display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 8 سوره روم _ بخش دوم

تفسیر آیات 1 تا 8 سوره روم _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 147 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 8 سوره روم _ بخش دوم"
- سرّ بیان شکست رومیان در ابتدای سوره؛
- امکان استفاده همزمانی نشاط مؤمنان با پیروزی روم از آیه؛
- عدم امکان استفاده نامه پیامبر برای کسرا بر خوشحالی مؤمنان.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (6) یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ(7) أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمّی وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ(8)﴾

سرّ بیان شکست رومیان در ابتدای سوره روم
سورهٴ مبارکهٴ «روم» چون در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی همان اصول دین است لذا مطالب مهمّ این سورهٴ مبارک همان اصول اعتقادی است البته خطوط کلی اخلاق و حقوق را هم به همراه دارد اول یک جریان تاریخی را ذکر می‌فرماید که ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ رومی‌ها شکست خوردند شکست روم احتیاج به وحی نداشت برای اینکه یک امر مهمّ خاورمیانه‌ای بود و غالب کشورها از نبرد بین ایران و روم باخبر بودند و شکست یکی و پیروزی دیگری برای همه روشن می‌شد حالا یا در مدت کوتاه یا در مدت طولانی.
پرسش: اصلِ این خبر برای چیست؟
پاسخ: اصلِ این خبر برای آ‌ن است که بفرماید بعداً همین‌ها که شکست خوردند پیروز می‌شوند و بفرماید که پیروزی و شکست طبق قضا و قدر الهی است و خدای سبحان مدبّر و مدیر کلّ عالَم است منتها هر موجودی را با مبادی خاصّ او رهبری و تدبیر می‌کند بنابراین صِرف اشاره به اینکه یک قضیه تاریخی واقع شده است این کار قرآن کریم نیست قرآن کریم قصص انبیا را نقل می‌کند یا انبیا با الله یا انبیا با مردم اما یک قصه عادی که در یک گوشه زمین اتفاق افتاده باشد که صِبغه دینی نداشته باشد قرآن, کتاب تاریخ نیست که آن را نقل بکند.
بررسی احتمالات مطرح در نشاط مشرکان از پیروزی ایران بر روم
فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ حالا روایاتی که در تفسیر شریف کنزالدقائق هست آنها هم یکی پس از دیگری بررسی می‌شود که سرّ اینکه عدّه‌ای خوشحال شدند چیست آیا مشرکان از پیروزی ایرانی‌ها خوشحال شدند برای آن است که هر دو مشرک بودند یا برای آن است که هر دو اُمّی بودند که در بعضی از تعبیرات آمده است که مشرکان می‌گفتند ایرانی‌ها اُمّی‌اند ما هم امّی و امّی بر اهل کتاب پیروز شد ما هم بر اهل کتاب پیروز می‌شویم[1] آیا جامع مشترک بین ایران و مشرکان حجاز شرک است یا امّی بودن است یا نشاط مشرکان حجاز برای آن است که یک پیوند نظامی, اقتصادی با ایران داشتند اگر هم‌پیوند‌هایشان, هم‌پیمانانشان پیروز بشوند اینها خوشحال می‌شوند غرض آن است که از این نشاط مشرکان برنمی‌آید که ایرانی‌ها مشرک بودند چون دلیلی هم نداریم آن هم در بعضی از روایات هست که مشرکان خوشحال شدند[2] از آیه برنمی‌آید.
امکان استفاده همزمانی نشاط مؤمنان با پیروزی روم از آیه
فقط از آیه این قسمت برمی‌آید که وقتی رومی‌ها پیروز شدند همزمان مسلمان‌ها خوشحال می‌شوند خب آیا خوشحالی مسلمین برای آن است که رومی‌ها بر ایرانی‌ها پیروز شدند که این دلیل می‌خواهد یا نه, برای اینکه همزمان جریان جنگ بدر اتفاق افتاده و در بدر مسلمان‌ها پیروز شدند همزمان ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ٭ بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ نصر خدا نسبت به مؤمنان است وعده خدا نسبت به مؤمنان است در همین سورهٴ مبارکهٴ «روم» آخرین آیه یعنی آیه شصت این است ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لاَیُوقِنُونَ﴾ این از باب ردّ العجز الی الصدر نشان می‌دهد که صدر و ساقه این سورهٴ نورانی ناظر به پیروزی مسلمان‌هاست بنابراین اگر وعده است وعده الهی نسبت به پیامبر و پیروان آن پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است چنین وعده‌ای را خدا نه به رومی‌ها داد نه به دیگران, نصر خدا برای پیامبران و پیروان آنهاست چنین وعده‌ای را نه به اهل شرق داد نه به اهل غرب بنابراین اثبات اینکه مشرکان خوشحال شدند از آیه برنمی‌آید هذا اولاً و اگر مشرکان خوشحال شدند در اثر پیروزی ایرانی‌ها برای آن است که هر دو مشرک‌اند هرگز برنمی‌آید برای اینکه هر دو امّی‌اند که برخی‌ها نقل کردند یُحتمل, اینها پیمان نظامی یا اقتصادی با هم داشتند یحتمل, از صِرف نشاط مشرکان حجاز از پیروزی ایرانی‌ها برنمی‌آید که مثلاً ایرانی‌ها مشرک بودند.
عدم امکان استفاده نامه پیامبر برای کسرا بر خوشحالی مؤمنان
مطلبی که حالا صاحب کنزالدقائق(رضوان الله علیه) از روضه کافی نقل کرده است آن هم ـ ان‌شاءالله ـ ممکن است خوانده بشود. طبق آن روایت آمده است که وجود مبارک حضرت نامه‌ای برای پادشاه ایران یعنی کسرا نوشتند آن روز پادشاه ایران را می‌گفتند کسرا, اکاسره جمع همین سلاطین ایران بودند مثل اینکه سلطان مصر را می‌گفتند فرعون, فراعنه جمع اینها بودند کِسرا لقب پادشاه ایران بود اکاسره جمع بودند مثل اینکه شاه اخیراً در دوره‌های اخیر و عصر اخیر لقب سلطان رئیس ایران بود این کلمه شاه که اسم برای پهلوی یا قاجار و یا امثال اینها که نبود اگر کسی رئیس اول مملکت ایران بود به او می‌گفتند شاه; این شاه در عصر اخیر مثل کسرا در اعصار گذشته و نظیر فرعون برای مصر یا امثال ذلک بود. نامه‌ای که برای کسرای ایران خسرو پرویز نوشت آ‌ن نامه را در چه سال از هجرت نوشت آیا قبل از جریان بدر بود یا اواخر عمر مبارک حضرت بود بعد از اینکه وضع اسلام در جزیرةالعرب مستقر شد آن‌گاه شروع کردند به نامه‌نگاری به شرق و غرب هم برای شرق یعنی ایران نامه نوشتند هم برای غرب یعنی برای قیصر روم نامه نوشتند هم برای مناطق نزدیک و دور نامه نوشتند این نامه نوشتن و نامه‌نگاری حضرت بعد از استقرار حکومت در جزیرةالعرب بود نه اینکه در زمان بدر و امثال ذلک به هر حال نصر الهی, وعده الهی, پایان سورهٴ «روم» نشان می‌دهد که این سخن از پیروز اسلام و مسلمان‌هاست و نشاط مؤمنان در اثر پیروز خودشان است نه در اثر پیروزی رومی‌ها.
اثبات اختیار انسان با توجه به آیه ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾
اما مسئله ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾ مسئله جبر را بیان نمی‌کند چون مشابه این قبلاً هم گذشت خدای سبحان می‌فرماید هر چه در جهان هست تحت تدبیر ماست اما این‌چنین نیست که ما بین این اشیاء و اهدافشان بین مبادی و اهدافشان بین مبانی و اهدافشان این رابطه را حفظ نکنیم خدا هر موجودی را از راه مبانی و مبادی خاصّ او اداره می‌کند سنگ‌های دل کوه را اداره می‌کند که «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن»[3] یک تکّه خاک اگر بخواهد عقیق یمنی یا فیروزه نیشابوری بشود یا لعل بدخشان افغانی بشود این سال‌های یک مربّی می‌خواهد این سنگ را با تدبیر و مراحل خاصّ خودش لعل بدخشان افغان یا امثال ذلک می‌کند این برای جمادات, گیاهان هم بشرح ایضاً اگر بذری بخواهد شجر بشود یا خوشه گندم بشود از راه مبادی خاص و مبانی مخصوص گیاه‌شناسی انجام می‌دهد نه این‌طور است که بدون نظم حبّه‌ای را یا هسته‌ای را یکی را درخت کند یکی خوشه گندم. سوم: حیوانات را هم که دارد اداره می‌کند برابر امیال آنها اداره می‌کند پس در سطح ماده و طبیعت با غریزه اینها کار می‌کنند در سطح حیوانات با میل اداره می‌کند حیوان متحرّک بالمیل است نه متحرّک بالاراده آن که متحرّک بالاراده است انسان است و اگر کسی به حسب ظاهر انسان بود ولی گفت من هر چه مِیلم بکشد انجام می‌دهم این متحرّک بالمیل است نه متحرّک بالاراده یعنی به حیوانیّت خودش اعتراف کرده است اراده یک حساب علمی دارد یک نظم علمی دارد یک دقت عقلی دارد هر کِشش و گرایشی را که اراده نمی‌گویند حیوان متحرّک بالمیل است و انسان متحرّک بالاراده. اگر خواست حیوان را اداره کند بر اساس میل‌ها و گرایش‌های حیوانی او, او را اداره می‌کند پس جمادات را به یک سبک, گیاهان را به یک سبک, حیوانات را به یک سبک, برتر از اینها, فرشته‌ها را به یک سبک اما نوبت به انسان که گروه پنجم است می‌خواهد برسد انسان را با اراده‌اش با هوشش با عقلش با انگیزه‌اش با اندیشه‌اش اداره می‌کند اگر این‌چنین است این تثبیت اختیار است نه اثبات جبر, خدای سبحان هر موجودی را بما له من المبانی و المبادی اداره می‌کند و تدبیر می‌کند بنابراین این تثبیت اختیار است تثبیت امر بین الأمرین است لذا غالب شدن, مغلوب شدن, فرح, همه اینها را به انسان‌ها نسبت می‌دهد معلوم می‌شود اینها مختارانه این کارها را انجام می‌دهند.
دینی نبودن جنگ ایران و روم دال بر عدم استفاده خوشحالی مؤمنان بر آن
﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾ قبل از غلبه, بعد از غلبه کار به دست اوست و در آن روزی که فتح اسلامی نصیب مسلمان‌ها شد خوشحال می‌شوند اگر جنگ ایران و روم یک جنگ دینی بود با بحث‌های تفسیری هماهنگ بود یعنی مشرکین می‌توانستند بگویند جنگ ایران و جنگ روم جنگ مذهبی و دینی است بر اساس مسائل دینی دارند می‌جنگند یک عدّه بی‌دین یک عدّه دین‌دار با هم جنگیدند بی‌دین‌ها پیروز شدند اگر چنین صحنه‌ای بود ممکن بود نشاط کاذب مشرکان وجهی داشته باشد اما این جنگ مربوط به سرزمین است و خاک است و آب و گِل چه کار به دین و دل و امثال ذلک دارد حالا این چه دلیل است که اگر برای یک سرزمین یا آب و خاک, کشوری غیر مسلمان بر مؤمن پیروز شد مشرکان و مسلمان‌ها که جنگشان دینی است آن هم همین‌طور باشد بنابراین این تناسبی ندارد وجهی ندارد برهانی ندارد آیه هم آ‌ن را تأیید نمی‌کند.
پرسش:... پاسخ: نه, آن خوشحالی ندارد وعده خدا حق است آن اعتقادآور است نشاط یک امر روانی است اگر وعده حق شد انسان عقیده پیدا می‌کند نه خوشحال بشود خوشحالی امر روانی است.
ناتمامی استفاده خوشحالی مؤمنان به اخبار الهی از پیروزی
پرسش: سخن از اِخبار الهی است؟ پاسخ: اخبار الهی که الآن هست در ظرف اخبار اینها خوشحال نمی‌شوند در ظرف مخبر‌عنه خوشحال می‌شوند فرمودند: ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ نه الیوم که ما خبر دادیم ﴿یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ الیوم کسی خوشحال نمی‌شود الآن معتقد می‌شود و این اعتقاد هم یک امر علمی است نظری است امر روانی نیست اما نشاط یک امر روانی است آن روزی که رومی‌ها پیروز شدند آن روز مؤمنان خوشحال می‌شوند آیا نشاط مؤمنان برای آن است که رومی‌ها بر ایرانی‌ها پیروز شدند یا نه, برای اینکه همزمان خودشان در بدر پیروز شدند گذشته از اینکه تا خبر پیروزی رومی‌ها به اینها برسد در بحث دیروز گذشت که زمان می‌برد.
مراد از وعده تخلّفناپذیر خداوند در آیات محلّ بحث
فرمود: ﴿وَعْدَ اللَّهِ لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ این گذشته را به آینده مرتبط می‌کند خدا وعده داده است در اینجا وعده قدر متیقّنش پیروزی اهل حق است اما آن وعده‌ای که مکرّراً قرآن با آن سخن گفته است و فضای مکه با آن آشنا بود می‌تواند مسئله معاد و وعده یوم القیامه باشد آیات بعد این مسئله معاد را تأیید می‌کند ﴿وَعْدَ اللَّهِ﴾ یعنی «وَعَد الله وَعْدَ الله» که مفعول مطلق تأکیدی است خدای سبحان وعده داده است که جهان را به هدف برساند هدف‌دار است و خدا وعده خود را تخلّف نمی‌کند چه وعده نصرت اهل ایمان, چه وعده احیای بعد از ممات.
معرفتشناسی تجربی؛ سرّ جهل اکثر مردم بر جهان آخرت
اکثر مردم نمی‌دانند که بعد از مرگ خبری هست زیرا معیار معرفت و دانش اکثر مردم, حس و تجربه حسّی است مستحضرید که از نظر معرفت‌شناسی کَفِ دانش یعنی آنچه از این پایین‌تر دیگر ما سواد و علمی نداریم همان معرفت‌شناسی حسی است گرچه کارآیی آن بیشتر است کارآمدتر است مشکلات مردم را حل می‌کند ولی از این پایین‌تر ما دیگر سوادی نداریم خلاصه این دبستان سواد است بعد از معرفت‌شناسی حسّی, معرفت‌شناسی نیمه‌تجربی ریاضی است بعد از آن معرفت‌شناسی کلامی و فلسفی است بعد از آن معرفت‌شناسی عرفان نظری است, بعد از آن هم معرفت‌شناسی شهودی; اینها کار بشر عادی است وحی در این محدوده نیست وحی برتر از آ‌ن است که در این محدوده قرار بگیرد آ‌ن شهود محض است و عصمت تام در این ردیف نیست.
ناتوانی علوم تجربی از اظهار نظر درباره معرفتشناسی تجریدی
دانش‌های بشری که اگر انسان از کلاس‌های ابتدایی شروع کند از معرفت حسّی و تجربی پایین‌تر ما سوادی نداریم از این پایین‌تر می‌شود جهل اگر کسی معیار معرفت‌شناسی او حسی و تجربی باشد این از نظر جهان‌بینی, از نظر معجزه, وحی, نبوّت, امامت, ولایت, توحید, واحدیّت, احدیّت این‌گونه از معارف این اصلاً نه حقّ نفی دارد نه حقّ اثبات دارد نه حقّ شک دارد فقط باید ساکت باشد برای اینکه او ابزار داوری ندارد او اگر با معرفت‌شناسی حسی بخواهد بگوید خدا حق است دستش کوتاه است حرف غیرعالمانه زده چون خدا را که با حس و تجربه نمی‌شود ثابت کرد اگر بخواهد بگوید نیست دستش خالی است چون یک موجود مجرّد را که نمی‌شود با امر حسّی نفی کرد اگر بگوید من شک دارم حق ندارد برای اینکه شک, فرع بر تعارض ادله است در قلمرو حس و تجربه که ادله نفی و اثبات تجریدی حضور ندارند تا متعارض باشند این فقط وظیفه‌اش سکوت است خب چه چیزی بدتر از اینکه انسان نتواند درباره جهان فکر کند اصلاً سرمایه ندارد ولی وقتی دستش در معرفت‌شناسی باز بود پذیرفت که معرفت‌شناسی مراتبی دارد کف این معرفت‌شناسی حس است و تجربه حسی, بعد ریاضی است این دو محدوده توانا نیستند بعد مسئله کلامی و فلسفی است دستش باز است آن وقت اگر ـ ان‌شاءالله ـ مستقیم راه را طی کرد این معارف را اثبات می‌کند اگر کج‌راهه رفت نفی می‌کند و اگر نتوانست راه را ادامه بدهد شک می‌کند غرض این است که شک کردن, نفی کردن, اثبات کردن در محدوده جهان‌بینی برای کسی است که ابزار معرفت‌شناسی تجریدی دارد فرمود اکثری مردم دستشان خالی است چرا, برای اینکه ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً﴾ این در مقام تحدید است یعنی فقط همین حس و تجربه را دارند هر چه را ببینند باور می‌کنند نبینند باور نمی‌کنند.
تفسیر علامه طباطبایی بر «یعلمون» در آیه به معرفتشناسی حسی و ناتوانی آن
اینکه می‌بینید زمخشری در کشاف این ﴿یَعْلَمُونَ﴾ را بدل «لا یعلمون» گرفته بدون لطافت ادبی نیست اما فوق این معنای لطافت ادبی همان مطلبی است که سیدناالاستاد در المیزان اشاره کرده حرف زمخشری در کشاف این است که اینها «لا یعلمون» یعنی درباره معارف الهی اینها عالِم نیستند چرا, برای اینکه چیزی را می‌دانند که در آن سقف کارآمدی ندارد[4] اینها ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ خدا و وحی و قیامت و نبوّت و امامت که ظاهر حیات دنیا نیست این حیات دنیا این روی سکّه است آن طرفش که قیامت است آن طرف دنیاست آن امر غیبی است اگر کسی عالِم غیب و الشهادة را بخواهد بشناسد باید ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾[5] باشد کسی ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ است که معرفت‌شناسی تجریدی داشته باشد اگر کسی معرفت‌شناسی تجریدی نداشت فقط «یؤمنون بالشهادة» است دیگر ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ نیست و عالِم غیب و شهادت را باور ندارد و مانند آن.
اکتفا به معرفت حسی ثمره زیر آوار رفتن چراغ فطرت و عقل
پرسش:... پاسخ: بله خب, منتها همان‌طور که در بحث‌های قبل داشتیم این چراغ عقل را این فتیله را پایین کشیده ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[6] فرمود ما هیچ کسی را ناقص خلق نکردیم ما همه را با سرمایه الهامِ فجور و تقوا آفریدیم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[7] اما ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ﴾[8] خسارت یعنی سرمایه باختن خب مرتب اغراض, مرتب غرایز, مرتب خودش را توجیه کند مرتب حرف‌های عقل را دفن کند خب دیگر صدای عقل را نمی‌شنود اگر این‌چنین شد ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این تدسیس کرده است غیر از دسَّ است این باب تفعیل برای تکثیر, تغلیظ, تشدید و مانند آن است اوایل امر انسان این فطرت را مدسوس می‌کند بعد مُدسَّس می‌کند از بس دسیسه کرده با خودش کلنجار رفته با اغراض و غرایز خواسته‌های خود را توجیه کرده این فطرت بیچاره را زنده به گور کرده حرف او را نمی‌شنود وقتی حرف او را نشنید می‌گوید: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[9] چنین افرادی فقط ﴿ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ را می‌فهمند اما وقتی قدری جلوتر برود فکر بکند درباره خودش, درباره نظام, این دسیسه‌ها را بگذارد کنار آ‌ن مدسوس را مکشوف کند آن مستور را مشهور کند آن دهن‌بسته را باز کند ببیند چه چیزی می‌گوید این می‌فهمد این نظام به حق دارد زندگی می‌کند.
علت موفقیت علامه طباطبایی در تفسیر قرآن به قرآن
راهی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) رفته که قرآن «یفسّر بعضه بعضا»[10] این چند بار به عرضتان رسید از طبری که از او به عنوان امام المفسّرین یاد می‌کنند تا نوشته المنار و امثال المنار در طیّ این یازده قرن این تفسیرهایی که چاپ شده همه گفتند «القرآن یفسّر بعضه بعضا» اما کسی که بتواند این را خوب گویا و شکوفا کند همین علامه طباطبایی بود سرّش این است که او با دست خالی به میدان نیامده اینها گفتند قرآن «یفسّر بعضه بعضا» اما این با دست پر آمده این راهی را طی کرد گفت قرآن, کلمات تدوینی و کتاب تدوینی خداست این یک اصل, کلّ نظام مُلک و ملکوت کلمات تکوینی و کتاب تکوینی خداست اصل دیگر, چون در جهان هر چه هست یکی مفسّر دیگری است آسمان و زمین یکی مفسّر دیگری است این بارانی که امروز آمده ابر دیروز را دارد تفسیر می‌کند این گیاهی که امروز روئیده آن بذرافشانی دیروز را دارد تفسیر می‌کند یعنی اگر از این گیاه سؤال بکنی از کجا آمدی یا از آن بذر سؤال بکنی به کجا می‌روی این می‌گوید من می‌خواهم گل و سنبل بشوم این یکی می‌گوید من همان بذرم که امروز به صورت خوشه و شاخه در آمدم این نطفه می‌گوید من می‌خواهم دختر یا پسر بشوم این پسر یا دختر آن نطفه را تفسیر می‌کنند چون نظام, نظام علت و معلول است نظام, نظام منسجم است نظام, نظامی است که هر چیزی راهی دارد این راه خودش را طی بکند به مقصد می‌رسد هر کاری که ما امروز انجام دادیم حرفی که امروز گفتیم این‌طور نیست که به هوا رفته باشد و رخت بربسته باشد دو روز یا ده روز یا صد روز دیگر تفسیر می‌شود مگر ممکن است آدم حرفی بزند, کاری بکند چه درباره خود چه درباره دیگران و روزی ظهور نکند نه تنها در قیامت این ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾[11] یعنی در هر پارگراف تاریخی بازدهش این است که متّقیان پیروزند.
تطبیق تفسیر قرآن به قرآن با تفسیر جهان با جهان
پرسش: پس باید بگوییم قرآن برای قرآن نازل شده است؟
پاسخ: قرآن بیانگر کتاب خارج است مفسّر عالَم است قرآن دارد حقیقت خارج را تفسیر می‌کند خود قرآن مفسّر قرآن است جهان, مفسّر جهان است نظم هست, نظام عِلّی هست, پیوند هست, راه هست, تنها ما نیستیم که صراط مستقیم داریم می‌بینید قرآن کریم از ذات اقدس الهی نقل می‌کند که تمام جنبنده‌ها به رهبری ذات اقدس الهی حرکت می‌کنند پیشانو و پیشانی اینها به دست خداست ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾[12] (یک) خب آن کسی که پیشانو و افسار یک دابّه را گرفته آن مسئول این دابّه به کدام سَمت می‌برد فرمود: ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾[13] خدا بر اساس راه راست رهبری می‌کند (دو) یعنی پیشانوی هر موجودی را گرفته (یک) هر موجودی را در مسیر مستقیم رهبری می‌کند (دو) هیچ موجودی در بین راه نمی‌ماند همه به مقصد می‌رسند ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾[14] نه «تسیر», بلکه «تصیر» این جمع ﴿الْاُمُورُ﴾ جمعِ محلاّ به الف و لام است همه صیرورتشان به آ‌نجاست منتها همه از ناحیه خدایند همه به طرف خدا می‌روند چطور از طرف خدا آمدند این‌طور نیست که همه‌شان صادر اول باشند این فیض گسترده و منبسط که او دائم الفیض و «دائم الفضل علی البریّة»[15] است در قلّه این طبق روایاتی که وارد شده اوّل ما خَلق نور پیامبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است[16] بعد فرشتگان‌اند بعد درجات دیگر تا نوبت به سنگ و گِل برسد همه اینها مِن الله‌اند همه اینها هم الی الله‌اند خب آن که در صف نعال آمده بهره‌اش از فیض خدای سبحان اندک است در هنگام بازگشت رجوع هم رجوعش اندک است مثل اینکه همه این ابرها از دریا برمی‌خیزند وقتی این آفتاب تابید و آب این دریا را تبخیر کرد و به صورت بخار و بعد به صورت ابر درآمد این آب‌های از دریا برخاسته به صورت شبنم در می‌آید قطرات باران در می‌آید گاهی هم به صورت سیل در می‌آید همه از دریا برخاستند همه به دریا برمی‌گردند اما نهرهای کوچک در همین ساحل دریا می‌مانند آن سیل‌های خروشان می‌آیند تا وسط‌های دریا تا آب چقدر باشد تا از کجا برخاسته باشد همه از خدایند همه به سوی خدایند اما همه که صادر اول نیستند آنکه «أوّل ما خلق الله نور نبیّنا»(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) این در قوس صعود می‌شود ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[17] به تعبیر جناب نظامی
چنان رفته و آمده باز پس٭٭٭ که ناید در اندیشه هیچ کس[18]
هیچ کس نمی‌تواند واقعاً معراج حضرت را درک کند برای اینکه هیچ کس از آغاز حرکتش باخبر نیست از کجا آمده را نمی‌داند تا به کجا رفته را بفهمد این بین راه‌های او را انسان می‌فهمد غرض آن است که همه از خدایند همه به سوی خدا برمی‌گردند صیرورت هم صحیح است اما هر کسی از هر جا آمده معادل همان‌جا را طی می‌کند.
غلفتگرایی انسان سبب تفسیر غلط از جهان با معرفت حسی
فرمود اینها غافل‌اند اینها ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ﴾ این کلمه ﴿هُمْ﴾ را گاهی به صورت ضمیر جمع مذکر سالم در ﴿یَعْلَمُونَ﴾ ذکر می‌کند گاهی بالصراحه در ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ﴾ (دو) ﴿هُمْ غَافِلُونَ﴾ (سه) با ضمیری که در ﴿غَافِلُونَ﴾ است (چهار) از اینها یاد می‌کند فرمود اینها در اثر غفلت فقط گرفتار حس و تجربه‌اند همین ظاهر دنیا را می‌بینند خب این نظم عمیق! یک قطره آب را مطابق بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» که فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾[19] که این تنوین‌ها برای تحقیر است اگر این یک قطره را خدای سبحان به صورت یک لؤلؤ لالا درآورد که الآن صدها دانشکده فقط می‌خواهد این بدن را بشناسند هنوز نرسیدند چه رسد به ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[20] خب این نظم, ناظم ندارد؟! خب شما چرا فلان شخص را می‌گویید دانشمند برای اینکه گوشه‌ای از نظم بدن را می‌فهمد اینکه معلوم را ساخته عالِم نیست آن که گوشه‌ای از کار این را پی برده شده عالِم آن که صدها برابر را ساخته خود معلوم را ساخته ﴿أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾[21] او عالم نیست؟! خب این جز غفلت چیز دیگر نیست فرمود: ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ٭ أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم﴾.
نکره آوردن ﴿ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ﴾ دال بر تحقیر معرفت حسی
پرسش: اینکه ﴿ظَاهِراً﴾ را به صورت نکره آورده این برای تحقیر آن علمشان است؟
پاسخ: تحقیر علم نیست, غفلت ذکر کرده اینها غافل‌اند چون باطن را نمی‌دانند در سورهٴ مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً﴾ اینها با گمان دارند زندگی می‌کنند ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ یک مقدار پول خُرد در دستشان هست همین این چه کار به جهان دارد چه کار به آینده دارد اینها نسبت به بدنشان پول خُردی‌اند چه رسد به جانشان! ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی﴾[22].
حقبودن آفرینش جهان دال بر هدفمندی آن
فرمود اینها اگر بررسی کنند فکر کنند می‌بینند که ﴿مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ گاهی به صورت قضیه سالبه گاهی به صورت قضیه موجبه گاهی می‌فرماید ما باطل خلق نکردیم[23] گاهی می‌فرماید ما حق خلق کردیم خب اگر عالَمی باشد هر که هر چه گفت, گفت; هر چه کرد, کرد; هر چه برد, برد; هر غارتی کرد, کرد; هر قتل و جنایتی کرد, کرد; نه حسابی, نه کتابی, نه عدلی, نه انصافی خب این می‌شود گزاف اگر عادل و ظالم بعد از مرگ خبری نباشد می‌شود مساوی چون «لا مَیزَ فی الأعدام»[24] هر دو که معدوم باشند اگر یک انسان تبهکار یا انسان پرهیزکار هر دو بمیرند و هیچ خبری ـ معاذ الله ـ بعد از مرگ نباشد عادل و ظالم مساوی می‌شوند چون اگر بعد از مرگ حساب و کتابی نباشد یعنی هر که مُرد دیگر معدوم می‌شود خبری از عادل و غیر عادل نیست خب چه باطلی بدتر از این چه پوچی بدتر از این؟! گاهی به صورت قضیه سالبه است فرمود ما عالَم را باطل خلق نکردیم گاهی به صورت موجبه است آن هم به صورت حصر که ما فقط عالَم را بر محور حق خلق کردیم; یعنی الآن اگر کسی بپرسد که مصالح ساختمانی این مسجد چیست آن معمار یا مهندس می‌گوید قدری سیمان است قدری سنگ است قدری آجر است قدری آهن است قدری میل‌گرد است و امثال اینها بعد سؤال بکنند آسمان را با چه چیزی خلق کردند زمین را با چه چیزی خلق کردند مصالحی که نبود می‌فرماید ما آسمان را با حق آفریدیم زمین را با حق آفریدیم آسمان هدف دارد زمین هدف دارد اهل آسمان هدف دارند اهل زمین هدف دارند اینها یاوه نیستند اینها باطل نیستند فرمود: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[25] یا ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾[26].
دعوت قرآن به تفکر در آیات آفاقی و انفسی آفرینش
فرمود اینها ظاهر دنیا را درک می‌کنند ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ ٭ أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم﴾ آیا این ناظر به این است که ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾[27] از این باب است که جناب فخررازی و امثال فخررازی آن مسیر را طی کردند تا بعد بگویند چطور در اینجا آیات انفسی مقدّم شد و آیات آفاقی متأخّر ولی در آن آیه ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ آیات آفاقی اول ذکر شد بعد آیات انفسی,[28] از آن قبیل است تا این سؤال مطرح بشود یا نه, سخن از آیات آفاقی و انفسی نیست فرمود اینها بنشینند در درون خودشان فکر کنند که این نظام اعم از انفس و آفاق, باطل است یا حق این را می‌خواهد بگوید نه اینکه انفس در مقابل آفاق باشد ﴿أوَلَم یَتَفَکَّرُوا وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ یعنی در درون خودشان بنشینند فکر کنند بررسی کنند ما این سرمایه را به اینها دادیم این سرمایه‌ها را به کار بگیرند و نتیجه می‌گیرند انسان لوح نانوشته نیست با سرمایه به دنیا آمده است یکی از غرر آیات همین سورهٴ مبارکهٴ «روم» ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ است که آیه سی سورهٴ مبارکهٴ «روم» است که به خواست خدا خواهیم خواند این از غرر آیات قرآن کریم است انسان با سرمایه خلق شد فرمود این سرمایه را به کار ببرد ببیند که آیا گزاف و گُتره در عالم هست یا هدفمند است اگر هدفمند است باید برای هدف رهتوشه تعیین کند.
هدفمندی آفرینش و درک انسان از آن در قیامت
﴿أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ اگر ﴿بَیْنَهُمَا﴾ نبود مجموعه نظام را شامل می‌شد چون «ما فی السماوات» نیست منظور سما و اهل سماست «ما فی الأرض» نیست منظور ارض و ما فی الأرض است و چون ﴿بِالْحَقِّ﴾ است هدف دارد آن هدف اینجا نیست برای اینکه اینجا که دار امتحان است پس هر کدام از اینها اهل سما و سما, اهل زمین و زمین, اهل ما بین الأرض و السماء و خود ما بین الأرض و السماء همه شناسنامه دارند همه یک عمر محدود دارند همه اینها یک مدت محدودی هستند بعد به لقاء الله می‌رسند برای اینکه زمین باید شهادت بدهد این زمین یا شکایت می‌کند یا شهادت می‌دهد یا شفاعت می‌کند این روایاتی که درباره مسجد درباره مکان خاص آمده که اینها از همسایه‌ها شکایت می‌کنند یا شفاعت می‌کنند یا شهادت می‌دهند که فلان همسایه آمده به مسجد نماز خوانده فلان همسایه نیامده اینها حیّ‌اند درک می‌خوانند اینها آن روز انسان می‌فهمد, آن روز می‌فهمد که زمان و زمین اهل درک بودند همه مواظب بودند همه خدمتگزار انسان بودند ولی مواظب که انسان دارد چه می‌کند فرمود آن روز با اجل مسمّا فرا می‌رسد اما ﴿وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ﴾ این کثیر با آن اکثر می‌تواند هماهنگ باشد بسیاری از مردم‌اند که نسبت به قیامت کافرند می‌گویند انسان همین که مُرد پایان راه است اما خب قرآن آمده گفته انسان هرگز پایان ندارد و انسان است که مرگ را می‌میراند انسان است که به همراه عقاید و اعمال خودش به لقای پروردگار می‌رود; به امید نجات در آن روز!
«و الحمد لله ربّ العالمین»


. اسباب النزول (واحدی نیشابوری)، ص192.[1]
[2] . ر.ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج21, ص14.
[3] . دیوان سنایی, قصیده 134.
[4] . الکشاف, ج3, ص468.
[5] . سورهٴ بقره, آیهٴ 3.
[6] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[7] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[8] . سورهٴ انعام, آیات 31 و 140; سورهٴ یونس, آیهٴ 45.
[9] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[10] . الکشاف, ج2, ص430.
[11] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 128; سورهٴ هود, آیهٴ 49; سورهٴ قصص, آیهٴ 83.
[12] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[13] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[14] . سورهٴ شوری, آیهٴ 53.
[15] . المصباح (کفعمی), ص647.
[16] . الکافی, ج1, ص442.
[17] . سورهٴ شمس، آیهٴ 8.
[18] . خمسه نظامی, شرف‌نامه, بخش 4.
[19] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[20] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[21] . سورهٴ ملک, آیهٴ 14.
[22] . سورهٴ نجم, آیات 28 ـ 30.
[23] . سورهٴ ص, آیهٴ 27.
[24] . شرح المنظومه, ج2, ص191.
[25] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[26] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 115.
[27] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 53.
[28] . التفسیر الکبیر, ج25, ص82.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عالی

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی