display result search
منو
تفسیر آیات 5 تا 15 سوره شعراء

تفسیر آیات 5 تا 15 سوره شعراء

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 132 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 15 سوره شعراء"
- اگر خدا را نپرستید و خدا را نخوانید بی‌ارزشید؛
- در تبلیغ دین نباید از عدم توجه مخاطب سرخورده شد؛
- در تبلیغ چه در ابلاغ و چه در دریافت، سعه صدر و زیبایی کلام اصل است.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کَانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ (5) فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (6) أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (7) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ (8) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیرُ الرَّحِیمُ (9) وَإِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یَتَّقُونَ (11) قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ (12) وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلاَ یَنطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ (14) قَالَ کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ (15)﴾

نکته‌ای مربوط به بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» یعنی آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هست که فرمود: ﴿قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامَاً﴾ چندتا روایتی که در ذیل این آیه آمده است[1] این خطاب را به خصوص کفار نمی‌داند به انسانها می‌داند اعم از کافر و مؤمن می‌فرماید أیّها الناس اگر شما به خدا توجه نکنید و از خدا چیز نخواهید او را عبادت نکنید او را دعا نکنید مورد اعتماد و اعتنای او نیستید وزنی ندارید به اصطلاح رقم و عددی نیستید عَبء یعنی یک شیء سنگین و وزین اگر شما خدا را نخوانید بی‌ارزشید نظیر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[2] یا ﴿فَلاَ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾[3] پس ایّها الناس! اگر شما خدا را نپرستید و خدا را نخوانید و نخواهید بی‌ارزشید اختصاصی به کفار ندارد برابر چند روایتی که در ذیل این آیه است. اما چون خطاب این آیه با خیلی از آیات این سور‌ه ناظر به مشرکان مکه است می‌فرماید ذات اقدس الهی به شما احترام کرده برای شما دعوت‌نامه فرستاده اگر او شما را احترام نمی‌کرد که دعوت نمی‌کرد ﴿مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ﴾[4] اگر او شما را دعوت نمی‌کرد معلوم می‌شود مورد احترام او نبودید. اینکه اضافه «دعاء» به «کُم» اضافه به مفعول است یا اضافه به فاعل بحث بود طبق آن روایات اضافه این «دعاء» به «کُم» اضافه به فاعل است یعنی اگر شما خدا را نخوانید شما داعی نباشید عابد نباشید رقمی نیستید لکن طبق آن برداشت دیگر اضافه «دعاء» به «کُم» اضافه مفعول است یعنی «لولا دعاء الله إیّاکم» خدا شما را دعوت کرد اگر او شما را دعوت نمی‌کرد ارزشی نداشتید سرّ ترجیح اضافه به مفعول بر اضافه به فاعل که آیا داعی خداست یا داعی بنده است این فاء ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾[5] است اگر واو بود «و قد کذّبتم» ممکن بود بگوییم اضافه «دعاء» به «کُم» اضافه به فاعل است اما فاء است یعنی اگر خدا شما را دعوت نمی‌کرد شما بی‌ارزش بودید ولی متأسفانه شما این را تکذیب کردید یعنی ارزشتان را از بین بردید بنابراین اگر این واو بود معنایش این بود که اگر بشر خدا را نخواند بی‌ارزش است; در تقریر این هم مسئله فقر و غنا مطرح شد که انسان فقیر ارزشش به ارتباط با غنی است دیگر, ارزش انسان که فقیر است به ارتباط با غنی است ارتباطش هم به دعاست و عبادت که این دعا اعم از عبادت است و امثال ذلک. اگر یک موجود فقیر که معنایِ حرفی است به حقیقتِ اسمی تکیه نکند هستی ندارد پس ﴿مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ لَولاَ دُعَاؤُکُمْ﴾ یعنی «لا وزن لکم لولا دعائکم» اگر بخواهید وزن پیدا کنید باید عبادت کنید. اما از آن جهت که این دعا به مفعول اضافه شده یعنی دعای خدا نسبت به شما تأییدش آ‌ن فاء است که ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾ فرمود نه «و قد کذّبتم» هر دو راه پذیرش دارد نظیر اینکه گاهی می‌فرماید: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکْرِی﴾[6] گاهی هم می‌فرماید: ﴿وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ﴾[7] آیا ذکر الله اضافه مصدر به مفعول است یعنی «ذکرکم الله, أکبر من العبادة» یا اضافه به فاعل است که «ذکر الله لکم أکبر من عبادتکم» آنجا هم دو وجه بیان شده آنجا شاید قرینه تعیین‌کننده‌ای نباشد اما اینجا چون فاء دارد به قرینه فاء که فرمود: ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾[8] این گفته شد که اضافه دعا به مفعول ارجح است.
اما در جریان آیات محلّ بحث فرمود اینها تکذیب کردند لکن تکذیب اینها مستقیماً به خبر برمی‌گردد غیر مستقیم به مُخبِر برمی‌گردد یک وقت است که انسان مخبر را تکذیب می‌کند یعنی او یک آدم دروغگوست یک آدم دروغگو ﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾[9] اعتنا به خبر نکنید بروید تحقیق کنید این گزارشگر مورد اعتماد نیست یک وقت است انسان مستقیماً خبر را تکذیب می‌کند که این داستان دروغ است حالا آن شخص مخبِر خواه عالم باشد خواه جاهل باشد خواه ساهی و ناسی و خاطی باشد اعتنایی به مخبر نیست اینها در درجه اول یعنی مشرکین خبر را تکذیب کردند یعنی ـ معاذ الله ـ توحید ربوبی نیست وحی و نبوّت نیست معاد نیست و مانند آن, بالتّبع مخبر را هم تکذیب کردند لذا در درجه اول خود گزارش را مورد استهزا قرار می‌دهند در درجه دوم گزارشگر را ﴿فَقَدْ کَذَّبُوا﴾ یعنی خبر را, ﴿فَسَیَأْتِیهِمْ أَنبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ﴾ خب در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که هر جریانی یک موعد مقرّری دارد برای هر شخصی اجل معیّن است برای هر شیئی اجل معیّن است برای هر گزارشی اجل معیّن است ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾[10] همان طوری که ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾[11] یا «لکلّ شخصٍ أجل» هر فردی یک زمان معیّنی تاریخ مصرفش می‌گذرد هر امّت و ملّتی تاریخ مصرفی دارد هر شیئی هم تاریخ معیّنی دارد آ‌نجا که فرمود: ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾ اختصاصی به وعده یا وعید ندارد. گاهی در فرصتهای مناسب درباره وعده خبر می‌دهد گاهی در فرصتهای مناسب درباره وعید خبر می‌دهد این آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» که محلّ بحث است درباره وعید است فرمود: ﴿فَسَیَأْتِیهِمْ أَنبَاءُ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ﴾.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دو جهت احساس رنج می‌کردند یکی هم از نظر مسائل سیاسی, اجتماعی و مانند آن, یکی هم از نظر مسائل عاطفی. از نظر مسائل سیاسی, اجتماعی خب می‌دید اینها صریحاً در برابر حکومت اسلامی دارند می‌ایستند گرچه هنوز حکومتی نبود در برابر دین خدا در برابر این مکتب می‌ایستند یا در سورهٴ «انعام» به طور روشن به این بخش اشاره شده آیه 35 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ﴾ اگر برای شما سخت است که آنها رو برگرداندند قبول نکردند ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ آسمان بروی زمین بروی ممکن است آیه بیاوری ولی اینها با این وضعی که دارند ایمان نمی‌آورند یک وقت است که نه, رنج آن حضرت از نظر مسائل عاطفی است که وجود مبارک می‌بیند که اینها مرتب با سرعت دارند به طرف دوزخ می‌روند خب این رنج می‌برد ﴿بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم﴾[12] داری قالب تهی می‌کنی داری جان می‌دهی که ایمان نیاوردند خب نیاوردند که نیاوردند, پس هم از آن جهت که جلوی ایمان جامعه را می‌گیرند همین صنادید قریش و نمی‌گذارند مکتب رواج پیدا کند هم از نظر عاطفی ذات اقدس الهی به حضرتش این تسلیت را می‌دهد هم آنجا می‌فرماید اینها خوی مستکبرانه دارند هم اینجا می‌فرماید شما این قدر عطوف نباش حساب خاصّ خودش را دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله در سورهٴ «انعام» کلّ جریان را ﴿لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ﴾[13] فرمود, در سورهٴ «انعام» آیه 34 فرمود: ﴿وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ﴾ فرمود تنها تو نیستی آنها هم تکذیب شدند صبر کردند تو هم تکذیب شدی باید استقامت کنی اینکه گاهی به صورت خصوصی ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[14] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾,[15] ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ﴾[16] یعنی به یاد اینها باش اینها را ببین اما ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل ذوالنّون نباش مثل صاحب حوت نباش این ﴿وَاذْکُرْ﴾, ﴿وَاذْکُرْ﴾ یعنی جریان آنها الگوست نه قصّه یونس, گاهی به صورت جمع ذکر می‌کند می‌فرماید انبیا آمدند و تکذیب شدند تو هم در ردیف اینهایی آنها صبر کردند تو هم باید صبر بکنی البته نه به این معناست که تو به آنها اقتدا بکنی در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که فرمود تو به هیچ کدام از آنها مأمور به اقتدا نیستی تو به آن مکتبی مأمور به اقتدایی که ما به اینها آموختیم. بعد از ذکر انبیا(علیهم السلام) نفرمود «فبهم اقتده» فرمود: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[17] یعنی تو مأمور نیستی دنبال حضرت ابراهیم و نوح بروی تو مأموری دنبال مکتبی بروی که آنها به دنبال همان مکتب رفتند. خیلی فرق است که بفرماید «بهم اقتده» یا بفرماید: ﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ آنجا فرق این دو مطلب روشن شد که هیچ پیغمبری از انبیای گذشته(علیهم السلام) مقتدا و قُدوه و اُسوه پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبودند این مکتب است که هم برای آنها بود هم برای حضرت. فرمود آنها تکذیب شدند صبر کردند تو هم باید صبر بکنی بنابراین این دو هر رنج قابل درمان است. همه مسائل دین اگر تحلیل بشود ریشه‌اش توحید است ساقه‌اش وحی و نبوّت است آن وقت شاخه و برگ و میوه‌اش فروعات و اخلاق اگر از بالا شروع بکنی میوه است و برگ است و خوشه و شاخه است و ساقه است و ریشه اگر از پایین شروع بکنی ریشه است و ساقه است و شاخه است و برگ و میوه همه اینها به توحید برمی‌گردد لذا قبل از جریان وحی و نبوّت و قصّه وجود مبارک موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود کلّ جهان را همان طوری که خدا آفرید خدا دارد اداره می‌کند خب انسان را هم خدا آفرید همان خدا باید اداره بکند درخت را آسمان را زمین را چه کسی اداره می‌کند؟ آفریدگار آ‌نها, خب انسان را هم باید آفریدگار او اداره کند انسانی که نه از گذشته باخبر است نه از آینده باخبر است نه از حقیقت و هویّت خودش مستحضر است نه از کلّ جهان اطلاع صحیحی دارد از هر جهت محفوف به جهل است خب بالأخره یک راهنما می‌خواهد دیگر ﴿أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ٭ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ ٭ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیرُ الرَّحِیمُ﴾ این جمله اخیر به منزله ترجیع‌بند سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» است نظیر ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾[18] بعد حالا شروع می‌کند می‌فرماید شما را تکذیب کردند باید استقامت کنی قبل از شما هم انبیایی بودند آنها را تکذیب کردند و آن انبیا استقامت کردند و موفق شدند ﴿وَإِذْ﴾ یعنی «واذکر» این ظرف را این داستان را ﴿وَإِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی﴾ همان خدایی که امروز به تو می‌گوید به طرف مشرکین حجاز حرکت بکن همان خدا به موسای کلیم(سلام الله علیه) هم فرمود: ﴿أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ این تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است شما برای استقرار عدل باید با ظالمین گفتگو کنی نفرمود قوم فرعون, قوم قِبطی و قوم مصر و امثال ذلک چون از این جهت دخیل نیست و از آن جهت که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾[19] بدترین ظلم همان مسئله اعتقادی است بعد هم مسئله ظلم به مستضعفان است و محرومان بنی‌اسرائیل فرمود دو کار را باید بکنی یکی اینکه عقل اینها را آزاد بکنی از جهل علمی به در بیایند توحید را خوب بفهمند یکی اینکه آن عقل عملی را از جهالت عملی آزاد بکنی اوّلین کاری که موسای کلیم(سلام الله علیه) کرد توحید بود بعد آزادی مردم بعد از اینکه فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾[20] فرمود: ﴿أنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾[21] من تحریر بنی‌اسرائیل را می‌خواهم آزادی این مردم خب پس آن ظلم اعتقادی را در درجه اول قرار داد که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ با ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ با آن مبارزه کرد این ظلمِ مردمی را هم فرمود: ﴿أنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ ما کاری به کشتیرانی تو و سرمایه‌های تو و این رود نیل و اینها نداریم ما با زمان و زمین کار نداریم ما آمدیم برای آزادی مردم وقتی مردم آزاد شدند راه خودشان را طی می‌کنند دیگر این ﴿أَنْ أَرْسِلْ﴾ این شعار رسمی وجود مبارک موسای کلیم بود دیگر هم از آن طرف توحید را ترمیم کرد هم از این طرف تحریر بنی‌اسرائیل آزادسازی بنی‌اسرائیل را در دستور کار قرار داد ﴿وَإِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ وقتی می‌گویند «أکرم هذا الشخص» دلیل می‌خواهد چرا اکرام بکنیم می‌گوییم «لانّه عالمٌ» اما اگر گفتیم «أکرم هذا العالم» این دیگر دلیل نمی‌خواهد «أکرم هذا الهاشمی» این دیگر دلیل نمی‌خواهد معلوم می‌شود سیادتِ او علّت است دیگر یا علمِ او علّت است پس اگر گفتیم «أکرم هذا الشخص» باید تعلیل کنیم یا بالعلم یا بالسیّاده و مانند آن اما اگر گفتیم «أکرم هذا العالم, أکرم هذا الهاشمی» خب این دیگر دلیل نمی‌خواهد اینکه فرمود: ﴿أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ﴾ این دیگر دلیل نمی‌خواهد یعنی برای رفع ظلم باید بروی ظلمها هم اعتقادی و ظلمهای مردمی هر دو را بیان فرمود. ﴿قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلاَ یَتَّقُونَ﴾ اینها نه تقوای اعتقادی و عبادی دارند نه تقوای سیاسی ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ﴾ من می‌ترسم مرا تکذیب کنند و حرفِ تو زمین بخورد من حرفی ندارم اگر گفتند ـ معاذ الله ـ این دروغ است وحی دروغ است توحید دروغ است معاد دروغ است آن وقت من چه کنم حرف شما زمین می‌ماند. خب اگر تکذیب کردند من نه قدرت فکر دارم نه قدرت مشورت دارم نه در فضای باز می‌توانم اراده کنم مستحضرید کسی که با یک گروه مخاصم بداندیش مهاجم روبه‌رو شد این راه فکر و ذکرش تنگ می‌شود شرح صدر از بهترین نعمتهای الهی است ما یک طریقی داریم این طریق بیرونی یک سلوک درونی هم داریم ما در راه بیرونی اگر بخواهیم آزاد برویم تصادف نکنیم راحت برویم چه کار باید بکنیم؟ باید مانع نباشد راه تنگ نباشد دیگر, یک راه وسیعی می‌خواهیم که آزادانه تردّد کنیم این برای راه بیرونی, راه درونی ما اندیشه‌های فراوانی داریم (یک) انگیزه‌های فراوانی هم داریم (دو) راه اندیشه را چه کسی باید باز کند راه انگیزه را چه کسی باید باز کند بیرون خیلی روشن است که انسان اگر بخواهد راهی را طی کند باید کاملاً راه باز باشد دیگر اگر راه تنگ باشد که جا برای رفتن نیست که, در درون ما, ما اگر مطلبی را بخواهیم انجام بدهیم این مطلب اگر عادی و ساده باشد خب انسان خیلی نیاز به مشورت و فکر و تدبیر و عاقبت‌اندیشی ندارد حالا می‌خواهد همین جا بنشیند خب می‌نشیند دیگر اما اگر خواست کاری بکند که ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ باشد طبق بیان لطیف لقمان که فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾,[22] ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ یعنی «مِن الامور الّتی یَجب أن یُعزم علیها», «مِن الامور الّتی یَجب أن یُعزم علیها» یعنی خیلی باید روی آن کار بشود مگر می‌شود بشر کاری را بدون عزم انجام بدهد در بحثهای قبل هم داشتیم که محال است یعنی محال که انسان کاری بی‌اراده بکند اصلاً انسان مجبور است آزاد باشد آزادی انسان در اختیار او نیست که کسی بخواهد بی‌اراده کار بکند بی‌آزادی کار بکند این شدنی نیست این از بهترین برکات الهی است که انسان «خُلق مختاراً» آزادی برای انسان ضروری است به هیچ وجه قابل سلب نیست اگر یک وقت دست انسان را گرفتند از جایی بیرون بردند آ‌ن مصدر فعل نیست آن مورد فعل است دیگر کاری انجام نداد وگرنه کاری که انسان انجام می‌دهد محال است که مختار نباشد و مجبور باشد ما آزاد خلق شدیم خب. این کار اگر جزء مسائل مهم بود ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾ بود فکر می‌خواهد مشورت می‌خواهد فکر وقتی هست که انسان طرف اثبات و نفی را در صفحه ذهن بریزد مثل پژوهشگری است که می‌خواهد مطالعه کند یک مطلب دقیقی را این ناچار است چندتا کتاب را بیاورد باز کند تورّق کند به مقصد برسد این اگر جایش تنگ باشد فقط خودش باید دوزانو جایی بنشیند جا برای کتاب نباشد که جا برای مطالعه نیست اگر کسی خواست در بخش اندیشه تحقیق کند باید میدان وسیعی داشته باشد افکار را بیاورد ادلّه را بیاورد نفی و اثبات را بیاورد نقض و ابرام را بیاورد حرف دیگران را بیاورد داوری کند تا به نتیجه برسد این یک میدان وسیعی می‌خواهد این را می‌گویند شرح صدر اگر کسی غمگین باشد این ابر را می‌گویند غمامه برای اینکه این فضای بالای سر انسان را می‌بندد اگر کسی غمگین باشد غصّه داشته باشد این مدار قلبش بسته است این جا برای تحقیق اندیشه و آرای دیگران ندارد این شرح صدر ندارد این در اندیشه و فکر موفق نیست این مشکل خودش را نمی‌تواند حل کند چه رسد به اینکه از آرای دیگران کمک بگیرد و همچنین در بخش انگیزه آنجا که بخواهد بین امور مختلف یکی را راجح بداند یکی را مرجوح بداند بعد تصمیم بگیرد اراده کند و شروع بکند خب این یک میدان وسیعی می‌خواهد هم در میدان انگیزه باید شرح صدر داشته باشد هم در بخش اندیشه, اگر کسی غمگین بود مصیبت‌زده بود هر دو محور بسته است نه قدرت فکر صحیح دارد نه قدرت تصمیم, تصمیم کاملاً مرزش از مرز فکر جداست مثل همان نمونه‌هایی که قبلاً گفتیم ما با چشم و گوش چیزی را درک می‌کنیم با دست و پا حرکت می‌کنیم که اینها مرزهایشان کاملاً فرق می‌کند وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد خدایا این کار مسئولیت سنگینی است من هم در بخش علم و امثال ذلک نیازمند به میدان وسیعم هم در بخش اراده و تصمیم و نیّت محتاج به میدان وسیعم پس به من شرح صدر بده فرمود بسیار خب شرح صدر دادم عرض کرد که خب من تنهایم و نزد اینها طبق پندار اینها سابقه خوبی ندارم ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ یعنی بزعمهم نه اینکه من کار بدی کرده باشم خدایا من مأموریتت را با جان می‌پذیرم ولی به جبرئیل(سلام الله علیه) بگو که درِ خانه هارون را هم بزند او را هم وزیر من قرار بدهد عرض نکرد خدایا «أرسل هارون» هارون را رسول خود قرار بده عرض کرد ﴿فَأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ﴾ یعنی آنچه به من فرمودی اطاعت می‌کنم ولی به جبرئیل بگو پیام شما را به او هم برساند این‌چنین نبود که ـ معاذ الله ـ وجود مبارک موسای کلیم عرض کند خدایا این مأموریت را به هارون بده عرض کرد من پذیرفتم ولی به این پیک آسمانیتان امر کنید که به سراغ برادرم برود او را وزیر من قرار بدهد برای اینکه بهترین ابزار یک پیامبر برای نشر دین, تبلیغ است و برادر من از من شیرین‌تر حرف می‌زند بهتر از من حرف می‌زند آن مبلّغی موفق است آن نویسنده‌ای موفق است آن گوینده‌ای موفق است آن سراینده‌ای موفق است که ادیبانه‌تر سخن بگوید ﴿أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾[23] من که نمی‌خواهم فقط درس بگویم که من می‌خواهم حرف تو را به جامعه برسانم مردم که تنها علم نمی‌خواهند مردم داناییِ تنها را نمی‌طلبند آرایش را هم می‌طلبند شما هیچ وقت دیدید وقتی می‌خواستید بروید یک قبا تهیه کنید یا عبا تهیه کنید همین که یک پارچه را به شما نشان دادند بپذیرید هیچ عاقلی این کار را نمی‌کند ده‌تا پارچه را نشان بدهد برای اینکه ما هم باید آن درکمان را تأمین بکنیم هم آن زیباپذیریمان را تأمین کنیم می‌خواهید ظرف بخرید هر ظرفی را که به شما نشان دادند که نمی‌خرید که برای اینکه شما همان طوری که غذا می‌خواهید همان طوری که احتیاج به پوشاک دارید احتیاج دارید آن ذائقه‌تان آن ذوقتان آن آرایشتان آن زیبایی‌تان تأمین بشود لذا چندین ظرف را می‌آورند شما یکی را انتخاب می‌کنید چندین رنگ را می‌آورند شما یکی را انتخاب می‌کنید ماییم و آرایش از یک سو و دانایی و اندیشه از سوی دیگر و جامعه را یعنی مردم را اگر کسی بخواهد با علمِ محض اداره کند کم‌توفیق است باید این را در یک ظرف خوبی حالا یا بیان خوبی یا بنان خوبی به جامعه ارائه کند عرض کرد او از من شیرین‌‌تر حرف می‌زند ﴿أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾[24] عرض نکرد من قبول نمی‌کنم عرض نکرد این مأموریت را به برادرم بده فرمود: ﴿فَأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ﴾ نه «أرسل هارون» در سورهٴ مبارکهٴ «طه» این نمودار و این گونه از مسائل کاملاً آنجا گذشت که وجود مبارک موسای کلیم به ذات اقدس الهی عرض کرد که این مأموریت را ضمن اینکه به من مرحمت کردی به هارون هم این مأموریت را بده ﴿فأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ﴾ یا ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً﴾[25] این ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً﴾ یعنی او را اَزیر و وزیر من قرار بده هر دو تقریباً به یک معناست آن که بار سنگین روی دوش اوست وِزر مملکت روی دوش اوست می‌گویند وزیر بار تبلیغ را او باید ببرد برای اینکه ﴿أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ خب.
پرسش: آیا أفصح الناس نبودن نقص نیست؟
پاسخ: نه, نقص نیست برای اینکه همه کمالات را دارا هستند فصیح باید باشند نه أفصح, فصیح باید باشد اگر کسی فصیح نبود بله ناقص است اما أفصح نبود ناقص نیست عرض کرد برادرم أفصح از من است چه اینکه أفصح از دیگران هم است.
پرسش: چرا [حضرت موسی] این را برای خودش نخواست؟
پاسخ: شرح صدر خواست حلّ عُقده را خواست آن مقدار را هم برای اینکه اگر مرا کشتند لااقل او بماند تنها این نیست که او شیرین‌تر از من حرف می‌زند من می‌خواهم پیام شما, مکتب شما زمین نماند که اگر من از بین رفتم لااقل این, فرمایش شما را به مردم برساند منتها اگر نکشتند او ﴿أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً﴾ است اگر کُشتند بالأخره او پیام‌رسان است دیگر این پیام الهی حیف است زمین بماند ما آماده‌ایم برای هر کار.
آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آمده خدای سبحان همه خواسته‌های او را انجام داد که ﴿وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی ٭ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ٭ وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾[26] تا اینکه ما با هم این کار را انجام بدهیم بعد ذات اقدس الهی فرمود: ﴿اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلاَ تَنِیَا﴾[27] وَنی یعنی سستی, «تَنیا» نهی آمده رویش یعنی سستی نکنید در اقامه نام من و یاد من پس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فعلاً محلّ بحث است که وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد برادرم را اعزام بکن ﴿فَأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ﴾ یعنی آیه سیزده همین سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» است ناظر به این است که من می‌پذیرم ولی به جبرئیل(سلام الله علیه) بگو که پیام شما را به برادر من هم برساند من می‌ترسم از تنهایی با سابقه‌ای که نزد اینها دارم شرح صدر نداشته باشم آن وقت وقتی شرح صدر نداشتم نه در اندیشه موفقم و نه در انگیزه اینکه ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ ٭ وَیَضِیقُ صَدْرِی﴾ این شرح صدر را هم در سورهٴ «طه» گذراند[28] هم اینجا ﴿وَلاَ یَنطَلِقُ لِسَانِی﴾ خب یک انسان مداربسته زبانش هم می‌گیرد تنها برای ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾[29] نیست می‌بینید انسان در کلاس امتحان چرا زبانش می‌گیرد برای اینکه آن غم و غصّه در یک مدار بسته‌‌ای او را وادار به فکر می‌کند او اصلاً سؤال ممتحن را خوب درک نمی‌کند این اگر بخواهد فردا بحث بکند کاملاً میدان باز دارد و آزاد زبانش هم باز است اما وقتی که مدار بسته بود زبان بند می‌آید دست هم می‌لرزد این طور نیست که دست و زبان مستقل باشند و از مغز فرمان نگیرند فرمود: ﴿وَلاَ یَنطَلِقُ لِسَانِی﴾ نه برای ﴿وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی﴾ که از آن جهت باشد.
پرسش: هر پیامبری که در هر عصری است باید از حیث جمال ظاهری و جمال باطنی از دیگران افضل باشند.
پاسخ: طوری باید باشد که جامعه بی‌رغبت نباشند نه جامعه به بهانه مال او یا جمال او و امثال ذلک به دور او جمع بشوند نقصی نداشته باشند چیزی که جامعه را برنجاند و برماند نباشد دیگر لازم نیست اعلا از هر جهت باشد.
پرسش:...
پاسخ: آن در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» است که به خواست خدا می‌‌آید نه اینکه حالا این أفصح بودن به آن جهت باشد در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» در آیه پانزده به این صورت آمده است: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم ﴿فِیهَا﴾ در آ‌ن مدینه ﴿رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾ که اینها را در مطوّل ملاحظه فرمودید ترسیم و تصویر واقعه است تا انسان خوب مسئله را بفهمد به جای اینکه بفرماید یکی از دوستان او و پیروان او بود, یکی از مخالفان او «أحدهما کذا و الآخر کذا» آن قصّه را خوب مجسّم کرد فرمود: ﴿هذَا﴾ با اینکه مدّتها گذشت الآن آنچه در قرآن کریم است فرمود: ﴿هذَا﴾ این بعد از گذشت چندین قرن است دیگر اما برای ما ترسیم کرده این قضیّه را فرمود این یکی از دوستان او, آن یکی از دشمنان او ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ با یک مُشت او را از پای در آورد با اینکه آن شخص به حق کشته شد چون ظالم بود می‌خواست این محروم بنی‌اسرائیل را آسیب برساند اما وجود مبارک موسی هم فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ﴾ نظیر آنچه در سورهٴ «فتح» آمده ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تأخَّرَ﴾[30] خب مستحضرید فتح مکّه شکر دارد این سبب مغفرت ذنوب که نیست فرمود ما مکه را فتح کردیم تا گناه تو بخشوده شود این چه ارتباطی دارد مقدم و تالی با هم یا موضوع و محمول با هم ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾ یعنی گناهانی که آنها می‌پنداشتند کهنه و تازه, گناهان قدیمی گناهان جدیدی در جنگ بدر و حنین و احزاب از آنها کُشتی نزد آنها مذنب تلقّی می‌شدی اکنون که فاتحانه و حاکمانه وارد مکه شدی وقتی فرمودی: «اذهبوا فأنتم الطّلقاء»[31] همه آن کینه‌ها رد شد ﴿لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾ وگرنه گناه را فقط توبه می‌بخشد دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بله آن به حق بود اولاً قبل از نبوّت بود (یک) و ثانیاً این قوم ظالم اگر دارند محرومی را از پای در می‌آورند باید دفاع بکنند دیگر, آنها عدّه زیادی از این بنی‌اسرائیل را کشتند سر بریدند. این ماجرای وجود مبارک موسای کلیم قبل از نبوّت بود بعد وقتی که تشریف بردند مدین و نزد وجود مبارک شعیب(سلام الله علیهما) بودند و بعد عائله‌دار شدند و بعد با شعیب از مدین به طرف مصر می‌آمدند در بین راه مقام نبوّت نصیبش شد این سالهای متمادی قبل از نبوّت بود آن هم در فضایی که حاکمان قِبطی یعنی فرعون مدّتهای مدید این بنی‌اسرائیل بیچاره را داشتند می‌‌کشتند. حالا اگر ان‌شاءالله به سورهٴ مبارکهٴ «قصص» رسیدیم ممکن است توضیحات بیشتری در آن زمینه داده بشود. ﴿وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنبٌ﴾ ناظر به آن است فرمود: ﴿کَلّا﴾ هیچ کدام از اینها محال نیست آنچه را که خواستی ما انجام می‌دهیم آنها بخواهند جلوی رشد مکتبت را بگیرند نمی‌توانند شما را آسیب برسانند نمی‌توانند باعث ضیق صدر شما بشوند نمی‌توانند باعث عدم انطلاق لسان شما بشوند نمی‌توانند همه این نِعم را ما به شما می‌دهیم و از آنها هم جلوگیری می‌کنیم ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ ما همه جا حاضریم گاهی تعبیر «إنّی» لازم است گاهی تعبیر «إنّا» لازم است حالا این متکلّم مع‌الغیر به لحاظ اینکه مدبّران الهی جنود الهی در خدمت حضرت‌اند یا نه, ما مقتدرانه [حاضریم] گاهی تعبیر به «نحن» است گاهی تعبیر به «إنّا» است متکلّم مع‌الغیر ما حضور داریم حاضریم با شما دو نفر برای تأیید, حاضریم با او برای اهلاک لذا جمع آورده نفرمود «معکما» [بلکه فرمود] من هر دو جا حاضرم چون سه قِسم معیّت در قرآن کریم هست یک معیّت مطلقه است که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾[32] مع کلّ انسان است یک معیّت خاصّه و ویژه است که آن معیّت خاصّه و ویژه برای مؤمنین است ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾,[33] ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ﴾[34] این معیّت خاصّه با دیگران نیست ﴿کَلّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾,[35] ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾[36] حرف موسای کلیم این بود حرف وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان غار این طور بود این یک معیّت دوم, دوم یعنی دوم این معیّت ویژه است که مخصوص انبیا و اولیا و مؤمنین است یک معیّت خاصه است کنار کافر و مشرک است که همان جا اینها را خفه کند این معیّت قهّاریه است پس سه قسم معیّت در قرآن کریم است یک معیّت مطلقه است که در سورهٴ «حدید» آمده ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ یک معیّت خاصّه است که ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ یک معیّت قهریه است که فرمود با کفار هستیم که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[37] اینجا که فرمود: ﴿إِنَّا مَعَکُم﴾ تلفیقی از دو قسم معیّت است با شما هستم برای تأیید, با فرعون هستم برای اهلاک که ذات اقدس الهی همان جا او را هلاک کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] ـ تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص449 و 450.
[2] ـ سورهٴ فرقان, آیهٴ 23.
[3] ـ سورهٴ کهف, آیهٴ 105.
[4] ـ سورهٴ فرقان. آیهٴ 77.
[5] ـ سورهٴ فرقان, آیهٴ 77.
[6] ـ سورهٴ طه, آیهٴ 14.
[7] ـ سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 45.
[8] ـ سورهٴ فرقان, آیهٴ 77.
[9] ـ سورهٴ حجرات, آیهٴ 6.
[10] ـ سورهٴ انعام, آیهٴ 67.
[11] ـ سورهٴ اعراف, آیهٴ 34; سورهٴ یونس, آیهٴ 49.
[12] ـ سورهٴ کهف, آیهٴ 6.
[13] ـ سورهٴ انعام, آیهٴ 67.
[14] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 41.
[15] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 51.
[16] ـ سورهٴ مریم, آیهٴ 56.
[17] ـ سورهٴ انعام, آیهٴ 90.
[18] ـ سورهٴ الرحمن, آیهٴ 13 و... .
[19] ـ سورهٴ لقمان, آیهٴ 13.
[20] ـ سورهٴ طه, آیهٴ 50.
[21] ـ سورهٴ شعراء, آیهٴ 17.
[22] ـ سورهٴ لقمان, آیهٴ 17.
[23] ـ سورهٴ قصص, آیهٴ 34.
[24] ـ سورهٴ قصص, آیهٴ 34.
[25] ـ سورهٴ طه, آیهٴ 29.
[26] ـ سورهٴ طه, آیات 29 ـ 32.
[27] ـ سورهٴ طه, آیهٴ 42.
[28] ـ سورهٴ طه, آیهٴ 25.
[29] ـ سورهٴ طه, آیهٴ 27.
[30] ـ سورهٴ فتح, آیات 1 و 2.
[31] ـ الکافی, ج3, ص513.
[32] ـ سورهٴ حدید, آیهٴ 4.
[33] ـ سورهٴ نحل, آیهٴ 128.
[34] ـ سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 69.
[35] ـ سورهٴ شعراء, آیهٴ 62.
[36] ـ سورهٴ توبه, آیهٴ 40.
[37] ـ سورهٴ فجر, آیهٴ 14.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی