با حکمت علمی دوخت یعنی جهانبینی را با جهانداری و جهانآرایی دوخت گفت: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ خدا باید محبوب باشد اینکه گاهی هست و گاهی نیست که نمیتواند محبوب باشد خدا هم فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[8] ما باطن این عالَم, ملکوت عالم را نشان ابراهیم خلیل دادیم او اهل رؤیت بود رؤیت یعنی شهود, همین خدایی که درباره خلیل خود فرمود او ملکوت را دید ما نشان دادیم او دید ما را تشویق میکند که چرا شما نگاه نمیکنید خب این نگاه برای این است که ما ببینیم آن را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[9] او اهل بصر بود شما اهل نظر باشید, او اهل دیدن بود شما اهل نگاه کردن باشید, این نگاه گاهی شما را به دیدن میرساند این بخش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و اعراف گذشت که بخش مبسوطی هم بود اما دعوت وجود مبارک ابراهیم نسبت به توحید با سه برهان است هم درباره معبود هم درباره عبادت هم درباره عابد, درباره معبودها فرمود اینها سنگ و چوباند از سنگ و چوب کاری ساخته نیست درباره عبادت فرمود این فسون است و فسانه این خرافه است درباره عابد هم فرمود شما برهان ندارید دروغ میگویید خلاف میگویید معبودان شما اوثان است سنگ و چوب بیش نیست ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ این اسم خالی است شما این سنگها و چوبها را میگویید اله این اله یک لفظ است (یک) مفهومی دارد در ذهن (دو) زیرش خالی است (سه) شما این اله را بر چه چیزی میخواهید تطبیق کنید کلمه «رب» لفظی است که میگویید, مفهومی است که در ذهن دارید اما زیرش خالی است این «رب» را بر چه چیزی میخواهی اطلاق کنی بر چوب بر سنگ؟! ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾[10] پس معبودتان سنگ و چوب است عبادت سنگ و چوب هم افک است و فسون است و فسانه شما هم که میگویید اینها مقرّب ما هستند شفیع ما هستند دروغ میگویید دروغگو به مقصد نمیرسد, خرافه به مقصد نمیرساند از سنگ و چوب کاری ساخته نیست سه حد وسط است در بحثهای قبلی هم داشتیم که تعدّد براهین به تعدّد حدود وسطای آنهاست اگر ما سه حدّ وسط داشتیم میشود سه برهان, گاهی ممکن است یک حدّ وسط باشد با سه تقریب بله این میشود یک برهان, اما وقتی سه حدّ وسط داشتیم میشود سه برهان. وجود مبارک ابراهیم خلیل از سه منظر توحید را ثابت کرد و دعوت کرد بعد فرمود شما خوب بحث کنید از مسئله توحید که فراغت پیدا کردید به مسئله معاد میرسید بالأخره این عالَمی که نظم محیّرالعقول دارد پوچ و افسانه و خالی از هدف است یا مقصدی دارد بالأخره, این نظم محیّرالعقول برای آن است که هر کس هر چه کار کرد, کرد و هر چه به دستش رسید بکند این هیچ حسابی و کتابی نیست یا حساب و کتابی هست آن حساب و کتاب هم که در این عالم نیست برای اینکه این عالم, عالم امتحان است عالم آزمون است, پس حسابی هم هست آن حساب یقینی است و آن حساب هم یقیناً در دنیا نیست برای اینکه دنیا دار آزمون است چه اینکه در صدر این سوره گذشت پس یک عالَم دیگر باید باشد به نام بعد الدنیا, بگویید چگونه خدا بعد از دنیا افراد را خلق میکند خب اینکه «کان» ناقصه است وقتی «کان» تامّه را قبول کردید «کان» ناقصه را به طریق اُولیٰ، خدا وقتی هیچ را موجود کرد ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[11] بعد از مرگ هم که چیزی پیش نمیآید بدنتان متفرّق است جانتان هم هست چیزی از بین نرفته این پراکندهها را جمع میکند جان هم که به اینها تعلّق میگیرد ﴿إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ این برهان توحید, برهان معاد، اینها را وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) برای قومش بازگو کرد. برخی از آیاتی که در وسط این صفحه است این ممکن است چه اینکه برخیها گفتند مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد[12] به عنوان جمله معترضه اما سیاق اقتضا میکند که این یک صفحه همه بیانات نورانی حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) باشد و در آیه 24 که میفرماید: ﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ﴾ پاسخ آن قوم باشد. فرمود: ﴿وَإِبْرَاهِیمَ﴾ این ﴿وَإِبْرَاهِیمَ﴾ منصوب است به ﴿وَأَرْسَلْنَا﴾ در آیه چهارده فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إلی قَومِهِ﴾ اینجا ﴿وَإِبْرَاهِیمَ﴾ یعنی «لقد ارسلنا ابراهیم» برخیها مثل زمخشری در کشّاف گفتند این «ابراهیم» منصوب است به «اُذکر» که مقدّر است[13] یعنی «واذکر ابراهیم إذ قال» آن وقتی که این حرف را زد ﴿وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ﴾ چه چیزی فرمود, فرمود: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ این سیاق, سیاق توحید است گرچه لفظ مفید حصر نیست که «لا تعبدون الاّ الله» در آن نیست اما ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ دارد دعوت به توحید میکند سیاقش سیاق توحید است و از او بهراسید ﴿وَاتَّقُوهُ﴾ این برای شما خیر است این کلمه ﴿خَیْرٌ﴾ در این گونه از موارد یا فارغ از معنای افضلیّت است صیغه افعل تفضیل نیست اصلِ فضیلت را میرساند یا اگر معنای افضلیّت را به همراه دارد به زعم اینها چون عبادت اوثان و اصنام خوب بود ایشان میفرماید عبادت خدا بهتر از عبادت صنم یا وثن است به هر تقدیر خیر یا معنای افضلیّت را ندارد یا اگر دارد به گمان و زعم آنهاست. ﴿ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ هم ترغیب به عالِم شدن است بعد حالا برهان اقامه میکند میفرماید: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ شما سنگ و چوب را میپرستید از سنگ و چوب چه کاری ساخته است؟! انسان اصلاً چرا عبادت میکند برای اینکه مشکلش حل بشود یا «خوفاً من العذاب» است یا «شوقاً الی النعمة» است یا «حبّاً» آن «حبّاً» که مقدور شما نیست یا «خوفاً من النقمة» است یا «شوقاً الی النعمة» از سنگ و چوب هیچ کاری ساخته نیست خب چرا اینها را میپرستید؟! بشر را رها کنی در عصر علم هم باشد گرفتار حس است الآن این موشپرستی, الآن این گاوپرستی, الآن این عضوپرستی که در هند است برای چیست اینها خیال میکنند که با این مشکلشان حل میشود انبیا آمدند گفتند آن که مشکل را حل میکند خداست ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ پس معبودتان دروغین است (یک) دو: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾ شما دروغآفرین هستید این خلقت یعنی جعل, اِفک چیزی را از جای خود گرفتن به جای دیگر بردن, منصرف کردن را میگویند اِفک, ﴿یُؤْفَکُونَ﴾ یعنی یُصرفون, عبادتی که برای خداست به غیر خدا میدهید مشرکین اینطور نبودند که نظیر ریاکار قدری برای خدا, قدری برای غیر خدا عبادت کنند مشرک اصلاً خدا را نمیپرستید اینکه فرمودند مشرک است معنایش این است که عبادتی که برای خداست به غیر خدا دادند غیر خدا را شریک او دانستند همتای او دانستند او را دارند عبادت میکنند وگرنه مشرک فقط بت را میپرستید خدا را نمیپرستید اینجا هم فرمود: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾.
﴿إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً﴾ این سنگ و چوب که کاری از آنها ساخته نیست آخر شما عبادت میکنید برای کاری است بالأخره, چرا آنها را احترام میگذارید برای اینکه مشکل شما را حل کنند در حالی که از آنها کاری ساخته نیست پس به جایی مراجعه کنید که همه کار به دست اوست ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾ و او را عبادت کنید و با دریافت رزق از ذات اقدس الهی سپاسگزار او باشید و بدانید که بازگشت شما هم به سوی اوست نه شما از بین میروید نه به غیر خدا بازگشت میکنید به بتها باز نمیگردید اصل رجوعتان ضروری است «لا ریب فیه» است و رجوعتان هم الی الله است این هم «لا ریب فیه» است نه اصل رجوع را میتوان انکار کرد نه رجوع به غیر خدا را میتوان پذیرفت ﴿وَإِن تُکَذِّبُوا﴾ حالا اگر شما آمدید تکذیب کردید اولاً خودتان دروغ میگویید, ولی بدانید پیش از شما کسانی هم بودند که حرف انبیا را تکذیب کردند و به کام غرق رفتند همان جریان حضرت ابراهیم مسبوق به جریان حضرت نوح(سلام الله علیهما) بود امت این هم مسبوق به آن امتاند هر چیزی که انسان را احاطه کند بالأخره انسان را دور بزند دور انسان طواف کند به آن میگویند طوفان خواه آب باشد خواه باد باشد خواه گرد و خاک باشد خواه آتش باشد منتها حالا درباره آب شهرتی پیدا کرده هر چیزی که آدم را دور میزند آدم را احاطه میکند این میشود طوفان. فرمود: ﴿وَإِن تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾ این گونه از آیات است که برخی از مفسّران احتمال دادند اینها جمله معترضه باشد مربوط به خود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که در وسط قصّه حضرت ابراهیم واقع شده البته چه بیان مربوط به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) باشد چه بیان مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد برهانی است و حق است. برای اثبات معاد فرمود شما اگر بررسی کنید مطلب به قدری روشن است از نظر علمی که گویا قابل دیدن است وقتی بدیهی باشد میگویند این مثل آفتاب روشن است از بس بدیهی است که به مرحله رؤیت میرسد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ خب این نظم محیّرالعقول شما ببینید یک قطره آب را ذات اقدس الهی به این صورت انسان در آورد که دهها دانشگاه و صدها دانشکده درباره شناخت بدن انسان دارند کار میکنند هنوز آغاز راهند انواع و اقسام بیماریها کشف نشده, انواع و اقسام داروها کشف نشده تازه این برای بدن انسان اما ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾[14] حساب دیگری دارد فرمود یک قطره آب را خدا به این صورت در آورده یعنی در عالَم خبری نیست ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[15] آفریدگاری نیست؟! شما میبینید در آیه چهارم سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ یک تکّه زمین حالا یک هتکار زمین خاک یکی, آب یکی, هوا یکی, باغبان یکی, شمس یکی, همه این امور یکی اما میبینید رنگهای گوناگون, میوههای گوناگون ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ﴾; ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ اما میوههایشان شبیه هم نیستند خب این نظم یک ناظم ندارد؟! فرمود مطلب به قدری روشن است که دیدنی است ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ بعد اگر بگویید که چگونه زنده میکند میگوییم همان طوری که اول آفرید این دیگر روشن است ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾ اصلِ معاد ضروری است اگر نباشد که عالَم میشود لغو که هر کسی بیاید هر کاری بکند برود طاغی و باتقوا آن کسی که اهل تقواست آن کسی که اهل طغیان است اینها هر دو بروند و خاک بشوند و خبری نباشد خب معنایش این است که عادل و ظالم میشود یکسان! چون بعد از مرگ اگر عدم باشد «لا میز فی الأعدام» در اعدام که خبری نیست آن وقت معنایش این است که حق و باطل ـ معاذ الله ـ در عالَم یکی است! خب میشود اوّلین لهو, اوّلین لغو, فرمود ما بازیگر نیستیم ﴿َمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[16] ما بازیگر نیستیم عالَم بازیچه نیست که هر که بیاید هر کاری بکند, بکند ما بالحق آفریدیم این مقصدی دارد اینچنین نیست که هر کسی بیاید هر کاری بکند چه خیر چه شرّ و هیچ خبری هم نباشد پس حساب و کتابی هست. چه کسی دوباره زنده میکند خب همان که بار اول آفرید اینکه مشکلی ندارد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ ٭ قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ حالا که اینچنین شد حسابی هست, کتابی هست, جهنمی هست, بهشتی هست, نعمتی هست, نقمتی هست بر اساس حکمت الهی کار انجام میشود آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفه است این از غرر بیانات آن حضرت است که فرمود: «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل»[17] ای خدایی که با هیچ توسّلی نمیشود مسیر حکمت تو را عوض کرد که ما حالا با وسیله بخواهیم ـ معاذ الله ـ تو کاری بکنی که حکیمانه نباشد تمام توسّلات برای آن است که کار ما را در ردیف حکمت خود قرار بدهی عفو کنی, ببخشی و مانند آن «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل» مشیئت الهی بر اساس حکمت است فرمود: ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ﴾ بعد فرمود شما همین طور به حضور خدا نمیروید آن باطنتان میآید بیرون منقلب میشوید و تمام اعمالتان در دستتان است میروید آنجا, هیچ نمیتوانید انکار کنید ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾[18] اگر کسی تمام اعمالش آمده رو شد [نمیتواند انکار کند] اینکه گفته شد آن روز ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این به چند معناست یکی اینکه «لا ریب فی وقوعه» اصطلاح ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در قرآن همان اصطلاح بالضروره منطق است ما میگوییم دو دوتا چهارتا بالضروره این قضیه بالأخره جهت دارد «الانسان ناطقٌ بالضروره» یک قضیه ممکنه داریم میگوییم «زید عالمٌ بالامکان» اما میگوییم «النار حارّةٌ بالضروره» قضیه بالأخره جهتی دارد یعنی ربط محمول به موضوع یا شُل است یا محکم, اگر محکم باشد جهت قضیه ضروره است میگوییم «الانسان ناطق بالضروره» اگر شُل باشد جهت قضیه امکان است میگوییم «زیدٌ عالم بالامکان» این «بالضروره» در منطق همان است که در قرآن کریم به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد میشود ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی شکبردار نیست امر ضروری قطعی شکبردار نیست ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾,[19] «المعاد حقٌّ, المعاد آتٍ بالضروره» این «بالضروره» منطقی به صورت ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ قرآنی است و در آن روز هم جا برای شک نیست همه چیز بیّن و شفاف است خب اگر سرائر انسان ظهور کرد طوری که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[20] جا برای تکذیب نیست فرمود شما میروید نزد خدا اما منقلباً میروید نه بسته بروید تا بتوانید انکار کنید یعنی بعد از اینکه تمام اسرارتان از درون به بیرون آمد شفاف شد که راه برای انکار نیست با این وضع میروید خب دیگر آن روز جا برای انکار نیست ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ﴾ اما ﴿وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ این قویتر از ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ است ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ یک سطح متوسّطی را میفهماند اما ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ معنای بالاتر و دقیقتری را میفهماند میفرماید چنین چیزی هست شما بخواهید در برابر این صحنه مقاومت کنید مقدورتان نیست, بخواهید فرار کنید میدان را ترک کنید این هم مقدورتان نیست ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ فرقی بین آسمان و زمین نیست آنجا بروید قانون همین است زمین باشید قانون همین است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[21] نه موجودات آسمانی میتوانند قضا و قدر الهی را عاجز کنند و نه شما ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ و نه یاریکنندهای دارید غیر از خدا و نه سرپرستی, میدانید بالأخره عجز انسان روشن است این حرفی در آن نیست در بعضی از موارد به حسب ظاهر برخی از کارها را انجام میدهد برخی از کارها را مُعین و معاون او انجام میدهد در برخی از موارد اصلاً کاری از او ساخته نیست حالا یا در دوران کودکی است یا در دوران کهنسالی و فرتوتی است آنجایی که یک مقدار کار را خود انسان انجام میدهد بقیه را دیگری, میشود جای نصرت که دیگری ناصر انسان است آنجا که هیچ کاری از انسان ساخته نیست نظیر دوران کودکی یا دوران کهنسالی دیگری ولیّ انسان است بالأخره او تَر و خشک میکند کاری از انسان ساخته نیست فرمود غیر از خدا شما ولیّ بگیرید ندارید, ناصر بگیرید ندارید, خودتان هم بخواهید مشکلتان را حل کنید که مقدورتان نیست فرمود: ﴿وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ﴾ اینها هستند که از رحمت خدا مأیوساند در حالی که ما درِ رحمت را تا آخر باز کردیم اما اگر خود اینها این در را بستند و با درِ بسته وارد معاد شدند دیگر از رحمت الهی خودشان را مأیوس کردند ﴿وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 15.
[3] . الکافی, ج1, ص32 و 34.
[4] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[5] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[6] . ر.ک: تحقیق ماللهند, ص21.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 76.
[8] . سورهٴ انعام, آیهٴ 75.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 185.
[10] . سورهٴ نجم, آیهٴ 23.
[11] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
[12] . الکشاف, ج3, ص447; التفسیر الکبیر, ج25, ص39.
[13] . الکشاف, ج3, ص446.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 85.
[15] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[16] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 16.
[17] . الصحیفة السجادیة, دعای 13.
[18] . سورهٴ طارق, آیهٴ 9.
[19] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[20] . سورهٴ زلزال, آیات 7 و 8.
[21] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 84.
- مسئله آزمون الهی یک امر جهانی است؛
- ببینید ابراهیم (ع) با خدای خود چه رابطهای داشت شما همان مسیر را طی کنید؛
- در جهانبینی سخن از هست و نیست میباشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَإِن تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (18) أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ (22) وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِن رَحْمَتِی وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (23) فَمَا کَانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24)﴾
در آغاز این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» راجع به اصل سنّت الهی نسبت به مردم اختصاصی به ملّت و نِحلت معیّنی ندارد فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ﴾ بنابراین مسئله آزمون الهی یک امر جهانی است اختصاصی به مسلمانها یا یهودیها یا مسیحیها و مانند آن ندارد ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا﴾[1] پس ابتلا, فتنه, امتحان یک امر عمومی است این مطلب اول بود که گذشت. به معاصران رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود ما امتهای قبل از اینها را آزمودیم پس اصل کلّی این است که انسان تا در دنیا هست محلّ آزمون است.
مطلب دوم این است که ما این آزمون را نسبت به امتهای گذشته انجام دادیم قهراً امت اسلامی و امم آینده از این قانون مستثنا نیستند. طبق این دو مطلب عام که در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» گذشت قصّه هفت پیامبر از انبیای الهی را, هفت امت از امم گذشته را بازگو میکند جریان حضرت نوح, جریان حضرت ابراهیم, جریان حضرت لوط, جریان شعیب, جریان هود, جریان صالح, جریان موسی(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را در این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» ذکر میکند. تفاوتی که هست در کوتاهی یا بلندی این داستانهاست در بعضی از سوَر قصّه حضرت نوح را وسیعتر ذکر میکنند و قصّه انبیای دیگر را کمتر. در این بخش جریان حضرت نوح را به همان عالَمی بودن قصّه نوح و جریان نوح بسنده فرمود, فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾[2] ولی جریان حضرت ابراهیم را یک مقدار بازتر ذکر میکند.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بخشی از معارفش و قصّهاش مربوط به بین او و خدای اوست و خداوند ما را هم در این بخش سهیم کرده فرمود ببینید ابراهیم با خدای خود چه رابطهای داشت شما همان مسیر را طی کنید منتها مقدورتان نیست, کوتاهتر و کمتر; ولی کاری که ابراهیم با خدای سبحان داشت شما همان کار را ادامه بدهید منتها در خورِ خود. بخشی از کارهای وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دعوت به توحید و نفی شرک بود که این مشترک بین همه انبیاست عالمان دین که وارثان انبیایند[3] آنها هم همین رسالت و مأموریت را دارند هم خودشان را موحّد بار بیاورند هم جامعه را به توحید دعوت کنند. بخشی هم مربوط به مبارزه وجود مبارک ابراهیم با دستگاه عصر بود که آن را در سورههای دیگر بازگو فرمود. این آیاتی که از آیه شانزده شروع میشود تا آیه بیست و سوم این بخشها ناظر به دعوت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است گرچه ممکن است بعضی از این آیات به عنوان جمله معترضه مربوط به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد ولی کلّ این چند آیه میتواند مجموعاً بیانات نورانی وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) باشد. ابراهیم(سلام الله علیه) قوم خود را به توحید دعوت کرد در خاورمیانه آن روز غیر از الحاد و شرک خبری نبود ممکن بود در زوایای کشورها افراد مؤمنی پیدا بشوند ولی حکم غالب یا الحاد بود یا شرک. وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) به فرمان الهی قیام کرد اولاً رابطه خود را با خدای خود تنظیم کرد که عرض میکنیم آن رابطه چیست, بعد مردم را به توحید دعوت کرد و از چند راه توحید را ضروری دانست این راهها که کارساز نبود تبر برداشت و بتها را ریز ریز کرد تا حدودی عدّهای را متوجه کرد بعد هم در برابر ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[4] تحمل کرد و با دستور الهی ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[5] آن آتش, گلستان شد و به برکت آن حضرت خاورمیانه طعم شیرین توحید را چشید. این توحید را وجود مبارک ابراهیم با این جان کَندن تحویل خاورمیانه داد عالمان و دانشمندانی که حقشناس بودند آن را در کشورهایشان حفظ کردند ابوریحان بیرونی که معاصر مرحوم بوعلی است در کتاب معروفش به نام تحقیق ماللهند گِلهای از علمای هند دارد میگوید در بخشی از خاورمیانه مثل یونان، سقراطی پیدا شد که به استقبال شهادت رفت و توحید را حفظ کرد و شاگردان موحّدی تربیت کرد اگر عالمان هند هم چنین کاری میکردند دیگر مسئله بودا و برهما در هند پیش نمیآمد[6] تلاش و کوشش ابراهیم(سلام الله علیه) به دست عالمان دین باید محفوظ بماند عدّهای تا مرز شهادت رفتند توحید را حفظ کردند عدّهای این کار را نکردند زیر گوش اینها مسئله بودا و برهما و اینها آمد الآن با اینکه عصر, عصر علم است اگر الآن عصر علم نباشد پس چه وقت عصر علم است شما هیچ فکر نمیکردید یک پهباد جاسوسی را این برادران سپاه با اندک فرصتی شکار بکنند اگر الآن عصر علم نباشد پس چه وقت عصر علم است الآن که عصر علم است شما میبینید گاو و موش را دارند در شرایط کنونی میپرستند اگر انبیا نباشند بشر اینطور به درّه سقوط میافتد همین الآن که بیش از دوچرخهای که در کوی و برزن ماست ماهواره بالای سر ماست همین الآن هند با همه عظمتش دارد گاو را میپرستد, موش را میپرستد بالأخره بشر گمشدهای دارد آن گمشده را انبیا آمدند به او گفتند این گاو نیست این موش نیست این فلان شیء نیست حتی فرشته نیست بلکه الله است این کار ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود. به هر تقدیر وجود مبارک ابراهیم خلیل سه برهان اقامه کرد بعد از اینکه رابطه خودش را با خدا تنظیم کرد رابطه حضرت ابراهیم با خدا در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بیان شد که فرمود من چیزی که گاهی هست و گاهی نیست و قائم به ذات نیست اصلاً دوست ندارم ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾[7] و هنرمندانه حکمت و جهانبینی را احیا کرد شما میبینید در هیچ کتاب فلسفی در جهانبینی سخن از دوستی و غیر دوستی نیست سخن از هست و نیست است سخن از محبت و غیر محبت نیست برهان میگوید یا خدا هست یا ـ معاذ الله ـ نیست اما من دوست دارم من دوست ندارم این در فلسفه و جهانبینی و حکمت نظری جا ندارد شما میبینید در مسائل ریاضی جا ندارد کسی بگوید من دوست دارم دو دوتا چهارتا بشود آخر سخن از دوستی و غیر دوستی نیست این علم است در فقه ما هم همین طور است من دوست دارم فلان قضیه باطل باشد یا من دوست دارم فلان قضیه حرام باشد آخر حرمت و حلیّت که به دوستی ما نیست این به حکم خدا وابسته است ولی وجود مبارک ابراهیم این را بست یعنی بین عقل نظر و عقل عمل بست انسان خدا را برای چه میخواهد برای اینکه محبوب او باشد به او سر بسپارد در برابر او خضوع کند لذا مسئله حکمت نظری را با حکمت علمی دوخت یعنی جهانبینی را با جهانداری و جهانآرایی دوخت گفت: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ خدا باید محبوب باشد اینکه گاهی هست و گاهی نیست که نمیتواند محبوب باشد خدا هم فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[8] ما باطن این عالَم, ملکوت عالم را نشان ابراهیم خلیل دادیم او اهل رؤیت بود رؤیت یعنی شهود, همین خدایی که درباره خلیل خود فرمود او ملکوت را دید ما نشان دادیم او دید ما را تشویق میکند که چرا شما نگاه نمیکنید خب این نگاه برای این است که ما ببینیم آن را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[9] او اهل بصر بود شما اهل نظر باشید, او اهل دیدن بود شما اهل نگاه کردن باشید, این نگاه گاهی شما را به دیدن میرساند این بخش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و اعراف گذشت که بخش مبسوطی هم بود اما دعوت وجود مبارک ابراهیم نسبت به توحید با سه برهان است هم درباره معبود هم درباره عبادت هم درباره عابد, درباره معبودها فرمود اینها سنگ و چوباند از سنگ و چوب کاری ساخته نیست درباره عبادت فرمود این فسون است و فسانه این خرافه است درباره عابد هم فرمود شما برهان ندارید دروغ میگویید خلاف میگویید معبودان شما اوثان است سنگ و چوب بیش نیست ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾ این اسم خالی است شما این سنگها و چوبها را میگویید اله این اله یک لفظ است (یک) مفهومی دارد در ذهن (دو) زیرش خالی است (سه) شما این اله را بر چه چیزی میخواهید تطبیق کنید کلمه «رب» لفظی است که میگویید, مفهومی است که در ذهن دارید اما زیرش خالی است این «رب» را بر چه چیزی میخواهی اطلاق کنی بر چوب بر سنگ؟! ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾[10] پس معبودتان سنگ و چوب است عبادت سنگ و چوب هم افک است و فسون است و فسانه شما هم که میگویید اینها مقرّب ما هستند شفیع ما هستند دروغ میگویید دروغگو به مقصد نمیرسد, خرافه به مقصد نمیرساند از سنگ و چوب کاری ساخته نیست سه حد وسط است در بحثهای قبلی هم داشتیم که تعدّد براهین به تعدّد حدود وسطای آنهاست اگر ما سه حدّ وسط داشتیم میشود سه برهان, گاهی ممکن است یک حدّ وسط باشد با سه تقریب بله این میشود یک برهان, اما وقتی سه حدّ وسط داشتیم میشود سه برهان. وجود مبارک ابراهیم خلیل از سه منظر توحید را ثابت کرد و دعوت کرد بعد فرمود شما خوب بحث کنید از مسئله توحید که فراغت پیدا کردید به مسئله معاد میرسید بالأخره این عالَمی که نظم محیّرالعقول دارد پوچ و افسانه و خالی از هدف است یا مقصدی دارد بالأخره, این نظم محیّرالعقول برای آن است که هر کس هر چه کار کرد, کرد و هر چه به دستش رسید بکند این هیچ حسابی و کتابی نیست یا حساب و کتابی هست آن حساب و کتاب هم که در این عالم نیست برای اینکه این عالم, عالم امتحان است عالم آزمون است, پس حسابی هم هست آن حساب یقینی است و آن حساب هم یقیناً در دنیا نیست برای اینکه دنیا دار آزمون است چه اینکه در صدر این سوره گذشت پس یک عالَم دیگر باید باشد به نام بعد الدنیا, بگویید چگونه خدا بعد از دنیا افراد را خلق میکند خب اینکه «کان» ناقصه است وقتی «کان» تامّه را قبول کردید «کان» ناقصه را به طریق اُولیٰ، خدا وقتی هیچ را موجود کرد ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[11] بعد از مرگ هم که چیزی پیش نمیآید بدنتان متفرّق است جانتان هم هست چیزی از بین نرفته این پراکندهها را جمع میکند جان هم که به اینها تعلّق میگیرد ﴿إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾ چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ این برهان توحید, برهان معاد، اینها را وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) برای قومش بازگو کرد. برخی از آیاتی که در وسط این صفحه است این ممکن است چه اینکه برخیها گفتند مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد[12] به عنوان جمله معترضه اما سیاق اقتضا میکند که این یک صفحه همه بیانات نورانی حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) باشد و در آیه 24 که میفرماید: ﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ﴾ پاسخ آن قوم باشد. فرمود: ﴿وَإِبْرَاهِیمَ﴾ این ﴿وَإِبْرَاهِیمَ﴾ منصوب است به ﴿وَأَرْسَلْنَا﴾ در آیه چهارده فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إلی قَومِهِ﴾ اینجا ﴿وَإِبْرَاهِیمَ﴾ یعنی «لقد ارسلنا ابراهیم» برخیها مثل زمخشری در کشّاف گفتند این «ابراهیم» منصوب است به «اُذکر» که مقدّر است[13] یعنی «واذکر ابراهیم إذ قال» آن وقتی که این حرف را زد ﴿وَإِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ﴾ چه چیزی فرمود, فرمود: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ این سیاق, سیاق توحید است گرچه لفظ مفید حصر نیست که «لا تعبدون الاّ الله» در آن نیست اما ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ دارد دعوت به توحید میکند سیاقش سیاق توحید است و از او بهراسید ﴿وَاتَّقُوهُ﴾ این برای شما خیر است این کلمه ﴿خَیْرٌ﴾ در این گونه از موارد یا فارغ از معنای افضلیّت است صیغه افعل تفضیل نیست اصلِ فضیلت را میرساند یا اگر معنای افضلیّت را به همراه دارد به زعم اینها چون عبادت اوثان و اصنام خوب بود ایشان میفرماید عبادت خدا بهتر از عبادت صنم یا وثن است به هر تقدیر خیر یا معنای افضلیّت را ندارد یا اگر دارد به گمان و زعم آنهاست. ﴿ذلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ هم ترغیب به عالِم شدن است بعد حالا برهان اقامه میکند میفرماید: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ شما سنگ و چوب را میپرستید از سنگ و چوب چه کاری ساخته است؟! انسان اصلاً چرا عبادت میکند برای اینکه مشکلش حل بشود یا «خوفاً من العذاب» است یا «شوقاً الی النعمة» است یا «حبّاً» آن «حبّاً» که مقدور شما نیست یا «خوفاً من النقمة» است یا «شوقاً الی النعمة» از سنگ و چوب هیچ کاری ساخته نیست خب چرا اینها را میپرستید؟! بشر را رها کنی در عصر علم هم باشد گرفتار حس است الآن این موشپرستی, الآن این گاوپرستی, الآن این عضوپرستی که در هند است برای چیست اینها خیال میکنند که با این مشکلشان حل میشود انبیا آمدند گفتند آن که مشکل را حل میکند خداست ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً﴾ پس معبودتان دروغین است (یک) دو: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾ شما دروغآفرین هستید این خلقت یعنی جعل, اِفک چیزی را از جای خود گرفتن به جای دیگر بردن, منصرف کردن را میگویند اِفک, ﴿یُؤْفَکُونَ﴾ یعنی یُصرفون, عبادتی که برای خداست به غیر خدا میدهید مشرکین اینطور نبودند که نظیر ریاکار قدری برای خدا, قدری برای غیر خدا عبادت کنند مشرک اصلاً خدا را نمیپرستید اینکه فرمودند مشرک است معنایش این است که عبادتی که برای خداست به غیر خدا دادند غیر خدا را شریک او دانستند همتای او دانستند او را دارند عبادت میکنند وگرنه مشرک فقط بت را میپرستید خدا را نمیپرستید اینجا هم فرمود: ﴿وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً﴾.
﴿إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً﴾ این سنگ و چوب که کاری از آنها ساخته نیست آخر شما عبادت میکنید برای کاری است بالأخره, چرا آنها را احترام میگذارید برای اینکه مشکل شما را حل کنند در حالی که از آنها کاری ساخته نیست پس به جایی مراجعه کنید که همه کار به دست اوست ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾ و او را عبادت کنید و با دریافت رزق از ذات اقدس الهی سپاسگزار او باشید و بدانید که بازگشت شما هم به سوی اوست نه شما از بین میروید نه به غیر خدا بازگشت میکنید به بتها باز نمیگردید اصل رجوعتان ضروری است «لا ریب فیه» است و رجوعتان هم الی الله است این هم «لا ریب فیه» است نه اصل رجوع را میتوان انکار کرد نه رجوع به غیر خدا را میتوان پذیرفت ﴿وَإِن تُکَذِّبُوا﴾ حالا اگر شما آمدید تکذیب کردید اولاً خودتان دروغ میگویید, ولی بدانید پیش از شما کسانی هم بودند که حرف انبیا را تکذیب کردند و به کام غرق رفتند همان جریان حضرت ابراهیم مسبوق به جریان حضرت نوح(سلام الله علیهما) بود امت این هم مسبوق به آن امتاند هر چیزی که انسان را احاطه کند بالأخره انسان را دور بزند دور انسان طواف کند به آن میگویند طوفان خواه آب باشد خواه باد باشد خواه گرد و خاک باشد خواه آتش باشد منتها حالا درباره آب شهرتی پیدا کرده هر چیزی که آدم را دور میزند آدم را احاطه میکند این میشود طوفان. فرمود: ﴿وَإِن تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِکُمْ وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾ این گونه از آیات است که برخی از مفسّران احتمال دادند اینها جمله معترضه باشد مربوط به خود پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد که در وسط قصّه حضرت ابراهیم واقع شده البته چه بیان مربوط به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) باشد چه بیان مربوط به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد برهانی است و حق است. برای اثبات معاد فرمود شما اگر بررسی کنید مطلب به قدری روشن است از نظر علمی که گویا قابل دیدن است وقتی بدیهی باشد میگویند این مثل آفتاب روشن است از بس بدیهی است که به مرحله رؤیت میرسد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ خب این نظم محیّرالعقول شما ببینید یک قطره آب را ذات اقدس الهی به این صورت انسان در آورد که دهها دانشگاه و صدها دانشکده درباره شناخت بدن انسان دارند کار میکنند هنوز آغاز راهند انواع و اقسام بیماریها کشف نشده, انواع و اقسام داروها کشف نشده تازه این برای بدن انسان اما ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾[14] حساب دیگری دارد فرمود یک قطره آب را خدا به این صورت در آورده یعنی در عالَم خبری نیست ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[15] آفریدگاری نیست؟! شما میبینید در آیه چهارم سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت فرمود: ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ یک تکّه زمین حالا یک هتکار زمین خاک یکی, آب یکی, هوا یکی, باغبان یکی, شمس یکی, همه این امور یکی اما میبینید رنگهای گوناگون, میوههای گوناگون ﴿نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ﴾; ﴿وَفِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ اما میوههایشان شبیه هم نیستند خب این نظم یک ناظم ندارد؟! فرمود مطلب به قدری روشن است که دیدنی است ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ﴾ بعد اگر بگویید که چگونه زنده میکند میگوییم همان طوری که اول آفرید این دیگر روشن است ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾ اصلِ معاد ضروری است اگر نباشد که عالَم میشود لغو که هر کسی بیاید هر کاری بکند برود طاغی و باتقوا آن کسی که اهل تقواست آن کسی که اهل طغیان است اینها هر دو بروند و خاک بشوند و خبری نباشد خب معنایش این است که عادل و ظالم میشود یکسان! چون بعد از مرگ اگر عدم باشد «لا میز فی الأعدام» در اعدام که خبری نیست آن وقت معنایش این است که حق و باطل ـ معاذ الله ـ در عالَم یکی است! خب میشود اوّلین لهو, اوّلین لغو, فرمود ما بازیگر نیستیم ﴿َمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[16] ما بازیگر نیستیم عالَم بازیچه نیست که هر که بیاید هر کاری بکند, بکند ما بالحق آفریدیم این مقصدی دارد اینچنین نیست که هر کسی بیاید هر کاری بکند چه خیر چه شرّ و هیچ خبری هم نباشد پس حساب و کتابی هست. چه کسی دوباره زنده میکند خب همان که بار اول آفرید اینکه مشکلی ندارد فرمود: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ ٭ قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ حالا که اینچنین شد حسابی هست, کتابی هست, جهنمی هست, بهشتی هست, نعمتی هست, نقمتی هست بر اساس حکمت الهی کار انجام میشود آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفه است این از غرر بیانات آن حضرت است که فرمود: «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل»[17] ای خدایی که با هیچ توسّلی نمیشود مسیر حکمت تو را عوض کرد که ما حالا با وسیله بخواهیم ـ معاذ الله ـ تو کاری بکنی که حکیمانه نباشد تمام توسّلات برای آن است که کار ما را در ردیف حکمت خود قرار بدهی عفو کنی, ببخشی و مانند آن «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل» مشیئت الهی بر اساس حکمت است فرمود: ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ﴾ بعد فرمود شما همین طور به حضور خدا نمیروید آن باطنتان میآید بیرون منقلب میشوید و تمام اعمالتان در دستتان است میروید آنجا, هیچ نمیتوانید انکار کنید ﴿یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾[18] اگر کسی تمام اعمالش آمده رو شد [نمیتواند انکار کند] اینکه گفته شد آن روز ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این به چند معناست یکی اینکه «لا ریب فی وقوعه» اصطلاح ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ در قرآن همان اصطلاح بالضروره منطق است ما میگوییم دو دوتا چهارتا بالضروره این قضیه بالأخره جهت دارد «الانسان ناطقٌ بالضروره» یک قضیه ممکنه داریم میگوییم «زید عالمٌ بالامکان» اما میگوییم «النار حارّةٌ بالضروره» قضیه بالأخره جهتی دارد یعنی ربط محمول به موضوع یا شُل است یا محکم, اگر محکم باشد جهت قضیه ضروره است میگوییم «الانسان ناطق بالضروره» اگر شُل باشد جهت قضیه امکان است میگوییم «زیدٌ عالم بالامکان» این «بالضروره» در منطق همان است که در قرآن کریم به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد میشود ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی شکبردار نیست امر ضروری قطعی شکبردار نیست ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾,[19] «المعاد حقٌّ, المعاد آتٍ بالضروره» این «بالضروره» منطقی به صورت ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ قرآنی است و در آن روز هم جا برای شک نیست همه چیز بیّن و شفاف است خب اگر سرائر انسان ظهور کرد طوری که ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[20] جا برای تکذیب نیست فرمود شما میروید نزد خدا اما منقلباً میروید نه بسته بروید تا بتوانید انکار کنید یعنی بعد از اینکه تمام اسرارتان از درون به بیرون آمد شفاف شد که راه برای انکار نیست با این وضع میروید خب دیگر آن روز جا برای انکار نیست ﴿یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَرْحَمُ مَن یَشَاءُ﴾ اما ﴿وَإِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ این قویتر از ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ است ﴿إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ﴾ یک سطح متوسّطی را میفهماند اما ﴿إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ﴾ معنای بالاتر و دقیقتری را میفهماند میفرماید چنین چیزی هست شما بخواهید در برابر این صحنه مقاومت کنید مقدورتان نیست, بخواهید فرار کنید میدان را ترک کنید این هم مقدورتان نیست ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ فرقی بین آسمان و زمین نیست آنجا بروید قانون همین است زمین باشید قانون همین است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[21] نه موجودات آسمانی میتوانند قضا و قدر الهی را عاجز کنند و نه شما ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ و نه یاریکنندهای دارید غیر از خدا و نه سرپرستی, میدانید بالأخره عجز انسان روشن است این حرفی در آن نیست در بعضی از موارد به حسب ظاهر برخی از کارها را انجام میدهد برخی از کارها را مُعین و معاون او انجام میدهد در برخی از موارد اصلاً کاری از او ساخته نیست حالا یا در دوران کودکی است یا در دوران کهنسالی و فرتوتی است آنجایی که یک مقدار کار را خود انسان انجام میدهد بقیه را دیگری, میشود جای نصرت که دیگری ناصر انسان است آنجا که هیچ کاری از انسان ساخته نیست نظیر دوران کودکی یا دوران کهنسالی دیگری ولیّ انسان است بالأخره او تَر و خشک میکند کاری از انسان ساخته نیست فرمود غیر از خدا شما ولیّ بگیرید ندارید, ناصر بگیرید ندارید, خودتان هم بخواهید مشکلتان را حل کنید که مقدورتان نیست فرمود: ﴿وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَلِقَائِهِ﴾ اینها هستند که از رحمت خدا مأیوساند در حالی که ما درِ رحمت را تا آخر باز کردیم اما اگر خود اینها این در را بستند و با درِ بسته وارد معاد شدند دیگر از رحمت الهی خودشان را مأیوس کردند ﴿وَأُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 2.
[2] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 15.
[3] . الکافی, ج1, ص32 و 34.
[4] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[5] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[6] . ر.ک: تحقیق ماللهند, ص21.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 76.
[8] . سورهٴ انعام, آیهٴ 75.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 185.
[10] . سورهٴ نجم, آیهٴ 23.
[11] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
[12] . الکشاف, ج3, ص447; التفسیر الکبیر, ج25, ص39.
[13] . الکشاف, ج3, ص446.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 85.
[15] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[16] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 16.
[17] . الصحیفة السجادیة, دعای 13.
[18] . سورهٴ طارق, آیهٴ 9.
[19] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 9.
[20] . سورهٴ زلزال, آیات 7 و 8.
[21] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 84.
تاکنون نظری ثبت نشده است