display result search
منو
تفسیر آیات 11 تا 16 سوره روم

تفسیر آیات 11 تا 16 سوره روم

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 90 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 16 سوره روم"
- تقیید نشاط به نصرت الهی و عدم شمول آن بر پیروزی کافری بر کافر دیگر؛
- بررسی مصادیق نصرت الهی و خروج اهل حبشه از آن؛
- مراحل خلقت انسان از شروع تا رجوع به خدا.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَلَمْ یَکُن لَهُم مِن شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاءُ وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ (13) وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15) وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَروا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ(16)﴾

عدم استناد نشاط مؤمنان به پیروزی رومیان بر ایرانیان
در آغاز این سورهٴ مبارکهٴ «روم» که در مکه نازل شد یک جریان تاریخی را نقل کرد که رومی‌ها شکست خوردند و بعد از مدتی بین سه تا ده سال اینها پیروز می‌شوند این یک امر تاریخی است مستحضرید که قرآن, کتاب قصه و تاریخ نیست معارفی را به همراه دارد که در آن زمینه ذکر می‌فرماید. می‌فرماید آن روزی که اینها پیروز شدند مسلمان‌ها خوشحال می‌شوند اگر خوشحالیِ مسلمان‌ها بر اساس مسائل عاطفی یا جریان سیاسی یا جریان عادی باشد که رومی‌ها نسبت به مسلمان‌ها با محبّت‌اند یا مزاحم اینها نیستند ولی فارس نسبت به اینها مزاحم‌اند این باید جریان تاریخی ثابت بشود اگر چنین چیزی ثابت شد نشاط و فرح مسلمان‌ها ممکن است که وجه صحیح داشته باشد.
تقیید نشاط به نصرت الهی و عدم شمول آن بر پیروزی کافری بر کافر دیگر
اما این فرح و نشاط مقیّد است به یک مفعول‌به که ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ است که ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ٭ بِنَصْرِ اللَّهِ﴾[1] خدای سبحان کافری را بر کافر مسلّط می‌کند ولی این نصرت الهی نیست در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که بحثش گذشت آیه 129 فرمود کفار گاهی شکست می‌خورند در جنگ نسبت به یکدیگر گاهی پیروز می‌شوند ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ در اثر سیّئات و رفتار بد ما گاهی ظالمی را بر ظالم مسلّط می‌کنیم که «کلاهما فی النار» این تسلیط و تولیه الهی یک نحوه عذاب است ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ اگر کافری بر کافری پیروز شد این نصرت الهی نیست این تولیه و تسلیط الهی است و قرآن کریم این را مستند می‌کند به سوابق سوء آن کافر شکست‌خورده ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾.
بررسی مصادیق نصرت الهی و خروج اهل حبشه از آن
درباره حبشه که برخی از مسلمان‌ها از مکه به حبشه مهاجرت کردند و مورد مِهر قرار گرفتند از سنخ نصرت الهی نیست چون قرآن کریم از مردم مدینه به نیکی یاد می‌کند برای اینکه اینها واقعاً دین را و متدیّنین را یاری کردند جا دادند همراهی کردند یکی از شهرها یا شهر متفرّدی که قرآن کریم از اهلش به نیکی یاد می‌کند همان جریان مدینه است در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» می‌فرماید شما این اموال مسلمین را که به عنوان انفال و امثال انفال مطرح شده است درباره سه گروه مصرف کنید آیه هشت به بعد سورهٴ «حشر» یکی ﴿لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأَمَوَالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ﴾ گروه اول مهاجرانی‌اند که به اینها اجازه نمی‌دادند اموال منقولشان را ببرند (یک) اموال غیر منقولشان را بفروشند (دو) بسیاری از اینها با دست خالی از مکه به مدینه مهاجرت کردند در صفّه و ایوان مسجد مدینه به عنوان یک نیازمند مستقر شدند که اینها واقعاً در اسلام کم‌نظیرند قرآن هم با عظمت از اینها یاد می‌کند که اینها نه اموال منقولشان را توانستند ببرند نه اموال غیرمنقول را, غیر منقول را که کسی از اینها نمی‌خرید منقول را هم که به اینها اجازه نمی‌دادند خب یک مسلمان برای حفظ عقیده با دست خالی از شهری به شهر غریب مهاجرت کند برود مسجد‌خواب باشد خب این نادر است لذا قرآن در کمال اجلال و شکوه از اینها اسم می‌برد. گروه دوم مردم مدینه‌اند که آنها هم کم نیاوردند آنها هم مثل همین‌ها شدند. این برای گروه دوم است که انصار است آیه نُه سورهٴ «حشر» ﴿وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ اینها دوستان مهاجران بودند یک وقت است انسان به کمیته امداد و امثال اینها کمک می‌کند این بر اساس عاطفه است اما بر اساس محبت و علاقه باشد بسیار کم است فرمود مردم مدینه دوستان مهاجران بودند اینها را به عنوان دوست قبول کردند نه به عنوان یک فقیر به اینها کمک بکنند ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلاَ یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا﴾ اگر چیزی از غنائم و امثال غنائم به مهاجرین می‌رسید خود این انصار هم نیازمند بودند ولی احساس نیاز نمی‌کردند بلکه ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ «خصاصه» یعنی حاجت یعنی فقر, اینها با اینکه نیازمندند با اینکه محتاج و فقیرند اما مهمانان محبوب خود را بر خود مقدم می‌داشتند ایثار می‌کردند ایثار, تقدیم الغیر علی النفس در قبال استئثار که «تقدیم النفس علی الغیر» اینها ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ بعد می‌فرماید: ﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این دو گروه, گروه سوم کسانی‌اند که راهیان همین راه‌اند آن را در آیه ده بیان فرمود ﴿وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ از این سه گروه به عظمت یاد می‌کند اما از مردم حبشه و امثال حبشه برای اینکه چهارتا مؤمن را پذیرفتند هرگز قرآن به عظمت یاد نمی‌کند چون روشن نیست که اینها برای دین و قرآن چنین کارهایی کرده باشند. اگر کسی بخواهد از نصر الهی سخن بگوید این لابد مربوط به فتح خیبر است فتح خندق است صلح حدیبیه است که قرآن با منّت از جریان صلح حدیبیه و امثال حدیبیه یاد می‌کند که فرمود ما جلوی خونریزی‌ها را گرفتیم ﴿کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم﴾[2] وگرنه کشتار سختی این وسط اتفاق می‌افتاد شما هم طرْفی نمی‌بستید و خوشحال باشید که خدای سبحان آن سرزمین را سرزمین خونریزی قرار نداد خب این یک نصرت الهی است.
عدم صدق نصرت الهی بر پیروزی رومیان بر ایرانیان
پس اگر کافری بر کافر دیگر پیروز شد مطابق آیه سورهٴ «انعام» خواهد بود که ﴿نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ نه پیروزیِ ایرانی‌ها بر رومی‌ها نصر الهی بود نه پیروزی رومی‌ها بر ایرانی‌ها نصر الهی بود البته ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾[3] در نظام تکوین گرگی بخواهد گوسفندی را بدرد بدون تقدیر الهی نیست اما نصرت الهی که در فضای شریعت مطرح است یک حساب خاصّی دارد بنابراین اگر «یفرحون» بود و متعلّق و مفعول واسطه‌ای مثل ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ نداشت ممکن بود بر همان تفأل و گزارش خبر و اینها حمل بشود اما وقتی گفته می‌شود مؤمنان به نصر الهی خوشحال‌اند معلوم می‌شود یک امر دینی است.
طرح مسئله قیامت با مقدمه استناد خلقت جهان و انسان به خدا
مطلب بعدی آن است که چون در سورهٴ مبارکهٴ «روم» جریان مبدأ و معاد و وحی و نبوّت که عناصر اصلی سوَر مکّی‌اند مطرح است حالا مسئله قیامت را مطرح می‌کند در طرح قیامت متنی را اول ذکر می‌کند بعد شرح می‌دهد آن متن این است که ﴿اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ﴾ این خَلْق محیّرالعقول خودساخته نیست کار طبیعت نیست چیزی در عالَم به عنوان طبیعت کار نمی‌کند جهان, خلقت است و خالقی هم دارد خلقت‌شناسی هم یک امر دینی و علم دینی است دیگر ما علم طبیعی نخواهیم داشت چون معلوم, مخلوق حق است علم, حجّت الهی است عالِم, مخلوق حق است مخلوقی از روزنهٴ خلقت مخلوق دیگر را می‌شناسد عالَم مخلوق خداست خدا ابتدائاً عالَم را آفرید بشر را آفرید.
مراحل خلقت انسان از شروع تا رجوع به خدا
این ﴿الخَلْقَ﴾ به معنای مخلوق است مصدر به معنای مفعول است مثل لفظ به معنی ملفوظ اولاً و چون مطلق یا جنس است عام از آن اراده شده ثانیاً به دلیل اینکه در ذیل آیه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ پس ﴿اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ﴾ یعنی انسان‌ها را; بعد اینها متوفّا می‌شوند به خاک می‌روند دوباره از خاک برمی‌خیزند قیامت قیام می‌کند اول به دو معناست یک وقت است ما می‌گوییم این شیء این حرکت یا این خط یا این نخ جزء اول دارد اول یعنی جزء اول در برابر جزء ثانی و ثالث؛ خدا ـ معاذ الله ـ اول به این معنا نیست که جزء اول چیزی باشد معنای دوم اول یعنی «ما لم یکن مسبوقاً بالغیر» او اول است یعنی چیزی قبل از او نیست به این معنا ذات اقدس الهی ﴿هُوَ الأوَّل﴾[4] است در جریان آفرینش فرمود انسان سابقه‌ای نداشت گرچه به حسب ظاهر این انسان‌هایی که خلق شدند بالأخره موادّ اولیه‌شان خاک و امثال خاک است که ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ﴾[5] بالأخره خاک قبلش چیز دیگر بود قبلش هم عدم محض بود لذا قرآن کریم همه این مراحل را یکی پس از دیگری ذکر می‌کند گاهی می‌فرماید: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[6] شیئی که قابل ذکر باشد نبود گاهی که جلوتر می‌رود می‌فرماید نطفه‌ای بود[7] و مانند آن[8] که قابل ذکر نبود ولی گاهی می‌فرماید: ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾[9] این ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ «کان» تامّه است نه اینکه «أنت» اسم باشد آن خبر باشد یعنی تو لاشیء بودی وقتی به زکریا می‌فرماید ﴿وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ یعنی «هل أتی علی الإنسان حین مِن الدهر لم یکن شیئاً» نه ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ که قابل ذکر نباشد پس انسان یک مرحله را گذرانده که قابل ذکر نیست قبل از آن اصلاً لاشیء بود آنجایی که قابل ذکر نیست «لیس», «لیس» ناقصه است آنجایی که اصلاً شیء نبود «لیس», «لیس» تامّه است پس خَلَق انسان را ابتدائاً یعنی سابقه نداشت لاشیء بود ذات اقدس الهی انسان را آفرید این لاشیء که مخلوق خدا شد به وسیله توفّی چون ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ﴾[10] دوباره به حالت قبلی برمی‌گردد که گاهی می‌فرماید: ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾[11] مرحله چهارم که بعدالموت است اینها زنده می‌شوند, زنده می‌شوند الی الله رجوع می‌کنند.
بررسی شرح حال انسان از زنده شدن در قبر تا رجوع الی الله
این وسط که زنده می‌شوند تا به ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ برسد این وسط نیازمند به شرح است دو آیه عهده‌دار شرح این وسط‌اند که بین اعاده و رجوع چه می‌گذرد؟ لذا دو آیه بعدی این فاصلهٴ بین اعاده و رجوع را شرح می‌دهد متن این است ﴿اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ﴾ (یک) ﴿ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ (دو) خب حالا که اعاده داد چه می‌گذرد چطور می‌شود بیان نشد فرمود بعد از آن شما به خدای سبحان برمی‌گردید خب این وسط‌ها چه می‌شود حالا که از قبر برخاستید زنده می‌شوید چیست آن را در دو آیه بعدی تفسیر می‌کند, می‌فرماید: ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾ اصلاً قیامت را قیامت می‌گویند برای اینکه همه از قبر برمی‌خیزند و قائم‌اند ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾ خود قیامت روز ایستادن و ایستادگی است.
تبیین سرگذشت کفار و علت سرگردانی آنها در قیامت
حالا که همگان برخاستند درباره کفار اوّلین گزارشی که می‌دهد این است که یک عدّه سرگردان‌اند نمی‌دانند کجا بروند برای اینکه مسافری که ره‌توشه نداشت راه را یاد نگرفت مقصدی ندارد مقصودش را نمی‌شناسد خب سرگردان است به او گفتند تو مسافری ﴿إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[12] به او گفتند ره‌توشه تهیه کن ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾[13] این نه مقصود را شناخت که نقطه دور است نه مقصد را شناخت که نقطه میانی است نه ره‌توشه تهیه کرد که کار روزانه است خب می‌شود سرگردان, اِبلاس همان سرگردانی و تحیّر است که نمی‌داند اصلاً چه کار بکند این یک نحو عذاب است. اینها که تبهکارند مجرم‌اند. اینها چیزهایی را فراهم کردند که آ‌ن روز کارآمد نیست چیزهایی که کارآمد بود آنها تهیه نکردند اینها با بت و بت‌کده و بت‌فروشی و بت‌سازی و بت‌پرستی همراه بودند از بت‌ها که کاری ساخته نیست اینها از شرکایشان ناامیدند از اوثان و اصنام به شرکا تعبیر کردن برای آن است که به زعم باطل اینها این اوثان و اصنام ـ معاذ الله ـ شرکای الهی‌اند و خود اینها بخشی از اموال را برای این شرکا قرار می‌دادند بخشی را برای خودشان که اینها شرکای بت‌پرستان بودند در سهمی از مسائل مالی, به هر دو مناسبت این بت‌ها و این اصنام و اوثان را می‌گویند شرکا از اینها هم که کاری ساخته نیست آن روز چون روز ظهور حق است هر چه حق است ظاهر می‌شود آنها در آن روز به این شرکایشان کفر می‌ورزند ﴿وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ﴾ از تمام اینها به فعل ماضی یاد کرد با اینکه همه اینها مستقبل‌اند چون مستقبل محقّق‌الوقوع در حکم ماضی است «یکون» و امثال ذلک نفرمود, «لم یَکن» فرمود که کار فعل ماضی را می‌کند ﴿وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ﴾ است که صریح در فعل ماضی است نه معنایش این است که «کانوا» در دنیا به اینها کافر, خب گفتن چنین چیزی که فایده ندارد که مشرکین در دنیا به وسیله عبادت اینها کافر شده بودند امروز گفتن چنین حرفی سودی ندارد آنچه در صحنه قیامت می‌گذرد باید گزارش داد و آن این است که در آن روز اینها به اصنام و اوثان پشت می‌کنند کفر می‌ورزند از این مضارع محقّق‌الوقوع به فعل ماضی یاد شده است.
عذاب‌آور بودن سرگردانی تبهکاران در قیامت
پس ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَومَئذٍ﴾ تبهکاران سرگردان‌اند برای اینکه راه را بلد نیستند مشکل جهنمی‌ها این است که به اینها می‌گویند بروید جهنم اما نمی‌دانند راه جهنم کجاست خود سرگردانی هم عذاب است فوق عذاب این‌طور نیست که اینها مستقیم بروند راه زندان و جهنم این‌طور نیست آنجا هم حیرتی است که این حیرت بر عذاب آنها افزوده می‌کند. در آن روز ﴿یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ ٭ وَلَمْ یَکُن لَهُم مِن شُرَکَائِهِمْ شُفَعَاءُ﴾ (یک) ﴿وَکَانُوا بِشُرَکَائِهِمْ کَافِرِینَ﴾ (دو) نه از آن طرف کمکی به اینها می‌رسد نه از این طرف اعتماد و اعتقاد به آنهاست چون آن روز حق برایشان روشن می‌شود اینها به اصنام و اوثانشان پشت می‌کنند، این یک شرح برای آن متن.
اثبات حقانیت عالم چه با آیات سلبی و چه ایجابی
باز دوباره برای اهمیت شرح این متن می‌فرماید: ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ﴾ ما با شما با دو قضیه سخن گفتیم یکی قضیه سالبه که عالَم باطل نیست ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[14] این را در سورهٴ مبارکهٴ «ص» بیان فرمود به صورت قضیه سالبه, گاهی به صورت موجبه فرمود ما این نظام را به حق خلق کردیم.
ثبت اعمال انسان دال بر حقانیت خلقت و هدف‌داری آن
این موجبه و آن سالبه هر دو یک پیام دارند یعنی این قافله به مقصد می‌رسد عالَم پوچ نیست هر کاری هر خاطره‌ای هر نیّتی هر علم و عملی از انسان ثبت بشود اگرچه ﴿مِثْقَالَ ذَرَّةٍ﴾[15] این ثبت است و حساب و کتابی دارد چه حقی از این زیباتر اگر هر که هر چه کرد, کرد حسابی نباشد کتابی نباشد می‌شود پوچ و باطل, خب با آن دو قضیه ثابت فرمود که نظام حق است اگر ـ معاذ الله ـ معاد نبود صالح و طالح یکی بودند عادل و ظالم یکی بودند مؤمن و کافر یکی بودند چون هر دو معدوم می‌شوند «لا مَیْز فی الأعدام من حیث العدم» نه به عادل پاداش می‌دهند نه به ظالم کیفر, پس کافر و مؤمن, ظالم و عادل, طالح و صالح می‌شدند یکی!
نفی تساوی جایگاه مؤمنان و تبهکاران در آیات متعدد
این را ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» فرمود آیا این‌طور می‌پندارند که ما بد و خوب را یکی قرار می‌دهیم یعنی هیچ خبری نیست؟! آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ﴾ آنها که فکر نمی‌کردند که مؤمن و کافر هر دو می‌روند جهنم یا مؤمن و کافر هر دو می‌روند بهشت تا خدا بگوید این چه فکری است مگر مؤمن و کافر یکسان‌اند حتماً فرق می‌کنند آنها که نمی‌گفتند جهنمی هست و هر دو جهنمی‌اند بهشتی هست و هر دو بهشتی‌اند آنها می‌گفتند خبری نیست وقتی خبری نباشد خب هر دو یکسان‌اند این آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» برای ردّ انکار معاد است ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ﴾ آنهایی که با جارحه‌شان با اعضا و جوارحشان سیّئات کسب کردند ﴿أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ آیا اینها خیال می‌کنند که ما کفار را مثل مؤمنین یک جا قرار می‌دهیم مگر آنها چنین فکری می‌کردند آنها می‌گفتند «فلا خبر جاء و لا وحی نَزل»[16] آنها می‌گفتند: ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[17] آنها می‌گفتند: ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾[18] می‌گفتند اینها اسطوره است نه اینکه قیامتی هست و هر دو یک‌طورند نه, قیامتی نیست چون قیامتی نیست هر دو معدوم می‌شوند عادل و ظالم یکسان‌اند فرمود خیر, قیامت هست حساب هست کتاب هست دو گروه هستند هیچ تساوی هم بین اینها نیست.
تبیین معنای تفرّق و نحوه آن در صحنه قیامت
بنابراین این آیه سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» برای تثبیت مسئله قیامت و جدایی جهنم و جهنمی‌ها از بهشت و بهشتی‌هاست این آیه فرمود وقتی اینها در قیامت وارد آن صحنه شدند کاملاً ﴿یَتَفَرَّقُونَ﴾ آن ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾[19] که در بحث‌های دیگر آمد از همین قبیل است فرمود: ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ شما از هم جدا بشوید مرزهایتان را جدا کنید این هم همین است آیه چهارده محل بحث این است ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾ نه خیر, دو گروه می‌شوند فرقه فرقه‌اند یکی به طرف جهنم یکی هم به طرف بهشت چطوری متفرّق می‌شوند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحات﴾ کذا, ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَروا﴾ کذا.
عدم دلالت آیه ﴿اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ بر رجعت
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) ذیل همین آیه ﴿اللَّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ ایشان نقل می‌فرماید که بعضی به این آیه برای رجعت استدلال کردند[20] مسئله رجعت ادله خاصّ خودش را دارد این آیه دلیل بر رجعت نیست آنها از کلمه رجوع خواستند رجعت استنباط کنند آن رجعت مربوط به همین دنیاست کاری به قیامت ندارد این آیه ناظر به مسئله قیامت است که بعد از مرگ ﴿ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ و این آیات بعدی دارد همان را شرح می‌دهد نه رجوع الی الدنیا باشد آن سر جایش محفوظ است ادله و بحث‌های خاصّ خودش را دارد و این آیه مربوط به قیامت است.
اثبات ازلی بودن ذات اقدس الهی و ابدیت قیامت
پرسش ...
پاسخ: ازلی بالذّات غیر از ذات اقدس الهی چیزی نیست چیزی هم با خدا نبود اما او «دائم الفیض علی البریّة» است اگر نبود اصرار قرآن و سنّت بر ابدیّت بهشت ابدیّت را هم قبول نمی‌کردند اینها خیال می‌کنند اگر چیزی ازلی شد محذوری دارد خب ابدیّتش که یقینی است انسان می‌رود در بهشت می‌ماند که می‌ماند که می‌ماند شما الآن از اینجا تا کُره مریخ صفر ردیف کنند اینها متناهی است اما بهشت, ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً﴾[21] و اگر نبود اصرار قرآن و سنّت که بهشت ابدی است خیلی‌ها آن را هم انکار می‌کردند اینها خیال می‌کنند اگر فیضی ازلی شد به جایی آسیب می‌رساند این عظمت قدرت خداست که بتواند ازل و ابد را مهار کند این دائم الفیض بودن علی البریّه این «دائم الفضل» بودن «علی البریّه»; خدا غریق رحمت کند مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید یک خطبه نورانی از وجود مبارک حضرت امیر نقل می‌کند که حضرت امیر مطالبی فرمود «ثم أنشأ یقول» ندارد «أنشدَ» حالا این شعرها را یا دیگری گفته یا خود حضرت «ثم أنشأ یقول:
و لم یزل سیّدی بالحمد معروفا٭٭٭ و لم یزل سیّدی بالجود موصوفاً[22]
او در ازل جواد بود خب جود, صفت فعل است اگر کاری نکرده باشد که ازلاً محمود نیست ما خیال می‌کنیم تقویت دین این است که بگوییم او مدتی بیکار بود بعد شروع کرد عالَم تعطیل بود او منقطع‌الأول بود از نظر اول, ابتر بود فیضی نداشت بعد شروع کرد شما خوب کار به تصدیق نداریم تصور بکنید که خدا بود فیض نبود بعد از مدتی بعد از مرحله‌ای شروع کرد به فیض! تصور ندارد در عدم محض که فاصله نیست بگوییم خدایی بود بعد فیض نبود بعد مرحله بعد, مرحله قبل و بعد نداریم مصلحت و مفسده نداریم همان‌طور که دو دوتا پنج‌تا تصور ندارد انقطاع فیض هیچ تصوّر ندارد که تعطیل بود مثلاً تا مدتی کار نکرد خب اگر مدتی بود مدت که فعل اوست در مراحلی کار نکرد خب آن مراحل که فعل اوست عدم محض هم که جلو و دنبال ندارد حدوث فیض نه حدوث عالَم, عالَم [یعنی] سماوات و ارض اصلاً بقا ندارد فضلاً از دوام اینها هر لحظه نو و تازه‌اند حالا یا سالشان کمتر یا سالشان بیشتر این سماوات و ارضین و اینها هر لحظه تازه‌اند اینها که دوام ندارند مدتی هم هستند بعد هم ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ﴾[23] پیش می‌آید ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[24] پیش می‌آید ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[25] پیش می‌آید اینها مُشتی از خلقت است اما ارواح انبیا, ارواح اولیا, لوح و کرسی و قلم و روح مطهّر اهل بیت و اینها فرض ندارد که در مدتی نبود بعد پیدا شد شما اگر فرض کردید هر باوری که دارید داشته باشید اگر فرض شد, اگر فرض نشد چه چیزی را می‌خواهید باور کنید.
پرسش:...که در روایات آمده پس معلوم می‌شود..
پاسخ: آن بالأخره یا فیض خداست یا تعبیر به نور الهی شده نور اهل بیت شده چیزی هست که آن هم بالأخره فعل خداست یکی از درجات فیض اوست بنشینید یک ساعت فکر کنیم که خدا بود, تعطیل بود, بعد خلق کرد «بعد» یعنی چه؟ مگر این وسط‌ها چیزی هست که بگوییم خدا الآن خلق نکرده بعد خلق کرده از شما ما فقط تصورش را طلب داریم نه تصدیق را اگر تصور کردید تصدیقش با خودتان اما اگر تصورنشدنی بود خب بخوانید «یا دائم الفضل علی البریّة»[26] را، بگویید گذشته هم مثل آینده.
استفاده از کتاب و سنت شرط درک ازلی بودن فیض و ابدیت قیامت
واقعاً اگر نبود اصرار کتاب و سنّت که فیض ابدی است که ابدی است که ابدی است آن را هم انکار می‌کردند این بشر ضعیف‌الفکر ابدیّت را نمی‌‌تواند درک کند ما عادت کردیم به همین بنای عقلا و فهم عرف! واقعاً فهم ما ضعیف است فرمودند در آن مسائلی که در دسترس شما نیست آنجاها وارد نشوید حتماً به کتاب قیّم توحید مرحوم صدوق مراجعه کنید این شعرها را ببینید که «ثمّ أنشأ یقول» حضرت فرمود او در ازل محمود بود خب حمد در برابر نعمت است, او در ازل جواد بود خب جود, فعل است نه قدرت بر جود داشت نه قدرت بر خلق داشت او در ازل محمود بود او در ازل جواد بود
مشروط بودن رفتن به بهشت به دو شرط و جهنم به یک شرط
فرمود در این صحنه وقتی که افراد متفرّق‌اند ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (یک) ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ (دو) ﴿فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ﴾ چون در تمام قرآن شما ملاحظه بفرمایید برای رفتن به جهنم یک قید لازم است و آن گناه است برای رفتن به بهشت دو چیز لازم است یکی ایمان, یکی کار خوب; برای رفتن به جهنم کفر لازم نیست ممکن است کسی مسلمان باشد ولی در اثر گناه بسوزد حُسن فاعلی و حُسن فعلی این دو, شرط اساسی ورود به بهشت است اما درباره جهنم فقط سوء فعلی شرط است سوء فاعلی لازم نیست یعنی اگر کسی کافر نبود عقیده بد نداشت مسلمان بود ولی معصیت کرد این هم گرفتار سوخت و سوز است لذا در جریان بهشت آن طوری که شما در همه موارد بررسی می‌کنید یا تصریح به جمع بین حُسن فاعلی و حُسن فعلی یعنی ایمان و عمل صالح یا فقط ایمان را ذکر می‌کند که عمل صالح با قرینه در کنار آن مطرح است ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ که حُسن فاعلی است ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ که حُسن فعلی است ﴿فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ﴾ روضه یعنی بوستان, محبورند یعنی مسرورند خوشحال‌اند با نشاط‌اند ﴿فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ﴾ حالا این تنوین ﴿رَوْضَةٍ﴾ هم گفتند برای تفخیم و تعظیم است.[27]
تعبیر به احضار کفار در عذاب, دال بر دردناک بودن آن
﴿وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَروا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾ چون این سور‌ه در مکه نازل شد در برابر مؤمنین, کافران‌اند نه اینکه مؤمن به معنای متّقی باشد و دوزخیان معصیتکاران باشند لذا نام کفار را برد, فرمود: ﴿وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَروا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ﴾ گرچه ﴿کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا﴾ مسئله انکار معاد را هم به همراه دارد اما چون ذیل مسئله معاد است و محلّ ابتلای عملی صنادید قریش بود آن را بالصراحه ذکر فرمود: ﴿فَأُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾ یک وقت است که اینها در عذاب می‌روند یک وقت است که می‌فرماید ما اینها را احضار می‌کنیم واژه حضور غیر از احضار است حضور معنای کراهت و رنج و اَلم و اینها را به همراه ندارد اما احضار این‌طور است هر وقت قرآن کریم بخواهد تعبیر به حضور دردناک بکند از آن به احضار یاد کرده است فرمود اینها مُحضرند اینها را جلب می‌کنند اینها را حاضر می‌کنند برای سوخت و سوز پس این‌طور نیست که کافر و مؤمن یکسان باشند هر دو معدوم بشوند و هیچ خبری از حساب و کتاب نباشد در حقیقت این آیات سورهٴ مبارکهٴ «روم» که محلّ بحث است می‌تواند شارح خوبی باشد برای همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» که فرمود: ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ خب پس مساوی نیستند چگونه‌اند آن آیاتی که دارد ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ شارح این است این آیه‌ای که فرمود: ﴿یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾ شارح این است نشان می‌دهد که یقیناً قیامتی هست و پاداشی هست و یقیناً کیفری هست و هرگز صالح و طالح یکسان نیستند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ روم, آیات 4 و 5.
[2] . سورهٴ فتح, آیهٴ 24.
[3] . سورهٴ روم, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[5] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 14.
[6] . سورهٴ انسان, آیهٴ 1.
[7] . سورهٴ نحل, آیهٴ 4.
[8] . سورهٴ حج, آیهٴ 4.
[9] . سورهٴ مریم, آیهٴ 9.
[10] . سورهٴ طه, آیهٴ 55.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 28.
[12] . سورهٴ انشقاق, آیهٴ 6.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 197.
[14] . سورهٴ ص, آیهٴ 27.
[15] . سورهٴ زلزال, آیات 7 و 8.
[16] . اللهوف, ص181.
[17] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 7.
[18] . سورهٴ ق, آیهٴ 3.
[19] . سورهٴ یس, آیهٴ 59.
[20] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص234.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 57.
[22] . التوحید (شیخ صدوق), ص309.
[23] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 48.
[24] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 1.
[25] . سورهٴ تکویر, آیهٴ 2.
[26] . المصباح (کفعمی), ص647.
[27] . تفسیر غرائب القرآن (نیشابوری), ج5, ص405.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی