- 544
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 31 تا 37 سوره سبأ
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 37 سوره سبأ"
- رازقیت, لازمه توحید و تقسیم آن به روحی و بدنی؛
- خلط بین تکوین و تشریع, علت شرک رهبران شرک؛
- آزادی انسان در نظام تکوین و راهنمایی او در نظام تشریع.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ (32) وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (33) وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37)﴾
رازقیت, لازمه توحید و تقسیم آن به روحی و بدنی
در سوره مبارکه «سبأ» که در مکه نازل شد سه مسئله، عنصر محوری این سوره را تشکیل میدهد: یکی توحید, یکی وحی و نبوت یکی معاد; گرچه خطوط کلی اخلاق و حقوق هم مطرح است در جریان توحید فرمود لازمهٴ توحید, تأمین رزق مردم است رزق اعم از رزق بدنی است که خوراکی و پوشاکی و مانند آن است و رزق روحی که وحی و نبوّت و علوم آسمانی است; لذا جریان ارسال انبیا جزء رزق مردم است و ذات اقدس الهی از آن جهت که رازق است برای مردم پیامبر میفرستد.
لازمه ربوبیت, فرستادن رزق روحی در پرورش بشر
لازمهٴ ربوبیّت, ارسال رسول است همان بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که برای فرزندش نامه نوشتند که اگر خدا ـ معاذ الله ـ شریک میداشت, آن شریک هم پیامبری میفرستاد[1] از همین باب است; زیرا لازمه ربوبیت, پروراندن بشر است بشر تنها با رزق بدنی پرورانده نمیشود با رزق روحی که وحی و نبوّت است پرورش مییابد, اگر خدا رازق است باید رزق ارواح بشر را هم بدهد تنها رزقِ روحی بشر, وحی الهی است, دستور الهی است; لذا مسئله نبوت را در کنار ربوبیت ذکر میکند.
الحاد حقیقت شرک مشرکان
بعد از بازگو کردن این سه مطلب یعنی توحید, وحی و نبوت و معاد میفرمایند اینها در دنیا حرفی برای گفتن ندارند مشرکان به حسب ظاهر مشرکاند ولی در واقع ملحدند زیرا برای خدا شریکی قائلاند که این شریک, صنم و وثن و مانند آن است و در معاد هم میگویند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[2] به اصنام و اوثانشان خطاب میکنند که ما شما را مساوی با ربّالعالمین دانستیم خب این مساوات اگر به این معناست که این اصنام و اوثان یا آن قدّیسین بشر نظیر عیسی(سلام الله علیه) یا فرشتهها ـ معاذ الله ـ شبیه الله هستند, خب اینها که شبیه الله نیستند, الله را شبیه اینها میدانند بازگشتش به انکار ربوبیت است برای اینکه آنکه شبیه صنم و وثن است یا شبیه انسان و فرشته است که دیگر خدا نیست گرچه ظاهراً مشرکان خیال میکنند که به خدا معتقدند ولی در واقع منکر پروردگارند برای اینکه آنکه آنها معتقدند خدا نیست آنها خدایی معتقدند که شبیه فرشته است یا فرشته, شبیه اوست ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ به معبودهایشان خطاب میکنند که ما شما را مساوی با ربّالعالمین دانستیم خب اینها که مساوی ربّالعالمین نیستند ربّالعالمینی که مساوی اینها بشود, میشود موجود امکانی، دیگر ربّالعالمین نیست پس در حقیقت مشرکان, ملحدند منتها نمیفهمند.
خلط بین تکوین و تشریع, علت شرک رهبران شرک
راز شرک اینها هم مشکل علم حصولی و علم حضوری و اینها نیست مشرکان دو گروه بودند: گروهی مقلِّد بودند, گروهی رهبران شرک بودند آنها که مقّلد بودند قبول و نکول آنها به رأی اثبات و نفی نیاکانشان است چیزی را قبول میکنند که نیاکانشان بپذیرند میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾,[3] چیزی را نفی میکنند که نیاکانشان نپذیرفته باشند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[4] اگر به این مقلّدان بگویید چرا این مطلب را میپذیرید, میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ اگر سؤال کنید چرا فلان مطلب را نفی میکنید, میگویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ پس معیار قبول و نکول و تصدیق و تکذیب مقلّدان, کارِ رهبران آنهاست رهبران آنها هم در اثر خلط بین تکوین و تشریع گرفتار شدند.
استدلال رهبران شرک در حق جلوه دادن آن
آنها استدلالشان این است که ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[5] به حسب ظاهر معتقد بودند که خدایی هست و قادر مطلق است میگویند خدا هست و قادر مطلق است و کارِ ما را و وضع ما را میبیند اگر این کار ما بد باشد خب جلویش را میگیرد ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾ به صورت قیاس استثنایی هم مغالطهای را تنظیم کردند چون خدا قادر است و عالِم است و میتواند جلوی بدی را بگیرد و جلوی کار ما را نگرفت و نمیگیرد معلوم میشود کار ما حق است این خلط بین تشریع و تکوین است.
آزادی انسان در نظام تکوین و راهنمایی او در نظام تشریع
فرمود ما در نظام تکوین، اینها را آزاد گذاشتیم در نظام تشریع گفتیم چه چیزی بد است, چه چیزی خوب است, چه چیزی باید, چه چیزی نباید, چه چیزی جهنم دارد, چه چیزی بهشت دارد, ما اگر جلوی اینها را بگیریم که میشود جبر, در نظام تکوین ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾,[6] ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾,[7] ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾[8] و آیات دیگر, یعنی انسان آزاد است اما در نظام تشریع, بنده است محرّماتی دارد, واجباتی دارد, چه چیزی بر او واجب است چه چیزی بر او حرام است, پس آن خلط تکوین و تشریع, رهبران شرک را وادار کرده آن حرف نابجا را بزنند این تقلید کورکورانه, مقلّدان را وادار کرده که تصدیق و تکذیبشان را با آن بیان بازگو کنند.
نزاع تبهکاران در جهنم و مقصّر دانستن ابلیس و یکدیگر
فرمود اینها وقتی به جهنم رفتند حرفها را به هم برمیگردانند این یکی میگوید تو مقصّر بودی, آن یکی میگوید من مقصّر نبودم تو خودت مقصّر بودی. در دوزخ این منازعه هست مبسوطش در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ تبهکاران از چند راه به دنبال بهانه هستند.
الف: تبیین مقصّر دانستن ابلیس و پاسخ او در سوره «ابراهیم»
گاهی ابلیس را بهانه قرار میدهند گفتگویشان با ابلیس در سوره مبارکه «ابراهیم» مطرح شد[9] ابلیس میگوید من کاری نکردم این همه انبیا و اولیا, صحف آسمانی آوردند این صحیفه آسمانی هر صفحهاش دعوتنامه است خب دعوت الهی بود, فرشتهها بودند, انبیا بودند, اولیا بودند, ائمه بودند, معصومین بودند میخواستید بروید من هم یک دعوتنامه نوشتند, دعوتنامه من به صورت وسوسه و اینهاست, دعوتنامه آنها به صورت الهام است به صورت ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] است به صورت کتاب آسمانی است خب میخواستید نیایید, پس در سوره مبارکه «ابراهیم» روشن شد که اینها حرفی برای گفتن ندارند.
ب: بیان مناظره پیروان با رهبران و پاسخ آنان در سوره «اعراف»
گفتگو و منازعه و مناظره اینها با رهبران شرک در سوره مبارکه «اعراف» هست در همین سوره «سبأ» هست که اینها میگویند مستکبران باعث شدند ما به ضلالت افتادیم آنها هم ضال بودند هم مُضلّ, ما در اثر اضلال آنها, تبلیغ سوء آنها به دام افتادیم, مستکبران میگویند نه خیر, شما کاملاً مختار بودید اینطور نبود که حرفِ ما, شما را مجبور کرده باشد انبیا آمدند, اولیا آمدند ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[11] محقَّق شده است برای شما روشن شده است حق چیست اما به دنبال ما راه افتادید اینچنین نیست که شما بر ما فضلیت داشته باشید, ما گناهمان بیشتر بوده و جُرم ما بیشتر باشد نه خیر ما هم دو گناه داشتیم یکی ضلالت خود, یکی اضلال شما; شما هم دو گناه دارید یکی ضلالت خودتان, یکی تقدیم ما بر رهبران الهی; شما هم دو گناه کردید منتها حالا نمیدانید.
ج: اتّهام و تبرّی دوستان از یکدیگر
بخشی از مناظره اینها با دوستان آنهاست چون اینها دوستان یکدیگر بودند و با هم معصیت میکردند هیچ کدام دیگری را نمیتواند متهم کند که تو باعث شدی ولی از یکدیگر تبرّی میجویند ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾[12] سومین بخش ناظر به آنهاست آنها هیچ کدام یکدیگر را متهم نمیکنند که تو باعث شدی ولی میگویند تو دوست بدی بودی دشمن یکدیگر میشوند همینها که با هم در مجلس گناه شرکت میکنند اینها خلیل مجلس گناهاند عدوّ یوم القیامه هستند بنابراین در سه بخش از آیات قرآن کریم تبرّی و بیزاری تبهکاران مطرح است یکی اینکه از ابلیس تبرّی میجویند میگویند تو باعث شدی ابلیس میگوید من باعث نشدم, یکی اینکه تبرّیشان از رهبران کفر است که آنها در حقیقت شیاطینالانس هستند آنها هم میگویند ما باعث نشدیم, بخش سوم آن خُلّت بیجاست که با هم معصیت میکردند تبرّی دارند; منتها آنجا یکدیگر را متّهم نمیکنند که شما باعث شدی; ولی دشمن یکدیگر میشوند ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾ در این بخش فرمود اینها در قیامت حرفها را به یکدیگر برمیگردانند.
تبیین آزادی انسان در نظام تکوین و اجبار او در نظام تشریع
پرسش: این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ که در... .
پاسخ: این تکوین است, انسان آزاد است.
پرسش: بشر تکویناً آزاد نیست تشریعاً آزاد است.
پاسخ: تشریعاً ـ معاذ الله ـ آزاد باشد که میشود اباحهگری; یعنی تکویناً, ولی ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ این بگیر و ببند برای چیست پس.
پرسش: از فرمایش حضرتعالی استفاده میشود که بشر به دو منادی مخاطب است.
پاسخ: انسان در نظام تکوین آزاد است هر راهی را میخواهد انتخاب کند مجبور نیست کمال در این است که آزاد باشد اما در نظام تشریع الاّ ولابد باید واجبات را انجام بدهد محرّمات را ترک کند خب اگر ـ معاذ الله ـ در نظام تشریع ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ باشد این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[13] پس برای چیست, این بگیر و ببندها پس برای چیست.
پرسش: به شرط اینکه آن فرد قادر باشد این راه را انتخاب کند یا انتخاب نکند.
پاسخ: آن میشود تکوین یعنی دو راه برایش مشخص است هر دو راه را میتواند انتخاب کند منتها انبیا گفتند راه خوب را انتخاب کن, عقل گفت راه خوب را انتخاب بکن, اهل بیت گفتند راه خوب را انتخاب بکن از طرف خدا, در نظام تکوین, انسان موجودی است دو بُعدی، هر راهی را خواست میتواند طی کند هیچ جبری در کار نیست این نشانه کمال است که انسان آزادانه راهی را انتخاب کند ولی در نظام تشریع الاّ ولابد باید راه حق را انتخاب کند. این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ معلوم میشود در نظام تشریع الاّ ولابد باید طرف انبیا را برود.
تصویر قرآنی سرنوشت تبهکاران در قیامت
در آیه 31 به صورت فعل مضارع فرمود: ﴿وَلَوْ تَرَی﴾ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند که تو میبینی ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ همهاش در این آیه به صورت فعل ماضی است ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾ بعد در آیه 32 همه اینها به صورت فعل ماضی است تعبیر از آن به فعل ماضی برای اینکه مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است آن وقت به جای اینکه بفرماید: «یقول الذین» میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ این صحیفههای الهی, دعوتنامه است آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ دعوتنامه است برای شما حق آمده است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ شده است خب میخواستید حرف ما را گوش ندهید ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ یک وقت است کسی در اثر جهل به موضوع, جهل به حکم, خطا, سهو, نسیان, اضطرار, الجا, اجبار به گناه تن در داد که بر اساس حدیث رفع گناه نیست «رفع عن امّتی تسع»[14] اینها که گناه نیست اما اگر کسی عالماً عامداً به طرف گناه رفته است کیفر میبیند مستکبران به مستضعفان میگویند حق به طرف شما آمد, نصاب بلوغ را گذراند بنابراین ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾.
سخن بهشتیان و جهنمیان هنگام ورود به آن
در سوره مبارکه «اعراف» که این گفتگو مبسوطاً گذشت این بود که وقتی دستور رسید ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ بهشتیها وقتی وارد بهشت میشوند ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ به یکدیگر سلام میکنند, دوزخیان وقتی وارد جهنم شدند به یکدیگر لعن میکنند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اُخت یعنی مِثل نه یعنی خواهر, اینکه در کتابهای ادبی میگویند «باب کان و اخواتها» یعنی أمثالها, اُخت یعنی مِثل.
تقاضای عذاب مضاعف تابعان برای متبوعان خود و پاسخ الهی
﴿حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ یعنی این تابعان درباره متبوعان میگویند: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ میگویند خدایا! این مستکبران، ما را به گمراهی کشاندند عذاب اینها را دو برابر بکن, ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما دو گناه کردید آنها هم دو گناه کردند ولی شما حساب نمیکنید آنها دو گناه کردند یکی ضلال خود, یکی اضلال شما; شما هم دو گناه کردید یکی ضلال خود, یکی تقدیم رهبران کفر, ائمه کفر بر ائمه هدا; شما هم دو کار کردید ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ﴾[15] آن مستکبران به مستضعفان میگویند شما برتری ندارید ما هم دو گناه کردیم شما هم دو گناه کردید.
پرسش: مستکبران سه گناه کردند تقدیم خودشان بر ائمه هدایت هم خودش گناه است.
پاسخ: نه, آن ضلالت است نسبت به خودشان این ضلالت است نسبت به دیگران اضلال است اینها هم همین کار را کردند اینها معصیت انجام دادند (یک) و به دنبال ائمه کفر رفتند به دنبال ائمه هدا نرفتند (دو).
امکان مضاعف شدن عذاب رهبران شرک به خاطر اعمال دیگر
حالا ممکن است کسی که جزء ائمه کفر باشد نظیر فرعون و اینها عذابش بیشتر باشد بر اساس سیّئات دیگری که انجام داد لذا در قرآن کریم فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[16] بعضیها هیزم جهنماند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[17] بعضیها وقودالنار هستند وقود «ما توقد به النار» است حالا یا آتشزنه است نظیر ماده انفجاری یا آتشگیره است قبلاً که در روستاها و شهرها از هیزم استفاده میکردند آن هیزم بزرگ و درشت دیرسوز را در آشپزخانهها کنار اجاق نگه میداشتند, هیزمهای زودسوز و نازک و اینها را با آن میگیراندند آن همیشه در کنار اجاق بود یعنی آن چوب گردو یا چوبی که بالأخره ریشه درخت است محکمتر است قویتر است بزرگتر است این همیشه با یک سوخت و سوز متوسطی در آشپزخانه زیر خاکستر بود این همیشه بود این را میگویند وقود, وقود یعنی «ما توقد به النار» حالا یا نظیر کبریت بود یا نظیر همان کُندهها. فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾[18] فرعون و امثال فرعون، اینها وقودالنارند دیگران هیزماند, بالأخره این هیزمها را با آن وقود میگیرانند این البته هست, اما اگر فرعون و امثال فرعون نباشند اینها متعادلاند، دیگر ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ نیست. در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ سرّ گناه مضاعفشان مشخص و کیفر مضاعفشان هم مشخص. اما در اینجا فرمود: ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ آن وقت مستضعفان میگویند بالأخره درست است ما مجرمیم اما شما هم سهم تعیینکنندهای در گمراهی ما داشتید ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ﴾ شما شب و روز مگر نقشه نمیکشیدید, مکر شبانهتان, مکر روزانهتان, توطئهتان که ما را چگونه فریب بدهید این کار را کردید یا نکردید, البته ممکن است بخشی از اینها جزء کسانی باشند که ﴿وَقُودُ النَّار﴾ باشند ولی بالأخره این حرف, این درگیری همیشه هست اما آن بیان نورانی ذات اقدس الهی در سوره «اعراف» که فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما حساب نکردید شما نمیدانستید وقتی دنبال اینها راه افتادید در خانه اهل بیت بسته میشود ﴿بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾.
استفاده بازگشت شرک مشرکان از جمله ﴿ َنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً ﴾
از اینکه ﴿نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾ معلوم میشود روحِ شرک به الحاد برمیگردد برای اینکه اگر نِدّ یعنی مِثل, اگر ﴿نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی ـ معاذ الله ـ ربّالعالمین مساوی اینهاست اینها مساوی ربّالعالمین هستند این انکار ربوبیت است برای اینکه موجودی که مساوی این صنم و وثن باشد یا مساوی حضرت عیسی باشد یا مساوی فرشتهها باشد این دیگر رب نیست بازگشت شرک، عندالتحلیل به انکار ربوبیت است.
احتمال فخررازی در معنای ﴿أَسَرُّوا النَّدَامَةَ ﴾ به اظهار ندامت
﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾ در این گفتگوها اثر ندارد و عذاب را میبینند عذاب را که دیدند آن ندامت را میخواهند کتمان کنند احتمالی جناب فخررازی از بعضیها نقل میکند که اِسرار جزء کلماتی باشد که جزء لغت اضداد است که دو معنا دارد یکی پوشاندن, یکی اظهار کردن; [19] اِسرار هم به معنای پوشاندن و رازداری است, هم به معنی اظهار است ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ﴾ یعنی «أظهروا الندامة» ندامت را ظاهر کردند برای اینکه آن روز, روزی است که ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾[20] درون, بیرون میآید اگر درون, بیرون میآید جا برای کتمان نیست ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾[21] مگر امروز زبان حرف میزند امروز تمام اعضا و جوارح حرف میزنند هر چه دارند میگویند, اینچنین نیست که فقط اعضا و جوارح حرف بزند و دل حرف نزند اگر و اعضا و جوارح اینها شهادت میدهند معنایش این نیست که فقط اعضا و جوارح حرف میزنند دل حرف نمیزند باطن حرف نمیزند اگر ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ شد جا برای کتمان نیست.
بررسی دو مبنا در شهادت اعضا و جوارح انسان در قیامت
در مسئله اینکه اعضا و جوارح شهادت میدهند دو مبنا بود که گذشت: یکی اینکه اعضا و جوارح شهادت میدهند, حرف میزنند ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[22] یک لحظه هم هست که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾[23] است «تشهد انفسهم» است شاهد با مُقرّ خیلی فرق میکند اگر خود متّهم حرف بزند میگویند اقرار کرده, اگر دیگری علیه متهم حرف بزند میگویند شهادت داده آنکه متهم است اگر حرف بزند که نمیگویند شهادت داد شهادت برای دیگری است معلوم میشود دست و پا گناه نمیکند انسان است که گناه میکند منتها برای اینکه انسان را بسوزانند دست و پا را میسوزانند غرض این است که اِسناد شهادت به جلود و دست و پا برای این است که آنها بیگناهاند انسان است که گناه میکند. حالا در بخشهای دیگر فرمود اینها ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ هستند شهادت میدهند, اینکه شهادت میدهند چطوری شهادت میدهند با اینکه اینها مقرّند اگر متّهم اقرار بکند که نمیگویند شهادت داد اینجا احتمال دادند مطابق ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[24] که فریقین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ عدهای به صورت حیوان در میآیند[25] اگر انسان تبهکاری به صورت حیوان در آمد این دارد شهادت میدهد اگر کسی به صورت گرگ در آمده این تمام هویّت او دارد شهادت میدهد که من درندهام لازم نیست حرف بزند اِسناد شهادت به یک موجود که متهم است باید با توجیه همراه باشد متهم اگر اقرار کرده باید بگوییم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[26] خب آن درست است اما بگوییم شهادت داد یعنی چه, اعضا و جوارح را میفهمیم برای اینکه اعضا و جوارح گناه نمیکنند این انسان است که گناه میکند آنها ابزار کارند دست که گناه نمیکند این را میفهمیم اما آنجا که دارد خود اینها شهادت میدهند یعنی چه, یا ناچاریم بگوییم شهادت به معنی اقرار است نظیر ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ یا مطابق ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ که حضرت فرمود عدهای به صورت حیوانات در میآیند اگر انسانی به صورت حیوان در آمده تمام هویّت او دارد شهادت میدهد که درنده است این دیگر راحت است توجیه نمیخواهد.
دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر ﴿أَسَرُّوا﴾ به مخفی نمودن ندامت
به هر تقدیر درون, بیرون میآید وقتی که درون, بیرون آمده یا ﴿أَسِرُّوا﴾ را باید به معنی «أظهروا» بگیریم که قولی است که فخررازی نقل میکند یا راهی که دیگران منهم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طی کردند که اینها تلاش و کوشش میکنند که ندامتشان را مثل دنیا بپوشانند همانطوری که در دنیا دروغ میگفتند, در قیامت هم سعی میکنند دروغ بگویند که از باب ظهور ملکات است[27] که در سوره «انعام» گذشت که میگفتند: ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾[28] این ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ با اینکه شرکشان علنی شد اعمالشان ظهور کرد شرکشان علنی شد همه شهادت دادند اینها مشرکاند متن شرکشان ظاهر شد ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[29] شرک ظهور کرده شرک را دارند میبینند اما معذلک میگویند ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ این است که خدا میفرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾[30] آنجا کذب ممکن نیست چون جِدّ متمشّی نمیشود الآن در این شبستان کسی بخواهد خبر دروغی بگوید که مثلاً داربستی اینجا نصب کردند این جدّش متمشّی نمیشود چون در حضور یکدیگر که نمیشود دروغ گفت در قیامت کلّ صحنه حاضر است آن وقت دروغ یعنی چه, دروغ الاّ ولابد خبری است برای کسی که از صحنه غایب است وگرنه جِدّ انسان که متمشّی نمیشود مگر اینکه این طنز بگوید در قیامت اصلاً دروغ ممکن نیست نه بد است چون همه چیز حاضر است وقتی همه چیز حاضر است جِدّ متمشّی نمیشود تا آدم دروغ بگوید این نظیر دنیاست که گاهی مَلکات, ظهور میکند دیدید یک آدم بددهن در خواب هم که حرف میزند فحش میدهد در خواب هم که بخواهد حرف بزند حرفهای پرت و پلا دارد این ظهور ملکات اوست اینکه در خواب, حرف اختیاری ندارد یک آدم فحّاش در عالم خواب هم که دارد حرف میزند حرفهای بد میزند این ظهور ملکات درونی اوست آن روز اینها تلاش و کوشش میکنند که ندامتشان را بپوشانند ولی قابل پوشاندن نیست خجلاند, پشیماناند, پشیمانی اینها در چهرههای اینها ظهور کرده راه برای پوشاندن ندامت نیست به این صورت فرمود: ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾.
آشکار شدن گناه تبهکاران با آویزان شدن غلها بر گردن آنها
بعد فرمود خب حالا ما چه کار بکنیم ما دو کار میکنیم: یکی اینکه این غلها را میآوریم به گردن اینها آویزان میکنیم, یکی اینکه خود غلها و این صحنهای که ما اِغلال داریم و یکی گردن آنها و یکی خود آنها همه و همه میفهمند که این غُل چیزی نیست مگر گناه اینها، ما از جای دیگر آهنگری درست نکردیم.
تبیین غلهای اعمال انسان در دعای ختم قرآن امام سجاد(علیه السلام)
این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) را نگاه کنید این دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در باب ختم قرآن که وقتی انسان قرآن خواند بعد این دعای نورانی را بخواند از آن دعاهای بسیار پربرکت است در دعای ختم القرآن به این صورت است که پروردگارا! هنگام مرگ که فرا میرسد «تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ» فرشته مرگ, عزرائیل(سلام الله علیه) از پردههای غیب تجلّی میکند «وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا» بعضی از بزرگان از حکمای متأخّر اینها عادتشان این بود روزی دو رکعت نماز یا مقداری قرآن یا ذکر و اینها را داشتند تقدیم به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) میکردند که بالأخره رابطهای باشد که وقتی حضرت آمد با آدم با وضع خوبی رفتار بکند این هم مثل جبرئیل است این فرشته عصمت است فرشته کمال است همانطوری که در ادعیه هست که نسبت به جبرئیل(سلام الله علیه) سلام میکنیم, به میکائیل(سلام الله علیه) سلام میکنیم[31] نسبت به عزرائیل(سلام الله علیه) هم باید سلام کنیم این بزرگواران این کار را میکردند روزی مقداری عبادت حالا یا نماز بود یا قرآن بود یا ذکر بود تقدیم به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) میکردند که بالأخره یک رابطه باشد. «تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَی الْآخِرَةِ رَحِیلٌ وَ انْطِلَاقٌ وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ» این عمل است که غُل گردن میشود آهنگری جایی باشد و غُلی درست بکنند آنها را ما خبر نداریم ممکن است آن هم باشد اما آنکه بیّنالرشد و قطعی است همین است اعمال به صورت غُل در میآید «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ وَ کَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَی إِلَی مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلَاقِ»[32] بعد دعا و صلوات دیگر است. اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ هزارها سرّ در جریان قیامت است که برای ما روشن نیست اما این مقدارش روشن است که عمل, غُل گردن است آن آیهای که در مسئله بخل فرمود کسانی که بخل میورزند ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آنجا هم همین بحث گذشت این بُخل, طوق لعنت میشود یک جهنم منقول است که ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ این جهنم منقول چه کسی است یا چیست یا کجاست آن را «لست أدری» ولی روایاتی هست که فرشتهها این جهنم منقول را کشان کشان میآورند[33] جهنم غیر منقولی هم هست.
پررمز و راز بودن اسرار قیامت و اطلاع کم از آن
غرض این است که مسئله قیامت, اسرار قیامت, هزارها پیچ و خم دارد که ما بخشی از آنها را میفهمیم چون نه در حوزهها این علوم بحث شده و بحث میشود نه ما آن تلاش و کوشش را کردیم که آن را نظیر حارثةبنمالک ببینیم بنابراین فتوا دادن و منحصر کردن و حکم جزمی صادر کردن که این است و لا غیر این برای خود ائمه(علیهم السلام) است آن مقداری که الآن برای ما روشن است این است که عمل, غل گردن میشود اما چیزهای دیگر هم هست یا نه, آن بحث خاصّ خودش را دارد ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾بعد میفرماید: ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ما کیفر نمیدهیم مگر متن عمل را, متن عمل میشود کیفر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . نهجالبلاغه, نامه 31; «یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ».
[2] . سوره شعراء, آیه 98.
[3] . سوره زخرف, آیات 22 و 23.
[4] . سوره مؤمنون, آیه 24; سوره قصص, آیه 36.
[5] . سوره انعام, آیه 148.
[6] . سوره بقره, آیه 256.
[7] . سوره کهف, آیه 29.
[8] . سوره بلد, آیه 10.
[9] . سوره ابراهیم, آیه 22.
[10] . سوره شمس, آیه 8.
[11] . سوره بقره, آیه 256.
[12] . سوره زخرف, آیه 67.
[13] . سوره حاقه, آیات 30 و 31.
[14] . تحفالعقول, ص50.
[15] . سوره اعراف, آیات 38 و 39.
[16] . سوره بقره, آیه 24.
[17] . سوره جن, آیه 15.
[18] . سوره آلعمران, آیه 11; سوره انفال, آیات 52 و 54.
[19] . ر.ک: التفسیر الکبیر, ج25, ص208.
[20] . سوره طارق, آیه 9.
[21] . سوره نساء, آیه 42.
[22] . سوره فصلت, آیه 21.
[23] . سوره توبه, آیه 17.
[24] . سوره نبأ, آیه 18.
[25] . مجمع البیان, ج10, ص642; الکشاف, ج4, ص687.
[26] . سوره ملک, آیه 11.
[27] . المیزان, ج16, ص382 و 383.
[28] . سوره انعام, آیه 23.
[29] . سوره زلزال, ایه 8.
[30] . سوره انعام, آیه 24.
[31] . تهذیب الأحکام, ج2, ص100.
[32] . الصحیفة السجادیة, دعای 42.
[33] . الکافی, ج8, ص312; الامالی (شیخ صدوق), ص176.
- رازقیت, لازمه توحید و تقسیم آن به روحی و بدنی؛
- خلط بین تکوین و تشریع, علت شرک رهبران شرک؛
- آزادی انسان در نظام تکوین و راهنمایی او در نظام تشریع.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُؤْمِنَ بِهذا الْقُرْآنِ وَلاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ (32) وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (33) وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37)﴾
رازقیت, لازمه توحید و تقسیم آن به روحی و بدنی
در سوره مبارکه «سبأ» که در مکه نازل شد سه مسئله، عنصر محوری این سوره را تشکیل میدهد: یکی توحید, یکی وحی و نبوت یکی معاد; گرچه خطوط کلی اخلاق و حقوق هم مطرح است در جریان توحید فرمود لازمهٴ توحید, تأمین رزق مردم است رزق اعم از رزق بدنی است که خوراکی و پوشاکی و مانند آن است و رزق روحی که وحی و نبوّت و علوم آسمانی است; لذا جریان ارسال انبیا جزء رزق مردم است و ذات اقدس الهی از آن جهت که رازق است برای مردم پیامبر میفرستد.
لازمه ربوبیت, فرستادن رزق روحی در پرورش بشر
لازمهٴ ربوبیّت, ارسال رسول است همان بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که برای فرزندش نامه نوشتند که اگر خدا ـ معاذ الله ـ شریک میداشت, آن شریک هم پیامبری میفرستاد[1] از همین باب است; زیرا لازمه ربوبیت, پروراندن بشر است بشر تنها با رزق بدنی پرورانده نمیشود با رزق روحی که وحی و نبوّت است پرورش مییابد, اگر خدا رازق است باید رزق ارواح بشر را هم بدهد تنها رزقِ روحی بشر, وحی الهی است, دستور الهی است; لذا مسئله نبوت را در کنار ربوبیت ذکر میکند.
الحاد حقیقت شرک مشرکان
بعد از بازگو کردن این سه مطلب یعنی توحید, وحی و نبوت و معاد میفرمایند اینها در دنیا حرفی برای گفتن ندارند مشرکان به حسب ظاهر مشرکاند ولی در واقع ملحدند زیرا برای خدا شریکی قائلاند که این شریک, صنم و وثن و مانند آن است و در معاد هم میگویند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[2] به اصنام و اوثانشان خطاب میکنند که ما شما را مساوی با ربّالعالمین دانستیم خب این مساوات اگر به این معناست که این اصنام و اوثان یا آن قدّیسین بشر نظیر عیسی(سلام الله علیه) یا فرشتهها ـ معاذ الله ـ شبیه الله هستند, خب اینها که شبیه الله نیستند, الله را شبیه اینها میدانند بازگشتش به انکار ربوبیت است برای اینکه آنکه شبیه صنم و وثن است یا شبیه انسان و فرشته است که دیگر خدا نیست گرچه ظاهراً مشرکان خیال میکنند که به خدا معتقدند ولی در واقع منکر پروردگارند برای اینکه آنکه آنها معتقدند خدا نیست آنها خدایی معتقدند که شبیه فرشته است یا فرشته, شبیه اوست ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ به معبودهایشان خطاب میکنند که ما شما را مساوی با ربّالعالمین دانستیم خب اینها که مساوی ربّالعالمین نیستند ربّالعالمینی که مساوی اینها بشود, میشود موجود امکانی، دیگر ربّالعالمین نیست پس در حقیقت مشرکان, ملحدند منتها نمیفهمند.
خلط بین تکوین و تشریع, علت شرک رهبران شرک
راز شرک اینها هم مشکل علم حصولی و علم حضوری و اینها نیست مشرکان دو گروه بودند: گروهی مقلِّد بودند, گروهی رهبران شرک بودند آنها که مقّلد بودند قبول و نکول آنها به رأی اثبات و نفی نیاکانشان است چیزی را قبول میکنند که نیاکانشان بپذیرند میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾,[3] چیزی را نفی میکنند که نیاکانشان نپذیرفته باشند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[4] اگر به این مقلّدان بگویید چرا این مطلب را میپذیرید, میگویند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ اگر سؤال کنید چرا فلان مطلب را نفی میکنید, میگویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ پس معیار قبول و نکول و تصدیق و تکذیب مقلّدان, کارِ رهبران آنهاست رهبران آنها هم در اثر خلط بین تکوین و تشریع گرفتار شدند.
استدلال رهبران شرک در حق جلوه دادن آن
آنها استدلالشان این است که ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[5] به حسب ظاهر معتقد بودند که خدایی هست و قادر مطلق است میگویند خدا هست و قادر مطلق است و کارِ ما را و وضع ما را میبیند اگر این کار ما بد باشد خب جلویش را میگیرد ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾ به صورت قیاس استثنایی هم مغالطهای را تنظیم کردند چون خدا قادر است و عالِم است و میتواند جلوی بدی را بگیرد و جلوی کار ما را نگرفت و نمیگیرد معلوم میشود کار ما حق است این خلط بین تشریع و تکوین است.
آزادی انسان در نظام تکوین و راهنمایی او در نظام تشریع
فرمود ما در نظام تکوین، اینها را آزاد گذاشتیم در نظام تشریع گفتیم چه چیزی بد است, چه چیزی خوب است, چه چیزی باید, چه چیزی نباید, چه چیزی جهنم دارد, چه چیزی بهشت دارد, ما اگر جلوی اینها را بگیریم که میشود جبر, در نظام تکوین ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾,[6] ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾,[7] ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾[8] و آیات دیگر, یعنی انسان آزاد است اما در نظام تشریع, بنده است محرّماتی دارد, واجباتی دارد, چه چیزی بر او واجب است چه چیزی بر او حرام است, پس آن خلط تکوین و تشریع, رهبران شرک را وادار کرده آن حرف نابجا را بزنند این تقلید کورکورانه, مقلّدان را وادار کرده که تصدیق و تکذیبشان را با آن بیان بازگو کنند.
نزاع تبهکاران در جهنم و مقصّر دانستن ابلیس و یکدیگر
فرمود اینها وقتی به جهنم رفتند حرفها را به هم برمیگردانند این یکی میگوید تو مقصّر بودی, آن یکی میگوید من مقصّر نبودم تو خودت مقصّر بودی. در دوزخ این منازعه هست مبسوطش در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ تبهکاران از چند راه به دنبال بهانه هستند.
الف: تبیین مقصّر دانستن ابلیس و پاسخ او در سوره «ابراهیم»
گاهی ابلیس را بهانه قرار میدهند گفتگویشان با ابلیس در سوره مبارکه «ابراهیم» مطرح شد[9] ابلیس میگوید من کاری نکردم این همه انبیا و اولیا, صحف آسمانی آوردند این صحیفه آسمانی هر صفحهاش دعوتنامه است خب دعوت الهی بود, فرشتهها بودند, انبیا بودند, اولیا بودند, ائمه بودند, معصومین بودند میخواستید بروید من هم یک دعوتنامه نوشتند, دعوتنامه من به صورت وسوسه و اینهاست, دعوتنامه آنها به صورت الهام است به صورت ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] است به صورت کتاب آسمانی است خب میخواستید نیایید, پس در سوره مبارکه «ابراهیم» روشن شد که اینها حرفی برای گفتن ندارند.
ب: بیان مناظره پیروان با رهبران و پاسخ آنان در سوره «اعراف»
گفتگو و منازعه و مناظره اینها با رهبران شرک در سوره مبارکه «اعراف» هست در همین سوره «سبأ» هست که اینها میگویند مستکبران باعث شدند ما به ضلالت افتادیم آنها هم ضال بودند هم مُضلّ, ما در اثر اضلال آنها, تبلیغ سوء آنها به دام افتادیم, مستکبران میگویند نه خیر, شما کاملاً مختار بودید اینطور نبود که حرفِ ما, شما را مجبور کرده باشد انبیا آمدند, اولیا آمدند ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[11] محقَّق شده است برای شما روشن شده است حق چیست اما به دنبال ما راه افتادید اینچنین نیست که شما بر ما فضلیت داشته باشید, ما گناهمان بیشتر بوده و جُرم ما بیشتر باشد نه خیر ما هم دو گناه داشتیم یکی ضلالت خود, یکی اضلال شما; شما هم دو گناه دارید یکی ضلالت خودتان, یکی تقدیم ما بر رهبران الهی; شما هم دو گناه کردید منتها حالا نمیدانید.
ج: اتّهام و تبرّی دوستان از یکدیگر
بخشی از مناظره اینها با دوستان آنهاست چون اینها دوستان یکدیگر بودند و با هم معصیت میکردند هیچ کدام دیگری را نمیتواند متهم کند که تو باعث شدی ولی از یکدیگر تبرّی میجویند ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾[12] سومین بخش ناظر به آنهاست آنها هیچ کدام یکدیگر را متهم نمیکنند که تو باعث شدی ولی میگویند تو دوست بدی بودی دشمن یکدیگر میشوند همینها که با هم در مجلس گناه شرکت میکنند اینها خلیل مجلس گناهاند عدوّ یوم القیامه هستند بنابراین در سه بخش از آیات قرآن کریم تبرّی و بیزاری تبهکاران مطرح است یکی اینکه از ابلیس تبرّی میجویند میگویند تو باعث شدی ابلیس میگوید من باعث نشدم, یکی اینکه تبرّیشان از رهبران کفر است که آنها در حقیقت شیاطینالانس هستند آنها هم میگویند ما باعث نشدیم, بخش سوم آن خُلّت بیجاست که با هم معصیت میکردند تبرّی دارند; منتها آنجا یکدیگر را متّهم نمیکنند که شما باعث شدی; ولی دشمن یکدیگر میشوند ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ﴾ در این بخش فرمود اینها در قیامت حرفها را به یکدیگر برمیگردانند.
تبیین آزادی انسان در نظام تکوین و اجبار او در نظام تشریع
پرسش: این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ که در... .
پاسخ: این تکوین است, انسان آزاد است.
پرسش: بشر تکویناً آزاد نیست تشریعاً آزاد است.
پاسخ: تشریعاً ـ معاذ الله ـ آزاد باشد که میشود اباحهگری; یعنی تکویناً, ولی ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ این بگیر و ببند برای چیست پس.
پرسش: از فرمایش حضرتعالی استفاده میشود که بشر به دو منادی مخاطب است.
پاسخ: انسان در نظام تکوین آزاد است هر راهی را میخواهد انتخاب کند مجبور نیست کمال در این است که آزاد باشد اما در نظام تشریع الاّ ولابد باید واجبات را انجام بدهد محرّمات را ترک کند خب اگر ـ معاذ الله ـ در نظام تشریع ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ باشد این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[13] پس برای چیست, این بگیر و ببندها پس برای چیست.
پرسش: به شرط اینکه آن فرد قادر باشد این راه را انتخاب کند یا انتخاب نکند.
پاسخ: آن میشود تکوین یعنی دو راه برایش مشخص است هر دو راه را میتواند انتخاب کند منتها انبیا گفتند راه خوب را انتخاب کن, عقل گفت راه خوب را انتخاب بکن, اهل بیت گفتند راه خوب را انتخاب بکن از طرف خدا, در نظام تکوین, انسان موجودی است دو بُعدی، هر راهی را خواست میتواند طی کند هیچ جبری در کار نیست این نشانه کمال است که انسان آزادانه راهی را انتخاب کند ولی در نظام تشریع الاّ ولابد باید راه حق را انتخاب کند. این ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ معلوم میشود در نظام تشریع الاّ ولابد باید طرف انبیا را برود.
تصویر قرآنی سرنوشت تبهکاران در قیامت
در آیه 31 به صورت فعل مضارع فرمود: ﴿وَلَوْ تَرَی﴾ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند که تو میبینی ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ همهاش در این آیه به صورت فعل ماضی است ﴿یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾ بعد در آیه 32 همه اینها به صورت فعل ماضی است تعبیر از آن به فعل ماضی برای اینکه مستقبل محقّقالوقوع در حکم ماضی است آن وقت به جای اینکه بفرماید: «یقول الذین» میفرماید: ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ این صحیفههای الهی, دعوتنامه است آن ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ دعوتنامه است برای شما حق آمده است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ شده است خب میخواستید حرف ما را گوش ندهید ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ یک وقت است کسی در اثر جهل به موضوع, جهل به حکم, خطا, سهو, نسیان, اضطرار, الجا, اجبار به گناه تن در داد که بر اساس حدیث رفع گناه نیست «رفع عن امّتی تسع»[14] اینها که گناه نیست اما اگر کسی عالماً عامداً به طرف گناه رفته است کیفر میبیند مستکبران به مستضعفان میگویند حق به طرف شما آمد, نصاب بلوغ را گذراند بنابراین ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾.
سخن بهشتیان و جهنمیان هنگام ورود به آن
در سوره مبارکه «اعراف» که این گفتگو مبسوطاً گذشت این بود که وقتی دستور رسید ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ بهشتیها وقتی وارد بهشت میشوند ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ به یکدیگر سلام میکنند, دوزخیان وقتی وارد جهنم شدند به یکدیگر لعن میکنند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ اُخت یعنی مِثل نه یعنی خواهر, اینکه در کتابهای ادبی میگویند «باب کان و اخواتها» یعنی أمثالها, اُخت یعنی مِثل.
تقاضای عذاب مضاعف تابعان برای متبوعان خود و پاسخ الهی
﴿حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ یعنی این تابعان درباره متبوعان میگویند: ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ میگویند خدایا! این مستکبران، ما را به گمراهی کشاندند عذاب اینها را دو برابر بکن, ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما دو گناه کردید آنها هم دو گناه کردند ولی شما حساب نمیکنید آنها دو گناه کردند یکی ضلال خود, یکی اضلال شما; شما هم دو گناه کردید یکی ضلال خود, یکی تقدیم رهبران کفر, ائمه کفر بر ائمه هدا; شما هم دو کار کردید ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ﴾[15] آن مستکبران به مستضعفان میگویند شما برتری ندارید ما هم دو گناه کردیم شما هم دو گناه کردید.
پرسش: مستکبران سه گناه کردند تقدیم خودشان بر ائمه هدایت هم خودش گناه است.
پاسخ: نه, آن ضلالت است نسبت به خودشان این ضلالت است نسبت به دیگران اضلال است اینها هم همین کار را کردند اینها معصیت انجام دادند (یک) و به دنبال ائمه کفر رفتند به دنبال ائمه هدا نرفتند (دو).
امکان مضاعف شدن عذاب رهبران شرک به خاطر اعمال دیگر
حالا ممکن است کسی که جزء ائمه کفر باشد نظیر فرعون و اینها عذابش بیشتر باشد بر اساس سیّئات دیگری که انجام داد لذا در قرآن کریم فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[16] بعضیها هیزم جهنماند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[17] بعضیها وقودالنار هستند وقود «ما توقد به النار» است حالا یا آتشزنه است نظیر ماده انفجاری یا آتشگیره است قبلاً که در روستاها و شهرها از هیزم استفاده میکردند آن هیزم بزرگ و درشت دیرسوز را در آشپزخانهها کنار اجاق نگه میداشتند, هیزمهای زودسوز و نازک و اینها را با آن میگیراندند آن همیشه در کنار اجاق بود یعنی آن چوب گردو یا چوبی که بالأخره ریشه درخت است محکمتر است قویتر است بزرگتر است این همیشه با یک سوخت و سوز متوسطی در آشپزخانه زیر خاکستر بود این همیشه بود این را میگویند وقود, وقود یعنی «ما توقد به النار» حالا یا نظیر کبریت بود یا نظیر همان کُندهها. فرمود: ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْنَ﴾[18] فرعون و امثال فرعون، اینها وقودالنارند دیگران هیزماند, بالأخره این هیزمها را با آن وقود میگیرانند این البته هست, اما اگر فرعون و امثال فرعون نباشند اینها متعادلاند، دیگر ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ نیست. در سوره مبارکه «اعراف» فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ سرّ گناه مضاعفشان مشخص و کیفر مضاعفشان هم مشخص. اما در اینجا فرمود: ﴿بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾ آن وقت مستضعفان میگویند بالأخره درست است ما مجرمیم اما شما هم سهم تعیینکنندهای در گمراهی ما داشتید ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ﴾ شما شب و روز مگر نقشه نمیکشیدید, مکر شبانهتان, مکر روزانهتان, توطئهتان که ما را چگونه فریب بدهید این کار را کردید یا نکردید, البته ممکن است بخشی از اینها جزء کسانی باشند که ﴿وَقُودُ النَّار﴾ باشند ولی بالأخره این حرف, این درگیری همیشه هست اما آن بیان نورانی ذات اقدس الهی در سوره «اعراف» که فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یعنی شما حساب نکردید شما نمیدانستید وقتی دنبال اینها راه افتادید در خانه اهل بیت بسته میشود ﴿بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾.
استفاده بازگشت شرک مشرکان از جمله ﴿ َنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً ﴾
از اینکه ﴿نَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾ معلوم میشود روحِ شرک به الحاد برمیگردد برای اینکه اگر نِدّ یعنی مِثل, اگر ﴿نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ یعنی ـ معاذ الله ـ ربّالعالمین مساوی اینهاست اینها مساوی ربّالعالمین هستند این انکار ربوبیت است برای اینکه موجودی که مساوی این صنم و وثن باشد یا مساوی حضرت عیسی باشد یا مساوی فرشتهها باشد این دیگر رب نیست بازگشت شرک، عندالتحلیل به انکار ربوبیت است.
احتمال فخررازی در معنای ﴿أَسَرُّوا النَّدَامَةَ ﴾ به اظهار ندامت
﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾ در این گفتگوها اثر ندارد و عذاب را میبینند عذاب را که دیدند آن ندامت را میخواهند کتمان کنند احتمالی جناب فخررازی از بعضیها نقل میکند که اِسرار جزء کلماتی باشد که جزء لغت اضداد است که دو معنا دارد یکی پوشاندن, یکی اظهار کردن; [19] اِسرار هم به معنای پوشاندن و رازداری است, هم به معنی اظهار است ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ﴾ یعنی «أظهروا الندامة» ندامت را ظاهر کردند برای اینکه آن روز, روزی است که ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾[20] درون, بیرون میآید اگر درون, بیرون میآید جا برای کتمان نیست ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾[21] مگر امروز زبان حرف میزند امروز تمام اعضا و جوارح حرف میزنند هر چه دارند میگویند, اینچنین نیست که فقط اعضا و جوارح حرف بزند و دل حرف نزند اگر و اعضا و جوارح اینها شهادت میدهند معنایش این نیست که فقط اعضا و جوارح حرف میزنند دل حرف نمیزند باطن حرف نمیزند اگر ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ شد جا برای کتمان نیست.
بررسی دو مبنا در شهادت اعضا و جوارح انسان در قیامت
در مسئله اینکه اعضا و جوارح شهادت میدهند دو مبنا بود که گذشت: یکی اینکه اعضا و جوارح شهادت میدهند, حرف میزنند ﴿وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[22] یک لحظه هم هست که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾[23] است «تشهد انفسهم» است شاهد با مُقرّ خیلی فرق میکند اگر خود متّهم حرف بزند میگویند اقرار کرده, اگر دیگری علیه متهم حرف بزند میگویند شهادت داده آنکه متهم است اگر حرف بزند که نمیگویند شهادت داد شهادت برای دیگری است معلوم میشود دست و پا گناه نمیکند انسان است که گناه میکند منتها برای اینکه انسان را بسوزانند دست و پا را میسوزانند غرض این است که اِسناد شهادت به جلود و دست و پا برای این است که آنها بیگناهاند انسان است که گناه میکند. حالا در بخشهای دیگر فرمود اینها ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالْکُفْرِ﴾ هستند شهادت میدهند, اینکه شهادت میدهند چطوری شهادت میدهند با اینکه اینها مقرّند اگر متّهم اقرار بکند که نمیگویند شهادت داد اینجا احتمال دادند مطابق ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[24] که فریقین از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ عدهای به صورت حیوان در میآیند[25] اگر انسان تبهکاری به صورت حیوان در آمد این دارد شهادت میدهد اگر کسی به صورت گرگ در آمده این تمام هویّت او دارد شهادت میدهد که من درندهام لازم نیست حرف بزند اِسناد شهادت به یک موجود که متهم است باید با توجیه همراه باشد متهم اگر اقرار کرده باید بگوییم ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[26] خب آن درست است اما بگوییم شهادت داد یعنی چه, اعضا و جوارح را میفهمیم برای اینکه اعضا و جوارح گناه نمیکنند این انسان است که گناه میکند آنها ابزار کارند دست که گناه نمیکند این را میفهمیم اما آنجا که دارد خود اینها شهادت میدهند یعنی چه, یا ناچاریم بگوییم شهادت به معنی اقرار است نظیر ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ یا مطابق ذیل آیه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ که حضرت فرمود عدهای به صورت حیوانات در میآیند اگر انسانی به صورت حیوان در آمده تمام هویّت او دارد شهادت میدهد که درنده است این دیگر راحت است توجیه نمیخواهد.
دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر ﴿أَسَرُّوا﴾ به مخفی نمودن ندامت
به هر تقدیر درون, بیرون میآید وقتی که درون, بیرون آمده یا ﴿أَسِرُّوا﴾ را باید به معنی «أظهروا» بگیریم که قولی است که فخررازی نقل میکند یا راهی که دیگران منهم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) طی کردند که اینها تلاش و کوشش میکنند که ندامتشان را مثل دنیا بپوشانند همانطوری که در دنیا دروغ میگفتند, در قیامت هم سعی میکنند دروغ بگویند که از باب ظهور ملکات است[27] که در سوره «انعام» گذشت که میگفتند: ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾[28] این ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ با اینکه شرکشان علنی شد اعمالشان ظهور کرد شرکشان علنی شد همه شهادت دادند اینها مشرکاند متن شرکشان ظاهر شد ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[29] شرک ظهور کرده شرک را دارند میبینند اما معذلک میگویند ﴿مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ﴾ این است که خدا میفرماید: ﴿انظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ﴾[30] آنجا کذب ممکن نیست چون جِدّ متمشّی نمیشود الآن در این شبستان کسی بخواهد خبر دروغی بگوید که مثلاً داربستی اینجا نصب کردند این جدّش متمشّی نمیشود چون در حضور یکدیگر که نمیشود دروغ گفت در قیامت کلّ صحنه حاضر است آن وقت دروغ یعنی چه, دروغ الاّ ولابد خبری است برای کسی که از صحنه غایب است وگرنه جِدّ انسان که متمشّی نمیشود مگر اینکه این طنز بگوید در قیامت اصلاً دروغ ممکن نیست نه بد است چون همه چیز حاضر است وقتی همه چیز حاضر است جِدّ متمشّی نمیشود تا آدم دروغ بگوید این نظیر دنیاست که گاهی مَلکات, ظهور میکند دیدید یک آدم بددهن در خواب هم که حرف میزند فحش میدهد در خواب هم که بخواهد حرف بزند حرفهای پرت و پلا دارد این ظهور ملکات اوست اینکه در خواب, حرف اختیاری ندارد یک آدم فحّاش در عالم خواب هم که دارد حرف میزند حرفهای بد میزند این ظهور ملکات درونی اوست آن روز اینها تلاش و کوشش میکنند که ندامتشان را بپوشانند ولی قابل پوشاندن نیست خجلاند, پشیماناند, پشیمانی اینها در چهرههای اینها ظهور کرده راه برای پوشاندن ندامت نیست به این صورت فرمود: ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ﴾.
آشکار شدن گناه تبهکاران با آویزان شدن غلها بر گردن آنها
بعد فرمود خب حالا ما چه کار بکنیم ما دو کار میکنیم: یکی اینکه این غلها را میآوریم به گردن اینها آویزان میکنیم, یکی اینکه خود غلها و این صحنهای که ما اِغلال داریم و یکی گردن آنها و یکی خود آنها همه و همه میفهمند که این غُل چیزی نیست مگر گناه اینها، ما از جای دیگر آهنگری درست نکردیم.
تبیین غلهای اعمال انسان در دعای ختم قرآن امام سجاد(علیه السلام)
این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) را نگاه کنید این دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در باب ختم قرآن که وقتی انسان قرآن خواند بعد این دعای نورانی را بخواند از آن دعاهای بسیار پربرکت است در دعای ختم القرآن به این صورت است که پروردگارا! هنگام مرگ که فرا میرسد «تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ» فرشته مرگ, عزرائیل(سلام الله علیه) از پردههای غیب تجلّی میکند «وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا» بعضی از بزرگان از حکمای متأخّر اینها عادتشان این بود روزی دو رکعت نماز یا مقداری قرآن یا ذکر و اینها را داشتند تقدیم به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) میکردند که بالأخره رابطهای باشد که وقتی حضرت آمد با آدم با وضع خوبی رفتار بکند این هم مثل جبرئیل است این فرشته عصمت است فرشته کمال است همانطوری که در ادعیه هست که نسبت به جبرئیل(سلام الله علیه) سلام میکنیم, به میکائیل(سلام الله علیه) سلام میکنیم[31] نسبت به عزرائیل(سلام الله علیه) هم باید سلام کنیم این بزرگواران این کار را میکردند روزی مقداری عبادت حالا یا نماز بود یا قرآن بود یا ذکر بود تقدیم به پیشگاه حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) میکردند که بالأخره یک رابطه باشد. «تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَی الْآخِرَةِ رَحِیلٌ وَ انْطِلَاقٌ وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ» این عمل است که غُل گردن میشود آهنگری جایی باشد و غُلی درست بکنند آنها را ما خبر نداریم ممکن است آن هم باشد اما آنکه بیّنالرشد و قطعی است همین است اعمال به صورت غُل در میآید «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ وَ کَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَی إِلَی مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلَاقِ»[32] بعد دعا و صلوات دیگر است. اینکه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ هزارها سرّ در جریان قیامت است که برای ما روشن نیست اما این مقدارش روشن است که عمل, غُل گردن است آن آیهای که در مسئله بخل فرمود کسانی که بخل میورزند ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ آنجا هم همین بحث گذشت این بُخل, طوق لعنت میشود یک جهنم منقول است که ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ این جهنم منقول چه کسی است یا چیست یا کجاست آن را «لست أدری» ولی روایاتی هست که فرشتهها این جهنم منقول را کشان کشان میآورند[33] جهنم غیر منقولی هم هست.
پررمز و راز بودن اسرار قیامت و اطلاع کم از آن
غرض این است که مسئله قیامت, اسرار قیامت, هزارها پیچ و خم دارد که ما بخشی از آنها را میفهمیم چون نه در حوزهها این علوم بحث شده و بحث میشود نه ما آن تلاش و کوشش را کردیم که آن را نظیر حارثةبنمالک ببینیم بنابراین فتوا دادن و منحصر کردن و حکم جزمی صادر کردن که این است و لا غیر این برای خود ائمه(علیهم السلام) است آن مقداری که الآن برای ما روشن است این است که عمل, غل گردن میشود اما چیزهای دیگر هم هست یا نه, آن بحث خاصّ خودش را دارد ﴿وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾بعد میفرماید: ﴿هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ ما کیفر نمیدهیم مگر متن عمل را, متن عمل میشود کیفر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . نهجالبلاغه, نامه 31; «یَا بُنَیَّ أَنَّهُ لَوْ کَانَ لِرَبِّکَ شَرِیکٌ لَأَتَتْکَ رُسُلُهُ».
[2] . سوره شعراء, آیه 98.
[3] . سوره زخرف, آیات 22 و 23.
[4] . سوره مؤمنون, آیه 24; سوره قصص, آیه 36.
[5] . سوره انعام, آیه 148.
[6] . سوره بقره, آیه 256.
[7] . سوره کهف, آیه 29.
[8] . سوره بلد, آیه 10.
[9] . سوره ابراهیم, آیه 22.
[10] . سوره شمس, آیه 8.
[11] . سوره بقره, آیه 256.
[12] . سوره زخرف, آیه 67.
[13] . سوره حاقه, آیات 30 و 31.
[14] . تحفالعقول, ص50.
[15] . سوره اعراف, آیات 38 و 39.
[16] . سوره بقره, آیه 24.
[17] . سوره جن, آیه 15.
[18] . سوره آلعمران, آیه 11; سوره انفال, آیات 52 و 54.
[19] . ر.ک: التفسیر الکبیر, ج25, ص208.
[20] . سوره طارق, آیه 9.
[21] . سوره نساء, آیه 42.
[22] . سوره فصلت, آیه 21.
[23] . سوره توبه, آیه 17.
[24] . سوره نبأ, آیه 18.
[25] . مجمع البیان, ج10, ص642; الکشاف, ج4, ص687.
[26] . سوره ملک, آیه 11.
[27] . المیزان, ج16, ص382 و 383.
[28] . سوره انعام, آیه 23.
[29] . سوره زلزال, ایه 8.
[30] . سوره انعام, آیه 24.
[31] . تهذیب الأحکام, ج2, ص100.
[32] . الصحیفة السجادیة, دعای 42.
[33] . الکافی, ج8, ص312; الامالی (شیخ صدوق), ص176.
تاکنون نظری ثبت نشده است