display result search
منو
تفسیر آیات 20 تا 26 سوره لقمان

تفسیر آیات 20 تا 26 سوره لقمان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 172 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 20 تا 26 سوره لقمان"
- لزوم تبیین فرق بین ذلول و ذلیل بودن زمین؛
- بررسی معنای اداره جهان با تسخیر نه با قسر؛
- بیان بعضی از مصادیق نعمت‌های ظاهری و باطنی.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ (20) وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ (21) وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَمَن کَفَرَ فَلاَ یَحْزُنکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَی عَذَابٍ غَلِیظٍ (24) وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ للَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (26)﴾

مکی بودن سورهٴ «لقمان» سبب طرح مباحث توحیدی
چون سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» در مکه نازل شد و مهم‌ترین مسائل سوَر مکّی اصول دین است مخصوصاً توحید لذا در این سورهٴ مبار‌که در آیات متعدّد به تعبیرهای گوناگون مسئله توحید مطرح شد. در آیه بیست فرمود مگر نمی‌بینید که کلّ جهان مسخَّر جامعه انسانیت است ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾.
مسخَر جامعه بشری بودن نظام هستی و امکان بهره‌وری از آن
کلّ نظام چه زمین و آنچه در زمین هست چه آسمان و آنچه در آسمان هست خدا اینها را برای جامعه بشری مسخَّر کرده است. عالَم با تسخیر اداره می‌شود نه با قَسر. هاهنا امور: اول اینکه کلّ نظام مسخّر شد برای کلّ انسان نه برای فرد فرد انسان, انسان در هر عصر و مصر و با هر نسلی که باشد می‌تواند از آسمان و زمین بهره بگیرد حالا برخی‌ها در زمین, برخی‌ها در آسمان, برخی در شرق زمین, برخی در غرب زمین, برخی از معادن جامد, برخی از معادن مایع هر کسی به نوبه خود بخواهد از موجودات زمینی و آسمانی بهره بگیرد امکاناتش هست.
لزوم تبیین فرق بین ذلول و ذلیل بودن زمین
تسخیرکننده خدای سبحان است جهان مسخّر خداست و خدای سبحان این جهان را مسخّر کرده رام کرده که انسان از آن بهره ببرد جهان در اختیار انسان نیست زمین در اختیار انسان نیست اما زمین را برای انسان نرم کرده ارض را ذَلول نه ذلیل, ذلول, نرم, آرام کرده اگر همین خدا بخواهد این زمین را وسیله عذاب انسان تبهکار قرار بدهد فوراً شکافی در زمین ایجاد می‌شود قارون را بلع می‌کند می‌شود ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾[1] زمین را ذلول و نرم کرده تا انسان از آن استفاده کند زمین, مسخّر انسان که انسان مسخِّر آن باشد نیست زمین مسخّر است برای انسان و تسخیرکننده خدای سبحان است که فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم﴾.
بررسی معنای اداره جهان با تسخیر نه با قسر
مطلب دوم آن است که عالَم با تسخیر اداره می‌شود نه با قَسر یعنی تحمیلی در عالَم نیست کلّ جهان با تسخیر اداره می‌شود فرق جوهری تسخیر و قسر این است که اگر موجودی خاصیّتی داشت یک اثر طبیعی داشت دیگری این موجود را بر خلاف خاصیّت و اثر طبیعی راهنمایی کرد این می‌شود شتاب, فشار, قسر و تحمیل مثل اینکه کسی آب را بخواهد با فواره بالا ببرد این تا فشار هست بالا می‌رود وقتی فشار تمام شد می‌ریزد زمین, بالا بردن آب بر اساس قسر و فشار و تحمیل است اما وقتی باران بارید از قلّه کوه به سینه کوه و به دامنه آمد آب, طبعش این است که از بالا به پایین بیاید اگر کشاورز ماهری باشد این آب‌ها را راهنمایی می‌کند به مزرع و مرتع و از آن بهره می‌برد این کار می‌شود تسخیر و اگر نباشد این آب هدر می‌رود. فاعل به تسخیر آن است که آن فاعل این شیء را راهنمایی کند تا در همان مسیری که می‌خواهد برود به نحو سودمند حرکت کند این می‌شود تسخیر, بر خلافش بخواهد ببرد قسر است جهان با قسر اداره نمی‌شود با تسخیر اداره می‌شود.
اختصاصی بودن تسخیر معجزانه عالم و عام بودن تسخیر عالمانه آن
هر موجودی را خدای سبحان مطابق با حکمت الهی خودش با خاصیّت‌های مخصوص آفرید (یک) آن موجود را با همان خاصیّت در راه صحیح اداره و رهبری می‌کند (دو) به انسان‌ها هم این هوش را داده است که از جهان در مسیر صحیح آن بهره‌برداری کنند (سه) گاهی به نحو غیر عادی یعنی به طور معجزه برخی از موجودات آسمان را مسخَّر پیامبری می‌کند نظیر اینکه برای سلیمان(سلام الله علیه) باد را مسخّر کرد ﴿فَسَخَّرْنَا لهُ الرِّیحَ تَجْرِی بأمْرِهِ﴾[2] که به دستور او حرکت می‌کند برای اینکه این سلیمان به مقام ولایت رسیده است بر اساس «کنت ... لسانه الذی ینطق به»[3] ذات اقدس الهی در فصل سوم که منطقه ممنوعه نیست نه در فصل اول که مربوط به هویّت ذات است که منطقه ممنوعه است نه در فصل دوم که اکتناه صفات ذاتی است که آن هم منطقه ممنوعه است در مقام فیض و در مقام وجه‌اللهی و افاضه الهی مطابق حدیث قُرب نوافل «کنت ... لسانه الذی ینطق به» شد, اگر در مقام فعل, ذات اقدس الهی لسان سلیمان شد در حقیقت گوینده و امرکننده گرچه به حسب ظاهر سلیمان است اما به لسان الهی است که ﴿تَجْرِی بِأَمْرِهِ﴾ این تسخیر معجزانه است ولی تسخیر عالمانه برای همه هست نه اینکه کلّ آسمان‌ها و زمین را برای کلّ واحد واحد انسان مسخر کرده باشد بلکه «الجمیع للجمیع» کلّ انسان از آغاز تا انجام همه اینها می‌توانند از نظام استفاده کنند به نحو تسخیر.

عدم شمول تسخیر «سماء» بر «سماء» باطنی
البته این سماء همین سمای ظاهری است اما آ‌ن سماء باطنی مسخّر هر کسی نیست آن سمایی که فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾[4] آن سماء برای اولیای الهی است وگرنه این سماوات ظاهری طوری است که الآن سفینه‌های باسرنشین و بی‌سرنشین می‌فرستند اینکه فرمود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ آن سماء دیگری است. کلّ این سماء با تسخیر اداره می‌شود چه اینکه انسان هم با اختیار رهبری می‌شود جبری در کار نیست نه انسان با جبر اداره می‌شود نه جهان با قسر اداره می‌شود هم انسان با اراده تدبیر می‌شود هم جهان با خاصیّتی که خدا به آن داده است تدبیر می‌شود قسر و فشار, مقطعی است آن هم زودگذر ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾.
بیان بعضی از مصادیق نعمت‌های ظاهری و باطنی
بعد فرمود ما به شما نعمت‌های ظاهری دادیم نعمت‌های باطنی دادیم اسباغ یعنی فراوانی و شادابی, نعمت‌های ظاهری همین مأکولات و مشروبات و ملبوسات و امتعه و مساکن و امثال ذلک هستند درباره جوارح ما, اعضا و جوارح سالم اینها نعمت‌های ظاهری است آن نعمت ادراک و عقل و هوش نعمت‌های باطنی است این برای همه مردم است.
اختصاص بعضی از نعمت‌های باطنی به مؤمنین
اما درباره مؤمنین گذشته از اینکه این نعمت‌های ظاهری را داد و این نعمت‌های باطنی را داد نعمت ولایت را داد, نبوت را داد, امامت را داد, خلافت را داد اینکه فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾[5] این یک نعمت باطنی است که فقط بهره مؤمنان است آن کسی که طرْفی نمی‌بندد و غدیر را رها می‌کند به دنبال سقیفه حرکت می‌کند از این نعمت عمداً خودش را محروم می‌کند پس ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ نسبت به همه افراد نعمت ظاهر و باطن مشخص است نسبت به مؤمنان الهی گذشته از آن نِعم ظاهر و باطن, نعمت نبوّت است نعمت ولایت است.
استعمال «نعمت» به صورت مطلق در قرآن دال بر نعمت ولایت
به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند نعمت هر جا در قرآن بالقول المطلق استعمال بشود نعمت ولایت است[6] یک وقت نعمت‌های ظاهری است نعمت سلامت است نعمت عقل و هوش است قرینه خاص دارد تفصیلی است که قاطع شرکت است اینها نعمت‌های متداول است اما اگر بفرماید ﴿نِعْمَتِی﴾ مثل آیه سورهٴ «مائده» که ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ و یادی از نعمت خاصّه نکرد این نعمت ولایت است ذیل این آیه شریفه ﴿ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ﴾[7] آن روایت نورانی هست که فرمود: «نحن النّعیم»[8] .
شرط بهره‌وری از نعمت‌های باطنی
اگر کسی از این نعمت‌ها بخواهد بهره ببرد حتماً کسی است که «یُسلِم وجهه الی الله» اما اگر کسی از این فیض غافل بود از همان افراد ظاهری است و نعمت‌های باطنی اینها همان عقل و هوشی است که خدای سبحان به اینها عطا کرده است ﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾.
جدال باطل بودن سخن محرومان از ولایت
اما در برابر این همه نعمت‌های وافر و فراوان برخی‌ها هستند که نه وحی الهی نصیبشان شد (یک) نه به کمک عقل, چراغی دارند که بفهمند وحی‌ای که شده چیست (دو) نه به کمک نقل چراغی دارند که بفهمند وحی‌ای که به انبیا شده است چیست (سه) اینها بیراهه حرکت می‌کنند بالأخره یا خودش باید وحی‌ای بگیرد که این نبیّ است و رسول است یا به وسیله عقل باید بفهمد که نبیّ چه چیزی آورد یا به وسیله نقل باید بفهمد که نبیّ چه چیزی آورد. کسی که عالِم نیست از راه عقل نرفته, از راه کتاب منیر هم نرفته پیامبر هم که نیست که خودش از هدایت الهی بدون واسطه طرْفی ببندد چنین کسی جدال باطل دارد ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ﴾ در حالی که هیچ کدام از این سه حجت را ندارد بالأخره انسان یا خودش باید ولیّ ‌الله باشد یا با برهان عقلی بفهمد ولیّ الله چه گفته یا با دلیل نقلی معتبر بفهمد ولیّ الله چه گفته اگر کسی فاقد این راه‌های سه‌گانه بود بیراهه خواهد رفت.
بیان نمونه‌ای از جدال باطل جاهلی در برابر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
لذا فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾ یعنی ما آنها را به چراغ دعوت کردیم یک وقت است می‌گویند که شما به این راه بیایید آن وقت جای سؤال است که چرا به این راه بیاییم اما اگر گفتند که به این صراط مستقیم بیایید این دیگر دلیل نمی‌خواهد چون این خودش با دلیل بیان شده یک وقت است می‌گویند شما دست به این فلز نزن خب آدم می‌پرسد چرا, اما یک وقت می‌گویند دست به آتش نزن این دیگر دلیل نمی‌خواهد می‌گویند دست به مار و عقرب نزن اگر یک وقت مدّعایی با دلیل ذکر شده است این کارآمدی‌اش بیشتر است یک وقت می‌گویند «اتّبعونی» آن وقت دلیل می‌خواهد چرا تابع شما بشویم برای اینکه من از طرف خدا سخن دارم یک وقت می‌گوید ﴿اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ این ﴿اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ دیگر دلیل نمی‌خواهد چون با دلیل ذکر شده است ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾ آن‌گاه اینها ﴿قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا﴾ در بحث دیروز گذشت که این سنّت جاهلی‌شان این بود که تصدیق و تکذیبشان, فعل و ترک گذشتگانشان بود اگر چیزی را گذشته‌ها انجام دادند برای اینها صحیح بود چیزی را انجام ندادند برای اینها باطل بود این سنّت جاهلی را دین برداشت فرمود شما به طرف نیاکانتان می‌روید چه آنها حق باشند چه آنها باطل این ﴿أَوَلَوْ کَانَ﴾ یعنی اگر به طرف صراط مستقیم باشند که می‌روید به طرف جهنم هم باشد که می‌روید پس معیارتان همان حرف نیاکانتان شد این ﴿أَوَلَوْ کَانَ﴾ عطف است بر شیء محذوف اگر به طرف راست دعوت کنند یعنی به صراط مستقیم که می‌روید به طرف جهنم هم که دعوت کنند که می‌روید پس معلوم می‌شود شما جاهلیّت‌محورید عقل‌محور نخواهید بود ﴿أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطاَنُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾.
بیان علت دو دسته شدن انسانها در قیامت
در سورهٴ مبارکهٴ «روم» قبلاً گذشت که افراد وقتی که وارد صحنه قیامت شدند دو گروه‌اند آیه 43 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این بود ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِن قَبْلِ أَن یَأْتِیَ یَوْمٌ لاَّ مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ﴾ اینها مُتصدّع‌اند متفرّق‌اند دو دسته می‌شوند یک عده مؤمن‌اند به طرف بهشت یک عده کافرند به طرف دوزخ این تفرقه در سورهٴ مبارکهٴ «روم» و سایر سوَر بازگو شد اینجا هم همان است منتها اسم تفرقه را نبردند فرمودند: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ در برابر آن گروه ﴿وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾ این یا عقلاً فهمید یا با دلیل نقلی فهمید که چهره هستی‌اش را باید به طرف خدا متوجه کند این حُسن فاعلی, ﴿وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾ هم حُسن فعلی است. آدم خوبی است چون موحد است کار خوب می‌کند چون ﴿وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾ چنین آدمی به یک طناب ناگسستنی تمسّک کرده است.
سرّ تعبیر به «عروة الوثقی» بودن قرآن
قبلاً این بحث گذشت که قرآن را خدای سبحان نازل کرد باران را هم نازل کرد اما باران را به زمین انداخت, قرآن را به زمین آویخت; یعنی یک طرف ریسمان دست اوست خب اگر یک طرف ریسمان دست اوست دیگر گسستنی نیست لذا فرمود این عُروه, وثقاست این دستگیره, ناگسستنی است این موثّق است مُتقن است این ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» راجع به عروهٴ وثقا آمده است یعنی «لا انفصام لها من بین یدیه و لا من خلفه» همان‌طوری که در سورهٴ «فصلت» آمده است که ﴿إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ ٭ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[9] نه در عصر او این کتاب بطلان‌پذیر است نه بعدها الی یوم القیامه بطلان‌پذیر است چون «حقّ لا ریب فیه» و از نظر استحکام هم یک طرفش به دست خداست اگر ﴿إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ ٭ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾ این کتاب این عروه وثقا «لا انفصام لها من بین یدیه و لا من خلفه» به چه دلیل این کتاب عروه وثقاست برای اینکه شما را به مقصد می‌رساند شما که نمی‌خواهید پایین بروید نمی‌خواهید شرق و غرب بروید می‌خواهید بالا بروید ﴿إِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ این ﴿إِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ برای عدم انفصام آن است شما باید بگیرید و بالا بروید این ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[10] یا «اقرأ و ارقَ»[11] برای این است که یک طرف این طناب به دست خداست اگر طبق آن روایت نورانی که فرمود: «إنّی تارک فیکم الثقلین» و این قرآن «طرفه بید الله»[12] خب اگر این کتاب یک طرفش به دست بی‌دستی خداست دیگر انفصام‌پذیر نیست ﴿یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾[13] اگر این کتاب انفصام‌‌پذیر نیست «لا من بین یدیه و لا من خلفه» و بالاست بنابراین انسان اگر اعتصام بکند زمینی نخواهد بود می‌شود الهی و آسمانی ﴿وَإِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ﴾ در قبال ﴿مَن یُسْلِمْ﴾, ﴿مَن کَفَرَ﴾ است, آنجا که فرمود: ﴿مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ﴾ راجع به مسئله توحید است.
تسلّی دادن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با ﴿وَمَن کَفَرَ فَلاَ یَحْزُنکَ کُفْرُهُ﴾
اینجا که فرمود: ﴿وَمَن کَفَرَ﴾ تسلیتی است نسبت به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که دلداری بدهد که بالأخره اگر عده‌ای نکول کردند شما محزون نباشید اینها در دست ما هستند در چنگ ما هستند ما مختصری اینها را با آب و علف سرگرم می‌کنیم بعد هم می‌گیریم اینها که از قدرت ما بیرون نیستند ﴿وَمَن کَفَرَ فَلاَ یَحْزُنکَ کُفْرُهُ﴾ چرا, برای اینکه ﴿إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ﴾ نه اینکه در قیامت اینها به ما می‌رسند الآن در دست ما نیستند نه, به لحاظ قیامت ﴿إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا﴾ به لحاظ دنیا هم ﴿نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ﴾ اینها را داریم سرگرمشان می‌کنیم.
تصویر زندگی کفران کنندگان نعمت باطنی در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)
در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که فرمود برخی‌ها تمام زندگی‌شان بین آشپزخانه و دستشویی بود, همین! «بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ»[14] معتلف یعنی آنجا که علف می‌خورد نَثیل آنجا که می‌رود دستشویی, بعضی‌ها هستند که تمام زندگی‌شان بین آشپزخانه و دستشویی است.
تحقیر نبودن تعبیر به ﴿أُولئِکَ کَالأَنْعَامِ﴾ دربارهٴ گروه مذکور
اگر خدای سبحان فرمود: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾[15] این تحقیر نیست این تحقیق است انسان یا بالأخره خودش باید چشم باطنی داشته باشد ببینید بعضی‌ها واقعاً حیوان‌اند یا باید حرف انبیا را گوش بدهد یا دو روز صبر بکند بعد از مرگ ببیند اینها چطوری هستند یکی از سه راه را باید طی کند فرمود اینها «بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ» دارند زندگی می‌کنند همان صدر اسلام بود بعد به آن صورت در آمد این از بیانات نورانی حضرت است در آن خطبه شقشقیه بعضی‌ها فرمود این‌طوری هستند ﴿نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً﴾ بین همین دو کار! ﴿ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَی عَذَابٍ غَلِیظٍ﴾ یک عذاب دردناک.
عدم دلالت ﴿إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ﴾ بر خروج فعلی کافران از قدرت الهی
بنابراین اینها از دست ما بیرون نیستند نه اینکه ما گفتیم ﴿إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ﴾ یعنی در قیامت به کیفرشان می‌رسد یا ما آنها را به کیفر می‌رسانیم الآن هم در دست ما هستند ﴿إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا﴾ ما باخبرشان می‌کنیم اعمال ظاهری‌شان را که دیگران می‌بینند که ما هم می‌بینیم, اعمال درونی‌شان را نه تنها ما از قلبشان باخبریم نه تنها از صدرشان باخبریم از ذات‌الصدر آنها هم باخبریم آن راز مستوری که در درون دل نهادینه شده است را می‌گویند ذات‌الصدر ما یک دل داریم یک دل‌مایه ممکن است کسی دل را باخبر باشد ولی از دل‌مایه بی‌خبر باشد فرمود ما صدرشان را می‌دانیم ذات‌الصدر را هم می‌دانیم دیگر چیزی برای ما مستور نیست قلبشان را می‌دانیم ذات‌القلب آنها را هم می‌دانیم ذو قلب یعنی صاحب قلب به آنچه در دل هست می‌گویند ذات‌القلب, ذات‌الصدر فرمود همه اینها نزد ما مشهود است.
علت تعبیر به عدم سنجش اعمال کافران در قیامت
پرسش:...
پاسخ: بسیار خوب, فضیلت نیست اما پر از رذیلت است ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[16] از نظر فضیلت, از نظر فضیلت خالی است لذا در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾[17] ما برای آنها ترازو نمی‌آوریم ترازو آوردن برای اینکه کالایی را بسنجند اینها نه کالای اعتقادی دارند نه کالای عملی ما چه چیزی را بسنجیم کسی که با دست خالی آمده اما همین‌ها که با دست خالی آمدند.
امکان استفاده درکه سنجی کافران از قرآن
﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾[18] انبوهی از گناهان هست وسیله دیگری هست که با آن درکاتشان را می‌سنجند وگرنه به یک عدّه بفرماید که درک اسفل نار برای اینهاست یک عده در جهنم میانی به سر می‌برند این بعد از توزین است نسبت به آن فضایل فرمود آن ترازوی درجه‌سنجی را برای اینها ما اقامه نمی‌کنیم خب کالایی ندارند که سنجیده شوند اما آن ترازوی درکه‌سنجی را باید اقامه کنیم ببینیم این چند درجه کفر و تباهی دارد اگر کافر است در همان درجات میانی آتش باشد اگر منافق است ﴿فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[19] باشد. افئده اینها هواست اما دل‌های اینها رسوبات فراوانی دارد ﴿نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَی عَذَابٍ غَلِیظٍ﴾.
محکومیت حتمی پیروی از هوای مشرکان با جدال احسن
باز به مسئله توحید برمی‌گردد می‌فرماید در جریان توحید شما از هر راهی که حساب بکنید اینها محکوم‌اند اینها که ملحد نیستند اینها مشرک‌اند یعنی قبول دارند خدایی هست سماوات و ارض را خدا آفرید اما حالا بیراهه می‌روند فرمود از اینها اگر سؤال بکنید که خالق آسمان و زمین کیست قبول دارند که خداست این جدال احسن است یعنی از مقدمات معقولِ مقبول, قیاس درست می‌شود چون ربوبیّت الاّ ولابد به خالقیّت برمی‌گردد هیچ کس نمی‌تواند رب باشد مگر اینکه خالق باشد چون ربوبیّت به معنی پرورش, پروراندن یک موجود به اعطای کمال است به ایجاد کمال است برای این مُستکمِل این یک نحوه خالقیت است باید کمال عطا کند فیض عطا کند برهان دیگر این است که اگر کسی بخواهد موجودی را بپروراند الاّ ولابد باید از حقیقت او و هویّت او آگاه باشد تنها کسی که از هویّت اشیاء آگاه است همان آفریدگار آنهاست پس طبق این دو برهان یا بر اساس رجوع ربوبیّت به خلقت که حدّ وسط برهان اول است یا بر اساس تلازم بین ربوبیّت و خالقیّت که حدّ وسط برهان دوم است الاّ ولابد ربوبیّت به خالقیت برمی‌گردد که فرمود شما برای غیر خدا چه ربوبیّتی قائلید اگر کلّ نظام را خدا آفرید و ربوبیّت هم به یکی از دو برهان به خالقیّت برمی‌گردد شما برای غیر خدا چرا ربوبیّت قائلید این می‌شود جدال احسن یعنی مقدماتش هم معقول است هم مقبول ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ الله﴾ اینها هیچ انکاری از این جهت ندارند با نون تأکید ثقیله هم ذکر فرمود: ﴿لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ اگر این است پس بگو ﴿الْحَمْدُ للَّهِ﴾ شکر برای اوست; حمد در برابر نعمت است و هر نعمتی هست از اوست پس چرا به غیر خدا مراجعه می‌کنید.
علت تفاوت تعبیر به کار رفته دربارهٴ کافران و مشرکان
پرسش: اگر کافر مطلق وجود ندارد...
پاسخ: چرا دارد ولی آنها نبودند کافر مطلق یعنی ملحدان چرا, آنها در آیات دیگر است اما اینها که در مکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آنها روبه‌رو بود اینها مشرک بودند اینها قبول داشتند که خدایی هست و خالق سماوات و ارض است منتها تدبیر امور را به دیگری واگذار کرده گروهی هم بودند ملحدان که می‌گفتند: ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ مسئله اماته و احیا و امثال ذلک را منکر بودند اینها ملحدند که مبدیی را قائل نیستند با اینها قرآن کریم از راه دیگر بحث می‌کند اما مشرکان ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ خالقیّت خدا را قبول دارند ولی ربوبیّت را قبول ندارند می‌فرمایند حمد کلاً برای خداست چرا, چون حمد برای نعمت است نعمت هستی را او داد نعمت پرورش هم به وسیله اوست از غیر او نعمتی ساخته نیست که ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ پس ﴿الْحَمْدُ للَّهِ﴾ بالقول المطلق.
فقدان بهره‌وری از عقل و نقل سبب نادانی مطلق مشرکان
این گروه آدم‌های نفهمی‌اند نفرمود «بل أکثرهم لا یعلمون» فلان شیء را, یک وقت می‌گوییم «أکثرهم لا یعلمون» فلان شیء را, خب این یک جهل نسبی است اما وقتی فرمود: ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ حذف متعلّق هم مفید عموم است یعنی هیچ چیزی نمی‌فهمند برای اینکه بخواهیم بگوییم مقلِّد باش باید از کسی تقلید کنند که «یدعوهم الی الهدی» نه ﴿یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ بخواهند محقّق باشند که برهان نمی‌فهمند لذا در آنجا فرمود خدایی که ﴿أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً﴾ شما نه با برهان عقلی حرکت می‌کنید نه با برهان نقلی حرکت می‌کنید وحی هم که ندارید یکی از این سه راه را باید طی کنید که فاقدید اینجا هم فرمود اینها بالقول المطلق ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾ نه اینکه «لا یعلمون شیئاً خاصّاً» چون حذف متعلّق مفید عموم است اینها بالقول المطلق جاهل‌اند ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾.
برهان نادانی مشرکان با دوری از حمد الهی با ﴿لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ ...﴾
بعد برهان اقامه می‌کند می‌فرماید: ﴿لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾ کلّ آسمان و زمین برای خداست کلّ سماوات و ارض دارند خدا را می‌پرستند و اگر شما نپرستیدید این‌طور نیست که خدا آسیبی ببیند او غنی است که ﴿إِن تَکْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾[20] او بالذّات غنی است نیازی به کار شما ندارد او محمود است خودش, خودش را حمد می‌کند (یک) فرشتگان او را حمد می‌کنند (دو) انبیا و اولیا او را حمد می‌کنند (سه) مؤمنان خالص او را حمد می‌کنند (چهار) در اینجا هم ﴿یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ﴾ فرمود در آیه 22, در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾[21] فرمود آن تسلیم لوجه لله بالاتر از تسلیم الوجه الی الله است این کسی که الی الله حرکت می‌کند یعنی هدفش اوست اما آن‌که لله است یعنی خالصاً برای خداست چیزی برای غیر خدا نگذاشت و کمبودی هم ندارد بین ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ﴾ با ﴿یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ﴾ خیلی فرق است.
حمد الهی معیار شناخت انسان از حیوان در بیان امام سجاد(علیه السلام)
این بیان نورانی امام سجاد را نگاه کنید در همین صحیفه سجادیه; این دعاها را بخوانید اینها مثل کفایه است اینها مثل رسائل و مکاسب است این وقتی انسان را معرفی می‌کند فرمود خدایا تو اگر راه حمد را به ما نشان نمی‌دادی ما که نمی‌فهمیدیم چه کار بکنیم اگر راه حمد را به ما نشان نمی‌دادی و به ما نمی‌فهماندی که آفریدگاری هست نِعَمی هست مُنعمی هست باید ولی‌نعمت را شناخت و حمد کرد ما در نعمت تو تصرّف می‌کردیم و تو را حمد نمی‌کردیم و می‌شدیم حیوان; [22] یعنی از وجود مبارک امام سجاد سؤال بکنید که «الانسان ما هو» او نمی‌گوید «حیوان ناطق» می‌گوید «حیوان ناطق حامد» که اگر حمد را از انسان برداری نطق و آن نفس ناطقه‌اش هم گرفته می‌شود, می‌شود حیوان این از غرر ادعیه وجود مبارک امام سجاد است ما باید باور کنیم که مسئله دعا و امثال ذلک که از معصوم نقل شده است مثل ادبیات شاعرانه سبعه معلّقه و امثال ذلک نیست که در آن اغراق و مبالغه و امثال ذلک باشد همان‌طوری که در روایات فقهی در جزء جزء اینها با اطلاق و تقیید و عموم و خاص عمل می‌شود این تعبیرات هم همین است این تشبیه نیست فرمود اگر نبود ما حمد نمی‌کردیم می‌شدیم حیوان این ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ نزدیک حیوانیّت است این ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ مرحله سوم را دارد می‌بینید انسان یا نزدیک حیوانیّت است یا واقعاً حیوان است یا از حیوان پَست‌تر این طفره که نیست فرمود: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ یعنی هنوز حیوان نشدند ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ آن طرف قضیه است اگر کسی بگوید این مسافر نزدیک فلان محل است بعد بگوید از آن محل گذشت یعنی از آن محل عبور کرد اگر گفتند این مسافر نزدیک پل است بعد بگویند بعد از پل است یعنی از پل گذشت این ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ مرحله اُولاست ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ مرحله ثالثه است پس این وسط را عبور کرد اگر کسی نزدیک حیوانیّت باشد, بعد, از حیوانیّت عبور کرده باشد بعد از حیوانیت و پَست‌تر از حیوانیت باشد پس معلوم می‌شود این مرحله وسط را عبور کرده این سه قضیه است ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ﴾ قضیة اُولیٰ ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ قضیة ثالثه, بین اُولی و ثالثه, قضیه ثانیه است. این بیان نورانی امام سجاد که فرمود اگر ما تو را حمد نمی‌کردیم حیوان می‌شدیم این حقیقت است منتها حیوان ناطق هر که حرف می‌زند که انسان نیست.
مصداق نداشتن کفر در عالم تکوین
پرسش:... پاسخ: آنها هیچ کسی در عالَم کافر نیست مگر انسان, هیچ کسی در عالم مشرک نیست مگر انسان, هیچ موجودی در عالم ملحد نسیت مگر انسان زیرا آنها یک بُعدی‌اند فقط تکوین‌اند در نظام تکوین که کفر معنا ندارد انسان است که گذشته از نظام تکوین, نظام تشریع را دارد این کفر و ایمانش مربوط به نظام تشریع است انسان در نظام تکوین که کافر نیست تابع مقررات الهی است وقتی اماته کردند می‌میرد, احیا کردند زنده است, بخواهند او را بخوابانند می‌خوابانند, بخواهند بیدارش کنند بیدار می‌کنند این مثل حیوان است در حیوانیت هیچ کفری نیست مسئولیت انسان در نظام تشریع است آنها مسئول نیستند سالبه به انتفاء موضوع است چون نظام تشریع در جمادات نیست در گیاهان نیست در حیوانات نیست کفر و الحاد در آنجا معنا ندارد انسان هم در نظام تکوین کافر نیست یعنی هر کاری را که ذات اقدس الهی درباره انسان تصمیم بگیرد از آن وقتی که ﴿لَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[23] بود از آن وقتی که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[24] بود از آن وقتی که در سورهٴ «روم» فرمود خداوند انسان را از ضعف به قوّت و بعد از قوّت به ضعف می‌آورد[25] در نظام تکوین است و تابع نظام تکوین است وقتی که وارد قبر بکند تابع است ﴿ثُمَّ إِذَا شَاءَ أَنشَرَهُ﴾ در نظام تکوین است کاملاً تابع است نمی‌تواند نباشد از این جهت کفر در عالَم تکوین مصداق ندارد این تنها انسان است که محکوم به شریعت است و باید از راه شریعت به کمال برسد این انسان گاهی مؤمن است و گاهی کافر.
پرسش...
پاسخ: بله جن هم همین طور است.
«و الحمد لله ربّ العالیمن»


[1] . سورهٴ قصص, آیهٴ 81.
[2] . سورهٴ ص, آیهٴ 36.
[3] . الکافی, ج2, ص352.
[4] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 40.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 3.
[6] . المیزان, ج4, ص62.
[7] . سورهٴ تکاثر, آیهٴ 8.
[8] . شواهدالتنزیل, ج2, ص476.
[9] . سورهٴ فصلت, آیات 41 و 42.
[10] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 103.
[11] . الکافی, ج2, ص606.
[12] . الامالی (شیخ مفید), ص135.
[13] . سورهٴ فتح, آیهٴ 10.
[14] . نهج‌البلاغه, خطبه 3.
[15] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[16] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 43.
[17] . سورهٴ کهف, آیهٴ 105.
[18] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 14.
[19] . سورهٴ نساء, آیهٴ 145.
[20] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 8.
[21] . سورهٴ بقره, آیهٴ 112; سورهٴ نساء, آیهٴ 125.
[22] . الصحیفة السجادیة, دعای 1, بند 9 و 10.
[23] . سورهٴ مریم, آیهٴ 9.
[24] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
[25] . سورهٴ روم, آیهٴ 54.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:50

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی