display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 8 سوره روم _  بخش اول

تفسیر آیات 1 تا 8 سوره روم _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 214 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 8 سوره روم _ بخش اول"
- مفهوم واژه «ذوق» در آیات قرآن کریم؛
- استناد پیروزی ایران در مقابل روم با استفاده از مفهوم آیه؛
- عدم اثبات استناد نشاط مشرکان از شکست روم به کفر ایرانیان.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (6) یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ(7) أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمّی وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ(8)﴾

بررسی مفهوم واژه «ذوق» در آیات قرآن کریم
سؤالی در بخش پایانی بحث‌های سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» مانده است این مطلب چون چند بار ذکر شد پاسخش هم با همان اشکالات ذکر شد آ‌ن مطلب این است که در آیه 57 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آمده است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إلَیْنَا تُرْجَعُون﴾ چون هر ذائقی, مذوق خود را از بین می‌برد پیام این آیه این است که در حقیقت انسان, مرگ را می‌میراند انسان نمی‌میرد به دلیل اینکه انسان از دنیا وارد برزخ می‌شود در آنجا مرگی نیست از برزخ به ساهره قیامت منتقل می‌شود و مرگی نیست و از آنجا ـ ان‌شاءالله ـ به بهشت منتقل می‌شود و مرگی نیست مرگ فقط در کشاکش دنیاست این انسان است که مرگ را می‌چشد و می‌میراند و از بین می‌برد گاهی گفته می‌شود که به جهنمی‌ها می‌گویند ﴿ذُوقُوا﴾ در حالی که در آنجا ذوق استعمال شد ذائق استعمال شد با اینکه جهنم محیط به کافرین است و از بین نمی‌رود این سؤال چند بار مطرح شد جهنم یک اصل کلی است یک چیز جامع همه تبهکاران است جهنم, محیط به کافرین است و در تعبیرات قرآنی هم نیامده که خدا به انسان جهنمی بگوید جهنم را بچش جهنم, مذوق نیست چه اینکه ذائق هم نیست جهنم یک فضای گداخته‌ای است که دوزخیان را در جهنم می‌اندازند اما عذاب‌ها چه به صورت حمیم چه به صورت ضریع که آن بوته پرتیغ است و مانند آن, آن آب داغ را آن غذای پرتیغ را به جهنمی‌ها می‌گویند: ﴿ذُوقُوا﴾[1] او هم می‌چشد یا می‌خورد و هضم می‌کند اما با تلخی با سختی با دشواری؛ ذائق, مذوق را هضم می‌کند آنجا هم همین‌طور است بنابراین کلمه ذوق معنای خاصّ خودش را دارد، همه‌جا هر ذائقی مذوق را هضم می‌کند ذائق, جهنم را ذوق نمی‌کند در قرآن چنین تعبیری هم نیامده ذائق آن آب داغ را آن طعام اثیم را آن غِسلین را که ﴿لاَیَأْکُلُهُ إِلَّا الْخَاطِئُونَ﴾[2] آن ضریع را, آن بوته پرتیغ را می‌خورد و می‌چشد کسی که مرتب با گفتارش با رفتارش با نوشتارش به این تیغ می‌زند به آن تیغ می‌زند خب در جهنم همین ضریع را به او تغذیه می‌کنند غرض این است که ذائق همه جا معنای خودش را دارد ذائق, مذوق را هضم می‌کند و انسان است که مرگ را می‌چشد و می‌میراند.
استناد پیروزی ایران در مقابل روم با استفاده از مفهوم آیه
اما سورهٴ مبارکهٴ «روم» آغازش همان حروف مقطّعه است که بحث مبسوطش در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یک قصّه تاریخی را قرآن کریم نقل می‌کند و آن این است که در آن روز دو قطب در خاورمیانه به سر می‌بردند یکی امپراطوری ایران بود یکی هم امپراطوری روم این روم, گفتند همان رُم است که در اثر قدرت فراوانی که پیدا کرده آسیای صغیر را گرفته شرق و غرب را توسعه داده این رُم شرقی شده روم با واو که نزدیک کشورهای اسلامی بود و مرکزش هم استامبول بود آن روز دو قطب در خاورمیانه بیشتر نبود یکی قطب امپراطوری ایران بود یکی هم قطب امپراطوری روم نظیر اینکه در سابق قطب سوسیالیستی شوروی بود یکی هم آمریکا یکی متلاشی شد دیگری هم ـ ان‌شاءالله ـ به برکت صاحب امروز متلاشی خواهد شد اگر سابقاً گفته می‌شد شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد دیگر لازم نیست آن فاعل پیروز ذکر بشود برای اینکه بیش از دو قطب رسمی آن روز نبود و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از هیچ کس شکست نمی‌خورد مگر از آمریکا, آمریکا هم از هیچ کس شکست نمی‌خورد مگر از شوروی اگر سابقاً می‌گفتند شوروی شکست خورد یعنی آمریکا پیروز شد اگر می‌گفتند آمریکا شکست خورد یعنی شوروی پیروز شد اگر آن مفعول را بیان کنند فاعل مشخص است دیگر لازم نیست که بگویند چه کسی پیروز شد آن روز در این بخش از خاورمیانه و بخشی از غرب غیر از این دو امپراطوری بزرگ کسی نبود امپراطوری روم بود و امپراطوری ایران اگر گفته شد روم شکست خورد یعنی امپراطوری ایران پیروز شد ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ یعنی امپراطوری ایران پیروز شد.
عدم اثبات استناد نشاط مشرکان از شکست روم به کفر ایرانیان
این ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ﴾ برخی‌ها نقل کردند که مسلمان‌ها متأثّر شدند و غمگین شدند و مشرکان مکه خوشحال شدند گفتند چون ایرانیان مجوس‌اند و اهل کتاب نیستند اینها در نبرد پیروز شدند رومی‌ها که مسیحی‌اند و اهل کتاب‌اند شکست خوردند همان‌طوری که در این جنگ کسانی که اهل کتاب نیستند پیروز شدند و کسانی که اهل کتاب‌اند شکست خوردند مشرکان هم که اهل کتاب نیستند پیروز می‌شوند مسلمان‌ها که اهل کتاب‌اند شکست می‌خورند این باعث نشاط مشرکان و اندوه مسلمان‌ها شد[3] این را شما بررسی کنید ببینید یک تاریخ مستند قطعی دارد یا روایت صحیح معتبری دارد یا نه به این بند است نه به آن, اگر یک وقت بگویند مجوس, مشرک است این‌چنین نیست این موافق با قرآن کریم نیست برای اینکه قرآن کریم شش طایفه را مقابل هم شمرده یکی از آن طوایف شش‌گانه مجوس است که در برابر مشرکین است در سورهٴ مبارکهٴ «حج» این بحث را قبلاً ملاحظه فرمودید آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ که ناظر به مسلمان‌هاست ﴿وَالَّذِینَ هَادُوا﴾ که ناظر به یهودی‌هاست ﴿وَالصَّابِئِینَ﴾ که ناظر به صابئین است ﴿وَالنَّصَاری﴾ که ناظر به نصاراست ﴿وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ خب این تفصیل قاطع شرکت است مجوس, مشرک نیست بت‌پرست نیست شما از ایرانیان قدیم بت‌پرستی سراغ ندارید که اینها بت می‌پرستیدند گروهی به نام ثنویّه بعد در گوشه‌ای از ایران زمین پیدا شدند ولی ثنوی غیر از مجوس است پس طبق آیه هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» مجوس غیر از مشرک است نمی‌شود گفت که همان‌طوری که مجوس که اهل کتاب نیست پیروز شد ما هم پیروز می‌شویم برای اینکه این آیه ـ با توجه به اینکه تفصیل قاطع شرکت است ـ مجوس را در قبال مشرکین قرار داد پس تاریخ معتبری باید پیدا بشود روایت صحیحی پیدا بشود که ثابت کند که سرّ نشاط مشرکان و اندوه مسلمان‌ها این است که چون ایرانی‌ها اهل کتاب نبودند و مسیحی‌ها اهل کتاب بودند این کسانی که اهل کتاب نیستند پیروز شدند و کسانی که اهل کتاب‌اند شکست خوردند این یک تفأل نسبی برای مشرکان باشد ولی هیچ سندی ندارد.
بررسی راز خوشحالی مؤمنان در روز پیروزی رومیان
آن‌گاه ما باید ببینیم که این نشاطی که هست چیست اندوه مسلمان‌ها ذکر نشده و نشاط مشرکان هم ذکر نشده فقط نشاط مؤمنان ذکر شده باید ببینیم رازش چیست. فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ ٭ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ﴾ امپراطوری ایران به رم حمله کرد این ﴿أَدْنَی الْأَرْضِ﴾ این الف و لامش یا به ارض عرب برمی‌گردد که معهود مسلمان‌های حجاز است یعنی نزدیک‌ترین منطقه به شما که همان شام باشد ایرانی‌ها در منطقه شام بر رومی‌ها پیروز شدند که شام ادنای ارض عرب است یا نه, ﴿أَدْنَی الْأَرْضِ﴾ یعنی ارض روم, امپراطوری ایران آن‌قدر حمله کرد مهاجمانه وارد شد تا مردم روم را در نزدیک سرزمین آنها از پا در آورد خب اگر اینها این‌قدر قدرت دارند که از منطقه خودشان خیلی فاصله بگیرند و نزدیک منطقه رومی‌ها آنها را از پا در بیاورند معلوم می‌شود که رومی‌ها خیلی ضعیف‌اند و اینها خیلی قوی. خب این بخش از روم در شمال غربی ایران واقع است در شمال غربی ایران ترکیه این‌طور است از آیه برنمی‌آید که مسلمان‌ها اندوهگین شدند (یک) و مشرکان خوشحال شدند (دو) فقط در روزی که رومی‌ها پیروز شدند آن روز مسلمان‌ها خوشحال شدند این تعبیر نشان می‌دهد که زمینه نشاط و سرور مسلمان‌ها از پیروزی رومی‌هاست این را شاید بعضی‌ها خواستند وسیله قرار بدهند ببینیم آیا آیه این را هم دلالت می‌کند یا آیه این را نمی‌خواهد بگوید اگر ما نتوانستیم ثابت کنیم که نشاط مسلمان‌ها در اثر پیروزی مسیحی‌ها باشد آن وقت معنای خاصّ خودش را پیدا می‌کند.
استناد به کلام ابوریحان بیرونی در عدم کفر و الحاد ایرانیان
حالا ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿غُلِبَتِ الرُّومُ ٭ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ اینها بعد از اینکه شکست خوردند پیروز می‌شوند جمله معترضه در وسط برای حساسیّت مطلب است که مبادا آن که غالب شد خیال کند که قدرت به دست اوست و آن که مغلوب شد خیال کند که هیچ سهمی از قدرت ندارد نه, در هر دو حال ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ﴾ این تقدیم خبر بر مبتدا مفید حصر است کار فقط دست خداست ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْد﴾ یعنی مِن قبل فتح غالب و مِن بعد فتح غالب, مِن قبل شکست مغلوب و مِن بعد شکست مغلوب در هر چهار حالت قدرت در دست خداست ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ﴾ قبل فتح و قبل شکست خوردن ﴿وَمِنْ بَعْدُ﴾ بعد فتح و بعد شکست خوردن اما اینکه فرمود: ﴿وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ﴾ یعنی این رومی‌ها الآن شکست خوردند ولی بعداً پیروز می‌شوند این سین علامت تسویف است یعنی بعداً پیروز می‌شوند اما خب تا چه وقت؟ فرمود: ﴿فِی بِضْعِ سِنِینَ﴾ این ﴿فِی بِضْعِ﴾ یعنی بین سه تا ده سال از سه سال تا ده سال این مقطع هر چه اتفاق بیفتد می‌گویند ﴿فِی بِضْعِ سِنِینَ﴾ پس رومی‌ها که الآن شکست خوردند بعداً پیروز می‌شوند یا بعد از سه سال یا تا نُه سال و ده سال یعنی تا سه سال پیروز نمی‌شوند از سه سال تا ده سال این وسط‌ها اگر حادثه‌ای پیش آمد اینها پیروز می‌شوند پس تفسیر سین ﴿سَیَغْلِبُونَ﴾ با این ﴿فِی بِضْعِ سِنِینَ﴾ است کار به دست خدای سبحان است حالا یا مقدَّر و مصلحت این است که بعد از سه سال باشد یا مصلحت این است که بعد از چهار سال یا پنج سال هر سالی که خدای سبحان خواست انجام بدهد.
سرّ نشاط مؤمنان در همزمانی پیروزی مسلمانان در بدر با پیروزی رومیان
پس تا حال ما از آیه دلیلی پیدا نکردیم که با پیروزی ایرانی‌ها مشرکان خوشحال بشوند با شکست رومی‌ها مسلمین نگران بشوند ولی اینکه فرمود بعد از اینکه رومی‌ها شکست خوردند پیروز می‌شوند در ظرف پیروزی رومی‌ها آن روز ﴿یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ خب این روز همان روزی است که گفتند جنگ بدر اتفاق افتاده و مسلمان‌ها در بدر پیروز شدند خب فرح و نشاط مسلمان‌ها برای پیروزی آنها در جنگ بدر است نه برای اینکه رومی‌ها بر ایرانی‌ها پیروز شدند آیا این حرف سند دارد که چون رومی‌ها شکست خوردند مسلمان‌ها غمگین شدند و چون ایرانی‌ها پیروز شدند مشرکان خوشحال شدند و این حرف سند ندارد روایت معتبری هست یا فقط همان «قیل» که کشاف و امثال کشاف نقل کردند این امر مهم به سندی, جایی متّکی است که ما بگوییم ایرانی‌ها چون اهل کتاب نبودند با اینکه ظاهر قرآن این است که اینها در برابر مشرک‌اند.
استناد به کلام ابوریحان بیرونی در عدم کفر و الحاد ایرانیان
قبلاً هم حرف مرحوم ابوریحان بیرونی به عرضتان رسید بعد از اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) در خاورمیانه‌ای که بین شرک و الحاد به سر می‌برد یا عدّه‌ای مشرک بودند یا عدّه‌ای ملحد بودند قیام کرد آن براهین توحید را اقامه کرده اثر نکرد و دست به تبر گذاشت و اینها را ریز ریز کرد و خیلی‌ها را منفعل کرد تا حدودی اثر کرد اما مراسم ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[4] پیش آمد وجود مبارک ابراهیم خلیل آن آتش‌سوزی را تحمل کرد و در امواج آتش وارد شد و ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[5] درست است آن روز وضع رسانه‌ها مثل رسانه‌های کنونی نبود اما حادثه به قدری مهم بود که در ظرف مدت کوتاهی کلّ خاورمیانه را گرفت از آن به بعد افرادی که در سرزمین‌های روشنی زندگی می‌کردند حافظ آثار وجود مبارک ابراهیم خلیل بودند بعد هم البته انبیای ابراهیمی آمدند و مسئله توحید را حفظ کردند. ابوریحان بیرونی نام دو منطقه را می‌برد از یکی گله می‌کند و از یکی حق‌شناسی آنجا که حق‌شناسی می‌کند می‌گوید یونان بالأخره آن آثار ابراهیم خلیل را حفظ کرده است سقراطی بود برای حفظ توحید تا مرز شهادت رفت آن سم را نوشید که بالأخره شرک را امضا نکرد الحاد را امضا نکرد توحید را حمایت کرد و مسمومانه شهید شد بعد افلاطون پیدا شد بعد ارسطو پیدا شد نگذاشتند شرک و بت‌پرستی در یونان سامان بپذیرد, گِله‌ای که دارد از هند گِله دارد که علمای هند نتوانستند کار سقراط را بکنند متأسفانه آنجا سخن از برهمن و بودا و امثال ذلک آمد, آمد که آمد هنوز هم که هنوز است اینها هست و مسئله گاوپرستی و موش‌پرستی و امثال ذلک در این سرزمین وسیع راه پیدا کرده و از بین نمی‌رود[6] اشکال ایشان نسبت به علمای هند است اوایل امسال بود یا اواخر سال گذشته بود عدّه‌ای از هند آمده بودند ما همین قصه را برای آ‌نها گفتیم, گفتیم جای گِله از علمای هند هست من دیدم اشک از چشم دانشمندان و علمای هند ریخته شد که بله, نیاکان ما قصور کردند تقصیر کردند توحید را یاری نکردند و همچنان مسئله بودا و برهمن مطرح است اساس کار به عهده علمای دین است که حافظ توحید باشند درباره ایران چنین حرفی نبود که اینها بت‌پرست بودند و شرک داشتند و هیچ وقت ایرانی این کار را نمی‌کرد.
عدم امکان همزمانی پیروزی رومیان با نشاط مسلمانان دال بر نظر مختار
بنابراین این اگر تاریخ است ببینیم این تاریخ معتبری است یا نه, اگر روایت است روایت معتبری هست یا نه, دلیلی تا حال پیدا نکردیم که معتبر باشد روایت صحیح باشد که ثابت کند وقتی ایرانی‌ها پیروز شدند مشرکان خوشحال شدند برای اینکه اینها اهل کتاب نیستند وقتی ایرانی‌ها پیروز شدند مسلمان‌ها نگران شدند برای اینکه یک غیر کتابی بر کتابی پیروز شده این نیست اما اینکه گفتند: ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این فرح برای آن است که همان روز ـ که بعدها البته روشن شد ـ که رومی‌ها پیروز شدند همان وقت روز جنگ بدر بود که مسلمان‌ها پیروز شدند این نشاط مسلمان‌ها به سبب فتح خودشان است وگرنه تا خبر پیروزی رومی‌ها به مسلمان‌ها برسد خب چند روز طول کشید اما آنجا همان روز خوشحال شده باشند دشوار است که همان روزی که رومی‌ها پیروز شدند همان روز مسلمان‌ها خوشحال شده باشند پس اگر فرح و نشاطی نصیب مسلمان‌ها شد در اثر جنگ بدر بود نه بر اثر پیروزی رومی‌ها بر ایرانی‌ها.
استفاده از دو قاعده اصولی در تطبیق ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ بر روز بدر
پرسش:... پاسخ: بله خب دلیل می‌خواهد یعنی اگر ما قرینه داشته باشیم می‌توانیم بگوییم ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ یعنی در آن عصر, می‌بینید در اصول دو قانون است یکی اینکه استعمال, اعم از حقیقت و مجاز است یک یعنی یک اصل, دو: اصل در استعمال, حقیقت است این دو قاعده اصولی هر کدام جای خودشان را دارند هیچ تعارضی هم بین قاعدتین نیست اینکه می‌گویند اصلِ در استعمال, حقیقت است معنایش آن است که یک: لفظی که ما از متکلّم شنیدیم یا در کتاب او خواندیم ما موظّفیم این لفظ را بر معنای حقیقی حمل کنیم نمی‌دانیم چه کسی اراده کرده حقیقی اراده کرده یا مجازی اراده کرده وظیفه ما این است که اصلِ در استعمال, حقیقت است این را بر معنی حقیقی حمل کنیم, دو: اگر ما می‌دانیم آن متکلّم یا آن نویسنده این لفظ را در این معنا استعمال کرد چون این لفظ را در این معنا استعمال کرد ما نمی‌توانیم بگوییم این مستعمل فیه معنای حقیقی است چرا, چون استعمال اعم از حقیقت و مجاز است این متکلّم این لفظ را در این معنا استعمال کرد بسیار خوب, ما هم می‌فهمیم که مقصودش این معناست, اما حالا این معنا, معنای حقیقی این لفظ است یا معنای مجازی این, اصلِ در استعمال, اعم است این دو قاعده را در اصول برای همین تبیین کردند که اصل در استعمال, حقیقت است یک قاعده, استعمال اعم از حقیقت و مجاز است این دو قاعده, ماییم و کلمه ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ خب ما این ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ را نمی‌دانیم به معنای عصر است یا به معنای همان روز, خب ظاهرش این است که همان روز است نه آ‌ن عصر نه چند ماه قبل نه چند ماه بعد, اگر ما دلیل معتبری داشته باشیم که ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ یعنی در دو ماه قبل یا دو ماه بعد خب می‌گوییم استعمال اعم از حقیقت و مجاز است. غرض این است که آن حرف به جایی بند نیست تا ما بگوییم که چون ایرانی‌ها این‌طور بودند.
سخن شیخ اشراق درباره موحّد بودن حکمای ایران دال بر نظر مختار
خب خدا غریق رحمت کند مرحوم شیخ اشراق را این ابتکاری دارد که در بین حکمای اسلامی کم‌نظیر است او اصرار دارد که حکمای خسروانی در ایران‌زمین موحد بودند و ما حکیم مشرک در ایران نداشتیم حکیم غیر الهی در ایران نداشتیم اصرار مرحوم شیخ اشراق همین است ایشان از همین سهرورد زنجان است می‌بینید از یک روستای دورافتاده خدا چه خلق می‌کند همان شیخ اشراق در حکمة الاشراق دارد که تاکنون ما وقفنامه‌ای کشف نکردیم که خدا علمی را وقف مردم سرزمینی بکند[7] شما الآن تاریخ علما و بزرگان را نگاه می‌کنید می‌بینید در تمام گوشه‌های ایران علمای بزرگ برخاستند معلوم می‌شود که علم, وقف یک سرزمین خاصّی نیست شما کمتر محلّی پیدا می‌کنید کمتر روستا یا شهری پیدا می‌کنید که مفاخر نداشته باشند خود شما بزرگان هم بالأخره از هر گوشه ایران آمدید خب از روستایی که خیلی نزدیک هم نیست قدری دورافتاده است به نام سهرورد این بزرگان برخاستند ایشان اصرار دارد که در ایران ما حکیم ملحد یا حکیم مشرک نداشتیم.
تقابل مجوس با مشرک در قرآن دال بر عدم الحاد ایرانیان
پرسش: چندتا حکیم غیر از توده مردم‌اند؟
پاسخ: نه, توده مردم مشرک نبودند بت‌پرست نبودند.
پرسش: پس اگر این‌طور است اسلام به ایران چه داد؟
پاسخ: اسلام به مسیحیّت چه چیزی داد به یهودیّت چه چیزی داد یهودی که مشرک نبود مسیحی که مشرک نبود صابئین که مشرک نبودند.
پرسش: ثنویت؟
پاسخ: گروه خاصی بودند در ایران زمین نه اینکه ایرانی‌ها ثنوی بودند نه اینکه مجوس, ثنوی بود خب مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) درباره مجوس هم دارد که می‌شود از اینها ذمّه گرفت برای اینکه پیغمبری داشتند, کتابی داشتند[8] منتها همان‌طوری که یهودی‌ها ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ اینجا هم یک عدّه بودند که دست به چنین کاری زدند ما بت‌پرست در ایران نداشتیم ما ملحد در ایران نداشتیم یک وقت است که شما می‌بینید در یک کشور پهناوری چهار نفر چهار فکر جدا دارند آن حرف دیگر است در مسیحی‌ها همین‌طور است در یهودی‌ها همین‌طور است در صابئین همین‌طور است آیه هفده سورهٴ «حج» مجوس را در برابر مشرکین قرار داد معلوم می‌شود مجوس, مشرک نیست و فرمایش شیخ اشراق این است که خسروانی‌ها که بالأخره رهبری فکر مردم را به عهده داشتند اینها موحد بودند گروهی حالا پیدا شده به نام ثنوی حرف دیگر است. آن باید ثابت بشود اگر یک تاریخ معتبر قطعی داشته باشیم خب مورد قبول است, اگر روایت معتبری داشته باشیم مورد قبول است.
بررسی زمینه استناد نشاط مشرکان به کفر ایرانیان
شما می‌بینید در بحث‌های فقهی, خدا این فقهای ما را با انبیا و اولیا محشور کند اینها خیلی تلاش کردند هم فنّ رجال را نوشتند هم فن درایه را نوشتند الآن یک محقّق بخواهد ثابت کند که فلان روایت ضعیف است یا نه, خیلی دشوار نیست این‌قدر کتاب رجال و درایه نوشته شده که این کار آسان است اما ما در بخش‌های دیگر مشکل جدّی داریم روایات تفسیر, روایات مقتل, روایات تاریخ, روایات اخلاق, روایات حقوق اینجاها مشکل جدی است شما می‌بینید یک روایت مرسل مثلاً در تفسیر نورالثقلین نقل شده فوراً می‌گوییم که قرآن را باید اهل بیت معنا کنند و به آ‌ن تمسّک می‌کنیم.
پرسش:... پاسخ: نه آ‌ن تثلیث را خود قرآن ذکر می‌کند گروهی از آنها بودند و آنها را ابطال می‌کند ولی نصارا را در برابر مشرکین قرار می‌دهد نه اینکه نصارا مشرک باشند لذا اهل کتاب‌اند احکام ذمّه بر اینها بار است.
نصرت الهی در پرتو عزّت و رحمت الهی
ولی آن ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾ را هم باز اینجا روشن می‌کنند اینکه فرمود: ﴿وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ مؤمنون خوشحال می‌شوند به چه چیزی؟ ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ﴾, فرمود: ﴿بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ خوشحال می‌شوند ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ٭ بِنَصْرِ اللَّهِ﴾ که این متعلّق و مفعول‌واسطه است به آن ﴿یَفْرَحُ﴾ خدا البته ﴿یَنصُرُ مَن یَشَاءُ﴾ و مشخص کرده است که چه گروهی را یاری می‌کند فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾[9] خدای سبحان دو اسم از اسمای حسنای خود را دلیل این مطلب قرار داد چرا ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ﴾ برای اینکه او عزیز مطلق است, قادر مطلق است, نفوذناپذیر است عزّت به معنای غلبه نیست در آیات قبل هم گذشت عزّت به معنای نفوذناپذیر است انسانی که نمی‌شود در او نفوذ پیدا کرد نمی‌شود به وسیله هیچ کس او را فریب داد این دارای عزّت است زمینی که با هیچ بیل و کلنگی شکاف برنمی‌دارد نمی‌شود از آن کاست می‌گویند ارضٌ عزاز یعنی زمین سِفتی است این همان بیان نورانی امام عسکری(سلام الله علیه) که «مَن کانَ مِن الفقهاء صائناً لنفسه» یعنی همین! صائن به معنای عادل, صائن به معنای متّقی, صائن به معنای کسی که مواظب بر واجبات و ترک محرّمات است نیست چون آن جمله‌های بعدی آن را حل می‌کند «مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه»[10] اینها معنای تقوا و عدالت را می‌رساند «صائناً لنفسه» یعنی فریب نمی‌خورد یعنی هیچ کس نمی‌تواند او را با وسوسه یا دردهای ناروا او را از پا در بیاورد این «صائناً لنفسه» می‌شود عزیز, پس یک موجود نفوذناپذیر را می‌گویند عزیز چون نفوذناپذیر است پیروز است آن‌وقت غلبه, لازمه عزّت است نه معنای عزّت, پس او عزیز است و قادر است و نفوذناپذیر چه کسی را پیروز می‌کند رحیم است هر که را بخواهد بر اساس حکمت انجام می‌دهد این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که از محکمات روایات ماست در دعای صحیفه سجادیه همین است «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل»[11] ای خدایی که با هیچ توسل نمی‌شود کاری کرد که شما ـ معاذ الله ـ بر خلاف حکمت کار کنید با هیچ وسیله‌ای نمی‌شود مسیر حکمت شما را برگرداند که شما جایی ـ خدای ناکرده ـ کاری غیر حکیمانه انجام بدهید «یا مَن لا تبدّل حکمته الوسائل» اینجا هم فرمود رحیم است می‌داند به چه کسی رحم بکند بنابراین آن تفسیر و آن رواج تام نیست بعد فرمود این وعده خداست ما به مسلمان‌ها وعده دادیم یعنی بین سه تا ده سال وضع بدر و اینها پیش آمد و همان‌طور هم شد پیش‌آمد این ﴿وَعْدَ اللَّهِ﴾ که این مفعول مطلق است برای فعل محذوف یعنی «وعد الله وعده» منتها چون «الله» و «وَعَد» حذف شد این کلمه «الله» به عنوان مضاف‌الیه مصدر ذکر شد.
تخلفناپذیری وعده الهی در نصرت مؤمنان
پرسش:... پاسخ: بله, فرمود: ﴿لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ممکن است در یک روز اتفاق بیفتد صحبت این بود که حالا که یک روز اتفاق افتاده مسلمان‌ها از کجا می‌فهمند که ایرانی‌ها پیروز شدند آیه هم که نازل نشده تا خبر به اینها برسد چند روز طول می‌کشد این‌چنین نیست که اگر ایرانی‌ها پیروز شدند همان روزی که ایرانی‌ها پیروز شدند مسلمان‌ها خوشحال بشوند باید بگوییم بعد از دو, سه ماه خوشحال شدند اما این ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ این ناظر به پیروزی خود مسلمان‌هاست در جنگ بدر این وعده الهی است این صغرا که «وَعَدَ الله وَعْدَه» (یک) ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ این کبرای قضیه است که خدا خلف وعده نمی‌کند این به نحو قضیه حقیقیه است چون خدا خُلف وعده نمی‌کند پس این وعده خدا قطعی است خب اینکه ﴿وَعْدَ اللَّهِ﴾ خدا وعده داد یک قضیةٌ واقعة به مسلمان‌ها وعده داد اما آن یک قضیه حقیقیه است که ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ خدا خُلف وعده نمی‌کند مستحضرید که قضایایی که چه در قرآن چه در روایات واقع شده است قضیه بی‌جهت نیست جهت, آن کیفیت پیوند محمول و موضوع را به هم می‌رساند اگر گفتیم «زیدٌ قائم» برای اینکه معلوم بشود این قیام برای زید ضروری است یا نه, می‌گوییم ضروری نیست می‌گوییم «زیدٌ قائمٌ بالإمکان» اما اگر خواستیم بگوییم این محمول برای موضوع ضروری نیست می‌گوییم «زید ناطق بالضروره» منتها این ضرورت ضرورت ذاتی است قرآن کریم وقتی محمولی را به عنوان اسمی از اسمای حسنا به خدای سبحان اسناد می‌دهد یا به وحی‌اش اسناد می‌دهد یا به انبیا اسناد می‌دهد گاهی جهت قضیه را ذکر می‌کند جهت قضیه که ضرورت است یا امکان است ذکر می‌کند آ‌نجا که دارد ﴿لَعَلَّ﴾,[12] ﴿لَیْتَ﴾[13] معلوم می‌شود ضروری نیست آنجا که دارد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾,[14] ﴿إِن شَاءَ﴾[15] معلوم می‌شود ضروری نیست اما آنجایی که می‌فرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ قرآن کریم به مثابه بالضروره منطق است ﴿جامِعُ النّاس لِیَومٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[16] یعنی «المعاد آتٍ بالضروره», «المعاد موجود بالضروره» این کتاب آیه هدایت است بالضروره, ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[17] است. این‌گونه از تعبیرات به اصطلاح قرآنی همان تعبیر «بالضروره» است پس آ‌نجا که دارد ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾,[18] ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾[19] و مانند آن مفید امکان است آنجا که دارد ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ مفید امکان است آنجا هم که دارد ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ مفید ضروره است اما قضیه ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ چه قضیه‌ای است خب این قضیه ضروریه است.
تبیین تفاوت دیدگاه امامیه و معتزله در تخلفناپذیری وعده الهی
وقتی از اشاعره سؤال می‌کنی این می‌گوید قضیه ممکنه است ممکن است خُلق وعده بکند ما چه می‌دانیم چون حُسن و قبح عقلی را که قائل نیست عمده آ‌ن نزاع بین امامیه و معتزله است معتزله می‌گوید یقیناً خدا خُلف وعده نمی‌کند ما هم می‌گوییم یقیناً خدا خُلف وعده نمی‌کند منتها تفاوت اساسی ما و آنها طبق رهنمود اهل بیت این است که ما می‌گوییم «یَجِبُ عن الله» او می‌گوید «یجب علی الله» او ـ معاذ الله ـ خدا را محکوم یک امر می‌داند می‌گوید خدا حتماً باید به وعده‌اش عمل بکند وگرنه خُلف وعده قبیح است ما می‌گوییم حتماً می‌کند نه حتماً باید بکند ما یک قانون نوشته یا نانوشته‌ای نداریم در خارج که آن قانون ـ معاذ الله ـ بر خدا حکومت کند هر چه در جهان هست فعل و فیض اوست فعل خدا, فیض خدا که حاکم بر او نیست او قدرت مطلقه دارد اراده‌اش به استناد آن قدرت مطلقه است حکمت مطلقه دارد علم مطلقه دارد این خدایی که حیّ است و قیّوم است و ازلی است و ابدی است و علیم است و قدیر است یقیناً خُلف وعده نمی‌کند می‌شود «یَجِب عن الله».
گستردگی زمینه تقیّه سبب سختی شناختن علمای راستین شیعه
اما معتزله می‌گویند «یَجِب علی الله» برای تشخیص اینکه کدام یک از بزرگان شیعه‌اند یا کدام یک از بزرگان سنّی به صِرف اینکه نام فلان خلیفه را با اجلال و تکریم می‌برند نیست تقیّه کارهایی کرده است که روزی سیدناالاستاد مرحوم آیت الله العظمی داماد در اثنای فقه این روایت را که می‌خواند من دیدم این سیّد اولاد پیغمبر اشک از چشمش ریخت روایت از وجود مبارک ابی‌ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) است این به هارون(علیه لعائن الله و الملائکة و الناس اجمعین) صریحاً فرمود «یا أمیرالمؤمنین» من دیدم این سید دارد گریه می‌کند خب این اشک دارد از این قضایا در عالَم زیاد است اگر ما می‌بینیم امام معصومی به خلیفه‌ای که کارش بیّن‌الغی است بگوید «یا امیرالمؤمنین» می‌فهمیم تقیّه تا کجاست اگر چهارتا عالِم, چهارتا دانشمند, چهارتا شاعر از چهارتا خلیفه حمایت کردند تعریفشان کردند این دلیل بر تسنّن آنها نیست ما اگر خواستیم در فقه بفهمیم این فقیه شیعه است یا سنّی به مدح و قدحی که با تقیّه همراه است نمی‌شود تشخیص داد اگر سه طلاقه را, عمره تمتّع را, عمره حج را, کیفیت وضو را به روال امامیه فتوا می‌دهد خب معلوم می‌شود شیعه است راه شیعه‌شناسی, مدح و قدح نیست که پر از تقیه است راه شیعه‌شناسی شناختن آن فتواست اگر خواستیم ببینیم این حکیم شیعه‌مشرب است یا سنّی ببینیم جبر و تفویض را چطور حل می‌کند بدا را چطور حل می‌کند توحید را چطور حل می‌کند عصمت را چطور حل می‌کند نبوّت را, وحی را, ولایت را, امامت را چطور حل می‌کند از چه کسی حمایت کرده از چه کسی تعریف کرده از چه کسی تمجید کرده نسبت به چه کسی اجلال کرده نسبت به چه کسی تکریم کرده بازار تقیّه فراوان بود شما ببینید غالب حکما بین «یجب عن الله» و «یجب علی الله» فرق گذاشتند ما حکیمی نداریم که بگوید بر خدا واجب است که فلان کار را بکند همه اینها از بوعلی و دیگری گرفته تعبیر همه این است که «یجب عن الله» یقیناً خدا مؤمن را به جهنم نمی‌برد نه اینکه باید نبرد پس ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ «بالضرورة الناشئة عن الله» نه «بالضرورة الحاکمة علی الله».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 181.
[2] . سورهٴ حاقّه, آیهٴ 37.
[3] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص228; الکشاف, ج3, ص466
[4] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[5] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[6] . ر.ک: تحقیق ماللهند, ص21.
[7] . ر.ک: حکمةالاشراق (سهروردی), ص9.
[8] . جواهرالکلام, ج21, ص228 ـ 230.
[9] . سورهٴ محمد, آیهٴ 7.
[10] . تفسیر الامام العسکری, ص300.
[11] . الصحیفة السجادیة, دعای 13.
[12] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 63؛ سورهٴ شوری, آیهٴ 17؛ سورهٴ طلاق, آیهٴ 1.
[13] . سورهٴ قصص, آیهٴ 79؛ سورهٴ یس, آیهٴ 26؛ سورهٴ زخرف, آیهٴ 38.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 261.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 70.
[16] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 9.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[18] . سورهٴ بقره, آیهٴ 21.
[19] . سورهٴ بقره, آیهٴ 189.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:30

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عالی
  • کاربر مهمان
    سلام من تازه شروع کردم به گوش کردن تفسیرهای استاد عالیست
  • کاربر مهمان
    عالیه حرف نداره

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی